چهارشنبه ۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 24 Apr 2024
تاریخ انتشار :
دوشنبه ۵ تير ۱۳۹۱ / ۰۴:۴۵
کد مطلب: 12138
۰

اهميت اولين سال زندگي مشترك

گفت‌وگو با دكتر «عزت‌الله كردميرزا» در مورد طلاق عاطفي شواهد نشان مي‌دهد آمار طلاق عاطفي دو برابر طلاق رسمي و قانوني است. كارشناسان از اين طلاق به عنوان يك رويداد خاموش در خانواده نام مي‌برند كه در هيچ‌جا ثبت نمي‌شود و از بيرون نمود عيني ندارد اما خطرناك‌ترين نوع طلاق محسوب مي‌شود. علايم اين نوع طلاق را مي‌توان از طريق عدم توجه به خواسته‌هاي همسر و سركوب شدن نيازها، مخدوش شدن نقش‌هاي خانواده، فقر و كمبود عاطفه، تحليل ساعات گفت‌وگو و... مشاهده كرد. در زمينه طلاق عاطفي، علل به وجود آمدن آن و توصيه و راهكارهايي در جهت پيشگيري از آن با دكتر عزت‌الله كردميرزا، متخصص روانشناسي و عضو هيات علمي دانشگاه علامه طباطبايي گفت‌وگو كرده‌ايم كه در زير مي‌خوانيد:

تعريف شما از طلاق عاطفي چيست؟
اول بايد به تعريف كلمه طلاق بپردازيم. در ادبيات، لغت طلاق به معناي بيزاري يعني حس منفك شدن كامل يا حسي كه به قطع يك ارتباط و پيوند اشاره دارد اما در مورد طلاق عاطفي بايد گفت: فرآيند اين نوع طلاق از زماني آغاز مي‌شود كه يك رابطه گرم منفك شود و طرح زندگي زوج به جاي «ما»، «من» شود.
طلاق عاطفي چگونه اتفاق مي‌افتد؟
گام‌هايي كه زوج‌ها را از يك پيوند كامل به جدايي مي‌رساند شامل مراحل زير است:
گام اول، طلاق هيجاني است كه برخي آن را به طلاق عاطفي تعبير مي‌كنند به اين معنا كه زوج‌ها جذابيت‌شان را براي يكديگر از دست مي‌دهند يا اينكه ممكن است يكطرفه باشد مثلا زن براي مرد ديگر جذابيت نداشته باشد يا بر عكس. در اين مرحله بين آنها فاصله شكل مي‌گيرد.
گام دوم، طلاق روانشناختي است. در اين مرحله زوج‌ها علاوه بر اينكه ديگر هيچ جذابيتي براي هم ندارند، حس تنهايي به سراغ‌شان مي‌آيد. يعني اينكه ديگر حرف مشتركي با هم ندارند و حرف‌هاي يكديگر را نمي‌فهمند، سر يك ميز غذا خوردن برايشان معنا و مفهومي ندارد، تفريحات مشتركي ندارند و.... اينجا نقطه برش زن و شوهر است. در اين نقطه است كه به هر دليلي رابطه‌هاي فرا زناشويي، تخريب‌هاي شخصيتي، اختلال‌هاي شخصيتي، افسردگي، سردمزاجي و مشكلات زناشويي رخ مي‌دهد. بعد از پايان اين دو مرحله زوج‌ها وارد فاز طلاق عاطفي مي‌شوند.
گام بعدي، مرحله طلاق اقتصادي است كه مربوط به نحوه پرداخت مهريه، نفقه و... مي‌شود.
و در نهايت آخرين مرحله، طلاق اجتماعي است كه روابط مشترك منفك مي‌شود و در اينجا جدايي مطلق صورت مي‌پذيرد.
همان‌طور كه متذكر شدم از باور من طلاق عاطفي پس از پايان دو مرحله اول است جايي كه زوج‌ها جذابيت‌شان را براي يكديگر از دست داده‌اند و احساس تنهايي مي‌كنند. در اينجاست كه شخص سوم و ديگري جايگاه مهمي پيدا مي‌كند. البته بايد گفت الزاما نفر سوم، رقيب عشقي نيست بلكه مي‌تواند يك دوست يا يك همنوع باشد كه گوش شنوا داشته باشد.
علل عمده شكل‌گيري اين نوع طلاق را در چه مي‌دانيد؟
بخشي از اين علل را مي‌توان در قبل از ازدواج دانست، كه به سطح انتظارات فرد از ازدواج بازمي‌گردد. مسلما هركسي براي خود تعريفي از زن و مرد ايده‌آل خود دارد چه درست و چه غلط. حال اگر آن انتظارات و باورها درست شكل نگرفته باشد و از زندگي واقعي دور باشد، مساله‌ساز مي‌شود، مورد ديگر به شناخت اجتماعي درستي از اينكه همسر مناسب بايد داراي چه ويژگي‌هايي باشد، بازمي‌گردد اما برخي اصلا به اين موضوع اهميت نمي‌دهند مثلا براي آنكه از خانواده‌اش فرار كند تن به ازدواج مي‌دهد در اين‌صورت انتخاب ما با خواسته‌هايمان نامتناسب مي‌شود و اين را بايد بدانيم كه ما زندگي اوليه و خانواده را خودمان انتخاب نكرده‌ايم اما همسرمان را مي‌توانيم خودمان انتخاب كنيم. حال اگر بخواهيم با قصد فرار يا هر دليل ديگري با ويژگي‌هاي نامناسب همسر را انتخاب كنيم يكي از امتيازات خود را از دست داده‌ايم. مورد ديگر اين است كه ما پروسه شناخت را صحيح طي نكرده‌ايم. ما يك گزينه را انتخاب كرده‌ايم اما به‌دنبال شناختش نبوديم خيلي از دختر و پسرها در طي اين مراحل در رودربايستي قرار مي‌گيرند يا دچار حس ترحم مي‌شوند اما در نهايت تبعات‌شان را در زندگي مي‌بينند. بخشي ديگر از علل وقوع طلاق عاطفي به تجربه‌هاي مشترك زوج‌ها نسبت به هم بازمي‌گردد. ما با سازه‌هاي ذهني‌اي كه از زندگي مشترك و همسرمان ساخته‌ايم به زير يك سقف مي‌رويم حال ممكن است اين سازه‌ها برآورد نشود و با كوچك‌ترين التهابي از هم پاشيده شود و سازه «من» به سازه «ما» تبديل نگردد.
بخش ديگري از شكل‌گيري اين نوع طلاق به ساخت و محيط و بافت اجتماعي جامعه بازمي‌گردد. ما در محيطي زندگي مي‌كنيم كه توزيع قدرت نامتناسب است و استرس‌هاي زيادي بر ما وارد مي‌شود وقتي كه مردي دو شيفت كار مي‌كند چطور مي‌تواند يك بستر ايمن را براي همسرش فراهم كند. وقتي گفته مي‌شود كه از هر سه ازدواج يكي به طلاق منجر مي‌شود اينها اتفاقات مهمي است كه بر اثر سياست‌گذاري‌هاي اشتباه در محيط رخ مي‌دهد. وقتي كه قبح روابط فرازناشويي از بين مي‌رود فكر مي‌كنيد به چه چيزي بستگي دارد، يكي از آسيب‌هاي جدي‌اي كه به محيط بازمي‌گردد، جدي نگرفتن مفهوم دروغ است. از ديگر عوامل سست شدن پايه‌هاي زندگي، شكل‌گيري نوع ديگري از زندگي مشترك از نوع غيرقانوني و غيرقابل تعريف در جامعه است، هنگامي‌كه تعداد دختر و پسر در يك جامعه برابر باشد اين يك زنگ خطر است كه چند همسري از هر نوعي ديده مي‌شود.
به‌طور تقريبي چند‌درصد از زوج‌هاي ايراني گرفتار اين مشكل هستند؟
نمي‌توان آمار دقيقي در اين زمينه ارايه داد. اين را بايد دانست در مورد اين آمارها هميشه پارادوكس و تضاد وجود دارد. ما فردي را داريم كه با همسرش زندگي مي‌كند ولي در ذهنش خبري از همسرش نيست. حال چطور مي‌توان متوجه اين نوع زندگي شد. من شخصا از آمار دادن پرهيز مي‌كنم اما در بافت باليني كساني كه وارد ساختار كلينيك من مي‌شوند طلاق عاطفي برايشان رخ داده است، اما نمي‌توان آنها را نماينده كل جامعه دانست. بحث آمار در جامعه ما شفاف نيست.
بيشترين ميزان طلاق عاطفي در چندمين سال ازدواج رخ مي‌دهد؟
سال اول زندگي مشترك، خطرناك‌ترين سال است. زوجي كه از سال اول عبور كند يعني گردنه‌هاي خطر را پشت سر گذاشته است در سال اول چند عامل بسيار مهم است: 1-نقش خانواده‌ها پر رنگ است. 2-هويت خانوادگي و جمعي جديد شكل نگرفته است. 3-عدم استقلال مالي 4-وجود باورهاي غلط 5- ساده‌پنداري طلاق: «فوقش طلاق مي‌گيرم يا طلاق مي‌دهم»، جمله‌اي است كه متاسفانه در سال اول زندگي زياد شنيده مي‌شود. 6-جست‌وجوي ديگري: مرور خاطرات گذشته. اين عوامل دست به دست هم مي‌دهد كه سال اول را سال پرالتهابي براي زوج‌ها كند و اگر بخواهيم بدانيم استارت طلاق عاطفي در كجا زده مي‌شود، بايد در سال اول جست‌وجو كرد.
دلايل اصلي زندگي زوج‌ها در كنار يكديگر بعد از وقوع طلاق عاطفي چيست؟
چند دليل وجود دارد كه آنها را به‌طور مختصر ذكر مي‌كنم:
1-برخي اميد دارند كه اين اوضاع را مي‌توانند به سمت بهبود شدن روابط تغيير دهند.
2-عده‌اي فكر مي‌كنند اگر وارد فاز طلاق قانوني شوند پشتوانه و جايگاهي ندارند.
3-برخي تابع قوانين و سنت‌هاي خانوادگي‌شان هستند كه مثلا عروس با لباس سفيد مي‌رود و با كفن برمي‌گردد.
4-در كل نگاه اجتماع نسبت به فرد مطلقه سنگين است و بعضي‌ها توان از پس برآمدن اين نگاه اجتماعي را ندارند. اينها باورهاي غلطي است كه متاسفانه در جامعه وجود دارد.
5-و در نهايت اينكه اكثرا به دليل وجود فرزند كه عامل مشترك زندگي است به ادامه اين رابطه مي‌پردازند.
شما به عنوان يك متخصص مشكلات آسيب‌زا، چه توصيه و راهكارهايي براي پيشگيري از وقوع طلاق عاطفي ارايه مي‌دهيد؟
زوج‌ها بايد دست از تلاش براي تغيير دادن يكديگر بردارند، انسان‌ها را نمي‌شود تغيير داد بلكه بايد اولويت‌هاي خودمان را تغيير دهيم. زوج‌ها در دعوا نبايد دنبال مقصر بگردند اينجا نه كسي قاضي است نه وكيل بلكه بايد به دنبال آن باشند كه هركسي چقدر در حل مساله سهم دارد. انعطاف‌پذير و واقع‌گرا باشند و در نهايت اعتقادم بر اين است كه از طبيعت درس بگيرند شما كدام حيواني را ديده‌ايد و مي‌شناسيد كه وقتي مورد تهديد قرار گرفت همان لحظه از خود عكس‌العمل نشان دهد. به جاي آنكه حس‌هايمان را تعطيل كنيم، بهتر آن است كه به دنبال فعال‌سازي حواس‌مان باشيم.     مرجان متين / شرق
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

ایجاد هر خاطره جدید به مغز آسیب می‌زند!
مطالعه نشانگر عصبی بالقوه برای آسیب اجتماعی در اختلالات روانی را نشان می دهد!
۱۰ شگرد رسانه‌ای برای اثرگذاری بر باورهای مخاطب
پنج اقدامی که والدین باید در مواجهه با کودکان کابوس زده انجام دهند!
«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
چرا گاهی نمی‌توان بخشید و فراموش کرد؟!
مغز چطور خاطرات ماندگار می‌سازد؟
روانشناسی جمع‌آوری اشیا و یا کلکسیونر شدن
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
صعود به اورست 13 روز به طول مي انجامد، اما سقوط از آن فقط « 8 ثانيه ». ساختن روابط مدتها به طول مي انجامد اما از بين رفتن آن فقط در چند ثانيه!