قاتل ستایش محصول چه جامعهای است؟
یک جامعهشناس و محقق فرهنگ عامه از تأثیرات محیطی به عنوان یکی از عوامل اصلی بروز جنایات نام میبرد و از اینکه در سالهای اخیر دراینباره کار میدانی و تحقیقی نشده است، گلایه دارد. خبر تجاوز و قتل کودک شش ساله افغانی که در ورامین زندگی میکرد، شوکهکننده بود و طبیعی بود که اولین اظهارنظرها دراینباره، محکومکردن ماجرا و اعلام حمایت همهجانبه از خانواده قربانی باشد اما اینکه چه میشود که یک پسربچه 17ساله، بدون سابقه کیفری، دست به یک جنایت چندگانه بزند، چیزی است که میتواند مورد توجه روانشناسان و آسیبشناسان باشد. از آنجاییکه منطقهای که در آن جنایت صورت گرفته، منطقهای جرمخیز است و از همین نوع آسیب، در سالهای گذشته در این منطقه دیده شده، میشود به این نتیجه رسید که یکی از عوامل مؤثر بر بروز جنایت، عوامل محیطی است.
درهمینباره با محمد زینالی، جامعهشناس و محقق به گفتوگو نشستیم. او تأثیرات منطقهای بر بروز خشونت و جنایت را تأیید میکند و از اینکه روی اینگونه پروندهها در سالهای اخیر کار میدانی و تحقیقی جدی نشده است، گلایه دارد.
آیا عوامل محیطی و فضا در ارتکاب جرم نقشی دارند؟
طبق استدلالهایی که اندیشمندان کردهاند، فضا نقش مؤثری در هویت انسانها و حتی فهم انسانها دارد. فهم انسانها بازنمایی از فضای پیرامون است. فضای اطراف به نوعی هویت ما را تشکیل میدهد. اگر کسی در فضایی تحقیر شده، در یک معماری بینظم و آشفته و روانپریش زندگی کند، تأثیر خیلی عمیقی روی شخصیتش میگذارد. از یکسو بهخاطر رسانهایشدن زندگیمان، با یک فضای طبیعی پیرامونی زندگی میکنیم و ازسویدیگر با فضاهای خاصی که از طریق رسانهها ما را احاطه کردهاند.
ما بهخاطر جذابیتهای بصری این فضاهای رسانهای، دچار دوگانگیهای خاصی میشویم. عموم جوانان درحالحاضر نمیشود گفت فیلم نگاه نمیکنند و در تجربههای جدید بصری معاشرت و مشارکت ندارند. اینها عمدتا وجود دارند بهویژه درباره مسائل جنسی.
نمیشود گفت همه اینها دسیسه است. برخی تجربههای جنسی به صورت هنر در دنیا مطرح شدهاند که درست و غلطبودنش بحث امروز نیست. چیزی که به آن میخواهم اشاره کنم این است که اینها به عنوان پدیدههای جدید وجود دارند و جوانان ما هم در این تجربهها مشارکت میکنند؛ تجربههایی که آنها را از زندگی خودشان برمیدارند و میبرند به سوی آدمهایی که در این فیلمها حضور دارند.
در منطقه ورامین و اطراف آن، زندگی سنتی جریان دارد و مردم عموما از طبقههای پایین هستند. این فضاهای حاشیه شهر به عنوان مناطق درجه دو و سه، معماری درستی هم ندارند و این بسیار مهم است اما به آن فکر نمیکنیم. حتی راهرفتن و رسیدن از مدرسه به خانه ما هم در هویت ما تأثیرگذار است. وقتی فضاهایی اینگونه مخدوش باشد و ما در فضاهای متنوعی که از طریق تجربه بصری میبینیم، بههرحال تفاوتها را یکجایی حس میکنیم؛ میتوان گفت نوعی اختلال شخصیت فضایی هم وجود دارد؛ برخیها نمیتوانند در این شرایط شخصیت قرص و محکمی داشته باشند و امکان دارد هر جور تجربهای را انجام دهند و مرتکب اشتباهاتی شوند.
یعنی مکان زندگی میتواند عامل یا مؤثر بر تشدید این اختلال شخصیتی باشد؟
دقیقا مرتبط است؛ فضا بخش اعظمی از فهم و درک و شعور ما را شکل میدهد. وقتی ما در دوگانگی قرار میگیریم و دو فضای مختلف را تجربه میکنیم، یکسری مشکلات را خواهیم داشت، بهویژهاینکه فضای پیرامونمان مخدوش است و معماری درستی ندارد که البته فضای ما فضای تعاملی هم هست. فضای پیرامون ما دو نکته دارد؛ یکسری نشانهها هستند و دیگری ابزارها، یعنی ما امکاناتی را مانند بدن خودمان داریم و یکسری هم نشانههایی هستند که ما آنها را میفهمیم و قابل فهم هستند، مانند گوشه اتاقمان یا حالت چهره دوستانمان. این دو فاکتور برای ما سوژه ادراکی فضا و جنبهای از فضای ادراکی اطراف ما هستند و اهمیت دارند. ما با همینها زندگی میکنیم و جز ابزارها و نشانهها و حالتهایی که میبینیم، چیز دیگری برای زندگی نداریم.
احتمالا بشود حضور مهاجران در این مناطق را هم مؤثر دانست؛ برای مثال در ورامین و شهرستانهای اطراف پایتخت، مهاجران خارجی و داخلی بسیاری زندگی میکنند...
بله. وقتی ما به یک منطقه انس پیدا میکنیم و برای ما قدیمی میشود، ما با آن منطقه با نشانههای آشنایی برخورد میکنیم و همهچیز برایمان حلشده است و هیچچیز جدیدی برای ما وجود ندارد اما وقتی به حاشیه شهرها یا شهرکهایی که خانههایش مرتبا اجاره داده میشود و افراد متفرقه در آن زیاد دیده میشود نگاه میکنیم، میبینیم افراد آن همیشه جدید هستند. انسانها برای همدیگر کمتر مهم هستند و فضای پیرامون، فضایی است که انسانها در آن اصلا شناختهشده نیستند و یک بچه 16، 17ساله هم وظیفهای ندارد برود همه را بشناسد و مکاشفهای داشته باشد و با آن هیجان بالا، با تکانههای بالایی که در رابطهاش با نشانهها بهویژه در موضوعات جنسی وجود دارد، درباره یک بچه شش ساله دچار جنایت میشود و نمیتواند درک کند که این چه کاری بود کردم. من به عنوان یک کارشناس نمیتوانم فقط آن پسر 17ساله را مقصر بدانم. به نظر من ساختمانها، فضاها، تنوعها، تکثرها، در این قضیه بسیار نقش دارند.
ما نتوانستیم برای این انسانها، برای فضاهایشان یک شرایط انس ایجاد کنیم، چراکه انس است که به انسانها آرامش میدهد، انس است که به انسانها یک فضای پیرامونی پایدار و آرامبخش میدهد. به نظر من زندگی شهری امروز برای اینکه حقوق و حس شهروندی و فهم شهروندی شکل بگیرد، اولویتش شکلگرفتن روابط همسایگی است؛ روابط همسایگی را در شهرکها و در حاشیه شهرها نداریم. تنوع اینجا زیاد است. بهویژه در جاهایی که قومیتها وجود دارند، روابط بیشتر براساس روابط ژنی و خویشاوندی است، البته این هم یک نوع همسایگی دیرین است ولی در شهرها با این همه تنوع همسایگیهای قدیمی و تفاوتهای ژنی باید کاری برای انس انسانها با فضای پیرامون انجام دهیم.
فضای پیرامون بسیاری از آدمهایی که ردوبدل میشوند، بخش اعظمی از فضای پیرامون آدمها را شکل میدهند و بههمیندلیل چنین اتفاقاتی برای ما روشن میکند فضاهای مخدوشی داریم و انسانهای تازهبالغ وظیفهشان این نیست که فضاهای پیرامونی را صد درصد درک کنند و برخورد نامناسبی با آنها دارند، اینها تنها مقصر نیستند. بهویژه اوج قضیه را در بخش ملی میبینیم؛ میبینیم در اینجا همسایگیمان با افغانیها در تهران هیچ کاری نکرده است و ما نتوانستیم در این همه سال با کسی که همزبان ماست، ارتباط درستی برقرار کنیم.
مشکلات شهرسازی چقدر تأثیرگذار است؟
مشکلات از شهرسازی هم هست. مهندسهای ما فقط ابزاری کار کردهاند و به نشانهها توجه نکردهاند. ما باید در شهر خلق فضای مأنوس داشته باشیم. آجر باید از ابزار به نشانه تبدیل شود. رابطه ما با فضای شهری رابطه اخلاقی نیست. رابطه انسانی که در آن نشانهها اهمیت دارند و درک پیرامون برای انسانها اهمیت دارد، رابطه خوبی نبوده است.
درباره تأثیر محیط بر افزایش خشونتهای فردی و اجتماعی بگویید. در این حادثه، یک پسر 17ساله بدون هیچ سابقه کیفری سه جنایت را توأمان انجام میدهد که نشان از خشونتی بیحدوحصر دارد. این خشونت چطور یک جا جمع شده و به این شکل بروز پیدا کرده است؟
من میخواهم در اینجا یک پارامتر را مطرح کنم که شاید زیاد گفته نشده باشد؛ میخواهم بگویم ما در جوانهایمان حجم عظیمی از انرژی را داریم.
انسانها دارای درک و شعور هستند و همبستگی با محیط دارند و همیشه امکان اینگونه خطاها را ندارند و خودشان را کنترل میکنند اما امکان دارد در برخی افراد این کنترل از دست برود. بستگی به تجربه و حالت آن روز فرد دارد و نمیتوان همهچیز را به گذشته ربط داد. شاید آن روز آن فرد قدرت تحمل انرژیاش را نداشته و با اولین ابزاری که بهدست آورده، خواستهاش را اجابت کرده و مسبب جنایتی هولناک شده است.
سالهای سال است بدن همه جوانهای ما به انرژیهای فوقالعاده بالا مسموم است. همه شکلاتها و تنقلات سنتیمان از بین رفته و دمدستیترین خوراکیهایمان حاوی قهوه و کاکائو است. ببینید چه میخورند این بچهها و روز و شبشان با نوشابه و شکلات میگذرد. چیزهایی که مسمومیت غذایی ایجاد میکند اما این چیزها دیده و شنیده نمیشود. یک نکته دیگر هم این است که این تغذیه ناسالم موجب میشود انرژی بدنی بچههای ما بالا برود. بیشتر بچههای ما پیشفعال هستند و بچه هفت، هشت ساله با تقلاکردن این را نشان میدهد اما وقتی بزرگتر میشود، بچه نمیتواند برود بالای یک بلندی و از در و دیوار بپرد. همه بچهها حجم عظیمی از انرژی دارند. ما در دعواهای خیابانی، در تجربههایی که در مکالمهها وجود دارد یا در مسابقات ورزشی این حجم بالای انرژی را میبینیم. بهویژهاینکه انرژی در این دوران مخلوط با غریزه جنسی و تخیلات جنسی است.