تاریخچه علم روان شناسی
تعريف كلي روانشناسي:
میگنا: روانشناسي يعني : " علم مطالعه رفتار" يا " مطالعه علمي رفتار موجود زنده" ،" مطالعه علمي رفتار و فرايند هاي رواني "، علمي كه رفتار و زيرساختهاي آن، يعني فرايندهاي فيزيولوژيكي و شناختي را مطالعه مي كند و در عين حال حرفه اي است كه در آن از دانش حاصل براي حل عملي مسائل انساني ، استفاده ميشود". هر چند سابقه علمي روانشناسي بسيار كوتاه است، اما در همين دوران كوتاه نيز رويدادهاي بسيار و در عين حال مهم باعث گرديده است روانشناسي تا بدين حد در ابعاد مختلف حيات آدمي ، بكار گرفته شود.
در سال 1875 ويليام جيمز ( بطور مستقل و تقريبأ همزمان با وونت) اولين آزمايشگاه را براي مطالعه در زمينه درون نگري يا مشاهده دقيق و نظام دار تجربه آگاه آزمودنيها به وسيله خويشتن در آمريكا تاسيس كرد.
در سال 1879 وونت اولين آزمايشگاه را براي انجام گرفتن تحقيقات روانشناسي در لايپزيك (آلمان) تاسيس كرد.
در سال 1881 وونت اولين مجله را براي معرفي نتيجه تحقيقات روانشناسي ، منتشر ساخت.
در سال 1890 ويليام جيمز كتاب اصول روانشناسي را به چاپ رسانيد.
در سال 1892 استانلي هال ، انجمن روانشناسي آمريكا را تاسيس كرد.
در سال 1904 ايوان پاولف نشان داد كه چگونه مي توان پاسخهاي شرطي شده را ايجاد كرد و بدين وسيله مسير يا راه را براي پيدايش روانشناسي محرك- پاسخ ، هموار ساخت.
در سال 1905 آلفرد بينه اولين آزمون هوش را با موفقيت در فرانسه تهيه كرد .
در سال 1909 استانلي هال از فرويد جهت سخنراني در دانشگاه كلارك در امريكا دعوت به عمل آورد و در نتيجه باعث گرديد شهرت رو به گسترش فرويد به طور رسمي و خاصه در امريكا نيز پذيرفته شود.
در سال1913 جان بي . واتسون بيانيه رفتارگرايي كلاسيك را نوشت و طي آن اعلام كرد كه روانشناسي تنها بايد به مطالعه" رفتار قابل مشاهده موجود زنده " بپردازد.
در بين سالهاي 1914 و 1918 و در طي سالهاي جنگ جهاني اول ، به كارگيري آزمون هوش به طور گسترده آغاز گرديد.
در دهه 1920 روانشناسي گشتالت به حداكثر نفوذ خود در بين روانشناسان و نيز در علم روانشناسي نزديك شد ، در سال 1933 نفوذ نظريه هاي فرويد نا انتشار " سخنرانيهاي مقدماتي ولي جديد در زمينه روانكاوي " ، بيشتر تحكيم پيدا كرد.
در طي سالهاي 1941 تا 1945 رشد سريع روانشناسي باليني در پاسخ به تقاضاي بسيار زياد و فزاينده براي دريافت خدمات باليني ( ناشي از صدمات حاصل از جنگ جهاني دوم ) ، آغاز شد.
در سال 1943 كلارك هال از رفتارگرايي اصلاح شده كه طي آن استنباط هاي دقيق درباره حالتهاي غير قابل مشاهده دروني مجاز شمرده مي شد ، دفاع كرد.
در سال 1951 كارل راجرز با انتشار كتاب خود تحت عنوان " درمان متمركز بر مددجو" باعث شد" نهضت بشر دوستانه " در روانشناسي آغاز گردد.
در سال 1953 بي. اف. اسكينر كتاب معروف خود به نام " علم و رفتار آدمي" را منتشر ساخت و از نهضت رفتارگرايي همانند واتسون پشتيباني كرد.
در سال 1954 آبراهام مزلو كتاب انگيزش و شخصيت را منتشر ساخت و باعث گرديد " نهضت بشر دوستانه " بيشتر تقويت شود.
در طي دو ده 1950 و1960 ، جرقه هاي تحقيقات جديد باعث گرديد علاقه نسبت به شناخت اساس فيزيولوژيكي رفتار و فرايندهاي شناختي مجددأ ايجاد گردد.
در سال 1971 اسكينر با انتشار كتاب مجادله انگيز خود تحت عنوان "فراسوي آزادي و حرمت" ، خشم مردم را نسبت به " رفتارگرايي بنيادگرا" برانگيخت.
در سال 1978 هربرت سيمون به خاطر تحقيقات با ارزشي كه در زمينه " شناخت" انجام داده بود ، برنده جايزه نوبل گرديد. در دهه 1980 نياز به استقلال جمعي و از طرف ديگر تنوع و گوناگوني فرهنگي در جوامع غربي باعث گرديد علاقه براي پاسخ دادن به اين سوال كه " چگونه عوامل فرهنگي رفتار آدمي را شكل ميدهند " بطور فزاينده افزايش يابد.
در سال 1981 راجر اسپري به خاطر تحقيقات خود در زمينه دو پاره مخ برنده جايزه نوبل ( در فيزيو لوژي و پزشكي) گرديد و ...
به هر حال ، مروري بر تاريخچه روانشناسي پس از پذيرش آن به عنوان يك علم نشان ميدهد كه در طي 1۲۰سال، به پيشرفتهاي زيادي نائل آمده است و در دهه اخير ، روانشناسان( خاصه در كشورهاي پيشرفته صنعتي) در ابعاد گوناگون حيات آدمي به انجام دادن فعاليتهاي پژوهشي، آموزشي و مشاوره اي اشتغال دارند.
بر اساس گزارش انجمن روانشناسي آمريكا كه در سال 1993 انتشار يافته است، رشته هاي اصلي مورد علاقه " محققان" روانشناسي و درصد روانشناساني كه در هر يك از اين رشته ها به فعاليت اشتغال دارند ، عبارتند از : روانشناسي رشد (1/25 درصد)، روانشناسي اجتماعي (6/21 درصد) ، روانشناسي آزمايشي( 18/15 درصد)، روانشناسي فيزيولوژيكي ( 4/8 درصد) ، روانشناسي شناختي ( 4/5درصد ) ، شخصيت (3/5 درصد ) ، و روانسنجي (8/4 درصد). از طرف ديگر ، بيشتر روانشناساني كه خدمات حرفه اي خود را در اختيار جامعه قرار داده اند، در يكي از چهار زمينه : روانشناسي باليني (6/67 درصد) ، روانشناسي مشاوره ( 1/15 درصد) ، روانشناسي تربيت و مدرسه( 8/9 درصد) ، روانشناسي صنعتي - سازماني (9/5 درصد) ، و ساير زمينه ها ( 6/1 درصد ) ، بكار اشتغال داشته اند.
بر اساس همين گزارش ،" 33" درصد از روانشناسان در بخش خصوصي، "22" درصد در بيمارستانها و كلينيك ها ،"27" درصد در كالج ها و دانشگاه ها ، "4" درصد در مدارس ابتدايي و دبيرستان ها ، "6" درصد در امور تجاري و دستگاههاي دولتي و بالاخره "8" درصد نيز در ساير محل ها به فعاليت و كار اشتغال داشته اند.
تحول روانشناسي نوين
با گفتن اينكه روانشناسي هم يكي از قديميترين نظامهاي علمي و هم يكي از جديدترين آنهاست، ما با يك تناقض، يك تضاد آشكار شروع ميكنيم. ما همواره از رفتار خودمان در شگفت بودهايم و انديشههاي مربوط به ماهيت انسان بسياري از كتابهاي مذهبي و فلسفي ما را پر كرده است.
حتي در قرنهاي چهارم و پنجم پيش از ميلاد مسيح، افلاطون، ارسطو و ديگر دانشمندان يونان باستان با بسياري از مسائلي كه روانشناسان امروزي با آنها سروكار دارند دست و پنجه نرم ميكردند، مسائلي مانند حافظه، يادگيري، انگيزش، ادراك، خواب ديدن و رفتار نابهنجار. بنابراين، در موضوع روانشناسي بين گذشته و حال يك استمرار بنيادي وجود داشته است. اگرچه پيشينه مناديان انديشهورز روانشناسي به قدمت هر نظام علمي ديگري است، گفته شده كه رويكرد نوين به روانشناسي از سال 1879، يعني اندكي بيش از صد سال پيش، شروع شده است. تا ربع آخر قرن نوزدهم فيلسوفان ماهيت انسان را از راه گمانهزني، كشف و شهود و تعميم مبتني بر تجارب محدود خود مطالعه ميكردند. دگرگوني زماني رخ داد كه فيلسوفان كاربرد ابزارها و روشهايي را كه موفقيت آنها قبلاً در علوم طبيعي و زيستشناسي ثابت شده بود براي يافتن پاسخگويي به پرسشهاي طرح شده در مورد ماهيت انسان آغاز كردند. تنها زماني كه پژوهشگران براي مطالعه ذهن به مشاهدات دقيقاً كنترل شده و آزمايشگري روي آوردند روانشناسي هويتي مستقل از ريشههاي فلسفياش كسب كرد.
علم جديد روانشناسي براي مطالعه موضوع خود به ايجاد روشهاي دقيقتر و عينيتري نيازمند بود. پس از جدا شدن از فلسفه، بخش مهم تاريخ روانشناسي، داستان پالايش مداوم ابزارها، فنون و روشهاي مطالعه بوده است تا در پرسشهايي كه روانشناسان ميپرسند و پاسخهايي كه به دست ميآورند به دقت و عينيت بيشتري دست يابند. اگر بخواهيم مسائل پيچيدهاي را كه امروز روانشناسي را تعريف و تقسيم ميكنند درك كنيم، نقطه مناسب براي شروع مطالعه تاريخ اين رشته قرن نوزدهم است، يعني زماني كه روانشناسي به يك نظام مستقل با روشهاي پژوهش و استدلالهاي نظري خاص خود تبديل شد.
فيلسوفان قديم، نظير افلاطون و ارسطو، به مسائلي علاقهمند بودند كه هنوز هم از توجه عام برخوردارند، اما رويكرد آنان به اين مسائل با روش روانشناسان امروزي كاملاً متفاوت بود. آن دانشمندان، به معني امروزي كلمه، روانشناس بودند. بنابراين، ما انديشههاي آنان را فقط تا حدي كه بهطور مستقيم به بنيانگذاري روانشناسي نوين مربوط شود بررسي خواهيم كرد.
پس از آنكه نظام علمي جديد آغاز به كار كرد، به بالندگي رسيد؛ و اين توفيق مخصوصاً در ايالات متحده حاصل شد كه در جهان روانشناسي موقعيت برتري را احراز كرده بود و تا به امروز نيز آن منزلت را حفظ كرده است. متجاوز از نيمي از روانشناسان جهان در ايالات متحده كار ميكنند و بسياري از روانشناسان ساير كشورها نيز دستكم بخشي از آموزشهاي خود را در ايالات متحده دريافت كردهاند. همچنين سهم مهمي از ادبيات روانشناسي جهان در ايالات متحده انتشار مييابد. انجمن روانشناسي آمريكا (اي،پي،اي) كه با 26 عضو مؤسس پا گرفت در 1930 حدود 1100 نفر عضو داشت و تا سال 1995 تعداد اعضاي آن به بيش از 100000 نفر رسيد.
انفجار جمعيت روانشناسان با انفجار اطلاعات مربوط به گزارشهاي تحقيقي، مقالههاي نظري و بررسي آثار و آراء، بانكهاي اطلاعاتي كامپيوتري، كتابها، فيلمها، نوارهاي ويدئو و ساير منابع انتشاراتي همراه بوده است. براي روانشناسان همگام شدن با رشد اطلاعات خارج از زمينه تخصصيشان روزبهروز مشكلتر ميشود.
روانشناسي نه تنها از نظر كارورزان، پژوهشگران، دانشمندان و ادبيات منتشر شده، بلكه از لحاظ تأثير آن بر زندگي روزمره ما نيز رشد كرده است. صرفنظر از سن، شغل، يا علايق، زندگي شما به گونهاي از كار روانشناسان تأثير ميپذيرد.
علاقه روانشناسان به تاريخ رشته خود سبب شده است كه تاريخ روانشناسي به عنوان يك زمينه تحصيلي درآيد. همانگونه كه روانشناساني هستند كه در مسائل اجتماعي، داروشناسي رواني، يا تحول نوجواني داراي تخصصاند، روانشناساني نيز وجود دارند كه در زمينه تاريخ روانشناسي متخصص هستند.
بعضي از روانشناسان بر كاركردهاي شناختي تأكيد ميكنند، بعضي به نيروهاي ناهشيار علاقهمندند و ديگران فقط با رفتار آشكار يا با فرآيندهاي فيزيولوژي و زيستي شيميايي سروكار دارند. زمينههاي علمي فراواني در روانشناسي نوين وجود دارند كه به نظر ميرسد با هم وجه اشتراك زيادي نداشته باشند به جز اينكه همه آنها علاقهمندند به ماهيت يا كردار انسان هستند و هريك با رويكردي به كار ميپردازند كه ميكوشد به گونهاي علمي جلوه كند.
انواع گوناگون روانشناسان، با توافق بر تأثير گذشته در شكل دادن حال، روش مشابهي را به كار ميگيرند. براي مثال، روانشناسان باليني ميكوشند تا شرايط فعلي مراجعانشان را با بررسي دوران كودكي و تعيين نيروها و رويدادهايي كه ممكن است باعث نحوه خاص رفتار يا فكر كردن آنان شده باشد درك كنند، میگنا دات آی آر،با جمعآوري شرححال بيماران، اين روانشناسان تكامل زندگي مراجعانشان را بازسازي ميكنند و اغلب با طي اين فرآيند قادر ميشوند تا رفتارهاي فعلي مراجعان را تبيين كنند.
روانشناسان رفتاري نيز تأثير گذشته را در شكل دادن رفتار فعلي ميپذيرند. آنان معتقدند كه رفتار به وسيله تجربههاي قبلي مربوط به شرطي شدن و تقويت تعيين ميشود؛ به سخن ديگر، وضع فعلي شخص ميتواند به وسيله تاريخچه زندگي او تبيين شود.
علمي مثل روانشناسي در خلاء تحول نمييابد و فقط در معرض تأثيرات دروني قرار ندارد. روانشناسي بخشي از فرهنگ بزرگتر است و بنابراين در معرض تأثيرات بيروني كه ماهيت و جهت آن را شكل ميدهند قرار ميگيرد. درك تاريخ روانشناسي بايد بافتي را كه در آن، نظام روانشناسي از آن سر بر ميآورد و تكامل مييابد در نظر بگيرد؛ يعني انديشههاي غالب در علم زمان (روح زمان يا حال و هواي روشنفكري زمانها) و نيروهاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي موجود (آلتمن، 1987؛ فيورو موتو)
گردآوری : راحله محمدی نسب
میگنا: روانشناسي يعني : " علم مطالعه رفتار" يا " مطالعه علمي رفتار موجود زنده" ،" مطالعه علمي رفتار و فرايند هاي رواني "، علمي كه رفتار و زيرساختهاي آن، يعني فرايندهاي فيزيولوژيكي و شناختي را مطالعه مي كند و در عين حال حرفه اي است كه در آن از دانش حاصل براي حل عملي مسائل انساني ، استفاده ميشود". هر چند سابقه علمي روانشناسي بسيار كوتاه است، اما در همين دوران كوتاه نيز رويدادهاي بسيار و در عين حال مهم باعث گرديده است روانشناسي تا بدين حد در ابعاد مختلف حيات آدمي ، بكار گرفته شود.
در سال 1875 ويليام جيمز ( بطور مستقل و تقريبأ همزمان با وونت) اولين آزمايشگاه را براي مطالعه در زمينه درون نگري يا مشاهده دقيق و نظام دار تجربه آگاه آزمودنيها به وسيله خويشتن در آمريكا تاسيس كرد.
در سال 1879 وونت اولين آزمايشگاه را براي انجام گرفتن تحقيقات روانشناسي در لايپزيك (آلمان) تاسيس كرد.
در سال 1881 وونت اولين مجله را براي معرفي نتيجه تحقيقات روانشناسي ، منتشر ساخت.
در سال 1890 ويليام جيمز كتاب اصول روانشناسي را به چاپ رسانيد.
در سال 1892 استانلي هال ، انجمن روانشناسي آمريكا را تاسيس كرد.
در سال 1904 ايوان پاولف نشان داد كه چگونه مي توان پاسخهاي شرطي شده را ايجاد كرد و بدين وسيله مسير يا راه را براي پيدايش روانشناسي محرك- پاسخ ، هموار ساخت.
در سال 1905 آلفرد بينه اولين آزمون هوش را با موفقيت در فرانسه تهيه كرد .
در سال 1909 استانلي هال از فرويد جهت سخنراني در دانشگاه كلارك در امريكا دعوت به عمل آورد و در نتيجه باعث گرديد شهرت رو به گسترش فرويد به طور رسمي و خاصه در امريكا نيز پذيرفته شود.
در سال1913 جان بي . واتسون بيانيه رفتارگرايي كلاسيك را نوشت و طي آن اعلام كرد كه روانشناسي تنها بايد به مطالعه" رفتار قابل مشاهده موجود زنده " بپردازد.
در بين سالهاي 1914 و 1918 و در طي سالهاي جنگ جهاني اول ، به كارگيري آزمون هوش به طور گسترده آغاز گرديد.
در دهه 1920 روانشناسي گشتالت به حداكثر نفوذ خود در بين روانشناسان و نيز در علم روانشناسي نزديك شد ، در سال 1933 نفوذ نظريه هاي فرويد نا انتشار " سخنرانيهاي مقدماتي ولي جديد در زمينه روانكاوي " ، بيشتر تحكيم پيدا كرد.
در طي سالهاي 1941 تا 1945 رشد سريع روانشناسي باليني در پاسخ به تقاضاي بسيار زياد و فزاينده براي دريافت خدمات باليني ( ناشي از صدمات حاصل از جنگ جهاني دوم ) ، آغاز شد.
در سال 1943 كلارك هال از رفتارگرايي اصلاح شده كه طي آن استنباط هاي دقيق درباره حالتهاي غير قابل مشاهده دروني مجاز شمرده مي شد ، دفاع كرد.
در سال 1951 كارل راجرز با انتشار كتاب خود تحت عنوان " درمان متمركز بر مددجو" باعث شد" نهضت بشر دوستانه " در روانشناسي آغاز گردد.
در سال 1953 بي. اف. اسكينر كتاب معروف خود به نام " علم و رفتار آدمي" را منتشر ساخت و از نهضت رفتارگرايي همانند واتسون پشتيباني كرد.
در سال 1954 آبراهام مزلو كتاب انگيزش و شخصيت را منتشر ساخت و باعث گرديد " نهضت بشر دوستانه " بيشتر تقويت شود.
در طي دو ده 1950 و1960 ، جرقه هاي تحقيقات جديد باعث گرديد علاقه نسبت به شناخت اساس فيزيولوژيكي رفتار و فرايندهاي شناختي مجددأ ايجاد گردد.
در سال 1971 اسكينر با انتشار كتاب مجادله انگيز خود تحت عنوان "فراسوي آزادي و حرمت" ، خشم مردم را نسبت به " رفتارگرايي بنيادگرا" برانگيخت.
در سال 1978 هربرت سيمون به خاطر تحقيقات با ارزشي كه در زمينه " شناخت" انجام داده بود ، برنده جايزه نوبل گرديد. در دهه 1980 نياز به استقلال جمعي و از طرف ديگر تنوع و گوناگوني فرهنگي در جوامع غربي باعث گرديد علاقه براي پاسخ دادن به اين سوال كه " چگونه عوامل فرهنگي رفتار آدمي را شكل ميدهند " بطور فزاينده افزايش يابد.
در سال 1981 راجر اسپري به خاطر تحقيقات خود در زمينه دو پاره مخ برنده جايزه نوبل ( در فيزيو لوژي و پزشكي) گرديد و ...
به هر حال ، مروري بر تاريخچه روانشناسي پس از پذيرش آن به عنوان يك علم نشان ميدهد كه در طي 1۲۰سال، به پيشرفتهاي زيادي نائل آمده است و در دهه اخير ، روانشناسان( خاصه در كشورهاي پيشرفته صنعتي) در ابعاد گوناگون حيات آدمي به انجام دادن فعاليتهاي پژوهشي، آموزشي و مشاوره اي اشتغال دارند.
بر اساس گزارش انجمن روانشناسي آمريكا كه در سال 1993 انتشار يافته است، رشته هاي اصلي مورد علاقه " محققان" روانشناسي و درصد روانشناساني كه در هر يك از اين رشته ها به فعاليت اشتغال دارند ، عبارتند از : روانشناسي رشد (1/25 درصد)، روانشناسي اجتماعي (6/21 درصد) ، روانشناسي آزمايشي( 18/15 درصد)، روانشناسي فيزيولوژيكي ( 4/8 درصد) ، روانشناسي شناختي ( 4/5درصد ) ، شخصيت (3/5 درصد ) ، و روانسنجي (8/4 درصد). از طرف ديگر ، بيشتر روانشناساني كه خدمات حرفه اي خود را در اختيار جامعه قرار داده اند، در يكي از چهار زمينه : روانشناسي باليني (6/67 درصد) ، روانشناسي مشاوره ( 1/15 درصد) ، روانشناسي تربيت و مدرسه( 8/9 درصد) ، روانشناسي صنعتي - سازماني (9/5 درصد) ، و ساير زمينه ها ( 6/1 درصد ) ، بكار اشتغال داشته اند.
بر اساس همين گزارش ،" 33" درصد از روانشناسان در بخش خصوصي، "22" درصد در بيمارستانها و كلينيك ها ،"27" درصد در كالج ها و دانشگاه ها ، "4" درصد در مدارس ابتدايي و دبيرستان ها ، "6" درصد در امور تجاري و دستگاههاي دولتي و بالاخره "8" درصد نيز در ساير محل ها به فعاليت و كار اشتغال داشته اند.
تحول روانشناسي نوين
با گفتن اينكه روانشناسي هم يكي از قديميترين نظامهاي علمي و هم يكي از جديدترين آنهاست، ما با يك تناقض، يك تضاد آشكار شروع ميكنيم. ما همواره از رفتار خودمان در شگفت بودهايم و انديشههاي مربوط به ماهيت انسان بسياري از كتابهاي مذهبي و فلسفي ما را پر كرده است.
حتي در قرنهاي چهارم و پنجم پيش از ميلاد مسيح، افلاطون، ارسطو و ديگر دانشمندان يونان باستان با بسياري از مسائلي كه روانشناسان امروزي با آنها سروكار دارند دست و پنجه نرم ميكردند، مسائلي مانند حافظه، يادگيري، انگيزش، ادراك، خواب ديدن و رفتار نابهنجار. بنابراين، در موضوع روانشناسي بين گذشته و حال يك استمرار بنيادي وجود داشته است. اگرچه پيشينه مناديان انديشهورز روانشناسي به قدمت هر نظام علمي ديگري است، گفته شده كه رويكرد نوين به روانشناسي از سال 1879، يعني اندكي بيش از صد سال پيش، شروع شده است. تا ربع آخر قرن نوزدهم فيلسوفان ماهيت انسان را از راه گمانهزني، كشف و شهود و تعميم مبتني بر تجارب محدود خود مطالعه ميكردند. دگرگوني زماني رخ داد كه فيلسوفان كاربرد ابزارها و روشهايي را كه موفقيت آنها قبلاً در علوم طبيعي و زيستشناسي ثابت شده بود براي يافتن پاسخگويي به پرسشهاي طرح شده در مورد ماهيت انسان آغاز كردند. تنها زماني كه پژوهشگران براي مطالعه ذهن به مشاهدات دقيقاً كنترل شده و آزمايشگري روي آوردند روانشناسي هويتي مستقل از ريشههاي فلسفياش كسب كرد.
علم جديد روانشناسي براي مطالعه موضوع خود به ايجاد روشهاي دقيقتر و عينيتري نيازمند بود. پس از جدا شدن از فلسفه، بخش مهم تاريخ روانشناسي، داستان پالايش مداوم ابزارها، فنون و روشهاي مطالعه بوده است تا در پرسشهايي كه روانشناسان ميپرسند و پاسخهايي كه به دست ميآورند به دقت و عينيت بيشتري دست يابند. اگر بخواهيم مسائل پيچيدهاي را كه امروز روانشناسي را تعريف و تقسيم ميكنند درك كنيم، نقطه مناسب براي شروع مطالعه تاريخ اين رشته قرن نوزدهم است، يعني زماني كه روانشناسي به يك نظام مستقل با روشهاي پژوهش و استدلالهاي نظري خاص خود تبديل شد.
فيلسوفان قديم، نظير افلاطون و ارسطو، به مسائلي علاقهمند بودند كه هنوز هم از توجه عام برخوردارند، اما رويكرد آنان به اين مسائل با روش روانشناسان امروزي كاملاً متفاوت بود. آن دانشمندان، به معني امروزي كلمه، روانشناس بودند. بنابراين، ما انديشههاي آنان را فقط تا حدي كه بهطور مستقيم به بنيانگذاري روانشناسي نوين مربوط شود بررسي خواهيم كرد.
پس از آنكه نظام علمي جديد آغاز به كار كرد، به بالندگي رسيد؛ و اين توفيق مخصوصاً در ايالات متحده حاصل شد كه در جهان روانشناسي موقعيت برتري را احراز كرده بود و تا به امروز نيز آن منزلت را حفظ كرده است. متجاوز از نيمي از روانشناسان جهان در ايالات متحده كار ميكنند و بسياري از روانشناسان ساير كشورها نيز دستكم بخشي از آموزشهاي خود را در ايالات متحده دريافت كردهاند. همچنين سهم مهمي از ادبيات روانشناسي جهان در ايالات متحده انتشار مييابد. انجمن روانشناسي آمريكا (اي،پي،اي) كه با 26 عضو مؤسس پا گرفت در 1930 حدود 1100 نفر عضو داشت و تا سال 1995 تعداد اعضاي آن به بيش از 100000 نفر رسيد.
انفجار جمعيت روانشناسان با انفجار اطلاعات مربوط به گزارشهاي تحقيقي، مقالههاي نظري و بررسي آثار و آراء، بانكهاي اطلاعاتي كامپيوتري، كتابها، فيلمها، نوارهاي ويدئو و ساير منابع انتشاراتي همراه بوده است. براي روانشناسان همگام شدن با رشد اطلاعات خارج از زمينه تخصصيشان روزبهروز مشكلتر ميشود.
روانشناسي نه تنها از نظر كارورزان، پژوهشگران، دانشمندان و ادبيات منتشر شده، بلكه از لحاظ تأثير آن بر زندگي روزمره ما نيز رشد كرده است. صرفنظر از سن، شغل، يا علايق، زندگي شما به گونهاي از كار روانشناسان تأثير ميپذيرد.
علاقه روانشناسان به تاريخ رشته خود سبب شده است كه تاريخ روانشناسي به عنوان يك زمينه تحصيلي درآيد. همانگونه كه روانشناساني هستند كه در مسائل اجتماعي، داروشناسي رواني، يا تحول نوجواني داراي تخصصاند، روانشناساني نيز وجود دارند كه در زمينه تاريخ روانشناسي متخصص هستند.
بعضي از روانشناسان بر كاركردهاي شناختي تأكيد ميكنند، بعضي به نيروهاي ناهشيار علاقهمندند و ديگران فقط با رفتار آشكار يا با فرآيندهاي فيزيولوژي و زيستي شيميايي سروكار دارند. زمينههاي علمي فراواني در روانشناسي نوين وجود دارند كه به نظر ميرسد با هم وجه اشتراك زيادي نداشته باشند به جز اينكه همه آنها علاقهمندند به ماهيت يا كردار انسان هستند و هريك با رويكردي به كار ميپردازند كه ميكوشد به گونهاي علمي جلوه كند.
انواع گوناگون روانشناسان، با توافق بر تأثير گذشته در شكل دادن حال، روش مشابهي را به كار ميگيرند. براي مثال، روانشناسان باليني ميكوشند تا شرايط فعلي مراجعانشان را با بررسي دوران كودكي و تعيين نيروها و رويدادهايي كه ممكن است باعث نحوه خاص رفتار يا فكر كردن آنان شده باشد درك كنند، میگنا دات آی آر،با جمعآوري شرححال بيماران، اين روانشناسان تكامل زندگي مراجعانشان را بازسازي ميكنند و اغلب با طي اين فرآيند قادر ميشوند تا رفتارهاي فعلي مراجعان را تبيين كنند.
روانشناسان رفتاري نيز تأثير گذشته را در شكل دادن رفتار فعلي ميپذيرند. آنان معتقدند كه رفتار به وسيله تجربههاي قبلي مربوط به شرطي شدن و تقويت تعيين ميشود؛ به سخن ديگر، وضع فعلي شخص ميتواند به وسيله تاريخچه زندگي او تبيين شود.
علمي مثل روانشناسي در خلاء تحول نمييابد و فقط در معرض تأثيرات دروني قرار ندارد. روانشناسي بخشي از فرهنگ بزرگتر است و بنابراين در معرض تأثيرات بيروني كه ماهيت و جهت آن را شكل ميدهند قرار ميگيرد. درك تاريخ روانشناسي بايد بافتي را كه در آن، نظام روانشناسي از آن سر بر ميآورد و تكامل مييابد در نظر بگيرد؛ يعني انديشههاي غالب در علم زمان (روح زمان يا حال و هواي روشنفكري زمانها) و نيروهاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي موجود (آلتمن، 1987؛ فيورو موتو)
گردآوری : راحله محمدی نسب