انواع خشونت و بحران خشونت در خانواده
میگنا: خشونت، رفتاری است که در آن ، یک نفر با عمل یا کلام به فرد دیگری حمله می کند و او را مورد آزار و اذیت جسمانی یا روانی قرار می دهد . آنچه درانجام خشونت بسیارآزار دهنده می باشد ، تحقیری است که نسبت به فرد مقابل صورت می گیرد. بحران خشونت در خانواده خانواده اساسی ترین نهادی است كه به اعضای خود احساس امنیت و آرامش می دهد و مهمترین فضای ارضای نیازهای طبیعی و جنسی انسانها است. این نهاد طی هزاران سال پایدارترین و مؤثرترین وسیله حفظ ویژگی های فرهنگی و عامل انتقال آنها به نسل های بعدی بوده است. اما وجود خشونت در خانواده اضطراب و ناامنی را گسترش می دهد كه پیامد آن بیماریهای روان تنی، گسترش پدیده قتلهای خانوادگی، همسركشی و كودك آزاری است. كارشناسان اجتماعی معتقدند خشونت در خانواده ، نشان رشد خشونت در سطح جامعه است.
صفحات حوادث روزنامه ها، هفته نامه ها و اخبار رادیو و تلویزیون منعكس كننده صور مختلف پرخاشگری و خشونت هستند كه بیشترین مخاطب را نیز دارند . این گونه رفتارها چنان روبه رشد است كه گویی در جان جامعه جای گرفته و بخشی از رفتارهای معمولی افراد شده است.
افرادی که از خشونت استفاده می کنند ، همواره خود را محق می دانند و اعتقاد دارند فرد مقابل با رفتاری که داشته ، آنها را وادار به خشونت کرده است . بارها شنیده ایم که گفته اند : « وقتی عصبانی می شوم کنترلی بر رفتارم ندارم ، همسرم باید مراقب باشد تا مرا عصبانی نکند . »
این جمله تکراری هیچ گونه توجیه منطقی ندارد و هرگز قابل قبول نیست . موضوع ناراحت کننده تر اینکه چنین افرادی پس از اِعمال خشونت از همسرشان عذر خواهی می کنند و توقع دارند به سرعت بخشیده شوند و همه چیز به حالت عادی باز گردد که این غیر ممکن است .
ممکن است همسر افراد خشن ، پس از تلاش بسیار و گذر زمان ، آنها راببخشند ، ولی فراموش کردن رفتار پرخاشگرانه آنها ممکن نخواهد بود . افراد پرخاشگر باید به یاد داشته باشند تکرار این گونه رفتارها موجب می شود همسرانشان نتوانند آنها را عمیقاً دوست داشته باشند و این امر قطعاً منجر به دوری قلبها خواهد شد. بیشتر ما خود را جزو افراد پرخاشجو نمیدانیم. ما تصور میکنیم شبیه پدران و مادران بد رفتاری که نامشان عناوین مهم خبری را در رسانههای گروهی تشکیل میدهد نیستیم. با این حال، شاید با عصبانیتهای نامنتظرجو ناشناختهیی پر از خشم در خانه ایجاد کنیم. مطمئناص در فرهنگ ما نمونههای زیادی از خصومت و جدال وجود دارد. در هر مقطع از زمان، جاهای مختلفی از این سیاره درگیر جنگ بوده است، جنایتهایی ناشی از دشمنی و کینه ، بدرفتاری و تجاوز به عنف درگیریهای گروهی، نمونههای مشابه جزیی از آگاهیهای روزمره ماست.
به یاد بسپاریم شاید در مواقع بسیاری ، پرخاشگری های کلامی ، آسیب بیشتری به همسر ما بزند . همسران توقع دارند همواره و درهرشرایطی احترام بین ایشان حفظ شود که این یک انتظار منطقی است . همسر ما درهرشرایطی انتظار دارد از او حمایت کنیم و این با پرخاشگری در تضاد مطلق است.
پرخاشگر، یاد گرفته است هرزمان که دچار ناکامی یا ناراحتی شد ، از پرخاشگری استفاده کند ؛ همه ما می دانیم رفتار یاد گرفته شده را می توان کنار گذاشت .
عمده ترین مشخصه افراد پرخاشگر پایین بودن اعتماد به نفس و ناتوانی در برقراری یک ارتباط انسانی است. معمولاً افراد پرخاشگر، زمانی چنین رفتاری دارند که در وضعیت قدرت یا برتری باشند؛ یعنی زمانی که فرد مقابل آنها قوتی تر باشد ، پرخاشگری نخواهند کرد که این نشان می دهد افراد پرخاشگر، حسابگرانه پرخاشگری می کنند.
توجه داشته باشید اگر پرخاشگری از طرف یک شخص غریبه باشد ، شاید آن را فراموش کنید ، ولی این برخورد از سوی عزیزانتان یا افرادی که به شما نزدیک ترند ، به خصوص از طرف همسرتان ، اثرات مخرب بسیار قوی تر و ماندگار تری خواهد داشت . بخش خطر آفرین رفتارها یا کلمات پرخاشگرانه این است که افراد دیگری که شاهد این رفتارها هستند ، پس از آن به خود اجازه می دهند به همسرتان بی احترامی کنند و حتی فرزندان شما نیز این روش را خواهند آموخت و هر زمان که احساس ناراحتی کنند ، به راحتی به دیگران پرخاش خواهند کرد .
برای آن که از این پس نسبت به همسر خود خشونت به خرج ندهید، این دو نکته مهم را به خاطر بسپارید :
۱. آنچه برای خود می پسندید، برای همسرتان نیز بپسندید .
۲. در ذهن خود تکرار کنید که درهیچ موقعیت و به هیچ دلیلی ، حق ندارید نسبت به همسرتان با خشونت رفتار کنید .
هر روز با انواع خشونت و پرخاشگری از قبیل قتل های خانوادگی، آدم ربایی، نوزاد دزدی، نزاعهای خیابانی و ... مواجه هستیم. در این مقاله سعی شده به سؤالاتی از این قبیل پاسخ داده شود.
این كه واقعاً خشونت و پرخاشگری چه مفهومی دارد؟ انواع آن كدام است؟ به چه علت یا عللی از افراد در جامعه سر می زند؟ خشونت با انسان متولد می شود یا معلول محیط و یادگیری های اجتماعی است؟
●تعریف خشونت
معمولاً خشونت با مفهوم پرخاشگری به كار برده می شود و در تعریف پرخاشگری آمده است اعمال خصمانه ای كه از روی عمد صورت می گیرد و به افراد و اشیاء آسیب می رساند. در تعریفی دیگر خشونت پدیده جدیدی نیست اما به علت بعد گسترده آن به تازگی مورد بررسی قرار گرفته است و این بررسی ها نشان داده كه خشونت در درون خانواده از دو جهت تأثیرگذار است: شخصی و اجتماعی. در جنبه شخصی، قربانی خشونت آسیب بدنی می بیند، تحقیر می شود. شخص خشونت دیده اگر كودك باشد، تا آخر عمر بقایای آثار خشونت با او همراه است.
از بعد اجتماعی نیز خشونتهای خانوادگی نوعی بی اعتمادی نسبت به افراد به وجود می آورد. به طور كلی خشونت پدیده ای است كه به مذهب ، به طبقه اجتماعی و سطح سواد كمتر ارتباط دارد. تظاهرات خشونتی با شرایط اجتماعی كه روز به روز رو به خشونت می رود، نمود پیدا می كند.
آسیب شناسان و جامعه شناسان اجتماعی عمده اختلافات خانوادگی را حول محور مسائل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ناموسی تقسیم می كنند.
●اختلافات
اختلافات ناموسی نشأت گرفته از خشونتهای خانوادگی در جوامع شرقی و سنتی از لحاظ فرهنگی نمود بیشتری دارد. به طوری كه دلایل عمده قتلهای ناموسی را تعصب، انگیزه انتقام شخصی، حسادت، شكاك بودن، ذهنیت بسته، وجود شخص ثالث، رهایی از دست شریك زندگی كه حكم مانع را دارد و از بین رفتن آبرو تشكیل می دهد. ناگفته نماند كه اختلافات ناموسی كه منجر به قتل می گردد بیشتر توسط مردان صورت می گیرد، در مورد زنان كمتر دیده شده زنی به تنهایی و بدون همكاری شخصی دیگر اقدام به قتل كرده باشد.
در بسیاری از مواقع، موانع حقوقی مثل عدم جدایی زن از مرد، سپردن حضانت فرزندان به مرد، اخلاق بد شوهر و ... از عواملی است كه زن را به سوی ارتكاب جرم سوق می دهد.
دكتر شهلا اعزازی، معتقد است كه زنان بسیار متحمل هستند و بسیاری از آنان خشونت پذیرند. چون در جامعه پذیری طولانی خودشان خشونت نسبت به مادر و ... را دیده اند. ولی وقتی حامی پیدا كنند اعم از پدر، برادر یا مردی دیگر مرتكب اعمالی می شوند كه منجر به حق خواهی آنها می گردد. چون به صورت هنجار یا ناهنجار(قتل، طلاق) این امر نشانگر آن است كه زن واقعاً به پشتیبانی قانونی، اجتماعی و حقوقی... نیاز دارد. به طوری كه اگر این كمك به جای یك فرد از طرف اجتماع باشد، زندگی زیبایی به او هدیه می شود ، شهلا اعزازی معتقد است وجود مكانهای امن برای زنان تحت ستم از بسیاری عواقب وخیم خشونتهای خانوادگی جلوگیری می كند.
●خشونت و هزاره سوم
افكار عمومی باید بپذیرند كه در قرن ۲۱ دیگر خشونت جایز نیست و بشر به مرحله ای از تكامل و پیشرفت رسیده كه این پیشرفتها جهانی شده است. به طوری كه امروزه در جامعه به جایی رسیده ایم كه دولتها در واقع دولتهای زورگو نیستند. دولتهای رفاه اجتماعی و مردم سالارند.
دولت امروز خود را موظف كرده كه از حقوق شهروندان دفاع كند. در محیط خانوادگی نیز دیگر نمی توان گفت «چهار دیواری اختیاری» و خانواده محیطی است خصوصی و هیچ كس حق دخالت ندارد زیرا یك تعامل میان دولت و مردم به وجود آمده است.
مدرسه رفتن و واكسن زدن به بچه ها، كنترل تعداد فرزندان و ... باید بپذیریم كه خشونت در خانواده یك مسأله خصوصی نیست. وقتی پدر یا مادری فرزندش را كتك می زند اثرات سوء این حركت در نسل بعد باقی می ماند و مسأله گردش خشونت مطرح می شود. چه كودك خود قربانی پرخاشگری و خشونت باشد و چه شاهد خشونت به سایر افراد خانواده. این گردش خشونت از نسلی به نسل دیگر ادامه خواهد داشت و به این ترتیب پایانی برای خشونت وجود ندارد. برای جلوگیری از خشونت در هزاره سوم به یك عامل قدرتمند به عنوان دولت قانونمند نیاز است كه در یك محدوده خصوصی كه خانواده است برای جلوگیری از تبعات ویرانگر خشونت دخالت كند.
●اختلافات خانوادگی
فقر فرهنگی یكی از عواملی است كه خانواده و اعضای آن را تهدید می كند. آگاهی نداشتن از قوانین و حقوق رایج جامعه كه منجر به این می شود فرد دست به عملی زند و تصور كند كه می تواند از آن رهایی یابد. اگر چه بعضاً افرادی نیز یافت می شوند كه علی رغم آگاه بودن از نتیجه اعمالشان به خاطر جهالت و فقر فرهنگی مرتكب اعمال خلاف می شوند.
«مانع شوهرم بود. ۱۵ سال اعتیادش جانم را به لبم رسانده بود. قرار گذاشتیم بكشیمش و بعد برویم خارج. اما حالا... در انتظار قصاص هستم.»
گذار از سنت به مدرنیته همیشه عواقب و تبعات خودش را دارد. عواقبی كه با ناهنجاری های اجتماعی نمود پیدا می كند و شاید از بستر خانواده شروع و تا آنجا پیش رود كه همه مرزها را در هم شكند و نهاد خانواده را نیز به زیر سؤال برد.
«اختلاف فرهنگی داشتیم. حرف هم را نمی فهمیدیم. با زن دیگری آشنا شدم خیلی خوب مرا می فهمید. نمی توانستم با او ازدواج كنم. مخارج دو خانواده را هم نداشتم. نقشه كشیدم كه زنم را به ساختمان بلندی ببرم و بگویم كه اینجا را می پسندی برایت اجاره كنم؟ همانطور كه كنارش راه می رفتم. هولش دادم. افتاد پایین روی ایوان طبقه پایینی ولی نمرد ؛از دستم شكایت كرد و... »
●اختلافات اقتصادی
با نگاهی به پرونده های خشونتهای خانوادگی می توان یك نقطه مشترك را مشاهده كرد. عامل اقتصادی كه در حال حاضر از علل مهم خشونت و پرخاشگری در خانواده است. والدین كه برای تأمین مخارج خود بعضا در دو شیفت كار می كنند و هرگز نمی توانند آرام و خونسرد، مهربان و صمیمی باشند و كارشناسان مسائل اجتماعی بیكاری را نیز جز اولین و مهمترین آسیبهای اجتماعی كشور عنوان می كنند كه خود عامل اصلی پرخاشگری نیز محسوب می شود.
«یاز اداره كه می آمدم با ماشینم مسافركشی می كردم. زنم با قرص اعصاب زندگی می كرد. چون هر روز با صاحب خانه وهزاران گیر و گرفتاری روبرو بود. یه شب كه بچه سه ماهه خیلی گریه كرد و نتونستم آرامش كنم و مادرش هم كه بیدار نشد عصبی شدم، متكا را گذاشتم روی صورت بچه و نگه داشتم. دیگه گریه نكرد. »
از آنجایی كه ریشه همه آسیبهای اجتماعی را باید در خانواده جست وجو كرد با نگاهی به پرونده های خشونت خانوادگی می توان به یك نقطه مشترك رسید. نقطه ای كه از زبان بیشتر متهمان (عاملان خشونت) شنیده می شود.
●اختلافات اجتماعی
خانواده، جامعه و فرد یك مثلث را تشكیل می دهند كه اختلالات رفتاری در بین هر كدام از ضلعها سبب ایجاد مشكلات متعدد می شود. در هر حال نباید از نظر دور داشت كه« اعتیاد »یكی از عوامل خشونت زا در بستر خانواده است. بطوری كه موادمخدر جزو شایعترین ناهنجاریها محسوب می شود. فرد معتاد به ندرت می تواند پیوندهای مستحكم عاطفی، وفاداری و تعهد داشته باشد و ارتكاب جرایم معتادان به علت ضعف روابط انسانی هر روز بیشتر می شود و امنیت خانواده و جامعه را به خطر می اندازد.«پسری مادرش را به علت ندادن پول برای خرید مواد كشت .»
خشونتهای خانوادگی نوعی بی اعتمادی نسب به افراد در انسان به وجود می آورد و فرد پرخاشگر و خشن هرگز نمی تواند مورد اعتماد جامعه باشد. در بسیاری از موارد نیز كسی كه در كاری شكست می خورد و یا به اصطلاح سرخورده می شود و یا در محل كار خود توبیخ می شود نمی تواند به خاستگاه ناكامی و شكست خود پرخاشگری كرده و خشونت روا بدارد، از این رو خشونت را به اطرافیان خود روا می دارد.به تعریفی دیگر پرخاشگری و خشونت با ناكامی جابه جا می شود و شخص به جای علت واقعی و خاستگاه اصلی به خاستگاه دیگری حمله ور می شود.
●عوامل محیطی خشونت
بسیاری از محققان الگوهای خانوادگی نادرست و گسستگی خانوادگی به علت طلاق یا مرگ یكی از والدین و حتی تعارض والدین را عامل اصلی خشونت می دانند. تحقیقات نشان می دهد كه در صورت مرگ پدر در سنین كودكی و به عنوان الگوی همانندسازی برای پسران، میزان پرخاشگری و خشونت در این افراد در حد بالایی افزایش می یابد. بطوری كه آمار می گوید: ۷۵ درصد پسران پرخاشگر و خشن از وجود پدر محروم بوده یا الگوی فردی برای یادگیری نداشته اند. همچنین طرد با روشهای انضباطی غلط نیز در افزایش خشونت نقش مؤثری داشته اند، وجود پدر الكلی، معتاد یا دارای رفتار ضداجتماعی یا نوروتیك از عوامل اصلی آن به شمار آمده اند. همچنین مورد آزار و اذیت جنسی و جسمی، آزار و تنبه بدنی كودك، خشونت والدین، پایین بودن سطح سواد خانواده و وضعیت اقتصادی در بروز خشونت تا حد بسیار بالایی تأثیر دارد.
نظریه هایی درباره خشونت
اریك فروم معتقد است كه انسان دارای نوعی از پرخاشگری بالقوه و ذاتی است كه اساساً در پاسخ به تهدید علایق حیاتی او به طور اعم بروز می كند. این خشونت برای حفظ زیست، دفاعی ضروری است ولی نوع دیگر آن غریزی نیست بلكه تحت تاثیر یادگیری و محیط فرهنگی و اجتماعی انسان است.
فلاسفه و دانشمندان هر یك به فراخور دیدگاه خود انسان را تعریف كرده اند . براساس این تعاریف؛ یكی از ویژگیهای او را در نظر گرفته اند مانند تفكر، نطق، اجتماعی بودن، خنده و... در یكی از تعاریف، الیوت ارنسون می گوید: انسان، حیوان پرخاشگر و ستیزه جوست. با این تعریف این سؤال مطرح می شود آیا واقعا ًپرخاشگری در انسان فطری است و در ذات او موجود است؟ یادگیری تا چه حد در پرخاشگری مؤثر است؟
ژان ژاك روسو می گوید: انسان در محیط طبیعی، موجودی مهربان، شاد و خوب است. قیود اجتماعی او را مجبور به پرخاشگری و فساد می كند این نظریه و نمونه های دیگر به جنبه اكتسابی یادگیری پرخاشگری تأكید دارند همچنانكه فرزند خانواده خشن هرگز مهربان و صبور نخواهد بود.
«حسن هرگز نمی توانست با فرزندش با مهربانی رفتار كند تمام وظایف خود را انجام می داد ولی توأم با خشونت و پرخاشگری. بررسی زندگی دوران كودكی حسن نشان می دهد كه او نزد نامادری خشن پرورش یافته و هرگز جز پرخاشگری رفتاری دیگر را نیاموخته است. »
بسیاری از اندیشمندان از جمله پروفسور عدل معتقد بوده اند كه انسان در محیط طبیعی خشن و بی رحم است و تنها برقراری نظم و تربیت در جامعه می تواند او را مهار كند و یا سبب تصعید غرایز طبیعی پرخاشگرانه او بشود.
نوربرت الیاس، جامعه شناس آلمانی در كتاب فرآیند تمدن (۱۹۳۹) چنین بیان می كند كه در تمدنهای ابتدایی بشری، استفاده از زور و اجبار عاملی بود كه افراد در جامعه را مجبور به قبول حقوق و حد و مرز زندگی دیگران می كرد. این تعریف از متدین بودن را می توان تا حد قابل قبولی به مفهوم«تقوا » منطبق دانست كه در ادیان الهی نسبت به آن تأكید بسیار شده است. نتیجه اینكه متدین بودن و تقوا داشتن عامل مهمی در رعایت حقوق، مدارا و پرهیز از رفتار خشونت آمیز با دیگران است. واقعیت نیز چنین است كه شخص هنگامی از روشهای خشونت گرایانه استفاده می كند كه نتوانسته باشد دیگران را تحمل كند و در مواجه شدن با دیگران برای رعایت و تحمل دیگری، ترمزهای درونش عمل نكنند.
نوربرت الیاس معتقد است كه خشونت پدیده ای است كه در فرآیند اجتماعی شدن آموخته می شود و از آنجایی كه عدم خشونت ورزی به سطح تمدن جامعه و رشد فرهنگ احترام به شخصیت و عقاید دیگران و روشهای زندگی و شیوه های رفتاری دیگری و شكل گیری فرهنگ دموكراسی در جامعه مربوط است به نظر می رسد كه محو خشونت ممكن نیست مگر آنكه در همه نهادهای رسمی و غیررسمی (مانند مدرسه و خانواده) خرد و كلان جامعه تغییر و تحولی بنیادین و مستمر و پایدار صورت گیرد، تنها در این صورت فرهنگ خشونت ورزی جای خود را به مدارای اجتماعی خواهد سپرد .
●خشونت در تلویزیون
از آ نجایی كه تلویزیون به عنوان تنها سرگرمی در دسترس خانواده ها همواره حضور دارد شایسته است كه خانواده ها نكته های زیر را رعایت نمایند:
- برنامه های مشخصی را تعقیب كنند كه عاری از خشونت باشد.
- برای جایگزینی تلویزیون از وسایل مورد علاقه كودكان مثل پازل، بازیهای فكری، مداد شمعی، مداد رنگی، كاغذ، كتاب و مجلات استفاده نمایند.
- تمام رسانه های حاوی خشونت را نفی نموده و این اصل را به عنوان قانون خانوادگی بپذیرند كه در خانه جایی برای خشونت وجود ندارد چه در فیلم های ویدئویی، چه در بازیهای كامپیوتری، برای فعالیتهای روزانه برنامه ریزی كرده و كودكان را به انجام فعالیتهای دیگر تشویق كنند و به گروههای مخالف نمایش خشونت در تلویزیون بپیوندند. چون امروزه استفاده از شیوه های خشونت آمیز در رسانه های گروهی به امری بدیهی تبدیل شده و خشونت عریان از طریق تلویزیون، سینما و رایانه به نمایش گذاشته می شود به طوری كه در بازیهای رایانه ای، فرد به تعداد آدمهایی كه به قتل می رساند امتیاز كسب می كند. این خود باعث نهادینه شدن خشونت در نظام شخصیتی- رفتاری افراد می شود.
●خشونت علیه زنان
یكی از بارزترین خشونتها در جامعه امروزی، خشونت علیه زنان است به طوری كه یافته های مطالعاتی حاكی از آن است كه در ایران نیز مانند سایر جوامع جهان خشونت علیه زنان مشكل آفرین شده است. زنانی كه در معرض خشونت قرار می گیرند انواع شكلهای سوء رفتار را در زندگی فردی و اجتماعی خود تحمل می كنند.
بارداری، تحصیلات عالیه و دسترسی به منابع مالی و استقلال اقتصادی و كسب درآمد، زنان را در مقابل سوء رفتار و خشونت حفاظت نمی كند. حتی در مواردی، زنان تحصیل كرده و دارای استقلال اقتصادی بهای بیشتری بابت خشونت می پردازند كه از نظرها پنهان است. با وجود این یافته های مطالعاتی، هنوز تعریف مانع و جامعی از خشونت علیه زنان به دست نیامده است. آیا خشونت در كتك خوردن خلاصه می شود؟ و یا زن آزاری از موارد شناخته شده خشونت در خانواده محسوب می شود. پزشكی قانونی از جمله مراجع مهمی است كه روزانه با شكایت زنانی كه از ایراد ضرب و جرح توسط شوهرانشان شاكی هستند مواجه می باشد. در شرح حالی كه پزشكان قانونی در بدو معاینه از قربانیان زن آزاری می گیرند این نتیجه به دست آمده است كه مردهای همسر آزار غالباً افرادی با شخصیت پرخاشگر هستند در حالی كه تعدادی از آنها به هنگام ابتلا به بیماری روانی معمولاً از نوع افسردگی اقدام به كتك زدن همسر خود می كنند و سایر خصوصیات چنین مردانی عبارت است از حسادت بیمارگونه و افراط در میگساری ،همچنین این افراد در كودكی، خشونت های خانوادگی را تجربه كرده اند.
●خشونت علیه كودكان
خشونت متقابل والدین نسبت به یكدیگر گاهی اوقات به رفتار با فرزندان نیز تعمیم داده می شود و آنها قربانی روابط خشونت و فضای خشونت آمیز در محیط خانواده می شوند. به هر حال خشونت، خشونت می آفریند و در یك رابطه متقابل، ابعاد و اشكال پیچیده تری می یابد. كودكانی كه در چنین محیط خانوادگی رشد می كنند و شخصیتشان شكل می گیرد، خشونت را می آموزند. آنها یاد می گیرند كه هر گاه با رفتار و گفتار كسی مخالف باشند، او را مورد تهدید قرار دهند، یا او را به زور وادار به انجام عملی كنند و یا حتی با او برخوردی فیزیكی صورت دهند. ناراحتی و نارضایتی از دیگری معمولاً با این نمادها ابراز می شود. كودكی كه رفتار خشونت آمیز را در چنین خانواده ای كه مدارا و تحمل دیگری در آن معنایی ندارد، می آموزد و در مراحل بعدی زندگی خود آن را به كوچه می كشاند. خشونت در نظام ذهنی و شخصیتی او تبدیل به امری مشروع می شود. او می آموزد كه هرگاه حق را به جانب او ندهند، به دیگران پرخاش و حمله كند و اگر نظر او را نپذیرند حتی دیگران را مورد ضرب و شتم قرار دهد. در دومین مرحله، كودك وارد مدرسه می شود. در این محیط، اشكال دیگری از خشونت را مشاهده و تجربه می كند كه انجام ندادن تكالیف منجر به تنبیه او می شود و شخصیت او در هنگام تنبیه آسیب می بیند و در یك رابطه متقابل مترصد فرصت می ماند تا خشونتی را كه نسبت به او روا داشته شده را علیه دیگری به كار گیرد.
خشونت در تقسیم بندی اجتماعی
هر گاه در جامعه یك گروه از گروه دیگر متمایز و تفكیك شود فاصله اجتماعی رخ می دهد و این امر عواقب دیگری با خود به همراه می آورد. افرادی كه خود را در گروه خودی قرار می دهند اعمال خشونت را در مورد گروه بیرونی امری مشروع و طبیعی تلقی می نمایند و نسبت به سایرین، خود را محق می دانند همانند تماشاگران تیم فوتبال كه هر كدام گروه خود را خودی و گروه دیگری را بیرونی می خوانند. عواقب چنین تقسیم بندی را بارها بین تماشاگران شاهد بوده ایم. برخوردهای خشونت آمیز حتی در بیرون از زمین فوتبال، خرد كردن شیشه اتومبیل ها، پاره كردن روكش صندلی ها به طوری كه درگیری دو گروه فوتبال، كشته نیز بر جای نهاده است.
به طور كلی در جوامع توسعه نیافته از لحاظ سیاسی این معضل خود را بیشتر نشان می دهد. در جوامعی كه فرهنگ گفت و شنود و بحث دو طرفه و تبادل نظر دموكراتیك وجود نداشته و یا قوت ندارد، روابط نابرابر قدرت نیز عامل اعمال خشونت از جانب اشخاص دارای قدرت بیشتر نسبت به اشخاص دارای قدرت كمتر روا می شود و نارضایتی گروه مقابل نیز از طریق رفتار خشونت آمیز ابراز می گردد.
●پیشنهاد
پیشنهادهای ذیل راهكارهایی عملی را ارائه می دهند كه می توان در مورد آنها برنامه ریزی كرد:
- به پزشكان، پرستاران، نیروی انتظامی و مدیران مدارس اختیار داده شود كه در موارد مشاهده كودكان تحت خشونت واقع شده گزارش بدهند و نیروی كافی نیز برای پیگیری وجود داشته باشد.
- فرهنگ سازی از طریق رسانه های گروهی، بالا بردن سطح آگاهی مردم از حقوق جزایی و آشنا كردن آنان از عواقب عملشان می تواند راه حلی برای جلوگیری از ارتكاب جرم باشد.
- كنترل بر رسانه های اجتماعی تا آنجا كه به كارگیری خشونت را به حداقل برسانند.
- برای محو خشونت در همه نهادهای رسمی و غیررسمی تغییر و تحولی بنیادین و مستمر و پایدار صورت گیرد.
- تبدیل فرهنگ خشونت به مدارای اجتماعی.
- آگاه سازی جامعه از عواقب رفتار خشونت آمیز.
- عاری سازی جامعه از كینه و نفرت و جایگزینی عطوفت و مهربانی.
سخن آخر
اگر خیلی زود فكری به حال خشونت نكنیم، با معضل وحشتناكی روبه رو خواهیم شد. اگر می خواهیم كاری بكنیم باید سرمایه گذاری و برنامه ریزی كنیم. اگر امروز شروع كنیم شاید ۱۰ سال آینده اولین نمودهای آن را ببینیم. امروز خانواده ها به جای این كه محل امن باشند محل خشونت گردیده و این معضل به طور جدی وجود دارد. ساده ترین راه این است كه فرد فرد اعضای جامعه خود را در مقابل این كه كسی تحت خشونت است مسئول بدانند. ریشه یابی خشونت خانوادگی
مردانی که در خانواده دست به خشونت میزنند، در محیطهای فرهنگی- اجتماعی خاصی زندگی میکنند که حاکمیت مردان بر زنان طبیعی در نظر گرفته میشود و...
خشونت خانوادگی در ایران تا همین چند سال پیش به منزله پدیدهای اجتماعی مد نظر نبود و هرچند برخی موارد در مطبوعات انعکاس مییافت اما به صورت معمول به عنوان رفتار نابهنجار فردی در نظر گرفته میشد.بحثی هم اگر در این زمینه صورت می گرفت برای روشن کردن علل فردی رفتار خشن بود و نه ریشه یابی دقیق. بچهها از طریق تلویزیون و سینما شاهد خشونت هستند، برای بعضی از بچهها خصومت و دشمنی حتی ممکن است اساس زندگی روزمره را در برگیرد، مثلاً دعوای بین خواهرها و برادرها. دعوا با همشاگردیها در مدرسه، یا غریبهها در خیابان پشت فرمان یا همسایگان و دعوای میان پدر و مادر و... زندگی در محیطی خصومتآمیز بچهها را آسیبپذیر میکند. بعضی از آنان به این ترتیب واکنش نشان میدهند که سرسخت میشوند و با حالتی مبارزهجویانه همیشه آمادگی دارند پس از هر ناملایمی حملهور شوند یا به دنبال دردسر بگردند.
بچهها دیگر از جنگ و دعوا به قدری میترسند که سعی میکنند از هر نوع ناسازگاری بپرهیزند. حتی از یک رویارویی معمولی. این نقشها هر روز در حیاط مدارس ابتدایی بازی میشود. الگوی پرخاشگری در خانواده به بچهها میآموزد که دعوا و مرافعه به عنوان راهحل بعضی از مسائلی ضروری است. بچهها ممکن است با این توقع بزرگ شوند که زندگی میدان نبردی است که در آن بدون جنگ و دعوا با آنان برخورد منصفانه نخواهد شد و باید برای بقا بجنگند. این چیزی نیست که ما برای فرزندانمان میخواهیم. ما به عنوان پدر یا مادر باید بدانیم چگونه این اختلافات را حل و فصل کنیم و از عهده بحرانهای خانوادگی برآییم و بچهها باید یاد بگیرند چگونه با ناسازگاریها و حتی با دشمنیهای ویرانگر و درگیریها یا مکالمات سازنده و راهحلها مواجه شوند. معمولاص مسائل جزیی روزمره است که ما را عصبانی میکند ما درمانده میشویم و از کوره در میرویم، اما نه بابت رویدادی مهم، بلکه برسر مسالهیی بسیار بسیار جزیی متانت خود را از دست میدهیم و بیجهت عصبانی میشویم و بیشتر اوقات این اتفاق آخر روز رخ میدهد که افراد خانواده خسته و گرسنه به خانه برمیگردند.
چقدر خوب است که وقتی احساس درماندگی میکنیم حتی اگر مساله به خودمان مربوط است، خود دار باشیم، چگونه بچهها با مشاهده طرز برخورد ما یاد میگیرند چطور احساسات ناشی از بیحوصلگی، خصومتآمیز میشوند و کار را به دعوا و مرافعه میکشانند. ما به عنوان پدر و مادر باید به فرزندانمان کمک کنیم تا یاد بگیرند احساسات خود را در قالب کلمات و عمل ابراز کنند نه خشم و خشونت و در عین حال رعایت حد و حدود و قوانین رفتاری را از آنان بخواهیم و برای به دست آوردن توازنی استوار مبارزه کرده، برای ما پدر و مادرها بیشتر احساسات مانند ابرهای بهاری میآید و میرود این خیلی آسان است که درباره اتفاقی که برایمان افتاده و ما نمیتوانیم برآن مسلط شویم فکر کنیم، وقتی ما به واکنش خود پی ببریم، میتوانیم بفهمیم که چگونه به خودمان کمک کنیم زیرا هر دعوایی، دعواهای دیگر به دنبال دارد. بنابراین اگر ما بتوانیم به اشتباهات خود پی ببریم و آنها را ارزیابی کنیم و از رفتارمان معذرت بخواهیم، بچههای ما درس مهمی را یاد خواهند گرفت؛ اینکه پدر و مادر هم دایم در حال یادگیری راههای بهتری برای مواجه شدن با احساسات خود هستند. مهم است که به بچهها ثابت کنیم: عصبانیت به این معنا نیست که دشمنی در برابر خود داریم و باید با او مقابله کنیم، بلکه این فقط نیرویی است که ابتکار و خلاقیت را از انسان میگیرد. برای سلامت و آسایش خانواده خیلی مهم است که بچهها بدانند که با این انرژی چه کنند و چگونه آن را هدایت کنند. از این گذشته، رفتار روزمره ماست که الگوهای خانوادگی را میسازد و بچهها آن را میگیرند و به نسل بعد منتقل میکنند.
یک کارشناس ارشد جامعهشناسی می گوید : از چند سال پیش به این سو ، سرانجام خشونت خانوادگی مورد توجه سازمانها و محافل علمی قرار گرفت و گردهماییهای تخصصی با هدف بررسی و مقابله با این پدیده شوم برگزار شد.توجه به خشونت و تلاش در راستای مقابله با آن، ضرورت انجام بررسیهایی را در مورد خشونت ایجاب میکند.
بررسی در زمینه خشونت با مشکلات متعددی روبهروست و در ایران به علت نبود اطلاعات آماری، نامشخص بودن جمعیت، مشکل دستیابی به افراد و همچنین فقدان یافتههای دیگر در این زمینه، این مشکلات از شدت بیشتری برخوردارند و این امر ضرورت انجام چنین بررسیهایی را تشدید میکند.
«فریبا موقوفهای» اضافه می کند : بررسی خشونت از سادهترین و آشکارترین شکل آن؛ یعنی خشونت جسمانی (بدنی) نسبت به کودکان آغاز و در این بررسیها مشخص شد که باید میان ۲ نوع خشونت بدنی تفاوت گذاشت؛ خشونت بدنی سنگین (سخت) که منجر به ورود جراحات و صدمات جدی به قربانی میشود و به صورت معمول از طرف افکار عمومی نفی میگردد و خشونت سبک (ملایم) مانند سیلی و پشت دستی که به صـورت مـعـمـول در افکار عمومی زیر عنوان «تربیت» ردهبندی میشود و نگرش منفی نسبت به آن وجود ندارد.
انواع دیگر خشونت نیز بهتدریج مشخص شدند؛ انواعی که هرچند جراحات بدنی را به دنبال ندارند؛ اما تأثیر آنها بر قربانی حتی میتواند بیشتر از خشونت بدنی هم باشد. از جمله این خشونتها، خشونت روانی (تحقیر، دشنام، از میان بردن اعتماد به نفس)، خشونت اقتصادی (در مضیقه مالی قرار دادن قربانی) و خشونت اجتماعی (انزوای اجتماعی و ممانعت از برقراری روابط اجتماعی) بودند.
محققان با توجه به وابستگی کودکان به خانواده، از بدرفتاری و بیتوجهی نسبت به آنها؛ یعنی عدم ارائه امکانات مناسب برای زندگی کودکان هم به عنوان نوعی از خشونت نام میبرند."گلز" و "استراوس"، ۲ پژوهشگری که سالها در زمینه خشونت خانوادگی فعالیت کردهاند، تعریفی از این پدیده ارائه دادهاند. آنها خشونت را رفتاری با قصد آشکار (یا رفتاری با قصد پوشیده؛ اما قابل درک) برای وارد کردن آسـیـب بـدنـی به فردی دیگر تعریف کردهاند. (گلز و استراوس، ۱۹۷۹، ۵۳۴)
در این تعریف، خشونت بدنی مدنظر بوده است.
«مگارژی» محقق دیگری که در زمینه خشونت کار میکند، مـعـتـقـد اسـت کـه تـعریف او دربرگیرنده انواع دیگر خشونت، بهخصوص خشونتهای روانی نیز میباشد. او از خشونت به عنوان شکل افراطی رفتار پرخاشگرانه نام میبرد که احتمالاً باعث ورود آسیبی مشخص به فرد قربانی میشود. (مگارژی، ۱۹۸۱، ۸۵)در نخستین بررسیها، نگاه پژوهشگران بیشتر متوجه عـوامـل فـردی مـؤثـر بـر خـشـونـت بـود؛ عـوامـلی مانند پرخاشگری عمومی یا حالات نابهنجار روانی افراد.بـا توجه به این که معمولاً بررسیهای خشونت پـسرویـدادی اسـت، تعیین رابطهای میان ویژگیهای شخصیتی و رفتار خشن بسیار دشوار است و نمیتوان مشخص کرد که عوامل شخصیتی علت ظهور خشونت هستند یا بهعکس رفتار خشن بر شخصیت فرد تأثیر گذاشته و ویژگی شخصیتی او را شکل داده است.
«فریبا موقوفهای» ادامه می دهد : بررسیهای دیگر بیانگر این بود که خشونت خانوادگی در جوامع، گستردگی زیاد دارد، در میان تمامی طبقات اجتماعی و خردهفرهنگهای مختلف دیده میشود و عواملی مانند فشارها و تنشهای اجتماعی یا بحرانهای خانوادگی در بروز آن دخالت نـدارنـد؛ زیـرا خـشـونت تنها در خانوادههای مسئلهدار مشاهده نمیشود؛ بلکه حتی در میان خانوادههای طبقات میانی و بالا با شرایط اقتصادی و روابط خانوادگی به ظاهر مطلوب و بدون هر نوع مشکل اجتماعی یا خانوادگی نیز وجود دارد. نتیجه این بررسیها باعث شد که پژوهشگران به دنبال یافتن علل دیگری غیر از عوامل فردی و اجتماعی بـاشـنـد و بـهتـدریج نگاهها مـتـوجه رابطه موجود میان ساختار جامعه و خشونت خـــانـــوادگـــی شــد. اگــر در جامعهای نهادهای اجتماعی دارای سلسله مراتب اقتداری خـاصـی بـاشـنـد، رفـتـارهای اجـتـمـاعـی بـه نـوعـی شکل میگیرند که جامعه از تکامل افراد؛ یعنی امکان به واقعیت درآمـدن قابلیتهای فردی آنها جلوگیری خواهد کرد. رفتارهای اجتماعی در این جوامع به نوعی هستند که به صورتهای گوناگون باعث محرومیت افراد از حقوق برابر و مشابه میشوند.سلسله مراتب اقتدار موجود در ساختار جامعه و سازمانها و نهادهای اجتماعی آن باعث تشدید رفتار خشن در جامعه و خانواده می شود.در خشونت فردی، به طور معمول فرد عامل خشونت شناخته میشود و رفتار خشن معطوف به قربانی است که به صورت آشکار اعمال میگردد و باعث وارد شدن صدمات بدنی یا انواع دیگر صدمات به وی میشود.در صورتی که خـشونتهای ساختاری معمولا به صورت پنهان رخ میدهند و نمیتوان فرد خاصی را به عنوان عامل خشونت در نظر گرفت و اعمال خشونت بر خلاف خشونت فردی به صورت غیرمستقیم است.تظاهر خارجی خشونت ساختاری را تنها میتوان به شکل تقسیم نابرابر شانسهای زندگی مشاهده کرد ، نه به صورت صدمات بدنی.هر دو نوع خشونت (ساختاری و فردی) بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند و همدیگر را تقویت میکنند. هدف هر دو نوع خشونت نیز تأثیرگذاری بر افراد به منظور کاستن از امکان تحقق تواناییهای بالقوه فرد است.
بـیـشـتـر نظریههای مطرح در جامعهشناسی بر رابطه میان خشونت خانوادگی و ساختار اجتماعی تأکید دارند.به عنوان مثال، نظریه «یادگیری اجتماعی» که سعی در توضیح فراگیری رفتار خشن در خانواده از طریق مشاهده یا تجربه خشونت دارد، از یــک ســو بـر تـجـربـه فـرزنـدان خانواده و مشاهده رفتار خشن تاکید داشته و از سوی دیگر مـطـرح مـیکـنـد کـه در خــانــوادههــا تــفــاوتهــایـی درخـصوص جـامـعهپذیری جنسیتی وجود دارد که باعث میشود دختران و پسران با هنجارهای اجتماعی متفاوتی جامعهپذیر شوند و هریک نقش جنسیتی خاص خود را فراگیرند؛ نقشی که برای دختران با فرودستی، وابسته بودن به دیگری و تحمل خشونت همراه است.
پسران نیز نقش جنسیتی خاص خود را با فرادستی، اسـتـقـلال و مـجـاز بـودن بـه انـجـام دادن رفـتار خشن، فرامیگیرند. (استراوس، ۱۹۸۰) دیدگاه نظارت اجتماعی نیز بر رابطه جامعه- خانواده تأکید دارد و علت رفتار خشن را چنین بیان میکند: "نه تنها جامعه خشونت را مجاز درنظرمیگیرد؛ بلکه از آنجا که در جامعه، خانواده به عنوان محدودهای خصوصی مطرح است، برای دولت امـکـان نظارت بر رفتار افراد در این محدوده خصوصی نیز وجود ندارد.("گلز و استراوس، ۱۹۸۸)
دیـدگـاههـای دیـگـری نـیـز دربـاره هـمـاهـنگی میان ارزشهـای اسـاسی جامعه و خشونت بحث میکنند. مردانی که در خانواده دست به خشونت میزنند، در محیطهای فرهنگی- اجتماعی خاصی زندگی میکنند که حاکمیت مردان بر زنان طبیعی در نظر گرفته میشود و پرخاشگری و خشونت به عنوان یک ویژگی مردانه و فرمانبرداری به عنوان یک ویژگی زنانه مطرح است.در چنین جامعهای اگر نظم اجتماعی به خطر افتاده باشد، استفاده از پرخاشگری و خشونت برای برقراری مجدد نظم و ترتیب هم در سطح کلان (جامعه) و هم در سطح خرد (خانواده) به عنوان راهحلی مشروع و مجاز در نظر گرفته میشود.
یـکـی از نتایج مهمی که از بررسیهای خشونت خانوادگی به دست آمده، این است که روابط خشن در خانواده تنها بر فرد تأثیر نمیگذارد؛ بلکه جامعه را نیز دربرمیگیرد؛ بدین معنا که قربانیان خشونت در روابط اجتماعی خود دارای مشکلاتی هستند. این افراد معمولاً در مـحـیـطهـای کـاری کـارآیـی پـایـیـنـی دارند و رفتارهای پرخاشگری یا حالات افسردگی در آنان مشاهده میشود.تمایل به رفتارهای بزهکارانه، مصرف مواد مخدر و حتی تمایل به خودکشی در میان قربانیان خشونت بیش از دیگران است و در زندگی خانوادگی نیز رفتار اجتماعی مناسبی ندارند.
بررسیهای متعدد ثابت کرده است که افراد خشن در دوران کودکی قربانی یا شاهد خشونت بودهاند. به این ترتیب، خشونت خانوادگی به یک فرد منتهی نمیشود و قربانی در بزرگسالی و پس از تشکیل خانواده، همان رفتار فراگرفته را برای حل تعارضها و تنشهای خانوادگی به کار میگیرد؛ پدیدهای که در جامعهشناسی از آن به عنوان "گردش خشونت" نام میبرند.
● خشونت خانوادگی در ایران
خانواده در ایران دارای ویژگیهای خصوصی خاصی است. در اثر این ویژگیها، رابطه میان مرد و زن و کودکان رابطهای تلقی میشود که دیگران اجازه دخالت در آن را ندارند. محدوده خصوصی خانواده و روابط میان افراد تنها به محیط خانه ختم نمیشود؛ بلکه خصلت خصوصی بودن رفتار خانوادگی مهمتر از مکان رخ دادن آن است، به طوری که حتی اگر رفتار خانوادگی در اماکن عمومی نیز صورت گیرد دیگران از دخالت مستقیم در آن خودداری کرده و احیاناً به نصیحت یا سرزنش اکتفا میکنند.وجـود سـازمـانهـای نـظارتی مانند کلانتری و دادگاههایی که بر چگونگی رفتار افراد در خانواده نـظـارت دارنـد، مـیتـوانـد کـمک مؤثری در جـلـوگـیری از بروز خشونت خانوادگی باشد. در یک بررسی که به صورت مصاحبههای عمقی با زنانی که به مـراکـز مـشـاوره بـهزیستی در تهران مراجعه میکردند، صورت گرفت، مشخص شـد هـیـچ یـک حـاضـر به طلاق و جدایی و پایان بخشیدن بــه شـرایـط دشـوار زنـدگـی خـود نیستند. زنان برای بهبود یافتن شرایط زندگی خود به هر کاری از جمله مراجعه به مراکز مشاوره، کلانتری و دادگاه دست میزنند؛ اما مردان بهندرت تمایلی به حضور در جلسات مشاوره دارند. در نتیجه مشاور و مددکار تنها با زنی روبهروست که در زندگی مشکلاتی دارد.با توجه به مشکلات اجتماعی و اقتصادی که در صورت جدایی برای زنان به وجود میآید، معمولاً این مراکز سعی در منصرف کردن زن از جدایی، آرام کردن او، دادن پیشنهاد گفتوگو با شوهر و در بسیاری از موارد، درخواست تحمل از طرف زن و تغییر رفتار او متناسب با درخواستهای شوهر دارند.
● نتیجهگیری
یکی از ویژگیهای خشونت خانوادگی در ایران آن است که خشونت رفتاری مجاز تلقی میشود؛ زیرا نهی اجتماعی خاصی در مورد رفتار خشن اعضای خانواده نسبت به یکدیگر وجود ندارد و بیشتر در مقوله تربیت جای میگیرد.گزارش ایسکانیوز می افزاید،خـشــونـت خـانـوادگـی را نمیتوان به صورت مجزا مورد بررسی قرار داد. تا زمانی که ساختار جامعه بر نابرابری اجتماعی استوار باشد و ارزشها و نگرشهای خشونت در جـامعه وجــود داشـتــه باشد ، تــا زمــانــی کــه دگرگونیهای اساسی در قوانین جامعه ایجاد نشود و تسهیلات لازم در اختیار افراد قربانی قرار نگیرد و تا زمانی که انجام هر نوع عمل خشن در جامعه مورد تقبیح قرار نگیرد امکان برخورد اساسی با این پدیده وجود ندارد.
در سـطــح فــردی، اجـتـمــاعـی و قـانـونـی مـیتـوان مجموعهای از پیشنهادها را ارائه داد که در آنها مسئولیت اصلی برعهده رسانههای جمعی، مدارس و افراد مسئول در سازمانهای مختلف است و احتیاج به زمان طولانی و مهمتر از آن صرف هزینههای فراوان دارد. از طریق اقدامی همهجانبه تام با افزایش هزینه میتوان سعی در از میان بردن خشونت کرد.
۴۵ نوع خشونت خانگی در ایران
پژوهشگران یک طرح ملی برای اندازهگیری شاخص کلی خشونت خانگی علیه زنان در ایران از ۴۵ مقیاس یا به قول خودشان گویه استفاده کردهاند که تعدادی از آنها عبارتند از : به کاربردن کلمات رکیک، بهانهگیری های پی در پی، داد وفریاد و بد اخلاقی، ایجاد فشارهای روحی با رفتار تحکم آمیز، تهدید به کشتن، محروم کردن از غذا، کتک کاری، مجبور کردن به کارهای خلاف عرف و شرع و قانون، جلوگیری از استقلال مالی و مجبور کردن به دیدن عکس و فیلمهای خلاف اخلاق عمومی یا اجبار به روابط زناشویی ناخواسته.
در گزارشهای نهایی طرح ملی بررسی پدیده خشونت خانگی، هر یک از گویهها در سه مرحله مورد اندازهگیری قرار گرفتند: در مرحله اول، میزان وقوع خشونت خانگی از اول زندگی مشترک تا کنون و در مرحله دیگر طرز تلقی پاسخگویان از وقوع خشونت مورد نظر. هر کدام از این آمارها به تفکیک کل افراد مورد مطالعه و افراد آسیب دیده (در گیر خشونت)، ارائه شده است.
بر اساس یافتههای این پژوهش ملی، در مجموع تمامی افرد مورد مطالعه در سطح ملی به طور متوسط ۷/۴ مورد از گونههای متفاوت (۴۵ مورد) خشونت خانگی را تجربه کردهاند. این میانگین برای افراد درگیر در خشونت خانگی ۱/۷ است
معنای این آمار این است که هر زنی که در طول زندگی مشترک خود تاکنون با خشونت خانگی درگیر بوده، به طور متوسط هفت مورد از انواع این خشونتها را تجربه کرده است .
قاضی طباطبایی و همکارانش میزان وقوع خشونت خانگی علیه زنان رادر هشت جنبه (نوع) دسته بندی و بررسی کردهاند. یکی از انواع این خشونتها استفاده از تهدیدهای متفاوت و ایجاد مخاطره است . ۵/۲۳ درصد از زنان مورد مطالعه در این پژوهش اعلام کردهاند که از اول زندگی مشترک تاکنون درگیر این نوع از خشونت بودهاند که مفهوم آن تهدید و شکایت به پلیس و دادگاه ، ایجاد محدویت در تماسهای تلفنی و رفت و آمدهای روزانه، تهدید به آزار و اذیت، تهدید به ترک کردن خانه ... و حتی اقدام به خودکشی است .
● خشونت روانی و کلامی، رتبه نخست :
زنان ایران در میان انواع ۹ گانه خشونت خانگی، بیشتر تحت خشونتهای روانی و کلامی قرار دارند.
۷/۵۲ درصد از کل پاسخگویان در پژوهش ملی بررسی خشونت خانگی دقیقا اعلام کردهاند که از اول زندگی مشترک تا کنون قربانی این نوع خشونت که شامل به کاربردن کلمات رکیک، دشنام ، داد و فریاد، بهانهگیریهای پی در پی و ... است ، بودهاند.
میانگین وقوع این نوع خشونت برای زنانی که درگیر آن بودهاند ، ۱۰ بار است.
رتبه بعدی از آن خشونت فیزیکی از نوع دوم است که ۸/۳۷ درصد از زنان ایرانی از اول زندگی مشترک خود، آن را تجربه کردهاند. این نوع خشونت شامل سیلی زدن ، زدن با مشت یا چیز دیگر، لگد زدن و ... است .
متوسط میزان تجربه این نوع خشونتها برای زنان درگیر در خشونت خانگی ، برابر با ۴۶/۲ بار است . رتبه سوم با رقم ۷/۲۷ درصد متعلق به خشونتهای ممانعت از رشد اجتماعی و فکری و آموزشی است که شامل ایجاد محدویت در ارتباطهای فامیلی، دوستانه و اجتماعی، ممانعت از کاریابی و اشتغال و ایجاد محدویت در ادامه تحصیل و مشارکت در انجمنهای اجتماعی است که ۳/۷۲ درصد از زنان اظهار کردهاند که از اول زندگی مشترک تا کنون در معرض این نوع از خشونت همسران خود نبودهاند .
● خشونت جنسی، رتبه آخر :
خشونتهای جنسی و ناموسی که شامل مجبور کردن به دیدن عکس و فیلمهای خلاف اخلاق عمومی یا اجبار به روابط زناشویی ناخواسته یا غیرمتعارف میشود، با رقم ۲/۱۰ درصد رتبه پائینی را به خود اختصاص داده است. آمارهایی که ابعاد میزان وقوع خشونت خانگی را در سطح ملی نشان میدهد، حاکی است که ۸/۸۹ درصد از زنان ایرانی گفتهاند در طول زندگی مشترک خود هرگز قربانی خشونتهای جنسی و ناموسی نبودهاند.
همچنین اکثر افراد درگیر در خشونتهای ج ن س ی و ناموسی اعلام کردهاند که در حد پائین و خیلی پائین، در معرض این نوع خشونت ها بودهاند .
بنابراین، نتایج پژوهش بررسی خشونت خانگی در ۲۸ مرکز استان نشان میدهد که وقوع خشونتهای ج ن س ی و ناموسی در سطح ملی در مقایسه با خشونتهای دیگر ، کمتر گزارش شده است
البته دکتر قاضی طباطبایی پس از ذکر آمار پائین خشونتهای ج ن س ی، اضافه کرد که با توجه به وجود نوعی الزام، جبر هنجاری، عرفی و حتی شرعی در باره اظهار چنین خشونتهایی در جامعه و فرهنگ ایران، به طور تلویحی میتوان میزان کم این نوع خشونت ها را ناشی از خود سانسوری و نزاکت زنان مورد مطالعه دانست .
یافتههای تحقیق قاضی طباطبایی و همکارانش در ارتباط با عوامل موثر بر خشونت خانگی نشان میدهد که وضعیت تحصیلی نیز بر میزان همسرآزاری تاثیر دارد.
زنان بیسواد بیشترین و زنان دارای فوق دیپلم و لیسانس کمترین خشونت را از اول زندگی مشترک خود تجربه کردهاند.
یافتههای همین تحقیق نشان میدهد که میزان تاثیر سن و همچنین شاغل و یا غیر شاغل بودن زن بر خشونت خانگی علیه زنان از تنوع و تفاوتهای قابل توجهی برخوردار است.
زنان ۵۵ تا ۵۹ ساله بالاترین و زنان ۲۰ تا ۲۴ ساله پائینترین مورد وقوع خشونت را در زندگی مشترک خود داشتهاند. زنان غیر شاغل نیز بیشتر و زنان شاغل کمتر خشونت را تجربه کردهاند .
یافتههای یک پژوهش دیگر که در تهران انجام شده است، برخی از نتایج پژوهش ملی را در این باره تائید میکند: &#۰۳۹;&#۰۳۹;ویژگیهای فردی قربانیان همسرآزاری در مراجعه به مراکز سازمان پزشکی قانونی&#۰۳۹;&#۰۳۹; عنوان پژوهشی است که توسط حسن افتخار، حسن کاکویی، آمنه ستاره فروزان و منیر برادران انجام شده است. نتایج این مطالعه توصیفی نشان میدهد که ۲۸ درصد از قزبانیان خشونت خانگی شاغل و ۷۱ درصد غیرشاغل بودهاند. از طرفی اشتغال زنان ارتباط تنگاتنگی با میزان تحصیلات آنان داشته است.
در این پژوهش همچنین روشن شد که هر چه مدت زناشویی افزایش مییابد دفعات ضرب و شتم شوهر و میزان مدارا با خشونت خانگی افزایش مییابد.
این پژوهش نشان میدهد که تعداد دفعههای ضرب و شتم شوهر با تعداد فرزندان ارتباط مستقیم دارد و هر چه تعداد فرزندان بیشتر باشد، خشونت جسمی علیه زنان هم بیشتر شده است. ضمن اینکه بین دفعات ضرب و شتم شوهر و گرایش قربانیان به طلاق و جدایی ارتباطی دیده نشده است.
پژوهش ملی بررسی خشونت خانگی میزان تاثیر شغل، درآمد ماهیانه خانوار، زبان مادری و محل بزرگ شدن را بر خشونت خانگی مورد ارزیابی قرار داده است که روشن شد ارتباط معناداری بین آنها وجود دارد.
به این ترتیب که کارگران کشاورزی از اول زندگی مشترک تا کنون بیشترین و کارمندان و متخصصان عالی رتبه کمترین خشونت را درباره همسران خود انجام دادهاند .
خانوادههایی که میزان هزینه ماهانه آنها زیر ۷۵ هزار تومان بوده بالاترین میزان خشونت را تجربه کردهاند و آنها که بین ۲۲۶ تا ۳۰۰ هزار تومان هزینه داشتهاند، کمترین خشونت را.
● تاثیر نوع محل سکونت بر خشونت خانگی :
همچنین خانوادههایی که در خانههای ویلایی زندگی میکنند، بیشترین خشونت و خانوادههایی که در آپارتمان سکونت دارند، کمترین خشونت را تجربه کردهاند .
مردانی که تا ۱۸ سالگی در روستا بزرگ شدهاند، بالاترین خشونت را علیه زنان روا داشتهاند و مردان بزرگ شده شهر، کمترین خشونت را.
زنانی که با همسرشان همشهری نیستند، بیشتر تحت خشونت واقع شدهاند و البته آنها که همشهری بودهاند کمترین خشونت را تحمل کردهاند.
در این پژوهش ارتباط زبان مادری نیز با خشونت در خانواده مورد سنجش قرار داده شد و نتایجش خبر از آن میدهد که مردان بلوچ و لر زبان، بالاترین خشونت و مردان مازنی و گیلک زبان، کمترین خشونت را از ابتدای زندگی مشترک تا کنون نسبت به زنان خود روا داشتهاند.
● پرخشونتترین دورهها :
میانگین مرتب شده دورههای زندگی، در بین پاسخگویان در سطح ملی بر حسب میزان وقوع خشونت خانگی نشان میدهد که دورههای زیر به ترتیب پرخشونت ترین دورهها برای زنان ایران محسوب میشوند :
۱) یک سال اول ازدواج
۲) دوران تنگناهای مالی
۳) پس از تولد فرزندان
۴) حداقل یکبار در ماه
۵) دوران میانسالی
۶) دوران بارداری .
خلاصه یافتههای برآورد گستره خشونت خانگی در ۲۸ مرکز استان کشور ۱۲ مورد از کم شایعترین انواع خشونت را در باره زنان چنین نشان میدهد:
۱) مجبور کردن به انجام کارهای خلاف عرف و شرع و قانون (۱/۱ درصد)
۲) کتک کاری منجر به سقط جنین (۲/۱ درصد)
۳) زدن تا حد نقص عضو ( ۳/۱ درصد )
۴) زدن تا حدی که پرده گوش پاره شده است ( ۵/۱درصد)
۵) زدن تا حدی که دست یا پا شکسته است ( ۲درصد)
۶) از دست دادن دندان ( ۶/۱ درصد)
۷) زدن تا حدی که فک یا بینی شکسته است ( ۵/۱ درصد)
۸) جلوگیری از نگهداری فرزندان توسط زن در زمان متارکه ( ۲ درصد)
۹) ازدواج مجدد شوهر بدون رضایت همسر اول ( ۲ درصد)
۱۰) مجبور کردن به سقط جنین ( ۵/۲درصد)
۱۱) زدن تا حدی که دندانها لق شده است ( ۵/۲ بدرصد)
۱۲) عدم مراعات بهداشت زناشویی ( ۶/۲ درصد)
خشونت مالی پدیدهای پنهان در خانهها خشونت مالی یکی از انواع خشونتهایی است که میتواند علیه زنان اعمال شود اما تعریف آن هنوز برای بسیاری از زنان تعریفی تازه است که تا به حال به گوش آنها نخورده و با آن بیگانهاند. بیشک برای زینب هم که قصد دارم با او در این باره صحبت کنم، خشونت مالی عبارتی تازه به نظر میآید. نگران است و مضطرب. این را میشود از جویدن ناخن و نگاه کردن مدامش به ساعت فهمید. خودش هم نمیداند که اضطراب دارد چون وقتی از او سوال میکنم که چرا مضطرب هستی میگوید که نه مضطرب نیستم. اما میتوانی خوب درکش کنی اگر بدانی که در ۲۵ سال زندگی مشترکش، که تنها یک زن خانهدار بوده، لحظه ای نبوده که مجبور نباشد برای چند تومانی که بیشتر خرج کرده، یک هفته به سوالهای شوهرش فکر کند و جوابهای از پیش ساختهای را تحویل او دهد تا مبادا آرامش خود و خانوادهاش از هم بپاشد.
روایت زینب حکایت نگفته پنهان در دل بسیاری از زنان است. او ۵۲ سال دارد، ۲۵ سال است ازدواج کرده و دو فرزند پسر و یک فرزند دختر حاصل ۲۵ سال زندگی مشترک او و شوهرش است. از او دربارهء خشونت مالی میپرسم و اینکه منظورم از خشونت مالی چیست و او میگوید: «برای گرداندن خرج و مخارج خانه در این ۲۵ سال خیلی عذاب کشیدم اما شوهرم اوایل ازدواج اینطور نبود. یک مغازه با یکی از دوستانش داشت و هیچ ملالی در زندگیمان نبود اما دوستش درست در سال سوم ازدواجمان سر شوهرم را کلاه میگذارد و او هم مجبور میشود با هزار جان کندن ماشینی بخرد و مسافرکشی کند. درست از همان سالها بود که دست ما تنگتر شد و شوهرم بد خلقتر. دیگر حتی از یک ۲۰تومانی اضافه هم که خرج میشد چشمپوشی نمیکرد و مدام برای پول دادن به من و بچهها بد خلقی میکرد. من هم که کاری بلد نبودم که بروم دنبال کار اما به هر حال مجبور بودم با همان مقدار خرجی که به من میدهد هم زندگی را بچرخانم و هم پول تو جیبی در حد نیاز به بچهها بدهم که مبادا جلوی دوستانشان سرافکنده باشند و از طرف دیگر هم مراقب باشم که پول اضافهای در این میان خرج نشود.»
او اینگونه به صحبتهایش ادامه میدهد: «مدام هم باید در ذهنم پاسخهایی به پرسشهای احتمالی او میساختم تا مبادا آشوبی در خانه به پا کند. از یک طرف هم وقتی پدرم فوت کرد، با وجود چهار برادر، از خانه نقلی پدرم چیز چندانی به من نمیرسید تا بتوانیم با پول آن کمی خودمان را جمع و جور کنیم و همین بهانهء بیشتری برای بدخلقی به دست شوهرم داد. نمیتوانست بفهمد که من در تقسیم این ارث تقصیری ندارم و مدام سرکوفت میزد که به فکر زندگی نیستی. با گذشت هر سال و بالا رفتن تورم وسواس او هم بیشتر شد. من هم دلم برایش میسوزد. چرخاندن چهار سر عائله کار سختی است.»
فروغ هم ۷۴ سالش است و به قول خودش دیگر نای بحث کردن با شوهرش را ندارد اما هنوز هم گاهی برسر کوچکترین مسایل مالی با یکدیگر جروبحث دارند. او که دیگر غبار ۵۰ سال زندگی مشترک بر چروکهای صورتش نمایان شده میگوید: «وقتی جوان بودم نمیفهمیدم که زندگی چه طور میگذرد گاهی که از لحاظ مالی در تنگنا قرار داشتم بچهها را میفرستادم تا از قصابی آشنا مرغ و گوشت بخرند. هرطور بود زندگی میگذشت. نمیفهمیدم که دلهرهام برای گرداندن زندگی چه طور اعصابم را تحت تاثیر قرار میدهد. به تدریج وسواس پیدا کردم و با هر پیله شوهرم به پولهایی که کم و زیاد میشد من هم به نظافتش پیله میکردم و وسواس شدیدی به تمیزی پیدا کردم. حالا هم که در سنین پیری هستم فشار خون بالا و استرس و اضطراب گاهی از پا میاندازدم اما دیگر بچهها رفتهاند و من هم مجبورم با حقوق ۱۲۰ هزار تومانی یک بازنشسته کنار بیایم و با غرغرهای همیشگیاش بسازم.» از او میپرسم که آیا شوهرتان هنوز هم مثل گذشته برای خرج خانه از شما سوال و جواب میکند؟ و او نفس عمیقی میکشد و میگوید: «دیگر ۸۶ سالش شده. حوصله آنطوری برایش نماده است. شاید این روزها دیگر من بدخلق شدهام. گاهی فکر میکنم باید انتقام روزهای جوانی را از او بگیرم اما بعد دلم برایش میسوزد.»
اما گویا خشونت مالی تنها در میان زنان نسل گذشته پدیدهء آزاردهنده بوده که با لباس سفیدی که با آن به خانهء شوهر آمده بودند باید این نوع خشونت را هم مثل بقیه انواع آن تاب میآوردند. چرا که مریم ۲۶ ساله که هنوز هم مجرد است، میگوید: «اولا که من معتقدم زن باید کار کند تا از هرگونه وابستگی مالی رها باشد. دوما مگر آدم ازدواج میکند که زیردست یک نفر شود؟ زندگی باید بر مبنای همکاری و درک متقابل باشد. من به هیچ وجه نمیتوانم چنین خشونتی را تحمل کنم. نازنین ۲۳ ساله نیز عقیدهای مشابه عقیدهء مریم دارد و میگوید که چنین خشونتی را تحمل نمیکند و چنین اضافه میکند: «البته شرایط زندگی خیلی سختتر شده و زنان اگر میدانند که میخواهند ازدواج کنند باید آمادگی هر نوع سختی احتمالی را داشته باشند و در کنار شوهرانشان به حل مشکلات فکر کنند.»
● خشونت مالی چیست
نیاز مالی زنان به مردان و فرصتی که در حاشیهء این نیاز به برخی از مردان داده میشود تا زنان را مورد آزار روانی قرار دهند، از مصادیق خشونت مالی است که در تعریف خشونت و انواع آن جای گرفته و البته خود آن نیز میتواند بخشی از خشونت روانی به حساب بیاید. در بخشی از کتاب پژوهشی دربارهء خشونت علیه زنان در ایران در تعریف خشونت مالی چنین آمده است: «در بسیاری از نقاط جهان، زنان نیروی کار بیجیره و مواجب هستند و باید تا آخر عمر از خانواده خود مراقبت کنند بیآنکه امنیت اقتصادی داشته باشند. آنان دسترسی به منابع اقتصادی ندارند و به همین دلیل تا آخر عمر کاملا وابسته به مرد خانواده یا افراد ذکور باقی میمانند.»
در ادامهء تعریف خشونت مالی در این کتاب هم چنین آمده است: «چنانچه مردان خانواده نخواهند از خود سخاوتی نشان دهند، ادامه زندگی زنان جدا به مخاطره میافتد; گاهی دچار سوءتغذیه میشوند و گاه حتی به ابتداییترین ضروریات زندگی دسترسی ندارند به ویژه وقتی که مرد اولویتهای دیگری خارج از قلمرو منزل و خانواده برای خود قایل است. همهء این موارد را میتوان تحت عنوان خشونت مالی تعریف کرد.»
اما زهرا اعتباری، روانشناس دربارهء خشونت مالی و تاثیر آن بر روان فرد میگوید: «متاسفانه در ایران به دلیل عدمآگاهی زنان که گویا خود از ملزومات حفظ ساختار سنتی جامعه است، این خشونتها که از انواع خشونتهای روانی هستند پنهان میمانند و زنان در طول سالهای زندگی مشترک نمیدانند که چه ضربهای از لحاظ روانی به آنها وارد میشود و تنها در سنین میانسالی و کهنسالی است که انواع وسواسها و اضطرابها و نگرانیها به سراغ آنها آمده و اعتماد به نفس و اتکا به خود را از آنها سلب میکند.» او در ادامه چنین اضافه میکند: «متاسفانه در ایران خشونت تنها ضربهء سخت جسمانی و فیزیکی سخت به بدن در نظر گرفته میشود کند اما چه بسا که حتی خشونت روانی به میزانی مضاعف بر زنان اعمال شود.»
اما آیا مردان خودشان نیز قربانی خشونتد؟ جهانگیر ادریسی، جامعه شناس در این باره چنین میگوید: «هیچ چرخهء خشونتی بیدلیل تکرار نمیشود مگر آنکه خشونتکننده خود نیز خشونت دیده باشد. مردانی که به زنان خود خشونت میورزند، خواه از هر نوعی باشد، چه جسمی و چه روانی، ممکن است در دوران کودکی شاهد خشونت اعمال شده پدرانشان بر علیه مادرانشان بوده باشند یا مورد هر گونه کودک آزاری قرار گرفته باشند یا در مورد خشونت مالی، خود آنها هم به نوعی تحت خشونت مالی قرار داشته باشند. مواردی مثل دستمزد بسیار اندک، عدم پرداخت به موقع دستمزد و ساعات کاری بالا بدون هر گونه پاداش یا مزایا، همگی میتوانند در اعمال فشار روانی به مردان تاثیرگذار باشند.»
ادریسی در ادامه اضافه میکند: «مردان هم متاسفانه این انواع خشونتی را که از آن در رنجند در خانه علیه زنان اعمال میکنند و زنان هم گاهی علیه کودکان و این چرخه مدام ادامه مییابد. در هر دو مورد هم عامل قدرت و دوگانه قوی/ضعیف به شخصی که به هر نحوی قدرت را در دست دارد این اجازه را میدهد که به شخصی که حالا یا از لحاظ جنسیتی ضعیف انگاشته شده یا از لحاظ قرار گرفتن در قشربندی اجتماعی جایگاه ضعیف را به خود اختصاص داده است، خشونت اعمال کند. به هر حال صحبت با یک روانشناس یا روانکار برای چنین افرادی لازم است.»
ادریسی همچنین به این موضوع اشاره میکند که فقط زنان شوهردار نیستند که تحت خشونت مالی قرار دارند. او به عنوان نمونه به زنان سرپرست خانوار اشاره کرده و میگوید: «مثلا خانوادههایی که زنان در آن سرپرست خانواده هستند برای ادامهء زندگی به حمایت جدی نیاز دارند. نداشتن تمکن مالی و نداشتن سرپناه مناسب از جمله مشکلاتی است که در صورت بیتوجهی میتواند سرمنشا بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی شود. بیشتر این زنان به دلایل گوناگون نظیر فوت همسرانشان یا طلاق به اجبار تنها معیشت میکنند. نداشتن شغل مناسب نیز مهمترین مشکل آنهاست و نداشتن تامین مالی و شغل مناسب به عنوان سرپرست خانواده علاوه بر بالا بودن ضریب آسیبپذیری فرهنگی و اجتماعی موجب بروز فشارهای روانی در زنان سرپرست خانوار نیز میشود.»
● بهای خشونت مالی علیه زنان
یکی از بزرگترین و مهمترین پژوهشها دربارهء خشونت علیه زنان در ایران، طرحی ملی است که در سالهای آخر دوران ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی اجرا شد. پژوهشی که تعدادی از جامعهشناسان ایرانی از جمله محمود قاضی طباطبایی، علیرضا محسنیتبریزی و سیدهادی مرجایی مجری آن بودند. صدها پژوهشگر و پرسشگر در قالب این طرح در ۲۸ استان کشور به بررسی پدیدهء خشونت خانگی علیه زنان پرداختند; پژوهشی که انجام فاز مطالعاتی آن، تهیهء پرسشنامهها، اجرای مرحلهء میدانی، جمعآوری اطلاعات و تنظیم گزارش نهاییاش بیش از سه سال زمان گرفت. گزارش نهایی این طرح که شامل یافتههای تکاندهندهای دربارهء خشونت خانگی علیه زنان در شهرهای مختلف ایران بود، بالاخره در اواسط سال ۱۳۸۳ آماده شد. در نتایج حاصل از این تحقیق که دربارهء انواع خشونتها بود دربارهء خشونت مالی در ایران چنین آمده است: «تعدادی از مردان ایرانی با استفاده از عوامل اقتصادی و مالی زنان را مورد خشونت قرار میدهند. این مردان از استقلال مالی همسران خود جلوگیری و در اموال شخصی آنها دخل و تصرف میکنند و با ندادن خرجی خانه و پول کافی برای زنان مضیقههای مالی ایجاد میکنند. اگر چه زنان زاهدانی و بوشهری از اول زندگی مشترکشان تاکنون بیشترین خشونتهای اقتصادی و مالی را تجربه کردهاند، اما در میان زنانی که قربانی این نوع خشونت هستند، زنان اصفهانی در طول یک سال به دفعات بیشتری تحت این خشونت همسران قرار گرفتهاند البته چنانچه در این تحقیق نشان داده شده است زنان سمنان و یاسوج کمتر از سوی شوهران خود تحت مضیقههای مالی و اقتصادی قرار میگیرند.»
خشونت مالی نیز همچون سایر انواع خشونتها زندگی زنان را به شکلهای مختلفی تحتالشعاع قرار میدهد. افراد ذکور خانواده گاهی حتی زنان را از درآمد یا ارث خود محروم میکنند. برخی نیز به خاطر برخی از مسایل فرهنگی پس از ازدواج اجازهء اشتغال از جانب همسر خود ندارند. در صورتی که زنان سواد مناسب یا تجربهء سرمایهگذاری نداشته باشند، محرومیت اینچنینی آنها ابزاری میشود برای تشدید وابستگیشان به مردی که با او زندگی میکنند و اغلب نیز قربانی خواستههای فزاینده همان مرد میشوند. همانطور که گفته شد خشونت مالی به شکلهای مختلفی زندگی زنان را تحت تاثیر قرار میدهد که از آن جمله میتوان به محرومیت زنان از سواد و حرفهآموزی، عدم دسترسی به فرصتهای برابر از حیث حرفهآموزی، موانع قانونی ناظر بر ارث بری زنان، شریک نبودن زن در اموال به دست آمده پس از ازدواج در صورت بروز طلاق، دستمزد کمتر زنان در محیط کار، منع اشتغال زنان توسط شوهر به دلیل مجوز قانونی، بخشیدن تنها حق مالی و قانونی زنان یعنی مهریه در صورت تمایل به جدایی و موارد دیگری اشاره کرد.
منابع:
- خشونت علیه زنان، مهرانگیزکار، تهران:انتشارات روشنگران و مطالعات زنان گزارش خشونت علیه زنان، قاضیطباطبایی. دی ماه - همشهری شماره ۲۹۰۵ ، جامعه شناسی خشونت اثر دكتر بهروز مرادی.
- فرقانی رئیسی، شهلا، شناخت مشكلات رفتاری در كودكان و نوجوانان، نشر معاونت آموزش و پرورش.
- آزاد ارمكی، تقی و بهار مهری، بررسی مسائل اجتماعی، نشر جهاد سال ۷۷.
- ماكارنكو. آ ،راه زندگی ترجمه محمد یونیده انتشارات نگاه.
نازخند صبحی
- روزنامه سرمایه نیلوفر انسان -سلیمی، علی و داوری، محمد، ۱۳۸۶؛ جامعهشناسی کجروی، تهران، انتشارات حوزه و دانشگاه - اعزازی، شهلا و دیگران، ۱۳۸۳؛ بررسی مسائل اجتماعی ایران، تهران، انتشارات پیام نور.
- روزنامه هموطن سلام
- تبیان
- تهران مانیا
-مریم صالحپور از رشت
- روزنامه اعتماد
صفحات حوادث روزنامه ها، هفته نامه ها و اخبار رادیو و تلویزیون منعكس كننده صور مختلف پرخاشگری و خشونت هستند كه بیشترین مخاطب را نیز دارند . این گونه رفتارها چنان روبه رشد است كه گویی در جان جامعه جای گرفته و بخشی از رفتارهای معمولی افراد شده است.
افرادی که از خشونت استفاده می کنند ، همواره خود را محق می دانند و اعتقاد دارند فرد مقابل با رفتاری که داشته ، آنها را وادار به خشونت کرده است . بارها شنیده ایم که گفته اند : « وقتی عصبانی می شوم کنترلی بر رفتارم ندارم ، همسرم باید مراقب باشد تا مرا عصبانی نکند . »
این جمله تکراری هیچ گونه توجیه منطقی ندارد و هرگز قابل قبول نیست . موضوع ناراحت کننده تر اینکه چنین افرادی پس از اِعمال خشونت از همسرشان عذر خواهی می کنند و توقع دارند به سرعت بخشیده شوند و همه چیز به حالت عادی باز گردد که این غیر ممکن است .
ممکن است همسر افراد خشن ، پس از تلاش بسیار و گذر زمان ، آنها راببخشند ، ولی فراموش کردن رفتار پرخاشگرانه آنها ممکن نخواهد بود . افراد پرخاشگر باید به یاد داشته باشند تکرار این گونه رفتارها موجب می شود همسرانشان نتوانند آنها را عمیقاً دوست داشته باشند و این امر قطعاً منجر به دوری قلبها خواهد شد. بیشتر ما خود را جزو افراد پرخاشجو نمیدانیم. ما تصور میکنیم شبیه پدران و مادران بد رفتاری که نامشان عناوین مهم خبری را در رسانههای گروهی تشکیل میدهد نیستیم. با این حال، شاید با عصبانیتهای نامنتظرجو ناشناختهیی پر از خشم در خانه ایجاد کنیم. مطمئناص در فرهنگ ما نمونههای زیادی از خصومت و جدال وجود دارد. در هر مقطع از زمان، جاهای مختلفی از این سیاره درگیر جنگ بوده است، جنایتهایی ناشی از دشمنی و کینه ، بدرفتاری و تجاوز به عنف درگیریهای گروهی، نمونههای مشابه جزیی از آگاهیهای روزمره ماست.
به یاد بسپاریم شاید در مواقع بسیاری ، پرخاشگری های کلامی ، آسیب بیشتری به همسر ما بزند . همسران توقع دارند همواره و درهرشرایطی احترام بین ایشان حفظ شود که این یک انتظار منطقی است . همسر ما درهرشرایطی انتظار دارد از او حمایت کنیم و این با پرخاشگری در تضاد مطلق است.
پرخاشگر، یاد گرفته است هرزمان که دچار ناکامی یا ناراحتی شد ، از پرخاشگری استفاده کند ؛ همه ما می دانیم رفتار یاد گرفته شده را می توان کنار گذاشت .
عمده ترین مشخصه افراد پرخاشگر پایین بودن اعتماد به نفس و ناتوانی در برقراری یک ارتباط انسانی است. معمولاً افراد پرخاشگر، زمانی چنین رفتاری دارند که در وضعیت قدرت یا برتری باشند؛ یعنی زمانی که فرد مقابل آنها قوتی تر باشد ، پرخاشگری نخواهند کرد که این نشان می دهد افراد پرخاشگر، حسابگرانه پرخاشگری می کنند.
توجه داشته باشید اگر پرخاشگری از طرف یک شخص غریبه باشد ، شاید آن را فراموش کنید ، ولی این برخورد از سوی عزیزانتان یا افرادی که به شما نزدیک ترند ، به خصوص از طرف همسرتان ، اثرات مخرب بسیار قوی تر و ماندگار تری خواهد داشت . بخش خطر آفرین رفتارها یا کلمات پرخاشگرانه این است که افراد دیگری که شاهد این رفتارها هستند ، پس از آن به خود اجازه می دهند به همسرتان بی احترامی کنند و حتی فرزندان شما نیز این روش را خواهند آموخت و هر زمان که احساس ناراحتی کنند ، به راحتی به دیگران پرخاش خواهند کرد .
برای آن که از این پس نسبت به همسر خود خشونت به خرج ندهید، این دو نکته مهم را به خاطر بسپارید :
۱. آنچه برای خود می پسندید، برای همسرتان نیز بپسندید .
۲. در ذهن خود تکرار کنید که درهیچ موقعیت و به هیچ دلیلی ، حق ندارید نسبت به همسرتان با خشونت رفتار کنید .
هر روز با انواع خشونت و پرخاشگری از قبیل قتل های خانوادگی، آدم ربایی، نوزاد دزدی، نزاعهای خیابانی و ... مواجه هستیم. در این مقاله سعی شده به سؤالاتی از این قبیل پاسخ داده شود.
این كه واقعاً خشونت و پرخاشگری چه مفهومی دارد؟ انواع آن كدام است؟ به چه علت یا عللی از افراد در جامعه سر می زند؟ خشونت با انسان متولد می شود یا معلول محیط و یادگیری های اجتماعی است؟
●تعریف خشونت
معمولاً خشونت با مفهوم پرخاشگری به كار برده می شود و در تعریف پرخاشگری آمده است اعمال خصمانه ای كه از روی عمد صورت می گیرد و به افراد و اشیاء آسیب می رساند. در تعریفی دیگر خشونت پدیده جدیدی نیست اما به علت بعد گسترده آن به تازگی مورد بررسی قرار گرفته است و این بررسی ها نشان داده كه خشونت در درون خانواده از دو جهت تأثیرگذار است: شخصی و اجتماعی. در جنبه شخصی، قربانی خشونت آسیب بدنی می بیند، تحقیر می شود. شخص خشونت دیده اگر كودك باشد، تا آخر عمر بقایای آثار خشونت با او همراه است.
از بعد اجتماعی نیز خشونتهای خانوادگی نوعی بی اعتمادی نسبت به افراد به وجود می آورد. به طور كلی خشونت پدیده ای است كه به مذهب ، به طبقه اجتماعی و سطح سواد كمتر ارتباط دارد. تظاهرات خشونتی با شرایط اجتماعی كه روز به روز رو به خشونت می رود، نمود پیدا می كند.
آسیب شناسان و جامعه شناسان اجتماعی عمده اختلافات خانوادگی را حول محور مسائل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ناموسی تقسیم می كنند.
●اختلافات
اختلافات ناموسی نشأت گرفته از خشونتهای خانوادگی در جوامع شرقی و سنتی از لحاظ فرهنگی نمود بیشتری دارد. به طوری كه دلایل عمده قتلهای ناموسی را تعصب، انگیزه انتقام شخصی، حسادت، شكاك بودن، ذهنیت بسته، وجود شخص ثالث، رهایی از دست شریك زندگی كه حكم مانع را دارد و از بین رفتن آبرو تشكیل می دهد. ناگفته نماند كه اختلافات ناموسی كه منجر به قتل می گردد بیشتر توسط مردان صورت می گیرد، در مورد زنان كمتر دیده شده زنی به تنهایی و بدون همكاری شخصی دیگر اقدام به قتل كرده باشد.
در بسیاری از مواقع، موانع حقوقی مثل عدم جدایی زن از مرد، سپردن حضانت فرزندان به مرد، اخلاق بد شوهر و ... از عواملی است كه زن را به سوی ارتكاب جرم سوق می دهد.
دكتر شهلا اعزازی، معتقد است كه زنان بسیار متحمل هستند و بسیاری از آنان خشونت پذیرند. چون در جامعه پذیری طولانی خودشان خشونت نسبت به مادر و ... را دیده اند. ولی وقتی حامی پیدا كنند اعم از پدر، برادر یا مردی دیگر مرتكب اعمالی می شوند كه منجر به حق خواهی آنها می گردد. چون به صورت هنجار یا ناهنجار(قتل، طلاق) این امر نشانگر آن است كه زن واقعاً به پشتیبانی قانونی، اجتماعی و حقوقی... نیاز دارد. به طوری كه اگر این كمك به جای یك فرد از طرف اجتماع باشد، زندگی زیبایی به او هدیه می شود ، شهلا اعزازی معتقد است وجود مكانهای امن برای زنان تحت ستم از بسیاری عواقب وخیم خشونتهای خانوادگی جلوگیری می كند.
●خشونت و هزاره سوم
افكار عمومی باید بپذیرند كه در قرن ۲۱ دیگر خشونت جایز نیست و بشر به مرحله ای از تكامل و پیشرفت رسیده كه این پیشرفتها جهانی شده است. به طوری كه امروزه در جامعه به جایی رسیده ایم كه دولتها در واقع دولتهای زورگو نیستند. دولتهای رفاه اجتماعی و مردم سالارند.
دولت امروز خود را موظف كرده كه از حقوق شهروندان دفاع كند. در محیط خانوادگی نیز دیگر نمی توان گفت «چهار دیواری اختیاری» و خانواده محیطی است خصوصی و هیچ كس حق دخالت ندارد زیرا یك تعامل میان دولت و مردم به وجود آمده است.
مدرسه رفتن و واكسن زدن به بچه ها، كنترل تعداد فرزندان و ... باید بپذیریم كه خشونت در خانواده یك مسأله خصوصی نیست. وقتی پدر یا مادری فرزندش را كتك می زند اثرات سوء این حركت در نسل بعد باقی می ماند و مسأله گردش خشونت مطرح می شود. چه كودك خود قربانی پرخاشگری و خشونت باشد و چه شاهد خشونت به سایر افراد خانواده. این گردش خشونت از نسلی به نسل دیگر ادامه خواهد داشت و به این ترتیب پایانی برای خشونت وجود ندارد. برای جلوگیری از خشونت در هزاره سوم به یك عامل قدرتمند به عنوان دولت قانونمند نیاز است كه در یك محدوده خصوصی كه خانواده است برای جلوگیری از تبعات ویرانگر خشونت دخالت كند.
●اختلافات خانوادگی
فقر فرهنگی یكی از عواملی است كه خانواده و اعضای آن را تهدید می كند. آگاهی نداشتن از قوانین و حقوق رایج جامعه كه منجر به این می شود فرد دست به عملی زند و تصور كند كه می تواند از آن رهایی یابد. اگر چه بعضاً افرادی نیز یافت می شوند كه علی رغم آگاه بودن از نتیجه اعمالشان به خاطر جهالت و فقر فرهنگی مرتكب اعمال خلاف می شوند.
«مانع شوهرم بود. ۱۵ سال اعتیادش جانم را به لبم رسانده بود. قرار گذاشتیم بكشیمش و بعد برویم خارج. اما حالا... در انتظار قصاص هستم.»
گذار از سنت به مدرنیته همیشه عواقب و تبعات خودش را دارد. عواقبی كه با ناهنجاری های اجتماعی نمود پیدا می كند و شاید از بستر خانواده شروع و تا آنجا پیش رود كه همه مرزها را در هم شكند و نهاد خانواده را نیز به زیر سؤال برد.
«اختلاف فرهنگی داشتیم. حرف هم را نمی فهمیدیم. با زن دیگری آشنا شدم خیلی خوب مرا می فهمید. نمی توانستم با او ازدواج كنم. مخارج دو خانواده را هم نداشتم. نقشه كشیدم كه زنم را به ساختمان بلندی ببرم و بگویم كه اینجا را می پسندی برایت اجاره كنم؟ همانطور كه كنارش راه می رفتم. هولش دادم. افتاد پایین روی ایوان طبقه پایینی ولی نمرد ؛از دستم شكایت كرد و... »
●اختلافات اقتصادی
با نگاهی به پرونده های خشونتهای خانوادگی می توان یك نقطه مشترك را مشاهده كرد. عامل اقتصادی كه در حال حاضر از علل مهم خشونت و پرخاشگری در خانواده است. والدین كه برای تأمین مخارج خود بعضا در دو شیفت كار می كنند و هرگز نمی توانند آرام و خونسرد، مهربان و صمیمی باشند و كارشناسان مسائل اجتماعی بیكاری را نیز جز اولین و مهمترین آسیبهای اجتماعی كشور عنوان می كنند كه خود عامل اصلی پرخاشگری نیز محسوب می شود.
«یاز اداره كه می آمدم با ماشینم مسافركشی می كردم. زنم با قرص اعصاب زندگی می كرد. چون هر روز با صاحب خانه وهزاران گیر و گرفتاری روبرو بود. یه شب كه بچه سه ماهه خیلی گریه كرد و نتونستم آرامش كنم و مادرش هم كه بیدار نشد عصبی شدم، متكا را گذاشتم روی صورت بچه و نگه داشتم. دیگه گریه نكرد. »
از آنجایی كه ریشه همه آسیبهای اجتماعی را باید در خانواده جست وجو كرد با نگاهی به پرونده های خشونت خانوادگی می توان به یك نقطه مشترك رسید. نقطه ای كه از زبان بیشتر متهمان (عاملان خشونت) شنیده می شود.
●اختلافات اجتماعی
خانواده، جامعه و فرد یك مثلث را تشكیل می دهند كه اختلالات رفتاری در بین هر كدام از ضلعها سبب ایجاد مشكلات متعدد می شود. در هر حال نباید از نظر دور داشت كه« اعتیاد »یكی از عوامل خشونت زا در بستر خانواده است. بطوری كه موادمخدر جزو شایعترین ناهنجاریها محسوب می شود. فرد معتاد به ندرت می تواند پیوندهای مستحكم عاطفی، وفاداری و تعهد داشته باشد و ارتكاب جرایم معتادان به علت ضعف روابط انسانی هر روز بیشتر می شود و امنیت خانواده و جامعه را به خطر می اندازد.«پسری مادرش را به علت ندادن پول برای خرید مواد كشت .»
خشونتهای خانوادگی نوعی بی اعتمادی نسب به افراد در انسان به وجود می آورد و فرد پرخاشگر و خشن هرگز نمی تواند مورد اعتماد جامعه باشد. در بسیاری از موارد نیز كسی كه در كاری شكست می خورد و یا به اصطلاح سرخورده می شود و یا در محل كار خود توبیخ می شود نمی تواند به خاستگاه ناكامی و شكست خود پرخاشگری كرده و خشونت روا بدارد، از این رو خشونت را به اطرافیان خود روا می دارد.به تعریفی دیگر پرخاشگری و خشونت با ناكامی جابه جا می شود و شخص به جای علت واقعی و خاستگاه اصلی به خاستگاه دیگری حمله ور می شود.
●عوامل محیطی خشونت
بسیاری از محققان الگوهای خانوادگی نادرست و گسستگی خانوادگی به علت طلاق یا مرگ یكی از والدین و حتی تعارض والدین را عامل اصلی خشونت می دانند. تحقیقات نشان می دهد كه در صورت مرگ پدر در سنین كودكی و به عنوان الگوی همانندسازی برای پسران، میزان پرخاشگری و خشونت در این افراد در حد بالایی افزایش می یابد. بطوری كه آمار می گوید: ۷۵ درصد پسران پرخاشگر و خشن از وجود پدر محروم بوده یا الگوی فردی برای یادگیری نداشته اند. همچنین طرد با روشهای انضباطی غلط نیز در افزایش خشونت نقش مؤثری داشته اند، وجود پدر الكلی، معتاد یا دارای رفتار ضداجتماعی یا نوروتیك از عوامل اصلی آن به شمار آمده اند. همچنین مورد آزار و اذیت جنسی و جسمی، آزار و تنبه بدنی كودك، خشونت والدین، پایین بودن سطح سواد خانواده و وضعیت اقتصادی در بروز خشونت تا حد بسیار بالایی تأثیر دارد.
نظریه هایی درباره خشونت
اریك فروم معتقد است كه انسان دارای نوعی از پرخاشگری بالقوه و ذاتی است كه اساساً در پاسخ به تهدید علایق حیاتی او به طور اعم بروز می كند. این خشونت برای حفظ زیست، دفاعی ضروری است ولی نوع دیگر آن غریزی نیست بلكه تحت تاثیر یادگیری و محیط فرهنگی و اجتماعی انسان است.
فلاسفه و دانشمندان هر یك به فراخور دیدگاه خود انسان را تعریف كرده اند . براساس این تعاریف؛ یكی از ویژگیهای او را در نظر گرفته اند مانند تفكر، نطق، اجتماعی بودن، خنده و... در یكی از تعاریف، الیوت ارنسون می گوید: انسان، حیوان پرخاشگر و ستیزه جوست. با این تعریف این سؤال مطرح می شود آیا واقعا ًپرخاشگری در انسان فطری است و در ذات او موجود است؟ یادگیری تا چه حد در پرخاشگری مؤثر است؟
ژان ژاك روسو می گوید: انسان در محیط طبیعی، موجودی مهربان، شاد و خوب است. قیود اجتماعی او را مجبور به پرخاشگری و فساد می كند این نظریه و نمونه های دیگر به جنبه اكتسابی یادگیری پرخاشگری تأكید دارند همچنانكه فرزند خانواده خشن هرگز مهربان و صبور نخواهد بود.
«حسن هرگز نمی توانست با فرزندش با مهربانی رفتار كند تمام وظایف خود را انجام می داد ولی توأم با خشونت و پرخاشگری. بررسی زندگی دوران كودكی حسن نشان می دهد كه او نزد نامادری خشن پرورش یافته و هرگز جز پرخاشگری رفتاری دیگر را نیاموخته است. »
بسیاری از اندیشمندان از جمله پروفسور عدل معتقد بوده اند كه انسان در محیط طبیعی خشن و بی رحم است و تنها برقراری نظم و تربیت در جامعه می تواند او را مهار كند و یا سبب تصعید غرایز طبیعی پرخاشگرانه او بشود.
نوربرت الیاس، جامعه شناس آلمانی در كتاب فرآیند تمدن (۱۹۳۹) چنین بیان می كند كه در تمدنهای ابتدایی بشری، استفاده از زور و اجبار عاملی بود كه افراد در جامعه را مجبور به قبول حقوق و حد و مرز زندگی دیگران می كرد. این تعریف از متدین بودن را می توان تا حد قابل قبولی به مفهوم«تقوا » منطبق دانست كه در ادیان الهی نسبت به آن تأكید بسیار شده است. نتیجه اینكه متدین بودن و تقوا داشتن عامل مهمی در رعایت حقوق، مدارا و پرهیز از رفتار خشونت آمیز با دیگران است. واقعیت نیز چنین است كه شخص هنگامی از روشهای خشونت گرایانه استفاده می كند كه نتوانسته باشد دیگران را تحمل كند و در مواجه شدن با دیگران برای رعایت و تحمل دیگری، ترمزهای درونش عمل نكنند.
نوربرت الیاس معتقد است كه خشونت پدیده ای است كه در فرآیند اجتماعی شدن آموخته می شود و از آنجایی كه عدم خشونت ورزی به سطح تمدن جامعه و رشد فرهنگ احترام به شخصیت و عقاید دیگران و روشهای زندگی و شیوه های رفتاری دیگری و شكل گیری فرهنگ دموكراسی در جامعه مربوط است به نظر می رسد كه محو خشونت ممكن نیست مگر آنكه در همه نهادهای رسمی و غیررسمی (مانند مدرسه و خانواده) خرد و كلان جامعه تغییر و تحولی بنیادین و مستمر و پایدار صورت گیرد، تنها در این صورت فرهنگ خشونت ورزی جای خود را به مدارای اجتماعی خواهد سپرد .
●خشونت در تلویزیون
از آ نجایی كه تلویزیون به عنوان تنها سرگرمی در دسترس خانواده ها همواره حضور دارد شایسته است كه خانواده ها نكته های زیر را رعایت نمایند:
- برنامه های مشخصی را تعقیب كنند كه عاری از خشونت باشد.
- برای جایگزینی تلویزیون از وسایل مورد علاقه كودكان مثل پازل، بازیهای فكری، مداد شمعی، مداد رنگی، كاغذ، كتاب و مجلات استفاده نمایند.
- تمام رسانه های حاوی خشونت را نفی نموده و این اصل را به عنوان قانون خانوادگی بپذیرند كه در خانه جایی برای خشونت وجود ندارد چه در فیلم های ویدئویی، چه در بازیهای كامپیوتری، برای فعالیتهای روزانه برنامه ریزی كرده و كودكان را به انجام فعالیتهای دیگر تشویق كنند و به گروههای مخالف نمایش خشونت در تلویزیون بپیوندند. چون امروزه استفاده از شیوه های خشونت آمیز در رسانه های گروهی به امری بدیهی تبدیل شده و خشونت عریان از طریق تلویزیون، سینما و رایانه به نمایش گذاشته می شود به طوری كه در بازیهای رایانه ای، فرد به تعداد آدمهایی كه به قتل می رساند امتیاز كسب می كند. این خود باعث نهادینه شدن خشونت در نظام شخصیتی- رفتاری افراد می شود.
●خشونت علیه زنان
یكی از بارزترین خشونتها در جامعه امروزی، خشونت علیه زنان است به طوری كه یافته های مطالعاتی حاكی از آن است كه در ایران نیز مانند سایر جوامع جهان خشونت علیه زنان مشكل آفرین شده است. زنانی كه در معرض خشونت قرار می گیرند انواع شكلهای سوء رفتار را در زندگی فردی و اجتماعی خود تحمل می كنند.
بارداری، تحصیلات عالیه و دسترسی به منابع مالی و استقلال اقتصادی و كسب درآمد، زنان را در مقابل سوء رفتار و خشونت حفاظت نمی كند. حتی در مواردی، زنان تحصیل كرده و دارای استقلال اقتصادی بهای بیشتری بابت خشونت می پردازند كه از نظرها پنهان است. با وجود این یافته های مطالعاتی، هنوز تعریف مانع و جامعی از خشونت علیه زنان به دست نیامده است. آیا خشونت در كتك خوردن خلاصه می شود؟ و یا زن آزاری از موارد شناخته شده خشونت در خانواده محسوب می شود. پزشكی قانونی از جمله مراجع مهمی است كه روزانه با شكایت زنانی كه از ایراد ضرب و جرح توسط شوهرانشان شاكی هستند مواجه می باشد. در شرح حالی كه پزشكان قانونی در بدو معاینه از قربانیان زن آزاری می گیرند این نتیجه به دست آمده است كه مردهای همسر آزار غالباً افرادی با شخصیت پرخاشگر هستند در حالی كه تعدادی از آنها به هنگام ابتلا به بیماری روانی معمولاً از نوع افسردگی اقدام به كتك زدن همسر خود می كنند و سایر خصوصیات چنین مردانی عبارت است از حسادت بیمارگونه و افراط در میگساری ،همچنین این افراد در كودكی، خشونت های خانوادگی را تجربه كرده اند.
●خشونت علیه كودكان
خشونت متقابل والدین نسبت به یكدیگر گاهی اوقات به رفتار با فرزندان نیز تعمیم داده می شود و آنها قربانی روابط خشونت و فضای خشونت آمیز در محیط خانواده می شوند. به هر حال خشونت، خشونت می آفریند و در یك رابطه متقابل، ابعاد و اشكال پیچیده تری می یابد. كودكانی كه در چنین محیط خانوادگی رشد می كنند و شخصیتشان شكل می گیرد، خشونت را می آموزند. آنها یاد می گیرند كه هر گاه با رفتار و گفتار كسی مخالف باشند، او را مورد تهدید قرار دهند، یا او را به زور وادار به انجام عملی كنند و یا حتی با او برخوردی فیزیكی صورت دهند. ناراحتی و نارضایتی از دیگری معمولاً با این نمادها ابراز می شود. كودكی كه رفتار خشونت آمیز را در چنین خانواده ای كه مدارا و تحمل دیگری در آن معنایی ندارد، می آموزد و در مراحل بعدی زندگی خود آن را به كوچه می كشاند. خشونت در نظام ذهنی و شخصیتی او تبدیل به امری مشروع می شود. او می آموزد كه هرگاه حق را به جانب او ندهند، به دیگران پرخاش و حمله كند و اگر نظر او را نپذیرند حتی دیگران را مورد ضرب و شتم قرار دهد. در دومین مرحله، كودك وارد مدرسه می شود. در این محیط، اشكال دیگری از خشونت را مشاهده و تجربه می كند كه انجام ندادن تكالیف منجر به تنبیه او می شود و شخصیت او در هنگام تنبیه آسیب می بیند و در یك رابطه متقابل مترصد فرصت می ماند تا خشونتی را كه نسبت به او روا داشته شده را علیه دیگری به كار گیرد.
خشونت در تقسیم بندی اجتماعی
هر گاه در جامعه یك گروه از گروه دیگر متمایز و تفكیك شود فاصله اجتماعی رخ می دهد و این امر عواقب دیگری با خود به همراه می آورد. افرادی كه خود را در گروه خودی قرار می دهند اعمال خشونت را در مورد گروه بیرونی امری مشروع و طبیعی تلقی می نمایند و نسبت به سایرین، خود را محق می دانند همانند تماشاگران تیم فوتبال كه هر كدام گروه خود را خودی و گروه دیگری را بیرونی می خوانند. عواقب چنین تقسیم بندی را بارها بین تماشاگران شاهد بوده ایم. برخوردهای خشونت آمیز حتی در بیرون از زمین فوتبال، خرد كردن شیشه اتومبیل ها، پاره كردن روكش صندلی ها به طوری كه درگیری دو گروه فوتبال، كشته نیز بر جای نهاده است.
به طور كلی در جوامع توسعه نیافته از لحاظ سیاسی این معضل خود را بیشتر نشان می دهد. در جوامعی كه فرهنگ گفت و شنود و بحث دو طرفه و تبادل نظر دموكراتیك وجود نداشته و یا قوت ندارد، روابط نابرابر قدرت نیز عامل اعمال خشونت از جانب اشخاص دارای قدرت بیشتر نسبت به اشخاص دارای قدرت كمتر روا می شود و نارضایتی گروه مقابل نیز از طریق رفتار خشونت آمیز ابراز می گردد.
●پیشنهاد
پیشنهادهای ذیل راهكارهایی عملی را ارائه می دهند كه می توان در مورد آنها برنامه ریزی كرد:
- به پزشكان، پرستاران، نیروی انتظامی و مدیران مدارس اختیار داده شود كه در موارد مشاهده كودكان تحت خشونت واقع شده گزارش بدهند و نیروی كافی نیز برای پیگیری وجود داشته باشد.
- فرهنگ سازی از طریق رسانه های گروهی، بالا بردن سطح آگاهی مردم از حقوق جزایی و آشنا كردن آنان از عواقب عملشان می تواند راه حلی برای جلوگیری از ارتكاب جرم باشد.
- كنترل بر رسانه های اجتماعی تا آنجا كه به كارگیری خشونت را به حداقل برسانند.
- برای محو خشونت در همه نهادهای رسمی و غیررسمی تغییر و تحولی بنیادین و مستمر و پایدار صورت گیرد.
- تبدیل فرهنگ خشونت به مدارای اجتماعی.
- آگاه سازی جامعه از عواقب رفتار خشونت آمیز.
- عاری سازی جامعه از كینه و نفرت و جایگزینی عطوفت و مهربانی.
سخن آخر
اگر خیلی زود فكری به حال خشونت نكنیم، با معضل وحشتناكی روبه رو خواهیم شد. اگر می خواهیم كاری بكنیم باید سرمایه گذاری و برنامه ریزی كنیم. اگر امروز شروع كنیم شاید ۱۰ سال آینده اولین نمودهای آن را ببینیم. امروز خانواده ها به جای این كه محل امن باشند محل خشونت گردیده و این معضل به طور جدی وجود دارد. ساده ترین راه این است كه فرد فرد اعضای جامعه خود را در مقابل این كه كسی تحت خشونت است مسئول بدانند. ریشه یابی خشونت خانوادگی
مردانی که در خانواده دست به خشونت میزنند، در محیطهای فرهنگی- اجتماعی خاصی زندگی میکنند که حاکمیت مردان بر زنان طبیعی در نظر گرفته میشود و...
خشونت خانوادگی در ایران تا همین چند سال پیش به منزله پدیدهای اجتماعی مد نظر نبود و هرچند برخی موارد در مطبوعات انعکاس مییافت اما به صورت معمول به عنوان رفتار نابهنجار فردی در نظر گرفته میشد.بحثی هم اگر در این زمینه صورت می گرفت برای روشن کردن علل فردی رفتار خشن بود و نه ریشه یابی دقیق. بچهها از طریق تلویزیون و سینما شاهد خشونت هستند، برای بعضی از بچهها خصومت و دشمنی حتی ممکن است اساس زندگی روزمره را در برگیرد، مثلاً دعوای بین خواهرها و برادرها. دعوا با همشاگردیها در مدرسه، یا غریبهها در خیابان پشت فرمان یا همسایگان و دعوای میان پدر و مادر و... زندگی در محیطی خصومتآمیز بچهها را آسیبپذیر میکند. بعضی از آنان به این ترتیب واکنش نشان میدهند که سرسخت میشوند و با حالتی مبارزهجویانه همیشه آمادگی دارند پس از هر ناملایمی حملهور شوند یا به دنبال دردسر بگردند.
بچهها دیگر از جنگ و دعوا به قدری میترسند که سعی میکنند از هر نوع ناسازگاری بپرهیزند. حتی از یک رویارویی معمولی. این نقشها هر روز در حیاط مدارس ابتدایی بازی میشود. الگوی پرخاشگری در خانواده به بچهها میآموزد که دعوا و مرافعه به عنوان راهحل بعضی از مسائلی ضروری است. بچهها ممکن است با این توقع بزرگ شوند که زندگی میدان نبردی است که در آن بدون جنگ و دعوا با آنان برخورد منصفانه نخواهد شد و باید برای بقا بجنگند. این چیزی نیست که ما برای فرزندانمان میخواهیم. ما به عنوان پدر یا مادر باید بدانیم چگونه این اختلافات را حل و فصل کنیم و از عهده بحرانهای خانوادگی برآییم و بچهها باید یاد بگیرند چگونه با ناسازگاریها و حتی با دشمنیهای ویرانگر و درگیریها یا مکالمات سازنده و راهحلها مواجه شوند. معمولاص مسائل جزیی روزمره است که ما را عصبانی میکند ما درمانده میشویم و از کوره در میرویم، اما نه بابت رویدادی مهم، بلکه برسر مسالهیی بسیار بسیار جزیی متانت خود را از دست میدهیم و بیجهت عصبانی میشویم و بیشتر اوقات این اتفاق آخر روز رخ میدهد که افراد خانواده خسته و گرسنه به خانه برمیگردند.
چقدر خوب است که وقتی احساس درماندگی میکنیم حتی اگر مساله به خودمان مربوط است، خود دار باشیم، چگونه بچهها با مشاهده طرز برخورد ما یاد میگیرند چطور احساسات ناشی از بیحوصلگی، خصومتآمیز میشوند و کار را به دعوا و مرافعه میکشانند. ما به عنوان پدر و مادر باید به فرزندانمان کمک کنیم تا یاد بگیرند احساسات خود را در قالب کلمات و عمل ابراز کنند نه خشم و خشونت و در عین حال رعایت حد و حدود و قوانین رفتاری را از آنان بخواهیم و برای به دست آوردن توازنی استوار مبارزه کرده، برای ما پدر و مادرها بیشتر احساسات مانند ابرهای بهاری میآید و میرود این خیلی آسان است که درباره اتفاقی که برایمان افتاده و ما نمیتوانیم برآن مسلط شویم فکر کنیم، وقتی ما به واکنش خود پی ببریم، میتوانیم بفهمیم که چگونه به خودمان کمک کنیم زیرا هر دعوایی، دعواهای دیگر به دنبال دارد. بنابراین اگر ما بتوانیم به اشتباهات خود پی ببریم و آنها را ارزیابی کنیم و از رفتارمان معذرت بخواهیم، بچههای ما درس مهمی را یاد خواهند گرفت؛ اینکه پدر و مادر هم دایم در حال یادگیری راههای بهتری برای مواجه شدن با احساسات خود هستند. مهم است که به بچهها ثابت کنیم: عصبانیت به این معنا نیست که دشمنی در برابر خود داریم و باید با او مقابله کنیم، بلکه این فقط نیرویی است که ابتکار و خلاقیت را از انسان میگیرد. برای سلامت و آسایش خانواده خیلی مهم است که بچهها بدانند که با این انرژی چه کنند و چگونه آن را هدایت کنند. از این گذشته، رفتار روزمره ماست که الگوهای خانوادگی را میسازد و بچهها آن را میگیرند و به نسل بعد منتقل میکنند.
یک کارشناس ارشد جامعهشناسی می گوید : از چند سال پیش به این سو ، سرانجام خشونت خانوادگی مورد توجه سازمانها و محافل علمی قرار گرفت و گردهماییهای تخصصی با هدف بررسی و مقابله با این پدیده شوم برگزار شد.توجه به خشونت و تلاش در راستای مقابله با آن، ضرورت انجام بررسیهایی را در مورد خشونت ایجاب میکند.
بررسی در زمینه خشونت با مشکلات متعددی روبهروست و در ایران به علت نبود اطلاعات آماری، نامشخص بودن جمعیت، مشکل دستیابی به افراد و همچنین فقدان یافتههای دیگر در این زمینه، این مشکلات از شدت بیشتری برخوردارند و این امر ضرورت انجام چنین بررسیهایی را تشدید میکند.
«فریبا موقوفهای» اضافه می کند : بررسی خشونت از سادهترین و آشکارترین شکل آن؛ یعنی خشونت جسمانی (بدنی) نسبت به کودکان آغاز و در این بررسیها مشخص شد که باید میان ۲ نوع خشونت بدنی تفاوت گذاشت؛ خشونت بدنی سنگین (سخت) که منجر به ورود جراحات و صدمات جدی به قربانی میشود و به صورت معمول از طرف افکار عمومی نفی میگردد و خشونت سبک (ملایم) مانند سیلی و پشت دستی که به صـورت مـعـمـول در افکار عمومی زیر عنوان «تربیت» ردهبندی میشود و نگرش منفی نسبت به آن وجود ندارد.
انواع دیگر خشونت نیز بهتدریج مشخص شدند؛ انواعی که هرچند جراحات بدنی را به دنبال ندارند؛ اما تأثیر آنها بر قربانی حتی میتواند بیشتر از خشونت بدنی هم باشد. از جمله این خشونتها، خشونت روانی (تحقیر، دشنام، از میان بردن اعتماد به نفس)، خشونت اقتصادی (در مضیقه مالی قرار دادن قربانی) و خشونت اجتماعی (انزوای اجتماعی و ممانعت از برقراری روابط اجتماعی) بودند.
محققان با توجه به وابستگی کودکان به خانواده، از بدرفتاری و بیتوجهی نسبت به آنها؛ یعنی عدم ارائه امکانات مناسب برای زندگی کودکان هم به عنوان نوعی از خشونت نام میبرند."گلز" و "استراوس"، ۲ پژوهشگری که سالها در زمینه خشونت خانوادگی فعالیت کردهاند، تعریفی از این پدیده ارائه دادهاند. آنها خشونت را رفتاری با قصد آشکار (یا رفتاری با قصد پوشیده؛ اما قابل درک) برای وارد کردن آسـیـب بـدنـی به فردی دیگر تعریف کردهاند. (گلز و استراوس، ۱۹۷۹، ۵۳۴)
در این تعریف، خشونت بدنی مدنظر بوده است.
«مگارژی» محقق دیگری که در زمینه خشونت کار میکند، مـعـتـقـد اسـت کـه تـعریف او دربرگیرنده انواع دیگر خشونت، بهخصوص خشونتهای روانی نیز میباشد. او از خشونت به عنوان شکل افراطی رفتار پرخاشگرانه نام میبرد که احتمالاً باعث ورود آسیبی مشخص به فرد قربانی میشود. (مگارژی، ۱۹۸۱، ۸۵)در نخستین بررسیها، نگاه پژوهشگران بیشتر متوجه عـوامـل فـردی مـؤثـر بـر خـشـونـت بـود؛ عـوامـلی مانند پرخاشگری عمومی یا حالات نابهنجار روانی افراد.بـا توجه به این که معمولاً بررسیهای خشونت پـسرویـدادی اسـت، تعیین رابطهای میان ویژگیهای شخصیتی و رفتار خشن بسیار دشوار است و نمیتوان مشخص کرد که عوامل شخصیتی علت ظهور خشونت هستند یا بهعکس رفتار خشن بر شخصیت فرد تأثیر گذاشته و ویژگی شخصیتی او را شکل داده است.
«فریبا موقوفهای» ادامه می دهد : بررسیهای دیگر بیانگر این بود که خشونت خانوادگی در جوامع، گستردگی زیاد دارد، در میان تمامی طبقات اجتماعی و خردهفرهنگهای مختلف دیده میشود و عواملی مانند فشارها و تنشهای اجتماعی یا بحرانهای خانوادگی در بروز آن دخالت نـدارنـد؛ زیـرا خـشـونت تنها در خانوادههای مسئلهدار مشاهده نمیشود؛ بلکه حتی در میان خانوادههای طبقات میانی و بالا با شرایط اقتصادی و روابط خانوادگی به ظاهر مطلوب و بدون هر نوع مشکل اجتماعی یا خانوادگی نیز وجود دارد. نتیجه این بررسیها باعث شد که پژوهشگران به دنبال یافتن علل دیگری غیر از عوامل فردی و اجتماعی بـاشـنـد و بـهتـدریج نگاهها مـتـوجه رابطه موجود میان ساختار جامعه و خشونت خـــانـــوادگـــی شــد. اگــر در جامعهای نهادهای اجتماعی دارای سلسله مراتب اقتداری خـاصـی بـاشـنـد، رفـتـارهای اجـتـمـاعـی بـه نـوعـی شکل میگیرند که جامعه از تکامل افراد؛ یعنی امکان به واقعیت درآمـدن قابلیتهای فردی آنها جلوگیری خواهد کرد. رفتارهای اجتماعی در این جوامع به نوعی هستند که به صورتهای گوناگون باعث محرومیت افراد از حقوق برابر و مشابه میشوند.سلسله مراتب اقتدار موجود در ساختار جامعه و سازمانها و نهادهای اجتماعی آن باعث تشدید رفتار خشن در جامعه و خانواده می شود.در خشونت فردی، به طور معمول فرد عامل خشونت شناخته میشود و رفتار خشن معطوف به قربانی است که به صورت آشکار اعمال میگردد و باعث وارد شدن صدمات بدنی یا انواع دیگر صدمات به وی میشود.در صورتی که خـشونتهای ساختاری معمولا به صورت پنهان رخ میدهند و نمیتوان فرد خاصی را به عنوان عامل خشونت در نظر گرفت و اعمال خشونت بر خلاف خشونت فردی به صورت غیرمستقیم است.تظاهر خارجی خشونت ساختاری را تنها میتوان به شکل تقسیم نابرابر شانسهای زندگی مشاهده کرد ، نه به صورت صدمات بدنی.هر دو نوع خشونت (ساختاری و فردی) بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند و همدیگر را تقویت میکنند. هدف هر دو نوع خشونت نیز تأثیرگذاری بر افراد به منظور کاستن از امکان تحقق تواناییهای بالقوه فرد است.
بـیـشـتـر نظریههای مطرح در جامعهشناسی بر رابطه میان خشونت خانوادگی و ساختار اجتماعی تأکید دارند.به عنوان مثال، نظریه «یادگیری اجتماعی» که سعی در توضیح فراگیری رفتار خشن در خانواده از طریق مشاهده یا تجربه خشونت دارد، از یــک ســو بـر تـجـربـه فـرزنـدان خانواده و مشاهده رفتار خشن تاکید داشته و از سوی دیگر مـطـرح مـیکـنـد کـه در خــانــوادههــا تــفــاوتهــایـی درخـصوص جـامـعهپذیری جنسیتی وجود دارد که باعث میشود دختران و پسران با هنجارهای اجتماعی متفاوتی جامعهپذیر شوند و هریک نقش جنسیتی خاص خود را فراگیرند؛ نقشی که برای دختران با فرودستی، وابسته بودن به دیگری و تحمل خشونت همراه است.
پسران نیز نقش جنسیتی خاص خود را با فرادستی، اسـتـقـلال و مـجـاز بـودن بـه انـجـام دادن رفـتار خشن، فرامیگیرند. (استراوس، ۱۹۸۰) دیدگاه نظارت اجتماعی نیز بر رابطه جامعه- خانواده تأکید دارد و علت رفتار خشن را چنین بیان میکند: "نه تنها جامعه خشونت را مجاز درنظرمیگیرد؛ بلکه از آنجا که در جامعه، خانواده به عنوان محدودهای خصوصی مطرح است، برای دولت امـکـان نظارت بر رفتار افراد در این محدوده خصوصی نیز وجود ندارد.("گلز و استراوس، ۱۹۸۸)
دیـدگـاههـای دیـگـری نـیـز دربـاره هـمـاهـنگی میان ارزشهـای اسـاسی جامعه و خشونت بحث میکنند. مردانی که در خانواده دست به خشونت میزنند، در محیطهای فرهنگی- اجتماعی خاصی زندگی میکنند که حاکمیت مردان بر زنان طبیعی در نظر گرفته میشود و پرخاشگری و خشونت به عنوان یک ویژگی مردانه و فرمانبرداری به عنوان یک ویژگی زنانه مطرح است.در چنین جامعهای اگر نظم اجتماعی به خطر افتاده باشد، استفاده از پرخاشگری و خشونت برای برقراری مجدد نظم و ترتیب هم در سطح کلان (جامعه) و هم در سطح خرد (خانواده) به عنوان راهحلی مشروع و مجاز در نظر گرفته میشود.
یـکـی از نتایج مهمی که از بررسیهای خشونت خانوادگی به دست آمده، این است که روابط خشن در خانواده تنها بر فرد تأثیر نمیگذارد؛ بلکه جامعه را نیز دربرمیگیرد؛ بدین معنا که قربانیان خشونت در روابط اجتماعی خود دارای مشکلاتی هستند. این افراد معمولاً در مـحـیـطهـای کـاری کـارآیـی پـایـیـنـی دارند و رفتارهای پرخاشگری یا حالات افسردگی در آنان مشاهده میشود.تمایل به رفتارهای بزهکارانه، مصرف مواد مخدر و حتی تمایل به خودکشی در میان قربانیان خشونت بیش از دیگران است و در زندگی خانوادگی نیز رفتار اجتماعی مناسبی ندارند.
بررسیهای متعدد ثابت کرده است که افراد خشن در دوران کودکی قربانی یا شاهد خشونت بودهاند. به این ترتیب، خشونت خانوادگی به یک فرد منتهی نمیشود و قربانی در بزرگسالی و پس از تشکیل خانواده، همان رفتار فراگرفته را برای حل تعارضها و تنشهای خانوادگی به کار میگیرد؛ پدیدهای که در جامعهشناسی از آن به عنوان "گردش خشونت" نام میبرند.
● خشونت خانوادگی در ایران
خانواده در ایران دارای ویژگیهای خصوصی خاصی است. در اثر این ویژگیها، رابطه میان مرد و زن و کودکان رابطهای تلقی میشود که دیگران اجازه دخالت در آن را ندارند. محدوده خصوصی خانواده و روابط میان افراد تنها به محیط خانه ختم نمیشود؛ بلکه خصلت خصوصی بودن رفتار خانوادگی مهمتر از مکان رخ دادن آن است، به طوری که حتی اگر رفتار خانوادگی در اماکن عمومی نیز صورت گیرد دیگران از دخالت مستقیم در آن خودداری کرده و احیاناً به نصیحت یا سرزنش اکتفا میکنند.وجـود سـازمـانهـای نـظارتی مانند کلانتری و دادگاههایی که بر چگونگی رفتار افراد در خانواده نـظـارت دارنـد، مـیتـوانـد کـمک مؤثری در جـلـوگـیری از بروز خشونت خانوادگی باشد. در یک بررسی که به صورت مصاحبههای عمقی با زنانی که به مـراکـز مـشـاوره بـهزیستی در تهران مراجعه میکردند، صورت گرفت، مشخص شـد هـیـچ یـک حـاضـر به طلاق و جدایی و پایان بخشیدن بــه شـرایـط دشـوار زنـدگـی خـود نیستند. زنان برای بهبود یافتن شرایط زندگی خود به هر کاری از جمله مراجعه به مراکز مشاوره، کلانتری و دادگاه دست میزنند؛ اما مردان بهندرت تمایلی به حضور در جلسات مشاوره دارند. در نتیجه مشاور و مددکار تنها با زنی روبهروست که در زندگی مشکلاتی دارد.با توجه به مشکلات اجتماعی و اقتصادی که در صورت جدایی برای زنان به وجود میآید، معمولاً این مراکز سعی در منصرف کردن زن از جدایی، آرام کردن او، دادن پیشنهاد گفتوگو با شوهر و در بسیاری از موارد، درخواست تحمل از طرف زن و تغییر رفتار او متناسب با درخواستهای شوهر دارند.
● نتیجهگیری
یکی از ویژگیهای خشونت خانوادگی در ایران آن است که خشونت رفتاری مجاز تلقی میشود؛ زیرا نهی اجتماعی خاصی در مورد رفتار خشن اعضای خانواده نسبت به یکدیگر وجود ندارد و بیشتر در مقوله تربیت جای میگیرد.گزارش ایسکانیوز می افزاید،خـشــونـت خـانـوادگـی را نمیتوان به صورت مجزا مورد بررسی قرار داد. تا زمانی که ساختار جامعه بر نابرابری اجتماعی استوار باشد و ارزشها و نگرشهای خشونت در جـامعه وجــود داشـتــه باشد ، تــا زمــانــی کــه دگرگونیهای اساسی در قوانین جامعه ایجاد نشود و تسهیلات لازم در اختیار افراد قربانی قرار نگیرد و تا زمانی که انجام هر نوع عمل خشن در جامعه مورد تقبیح قرار نگیرد امکان برخورد اساسی با این پدیده وجود ندارد.
در سـطــح فــردی، اجـتـمــاعـی و قـانـونـی مـیتـوان مجموعهای از پیشنهادها را ارائه داد که در آنها مسئولیت اصلی برعهده رسانههای جمعی، مدارس و افراد مسئول در سازمانهای مختلف است و احتیاج به زمان طولانی و مهمتر از آن صرف هزینههای فراوان دارد. از طریق اقدامی همهجانبه تام با افزایش هزینه میتوان سعی در از میان بردن خشونت کرد.
۴۵ نوع خشونت خانگی در ایران
پژوهشگران یک طرح ملی برای اندازهگیری شاخص کلی خشونت خانگی علیه زنان در ایران از ۴۵ مقیاس یا به قول خودشان گویه استفاده کردهاند که تعدادی از آنها عبارتند از : به کاربردن کلمات رکیک، بهانهگیری های پی در پی، داد وفریاد و بد اخلاقی، ایجاد فشارهای روحی با رفتار تحکم آمیز، تهدید به کشتن، محروم کردن از غذا، کتک کاری، مجبور کردن به کارهای خلاف عرف و شرع و قانون، جلوگیری از استقلال مالی و مجبور کردن به دیدن عکس و فیلمهای خلاف اخلاق عمومی یا اجبار به روابط زناشویی ناخواسته.
در گزارشهای نهایی طرح ملی بررسی پدیده خشونت خانگی، هر یک از گویهها در سه مرحله مورد اندازهگیری قرار گرفتند: در مرحله اول، میزان وقوع خشونت خانگی از اول زندگی مشترک تا کنون و در مرحله دیگر طرز تلقی پاسخگویان از وقوع خشونت مورد نظر. هر کدام از این آمارها به تفکیک کل افراد مورد مطالعه و افراد آسیب دیده (در گیر خشونت)، ارائه شده است.
بر اساس یافتههای این پژوهش ملی، در مجموع تمامی افرد مورد مطالعه در سطح ملی به طور متوسط ۷/۴ مورد از گونههای متفاوت (۴۵ مورد) خشونت خانگی را تجربه کردهاند. این میانگین برای افراد درگیر در خشونت خانگی ۱/۷ است
معنای این آمار این است که هر زنی که در طول زندگی مشترک خود تاکنون با خشونت خانگی درگیر بوده، به طور متوسط هفت مورد از انواع این خشونتها را تجربه کرده است .
قاضی طباطبایی و همکارانش میزان وقوع خشونت خانگی علیه زنان رادر هشت جنبه (نوع) دسته بندی و بررسی کردهاند. یکی از انواع این خشونتها استفاده از تهدیدهای متفاوت و ایجاد مخاطره است . ۵/۲۳ درصد از زنان مورد مطالعه در این پژوهش اعلام کردهاند که از اول زندگی مشترک تاکنون درگیر این نوع از خشونت بودهاند که مفهوم آن تهدید و شکایت به پلیس و دادگاه ، ایجاد محدویت در تماسهای تلفنی و رفت و آمدهای روزانه، تهدید به آزار و اذیت، تهدید به ترک کردن خانه ... و حتی اقدام به خودکشی است .
● خشونت روانی و کلامی، رتبه نخست :
زنان ایران در میان انواع ۹ گانه خشونت خانگی، بیشتر تحت خشونتهای روانی و کلامی قرار دارند.
۷/۵۲ درصد از کل پاسخگویان در پژوهش ملی بررسی خشونت خانگی دقیقا اعلام کردهاند که از اول زندگی مشترک تا کنون قربانی این نوع خشونت که شامل به کاربردن کلمات رکیک، دشنام ، داد و فریاد، بهانهگیریهای پی در پی و ... است ، بودهاند.
میانگین وقوع این نوع خشونت برای زنانی که درگیر آن بودهاند ، ۱۰ بار است.
رتبه بعدی از آن خشونت فیزیکی از نوع دوم است که ۸/۳۷ درصد از زنان ایرانی از اول زندگی مشترک خود، آن را تجربه کردهاند. این نوع خشونت شامل سیلی زدن ، زدن با مشت یا چیز دیگر، لگد زدن و ... است .
متوسط میزان تجربه این نوع خشونتها برای زنان درگیر در خشونت خانگی ، برابر با ۴۶/۲ بار است . رتبه سوم با رقم ۷/۲۷ درصد متعلق به خشونتهای ممانعت از رشد اجتماعی و فکری و آموزشی است که شامل ایجاد محدویت در ارتباطهای فامیلی، دوستانه و اجتماعی، ممانعت از کاریابی و اشتغال و ایجاد محدویت در ادامه تحصیل و مشارکت در انجمنهای اجتماعی است که ۳/۷۲ درصد از زنان اظهار کردهاند که از اول زندگی مشترک تا کنون در معرض این نوع از خشونت همسران خود نبودهاند .
● خشونت جنسی، رتبه آخر :
خشونتهای جنسی و ناموسی که شامل مجبور کردن به دیدن عکس و فیلمهای خلاف اخلاق عمومی یا اجبار به روابط زناشویی ناخواسته یا غیرمتعارف میشود، با رقم ۲/۱۰ درصد رتبه پائینی را به خود اختصاص داده است. آمارهایی که ابعاد میزان وقوع خشونت خانگی را در سطح ملی نشان میدهد، حاکی است که ۸/۸۹ درصد از زنان ایرانی گفتهاند در طول زندگی مشترک خود هرگز قربانی خشونتهای جنسی و ناموسی نبودهاند.
همچنین اکثر افراد درگیر در خشونتهای ج ن س ی و ناموسی اعلام کردهاند که در حد پائین و خیلی پائین، در معرض این نوع خشونت ها بودهاند .
بنابراین، نتایج پژوهش بررسی خشونت خانگی در ۲۸ مرکز استان نشان میدهد که وقوع خشونتهای ج ن س ی و ناموسی در سطح ملی در مقایسه با خشونتهای دیگر ، کمتر گزارش شده است
البته دکتر قاضی طباطبایی پس از ذکر آمار پائین خشونتهای ج ن س ی، اضافه کرد که با توجه به وجود نوعی الزام، جبر هنجاری، عرفی و حتی شرعی در باره اظهار چنین خشونتهایی در جامعه و فرهنگ ایران، به طور تلویحی میتوان میزان کم این نوع خشونت ها را ناشی از خود سانسوری و نزاکت زنان مورد مطالعه دانست .
یافتههای تحقیق قاضی طباطبایی و همکارانش در ارتباط با عوامل موثر بر خشونت خانگی نشان میدهد که وضعیت تحصیلی نیز بر میزان همسرآزاری تاثیر دارد.
زنان بیسواد بیشترین و زنان دارای فوق دیپلم و لیسانس کمترین خشونت را از اول زندگی مشترک خود تجربه کردهاند.
یافتههای همین تحقیق نشان میدهد که میزان تاثیر سن و همچنین شاغل و یا غیر شاغل بودن زن بر خشونت خانگی علیه زنان از تنوع و تفاوتهای قابل توجهی برخوردار است.
زنان ۵۵ تا ۵۹ ساله بالاترین و زنان ۲۰ تا ۲۴ ساله پائینترین مورد وقوع خشونت را در زندگی مشترک خود داشتهاند. زنان غیر شاغل نیز بیشتر و زنان شاغل کمتر خشونت را تجربه کردهاند .
یافتههای یک پژوهش دیگر که در تهران انجام شده است، برخی از نتایج پژوهش ملی را در این باره تائید میکند: &#۰۳۹;&#۰۳۹;ویژگیهای فردی قربانیان همسرآزاری در مراجعه به مراکز سازمان پزشکی قانونی&#۰۳۹;&#۰۳۹; عنوان پژوهشی است که توسط حسن افتخار، حسن کاکویی، آمنه ستاره فروزان و منیر برادران انجام شده است. نتایج این مطالعه توصیفی نشان میدهد که ۲۸ درصد از قزبانیان خشونت خانگی شاغل و ۷۱ درصد غیرشاغل بودهاند. از طرفی اشتغال زنان ارتباط تنگاتنگی با میزان تحصیلات آنان داشته است.
در این پژوهش همچنین روشن شد که هر چه مدت زناشویی افزایش مییابد دفعات ضرب و شتم شوهر و میزان مدارا با خشونت خانگی افزایش مییابد.
این پژوهش نشان میدهد که تعداد دفعههای ضرب و شتم شوهر با تعداد فرزندان ارتباط مستقیم دارد و هر چه تعداد فرزندان بیشتر باشد، خشونت جسمی علیه زنان هم بیشتر شده است. ضمن اینکه بین دفعات ضرب و شتم شوهر و گرایش قربانیان به طلاق و جدایی ارتباطی دیده نشده است.
پژوهش ملی بررسی خشونت خانگی میزان تاثیر شغل، درآمد ماهیانه خانوار، زبان مادری و محل بزرگ شدن را بر خشونت خانگی مورد ارزیابی قرار داده است که روشن شد ارتباط معناداری بین آنها وجود دارد.
به این ترتیب که کارگران کشاورزی از اول زندگی مشترک تا کنون بیشترین و کارمندان و متخصصان عالی رتبه کمترین خشونت را درباره همسران خود انجام دادهاند .
خانوادههایی که میزان هزینه ماهانه آنها زیر ۷۵ هزار تومان بوده بالاترین میزان خشونت را تجربه کردهاند و آنها که بین ۲۲۶ تا ۳۰۰ هزار تومان هزینه داشتهاند، کمترین خشونت را.
● تاثیر نوع محل سکونت بر خشونت خانگی :
همچنین خانوادههایی که در خانههای ویلایی زندگی میکنند، بیشترین خشونت و خانوادههایی که در آپارتمان سکونت دارند، کمترین خشونت را تجربه کردهاند .
مردانی که تا ۱۸ سالگی در روستا بزرگ شدهاند، بالاترین خشونت را علیه زنان روا داشتهاند و مردان بزرگ شده شهر، کمترین خشونت را.
زنانی که با همسرشان همشهری نیستند، بیشتر تحت خشونت واقع شدهاند و البته آنها که همشهری بودهاند کمترین خشونت را تحمل کردهاند.
در این پژوهش ارتباط زبان مادری نیز با خشونت در خانواده مورد سنجش قرار داده شد و نتایجش خبر از آن میدهد که مردان بلوچ و لر زبان، بالاترین خشونت و مردان مازنی و گیلک زبان، کمترین خشونت را از ابتدای زندگی مشترک تا کنون نسبت به زنان خود روا داشتهاند.
● پرخشونتترین دورهها :
میانگین مرتب شده دورههای زندگی، در بین پاسخگویان در سطح ملی بر حسب میزان وقوع خشونت خانگی نشان میدهد که دورههای زیر به ترتیب پرخشونت ترین دورهها برای زنان ایران محسوب میشوند :
۱) یک سال اول ازدواج
۲) دوران تنگناهای مالی
۳) پس از تولد فرزندان
۴) حداقل یکبار در ماه
۵) دوران میانسالی
۶) دوران بارداری .
خلاصه یافتههای برآورد گستره خشونت خانگی در ۲۸ مرکز استان کشور ۱۲ مورد از کم شایعترین انواع خشونت را در باره زنان چنین نشان میدهد:
۱) مجبور کردن به انجام کارهای خلاف عرف و شرع و قانون (۱/۱ درصد)
۲) کتک کاری منجر به سقط جنین (۲/۱ درصد)
۳) زدن تا حد نقص عضو ( ۳/۱ درصد )
۴) زدن تا حدی که پرده گوش پاره شده است ( ۵/۱درصد)
۵) زدن تا حدی که دست یا پا شکسته است ( ۲درصد)
۶) از دست دادن دندان ( ۶/۱ درصد)
۷) زدن تا حدی که فک یا بینی شکسته است ( ۵/۱ درصد)
۸) جلوگیری از نگهداری فرزندان توسط زن در زمان متارکه ( ۲ درصد)
۹) ازدواج مجدد شوهر بدون رضایت همسر اول ( ۲ درصد)
۱۰) مجبور کردن به سقط جنین ( ۵/۲درصد)
۱۱) زدن تا حدی که دندانها لق شده است ( ۵/۲ بدرصد)
۱۲) عدم مراعات بهداشت زناشویی ( ۶/۲ درصد)
خشونت مالی پدیدهای پنهان در خانهها خشونت مالی یکی از انواع خشونتهایی است که میتواند علیه زنان اعمال شود اما تعریف آن هنوز برای بسیاری از زنان تعریفی تازه است که تا به حال به گوش آنها نخورده و با آن بیگانهاند. بیشک برای زینب هم که قصد دارم با او در این باره صحبت کنم، خشونت مالی عبارتی تازه به نظر میآید. نگران است و مضطرب. این را میشود از جویدن ناخن و نگاه کردن مدامش به ساعت فهمید. خودش هم نمیداند که اضطراب دارد چون وقتی از او سوال میکنم که چرا مضطرب هستی میگوید که نه مضطرب نیستم. اما میتوانی خوب درکش کنی اگر بدانی که در ۲۵ سال زندگی مشترکش، که تنها یک زن خانهدار بوده، لحظه ای نبوده که مجبور نباشد برای چند تومانی که بیشتر خرج کرده، یک هفته به سوالهای شوهرش فکر کند و جوابهای از پیش ساختهای را تحویل او دهد تا مبادا آرامش خود و خانوادهاش از هم بپاشد.
روایت زینب حکایت نگفته پنهان در دل بسیاری از زنان است. او ۵۲ سال دارد، ۲۵ سال است ازدواج کرده و دو فرزند پسر و یک فرزند دختر حاصل ۲۵ سال زندگی مشترک او و شوهرش است. از او دربارهء خشونت مالی میپرسم و اینکه منظورم از خشونت مالی چیست و او میگوید: «برای گرداندن خرج و مخارج خانه در این ۲۵ سال خیلی عذاب کشیدم اما شوهرم اوایل ازدواج اینطور نبود. یک مغازه با یکی از دوستانش داشت و هیچ ملالی در زندگیمان نبود اما دوستش درست در سال سوم ازدواجمان سر شوهرم را کلاه میگذارد و او هم مجبور میشود با هزار جان کندن ماشینی بخرد و مسافرکشی کند. درست از همان سالها بود که دست ما تنگتر شد و شوهرم بد خلقتر. دیگر حتی از یک ۲۰تومانی اضافه هم که خرج میشد چشمپوشی نمیکرد و مدام برای پول دادن به من و بچهها بد خلقی میکرد. من هم که کاری بلد نبودم که بروم دنبال کار اما به هر حال مجبور بودم با همان مقدار خرجی که به من میدهد هم زندگی را بچرخانم و هم پول تو جیبی در حد نیاز به بچهها بدهم که مبادا جلوی دوستانشان سرافکنده باشند و از طرف دیگر هم مراقب باشم که پول اضافهای در این میان خرج نشود.»
او اینگونه به صحبتهایش ادامه میدهد: «مدام هم باید در ذهنم پاسخهایی به پرسشهای احتمالی او میساختم تا مبادا آشوبی در خانه به پا کند. از یک طرف هم وقتی پدرم فوت کرد، با وجود چهار برادر، از خانه نقلی پدرم چیز چندانی به من نمیرسید تا بتوانیم با پول آن کمی خودمان را جمع و جور کنیم و همین بهانهء بیشتری برای بدخلقی به دست شوهرم داد. نمیتوانست بفهمد که من در تقسیم این ارث تقصیری ندارم و مدام سرکوفت میزد که به فکر زندگی نیستی. با گذشت هر سال و بالا رفتن تورم وسواس او هم بیشتر شد. من هم دلم برایش میسوزد. چرخاندن چهار سر عائله کار سختی است.»
فروغ هم ۷۴ سالش است و به قول خودش دیگر نای بحث کردن با شوهرش را ندارد اما هنوز هم گاهی برسر کوچکترین مسایل مالی با یکدیگر جروبحث دارند. او که دیگر غبار ۵۰ سال زندگی مشترک بر چروکهای صورتش نمایان شده میگوید: «وقتی جوان بودم نمیفهمیدم که زندگی چه طور میگذرد گاهی که از لحاظ مالی در تنگنا قرار داشتم بچهها را میفرستادم تا از قصابی آشنا مرغ و گوشت بخرند. هرطور بود زندگی میگذشت. نمیفهمیدم که دلهرهام برای گرداندن زندگی چه طور اعصابم را تحت تاثیر قرار میدهد. به تدریج وسواس پیدا کردم و با هر پیله شوهرم به پولهایی که کم و زیاد میشد من هم به نظافتش پیله میکردم و وسواس شدیدی به تمیزی پیدا کردم. حالا هم که در سنین پیری هستم فشار خون بالا و استرس و اضطراب گاهی از پا میاندازدم اما دیگر بچهها رفتهاند و من هم مجبورم با حقوق ۱۲۰ هزار تومانی یک بازنشسته کنار بیایم و با غرغرهای همیشگیاش بسازم.» از او میپرسم که آیا شوهرتان هنوز هم مثل گذشته برای خرج خانه از شما سوال و جواب میکند؟ و او نفس عمیقی میکشد و میگوید: «دیگر ۸۶ سالش شده. حوصله آنطوری برایش نماده است. شاید این روزها دیگر من بدخلق شدهام. گاهی فکر میکنم باید انتقام روزهای جوانی را از او بگیرم اما بعد دلم برایش میسوزد.»
اما گویا خشونت مالی تنها در میان زنان نسل گذشته پدیدهء آزاردهنده بوده که با لباس سفیدی که با آن به خانهء شوهر آمده بودند باید این نوع خشونت را هم مثل بقیه انواع آن تاب میآوردند. چرا که مریم ۲۶ ساله که هنوز هم مجرد است، میگوید: «اولا که من معتقدم زن باید کار کند تا از هرگونه وابستگی مالی رها باشد. دوما مگر آدم ازدواج میکند که زیردست یک نفر شود؟ زندگی باید بر مبنای همکاری و درک متقابل باشد. من به هیچ وجه نمیتوانم چنین خشونتی را تحمل کنم. نازنین ۲۳ ساله نیز عقیدهای مشابه عقیدهء مریم دارد و میگوید که چنین خشونتی را تحمل نمیکند و چنین اضافه میکند: «البته شرایط زندگی خیلی سختتر شده و زنان اگر میدانند که میخواهند ازدواج کنند باید آمادگی هر نوع سختی احتمالی را داشته باشند و در کنار شوهرانشان به حل مشکلات فکر کنند.»
● خشونت مالی چیست
نیاز مالی زنان به مردان و فرصتی که در حاشیهء این نیاز به برخی از مردان داده میشود تا زنان را مورد آزار روانی قرار دهند، از مصادیق خشونت مالی است که در تعریف خشونت و انواع آن جای گرفته و البته خود آن نیز میتواند بخشی از خشونت روانی به حساب بیاید. در بخشی از کتاب پژوهشی دربارهء خشونت علیه زنان در ایران در تعریف خشونت مالی چنین آمده است: «در بسیاری از نقاط جهان، زنان نیروی کار بیجیره و مواجب هستند و باید تا آخر عمر از خانواده خود مراقبت کنند بیآنکه امنیت اقتصادی داشته باشند. آنان دسترسی به منابع اقتصادی ندارند و به همین دلیل تا آخر عمر کاملا وابسته به مرد خانواده یا افراد ذکور باقی میمانند.»
در ادامهء تعریف خشونت مالی در این کتاب هم چنین آمده است: «چنانچه مردان خانواده نخواهند از خود سخاوتی نشان دهند، ادامه زندگی زنان جدا به مخاطره میافتد; گاهی دچار سوءتغذیه میشوند و گاه حتی به ابتداییترین ضروریات زندگی دسترسی ندارند به ویژه وقتی که مرد اولویتهای دیگری خارج از قلمرو منزل و خانواده برای خود قایل است. همهء این موارد را میتوان تحت عنوان خشونت مالی تعریف کرد.»
اما زهرا اعتباری، روانشناس دربارهء خشونت مالی و تاثیر آن بر روان فرد میگوید: «متاسفانه در ایران به دلیل عدمآگاهی زنان که گویا خود از ملزومات حفظ ساختار سنتی جامعه است، این خشونتها که از انواع خشونتهای روانی هستند پنهان میمانند و زنان در طول سالهای زندگی مشترک نمیدانند که چه ضربهای از لحاظ روانی به آنها وارد میشود و تنها در سنین میانسالی و کهنسالی است که انواع وسواسها و اضطرابها و نگرانیها به سراغ آنها آمده و اعتماد به نفس و اتکا به خود را از آنها سلب میکند.» او در ادامه چنین اضافه میکند: «متاسفانه در ایران خشونت تنها ضربهء سخت جسمانی و فیزیکی سخت به بدن در نظر گرفته میشود کند اما چه بسا که حتی خشونت روانی به میزانی مضاعف بر زنان اعمال شود.»
اما آیا مردان خودشان نیز قربانی خشونتد؟ جهانگیر ادریسی، جامعه شناس در این باره چنین میگوید: «هیچ چرخهء خشونتی بیدلیل تکرار نمیشود مگر آنکه خشونتکننده خود نیز خشونت دیده باشد. مردانی که به زنان خود خشونت میورزند، خواه از هر نوعی باشد، چه جسمی و چه روانی، ممکن است در دوران کودکی شاهد خشونت اعمال شده پدرانشان بر علیه مادرانشان بوده باشند یا مورد هر گونه کودک آزاری قرار گرفته باشند یا در مورد خشونت مالی، خود آنها هم به نوعی تحت خشونت مالی قرار داشته باشند. مواردی مثل دستمزد بسیار اندک، عدم پرداخت به موقع دستمزد و ساعات کاری بالا بدون هر گونه پاداش یا مزایا، همگی میتوانند در اعمال فشار روانی به مردان تاثیرگذار باشند.»
ادریسی در ادامه اضافه میکند: «مردان هم متاسفانه این انواع خشونتی را که از آن در رنجند در خانه علیه زنان اعمال میکنند و زنان هم گاهی علیه کودکان و این چرخه مدام ادامه مییابد. در هر دو مورد هم عامل قدرت و دوگانه قوی/ضعیف به شخصی که به هر نحوی قدرت را در دست دارد این اجازه را میدهد که به شخصی که حالا یا از لحاظ جنسیتی ضعیف انگاشته شده یا از لحاظ قرار گرفتن در قشربندی اجتماعی جایگاه ضعیف را به خود اختصاص داده است، خشونت اعمال کند. به هر حال صحبت با یک روانشناس یا روانکار برای چنین افرادی لازم است.»
ادریسی همچنین به این موضوع اشاره میکند که فقط زنان شوهردار نیستند که تحت خشونت مالی قرار دارند. او به عنوان نمونه به زنان سرپرست خانوار اشاره کرده و میگوید: «مثلا خانوادههایی که زنان در آن سرپرست خانواده هستند برای ادامهء زندگی به حمایت جدی نیاز دارند. نداشتن تمکن مالی و نداشتن سرپناه مناسب از جمله مشکلاتی است که در صورت بیتوجهی میتواند سرمنشا بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی شود. بیشتر این زنان به دلایل گوناگون نظیر فوت همسرانشان یا طلاق به اجبار تنها معیشت میکنند. نداشتن شغل مناسب نیز مهمترین مشکل آنهاست و نداشتن تامین مالی و شغل مناسب به عنوان سرپرست خانواده علاوه بر بالا بودن ضریب آسیبپذیری فرهنگی و اجتماعی موجب بروز فشارهای روانی در زنان سرپرست خانوار نیز میشود.»
● بهای خشونت مالی علیه زنان
یکی از بزرگترین و مهمترین پژوهشها دربارهء خشونت علیه زنان در ایران، طرحی ملی است که در سالهای آخر دوران ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی اجرا شد. پژوهشی که تعدادی از جامعهشناسان ایرانی از جمله محمود قاضی طباطبایی، علیرضا محسنیتبریزی و سیدهادی مرجایی مجری آن بودند. صدها پژوهشگر و پرسشگر در قالب این طرح در ۲۸ استان کشور به بررسی پدیدهء خشونت خانگی علیه زنان پرداختند; پژوهشی که انجام فاز مطالعاتی آن، تهیهء پرسشنامهها، اجرای مرحلهء میدانی، جمعآوری اطلاعات و تنظیم گزارش نهاییاش بیش از سه سال زمان گرفت. گزارش نهایی این طرح که شامل یافتههای تکاندهندهای دربارهء خشونت خانگی علیه زنان در شهرهای مختلف ایران بود، بالاخره در اواسط سال ۱۳۸۳ آماده شد. در نتایج حاصل از این تحقیق که دربارهء انواع خشونتها بود دربارهء خشونت مالی در ایران چنین آمده است: «تعدادی از مردان ایرانی با استفاده از عوامل اقتصادی و مالی زنان را مورد خشونت قرار میدهند. این مردان از استقلال مالی همسران خود جلوگیری و در اموال شخصی آنها دخل و تصرف میکنند و با ندادن خرجی خانه و پول کافی برای زنان مضیقههای مالی ایجاد میکنند. اگر چه زنان زاهدانی و بوشهری از اول زندگی مشترکشان تاکنون بیشترین خشونتهای اقتصادی و مالی را تجربه کردهاند، اما در میان زنانی که قربانی این نوع خشونت هستند، زنان اصفهانی در طول یک سال به دفعات بیشتری تحت این خشونت همسران قرار گرفتهاند البته چنانچه در این تحقیق نشان داده شده است زنان سمنان و یاسوج کمتر از سوی شوهران خود تحت مضیقههای مالی و اقتصادی قرار میگیرند.»
خشونت مالی نیز همچون سایر انواع خشونتها زندگی زنان را به شکلهای مختلفی تحتالشعاع قرار میدهد. افراد ذکور خانواده گاهی حتی زنان را از درآمد یا ارث خود محروم میکنند. برخی نیز به خاطر برخی از مسایل فرهنگی پس از ازدواج اجازهء اشتغال از جانب همسر خود ندارند. در صورتی که زنان سواد مناسب یا تجربهء سرمایهگذاری نداشته باشند، محرومیت اینچنینی آنها ابزاری میشود برای تشدید وابستگیشان به مردی که با او زندگی میکنند و اغلب نیز قربانی خواستههای فزاینده همان مرد میشوند. همانطور که گفته شد خشونت مالی به شکلهای مختلفی زندگی زنان را تحت تاثیر قرار میدهد که از آن جمله میتوان به محرومیت زنان از سواد و حرفهآموزی، عدم دسترسی به فرصتهای برابر از حیث حرفهآموزی، موانع قانونی ناظر بر ارث بری زنان، شریک نبودن زن در اموال به دست آمده پس از ازدواج در صورت بروز طلاق، دستمزد کمتر زنان در محیط کار، منع اشتغال زنان توسط شوهر به دلیل مجوز قانونی، بخشیدن تنها حق مالی و قانونی زنان یعنی مهریه در صورت تمایل به جدایی و موارد دیگری اشاره کرد.
منابع:
- خشونت علیه زنان، مهرانگیزکار، تهران:انتشارات روشنگران و مطالعات زنان گزارش خشونت علیه زنان، قاضیطباطبایی. دی ماه - همشهری شماره ۲۹۰۵ ، جامعه شناسی خشونت اثر دكتر بهروز مرادی.
- فرقانی رئیسی، شهلا، شناخت مشكلات رفتاری در كودكان و نوجوانان، نشر معاونت آموزش و پرورش.
- آزاد ارمكی، تقی و بهار مهری، بررسی مسائل اجتماعی، نشر جهاد سال ۷۷.
- ماكارنكو. آ ،راه زندگی ترجمه محمد یونیده انتشارات نگاه.
نازخند صبحی
- روزنامه سرمایه نیلوفر انسان -سلیمی، علی و داوری، محمد، ۱۳۸۶؛ جامعهشناسی کجروی، تهران، انتشارات حوزه و دانشگاه - اعزازی، شهلا و دیگران، ۱۳۸۳؛ بررسی مسائل اجتماعی ایران، تهران، انتشارات پیام نور.
- روزنامه هموطن سلام
- تبیان
- تهران مانیا
-مریم صالحپور از رشت
- روزنامه اعتماد