ميگنا : پايگاه خبری روانشناسی و بهداشت روان 2 آبان 1389 ساعت 21:33 https://www.migna.ir/news/1581/اختلال-سلوک-conduct-disorder -------------------------------------------------- عنوان : اختلال سلوک Conduct Disorder -------------------------------------------------- اختلال سلوک با بسیاری از اختلالات دیگر از جمله اختلال نقص توجه_ بیش فعالی افسردگی و اختلالات یادگیری همراه است ... متن : مقدمه برای اینکه کودکان یاد بگیرند که چگونه رفتار مناسب داشته باشند، زمان لازم است. با کمک و تشویق والدین و معلمین بیشتر کودکان بسرعت رفتارهای مناسب را یاد می گیرند. تمام کودکان برخی اوقات از بزرگسالان اطاعت نمی کنند. گاهی کودکان تغییرات خلقی بصورت طغیان خشم یا رفتار تخریب گرانه دارند. گر چه در بسیاری موارد جای نگرانی وجود ندارد، طول مدت و شدت این علائم می توانند تعیین کننده نیاز به مشاوره یا مراجعه به متخصص باشند. اختلال سلوک مجموعه پایداری از رفتارهایی است که با گذشت زمان شکل می گیرد و غالبا  مشخصه ی آن پرخاشگری و تجاوز به حقوق دیگران است. اختلال سلوک با بسیاری از اختلالات دیگر از جمله اختلال نقص توجه-بیش فعالی  افسردگی و اختلالات یادگیری همراه است و علاوه بر آن با چندین عامل روانی اجتماعی نظیر سطح پایین اجتماعی،اقتصادی، روش تربیتی خشن  و تنبیهی،اختلافات خانوادگی ،فقدان نظارت مناسب والدین و فقدان کفایت اجتماعی ارتباط دارد. خطر ابتلا به اختلال سلوک در کودکانی که یکی از والدین حقیقی یا والد خوانده ی آنها به اختلال شخصیت ضد اجتماعی مبتلاست یا یکی از برادران یا خواهران آنها مبتلا به اختلال سلوک است، بیشتر است. این اختلال همچنین در کودکانی که والدین آنها وابستگی به الکل، اختلالات خلقی، اسکیزوفزنی یا اختلال بیش فعالی همراه با عدم توجه یا اختلال سلوک داشته اند، شایع تر است. صرفنظر از تأثیرات وراثتی والدین بر کودکان که در این اختلال گزارش شده، بخش عمده ای از رفتارهای ضداجتماعی و مرتبط با اختلال سلوک و بزهکاری، ناشی از آموزش توسط پیام های کلامی و غیر کلامی والدین، خواهران و برادران است.   بر طبق ملاکهای DSM-IV-TR وجود سه رفتار اختصاص از 15 رفتار ذکر شده ضروری است که شامل موارد زیر است: 1-زورگویی و قلدری 2-تهدید کردن 3-ارعاب دیگران 4-بیرون ماندن از خانه علی رغم قدغن والدین 5-شروع قبل از سن 13 سالگی   DSM-IV-TR همچنین تصریح میکند که فرار از مدرسه باید قبل از 13 سالگی شروع شده باشد تا جزو نشانه های اختلال سلوک محسوب شود. این تشخیص را فقط زمانی میتوان برای افراد بالاتر از 18 سال به کار برد که واجد ملاکهای اختلال شخصیت ضد اجتماعی نباشند. DSM-IV-TR نوع خفیفی از این اختلال را توصیف میکند که در آن معدودی از مشکلات رفتاری فراتر از حدی که برای تشخیص لازم است وجود دارند و همچنین این مشکلات فقط منجر به آسیب جزیی دیگران میشوند. طبقDSM-IV-TR در نوع شدید این اختلال مشکلات رفتاری فراوانی علاوه بر حداقل لازم برای تشخیص وجود دارد و یا مشکلات رفتاری موجب آسیب قابل ملاحظه  به دیگران میشود.(کاپلان)   تاریخچه و طبقه:  روانشناسان روانپزشکان به طور سنتی اهمیت رفتارهای ضد اجتماعی کودکان و نوجوانان را از دو دیدگاه  مورد بررسی قرار داده اند. اولین دیدگاه از تجربه بیماران بالینی بود که تصور میشد در شکل گیری شخصیت از نقص اساسی برخوردارند اصطلاح شخصیت جامعه ستیز در مورد خصوصیات بالینی این اختلال به کار گرفته شد دومین دیدگاه از تجربه عالی در کار کردن با جوانان بزهکار  ناشی شد تصور رایج چنین بود که اینگونه افراد با رفتار ضد اجتماعی خود در حال واکنش نشان دادن به رویدادهای سخت زندگی و ناگواری می باشند که در خانواده یا جامعه خویش تجربه کرده اند(ارلس1944). هیلی(1926) پایه گذار و پدید آورنده اولین کلینیک دادگاه نوجوانان در شیکاگو و بوستون افراد بزهکار را به عنوان کسانی که دارای نقص"سرشت روانی" هستند توصیف نمود. او بر اهمیت یافتن دو نقص فیزیکی و روانی بیماران تاکید می کرد این ترکیب نواقص عقیده او را که رفتار  این گونه نوجوانان ناشی از طبیعت و وراثت است تصدیق می نمود. در همان زمان روانشناس انگلیسی برت(1952)رساله ای به یاد ماندنی منتشر نمود و تهاجمات چند گانه اجتماعی و بیولوژیکی را که باعث تقویت این نواقص میشدندشناسایی نمود اما او روی عامل وراثتی تاکید کمتری داشت. کلکلی(1941) رساله ای تحت عنوان "نقاب سلامتی"منتشر نمود و توضیحات بالینی مفصل و ارزیابی جامعی را در مورد  افراد  جامعه ستیز  ارائه کرد وی این خصوصیات را به شرح ذیل عنوان نمود. 1-عدم وجود حس مسئولیت 2-امتناع از پذیرفتن انتقاد به خاطر انجام کارهای خلاف 3-عدم وجود حس شرم وحیا وندامت 4-دروغگویی و فریب 5-درس نگرفتن از تجربیات 6-خود محوری بارز 7-عدم بصیرت 8-افراط در نوشیدن الکل 9-انحرافات جنسی 10-هدف هدفگرایی که نتیجه آن اغتشاش در امور زندگی است. وی همچنین به تاثیرات عوامل وراثتی و محیطی معتقد بود.  در حالیکه کلکلی سعی در طبقه بندی این اختلالات داشت متخصصین بالینی دیگرکه برروی کودکان کار میکردند تلاش داشتند تا منشا مجموعه نشانگان رفتاری را شناسایی کنندکه تصور میشود با" جامعه ستیزی"بزرگسالان در ارتباط است. یکی از موثرین این گروه "جان باولبی"بود .او در یکی از مطالعات اولیه مربوط به پسر بچه های بزهکار سیستمی را ابلاغ کردکه از شش نوع تشکیل شده بود. در بین آنها خصوصیات بی عاطفی هیجان زدگی و افسردگی متداول بود  این سیستم شبیه به طبقات اصلی اختلال سلوک بود که بعدا در ICD-10بوجود آمد.(سازمان بهداشت جهانی1992)  رابینز(1978) به رابطه متقاعدکننده ای بین مسایل رفتاری کودکان و نوجوانان و اختلال شخصیت ضداجتماعی دست یافت.این مطالعه مهم در نمونه های مختلف تکرار شد و یافته هایی که بدست آمد از قابل اطمینان ترین یافته های ممکن در روانپزشکی نوین بود. این یافته ها  جدی بودن و دیرینگی و طویل المدت بودن اختلالات ضد اجتماعی را ثابت کرد. وقتی که این مسایل از کلینیک های متعلق به دادگاه به روی جامعه و زمینه های طبی حرکت نمود به موازات پیشرفت اصول روانپریشی در اذهان روانپزشکان چشم اندازی بهتر وگسترده تر از نظریه های مربوط به"حقارت سرشتی"گردید و نظریات تشخیصی جدیدی ظهور کرد.ابتدا اختلال سلوک و سپس اختلال نافرمانی وارد "واژگان"روانپزشکی کودک شد. ● اختلالات رفتاری ـ علائم اختلالات رفتاری در تمام سنین کودکی بروز می کند. اغلب اوقات این مشکلات در اوائل دوران زندگی شروع می شود. نوپایان و کودکان خردسال گاهی ممکن است از انجام آنچه که بزرگسالان از آنها می خواهند انجام دهند، علیرغم چندین بار تکرار درخواست، خودداری کنند. کودگان گاهی بی ادب، فحاش و کج خلق می شوند. ضرب و شتم دیگران نیز رایج است. گاهی نیز به شکستن اشیا یا از بین بردن لوازمی که برای سایرین مهم هستند، می پردازند. برخی کودکان مشکلات رفتاری جدی دارند. علائمی که قابل ملاحظه هستند عبارتنداز : - کودک به رفتار بدخود به مدت چندماه یا بیشتر ادامه می دهد، مکرراً نافرمانی می کند، پرخاشگر و گستاخ است. - اگر رفتار کودک شدیدتر از حد رفتار معمول و بطور جدی همراه با نقض قوانین خانواده و یا جامعه و در کل بیشتر از حد شرارت بچگانه یا سرکشی نوجوانی باشد این نوع رفتارها می تواند بر رشد کودک اثر بگذارد و با توانایی آنها برای گذران یک زندگی عادی تداخل ایجاد نماید. زمانی که رفتار اینگونه باشد بیشتر ناشی از مشکلی است که بنام اختلال سلوک نامیده می شود. ● پیامدهای این مشکلات رفتاری چیست؟ کودکان دارای اختلال سلوک بیشتر درگیر مبارزات همراه با خشونت فیزیکی می شوند و ممکن است دزدی کنند یا بدون وجود هر گونه احساس پشیمانی یا گناه دروغ بگویند. اینگونه کودکان معمولاً از پیروی از قوانین امتناع می کنند و یا بتدریج اقدام به شکستن قوانین می کنند. گاهی شبها را بیرون از منزل سپری می کنند و در طول روز نیز از مدرسه فرار می کنند. نوجوانان مبتلا به اختلال سلوک نیز بدلیل سوء مصرف مواد و یا مقاربت جنسی ممکن است سلامتی و ایمنی خود را در معرض خطر قرار دهند. ● این مسئله چه تأثیراتی می تواند داشته باشد؟ این نوع رفتارها فشار عظیمی برخانواده و فرد وارد می کند. کودکانی که به این ترتیب رفتار می کنند اغلب در دوست یابی مشکل دارند. علیرغم هوش طبیعی، عملکردشان در مدرسه اصلاً خوب نیست و اغلب در پایین ترین سطح کلاس هستند. ار نظر احساس درونی، افراد جوان ممکن است احساس بی ارزشی کنند و تصور نمایند که نمی توانند هیچکاری را درست انجام دهند. اگر ندانند و یا نتوانند تغییری در وضعیت خود بدهند، سایرین را بخاطر مشکلاتشان سرزنش می کنند. ● چه چیز موجب اختلال رفتار مقابله ای اختلال سلوک می گردد؟ - دارا بودن خلق دشوار - دارابودن اختلالات خواندن یا یادگیری ـ این مورد می تواند باعث دشواری در فهم یا مشارکت در دروس گردد. این افراد به سادگی از درس خواندن خسته می شوند احساس کندذهنی می کنند و دچار سوء رفتار در کلاس می شوند. ـ افسردگی - وجود سابقه ای از سوء استفاده جنسی و یا بهره کشی از آنان - بصورت شایع بیش فعال هستند. این مسئله می تواند موجب مشکلاتی در زمینه کنترل خود، توجه ارادی و پیروی از قواعد شود. والدین گاهی اوقات بطور ندانسته موجب تشدید رفتارها می شوند. توجه اندک به رفتار خوب کودک، نشان دادن واکنش سریع در هنگام موارد بحرانی، یا انعطاف پذیری زیاد درباره قوانین و عدم رعایت آنها و عدم نظارت مناسب بر رفتارهای کودکان نمونه هایی از این عوامل به شمار می روند. ـ کم توجهی به رفتار خوب غفلت والدین در صورت خوب بودن رفتارهای کودکان، آسان است ولی در صورت بدرفتاری والدین سریعاً به کودکان توجه می کنند. بیشتر کودکان و همچنین نوجوانان نیاز به دریافت توجه زیاد از طرف والدینشان دارند و به نحوی رفتار می کنند که این توجه را بدست آورند. شاید تعجب آور باشد که بنظر می رسد کودکان ترجیح می دهند بجای غفلت والدین، عصبانیت یا توجه منفی والدین را بدست آورند. این مسئله می تواند یک چرخه معیوب بوجود آورد: بی توجهی به کودک ، رفتارهای نامناسب کودک،توجه منفی و عصبانیت والدین،رفتارهای نامناسب کودک ـ انعطاف پذیری بیش از حد در مورد عدم رعایت قوانین کودکان نیاز به یادگیری اهمیت قوانین دارند و «اهمیتی ندارد» برای قوانین وجود ندارد. تداوم این مسئله کار سختی برای والدین است. این مسئله گاهی بصورت وسوسه ای برای حفظ یک زندگی آرام در خانواده جلوه گر می شود. مشکل اینجاست که به این ترتیب کودک یاد می گیرد که محدودیتها را تا زمانی که آنچه را که می خواهد به آن برسد به تعویق بیاندازد. ● چگونه می توانیم در این موارد کمک های لازم را دریافت کنیم؟ والدین می توانند کارهای زیادی انجام دهند. این مسئله وقتی می تواند مؤثر باشد که منظم، منضفانه و مستمر باشد و پدر و مادر هر دو در مورد آنچه که به کودک ارائه می شود توافق داشته باشند. - برای اصلاح رفتار کودکان، ارائه پاداش و جایزه مؤثر است. بدین ترتیب که پاداش، حتی پاداشهای کوچک به امور عادی و معمولی به کودک می فهماند که دوست داشتنی است و رفتار او قابل تحسین است. - دریافت آموزش اضافی و مهارت آموزی در جهت اصلاح رفتار ضروری است. شما می توانید اندرزهای لازم در زمینه روشهای اصلاح رفتار را از مراقبین بهداشت مدرسه یا از یک روانشناس تربیتی سئوال کنید. - اگر مشکلات جدی بیش از ۳ ماه ادامه یابد، لازم است که از یک پزشک عمومی سئوال شود اگر کمک تخصصی بیشتری مورد نیاز باشد، آنها قادرند که کودک شما را به یک فوق تخصص روانپزشکی کودک و نوجوان ارجاع دهند تا با یافتن علت مشکل به شما کمک کنند و همچنین روشهای عملی اصلاح رفتار را به شما ارائه دهند.        سبب شناسی اختلال سلوک: هیچ عامل واحدی نمیتواند رفتار ضد اجتماعی و اختلال سلوک کودک را توجیه کند بلکه بسیاری از عوامل زیستی-روانی-اجتماعی در پیدایش این اختلال نقش دارند. عوامل مربوط به والدین:  روش تربیتی و تنبیهی و خشن که وجه مشخصه ی آن پرخاشگری کلامی و جسمانی شدید با بروز رفتار پرخاشگرانه و غیر انطباقی در کودک ارتباط دارد.وضعیت آشفته ی خانه با اختلال سلوک  وبزهکاری مرتبط است طلاق به خودی خود یک عامل خطر ساز محسوب میشود ولی تداوم خصومت نفرت و دلخوری بین والدین مطلقه ممکن است در بروز رفتارهای غیر انطباقی در کودکان نقش مهمتری  داشته باشد آسیب های روانی والدین کودک آزاری ومسامحه اغلب در بروز  اختلال سلوک نقش دارد. جامعه ستیزی (sociopathy) وابستگی به الکل و سو مصرف مواد در والدین با بروز اختلال سلوک در کودکانشان ارتباط دارد. والدین ممکن است آنقدر مسامحه کار باشند که بستگان یا والدین رضاعی مراقبت از کودک را  انجام دهند.بسیاری از چنین  والدینی خود قربانی طرز تربیت  والدین خویش بوده اند و گرایش به خشونت  و بد رفتاری  مسامحه دارند یا غرق در تامین نیاز های خود هستند. در دهه ی1980به خصوص در نواحی  شهری  سو مصرف کوکائین و سندروم نقص ایمنی اکتسابی کژکاری خانواده ها را افزایش داد. مطالعات اخیر حاکی از آن است که والدین کودکان مبتلا به اختلال سلوک دچار آسیب جدی روانی از جمله اختلالات سایکوتیک هستند. فرضیات روان پویایی حکایت از این دارد که کودکان مبتلا به اختلال سلوک به طور نا خودآگاه تمایلات ضد اجتماعی والدینشان را برون ریزی میکند.( دکتر سادوک-بنیامین جیمز _دکتر سادوک-ویرجینیا) عوامل  اجتماعی فرهنگی: در کوکانی که دچار محرومیت های اقتصادی اجتماعی هستند خطر ابتلا به اختلال  سلوک بالا تر است همین امر در کودکان و نوجوانانی که  در محیط های  شهری پرورش می یابند شایع است به نظر میرسد بیکاری والدین فقدان شبکه ی اجتماعی حمایت کننده  فقدان مشارکت مثبت در فعالیت های اجتماعی جزو عوامل پیش بینی کننده بروز اختلال سلوک هستند سایر یافته های همراه که ممکن است بر بروز اختلال سلوک در مناطق شهری تاثیر بگذارند عبارتند از افزایش میزان و شیوع مصرف مواد.هرچند مصرف الکل و دارو  در شروع اختلال  سلوک نقشی ندارد  ولی احتمالا بهبودی اخلال سلوک را با دشواری مواجه میکند.مصرف دارو همچنین ممکن است نشانه ها را تشدید کند.بنابراین عواملی که احتمال مصرف منظم مواد را افزایش میدهند ممکن است سبب طولانی شدن اختلال شوند. .( دکتر سادوک-بنیامین جیمز _دکتر سادوک-ویرجینیا) کودک آزاری  و سو رفتار با کودک: کودکانی که برای مدتهای طولانی در معرض خشونت بوده اند به خصوص آنهایی که متحمل سو رفتار جسمی شده اند  غالبا رفتار پرخاشگرانه ای دارند. چنین کودکانی ممکن است در بیان کلامی  احساسات  خود دچار مشکل شوند و این مشکل آنان را به ابزار فیزیکی احساسشان سوق میدهد.به علاوه کودکان و نوجوانانی که شدیدا مورد سورفتار واقع شده اند حالت گوش بزنگی شدید در برخی  موارد  این کودکان موقعیت های خوش خیم  را سو تعبیرکرده و با خشونت واکنش میدهند.البته همه رفتارهای جسمانی معادل اختلال سلوک نیست اما کودکان دارای الگوی گوش به زنگی و واکنش های خشن احتمالا دست به خشونت  زده  و حقوق دیگران را زیر پا میگذارند. عوامل زیستی عصبی:  شواهد متعددی در مورد نقش ژنتیکی رفتارهای ضد اجتماعی ارایه شده است.به طور مثال مشخص شده اس که رفتارهای بزهکارانه  وضد اجتماعی در دوقلوهای یک تخمکی بیشتراز دوقلوهای دو تخمکی است.(کلونینگر و همکاران 1978). مطالعات فرزند خواندگی نشان داده است  که کودکانی که از والدین بیولوژیکی شان جدا  شده اند در صورتی که بستگی زیستی شان  رفتارهای  بزهکارانه و ضد اجتماعی داشته  باشند  با احتمال بیشتری این رفتارها  را از خودشان نشان میدهند.(کادورت1978) تعدادی از پژوهشگران عقیده دارند در افرادی که  پرخاشگری مزمن نشان میدهند ریشه ی رفتار پرخاشگرانه آسیب مغزی است. همچنین مکانیسم های کولینرژیک و کاتکولا مینرژیک در پیدایی و تشدید پرخاشگری و سیستم سروتونرژیک وگاما آمیبوتریک اسید در بنیان آن نقش موثری دارند. ظاهرا دوپامین پرخاشگری  را تسهیل و نور اپی نفرین و سروتونین آن را مهار میسازد. با این حال  ماهنوز  درک دقیقی از چگونگی کاهش ترشح سروتونین و افزایش رفتار پرخاشگرانه نداریم.پژوهش ها نقش میزان تستوسترون را نیز در پرخاشگری مورد تاکید قرار دادهان. در حال حاضر معلوم شده است که تستوسترون در افزایش پرخاشگری موثر است.(بن کرافت 1985) عوامل عصبی در اختلال سلوک چندان مطالعه نشده است. ولی تحقیقات در مورد اختلال نقص توجه بیش فعالی  یافته های مهمی را ارائه داده  است و این اختلال اغلب  به طور همزمان با اختلال سلوک  دیده میشود دربرخی کودکان مبتلا به اختلال سلوک میزان دوپامین بتا هیدروکسیلاز پلاسما پایین بوده است که این آنزیم دوپامین را به نوراپی نفرین  تبدیل میکند. این یافته نظریه کاهش کارکرد نور آدرنرژیک را در اختلال سلوک تقویت میکند در برخی از نوجوانان بزهکار مبتلا به اختلال سلوک میزان سروتونین خون(5-هیدروکسی تریپتامین)افزایش یافته است.شواهد حاکی است که میزان سروتونین خون رابطه ی معکوسی با میزان 5-هیدروکسی ایندول استیک اسید(که متابولیت سروتنین است )در مایع مغزی نخاعی دارد  و میزان پایین 5-HIAAدر مایع مغزی نخاعی با بروز پرخاشگری و خشونت ارتباط دارد. ) (وزیری،شهرام و لطفی،فرح1383) عوامل روانشناختی:  به علت اینکه دیدگاه زیستی در تبیین کامل سبب شناسی این اختلال موفق نبوده عوامل محیطی مختلفی در این زمینه معرفی شده است که یا با ترکیب درون داده های زیستی و یا به صورت مستقل دامن میزنند. فروید که درابتدا پرخاشگری را  به مسدود شدن انگیزه های نهاد وناکامی ربط میداد بعد ها پرخاشگری  را یکی از دو غریزه ذاتی آدمی دانست.به نظر او تمام رفتار  انسان در تعامل پیچیده غریزه مرگ وغریزه ی زندگی و تنش مداوم بین آنها حاصل میشود. از نظر او اگر غریزه مرگ مهار نشود به خود ویرنی سریع منجر میشود بنابراین  مکانیسم های  دفاعی نظیر جابه جایی انرژی غریزه مرگ را به بیرون هدایت میکنند. به این ترتیب پرخاشگری در درجه نخست  تغییر جهت غریزه مرگ از خود به سوی دیگران است. از نظر روانکاوان بنیادگرا خصوصیت اصلی دوره مقعدی تجاوز همراه با لذت  علیه موضوع عشق است. از طرف دیگر ناکامی های کودک به علت اقدامات  عجولانه مادر در آموزش  نظافت یا اتخاذ روش بسیار سخت و غیر متناسب تربیتی  موجب برانگیخته شدن تمایلات متجاوزانه وی در مرحله ساد خویی میشود(کسلر/1966). آنا فروید(1946) خصوصیات دوران پیش از بلوغ را تجدید  فعالیت  شدید کشش های غریزی میداند که با تجاوز خوییو علامتهای به خصوص دوره "پیش تناسلی" و تجسم های دوره ادیپ همرا اند. کارن هورنای (1942) عقیده دارد که به راه ضدیت با دیگران میرود روش همه را نسبت به خود خصمانه تصور میکند و خلاف آن را نمیپذیرد.از نظر چنین فردی که "خوی متجاوز" دارد زندگی مبارزه ای برای بقاست. از این رو نیاز او تسلط بر دیگران است و میکوشد به هر طریقی از دیگران سبقت بگیرد و در ضمن درخشانیدن خویش  دیگران را تحقیر کند ....غالبا بازنده بدی است و ترجیح میدهد دیگران را به باد عیب جویی بگیرد او خودش را قوی درستکار و واقع بین می شمارد و خود را موثر و پر مایه نشان میدهد.او ناگزیر است جنبه های آرام طبیعتش را طرد کند چه آنها طرد کننده زندگی او هستند. نقش عشق  در زندگی اینگونه اشخاص ناچیز است.اریک فرام(1941) این موضوع را به تشکیل منش استفاده جو(استثمار کننده )مرتبط میداند. از نظر او  در این وضعیت شخص دارای سلوکی میشود که بدگمانی پررویی وقاحت غبطه و حسد از صفات مخصوص اوست. کوهن(1955)با ارایه نظریه "خرده فرهنگی یا فرهنگ فرعی"ابراز میدارد که چون رفتار نقش حل مساله  را دارد بسیاری از نوجوانان به علت ناتواننی در کسب ارزشهای اجتماعی مورد قبول ملاک هخای موفق دیگری  را به جای آن ارزشها انتخاب میکنند که ارزشهای شخصی آنها را مشروع سازد. از نظر آیزنک(1964)فرد بزهکار بویژه نوع پسیکوپات برای اجتماعی شدن ظرفیت کمی دارد و به دلیل پاسخ های شرطی ترس را به خوبی افراد متوسط کسب نمکند. رویکرد یادگیری اجتماعی در مورد سبب شناسی اختلال سلوک بر مواردی همچون سرمشق گیری وتقویت(بندورا و والترز1963)(بندورا1973)الگوی طرد ازجانب پدر و مادر  سرمشق نقش جنایی از پدر  پدر خشن ومجازات گر(مک کورد ومک کورد1958 بندورا و والترز1959اندری1960)تاکید مینمایند. از طرف دیگر به نظر میرسد که ایجاد یک چرخه معیوب روند این اختلال را تقویت کرده  و عمیق تر میسازد. بدین گونه که رفتار پرخاشگرانه فرد موجب عقب نشینی تن دردهی یا تسلیم فرد قربانی میگردد(تقویت مثبت)ازطرف دیگر  این واکنش از یک طرف به کودک نشان میدهد رفتار قهر آلود وی نتیجه بخش است  وبه قربانی نیز یاد میدهد که گردن نهادن به خواست کودک  وضع را تغییر خواهد داد. به طور کلی تحقیقات مختلف نشاندهنده تاثیر خانواده در سبب شناسی اختلال سلوکی استاین تاثیر غیر قابل  تردید از طریقه های متعددی همچون تعارض والدین جوعدم توافق پرخاشگری و گسسستگی(هترینگتن ومارتین1979) ارتباط ناکافی با کودک(الکساندر1973) طلاق(کردک1981) جدایی از پدر(امری 1982)ضداجتماعی یا الکلی بودن والدین(گیلدر گات ومایو19898)و نظام قهر آلود خانوادگی(پاترسون1980) وارد میشود. شفر(1961)نیز ضمن مطرح ساختن دو بعد کلیدی از شیوه های مربوط به عملکرد والدین تحت عنوان بعد کنترل(به ترتیب از اجازه دهنده تا محدود کننده)و بعد هیجانی(از گرمی تا خصومت) این ابعاد را به عنوان عوامل پیش بینی کننده بزهکاری وآسیب های روانی دوران کودکی ارایه کرده است. از نظر او والدینی که رفتارشان در انتهای این ابعاد واقع شوند کودکانی باگرایش جامعه ستیز بار می آورند. مطالعه های طولی نیز بر روی مزاجها نشان دهنده آن است که بسیاری از انحراف های رفتاری در آغاز واکنشی مستقیم در مقابل عدم تناسب مزاج و نیاز های کودک از یکسو ونظر والدین و روشهای آنها در تربیت فرزندان از سوی دیگر است. کودکانی که در شرایط آشفته و غفلت بار پرورش می یابند خشمگین موذی و پر توقع بار می آیند و موفق به کسب تدریجی تحمل کافی که لازمه روابط رسش یافته است نمیشوند و لاجرم چون الگوی نقش آنها ضعیف و غالبا متغیر است زیر بنای الگوی آرمانی و وجدان در آنها سست میشود و در نهایت انگیزشی برای رعایت موازین اجتماعی پیدا نمیکند و سنگدل میشوند.(وزیری،شهرام و لطفی،فرح1383) پردازش شناختی: عواملی که بیشترین ارتباط را با خطر ابتلا به اختلال سلوک ندارند، عبارتند از: خصوصیات کودک، والدین کودک و الگوهای تعامل بین کودک و والدین گروهی از محققین دریافته‌اند که با توجه به مشکلات تحصیلی و هوشی می‌توان تا حدی اختلال سلوک را پیش بینی کرد. خصوصیات دیگری که عوامل خطر احتمالی هستند عبارتند از: ویژگیهای شناختی و زیستی. کودکان پرخاشگر سوگیری اسنادی خصمانه دارند و در مواجه با موقعیت مبهم ، مایلند انگیزه‌های منفی را به دیگران نسبت دهند. این تحریفها، می‌توانند مقابله به مثل و تلافی جویی را در کودکان پرخاشگر تسریع کنند. (اینترنت) سایر عوامل: اختلال نقص توجه- بیش فعالی  کژکاری یا آسیب دستگاه عصبی مرکزی و مزاج افراطی در اوایل زندگی ممکن  است کودک  را مستعد  ابتلا به اختلال سلوک نماید. گرایش به خشونت  با کژکاری دستگاه عصبی مرکزی و علایم  آسیب روانی شدید نظیر تمایلات هذیانی همبستگی دارد. مطالعات طولی بر روی مزاج ها حاکی است که بسیاری از انحرافات رفتاری در ابتدا واکنش مستقیمی درمقابل عدم تناسب بین مزاج کودک ونیازهای هیجانی او از یکسو و نگرش والدین و روش تربیتی انها از سوی دیگر است. ( دکتر سادوک-بنیامین جیمز _دکتر سادوک-ویرجینیا)     روش های درمان اختلال سلوک ارزيابي بايد بطور گسترده ونه فقط براي تشخيص اختلال صورت گيرد بلكه براي ارزيابي در نظر گرفتن چندين عامل لازم است شامل: -   صلاحيت فرزند پروري والدين -   امكان كودك آزاري ... بيماري رواني قابل درمان در والدين وجود يا غياب سيستم هاي حمايتي براي والدين در جامعه -   ارزيابي عملكرد اجتماعي كودك در مدرسه -   رابطه كودك با همسالان و بزرگسالان -   ارزيابي ماهيت و گستردگي مشكلات تحصيلي -   ارزيابي اختلالات همراه -   يك ارزيابي روانسجي نيز براي تعيين هر نوع نقص شناختي بايد انجام بگيرد. مداخلات درماني اختلالات سلوك - در کودکانی که اختلال سلوک با ADHD ،افسردگی یا اختلال یادگیری همراه است، در درمان آن ابتدا باید این اختلالات درمان شود چون ممکن است با درمان آنها CD بهبود یابد. درمان CD را هنگامی باید شروع کرد که اولین نشانه ها نمایان می شود.   يك رويكرد تركيبي در درمان پيشنهاد مي شود كه در آن مي توان از چند روش استفاده كرد: آموزش اداره والدين Parent Management Training (PMT) اساس علمي و تئوري اين برنامه به وسيله پاترسون، رايد و دانشجويانش رشد كرد. آنها فرضيه تعاملات اجباري بين والدين وكودكان را شرح داده اند، طبق اين فرضيه كودك ياد مي گيرد از طريق ايجاد رفتارهاي منفي (مثل: قشقرق، مخالفت، مبارزه طلبي يا بي اعتنايي) از انتقاد والدين فرار يا اجتناب كند كه خود اين رفتارها به طور روزافزوني به رفتار منفي والدين منجر مي شود (مثلاً: به كودك مي گويند خفه شو يا برسرش فرياد مي زنند يا كودك را مي زنند). و بتدريج رفتار پرخاشگرانه ي والدين و كودك ادامه مي يابد. بنابراين هم والدين و هم كودك در دام "تقويت منفي" گرفتار مي شوند و اين به نوبه خود سبب مي شود كه كودك به سوي اختلال سلوك پيش برود(پاترسون ،1980)   - علاوه بر تقويت منفي ،كودك الگوهاي رفتارهاي ضداجتماعي را از مشاهده و پرخاشگري والدين تجربه مي كند و والدين نيز ممكن است به طور مثبتي سوء رفتار كودك را تقويت كنند. به عنوان مثال: زماني كه كودك فرياد مي زند يا رفتاري مي كند به او توجه مي كنند و هنگامي كه كودك آرام بازي مي كند او را ناديده مي گيرند. - 5 عمل زير از مؤلفه هاي هسته اي برنامه ي اداره خانواده هستند: 1. والدين آموزش مي بينند كه چگونه رفتارهاي مشكل دار را در خانه اداره كرده و رديابي كنند. 2. از تكنيك هاي تقويت مثل: جايزه، سيستم ارزش گذاري، تشويق و مهماني استفاده كنند. 3 . در هنگام سوء رفتار كودك از محروميت ملايم وكوتاه مدت مانند: ندادن امتياز، عدم استفاده از دوچرخه يا تلويزيون به مدت يك ساعت استفاده كنند. 4. بركودك حتي زماني كه از خانه دور است نظارت داشته باشند و اين كار مستلزم اين است كه والدين در همه حال بدانند كه كودك كجاست؟ چه انجام مي دهد؟ وچه زماني به خانه برمي گردد؟ 5. سرانجام اينكه چطور از راهبردهاي مسأله گشايي وگفتگو استفاده كنند. اين برنامه مستلزم 20 ساعت تماس مستقيم با خانواده ها به صورت انفرادي است. * یک برنامه آموزش والدین برای درمان نافرمانی در کودکان 3 تا 8 سال توسط فورهند ومک ماهون (1981) ترتیب داده شده است. این برنامه براساس مشاهده والدین به این نتیجه رسیده است که والدین کودکانی که بطور منطقی فرمانبردار هستند بیشتر از دستورات " نوع آلفا " استفاده می کنند ولی والدین کودکان مبتلا به اختلال سلوک بیشتر دستورات منفی " نوع بتا " می دهند.  www.migna.ir ویژگی دستورات آلفا این است که بصورت واضح، مستقیم ومشخص به فرد داده می شود و برای مدت 5 ثانیه نیز منتظر پاسخ می شود. ولی دستورات نوع بتا شامل زنجیره ای از عبارات مبهم دستوری وتفسیری است که اغلب بصورت سؤالی مطرح می شوند و بسیار با دلیل تراشی دنبال می شوند. نمونه ای از دستورات نوع بتا: چند بار به تو گفتم که نباید از من دور بشی ؟ مگه من به تو نگفتم به اینا دست نزن ؟ -  برای حل مشکلات نافرمانی، والدین آموزش می بینند که دستورات نوع آلفا را که بصورت مستقیم و واضح همراه با 5 ثانیه انتظار برای فرمان برداری مطرح شده اند استفاده کنند، کودک با اسم صدا می شود و تماس چشمی برقرار می شود، والدین تشویق می شوند که از صداهای محکم و نه سرد استفاده کنند. همچنین از آنها خواسته می شود چیزهایی که عمل کودک را متوقف می کند امتناع کنند. والدین یاد می گیرند که به شیوه ی غیر مستقیم با کودکشان بازی کنند. رفتارهای جامعه پسند او را مشخص و از طریق توجه وپاداش تشویق کنند. * برنامه سرمشق دهی بحث گروهی که بر روی نوار ویدیویی ضبط شده نیز یکی از برنامه های مداخله ای برای درمان اختلال سلوک است که به وسیله ی استراسون وبستر ارائه گردیده است. این برنامه در واقع یک برنامه ی آموزشی والدین است که متشکل از 10 برنامه ی ویدیویی است که مهارت های فرزندپروی را بصورت سرمشق دهی آموزش می دهد مانند: کنترل عصابنیت، مقابله با افسردگی. 250 قطعه نمایش به والدین نشان داده می شود که هر یک نزدیک به 1 تا 2 دقیقه طول می کشد و برای گروههای 12- 8 نفره ی والدین نمایش داده می شود و بعد از هر نمایش درمانگر بحث گروهی را اداره می کند. - تدابیر والدین و مسئله گشایی، آنها را تشویق می کند و از بازی نقش و مرور ذهنی نیز استفاده می شود. - به والدین تمرین ها وتکلالیفی را در ارتباط با مهارتهای آموخته شده داده می شود که در منزل انجام دهند. تکنیک های شناختی- رفتاری برای کودکان رویکردهای آموزش مهارتهای اجتماعی برای کودکان CD بطور روزافزونی مورد استفاده قرار گرفته است. ابتدا تکنیک های عاملی مانند: پاداش برای رفتارهای اجتماعی وسپس خاموش کردن رفتار ضداجتماعی رشد کرده و از روشهای سرمشق دهی نیز استفاده می شود به این صورت که به کودک اجازه داده می شود که رفتار اجتماعی مناسب را مشاهده کند و از آنها سرمشق بگیرد. تکنیک معلمی کردن  Technique   Coachin    در این روش قواعد رفتار شایسته اجتماعی آموزش داده می شود. و اغلب از بازی نقش در موقعیت های مشکل استفاده می شود مثلاً :به کودک آموزش داده می شود که وقتی از کودکان دیگر کتک می خورد تا توسط معلم بطور منصفانه تنبیه می شود چه باید بکند؟ * در این روش از آموزش مسئله گشایی شناختی بین فردی (IGPS ) هم استفاده می شود که به بهبود روابط بین فردی، مهارت های گفتگو، توجه به دیدگاه دیگران ومصالحه در موقعیت های اجتماعی تأکید می کند. این نوع آموزش، فرایند تفکر را به جای محتوای تفکر رشد می دهد. هدف این درمان اصلاح نقص ها وتحریفات شناختی – رفتاری است. درمان دارویی برای برخی از علائم می توان از درمان دارویی به عنوان درمان کمکی استفاده کرد. هالوپریدول در کاهش رفتارهای تهاجمی و پرخاشگری مؤثر است که البته در حال حاضر ریسپریدول و اولاتزاپین به دلیل کاهش عوارض کمتر جای هالوپریدول را گرفته اند. مهار کننده های اختصاصی بازجذب سروتونین نظیر فلتوکزتین، سرترالین وپاروکسیستین برای کاهش تکانش گری ، تحریک پذیری وبی ثباتی خلق مؤثر است. مطالعات اخیر نشان می دهند که ریتالین داروی مفیدی برای هردو اختلال ADHD و CD است. هنگامی که رفتار پرخاشگرانه شدید است تجویز داروی تثبیت خلق شامل: لیتیوم و کاربامازپین ممکن است انتخاب مناسبی برای درمان نشانه های پرخاشگرانه منابع: - یونسی،جلالی.درمان ناهنجاری های روانی در کودکان،نوجوانان وخانواده ها.تهران:انتشارات دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی،1382. - لطفی کاشانی،فرح؛وزیری،شهرام.روانشناسی مرضی کودک.تهران:نشرارسباران،1376. -کاکاوند،علی رضا.روانشناسی مرضی کودک.تهران،1381. - کاپلان سادوک. خلاصه روانپزشکی(جلدسوم).ترجمه نصرت الله پورافکاری.تهران:انتشارات شهر آب،1386. -  سودابه ملک پور - کارشناس ارشد روانشناسی کودکان استثنایی