سه شنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 23 Apr 2024
تاریخ انتشار :
يکشنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۴ / ۱۶:۲۶
کد مطلب: 32913
۰

شریک زندگی یا شریک جرم؟

شریک زندگی یا شریک جرم؟

زندان ها پر است از همین زوج ها. آنهایی که روزی پیوند عاشقانه ای بسته اند و حالا عاشقانه حبس می کشند. عاشقانه هایی گاه برای زندگی بهتر، مایحتاج خانه و گاه مانند فیلم های سینمایی برای هیجان بیشتر.

اما این فقط یک تصویر رمانتیک از زوج های مجرم است که بجز فانتزی ذهن نویسنده های سینما، جایی در واقعیت ندارد. در کلانتری های محله ها می توان چند الگو از جرایم مشترک زن و شوهرها ترسیم کرد.

اول؛ زن و شوهر هایی که باهم دست به جرم می زنند، آنها نقشه می کشند، هدفی دارند و برنامه را با رضایت شروع می کنند. حالت دوم زن هایی هستند که به اجبار مرد ها همدست عمل مجرمانه می شوند.

این زنان با تهدید های کلامی، ضرب و شتم و قهر و دعوا مجبور به شراکت با شوهر شده اند. حالت سوم نیز مربوط به زن هایی است که جرم را از همسر خود یاد گرفته اند و این مسیر را برای رضایت او انجام می دهند.

کارشناسان اعتقاد دارند اصلی ترین عامل ورود جرم به حریم خانواده عادی شدن شراکت زوجین از طریق رسانه های بیگانه است.

ذهنی که هنوز با هنجار های اصلی در جامعه منطبق نشده به ندای فیلم ها و سریال ها رسانه های بیگانه جواب مثبت می دهد و خانه را به محل کشیدن نقشه جرم تبدیل می کند.

شراکت والدین در جرم نتیجه جامعه پذیری ناقص

رئیس انجمن آسیب شناسی ایران معتقد است در نظریات جامعه شناسی نظریه خاصی درباره همدستی زن و شوهر در جرم تعریف نشده است، اما این عمل را می توان در مجموعه نظریه «همنشینی افتراقی» که به معنی تاثیرپذیری افراد از همدیگر است، جای داد.

وقتی زن و شوهری در قالب دو همدست در انجام جرمی باهم شریک می شوند، نه به عنوان همسر بلکه دو عامل انسانی در قالب یک گروه از هم تاثیر می پذیرند و به تبادل ضدارزش ها می پردازند.

برای تحلیل چگونگی رفتار زن و شوهری که با هم تصمیم به جرم می گیرند باید به گذشته شان برگردیم؛ زیرا این دو هیچ گاه برای همدستی و به هدف جرم با هم ازدواج نکرده اند بلکه به نظر می آید

دختر و پسر اگر در دامن خانواده و شرایط تربیتی نابسامان بار آمده، یعنی خانواده چتر حمایتی و امنیتی برای فرزند نداشته باشد، آنها را به صورت ناقص جامعه پذیر می کند.

جامعه پذیری، که همان فرآیند اجتماعی شدن است، فرزندان را با سازوکار های مختلف آشنا و با شرایط جامعه سازگار می کند. یعنی کودک در جامعه پذیری کامل یاد می گیرد که مثبت اندیش و برای جامعه قابل تحمل باشد.

کورش محمدی می گوید: در جامعه چهار نهاد مسئولیت اجتماعی شدن افراد را بر عهده دارند. این نهاد ها شامل خانواده، آموزش و پرورش، رسانه و گروه همسالان می شوند.

بعد از خانواده و امر جامعه پذیری، این وظیفه مدارس است که جامعه پذیری ناقص را تکمیل کند، اما سوالی که اینجا مطرح می شود، این است که آیا آموزش و پرورش ما می تواند نقش مکمل داشته باشد؟ علاوه بر نارسایی آموزش و پرورش و خلأ تربیتی خانواده، مشکلات دیگری در جامعه مانند بیکاری فقر به کمک این قضایا می آید.

فرزند این خانواده نیز جذب گروهی از همسالان خود می شود که خارج از مدرسه با همان مشکلات فقر، بزهکاری، اعتیاد روبه رو بوده اند. همه این شرایط می تواند کودک را قبل از سن ازدواج به بزهکاری هدایت کند.

اگر او به این سمت نرود نیز با مجموعه ای از نیاز های بی پاسخ وارد اجتماع می شود، درس می خواند و گاه با فشار خانواده ازدواج می کند.

برای همین می تواند گفت نقص جامعه پذیری در زوجین می تواند زمینه همکاری آنها را نه به عنوان دو شریک زندگی، بلکه دو شریک جرم هدایت کند.

وی ادامه می دهد: در چنین شرایطی که نهاد های جامعه پذیری کم کاری می کنند، رسانه های بیگانه نیز به تمایل جوانان به بزه هایی مثل خیانت و مصرف موادمخدر دامن می زنند.

از این رو که زمینه نگرش افراد تحت تاثیر رسانه هاست، اگر یکی از زوجین از پیش از ازدواج حامل ضدارزش باشد استعداد پذیرش خیانت و بزهکاری را دارد. در جرایم زن و شوهر اگرچه هر دو بر یکدیگر تاثیر می گذارند، اما بیشتر مرد ها در ورود زنان به جرایم موثرند.

زنی که وارد جرم می شود تحت تاثیر چند عامل این را انتخاب می کند. گاه او تحت شرایط فقر مجبور به ازدواج شده و پشتوانه ای ندارد و گاه زن ممکن است تهدید به ضرب و شتم، طلاق یا عملی کردن آن بشود.

اگر زن، خانواده ای پشت سر خود نداشته باشد چاره ای جز مشارکت در اقدام مجرمانه ندارد. برای همین است که سایه والدین بر زوج های تازه ازدواج کرده بسیار ضروری به نظر می رسد.

برای مقابله با این وضعیت باید زمینه های اصلی جرم خیزی از بین برود. برای مثال نهاد آموزش با حمایت های بهزیستی همراه شود.

باید بهزیستی مکانیزمی در جامعه ایجاد کند تا خانواده مجبور به تحمیل ازدواج دختر نشود یا از ازدواج های بی سرانجام جلوگیری کند.

در یکی از تحقیق های انجمن آسیب شناسی در حواشی شهر های بزرگ به این نتیجه رسیدیم که اکثریت زنان از سوی خانواده ها مجبور به تن فروشی می شوند. اعتیاد به خودی خود عامل مهمی در انجام این بزه در زنان بوده، اما به غیر از آن فقر نیز تاثیر زیادی بر آن داشته است.

در نمونه هایمان بار ها به این عاملان برخورد می کردیم که مرد بیکار، بی سواد بوده، دنبال کار هم نبوده و با این وجود جامعه هم او را تائید کرده است.

او ازدواج می کند، بچه دار می شود و نهایتا پول خود را از کار کردن زن به دست می آورد و از این شرایط راضی است. همین نوع بزهکاری ها زنگ خطر لزوم وجود نظام حمایتگر را به صدا درمی آورند.

علاوه بر این، عاملان که در شرایط اسفبار اقتصادی و اجتماعی دست به بزه می زنند، تبعیض طبقاتی و چشم و هم چشمی نیز در برخی از اقشار عامل دیگری برای تمایل والدین به جرم است.

نیاز هایی مادی که میل به آنها میلی روانی محسوب می شود، در این شرایط زن و مرد را به شریک جرم همدیگر تبدیل می کند.
-

نگین باقری - تپش

نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

ایجاد هر خاطره جدید به مغز آسیب می‌زند!
مطالعه نشانگر عصبی بالقوه برای آسیب اجتماعی در اختلالات روانی را نشان می دهد!
۱۰ شگرد رسانه‌ای برای اثرگذاری بر باورهای مخاطب
پنج اقدامی که والدین باید در مواجهه با کودکان کابوس زده انجام دهند!
«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
چرا گاهی نمی‌توان بخشید و فراموش کرد؟!
مغز چطور خاطرات ماندگار می‌سازد؟
روانشناسی جمع‌آوری اشیا و یا کلکسیونر شدن
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
زندگی درس حساب است، خوبیها را جمع، بدیها را کم ، خوشی ها را ضرب و شادیها را تقسیم کنیم