سه شنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 23 Apr 2024
تاریخ انتشار :
جمعه ۱۴ آبان ۱۳۸۹ / ۱۷:۴۶
کد مطلب: 1656
۱
۱

ترس و نقش آن در شخصیت از دیدگاه روان تحلیلگری

ترس و نقش آن  در شخصیت از دیدگاه روان  تحلیلگری
در گذشته ترس کودکان در تکوین نظریه های جدید رفتار نقش عمده ای داشته است . ( باریوس هارتمن ، شایگتومی 1981 ) .
تجربه فروید از هانس کوچولو ( 1953 – 1909 ) در شکل گیری مفاهیم تحلیل روانی از هراس ( ترس بی اساس ) حکم پایه را داشته است . این تجربه همچنین در حکم آغازی است بر تحلیل روانی کودک ، و در ضمن چندین جنبه از نظریۀ تحلیل روانی را مورد تأیید قرار می دهد . تجربۀ واتسون از آلبرت کوچولو ، کمی بعد از تجربه فروید روی داد ( واتسون و رینر Rayner ، 1920 ) .
این تجربه نه تنها شرطی شدن ترس را نشان می داد ، بلکه یکی از اولین آزمایشهای رفتارگرایی نیز بود . سرانجام ، جونز ( 1924 ) برای درمان ترس پیتر از اجسام پشمالوی سفید ، یکی از اولین تلاشهایی را که از اصول رفتاری بهره گرفته بود عرضه داشت . با توجه به این تاریخچه ، انتظار می رود کتابها و نوشته های کامل و جامعی دربارۀ پیدایش و درمان ترس در کودکان در دسترس باشد . اما هنوز در این زمینه راه درازی در پیش است ( ر . ک . به بریتس Berecz ، 1968 ؛ گرازیانو Graziano ، دی جیوانی DiGiovanni ، و گارسیا Garcia ، 1979 ) . اگرچه محققان ، چند دهه است که ترس ، اضطراب و نگرانی را بررسی کرده اند ولی هنوز بر سر تعریف و مفهوم بندی آنها اتفاق نظر ندارند و گاهی آنها را به جای یکدیگر بکار می برند .
« اضطراب » ، « ترس » و « نگرانی » ، سه سازۀ فرضی هستند که یک رشته رویدادهای ذهنی را نشان می دهند رویدادهایی که آنها را از علائم رفتاری، پاسخ های فیزیولوژیک و گزارش اشخاص استنباط می کنیم اما اتفاق در مورد ترس و هراس بیشتر است که در ذیل به معرفی این مفهوم و تفاوت های آنها از همدیگر پرداخته می شود .
ترس هیجان « ترس » هشدار دهنده است و با فعال کردن دستگاه عصبی خودمختار که با حالات فیزیولوژیک مختلفی مثل عرق کردن ، لرزیدن ، تنیدگی عضلانی ، ناراحتی معده ای – روده ای ، نفس نفس زدن و تپش قلب نمود می یابد ، شخص را آماده پاسخ « جنگ یا گریز » می کند ؛ یعنی یا شخص می گریزد یا می جنگد ( بارلو ، چورپیتا و تارووسکی ، 1996 ) . این پاسخ ها با از بین رفتن تهدید واقعی یا ذهنی ، محو می شوند .
ترس یک واکنش انطباقی است و شخص به تجربه یاد می گیرد تهدیدهای واقعی را از محرک یا وضعیت های بی خطر تشخیص بدهد . رشد شناختی هم بر ادراک و برداشت شخص از تهدید تأثیر می گذارد . برای مثال ، کودکان در طول رشد بتدریج به محرک ها و وضعیت های مختلف ، واکنش هشدار دهنده نشان می دهند ( برای مثال در 6 ماهگی از صداهای بلند می ترسند ، در 7 تا 8 ماهگی از غریبه ها می ترسند ، در 2 سالگی از اشیای بزرگی که به آنها نزدیک می شوند می ترسند ، در 3 سالگی از تاریکی می ترسند ، در 6 سالگی از ارواح می ترسند و در 6 تا 12 سالگی از مصدومیت های جزیی ) ( فیروز بخت 85 )
هراس : « تفاوت هراس با ترس عادی در این است که هراس شدید است ، دوام دارد ، و سازش نمی پذیرد . کودکانی که هراس دارند می کوشند از موقعیت یا چیزی که از آن می ترسند دوری کنند . زمانی که این کودکان با محرکی ترس آور برخورد می کنند ، در جای خود خشک می شوند از حرکت باز می ایستند .
در فریاد برای کمک امکان دارد کودک احساسهای هیجانی ، یا حتی ترس از مرگ را ابراز کند . همچنین امکان دارد به تهوع ، دل آشوب ، تپش شدید قلب نفس تنگی دچار شود . امکان دارد واکنش در برابر یک محرک تهدیدکنندۀ بی خطر، نیز هراس نامیده شود ، که در این مورد جایی برای ترس وجود ندارد . سرانجام امکان دارد ترسی که در سن معینی طبیعی و درست به نظر می آید ، از نظر بالینی در مورد کودکان بزرگتر از آن سن ، غیر عادی تلقی شود . » ( طوسی ، 78 )

برای طبقه بندی ترس کودکان نظام منسجمی وجود دارد . زمانی رسم بود فهرست بلندی از هراسها را ردیف کنند . از جملۀ آنها می توان از ترس از آتش ، ترس از زنده بگور شدن ، ترس از فعالیت ، و حتی ترس از هراس را برشمرد ( بریتس Berecz ، 1968 ) « بتدریج که به شمار فهرست افزوده می شد ، در واقع امکان هراس از هر چیزی می رفت ، اما این روش طبقه بندی فایده ای در بر نداشت . از این رو محققان در تلاشهای جدید خود کوشیدند هراسها را در طبقه های جامعتری گروهبندی کنند .

میلر و همکارانش ( 1974 ) یک نظام طبقه بندی پیشنهاد کرده اند که واکنشهای هراسی را به ترس از آسیب دیدگی بدنی ، ترس از رویدادهای طبیعی ، اضطراب از اجتماع و ترس از چیزهای متفرقه تقسیم می کند . پایه های اولیۀ این طرح پیشنهادی ، نتایج چند بررسی بود که برای گزارش ترس کودکان ، از روش تحلیل عوامل بهره گرفته بود .
در طرح ، همچنین از آگاهیهای سنتی بهره گرفته شد و موارد درمانی و ارزیابی نیز به کار آمد . برای مثال ، ترس از آسیب دیدگی بدنی به دو شاخۀ فرعی تر غیر انتزاعی ( واقعی ) و انتزاعی ( مجرد ) تقسیم می شود ، زیرا شاخۀ واقعی می تواند در مورد درمان کودک قابلیت پذیرش بیشتری داشته باشد .
ميلر و همكارانش دربارة طرح خود اظهار مي دارند كه اين طرح تنها جنبة آزمايش دارد ، زيرا هنوز بررسي قابل اعتمادي در مورد آن صورت نگرفته است . در DSM – III ، براي ترسهاي دوران كودكي ، طبقه اي منظور نشده است . اما مي توان طبقه اي را كه به اختلال هراس در بزرگسالان اختصاص يافته است ، در مورد كودكان نيز به كار گرفت .
اشكالي كه به كارگيري اين شيوه خصوصاً در مورد كودكان خردسال به دنبال خواهد داشت ، اين است كه بيمار احتمالاً از بيش از حد بودن يا غير منطقي بودن ترس آگاه است . در عين حال روشن نيست كه آيا اين طبقه بندي در مورد تمام كودكان مبتلا به رفتار هراسي قابل استفاده است يا خير . » ( طوسي – 78 )

 اضطراب
« اضطراب » بر خلاف واكنش هشدار دهنده و فوري ترس ، نوعي هيجان يا حالت خلقي است كه مشخصة آن عاطفة منفي ، براي مثال ، تنش و ناآرامي و بيمناكي و نگراني است ( بارلو ، 2002 ) .
نشانه هاي فيزيولوژيك اضطراب عبارتند از بي قراري ، تند شدن ضربان قلب و تنيدگي عضلاني . اضطراب ، انسان را وامي دارد براي آينده برنامه ريزي كرده و وقايع آتي را اداره كند ( براي مثال، اضطراب ، كودك را وامي دارد براي امتحان درس بخواند يا عملكرد خود را بهتر كند ) .
بعضي از آدمها در برابر محرك هاي مختلف مضطرب مي شوند در حالي كه عده اي لحظات اضطراب آميز كمتر و كوتاه تري دارند و مدت و شدت اضطراب آنها نوسان دارد . اسپيلبرگر ( 1972 ) اين دو گروه را با دو اصطلاح اضطراب « صفتي » و اضطراب « حالتي » از هم جدا مي كند . اضطراب صفتي ، اضطراب مزمن و نسبتاً با ثباتي است كه ربطي به شرايط شخص ندارد . در نتيجه شخص مبتلا به اضطراب صفتي ، بسياري از وضعيت ها را خطر و تهديد مي بيند . اما اضطراب حالتي ، اضطراب نوسان دار و متغيري است كه به وضعيت بستگي دارد . البته اين دو سازه كاملاً از يكديگر مستقل نيستند : كسي كه اضطراب صفتي بالايي دارد بيش از ديگران پاسخ اضطرابي حالتي مي دهد ؛ يعني بيش از ديگران تنيدگي و بيم دارد و دستگاه عصبي خودمختار او بيش از ديگران فعال مي شود . » ( فيروز بخت 85 ) ترس در برابر اضطراب فرق ترس و اضطراب در اين است كه در ترس ، تهديدي آني را حس مي كنيم . همچنين در ترس ، به جاي تنيدگي و بيمناك شدن ، پاسخ فيزيولوژيك واكنش هشدار را بروز مي دهيم . با توجه به اين كه ترس و اضطراب دو سازة فرضي هستند و از گزارش هاي خود شخص ، بازبيني هاي فيزيولوژيك و مشاهدات رفتاري استنباط مي شوند و خصايص مشترك زيادي دارند ، در اين مورد كه آيا آنها دو سازة متفاوت هستند يا تظاهرات سازة كلي تر و پراكنده تري به نام « عاطفة منفي » ، اختلاف نظر هست ( آلبانو ، كازي و كارتر ، 2001 ) .
ترس و اضطراب مثل ساير هيجانات سه مؤلفه متمايز اما بسيار مرتبط دارند :
( 1 ) واكنش هاي شناختي يا ذهني شامل افكار ، تصورات ، باورها و اسنادها و پيامدهايي مثل ناراحتي و وحشت ؛
( 2 ) واكنش هاي حركتي يا رفتاري مثل اجتناب ، گريز يا برخورد توأم با ترديد ، گريه ، روي هم فشردن فك ها ، كمك خواستن ، مناسك قدم زدن و عدم تحرك ؛ و ( 3 ) واكنش هاي فيزيولوژيك مثل تند زدن قلب ، زياد عرق كردن ، تند نفس كشيدن ، تنيدگي عضلاني ، ناآرامي، اختلال خواب و عدم تمركز حواس ( باريوس و هارتمن ، 1997 ) .
نكته تلويحي ديدگاه سه مؤلفه اي در زمينه اضطراب و ترس اين است كه پاسخ هاي ذهني ، فيزيولوژيك و حركتي به صورت هاي مختلف بروز مي كنند . براي مثال دو كودكي كه از مدرسه رفتن امتناع مي كنند ، مي توانند واكنش هاي متفاوتي داشته باشند . يكي ممكن است مشكلات و ناراحتي هاي جسمي داشته باشد و شب قبل از روزي كه بايد مدرسه برود ، گريه كند در حالي كه ديگري با اكراه به مدرسه برود و در هيچ كاري شركت نكند . در ضمن ، پاسخ كودك مضطرب ، به فراخور شرايط تكاليف و وضعيت ها تغيير مي كند . به عنوان نمونه ، كودك مضطرب در وضعيت هاي اجتماعي از تعامل با ديگران خودداري كرده و فكر مي كند مي خواهد ديوانه شود . اما وقتي در مدرسه قرار مي گيرد ، گيج و گنگ مي شود ، مي لرزد ، دچار لكنت زبان مي شود و اشك مي ريزد ( باريوس و هارتمن ، 1997 ) .

نگراني سازة « نگراني » درك دو مفهوم ترس و اضطراب را براي ما سخت تر مي كند . سازة نگراني از اين جهت مهم است كه نگراني يكي از مؤلفه هاي اصلي اختلالات اضطرابي كودكان در ويراست چهارم راهنماي تشخيصي و آماري اختلالات رواني ( DSM – IV ) است . نگراني بر خلاف اضطراب كه پاسخ هيجاني پيچيده اي است و مؤلفه هاي شناختي ، فيزيولوژيك و حركتي دارد ، جزء مؤلفه هاي شناختي اضطراب است ( بارلو ، 2002 ؛ واسي و دالايدن ، 1994 ) .
نگراني ، افكار و تصورات ما در رابطه با پيامدهاي منفي يا تهديدآميز است . كنترل اين افكار و تصورات سخت است و اين افكار و تصورات مي توانند عذاب آور باشند .
همان طور كه ترس يكي از حالات دستگاه هشدار زيست شناختي است ، نگراني يكي از حالات دستگاه هشدار شناختي است كه ما را وامي دارد خطرات آتي را پيش بيني كنيم . در نگراني ، رويدادهاي آزارنده را مرور مي كنيم و راه هاي اجتناب از آنها را مي يابيم . اين حل مسئله ، يكي از فوايد انطباقي نگراني است چون ما را آماده مي كند با وقايع مواجه شويم و با آنها كنار بياييم . اما اگر در اين زمينه افراط كنيم ، عملاً فرايند حل مسئله مختل مي شود ( متيوز ، 1990 ) . مطالعات تجربي اخير از اين فرضيه كه نگراني و اضطراب كودكان ، دو سازه به هم مرتبط اما مستقل هستند حمايت مي كنند ( موريس ، ميسترس ، مركلباخ ، سرمون و زواخالن ، 1998 ؛ سيلورمن ، لاگركا و واسرستاين ، 1995 ) .

ويژگيهاي رشدي ترس در كودكان « آگاهي از رشد ترسهاي طبيعي در كودك ، در تشخيص ترسهايي كه بايد در پي رفع آنها برآمد، اهميت دارد . بسياري از پژوهشگران ، طي نيم قرن گذشته كوشيده اند به چگونگي رشد ترس پي ببرند ، و در اين مورد راههايي نيز پيشنهاد كرده اند . رواج كلي ترس ، چندين بررسي كلاسيك نشان داده است كه كودكان بهنجار به نحو شگفت انگيزي به ترسهاي بسياري دچارند . جرسيلد ( Jersild ) ، هولمز ( Holmes ، 1935 ) گزارش كردند كه كودكان بين 2 تا 6 ساله بطور ميانگين به چهار تا پنج نوع ترس دچارند ، و واكنشهاي حاكي از ترس خود را هر  روز يك بار نشان مي دهند . مك فارلين ( MacFarlane ) ، آلن ( Allen ) ، و هونزيك ( Honzik ، 1954 ) در مطالعه اي دراز مدت ( طولي ) دربارة كودكان بين 2 تا 14 ساله پي بردند كه 90 درصد گروه نمونه به انواع بخصوص ترس دچارند . چهل و سه درصد از كودكان بين 6 تا 12 سال مورد مطالعة لاپوز ( Lapouse ) و مانك ( Monk ، 1959 ) داراي هفت نوع ترس يا بيشتر بودند ، آنچه در مطالعة دوم جلب توجه مي كند اين پندار است كه مي گويد ممكن است مادران بروز ترس را در كودكانشان دست كم بگيرند .

ترس هايي كه مادران در كودكانشان گزارش كردند 41 درصد كمتر از ترسهايي بود كه خود كودكان اظهار مي داشتند . هر چند پيداست ترس در ميان كودكان امري رايج است ، اما امكان دارد ترسهاي شديد چندان متداول نباشد . در يك بررسي به عمل آمده در ايالات متحده امريكا ، نشان داده شد كه كمتر از 5 درصد مادران اظهار مي دارند كودكانشان به ترس شديد دچارند . در مقابل 5 تا 15 درصد آنان مي گويند كه ترس كودكانشان عادي است و 84 درصد معتقدند كودكانشان از چيزي نمي ترسند ( ميلر و همكاران ، 1974 ) .

اين مطلب را دوتر ، يتزارد و وايت مور در تحقيق خود كه در آن تنها 7 مورد ترس جدي در ميان 1000 كودك 10 تا 11 ساله گزارش شد ، تأكيد مي كنند . » ( طوسي – 78 ) ترس و نگراني ، در بين كودكان و نوجوانان بسيار رايج هستند و آنها در مقاطع مختلف رشد خود 10 مورد يا بيشتر ترس و نگراني دارند ( موريس ، و ديگران ، 1998 ؛ اولنديك ، 1983 ) . اگر چه ترس و نگراني را با روش هاي مختلفي اندازه مي گيرند ( براي مثال با گزارش بزرگسالان در مورد گذشته كودك ، با مصاحبه با كودكان و با نظر سنجي در زمينه ترس ) ولي ترس ها و نگراني ها در جريان رشد تغيير مي كنند ؛ دليلش هم پخته شدن شناختي است . ( فيروز بخت 85 )

تحقيقات انجام شده در زمينه ترس كودكان ، فهم ما از ترس هاي بهنجار كودكان مثلاً ( فهم ما از سير تحول ترس ها در جريان رسش و تفاوت هاي جمعيت شناختي در رابطه با محتواي ترس ها ) را و انتقاد ، ترس از ناشناخته ها ، ترس از مصدوميت هاي جزيي و حيوانات كوچك ، ترس از مرگ و خطر و ترس هاي رواني / پزشكي و ترس هاي مربوط به استرس ( بورنهام و گالوني ، 1997 ) .

گالوني ( 1999) در مرور اخير خود ، سير تحولي ترس ها و خصوصيات جمعيت شناختي آنها را خلاصه كرده است . در پايان سال اول زندگي ، ترس از غريبه ها ، اشياي عجيب و بلندي افزايش مي يابد . افزايش اين ترس ها نشانگر رسش شناختي كودك از لحاظ به ياد آوردن و تميز دادن آشنا از ناآشنا است .
در اولين سالهاي مقطع پيش دبستاني ، ترس ها ماهيت كاملاً عيني دارند و تجربه هاي جاري مثل ترس از حيوانات ، تاريكي يا تنهايي را در بر مي گيرند . در مقطع دبستان، ترس هاي انتزاعي ، تخيلي و ترس هاي انتظاري بيشتر مي شوند ؛ از جمله ترس از ارزيابي يا ترس از موقعيت هاي اجتماعي ، ترس از مصدوميت بدني و ترس از بيماري و مدرسه ، ترس هاي نوجوانان نشانگر رسش فرايندهاي شناختي آنها هستند .

ترس هاي اين مقطع كلي تر مي شوند ( مثل نگراني هاي اقتصادي و سياسي ) . جالب اينجا است كه ترس از مرگ و خطر ( مثلاً ترس از گم شدن در محل هاي نا آشنا ، دزدها ، تصادف ، آتش سوزي ، زلزله و غيره ) از اوايل كودكي تا اواخر نوجواني وجود دارند ( گالوني ، 1999 ) .
در بررسي جديدي كه در آن از كودكان 11 ساله تا نوجوانان 18 ساله خواستند سه مورد از بزرگ ترين ترس هاي خود را نام ببرند ، به عنكبوت ها بيش از هر مورد ديگري اشاره شد ! ( لين و گالوني ، 1999 ) .

عوامل اثر گذار بر ترس:
الف ) جنس :
دخترها در تمام انواع ترس ها از پسرها جلوترند . اما ترس هايي كه بيش از همه وجه تمايز پسرها از دخترها هستند ، ترس از موش ، عنكبوت ، مار ، موش ، حشرات چندش آور ، تنهايي و خواب ها مي باشد . اين ترس ها نشان مي دهند كه تفاوت پسرها و دخترها تا حدودي به نقش جنسيتي آنان ربط دارد ( گالوني و كينگ ، 1993 ) .
دختران نسبت به پسران ترس بيشتري نشان مي دهند . ترس آنان احتمالاً از مار و موش است ، در حالي كه ترس پسران بيشتر از اين است كه مورد انتقاد ديگران واقع شوند ( لاپوز و مانك ، 1959؛ ميلر و همكاران ، 1974 ) شدت ترس دخترها ، به ويژه دخترهاي بزرگ ، از شدت ترس پسرها بيشتر است . اما شدت و فراواني ترس ها با افزايش سن ، كم مي شود . ترسهاي كودكان 8 تا 10 ساله از ترسهاي كودكان 11 تا 13 ساله يا نوجوانان 14 تا 16 ساله بيشتر است ( گينك ، اولير و ديگران ، 1989 ) . برخي بررسيها همچنين نشان مي دهد كه شدت ترس در دختران به تناسب بيشتر از پسران است
( گرازيانو و همكاران ، 1979 ) . با اين همه بايد نسبت به تحليل تفاوتهاي جنسي محتاط بود ، زيرا اين امكان وجود دارد كه آنچه در گزارش ترس بطور معمول به جنسيت نسبت داده مي شود ، در ارائه و گزارش آن تأثير بگذارد .

ب) پايگاه اجتماعي ، اقتصادي :
پايگاه اجتماعي اقتصادي نيز بر تعداد و محتواي ترسهاي كودكان تأثير مي گذارد . ترسهاي كودكاني كه پايگاه اجتماعي اقتصادي پايين دارند از ترسهاي كودكان طبقه متوسط يا بالا بيشتر است . وانگهي محتواي ترسهاي كودكاني كه پايگاه اجتماعي اقتصادي پايين دارند نشان مي دهد ترسهاي اين گروه از كودكان تا حدودي بجا هستند . براي نمونه ، كودكاني كه در محيط هاي محروم زندگي مي كنند ، محيط خود را خصومت آميز و خطرناك مي دانند و از حيوانات ، غريبه ها ، رها شدن ، مرگ ، خشونت و نيروهاي پليس واهمه دارند ( گالوني ، 1999 ) . اين در حالي است كه كودكان داراي پايگاه اجتماعي اقتصادي متوسط و بالا ، بيشتر از بلندي و بيماري مي ترسند .

ج) فرهنگ :
فرهنگ نيز بر شمار ، محتوا ، الگو و شدت ترسها تأثير مي گذارد . اولنديك ، يانگ، كينگ ، دانگ و آكاند ( 1996 ) در مطالعة خود روي كودكان 7 تا 11 ساله در چهار فرهنگ مختلف گزارش دادند كودكان و نوجوانان نيجريه اي و چيني ( كه فرهنگ آنها بر خويشتنداري ، خودداري و رعايت قواعد اجتماعي تأكيد بيشتري دارد ) بيش از كودكان آمريكايي و استراليايي از ارزيابي مي ترسيدند و ترس هاي اجتماعي و ترس هاي امنيتي آنها بيشتر بود . تعجبي ندارد كه محرك هاي محيطي ترسناك نيز بر محتواي ترسهاي كودكان در كشورهاي مختلف تأثير بگذارد . براي مثال ، درصد قابل توجهي از كودكان آمريكايي و استراليايي از اين مي ترسيدند كه دزد وارد خانه آنها شود يا در محل غريبي گم شوند . اين در حالي بود كه همين درصد از كودكان نيجريه اي و چيني از برق و حيوانات خطرناك ( مثلاً خرس در چين و مار در نيجريه ) مي ترسيدند .
برخي ترس ها نيز مخصوص كشوري خاص بودند ( مثلاً ترس از احمق به نظر رسيدن در آمريكا ، اسلحه در استراليا ، ارواح در چين و آب يا اقيانوس در آفريقا ) . جالب اينجا است كه ميزان و نوع ترس هاي كودكان نيجريه اي ، در تمام مقاطع سني ، بالا مي ماند . اما هر چه سن كودكان آمريكايي و استراليايي بالاتر مي رفت ، تعداد ترسهاي آنها كمتر مي شد . بيشترين ترس ها در بين بچه هاي چيني بين 11 تا 13 سالگي ديده مي شد ( يعني در دوران تصميم گيري در مورد تحصيلات عالي تر ) .

د ) سن
به نظر مي رسد شمار كودكاني كه به يك يا بيش از يك نوع ترس مبتلايند ، و نيز شمار ترسهاي گزارش شده در كودكان ، با افزايش سن كاهش يابد . امكان دارد ارتباط بين اين دو موضوع خطي نباشد ، زيرا مشاهده شده است كه اين ارتباط در حدود 11 سالگي بشدت تند و تيز مي شود ( گرازيانو و همكاران ، 1979 )
افزون بر آن ، « پيداست كه برخي از ترسها در سنهاي بخصوص ظاهر مي شود . بيشتر دست اندركاران ، ترسهايي را كه با سن كودك تناسب دارد و غير عادي نيست ، جزو هراسهاي دوران كودكي به حساب نمي آورند ، مگر آن كه اين ترسها بسيار شديد باشد يا پس از سني كه انتظار نمي رود ادامه يابد . به نظر مي آيد كه ترسهاي مربوط به دوران كودكي دوره اي نسبتاً كوتاه داشته باشند .
همچنين مي توان انتظار داشت واكنشهاي خفيف ترس و نيز آنهايي كه به دورة بخصوصي از رشد مربوط مي شوند ، بسرعت از بين بروند ( باريوس و همكاران ، 1981 ) . حتي امكان دارد واكنشهاي جدي هراسي دوران كودكي نيز طي مدت نسبتاً كوتاهي از بين برود . گفته شده است ترسهايي كه بيش از دو سال دوام يابد ، از نظر باليني نياز به توجه دارد ( براي مثال گرازيانو و همكاران ، 1979 ) . با اين حال ، اگر ترس  هر چند كوتاه مدت  در حد قابل ملاحظه آزار دهنده باشد ، يا به عملكرد فرد ضربه وارد آورد ، بايد در پي چارة آن برآمد . در ارزیابی ترسهای کودکان ، چشم انداز رشدی کاربرد بسیار دارد ( هاریس و فراری Ferrari ، 1983 ) .
هنگام قضاوت دربارۀ ترس کودکان ، توجه به این موضوع بسیار اهمیت دارد که بسیاری از ترسها ناپایدارند و به سن خاصی مربوط می شوند . دگرگونیهای ناشی از رشد ادراک کودکان نیز در فهم ما از ترسهاس آنان مؤثر است . برای مثال بالا رفتن اختلاف بین واقعیتهای درونی و واقعیتهای عینی می تواند به توجیه این موضوع کمک کند که چرا کودک خردسال ازهیولا می ترسد ، در حالی که کودکان  بزرگتر به ترسهای واقعی تر یعنی خطر یا آسیب دیدگی جسمی دچارند .
انتظارات اجتماع و قابل پذیرش بودن برخی ترسها در یک سن خاص ، نیز باید در نظر گرفته شود . برای مثال امکان دارد رشد و پرورش اجتماعی کودک بزرگتر به حدی رسیده باشد که بفهمد ترس هنگام خواب درست نیست ، و از این رو آن را ابراز نکند . ترکیبی از سن و جنس می تواند اثرات مشابهی در بر داشته باشد . برای مثال ، اگر دو نسبت مساوی پسر و دختر را که دچار خوابهای هراس آور هستند در نظر بگیریم ، در خواهیم یافت که در میان کودکان کلاس ششم ، 70 درصد دختران ، و تنها 10 درصد پسران به این اختلال دچارند ( بوئر ، 1976 ) .

امکان دارد برخی ترسها کوتاه مدت باشد ؛ همچنین امکان دارد هراسهای دوران کرکی در واقع پیش درآمدهایی بر هراسهای دوران بزرگسالی نباشد (مارکز Marks وگلدر Gelder ، 1966 ). با این حال ، امکان دارد ترسهای دوران کودکی پی آمدهای دراز مدتی داشته باشد . افرادی که در بزرگسالی دچار هراس می شوند ، در دوران خردسالی نیز بیشتر از دوران خردسالی افرادی که در بزرگسالی دچار هراس نیستند ، به هراس دچار بوده اند ( سالیوم Solyom ، بک Beck ، سالیوم ، هوگل Hugel ، 1974 ) .
هر چند که این اطلاعات از گذشتۀ شخص گرفته شده است ، اما ممکن است چشم انداز رشدی بر این باور باشد که با افزایش سن ، به جای از بین رفتن ترس ، تنها سبک ابراز آن تغییر می یابد . » ( طوسی 78 )  

 

 جدول 1 – 8 ترس ها و نگرانی ها در سنین مختلف

سن

عامل ترس یا نگرانی 

0 تا 6 ماهگی

صدای بلند

عدم حمایت

محرک های حسی شدید

6 تا 9 ماهگی

غریبه ها

محرک های جدید ( برای مثال ، ماسک ها )

بلندی

محرکهای ناگهانی ( برای مثال صدای ناگهانی یا نور ناگهانی )

1 سالگی

جدا شدن از مراقبان

غریبه ها

توالت

2 سالگی

محرک های شنیداری ( برای مثال ، صدای قطار یا صدای رعد )

موجودات خیالی

تاریکی

جدا شدن از مراقبان

3 سالگی

محرک های دیداری ( برای مثال ماسک ها )

حیوانات

تاریکی

تنهایی

جدا شدن از مراقبان

4 سالگی

محرکهای شنیداری ( برای مثال ، روشن شدن موتور ، آژیر یا سر و صدا )

تاریکی

حیوانات

بیرون رفتن والدین از خانه در شب

موجودات خیالی

دزدها

محرک های دیداری

5 سالگی

محرک های ملموس ( برای مثال ، مصدومیت ، افتادن ، سگ )

آدم های « بد »

جدا شدن از مراقبان

 موجودات خیالی

حیوانات

آسیب دیدن خود یا دیگران

  

سن 

عامل ترس یا نگرانی 

6 سالگی

محرک های شنیداری ( برای مثال ، صدای آدم های عصبانی ، صدای رعد )

موجودات خیالی

دزدها

تنها خوابیدن

صدمه دیدن خود یا دیگران

بلایای طبیعی ( برای مثال ، آتش سوزی یا سیل )

حیوانات

مردن خود یا دیگران

تنها ماندن

7 تا 8 سالگی

موجودات خیالی

صدمه دیدن خود یا دیگران

تماشای صحنه های غیر منتظره و نامعمول در رسانه ها ( مثل تماشا کردن بمباران یا بچه دزدی )

شکست خوردن و انتقاد

اعمال پزشکی و دندان پزشکی

مردن خود یا دیگران

رویاها یا فیلم های ترسناک

حیوانات

9 تا 12 سالگی

شکست و انتقاد ( مثلاً ارزیابی شدن در مدرسه ) 

طرد شدن

قلدری یا حرف های رکیک همسالان

بچه دزدی

مردن خود یا دیگران

صدمه دیدن خود یا دیگران

بیماری

منزوی شدن

شکست

خیط کردن یا تحقیر شدن

صدمه دیدن یا بیماری های جدی

بلایای طبیعی یا انسانی ( مثلاً نگرانی های اقتصادی و سیاسی )

مرگ و خطر


توجه : داده ها از گالونی ( 1999 ) ، میلر ( 1983 ) و موریس ، مرکلباخ ، گاده و مولارت ( 2000 ) گرفته شده اند . 

منشاء ترس ها ، نگرانی ها و رویاهای ترسناک
« رویاهای ترسناک نیز مثل نگرانی ها و ترسها در کودکان شایع هستند و یکی دیگر از تجلیات اضطراب محسوب می شوند . اخیرا موریس ، مرکلباخ ، گاده و مولائرت ( 2000 )
سیر رشدی رویاهای ترسناک ، ترسها و نگرانی های کودکان 4 تا 12 ساله و میزان دخالت شرطی شدن ، الگو برداری و اطلاعات منفی در سبب شناسی آنها را بررسی کردند .

سیر رشدی رویاهای ترسناک نیز شبیه سیر رشدی ترسها بود : رویاهای ترسناک بین 4 تا 6 ساله ها و 11 تا 12 ساله ها شایع بودند هر چند بیش از همه بین 7 تا 9 ساله ها دیده می شدند . اما نگرانی ها همپای افزایش سن کودکان بیشتر می شدند . اگر چه شیوع برخی از ترسها ، نگرانی ها و رویاها در رده های سنی مختلف متفاوت بود ( برای مثال ، فراوانی ترسها و رویاهای ترسناک در مورد موجودات خیالی با افزایش سن کم می شد ولی نگرانی در مورد امتحان دادن بیشتر می شد ) ولی ترس ها ، نگرانی ها و رویاهای خیلی ترسناک در تمام مقاطع سنی ، ثبات نسبی داشتند . رویاهای ترسناک عمدتا در مورد موجودات خیالی ، صدمه دیدن خود یا دیگران و دزدیده شدن بودند ( در بین 4 تا 6 ساله ها رویاهای مربوط به حیوانات از رویاهای مربوط به دزدیده شدن بیشتر بود ) .
اطلاعات ( برای مثال از طریق کتاب ها ، رسانه های جمعی و مردم ) مهمترین راه ایجاد رویاهای ترسناک بودند . تا جایی که 70 درصد کودکان گزارش می دادند تصاویری که در تلویزیون دیده اند ، باعث شده رویاهای ترسناک ببینند . اطلاعات منفی نیز در 55 % موارد علت ترسهای اصلی کودکان بودند . 33 درصد رویاهای ترسناک به شرطی شدن و 25 درصد به الگو برداری بر می گشت .

این آمار با نتایج مطالعه اولندیک و کینگ ( 1991 ) که نشان می داد 8/88 % کودکان ، اطلاعات منفی را منشاء ترس خود می دانستند ، فرق دارد . در مورد نگرانی ها ، شایع ترین راه های ایجاد نگرانی ، شرطی شدن ( در 58 % موارد ) و اطلاعات منفی ( در 33 % موارد ) بودند .

یکی از یافته های مهم این مطالعه آن بود که شاید دلیل تفاوت معنادار محتوا و ریشۀ ترسها ، نگرانی ها و رویاهای ترسناک کودکان این است که سه پدیده مجزا هستند .
خلاصه این که ترسها ، نگرانی ها و اضطراب در تمام رده های سنی دوران کودکی شایع اند . نحوۀ بروز آنها به سن کودک ، تعداد آنها به سن و جنسیت کودک ، و محتوای آنها به سن ، جنسیت ، قومیت ، فرهنگ و پایگاه اجتماعی اقتصادی کودک بستگی دارد . ترس های ناراحت کننده و اضطراب بر کارایی شخصی و اجتماعی کودکان تأثیر می گذارند . برای مثال ، اولندیک و کینگ ( 1994 ) در بررسی 648 نوجوانان 12 تا 17 ساله فهمیدند ترس ها و اضطراب های 60 درصد این نوجوانان مزاحمت زیادی برای انجام تکالیف و کارهای موردعلاقه آنهاایجاد می کرد . مزاحمت  ترس ها و اضطراب 20 درصد هم در حد متوسط بود . » ( فیروز بخت 1385 )

سبب شناسی ترس :
دربارۀ علل بروز ترس ، اگر چه نظریه های عمده ای وجود دارد اما آنچه در این مقاله بررسی خواهد شد نظریه تحلیل روانی خواهد بود .

« دید تحلیل روانی : در مطالعۀ موردی فروید از هانس کوچک ، هراسهای هانس از تعارضهای اودیپی حل نشدۀ وی مایه می گرفت ، یعنی آنچه که در قالب تمایل کودک به مادر ، ترس از پدر و اخته شدن بروز می کرد . تصور غیر قابل قبول تملک مادر و جانشین سازی پدر ( و اضطرابی که همراه با آن بود ) سرکوب می شد . در پی این سرکوبی فرافکنی می آمد – یعنی هانس باور می کرد که پدرش می خواهد از شر او خلاص شود یا به وی آسیبی برساند . گام نهایی و مظهر هراس جانشین سازی بود . به این معنی که اضطراب ناخودآگاه یا برخی اشیای خارجی جابجا می شد که به طریقی با خواستۀ ناآگاهانه ، مرتبط بود یا نمادی از آن به حساب می آمد . هانس علاوه بر چیزهای دیگر ، پدرش را به اسب تشبیه می کرد ، بدین شکل که می پنداشت پدرش اسب است و در ظاهر چشم بند اسب را نمادی از سبیلهای پدر ، و گاز گرفتن او را نمادی از اختگی به حساب می آورد . جانشین سازی به هانس این امکان را داد که از چیزی که می ترسد – اسب – دوری کند ، در حالی که او نمی توانست از پدرش بگریزد .
افزون بر آن ، جانشین سازی، احساسهای دوگانۀ وی را نسبت به پدر را از بین برد . نظریه پردازان تحلیل روانی نظریۀ فروید را دگرگون ساخته و توسعه داده اند ، اما ساخت اصلی این نظریه همچنان بدون تغییر باقی مانده است . تغییرات اولیۀ این نظریه،این امکان رافراهم می سازد تا هیجان ناشی از  پرخاشجویی ، اضطراب جدایی ، و تمایلات جنسی غیر اُدیپی ، در حکم پایه ای برای رشد هراس به کار آید ( ر . ک . به نمیه Nemiah ، 1980 ) . برای مثال برتیس ، از مورد پینچون ( Pinchon ) و آرمیندا ( Arminda ، 1950 ) سخن به میان می آورد. مورد ، دختری 11 ماه است که به هراس از بادکنک دچار است . هراس او از بادکنک طی دوران بارداری دوم مادرش به وجود آمده است ، و تصوری شود این هراس ، از انگیزۀ ویرانگری کودک که مایل است محتوی شکم برآمده و گرد مادر را از بین ببرد، نتیجه شده است . مانند موارد دیگر ، چارچوب تحلیل روانی در مورد هراسهای کودکان تقریباً تنها بر اساس تحلیل داده های موردی بنا شده است . و در جزئیات بالینی غنی است . دیدگاههای نظریۀ تحلیل روانی ، حکایت دارد که مادران کودکان مبتلا به هراس از مدرسه ، اغلب خود به مادرانشان وابستگی داشته اند ، با کودک احساس همدردی می کنند ، بشدت مراقب وی هستند ، تمام نیازهای کودک را بر می آورند ، و در برابر پرخاشجوییهای کودک تعارضهای غیر معقول و غیر منطقی دارند که تربیت وی را مشکل می سازد . نقش پدر در این بین منفی است – یعنی نمی تواند در برابر حمایت بیش از اندازۀ مادر از کودک کاری انجام دهد ( دیویدز ، 1973 ، کسلر 1966 ) .
در این مورد که مادران کودکان مبتلا به هراس از مدرسه ، همواره به برخی اختلالهای عصبی دچارند ، مسائل چندی وجود دارد . همین تعارضها در مورد مادرانی که کودکانشان به مسائل دیگری دچارند ، نیز عنوان شده است . با این حال ، معلوم نیست آیا برخی از این مادران مبتلا می توانند کودکانشان را عاری از این هراسها بزرگ کنند یا خیر . افزون بر این ، تحقیق زمانی انجام می شود که کودک بیش از آن دچار هراس شده است ؛ از این رو جدا کردن علت از معلول بسیار مشکل می شود .  

توضیحات تحلیل روانی ، کودک مبتلا به هراس از مدرسه را کودکی می داند که نسبت به والدین تمایلات پرخاشجویانه ای دارد و از این که تمایلات را به صورت ترس از ترک گفتن و جدا شدن از پدر و مادر ابراز کند عاجز است ؛ از این رو به گذشته باز می گردد و به یک نیازمندی قبلی توسل می جوید ، و خشم خود را از دنیای خارج و بویژه از مدرسه ظاهر می سازد . با وجود این توضیحات تحلیل روانی در این باره می گوید که حضور و شرکت در مدرسه حقیقتاً می تواند بطور مستقیم از اضطراب جدایی ناشی شده باشد ، و چنین نیست که امتناع از مدرسه تنها حاصل خشمی تغییر شکل یافته باشد . » ( طوسی – 78 ) .   
  
نقش ترس در شکل گیری شخصیت فردی و اجتماعی از دیدگاه روان تحلیل گری :
فروید ( 1909 ) ترسها را بر 3 قسم تقسیم کرده است :
الف ) ترس های بخردانه
ب ) ترسهای نابهنجار
پ ) ترسهای ارزشی

وی می گوید « خطر بخردانه عبارت است از خطری که ما بر آن آگاهی داریم.ترس بخردانه ترسی است که ناشی از یک خطر واقعی باشد » بر خلاف ترسهای بخردانه ، ترسهای نابهنجار دارای علت ها و منشاء های نا روشن وناآگاه می باشند به همین دلیل فرد دچار به ترس نابهنجار برای ترس خود باید علتی بتراشد . این مسأله از آنجا مشکل آفرین می گردد که فرد در راه یافتن علل ترسهای نابهنجار متمایل به منطقی جلوه دادن این ترسها بوسیله آفریدن عوامل خارجی بی ربط گشته و ترسهای خود را به آنها نسبت می دهد .

یافته های تاکنونی روان تحلیل گری بر این دلالت دارند که ترسهای نابهنجار زاده به خطر افتادن محرکهای غریزی انسان می باشند و به عنوان ندایی هستند که از بن و ضمیر ناخودآگاه ) شنیده می شوند . بدین معنی که یکی از غرایز انسان که نیاز به ارضا شدن داشته و دارد مورد سرکوب واقع شده و اثر این سرکوبی علت اینگونه ترسهای نابهنجار را شکل می دهد نوع سوم ترسها یعنی ترسهای ارزشی به اعتقاد فروید زاده تسلط سرکوبگرانه فراخور بر اجزاء دیگر ساختمان روانی انسان است هر چه دامنه محدودیت های یک جامعه بر فرد بیشتر باشد و هر چه این محدودیت ها بیشتر با غرایز انسان در تعارض باشند به مراتب دامنه شیوع ترسهای اخلاقی در بین انسانهای آن اجتماع وسیع تر است .
در سالهای آغازین عمر « خود » چنان ضعیف است که نمی تواند به تنهایی و بدون از خارج بر کشانتره های نیرومند « بن » غلبه یابد به همین دلیل کنترل این غرایز توسط « فرا خود » فرد که بر اثر امر و نهی های پدر و مادر در حال شکل گیری می باشد ، پایه گذاری می گردد .
رفتار مستبدانه و شخصیت سخت گیر پدر و مادر با کودک ( برای مثال در زمانی که کودک هنوز قادر به کنترل ادرار خود نیست ولی با زور و شاید تنبیه های بدنی پدر و مادر به این کاروادار می گردد ) از طرفی « فرا خود » کودک را نیرومندتر می کند یعنی کودک رابیشتر فرمانبر می کند و از طرف دیگر از رشد « خود » کودک  کاسته و کنش های آنرا بیش از اندازه فرمانبر فرمانهای فرا خود می سازد و به این دلیل در کودک اتکاء به نفس را مورد تضعیف قرار می دهد .
اینگونه رفتارهای ناسالم پدر و مادر منجر به آن می شوند که کودک فرمانبرداری از محیط را در خود تبدیل تبدیل به خواستی درونی کرده به آنها استواری ارزشی و اخلاقی ببخشد و فرمانبری را به قانون زندگی خود تبدیل کرده و در طول زندگی خود فردی فرمانبر عوامل محیطی بگردد .
فردی که با چنین شخصیت ضعیف شده ای می خواهد با مسایل زندگی برخورد کند بی شک با احساس ترس مواجه می گردد و به علت ناتوان دیدن خود در برابر وظایف زندگیش هر حادثه و یا هر محیط جدید روی آورنده توأم با برانگیخته شدن احساس شدید ترس خواهد بود .
تأثیر گذاری ترس ها بر شخصیت فردی و اجتماعی انسان بدینگونه خواهد بود که در طی جریان زندگی « بن » انسان که میل به ارضاء غرایز خود را دارد رفته رفته تحت کنترل خود و فرا خود قرار می گیرد . در راستای این روند نفوذ ناآگاه بن بر روی « من » یا « خود » جهت ارضاء غرایز افزوده می شود هنگامیکه این کشاننده ها ناخود آگاه بر خود یورش می آورند ،میگنا دات آی آر، در سالهای کودکی « خود » این توانایی را ندارد که آنها را آگاهانه درک کند و بدین جهت این کشاننده ها در کودک احساس ترس را بوجود می آورند . این احساس ترس که فروید آنرا ترس خنثی می نامد به منزله تهدید « خود » توسط « من » می باشد بدین صورت که خود از طرفی وادار می گردد که به کشاننده ها پاسخ گوید و از طرفی زیر فشار منع و نهی های فرا خود قرار می گیرد . در این گیر و دار نحوۀ فعالیت « خود » عامل اصلی تولید و عملکرد ترس می شود . وظیفه دومین « خود » این است که به هر طریق ممکن ثبات روانی فرد را توسط جلوگیری از آگاهی از احساس ترس حفظ کند .
« خود » برای این منظور سیستم های دفاعی را بکار می گیرد . اگر دامنه این ترسها آنقدر وسیع باشند که تمام سیستم های دفاعی « خود » در برابر آن احساس ترس نا کارآمد گردند در این حال تلاش خارج از حد « خود » در تحت کنترل در آوردن ترس به نوبه خود موجب شکل گیری علائم بیمار گونه روانی در فرد می شود ( فروید 1909 – 1954 )  

تهیه کننده : جواد عینی پور-کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی  

منابع فارسی :
1 – نلسون – ریتا ویکس – آلن سی ، ایزرائل ( 1378 ) اختلالهای رفتاری کودکان ( محمد تقی منشی طوسی مترجم ) مشهد : آستان قدس رضوی .
  2 – شرودر ، کارولین اس . گوردون ، بتی ان ( 1385 ) ؛ سنجش و درمان مشکلات دوران کودکی – ( مهرداد فیروز بخت مترجم ) تهران : دانژه

منابع انگلیسی :
1 ) Albano , A , M . , Causey , D . , 8 Carter , B . D . ( 2001 ) . fears  and  anxiety  in  children . In  C . E . walker  &  M . C . Roberts
( Fds ) . Hand  book  of  clinical  child  psychology ( 3rded . , pp . 291 – 316 ) newyork : wiley . 2 ) Barrious , B . A . , &  Hartmann , D . P . ( 1997 ) fears  and  anxiety  . in  E . G . Mash  &  L . G . jerdal ( Eds ) arssessment  of  childhood  disorders ( 3rded . , PP . 230 – 237 ) newyork : Guilford  press . 3 ) Gullone , E , ( 1999 ) The  assessment  of  normal  fear  in  children  and  adolescents . clinical  child  and  family  psychology  Review , 2 , 91 – 106 . 4 ) Kiny . N . J . , ollier , K . , lacuone , R . , Schuster , S . , Bays , K . , Gullone , E . , &  ollendick , T . H . ( 1989 ) child  and  adolescent  fears . An  Australian  cross – sectional  study  using  the  Revised  fear  survey  schedule  for  children . Jonrnal  of  child  psychology  and  psychiatry , 30 , 775 – 784 . 5 ) ollendick , T . H . &  hiny , N . J . ( 1998 ) . Epirically  supported  treatments  for  children  with  phobic  and  anxiety  disorders : Current  status , jonrnal  of  clinical  child  psychology . 27 , 156 – 167. 6 ) ollendich , T . H . yang . B . king . N . J . DONY , Q . , &  Ahande , A . ( 1996 ) fears  in  American , Australian  Chinese , and  Nigerian  children  and  adolescents : Across – culturalstualy . Jonrnal  of  child  psychology  and  psychiatry , 37 , 213 – 230 . 7 ) silverman , w . k . , La  Greca , A . M . &  wasserstein , S . ( 1995 ) . what  do  children  worry  abont ?  worries  and  their  relation  to  anxiety . child  Development , 66 , 671 – 686 . 8 ) BERECZ , J , M . phobias  of  childhood : Etiology  and  treatment . psychology  ical  Bulktin , 1968 , 70 , 694 – 720 . 9 ) GARCIA . J . , MCGOWAN , B . K . , &  GREEN . K . F . Biological  constraints  on  conditioning . in  A . H . Black  &  w . k . prokasy ( eds )  classical  conditioning  II : Current  research  and  theory . Newyork : Appleton – Century – Grofts . 1972 . 10 ) LAPOUSE . R . , &  Monk , M . An  epidemiologic  study  of  behavior  chara  cteristicsrn  children . American  jonrcal  of  or  tho  psycho  ratry , 1959 , 29 , 803 – 818 . 11 ) frend , s . ( 1953 – 1974 ) complete  psychological  work  of  sigmmd . freud . London : Hogarth press . 12 ) Freucl , s . Analysis  of  aphina  five – xear  old  boy ( 1909 ) – London : The  Hogarth  press    1953
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

Latvia
با تشكر - خواهشمند است در خصوص تاثير هيجان و يا ترس آگاهانه در شكل گيري شخصيت ارائه راهكار بفرماييد
ایجاد هر خاطره جدید به مغز آسیب می‌زند!
مطالعه نشانگر عصبی بالقوه برای آسیب اجتماعی در اختلالات روانی را نشان می دهد!
۱۰ شگرد رسانه‌ای برای اثرگذاری بر باورهای مخاطب
پنج اقدامی که والدین باید در مواجهه با کودکان کابوس زده انجام دهند!
«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
چرا گاهی نمی‌توان بخشید و فراموش کرد؟!
مغز چطور خاطرات ماندگار می‌سازد؟
روانشناسی جمع‌آوری اشیا و یا کلکسیونر شدن
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
سخن گفتن با خدا مانند صحبت کردن با یک دوست پشت تلفن است... ممکن است او را در طرف دیگر نبینیم، اما می دانیم که دارد گوش می دهد...