ميگنا : پايگاه خبری روانشناسی و بهداشت روان 2 آذر 1395 ساعت 8:04 https://www.migna.ir/news/39197/دوران-طلایی-درمان-اختلالات-روانی-نادیده-نگیریم -------------------------------------------------- هزینه های چندمیلیونی برای مداوای موقت بیماران روانی عنوان : دوران طلایی درمان اختلالات روانی را نادیده نگیریم -------------------------------------------------- «شایع‌ترین بیماری جوامع کنونی در سراسر جهان، اختلالات روانی است». بشر غرق در زرق‌وبرق زندگی ماشینی امروزی، چنان خود را مشغول این زندگی پرتنش کرده که تنها گاهی اوقات از سر درددل از تنش‌ها و خستگی‌هایش می‌گوید، بی‌آنکه گوشه‌چشمی به آثار عمیق آن داشته باشد؛ افسردگی، پرخاشگری، سردرگمی، استرس و... که گاهی برخی دردهای جسمی را نیز به‌ دنبال دارند، اما با همه این تفاسیر مراجعه به روانپزشک جزو مگوهای مردم این روزهاست. متن : روزنامه شهروند: درحالی‌ که آمارهای سازمان WHO گویای این هستند که درمیان ١٠ بیماری که سبب ناتوانی انسان می‌شوند، ٤ بیماری درحیطه اختلالات روانی قرار دارند! بیماری‌هایی که با علایم کوچک به ما هشدار می‌دهند و بی‌توجهی به آنها تا جایی می‌رسد که فرد مبتلا در زندگی فردی، اجتماعی و شغلی خود دچار مشکل می‌شود و درپی آن هزینه‌های هنگفتی را بر دوش خود و جامعه می‌گذارد. کارشناسان معتقدند؛ اگرچه زندگی امروزی چهره توسعه‌‌یافته‌ای به خود گرفته است، اما رفاه و امکانات و خواسته‌های آدمی به همان میزان برآورده نمی‌شود و همین تناقض نگرانی و افسردگی را به درون خانواده‌ها کشانده و به شکل اختلالات خواب، سردرد و... خود را نشان می‌دهد؛ البته درجوامع، بی‌ثباتی اجتماعی و اقتصادی حس ناامنی را درپی دارند و شنیدن اخبار نگران‌کننده نیز باعث تشدید بیشتر این ناامنی می‌شوند و شاید برای همین است که ما شاهد آدم‌های مضطرب در اطراف خود هستیم؛ اضطرابی که در رانندگی، خریدکردن، حضور در مکان‌های شلوغ و حتی رفتارهای روزمره خود را به رخ می‌کشد، البته دلایل دیگری نیز به این اختلالات دامن می‌زنند، دلایلی که در نگاه اول شاید به چشم نیایند؛ دربرخی جوامع به دلایل گوناگون فرهنگی، اقتصادی و... فرد چیزی تحت‌عنوان تعطیلات آخر هفته ندارد تا بتواند زمانی را برای بازسازی افکار و جنبه‌های روانی خود داشته باشد و این باعث تلنبارشدن استرس‌ها می‌شود که ناگفته می‌توان به آثار آن پی‌برد. ساخت و طراحی و معماری شهرها نیز به نوبه خود بر تمرکز و جنبه‌های روانی افراد تأثیر می‌گذارد و می‌توان با طراحی مناسب آرامش را به شهروندان اعطا کرد. واقعیت امر این است که سلامت روانی همانند سلامت جسمی نقشی اساسی در زیست آدمی دارد و متأسفانه مفغول مانده و یک سوژه دست چندم به حساب می‌آید. بیماری ناشناخته واقعیت این است که با وجود پیشرفت و توسعه جوامع؛ شناخت درستی از بیمارهای روانی وجود ندارد و هنوز این تصور وجود دارد که بیمار روانی، فردی است با اختلالات شدید روانی که زندگی معمولی و عادی ندارد، یعنی همان اصطلاح قدیمی مجنون. البته انگ‌ها و باورهای متداول نیز باعث شده تا افراد از پذیرش و درمان اختلالات روانی خود پرهیز کنند؛ همیشه لغت روانی برای سرکوب، ناسزا یا حتی شوخی مورد استفاده قرار گرفته و افراد برای فرار از این انگ، بیماری و اختلالات روانی خود را کتمان می‌کنند و از پذیرش آن ابا دارند، البته باورهایی نیز وجود دارد که افراد با علم بر داشتن اختلالات روانی برای درمان اقدام نمی‌کنند؛ اختلال روانی با ازدواج برطرف می‌شود، اختلال روانی ارثی است، داروهای روانپزشکی اعتیادآور است، اما نکته مهمی که در این میان مغفول می‌ماند، این است که همه این موارد عواقب زیادی درحوزه سلامت عمومی جامعه دارند؛ بزرگترین عواقب آن انسانی است که متأسفانه به حساب نمی‌آید، البته نباید از نتایج اقتصادی آن نیز غافل شد؛ اهل اقتصاد به خوبی واقفند که میزان خلاقیت و تولید چه تأثیری بر اقتصاد دارند، دراین شرایط فردی که از اختلالات روانی حتی در سطح پایین آن رنج می‌برد، نمی‌تواند به خوبی خلاقیت خود را شکوفا کند که بی‌شک زیان اقتصادی محسوب می‌شود. از بعد انسانی نیز باید گفت، فردی که دچار بیماری روانی است، رنج می‌کشد و اگر درمان نشود، با بیماری‌های جسمی درگیر شده و آسیب‌های اجتماعی را شاهد خواهد بود. درواقع نادیده گرفتن درمان این اختلالات بهداشت و سلامت روانی را به مخاطره می‌اندازند و اگر در دوران طلایی بیماری یعنی ابتدای امر تشخیص داده و درمان نشوند، باید از هزینه‌هایی با اعداد و ارقام بالا بگوییم. روایت آمارها تحقیقات نشان می‌دهد که در سال‌های اخیر بیماری روانی در بین اقشار مختلف گسترش یافته است، به‌طوری که براساس آخرین مطالعات ٣٩درصد افراد ساکن درتهران بیماری روانی دارند. طبق تحقیقات وزارت بهداشت که در‌سال ٩١ انجام شد، بیماری‌های روانی در زنان رتبه اول بیماری‌ها را دارد و در مردان بعد ازحوادث عمدی و غیرعمدی دومین بیماری از نظر مرگ و ناتوانی شناخته شده است، براساس همین تحقیقات ٢٦,٥درصد زنان و ٢٠.٨درصد مردان درطول یک‌سال به یک نوع اختلال روانی مبتلا می‌شوند، البته باید اذعان کرد که افسردگی بالاترین اختلال روانی درمیان افراد است. براساس طرح پیمایش ملی سلامت روان در مهر ٩٣ که برای نخستین‌بار درکشور روی ٧هزارو٨٨٦نفر انجام شد، اختلال افسردگی درجمعیت عمومی ٧.١٢درصد بود؛ ٤.١٥‌درصد خانم‌ها و ٢.١٠درصد آقایان؛ ٥.١٢‌درصد متأهلان و ٥.١٦درصد افراد بیکار، ١١درصد شاغلان، ٥.١٣درصد شهرنشینان و ١١درصد روستاییان. البته آمارهای خرداد ٩٤ نیز از حاکی از این بودند که ٢٣درصد مردم ایران حداقل یک‌بار دچار اختلال روانی شده‌اند و ١٢درصد مردم از افسردگی جدی رنج می‌برند. هزینه‌ها و نبود بیمه به گفته متخصصان ٣ تا ٥درصد بیماران دچار اختلالات شدید روانی هستند و سالی یک‌بار نیاز به بستری‌شدن دارند و این درحالی است که میانگین هزینه بستری یک شبانه‌روز برای بیماران روانپزشکی یک‌میلیون و٨٠٠هزارتومان است و هزینه ویزیت در منزل طی یک‌سال یک‌میلیون و٤٠٠هزارتومان! حالا فرض را براین بگیریم که یک بیمار مبتلا به اختلال روانی حاد سالی دوهفته در بیمارستان بستری باشد، یک حساب سرانگشتی از هزینه چندمیلیونی خبر می‌دهند برای مداوای موقت بیمار! البته این هزینه‌ها دربخش خصوص اعداد دیگری را تسخیر کرده‌اند؛ هزینه دوهفته بستری بین ٤ تا ٥‌میلیون است که هزینه‌های دارو، ویزیت و خدمات را شامل می‌شود. هزینه‌هایی که ٨٠درصد آن را بیمار و تنها ٢٠درصد را بیمه‌های درمانی پرداخت می‌کنند؛ ٢٠درصدی که تنها شامل حال بیماری‌های بغرنج است و سایر خدمات‌درمانی آنها را پوشش نمی‌دهد. خدماتی همچون روان‌درمانی که یکی از عمده درمان‌های این بیماران است، جدا از آن خدمات مشاوره این بیماران و حتی عموم مردم تحت هیچ پوشش بیمه‌ای نیست. درحالی‌ که هرکدام از این خدمات با تحت پوشش قرارگرفتن بیمه‌های مختلف می‌توانند در بهبود سلامت روان جامعه کمک کنند، اما نباید فراموش کرد که همواره هزینه‌های درمان بیماران روانپزشکی نیاز به بستری بسیار کمتر از هزینه‌های بستری‌نشدن این بیماران است؛ یعنی درحالی‌ که می‌توان با تدبیر و درایت، یک‌درصد از نیروهای فعال جامعه را به جامعه بازگرداند، اما به نظر می‌رسد که این کار هنوز در گیرودار بروکراسی‌ها و تخصیص ندادن بودجه‌های مناسب است.   دوران طلایی درمان را نادیده نگیریم اردشیر گراوند/ جامعه‌شناس یکی از دغدغه‌ها و مشکلات جوامع امروزی بیماری‌های روانی است. بیماری‌ای که درهمه اجتماعات بشری نیز مشترک است، البته درگذشته شدت این بیماری‌ها و کثرتش به اندازه امروز نبوده و این هم برمی‌گردد به عواملی که فشارشان بیشتر بر سیستم عصبی است و درپی آن نابسامانی ‌و پریشانی افکار و عواطف را برای فرد به دنبال دارد. انسان امروزی به جز صداهای گوشخراش کارخانه‌ها، خودرو‌ها، آهنگ‌ها با صدای بالا و... با رقابت‌ها، تعصبات، جنگ‌ها و... روبه‌روست؛ عواملی که همگی دست به دست هم داده‌اند تا بیش ازگذشته تعادل روانی و عاطفی انسان را برهم زده و موجبات پریشانی او را فراهم آورند، البته انسان امروزی گمشده دیگری به نام ارزش‌های اخلاقی و مذهبی دارد که به این پریشانی و اضطراب او دامن می‌زند. درکنار همه اینها ما عوامل بیولوژیکی، اجتماعی و فرهنگی، روانی، اقتصادی را نیز داریم که هریک به اندازه توان خود تأثیرگذار هستند، البته تأثیر این عوامل برحسب سازگاری شخصیتی افراد متفاوت است و برای همین است که درمورد ما واکنش‌های متفاوتی از افراد گوناگون می‌بینیم. یکی از دلایلی که ما امروز درجوامع گوناگون با اختلالات روانی بیشتری روبه‌رو هستیم، عدم شناخت و آگاهی مردم از مسائل روانشناختی و روانپزشکی است. از طرفی دیگر شرایط محیطی پیشگیری را کمی سخت و گاهی غیرممکن می‌کنند. گاهی عدم ‌آگاهی تا جایی پیش می‌رود که فرد مشکل خود را با افراد بی‌صلاحیت درمیان می‌گذارد؛ دوستان، خویشاوندان، دعانویسان و کف‌بینان و بعد از نتیجه نگرفتن و گذشتن دوران طلایی برای درمان به روانپزشک مراجعه می‌کنند و برای همین درمان پروسه‌بر و سخت می‌شود.   باورهای غلط را دور بریزیم امیرحسین جلالی/ روانپزشک اختلالات روانی و گاهی فرار از واقعیت‌داشتن چنین اختلالاتی پدیده‌ای جهانی است و نمی‌توان گفت که تنها به ایران اختصاص دارد. تحقیقات انجام‌شده در زمینه اختلالات روانی نشان از این دارند که ٢٣ یا ٢٥‌درصد و گاهی نزدیک به ٣٠درصد از افراد اختلالات روانی را تجربه کرده‌اند؛ تجربه‌ای حتی به اندازه یک‌بار در زندگی! البته باید گفت که اختلالات روانی شامل ترس از یک حیوان یا حشره شروع می‌شود تا مراحل حاد. زمانی هم که از اختلالات روانی صحبت می‌شود، بیشتر اختلالات متوسط و ضعیف است نه حالت شدید آن. این‌که بگوییم این دست از مشکلات درکشور ما بیشتر است یا نه، در این زمینه تفاوت چندانی با کشورهای پیشرفته نداریم و حتی در زمینه‌هایی مانند خودکشی درمقایسه با کشورهایی که از استاندارد بالای زندگی برخوردارند، همانند اسکاندیناوی رتبه پایین‌تری را به خود اختصاص داده‌ایم. مسأله‌ای که به جرأت می‌توان گفت؛ بیشتر جوامع با آن درگیر هستند، عدم مراجعه به روانشناس و روانپزشک است، به‌گونه‌ای که در دنیا ٧٠درصد افرادی که بیماری روانی دارند، برای استفاده از خدمات سلامت روانی مراجعه نمی‌کنند، البته این مسأله درکشورهای گوناگون با توجه به شرایط فرهنگی جامعه کمی متفاوت است، یکی از دلایل عدم ‌مراجعه ایرانیان عدم خدمات سلامت روان است، درواقع دسترسی به روانپزشک، روانشناس و مشاور کمی سخت است. در کلانشهرها این عدم‌ دسترسی را ما شاهدیم چه رسد به شهرهای کوچک و روستاها، البته طی سال‌های گذشته فعالیت‌هایی در زمینه تربیت روانپزشک صورت گرفت است اما با توجه به این‌که یک‌چهارم این نیرو در تهران کار می‌کند، ما با توزیع نامناسب روبه‌رو هستیم و باعث شده ما شهرها و روستاهایی را داشته باشیم که از سهم صفردرصدی برخوردارند. یکی از دلایل عدم‌ بهره‌بردن از خدمات سلامت روانی برچسب‌زنی‌ها و انگ‌هایی است که رواج دارد و باعث می‌شود افراد برای فرار از آنها بیماری یا مشکل روانی خود را کتمان کنند یا آن را نادیده بگیرند. در شهری مثل تهران که سطح فرهنگی بالاتر است، افرادی که مراجعه می‌کنند یا حاضر به تشکیل پرونده نمی‌شوند یا از نام مستعار استفاده می‌کنند یا نمی‌گذارند داروهایشان در دفترچه بیمه قید شود و همه اینها نشان از این دارد که با وجود پیشرفت‌هایی که داشته‌ایم، هنوز شناخت درستی از بیماری روانی نداریم و برچسب‌زنی‌ها وجود دارد، البته دلایل شخصی نیز در این امر تأثیرگذار است. ما آموخته‌ایم مشکلات و مسائل جسمی را به راحتی به دیگران بگوییم و بی‌شک همدردی نیز خواهیم داشت، اما هیچ‌وقت نمی‌توانیم از مشکلی مانند افسردگی به کسی چیزی بگوییم. به‌عنوان مثال، اگر به همکارمان بگوییم به خاطر افسردگی نمی‌توانیم کار کنیم، توصیه‌ای که می‌شنویم این است که کار کنی بهتر می‌شوی. ما دلشوره را نوعی مسئولیت‌پذیری و غیرت می‌دانیم و وسواس را پاکیزگی! درواقع این مسائل را بخش طبیعی زندگی به حساب می‌آوریم، درصورتی که با مراجعه به روانشناس و روانپزشک متوجه می‌شویم که نیاز به درمان داریم. درواقع درک درستی از شرایط خودمان نداریم. یکی از دلایل دیگر این است که ما مشکلاتی مانند افسردگی یا اضطراب را یک ضعف تلقی می‌کنیم، به دلیل این‌که، این بیماری را انکار می‌کنیم چون قبول این مشکلات یعنی قبول ضعیف بودنمان. درواقع ما مشکلات روانی خود را انکار می‌کنیم، چون قبول آنها صحه‌گذاشتن بر ناکامی‌ها و ضعفمان است. استفاده از واژه بیمار روانی یا انگ بیمار روانی‌زدن به بیمارانی که مبتلا به اختلال روانپزشکی هستند، نشان‌دهنده نگاهی منفی و کلیشه‌ای است و باعث می‌شود دیگران این افراد را موجودی دور از جامعه، وابسته و حتی درمواردی تهدیدآمیز و خطرناک ببینند. درحالی‌ که یافته‌های علمی روانپزشکان در راستای شناسایی و درمان اختلالات روانپزشکی بر این دیدگاه‌های کلیشه‌ای مهر ابطال می‌زند. خوشبختانه تاریخ مصرف این نوع نگاه به اختلال روانپزشکی و بیمارانی که از آن رنج می‌برند، در دنیا به حدود ۵۰-۴۰‌سال گذشته برمی‌گردد و با گسترش رویکردهای جامعه‌نگر درکشور ما نیز به آرامی درحال رنگ‌باختن است. با وجود این، همچنان جامعه ما نسبت به ضرورت دریافت خدمات و درمان‌های روانپزشکی و روانشناسی با باورهای غلط بسیار درگیر است که انگ‌زدایی از آنها نیاز به افزایش آگاهی و دانش عمومی مردم و نوعی اصلاح فرهنگی نسبت به اختلالات روانی و درمان‌پذیری آن در چارچوب خدمات روانپزشکی و روانشناسی دارد.   به تعداد کافی متخصص نداریم مینا نظری‌کمالی/ روانشناس درجامعه ما متأسفانه افراد به راحتی تن خود را به تیغ جراحان می‌سپارند اما سخت‌ترین کار برایشان گفتن از دردهایشان برای یک روانشناس یا روانپزشک است! البته برخی باورها نیز به این گریز دامن می‌زند؛ باوری که به ما القا می‌کند در زمان‌هایی که اضطراب داریم یا دچار افسردگی شده‌ایم، کلمات تأکیدی مثبت تکرار کنیم یا در دوره‌های مختلف مثبت‌اندیشی و راز موفقیت و امثال آن شرکت کنیم، البته هریک از این موارد به نوبه خود می‌توانند تأثیرگذار باشند، اما مسأله اصلی این است که مسائل روانی باید ریشه‌ای حل شوند. یکی دیگر از باورهای اشتباه این است که به ما آموخته شده خودمان صلاح خودمان را بهتر می‌دانیم و به عبارتی مشورت‌پذیر نیستیم و برای همین از روانشناس یا روانپزشک توقع داریم تنها سنگ‌صبور ما باشند و به حرف‌هایمان گوش بدهند، بدون هیچ توصیه و باید و نبایدی! ازطرفی نیز انتظار داریم و درپی این هستیم که بدانیم با یکی، دوجلسه خوب می‌شویم یا نه! واقعیت جامعه این است که بیماری روانی یا حتی عصبی مساوی با طرد از جامعه است و بی‌شک کسی این نوع از تنهایی را دوست ندارد. البته نبود متخصصان به اندازه کافی دراین حوزه نیز باعث شده مراجعه به این متخصصان جایگاه خود را نیابد و از طرفی دیگر درجامعه‌ای زندگی می‌کنیم که همه افراد به نوعی خود را مشاور تلقی می‌کنند و با کوچکترین مسأله شروع می‌کنند به ارایه اطلاعات درست و غلط خود. این مسأله تا جایی پیشروی داشته که ما در مترو تهران افرادی را می‌بینیم که کتاب‌هایی را به شما معرفی می‌کنند تا با خواندنشان به آرامش یا ثروت برسید! یکی دیگر از باورهایی که نیاز به تغییر دارد، این است که داروهای را روانپزشکان اعتیادآور است! باوری که وقت زیادی از روانپزشکان می‌گیرد تا به مراجعه‌کننده خود ثابت کنند که اعتیادی درکار نیست. شاید یکی از دلایل دیگر مسائل اقتصادی باشد، مسأله‌ای که باعث شده قشر متوسط جامعه اگر خواهان مراجعه هم باشد، نتواند از این خدمات استفاده کند که به اعتقاد من پوشش بیمه‌ای این خدمات می‌تواند تأثیر زیادی داشته باشد. ناآگاهی مانند همه مسائل در این مورد نیز تأثیرگذار است، متأسفانه خانواده‌ها هنوز در این زمینه از فقر آگاهی رنج می‌برند و نمی‌دانند مشاوران فقط مشاوره می‌کنند و راهکار نشان می‌دهند، درواقع از این مسأله واهمه دارند که نکند مسائلی که درمیان می‌گذارند، برملا شود. البته این مسأله در نسل‌های جدیدتر کمی جاافتاده است و جوانان بیشتر مراجعه می‌کنند. هستند مراجعانی که برای برملانشدن بیماری‌شان از نام‌های مستعار استفاده می‌کنند یا دارویشان را نمی‌گذارند در دفترچه بیمه قید شود یا از تشکیل پرونده واهمه دارند، البته دربین خانم‌ها دلیل این واکنش‌ها دستاویزنشدن بیماری‌شان برای گرفتن زن دوم یا طلاق است. - لينك ورود به كانال روان شناسي ميگنا