اين نوآموز پرمدعا!
«ادوارد ويلسون» بومشناس نامدار آمريكايي، در كتاب «تنوع حيات(1)» ميگويد: «در هر سانتيمترمكعب از خاك، هزاران موجود زنده ذرهبيني زندگي ميكنند. سوال اينجاست كه آنها چه نقشي در زندگي ما دارند، پاسخ ساده است: نميدانيم! اما بايد حفظشان كنيم.»
واقعيت آن است كه ما با وجود تمام پيشرفتهاي چشمگير بشري و تواناييهاي علمي، هنوز از بسياري از زواياي پنهان جهان بيخبريم. حتي نياز نيست كل جهان را مبنا قرار دهيم؛ ما هنوز كره زمين و ويژگيهاي آن را به درستي نشناختهايم.
هنوز نميتوانيم زلزلهها را پيشبيني كنيم، در برابر وقايعي طبيعي چون آتشفشان، سونامي، گردباد و... بيدفاعيم و از همه سادهتر و البته سرنوشتسازتر، ما كنترل چنداني بر «جان» خود نداريم! حتي نميتوانيم طول عمر و زمان مرگ خود را پيشبيني كنيم.
توانستهايم بفهميم كه اندامهاي موجودات زنده (از جمله خودمان) چگونه كار ميكنند و گردش مواد حياتي در بدن آنها به چه صورتي است، اما هنوز نميتوانيم به طور مستقل و بدون نياز به الگويي زنده، آنها را شبيهسازي كنيم. از كوچكترين و اساسيترين واحد حيات (آنطور كه ما دريافتهايم)، يعني DNA و ژنها باخبريم، ساختار آن را ميدانيم و تا حدي نيز كاركردهاي آن را ميدانيم، اما قادر به ساخت آن نيستيم.
واقعيت ساده است، ما هنوز شاگرد كلاس اول در مدرسه «زمين» هستيم و راه درازي (كه حتي انتهاي آن را هم نميدانيم) در پيش داريم. شاگردي كلاس اولي كه تنها چند كلمه از هزاران (و احتمالا ميليونها) را ميداند و از متن پيچيده و سنگين كتاب «جهان» جز چند كلمهاي، هيچ نميداند. با همين چند كلمه اما نميتوان تفسير كرد و به درك درست رسيد.
ولي همين «كلاس اولي» مدعي است كه تمام كتاب را خوانده و كاملا درك كرده و با توهم اِشرافي كه بر كل كتاب دارد، خود را مالك و مدير بيقيد و شرط آن ميداند.
او خودش خبر دارد كه از زمان حضورش تاكنون، حداقل 300 خانواده از جانوران ديگر را نابود كرده و براي مابقي نيز شرايط سختي را پديد آورده است.
او تقريبا هيچ منطقه بكري در كره زمين باقي نگذاشته و بسياري از مناطق را با وارد كردن مواد جديد و موجودات بيگانه، تغيير داده است. او هماكنون دريافته كه حتي در ميانه اقيانوسها و در قلب باقيمانده جنگلهاي انبوه و صعبالعبور هم ردپايي از خود به جاي گذاشته و اين ردپا را خود، «آلودگي» نامگذاري كرده است.
آري! ما همان نوآموز پرمدعا هستيم كه براي خود حق حيات قايليم و در عين حال نشانههايي را دريافت كردهايم مبني بر اينكه حيات ما، در گرو حيات ديگر همسايههايمان است اما هنوز به يقين نرسيدهايم. گويي بايد هر چيز را به آزمون و خطا بگذاريم و اهميت هر عنصر حياتي را در فقدان آن دريابيم.
حتما بايد درياچه «آرال» در روسيه خشك ميشد تا تفاوت بزرگ، بين بود و نبود آن را درمييافتيم. انگار بايد جنگلهاي سومالي پاكتراشي ميشد تا بفهميم وجود آنها، ما را از قحطي نجات ميدهد؛ و شايد حفره لايه ازون بايد ايجاد ميشد تا ما بدانيم، مواد انسانساز عمدتا اثرات مخربي بر دنياي ما ميگذارند(2). انگار بايد خانوادههاي بزرگي از جانوران منقرض ميشدند كه به دليل بر هم خوردن تعادل زيستي، آفات و بيماريها، غذا و حتي جان خودمان را هدف قرار دهند و آن موقع اهميت حضورشان را مييافتيم.
ما همچون فردي كه به اتاقي تاريك و پرراز و رمز وارد شده، بر در و ديوار دست ميساييم تا شايد آن را بشناسيم و مانند آن حكايت مشهور حضرت مولانا «فيل» را درون اتاق تاريك، تنها آن اندازه شناختهايم كه لمس كردهايم. نگراني آنجاست كه با همين شناخت كم، خود را مدير و صاحب آن ميدانيم!
بايد محتاط باشيم! جهان ما حاصل كنشها و واكنشهاي طولانيمدتي است كه آن را شكل داده و به شكل امروزي آن درآورده و ما تنها ذرهاي از آنها را دريافتهايم و نميتوانيم آنها را نيز تكرار كنيم. حضور ما در كره زمين تنها يكي از ميلياردها اتفاق اين كره است كه روزي به وقوع پيوسته و آنطور كه دريافتهايم، روزي بايد اين صحنه را ترك كنيم. آنچه ميماند، همين كره خاكي است كه شرايط سختتر از حضور انسان را هم از سر گذرانده و هنوز پا برجاست. ما بايد به فكر خود و مطمئن باشيم كه اين، ديگر همسايههاي ما در كره خاكي هستند كه ما را حفظ خواهند كرد. ما با تمام تواناييهايمان نيز از پس خودمان برنميآييم! پينوشتها:
1- ترجمه «عبدالحسین وهابزاده» - انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد
2- در دهه 1980 تحقیقات نشان داد که گازهای کلوروفلوئور کربن با نام اختصاری CFC که یک گاز صنعتی مورد استفاده در صنایع اسپریسازی است، عامل اصلی از بین رفتن لایه ازون است.
حميدرضا ميرزاده
شرق / شماره 1549
واقعيت آن است كه ما با وجود تمام پيشرفتهاي چشمگير بشري و تواناييهاي علمي، هنوز از بسياري از زواياي پنهان جهان بيخبريم. حتي نياز نيست كل جهان را مبنا قرار دهيم؛ ما هنوز كره زمين و ويژگيهاي آن را به درستي نشناختهايم.
هنوز نميتوانيم زلزلهها را پيشبيني كنيم، در برابر وقايعي طبيعي چون آتشفشان، سونامي، گردباد و... بيدفاعيم و از همه سادهتر و البته سرنوشتسازتر، ما كنترل چنداني بر «جان» خود نداريم! حتي نميتوانيم طول عمر و زمان مرگ خود را پيشبيني كنيم.
توانستهايم بفهميم كه اندامهاي موجودات زنده (از جمله خودمان) چگونه كار ميكنند و گردش مواد حياتي در بدن آنها به چه صورتي است، اما هنوز نميتوانيم به طور مستقل و بدون نياز به الگويي زنده، آنها را شبيهسازي كنيم. از كوچكترين و اساسيترين واحد حيات (آنطور كه ما دريافتهايم)، يعني DNA و ژنها باخبريم، ساختار آن را ميدانيم و تا حدي نيز كاركردهاي آن را ميدانيم، اما قادر به ساخت آن نيستيم.
واقعيت ساده است، ما هنوز شاگرد كلاس اول در مدرسه «زمين» هستيم و راه درازي (كه حتي انتهاي آن را هم نميدانيم) در پيش داريم. شاگردي كلاس اولي كه تنها چند كلمه از هزاران (و احتمالا ميليونها) را ميداند و از متن پيچيده و سنگين كتاب «جهان» جز چند كلمهاي، هيچ نميداند. با همين چند كلمه اما نميتوان تفسير كرد و به درك درست رسيد.
ولي همين «كلاس اولي» مدعي است كه تمام كتاب را خوانده و كاملا درك كرده و با توهم اِشرافي كه بر كل كتاب دارد، خود را مالك و مدير بيقيد و شرط آن ميداند.
او خودش خبر دارد كه از زمان حضورش تاكنون، حداقل 300 خانواده از جانوران ديگر را نابود كرده و براي مابقي نيز شرايط سختي را پديد آورده است.
او تقريبا هيچ منطقه بكري در كره زمين باقي نگذاشته و بسياري از مناطق را با وارد كردن مواد جديد و موجودات بيگانه، تغيير داده است. او هماكنون دريافته كه حتي در ميانه اقيانوسها و در قلب باقيمانده جنگلهاي انبوه و صعبالعبور هم ردپايي از خود به جاي گذاشته و اين ردپا را خود، «آلودگي» نامگذاري كرده است.
آري! ما همان نوآموز پرمدعا هستيم كه براي خود حق حيات قايليم و در عين حال نشانههايي را دريافت كردهايم مبني بر اينكه حيات ما، در گرو حيات ديگر همسايههايمان است اما هنوز به يقين نرسيدهايم. گويي بايد هر چيز را به آزمون و خطا بگذاريم و اهميت هر عنصر حياتي را در فقدان آن دريابيم.
حتما بايد درياچه «آرال» در روسيه خشك ميشد تا تفاوت بزرگ، بين بود و نبود آن را درمييافتيم. انگار بايد جنگلهاي سومالي پاكتراشي ميشد تا بفهميم وجود آنها، ما را از قحطي نجات ميدهد؛ و شايد حفره لايه ازون بايد ايجاد ميشد تا ما بدانيم، مواد انسانساز عمدتا اثرات مخربي بر دنياي ما ميگذارند(2). انگار بايد خانوادههاي بزرگي از جانوران منقرض ميشدند كه به دليل بر هم خوردن تعادل زيستي، آفات و بيماريها، غذا و حتي جان خودمان را هدف قرار دهند و آن موقع اهميت حضورشان را مييافتيم.
ما همچون فردي كه به اتاقي تاريك و پرراز و رمز وارد شده، بر در و ديوار دست ميساييم تا شايد آن را بشناسيم و مانند آن حكايت مشهور حضرت مولانا «فيل» را درون اتاق تاريك، تنها آن اندازه شناختهايم كه لمس كردهايم. نگراني آنجاست كه با همين شناخت كم، خود را مدير و صاحب آن ميدانيم!
بايد محتاط باشيم! جهان ما حاصل كنشها و واكنشهاي طولانيمدتي است كه آن را شكل داده و به شكل امروزي آن درآورده و ما تنها ذرهاي از آنها را دريافتهايم و نميتوانيم آنها را نيز تكرار كنيم. حضور ما در كره زمين تنها يكي از ميلياردها اتفاق اين كره است كه روزي به وقوع پيوسته و آنطور كه دريافتهايم، روزي بايد اين صحنه را ترك كنيم. آنچه ميماند، همين كره خاكي است كه شرايط سختتر از حضور انسان را هم از سر گذرانده و هنوز پا برجاست. ما بايد به فكر خود و مطمئن باشيم كه اين، ديگر همسايههاي ما در كره خاكي هستند كه ما را حفظ خواهند كرد. ما با تمام تواناييهايمان نيز از پس خودمان برنميآييم! پينوشتها:
1- ترجمه «عبدالحسین وهابزاده» - انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد
2- در دهه 1980 تحقیقات نشان داد که گازهای کلوروفلوئور کربن با نام اختصاری CFC که یک گاز صنعتی مورد استفاده در صنایع اسپریسازی است، عامل اصلی از بین رفتن لایه ازون است.
حميدرضا ميرزاده
شرق / شماره 1549