ميگنا : پايگاه خبری روانشناسی و بهداشت روان 11 اسفند 1396 ساعت 9:06 https://www.migna.ir/news/43630/همه-چیز-بالا-نگاه-کن -------------------------------------------------- عنوان : به همه چیز از بالا نگاه کن -------------------------------------------------- از بالا نگاه کردن می‌دانید مثل چی؟ سیب از درخت جلوی چشم خیلی‌ها می‌افتاد زمین. یک نفر از بالا نگاه کرد، گفت چرا هر چیزی رها می‌شود در فضا به زمین می‌آید؟ از بالا نگاه کرد. متن : میگنا: بهترین جوان‌های شما کسانی هستند که شباهتی به مسن‌ها داشته باشند. این شباهت در چیه؟ کسانی که مسن می‌شوند می‌توانند از بالا نگاه کنند. از بالا نگاه کردن می‌دانید مثل چی؟ سیب از درخت جلوی چشم خیلی‌ها می‌افتاد زمین. یک نفر از بالا نگاه کرد، گفت چرا هر چیزی رها می‌شود در فضا به زمین می‌آید؟ از بالا نگاه کرد. انقلاب در فیزیک! از بالا نگاه نکنی چی؟ آره دیگر، سیبِ افتاد دیگر. می‌افتد دیگر، همۀ سیب‌ها می‌افتد دیگر. مثلاً شما ماه عسل‌تان باشد، بزرگترهای فامیل می‌بینند که این زوج جوانِ تازه به دوران رسیده هی دنبال یک خلوتی می‌گردند با هم پچ‌پچ بکنند! حالا هیچ‌چی هم نمی‌گویند ها! چرت و پرت می‌گویند. «دیدی آن صحنه را؟ آره دیدم! تو هم دیدی؟ آره من هم دیدم!» خب این را همین‌جا می‌گفتید! دیدی آنجا را؟ می‌گوید آره من هم دیدم! پیرِ از بالا نگاه می‌کند، می‌گوید خب! دوران ماه عسل‌شان است، بزن!  حالا یک جوان از بالا نگاه کند. چی می‌شود؟ آقا دنیا برایش بی‌مزه می‌شود. نه. مزه‌های مزخرف دیگر برایش مزه نخواهد داشت. می‌رود سراغ مزه‌های اصیل. یک جوانی آمده بود می‌گفتش که آقا من رفیقم را خیلی دوست دارم. مثلاً سنّ حدود دبیرستان، یک کمی بعد، این‌جوری. بعد آن مثلاً از مدرسۀ ما رفته، شغلش را عوض کرده، من دارم هلاک می‌شوم! وای! خب این اتفاق خیلی می‌افتد در جوان‌ها. گفت چاره‌اش چیه؟ گفتم دوره‌اش می‌گذرد! گفت حالا من چه‌کار کنم؟! گفتم ببین! دوره‌اش می‌گذرد؛ می‌فهمی من چی می‌گویم؟ دوره‌اش می‌گذرد. این یک دوره است. می‌گفت حالا من حاج آقا چه‌کار کنم؟! گفتم گوش نمی‌دهی دیگر! دوره‌اش می‌گذرد! یعنی از بالا نگاه کن! بعداً تو به همین صحنه‌ها می‌خندی. حالا تو خودت بیا از بالا نگاه کن! جوانِ آمده بود می‌گفت حاج آقا من عروسی‌ام است. گفتم وای! خب عروسی‌ات است که باید خوشحال باشی! عروسی‌ات است دیگر! گفت نه آخر ما دوران عقد اینها پشت‌سر گذاشتیم، الآن عروسی‌مان است، خیلی خانواده دارند شلوغ می‌کنند، من خیلی عادی هستم! چیزِ خاصّی نیست! من حالم بد است؟! به من می‌گویند تو چرا هیجان نداری؟ من هم این‌طرف و آن‌طرف را نگاه کردم ببینم کسی نیست؟ دیدم نه، کسی نیست. بهش گفتم ببین! تو حالت خوب است که عادی هستی! آنهایی که هیجان‌زده هستند حالشان خراب است. راحت باش! این اتفاق فوق‌العاده‌ای نیست! «وای! عروسی‌ام است! وای!» حالا عروسی‌اش است دیگر! از بالا نگاه کن! از بالا نگاه بکنی اسیر هیچ علاقه‌ای نخواهی شد. از بالا نگاه کنی خیلی از هیجانات از بین می‌رود. از بالا نگاه کن!