کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

نقطه سيــاه زندگي‌ من

روايت يك بيمار مبتلا به سرطان ملانوما از اين بيماري

ترجمه: فرزانه عبيري / شرق شماره 1504 , 27 فروردين 1391 ساعت 6:58

اين بيماري عامل 75 درصد مرگ‌هاي ناشي از سرطان‌هاي پوست است؛ درحالي‌كه فقط حدود چهاردرصد سرطان‏هاي پوست را تشكيل مي‌دهد.


ميگنا: دنياي «آنا هاردي» بعد از شنيدن اين خبر تكان‏ دهنده و دهشتناك كه خال سياه روي پايش ملانوما است، زير و زبر شد. ملانوما يكي از انواع سرطان‌هاي پوست است كه هرچند مانند ديگر انواع سرطان‏هاي پوستي شايع نيست ولي از همه آنها خطرناك‌تر است و علاوه بر پوست مي‌تواند به اعضاي داخلي بدن و حتي استخوان‌ها نيز سرايت كند. «آنا هاردي» 25ساله و يكي از زنان جوان روزنامه «اتاوا سيتيزن» است. او تحليلگر، فعال سياسي، دونده دو ماراتن و ورزشكار پاورليفتينگ است. او در مقاله‌اي كه در تاريخ ششم آگوست 2011 به قلم وي در اين نشريه منتشر شد و در زير برايتان مي‌آورم، اصرار دارد كه هيچ‌كس نبايد خال‌هاي مشكوك را ناديده بگيرد. پس اين شما و اين داستان زندگي «آنا هاردي».
 
 
زماني كه اين مطلب را مي‌خوانيد، ممكن است من در بيمارستان و در حال دريافت داروهاي شيمي‏ درماني يا شايد در حال گذراندن آخرين روزهاي زندگي‌ام در يك كلبه ساحلي در جاماييكا باشم. يا ممكن است در حالي كه خيلي سرحالم دقيقا در حال انجام همان كارهايي باشم كه يك ماه قبل از اين انجام‌شان مي‌دادم، قبل از تشخيص اين سرطان لعنتي.
 
چيز زيادي براي گفتن ندارم؛ ببينيد! ملانـــوما يكي از آن بيماري‌هايي است كه همه چيزش، در افراد مختلف، متفاوت است. احتمال زنده ماندن پس از ابتلا به اين بيماري از خيلي‌خيلي بد و ترسناك تا بد و دلهره ‏آور متغير است. خيلي از بيماران پس از انجام اولين جراحي، هرگز دوباره دچار سرطان نمي‌شوند. ولي در بعضي موارد هم ديده شده كه پس از جراحي اوليه، بيماري به شكل خيلي مرموز و نهفته در تمام بدن منتشر شده و خيلي سريع و در عرض يك سال بيمار را از بين مي‌برد. بنابراين، اين سرگذشت من است.
                            
در مورد توانمندي داروهاي جديد و روش‌هاي مدرن كه پس از جراحي و برداشتن كامل ضايعه انجام مي‌شود، حرف زيادي براي گفتن وجود ندارد. اگر روي شانس باشيد ممكن است طي 20 دقيقه يا كمتر زندگي‌تان نجات پيدا كند. وقتي از زبان پزشكان مختلف مي‌شنوم كه «شما خوش‏شانس بودين كه زود متوجه اين قضيه شدين» با خودم فكر مي‌كنم كه خيلي اتفاقي زنده مانده‌ام. اكتبر سال 2010، متوجه نقاط سياه ريزي روي يكي از خال‌هايي كه روي پايم دارم، شدم. از زماني كه يادم مي‌آمد، اين خال روي پايم بود، ولي در مورد نقاط سياه‌رنگ كاملا مطمئن بودم كه آنها را تا به حال نديده بودم. با تمام اين حرف‌ها خيلي راحت ناديده گرفتم‌شان و با توجه به اينكه تمام طول زمستان پاهايم را در چكمه‌هاي زمستاني‌ام قايم كرده بودم، به كلي اين مساله را به دست فراموشي سپردم تا ماه ژوئن كه حقيقتا فكر كردم براي تغيير شكل خالم بايد كاري بكنم و بهتر است در اين مورد با پزشك خانواده‌مان مشاوره كنم. پزشك خانواده به من اطمينان خاطر داد كه به احتمال زياد، اين خال خوش‌خيم است ولي فقط براي اطمينان بيشتر لازم است كه از خال، نمونه بيوپسي تهيه شده و براي بررسي پاتولوژيك به آزمايشگاه آسيب‌شناسي فرستاده شود. به هر حال يك هفته‌ونيم بعد، از مطب دكتر با من تماس گرفتند. نتيجه آزمايشم آمده بود و دكتر مي‌خواست فردا با او ملاقات كنم.

در سيستم درماني كانادا به راحتي مي‌توان فهميد كه چه زماني بيماري در وضعيت بدي قرار دارد و آن زماني است كه نام بيمار در فهرست بيماران در انتظار قرار نمي‌گيرد، اين يعني وضعيت بيمار از نظر سلامتي آنقدر بد است كه پزشك معالج مي‌داند كه اگر بيمار را به حال خود رها كند، خطري واقعي بيمار را تهديد مي‌كند. حالا من ناگهان از يك بيمار عادي با يك خال كوچك به يك بيمار در اولويت تبديل شده بودم و اين خبر خوبي نبود.
روز بعد سراسيمه خودم را به مطب دكتر رساندم و با بي‏قراري تمام در اتاق مشاوره به حرف‏هاي پزشكم گوش كردم. پزشكم به من گفت خبر خوبي برايم ندارد. او به من گفت: «تشخيص آنها سرطان است.» و سپس برايم توضيح داد كه سرطان من از نوع ملانوماي بدخيم است.

به سختي مي‌توانستم به حرف‏هايش توجه كنم، در حالي كه آن حرف‌ها اطلاعات مهم و ارزشمندي بودند كه بايد مي‌شنيدم و بعد براي ادامه راهي كه بيماري پيش پايم گذاشته بود، به درستي از آنها استفاده مي‌كردم، ولي كلمه سرطان بدجوري ذهنم را به هم ريخته بود. 10 دقيقه بعد مطب پزشك خانواده را به توصيه وي و به منظور ملاقات با يك متخصص پوست ترك كردم، در حالي‌كه كلمه سرطان روحم را مي‌خورد و اين حس را به من مي‌داد كه ديگر اين بدن به درد چيزي نمي‌خورد، اين بدن سرطان دارد. من دونده دو ماراتن هستم و بايد دو روز ديگر در رقابت‌هاي پاورليفتينگ شركت كنم.

آخر چه كسي مي‌تواند باور كند كه سرطان اين طور با من پنجه در پنجه بيندازد و از من فردي مغلوب بسازد؟ هرچه فكر كردم، كمتر به نتيجه رسيدم و تنها كاري كه به نظرم مناسب بود، انجام دادم. به محل كارم برگشتم و سپس در كلاس ورزشم شركت كردم. دو روز بعد هم براي دريافت استانداردهاي كيفي ملي پاورليفتينگ تمام تلاشم را كردم. قصد نداشتم اجازه بدهم كه سرطان همه وجودم را تصاحب كند. اين نقطه تيره كوچك روي پايم نمي‌توانست مرا در زير پاي خود له كند. البته طي مدتي كه در انتظار ملاقات با متخصص مربوطه بودم، سعي كردم نكاتي احتمالي در مورد چيزي كه امروز خيلي راحت به آن «خرچنگ» مي‌گوييم و از كنارش به آرامي مي‌گذريم پيدا كنم. (خوب است بدانيم ريشه كلمه سرطان كه در انگليسي به آن crab مي‏گويند، كلمه يوناني karkinos به معني خرچنگ است.) ‏ طبق چيزي كه گوگل مي‌گفت، ملانوم شايع‌ترين علت مرگ در اثر بيماري‌هاي پوستي است.

اين بيماري عامل 75 درصد مرگ‌هاي ناشي از سرطان‌هاي پوست است؛ درحالي‌كه فقط حدود چهاردرصد سرطان‏هاي پوست را تشكيل مي‌دهد. شايع‌ترين بدخيمي در زنان 29-25 ساله است و در زنان 35-30 ساله نيز پس از سرطان پستان دومين بدخيمي شايع محسوب مي‌شود و ميزان مرگ‏ومير آن فقط از سرطان ريه كمتر است. پوست روشن، وجود خال‏هاي آتيپيك در نواحي در معرض آفتاب و محفوظ از آفتاب و خال‌هاي مادرزادي از عوامل افزايش خطر ابتلا به اين بيماري‌اند. يك راهنماي مشهور در تشخيص اين بيماري وجود دارد كه شامل عدم تقارن، نامنظمي حاشيه‌ها، وجود رنگ‏هاي گوناگون و قطر بيشتر از شش ميلي‌متر است. در واقع اينها كمك مفيدي براي برانگيختن شك باليني يك پزشك به اين بيماري است.

اين بيماري، تست خوني تشخيصي ندارد و هنوز «ديدن»، يك روش كارآمد تشخيصي است كه توسط پزشك خبره اعمال مي‌شود. تا زماني كه بيماري در مرحله صفر باشد يعني تا وقتي موضعي و محدود به اپيدرم (اولين لايه پوست) است، بيماري ميزان بقاي بسيار بالايي دارد. در واقع اندازه ضخامت عمودي ملانوم به تنهايي مهم‌ترين عامل تعيين‏كننده پيش‌آگهي بيماري محسوب مي‌شود؛ هرچه ملانوم نازك‌تر، پيش‌آگهي بهتر! اين سرطان از دسته سرطان‌هاي بسيار مهاجم است به اين معنا كه با سرعت زيادي منتشر مي‌شود. زماني كه قطر ضايعه بزرگ‌تر از يك ميلي‌متر باشد، بيماري خطرناك‌تر است و زماني كه بيماري به غدد لنفاوي منطقه‌اي دست‌اندازي كرده باشد، از نظر آماري احتمال متاستاز (دست‌اندازي دوردست) بيشتر است.
روزي كه براي ملاقات پزشك متخصص رفته بودم، منتظر بودم بشنوم كه اين ضايعه سرطاني صددرصد در مرحله صفر قرار دارد و آنها قادرند خرچنگ لعنتي را به‏طور كامل از بدنم خارج كنند و مرا به سراغ كار و زندگي‌ام بفرستند. ولي هميشه چيزي كه ما انتظارش را داريم پيش نمي‏آيد؛ پزشك متخصص، پايم را به دقت با وسيله‌اي كه بعدها فهميدم درماتوسكوپ نام دارد، معاينه كرد و بعد با نهايت تعجب و با صداي بلند گفت: «اوه، اين بيماري، لايه سطحي را پشت سر گذاشته، بدتر از چيزي هست كه فكرش را مي‌كردم.» و بعد بلافاصله گوشي تلفن را برداشت و با پرستاري صحبت كرد و از او خواست مرا در فهرست برنامه‌هاي فرداي وي قرار دهد تا در وقت ناهار بدخيمي را مورد بيوپسي قرار دهد.
سپس به من گفت كه لازم است تحت بي‏حسي موضعي برداشت وسيع موضعي بافت انجام شود، به اين معنا كه ضايعه به‏طور كامل به همراه قسمتي از پوست سالم اطراف آن برداشته و به آزمايشگاه فرستاده مي‌شود. اين اقدام به اين منظور انجام مي‌شود كه مشخص شود بدخيمي چقدر پراكنده شده است.

او گفت تا زماني كه نمونه بيوپسي براي آزمايشگاه ارسال نشود و گزارش پاتولوژيست را دريافت نكند، نمي‌تواند هيچ چيز در مورد ميزان پيشرفت و انتشار بيماري بگويد. كل اين اقدام تشخيصي چيزي حدود 20 دقيقه طول كشيد. من اميدوارم كه اين 20 دقيقه همه آن چيزي باشد كه براي حفظ زندگي‌ام نياز بوده است و مشكل‌آفريني خرچنگ لعنتي به همين جا ختم شود. طي چند روز آينده متوجه خواهم شد كه بيماري تا چه مرحله‌اي پيش رفته است و اينكه آيا واقعا من از آن معدود افراد خوش‏شانسي هستم كه در آنها بيماري در مرحله‌هاي اوليه، تشخيص داده شده است يا نه.

تا اينجا مي‌توانم چند نكته‏ اي را كه درباره اين خرچنگ لعنتي ياد گرفتم، با شما در ميان بگذارم:
1- صرفا زندگي در يك مكان جغرافيايي فاقد نور زياد آفتاب مانند مناطق سرد كانادا كه از تابش شديد نور خورشيد بهره‌مند نيست، شما را از ابتلا به ملانوما معاف نمي‌كند.
2- برنزه شدن با نور آفتاب يا نور مصنوعي، يكي از مضرترين مكان‌ها براي سلامت شماست. شما هرگز متوجه تغييرات درون بدن خود كه ناشي از دريافت اين اشعه‌هاست، نمي‌شويد.

3- هرگز استفاده از ضدآفتاب را فراموش نكنيد. روزي متوجه مي‌شويد كه رايحه بهشت از آنها استشمام مي‌شده، ولي شما از آن غافل بوده‌ايد.
4- كلاه‌ها و آفتابگيرهاي داراي لبه پهن را فراموش نكنيد. آنها هم به ميزان قابل‏توجهي از مقدار اشعه‌اي كه با پوست شما تماس مي‌يابد، مي‌كاهند.

5- ياد بگيريد كه بعضي تغييرات در بدن واقعا اهميت دارند تا آنجا كه عدم توجه به آنها شما را به سراشيبي مرگ و نيستي مي‌برد و زماني مي‌رسد كه شما از اينكه تغييراتي را كه شاهدش بوديد، به حال خود رها كرده‌ايد، احساس حماقت مي‌كنيد؛ چيزي كه من اين روزها آن را تجربه مي‌كنم. اين روزها سرنوشت و مرگ و زندگي من در دست پزشكاني است كه مرا نمي‌شناسند و سرطاني كه كمر به قتل من بسته است. با خودم فكر مي‌كنم كه اصولا بايد ترس از اين خرچنگ لعنتي من را بي‌رمق مي‌كرد، ولي راستش را بخواهيد هيچ وقت تاكنون اينقدر احساس آرامش، قدرت و آمادگي در خود سراغ نداشته‌ام. «وينستون چرچيل» مي‌گويد: «شهامت برترين ويژگي است، چون اين همان چيزي است كه تمام قدرت‌هاي ديگر را ضمانت مي‌كند.» من ممكن است سرطان داشته باشم ولي تمام وجودم پر از شهامت و اميد است. پس ملانوما منتظرم باش كه من دارم مي‌آيم.
 
TheOttawaCitizen, Aug.2011


کد مطلب: 10284

آدرس مطلب :
https://www.migna.ir/news/10284/روايت-يك-بيمار-مبتلا-سرطان-ملانوما-بيماري

میگنا
  https://www.migna.ir