ميگنا : پايگاه خبری روانشناسی و بهداشت روان 28 اسفند 1397 ساعت 9:14 https://www.migna.ir/note/46770/آیا-نباید-درباره-دیگران-قضاوت-کنیم -------------------------------------------------- عنوان : آیا نباید درباره دیگران قضاوت کنیم؟ -------------------------------------------------- متن : میگنا: نمی‌دانم اولین بار چه کسی این تخمِ لق را سر زبان آدمیزاد انداخت که دیگران را قضاوت نکنیم؟ این حرف به همان اندازه اشتباه است که بگوییم بیایید بدون پیش‌فرض چیزی را ببینیم و بخوانیم و بفهمیم.   اصلاً مگر می‌شود دیگران را قضاوت نکرد؟ قضاوت برای مغز، ما حکم اکسیژن برای ریه‌هایمان را دارد. قضاوت، مهم‌ترین کارکرد مغز است. مغزِ بدون قضاوت مثل پلوی بدون برنج است. اصلاً دیگر پلو نیست. مغزِ بدون قضاوت و پیش‌فرض اصلاً دیگر مغز نیست. می‌شود یک هارد اکسترنال صفرکیلومتر. تازه همین هارد هم پیش‌فرض‌هایی دارد.   ما ثانیه به ثانیه در حال قضاوتیم. اگر قضاوت نکنیم یک‌لحظه امکان بقا نخواهیم داشت. مثلاً همین روابط با دیگران (از برخوردهای آنی گرفته تا خواستگاری و تشکیل زندگی). اگر مغز ما در مورد اینکه «طرف مقابل چگونه انسانی است؟ آیا قابل‌اعتماد است؟ به ما می‌خورد؟ شخصیت و اخلاقش چطور است؟ آینده چه می‌شود؟» و هزار موضوع پیدا و پنهان دیگر نمی‌توانست قضاوت بکند قدم از قدم نمی‌توانستیم برداریم.   حتی وقتی یک نفر را برای اولین بار می‌بینیم فوری در ذهنمان ده‌ها قضاوت تشکیل یا بیدار می‌شود. حتی از عکس  یک غریبه هم ده‌ها قضاوت از اندام و صورت و لباس‌ها و حرکات و وجنات و واکنش‌هایش می‌کنیم. از جنس لباس و کفش‌های واکسی و خاکی و ترتیب دندان و لک‌وپیس صورت و دین و شغل و مواضع سیاسی و چه و چه و چه ده‌ها قضاوت در کمتر از پنج ثانیه در مغزمان شکل می‌گیرد.   مغز ما حتی با اسم و فامیل آدم‌ها، از جنسیتشان، از لهجه و زبان و قومیتشان، و از اینکه اهل کجاست ده‌ها قضاوت می‌کند. شما حتی در مورد نوزاد خوشگل و زشت ده‌ها قضاوت متفاوت در مورد اخلاق و آینده و خانواده‌اش می‌کنید. اینکه یک نفر بچه‌ی برلین باشد خیلی برای شما بااینکه بچه‌ی سومالی باشد فرق دارد. ما حتی با رنگ پوست و موی آدم‌ها در موردشان قضاوت می‌کنیم. بگذارید نگویم که ما همگی به‌نوعی نژادپرستیم.   ما بدون قضاوت نمی‌توانیم قدم از قدم برداریم. هم قضاوت می‌کنیم و هم در رخدادهای متعدد ده‌ها طرحواره‌ی قضاوتی در مغزمان فعال می‌شود که بتوانیم اوضاع را وراندازی کنیم و دست به عمل بزنیم.   حتی در مورد خودمان. چرا وارد یک کار می‌شویم، و وارد دیگری نه؟ چیزی را حق خودمان می‌دانیم و چیزی را نه؟ احساس می‌کنیم چیزی در شأن ما یا در توان ما است و چیزی نه؟ با چیزی و جایی استرس می‌گیریم و با دیگری نه؟ از حرف یا وضعیتی خشمگین می‌شویم و با دیگری نه؟ حتی جنس و میزان امیدها و آرزوهای ما وابسته به قضاوت‌های ما در مورد خودمان است.   پس آن جمله‌ی معروفِ اول را باید این‌گونه تصحیح کرد: «سعی کن قضاوت ناروا نکنی».   قضاوت روا و ناروا یعنی چه؟ قضاوت روا یعنی قضاوتی که حداقلِ شروط معرفت‌شناختی و اخلاقی لازم را داشته باشد. یعنی حواست باشد که تمام قضاوت‌های تو در چارچوب تجربه‌ی زندگی فردی تو است. درست مثل خواب‌هایت. یعنی حواست باشد اگر زندگی دیگری داشتی یا جای دیگر و طور دیگری زندگی می‌کردی قضاوت‌هایت هم فرق می‌کرد، و در مواجهه با موقعیت‌ها و آدم‌ها طرحواره‌های دیگری در ذهنت شکل می‌گرفت یا فعال می‌شد. بنابراین قضاوت‌های تو در حقیقت توصیفی از زندگی خودت و تجربه‌های گذشته‌ات هستند که درست یا غلط به دیگران فرافکنی می‌شود. اما آن‌قدر در تو رسوخ کرده‌اند و باقدرت فرافکنی می‌شوند که ازنظر تو همیشه درست درمی‌آیند: «دیدید درست می‌گفتم.»   عجیب نیست آدم‌ها همه فکر می‌کنند که درست فکر می‌کرده‌اند؛ درست حدس می‌زده‌اند؛ برداشت اولشان درست بوده است؛ درست می‌گفته‌اند؟ معلوم است. چون‌که مغز آدم‌ها آن‌ها فقط شواهدِ به نفع خودش را می‌بیند. درنتیجه، پیشگویی‌هایش هم درست از کار درمی‌آید. جنگ هفتادودوملت همه را عذر بنه.   قضاوت روا یعنی حواست به فرایند شکل‌گیری قضاوت‌ها باشد. حواست باشد که دسترسی به حقیقت آسان نیست، و چه‌بسا جز برای خداوند ممکن نباشد. یعنی حواست باشد عجله نکنی در بیان و ابراز قضاوتت. قرار نیست هرچه در ذهنت شکل می‌گیرد را فوری بر زبانت بیاوری. کمی تحمل کن. شاید شواهد دیگری هم یافتی. شاید تکه‌های بیشتری از این پازل را یافتی که کمک بیشتری در حدس کلیتِ پازل کند. یعنی حواست باشد قضاوت‌های دیگران را هم بشنوی تا شاید خانه‌های جدول اطلاعاتت پرتر بشود.   یعنی حواست باشد قضاوت‌های ناگزیرِ مغزت را معیار عمل فوری قرار ندهی (به‌جز مواردی که واکنش سریع ضروری است). خصوصاً وقتی‌که پای حق‌وحقوق و جان و مال و آبروی دیگران در میان است بیشتر حواست به قضاوت‌هایت باشد. یعنی حواست باشد که تو و قضاوت‌ها و برداشت‌هایت معیار حقیقت نیست. حواست باشد که تو خداوند نیستی که به حقیقت محض دسترسی داشته باشی؛ اما اگر کمی بیشتر حواست به آن «حواست باشدهای بالا» باشد، می‌توانی اندکی به آن نزدیک‌تر شوی. یعنی، ای بنده‌ی ناچیز حواست باشد ادعای خدایی نکنی. دکتر محسن زندی، روانشناس