ميگنا : پايگاه خبری روانشناسی و بهداشت روان 10 ارديبهشت 1391 ساعت 8:19 https://www.migna.ir/news/10669/طبيعت-دوستي-نوع-تخريبي -------------------------------------------------- عنوان : طبيعت‌دوستي ما از نوع تخريبي -------------------------------------------------- متن :     فصل كوهپيمايي‌هاي بهاره و تابستاني در طبيعت ايران فرارسيده است. به گمانم جز اينكه به يكديگر يادآوري كنيم ورود، حضور و خروج از عرصه‌هاي طبيعي نياز به دانش، دقت و حساسيت بالايي دارد چاره ديگري نداريم. متوليان عرصه‌هاي طبيعي وظايف ذاتي خود را به درستي انجام نمي‌دهند. قوانين بزرگ به سادگي نقض مي‌شود و درست به همين دليل ما بايد به رعايت همين قواعد كوچكي كه مي‌توانيم رعايت‌شان كنيم، پافشاري كنيم. همين كه يك كوله‌پشتي به دوش بگيريم و كفشي به پا كنيم اهل طبيعت نشده‌ايم. باور كنيم كه نياز به دانستن بسياري چيزها داريم. برخلاف آنچه در نگاه نخست به نظر مي‌رسد، آدم‌هاي اهل طبيعت از مهم‌ترين مخربين آن محسوب مي‌شوند. كافي است انبان انباشته از سبزي‌هاي كوهي كوهنوردان پا به سن گذاشته را در يك بعدازظهر بهاري در ميدان سربند تهران به تماشا بايستيد تا كمي به اين جمله ابتدايي من بينديشيد. اينكه چرا اين اتفاق رخ مي‌دهد از نظرگاه‌هاي گوناگوني قابل نگريستن است. يك منظر، ديدگاه جامعه‌شناختي است كه شايد به رفتارهاي ويژه نسل‌ها و برخي ارتباط‌هاي ويژه در ساخت جوامع نظر داشته باشد. الگوهاي تربيتي گروه‌هاي مختلف اجتماعي نيز مي‌تواند مورد توجه قرار گيرد. برخي تحليل‌هاي پيچيده‌تر روانشناختي را هم مي‌توان به اين داستان چسباند. فعلا به بيان چند تجربه و يك تلنگر كوتاه آموزشي بسنده مي‌كنم. سال گذشته از مسير روستاي «شاه شهيدان» قصد صعود به قله «درفك» در استان گيلان را داشتيم. از محله «ارده ناو» كه در انتهاي منطقه جنگلي قرار گرفته جاده‌اي ماشين‌رو تا خود كاسه قله پيش رفته است. با اندك اطلاعاتي كه از مسايل محيط‌زيستي داشتم، هرچه كردم دليل عقلاني ساخت اين جاده هولناك را نفهميدم. جاده‌اي كه جبهه شرقي كوه درفك را شكافي عميق مي‌دهد تا به دهانه آن برسد. آنجا چند كلبه كوچك متعلق به چوپانان محلي وجود دارد. تا اينجاي داستان، دعواي ديگري است. زخمي كردن بي‌دليل و بادليل عرصه‌هاي طبيعي همچنان ادامه دارد و متوليان سازمان محيط‌زيست... خب حتما دارند وظايف‌شان را انجام مي‌دهند! گروهي كوهنورد با يال و كوپالي مثال زدني و تا بن دندان مجهز، در راه فتح قله بودند. كساني كه از دود و دم شهر گريخته‌اند، به دامان طبيعت پناه آورده‌اند و تو چه خبر ‌داري كه چه احساس يگانه‌اي نسبت به طبيعت دارند! درست بيرون جنگل جاده را رها كردند و حركت خود را از روي يالي پانخورده ادامه دادند. يك گروه بيست يا سي نفره. سنگ‌ريزه‌ها از زير پايشان غلت مي‌خوردند و در شيب دامنه به پايين‌تر سقوط مي‌كردند. علف‌هاي تازه زير پايشان له مي‌شدند و خاك نرم تازه باران‌خورده كوبيده مي‌شد. آنها در حال باز كردن معبري تازه بودند. اعتراض كوچكي به سرپرست گروه كردم و از همراهان خود خواستم كه در جاده به راه خود ادامه دهيم. بالاي قله: كوهنوردان قله را فتح كرده‌اند. به دوردست‌ها خيره مي‌شوند و احساس غرور مي‌كنند! بيشترشان به ما بي‌اعتنا هستند و از پچ‌پچ‌ها اين‌طور به نظر مي‌رسد كه از ديدن دوباره چند آدم از خود راضي كه همه‌جا هستند و حتي در دل اين طبيعت پاك هم دست از سر آنها برنمي‌دارند، زياد خوشحال نيستند. يكي از اعضاي گروه به سراغ ما مي‌آيد تا اعلام كند كه در كل با نظر من درباره باز نكردن راهي تازه در مسيري كه يك جاده دارد به پهناي عبور يك كاميون موافق است اما نبايد زياد افراطي بود. چند نفر به او ملحق مي‌شوند. جمله‌ها تكراري است: «اين همه راه آمده‌ايم كه از يك جاده ماشين‌رو به قله برسيم؟» «با احساس واقعي حضور در طبيعت كه اين همه راه دنبالش آمده‌ايم چه كنيم؟» جمله‌ها زياد است. اما جان كلام اين است. من حق ويژه‌اي دارم كه از طبيعت هر طور كه دوست دارم استفاده كنم. ديدگاه همان است كه بز كوهي را تنها يك نشانه براي شليك يك گلوله تصور مي‌كند. كوه سازه‌اي است كه بايد به زير پاي من بيايد. من حق دارم آن را فتح كنم. از هر سينه‌كشي خواستم بالا بروم تا حس انسان فاتح را در خودم زنده نگه دارم. طبيعت منبعي است كه من تصميم مي‌گيرم چگونه و در چه زماني از آن چه استفاده‌اي كنم. طبيعت‌روها مخربان اصلي برخي از دست نيافتني‌ترين عرصه‌هاي طبيعي هستند. دوستاني كه در اوايل دهه 70 از قله باشكوه دماوند چند گوني قوطي‌هاي خالي كنسرو جمع كردند و به پايين آوردند، واقعيت اين جمله را خوب درك مي‌كنند. دوستاني كه با هم در «حصار چال» چادر زديم در يك عصر تابستاني دور، شاهد يك خرمن بزرگ از گَوَن‌هايي بودند كه يك گروه هشت‌نفره از كوهنوردان براي دم كردن چاي، از طبيعت بي‌مانند تخت‌سليمان درو كرده بودند. واكنش طعنه‌آميز آنها به پرسش ما درباره لطمه‌اي كه به پوشش گياهي منطقه وارد مي‌شود به ياد دوستان‌مان مانده است. تنها پيشنهاد من اين است كه در مواجهه با طبيعت بايد با وسواس عمل كنيم. هر عملي كه در مخرب بودن يا نبودن آن شك داريم به احتمال زياد مخرب است. هر كاري كه قبلا مي‌كرديم و هيچ‌گاه درباره درستي و نادرستي‌اش انديشه نكرده‌ايم احتمالا نياز به بازنگري دارد. هر رفتاري كه بيشتر طبيعت‌گردان مي‌كنند الزاما كاري درست نيست. هر كاري كه كوهنوردان قديمي انجام مي‌دهند به احتمال فراوان نياز به مرور مجدد منابع و بازپرسي درباره تاثيرش بر طبيعت و بر خود ما دارد. فعاليت‌هاي گروهي به دلايل زيادي نياز به دقت بيشتري از منظر تخريب طبيعت دارند. پوشش گياهي و جانوري مناطق كوهستاني ايران به‌شدت شكننده و در معرض آسيب بالا هستند پس بايد با دقت بسيار با آنها برخورد كنيم. سرزمين ما سومين كشور جهان از نظر فرسايش خاك است. اين به معني آن است كه هر ريشه كوچكي كه زير پاي ما له مي‌شود، سهم مهمي از حفظ خاك را بر عهده داشته است. هر پايه درخت كهنسالي، حاصل تلاش سالياني دراز است كه بر دوش طبيعت سرزمين بوده است. زباله‌هايي كه در طبيعت جا مي‌گذاريم خاك را آلوده مي‌كنند. آب‌ها را مي‌آلايند و جانوران را آزار مي‌دهند. بينديشيم كه پيش پاي ما پرنده‌اي از نهري كه در آن زباله انداخته‌ايم آب مي‌نوشيده است و ما روزي از همين آبي كه خود آلوده مي‌كنيم، خواهيم نوشيد. طبيعت‌دوستان و طبيعت‌گردان پيشقراولان برنامه‌هاي حفاظت از محيط‌زيست در سراسر جهان بوده‌اند، پس طبيعت‌گردان ايراني نيز مي‌توانند پاسداران عرصه‌هاي طبيعي سرزمين باشند نه پيشگامان تخريب. ابوالفضل وطن‌پرست/  فعال محيط‌زيست - جمعيت داوطلبان سبز شرق / شماره 1515