جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - 19 Apr 2024
تاریخ انتشار :
سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۱ / ۱۱:۰۱
کد مطلب: 11992
۰

آنچه سلامت روانی جامعه را تهدید می‌کند

سلامتي و تعادل نسبي روان‌شناختي در ابعاد زيستي، رواني و اجتماعي تعريف شده است. سازمان بهداشت جهاني عدم وجود بيماري را كافي تلقي نمي‌كند و ارتقاي كيفيت زندگي و امكانات حمايت اجتماعي را نيز جزيي از سلامتي مي‌داند. از طرفي مساله حقوق‌بشر، محيط‌زيست (برخورداري از آب آشاميدني سالم و بهداشت بنيادي و...) كه متاسفانه با سوگيري سياسي و شعارهاي خاصي مطرح مي‌شوند، در ارزيابي سلامت جامعه به عنوان يك پارامتر از اهميت ويژه‌اي برخوردار است. روزي نيست كه در سطح بين‌المللي و منطقه‌اي براي پيشگيري از ايدز، اعتياد، افسردگي و اضطراب شعار داده نشود. بديهي است كه آمار خودكشي، سوءمصرف مواد، افسردگي، اضطراب، طلاق، جرايم، خشونت عليه زنان و كودكان بازتابي از نابساماني‌هاي رواني است ولي فقر شادي، نااميدي و نداشتن آرمان به‌ويژه براي جوانان نيز نشانه‌اي از اختلال محسوب مي‌شود.
از ديدگاه علوم عصب‌شناختي مي‌توان از استرس به عنوان واژه‌اي نام برد كه دربرگيرنده اغلب عوامل تخريب رواني مردم است. متاسفانه در پژوهش‌ها بيشتر به آثار فشار رواني و علايم و نشانه‌ها پرداخته و پيشنهاداتي نيز براي استرس‌زدايي مطرح مي‌شود. پژوهش‌هايي كه درباره عوامل ايجاد استرس هستند كمتر مورد توجه قرار مي‌گيرند. به زبان ساده شدت تب و لرز را نشان مي‌دهند ولي عاملي كه تب و لرز را ايجاد مي‌كند ناشناخته مي‌ماند و در نتيجه سعي مي‌شود علامت درماني جاي معالجه اساسي را بگيرد. در حالي كه بايد باكتري يا سمي كه توليد‌كننده علايم است بررسي شود. بديهي است كه در آستانه قرن حاضر كه جهاني شدن، انفجار اطلاعات، بحران اقتصادي و سياسي و... بر اغلب نقاط دنيا سايه انداخته است رويارويي، پيشگيري و تقويت قشر به اصطلاح آسيب‌پذير نيز در حد مطلوب مشاهده نمي‌شود. در چنين شرايطي رفتار ستيز و گريز، غيراجتماعي و حتي ضداجتماعي مشاهده مي‌شود. ذهني كه عدالت اجتماعي را تجربه نكند نمي‌تواند به اخلاق فاخر روي آورد. سرنشين قايق در تلاطم روزمره زندگي، بدون قطب‌نما در تنظيم رفتار خود دچار تعارض مي‌شود.
به طور اجمالي شايد بتوان برخي از علل كثرت نابساماني‌هاي رواني جامعه را در چند فرآيند بررسي كرد:
1-نابساماني اقتصادي به‌ويژه براي طبقه‌اي كه توان گذران زندگي امروزي را ندارد و تحت فشار شديد قرار داد. با مشاهده تورم لجام‌گسيخته در تهيه مسكن و سرپناه و امرار معاش زندگي روزانه از نظر روان‌شناختي فرصتي براي ارتباطات سالم كه برده منافع شده است باقي نمي‌ماند. با مشاهده تبعيض و زندگي طبقه نوكيسه كه با ماشين چند صد‌ميليوني و برخوردار در رفاه كم‌نظير در عيش و نوش زندگي را سپري مي‌كنند، يك خشم و عصيان‌گري در ذهن نطفه مي‌گيرد كه اين اسلحه در شرايطي بيرون را هدف مي‌گيرد و در شرايطي نيز به درون و تخريب توسط سوءمصرف مواد و آلودگي به رفتارهاي جرم‌خيز و فلسفه پوچي‌گرا منتهي مي‌شود.
2-عدم شكوفايي فرهنگ و هنر رهايي‌بخش! به اين معني كه تبليغات و الگوهاي ارايه شده در جهت لذت‌طلبي، بي‌تفاوتي، روزمرگي، يادزدايي شرايط و فلسفه نيستي‌گرا، درماندگي و تسليم سرنوشت شدن سوق داده مي‌شود. كالازدگي و تبليغ نيازهاي كاذب، بي‌برنامگي اوقات فراغت كه در فرهنگ ما هنوز جايگاه و كاركرد خود را پيدا نكرده است در رفتار اجتماعي كسوف خرد و انسان‌زدايي را به ارمغان مي‌آورد. موقعي كه شهروندي از بيچارگي در روز روشن اقدام به خودكشي مي‌كند عوض كمك‌رساني اغلب با موبايل مشغول فيلمبرداري از صحنه مي‌شوند. معني زندگي به بيراهه سوق داده مي‌شود. موقعي كه در رسانه‌ها (چه داخلي و چه خارجي) كشتن، خشونت، ويراني، چپاول، دروغ و فرهنگ لمپني القا مي‌شود چه انتظاري از مردمي كه فرهنگ مطالعه را در 24ساعت گويا در چند دقيقه دارند، مي‌شود برآورده كرد؟ هنوز فرهنگ شهروند بودن، مدنيت، هم‌زيستي مسالمت‌آميز، احترام متقابل، همدلي، همبستگي و همدردي در حد مطلوب ديده نمي‌شود.
3-بحران ارزش‌ها و سطحي و گذرا بودن ارتباطات، مردم بيشتر با هم تماس پيدا مي‌كنند تا ارتباط سالم و موثر برقرار شود. جامعه‌پذيري جزيي از فرهنگ و مدنيت انسان محسوب مي‌شود. خودمداري فرهنگي هنوز با بخشي از سنت در ذهن‌ها حاكم است. نگاهي به مراسم ازدواج‌ها كه بيشتر انسان را وادار مي‌كند كه بگويد در مراسم سوگواري عشق شركت كردم كافي است عمق از خودبيگانگي و خردگريزي را با چشم غيرمسلح هم تماشا كند، شور زندگي در چنين شرايطي به شوربختي و ملالت تبديل مي‌شود.
البته كه روزنه‌هاي اميد براي فرداي بهتر هنوز وجود دارد! فرهنگ خانواده، مدرسه و جامعه اگر بتوانند زبان مشترك پيدا كرده و در رفع مشكلات در حد توان مشاركت كنند و امكان فعاليت مردمي در تشكل‌هاي مردم‌نهاد گسترش پيدا كند حتما شرايط سلامت رواني جامعه آمادگي بيشتري پيدا مي‌كند. اگر قرار است رفتار اجتماعي تغيير پيدا كند، اول بايد رفتار را بشناسيم، چرايي رفتار را بررسي كنيم و علت را بيشتر در پژوهش و آموزش و خدمات اولويت دهيم تا درصدد كاهش علايم و نشانه‌ها در جامعه فعال شويم. دكتر حسن عشايري
*روان‌شناس شرق / شماره 1556
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

پنج اقدامی که والدین باید در مواجهه با کودکان کابوس زده انجام دهند!
«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
چرا گاهی نمی‌توان بخشید و فراموش کرد؟!
مغز چطور خاطرات ماندگار می‌سازد؟
روانشناسی جمع‌آوری اشیا و یا کلکسیونر شدن
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
تقاضا برای سلب اختیار تشخیص اختلال اسکیزوفرنی توسط روانشناسان بالینی!
چرا نباید برای جلب محبت یا عشق التماس کنیم؟
ویژگی‌های یک اردو مطالعاتی خوب چیست؟
شايد شخصي آنقدر ميل به درك شدن دارد، ميل به دوست داشته شدن ندارد