شنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 20 Apr 2024
تاریخ انتشار :
چهارشنبه ۳ شهريور ۱۳۹۵ / ۰۹:۱۸
کد مطلب: 38096
۱

صحبت‌های تکان دهنده پسر نوجوانی که بخاطر مواد جان مادرش را گرفت+توصيه ها

درس خواندن برایم غیر قابل تحمل بود برای همین تصمیم گرفتم که دیگر به مدرسه نروم که با مخالفت شدید خانواده ام رو به رو شدم اما من تصمیم خود را گرفته بودم و حاضر به رفتن مدرسه نبودم.

وارد محیط کار شدم اما چون زود عصبانی می شدم با صاحب کارم دعوایم می شد و از آنجا بیرون می آمدم.

حال و هوای نوجوانی و آرزوهای بزرگ برای رسیدن به خواسته هایم مرا بیشتر عذاب می داد که حتما کاری کنم تا زودتر به خواسته هایم برسم.

پدرم و دایی ام هر دو معتاد بودند و من می دانستم که به خاطر ذره ای مواد چقدر پول می دهند.

با داریوش که دوست دایی ام بود آشنا شدم تا برایش مواد بفروشم با خودم می گفتم که با این کار در عرض چند سال می توانم ماشین و خانه بخرم.

حال و هوای مستقل شدن مرا به وجد آورده بود کارم را با داریوش شروع کردم توانسته بودم در عرض دو هفته پول خوبی بدست بیاورم که با یک ماه حقوق کارهای قبلی ام برابر بود برای همین اراده ام را قوی تر کردم تا کارم را با جدیت بیشتری دنبال کنم.

تا اینکه خانواده ام کارهای مرا فهمیدند با من برخورد شدیدی کردند حتی آنها گفتند که اگر بخواهم می توانند مرا در مدرسه دیگری ثبت نام کنند یا هر وقت پول خواستم به من بدهند تا به سمت چنین کاری نروم.

اما گوش من بدهکار نبود و فقط به فکر آرزوهایم بودم، زمانی که داریوش فهمید که خانواداده ام با کارهای من به شدت مخالفت کرده اند به من گفت این چه خانواده ای است که تو داری که مانع پیشرفت تو می شوند من اگر جای تو بودم آنها را می کشتم.

یک روز سر فروختن مواد با خریدار دعوایم شد و همدیگر را مورد ضرب و شتم قرار دادیم من از صحنه جرم فرار کردم .

آنها حکم جلب مرا گرفته بودند برای همین مدتی را متواری شدم اما بالاخره از فرار خسته شدم و خودم را به دادگاه معرفی کردم چند روزی را در زندان بودم تا با وثیقه آزاد شدم، به خانواده ام تعهد دادم که دیگر سمت فروش مواد نروم.

چند روزی گذشت و من دوباره وسوسه شدم وبا داریوش تماس گرفتم ،یک روزاواسلحه شکاری به من دادوگفت:که این مال خودت باشداین یک هدیه است.

من هم با آغوش باز پذیرفتم و می خواستم جلوی دوستانم و فامیل کم نیاورم و به آنها بفهمانم که من بزرگ شده ام و دیگر آن پسر کتک خور نیستم و قدرتم را به آنها نشان بدهم یک روز به خودم گفتم که بهتر است قدرتم را به داریوش هم نشان بدهم .

چون اوبه من اعتمادداشت مواد زیادی برای فروش به من می داد برای همین زمانی که هروئین ها را گرفتم و فروختم ،دیگر سراغ او نرفتم زمانی که او متوجه شده بود من وخانواده ام راتهدیدبه مرگ کرد.

به او گفتم که مواد دست پلیس ها افتاده من فرار کردم او می دانست که دروغ می گویم برای همین مرا مورد ضرب وشتم فراوان قرار داد و باز مرا تهدید کرد.

پول ها را خرج کرده بودم و هیچ پس اندازی نداشتم چون همه را خرج دوست و رفقایم می کردم.
می دانستم که مادرم پس انداز دارد برای همین به او گفتم که مبلغ پنج میلون تومان به من بده تا بتوانم قرض هایم را بدهم اما مادرم که از تمام ماجرا خبر داشت از این کار امتناع کرد.

چند روزی را با مادرم در تنش بودم که خواسته مرا اجابت کند اما او به من توجهی نمی کرد.

پدرم هم به مسافرت رفته بود و هر چه به او هم می گفتم او هم مانند مادرم توجهی به من نمی کرد.

یک شب با مادرم دعوای سختی کردم صبح که از خواب بیدار شدم هنوز از دست او ناراحت بودم، مادرم،خواهرم را به مدرسه برد و تا نزدیکی های ظهرنیامد وقتی که به خانه آمده از وسایلی که دستش بود فهمیدم که به بازار هم رفته.

خواسته ام را باز با مادرم در میان گذاشتم اما او به من توجهی نکرد خیلی عصبانی بودم و اصلا روی رفتارم کنترل نداشتم به سمت اسلحه رفتم و آن را به سمت مادرم نشانه گرفتم یک تیر به پهلوی مادرم زدم تا به سمت من برگشت بی اختیار دستم بر روی ماشه رفت و یک تیر هم به سرش زدم.

زمانی که به خودم آمدم دیدم مادرم با چشمانی باز که دارد به من نگاه می کند از دنیا رفته است.

خیلی پریشان بودم و خواستم که خودم را بکشم اما جرات نداشتم که به خودم آسیب بزنم.

اسلحه را از خانه بیرون بردم و جایی آن را مخفی کردم خودم به پلیس تماس گرفتم و گفتم وقتی به خانه آمدم مادرم را اینگونه دیدم .

یک هفته از این ماجرا گذشت اما عذاب وجدان مرا رها نمی کرد مخصوصا زمانی که چشمان مادرم بیادم می آمد.

می دانستم که پلیس دیر یا زود ماجرا را خواهد فهمید برای همین خودم را به پلیس معرفی کردم.
نمی دانم که خانواده ام مرا می بخشند یا خواستار قصاص من می شوند، حتی اگر مرا ببخشند هم زندگی خوبی نخواهم داشت.

توصیه های پیشگیرانه کارشناس پلیس:

1-نوجوانی مرحله ای است که فرد به دنبال کسب هویت است ،اگر دراین مرحله حضور جدی والدین نباشد، نوجوان در مسیر الگوبرداری غلط قرار میگیرد، شیوه های تربیتی والدین و همچنین شرایط و امکانات مختلف اقتصادی و فرهنگی و....تمام ویژگیهای دوران نوجوانی را تحت الشعاع قرارمیدهد.
باید توجه داشت که شیوه های سازگاری نوجوانان متفاوت است و والدین باید راه مناسب برخورد با نوجوان را دراین دوران فرابگیرند.

نوجوان در این سن در بحران هایی قرار میگیرد که نمیداند حق با کیست و چه راهی درست و یا غلط است.

والدین باید توجه کنند که دیگر نوجوان کودک نیست و نباید مثل قبل با او رفتار کرد اگر در خانواده ای به نوجوان احترام گذاشته شود و با زبانی صحبت شود که در شان نوجوان باشد خلائی در نوجوان احساس نمی شود که به سمت دوستان و کارهای خلاف برود.

کارشناسان معتقدند که اختلافات خانوادگی، سرخوردگیهای اجتماعی، تحقیر، محیط نامناسب و غیرصمیمی مدرسه، عدم اعتماد به نفس و توجه نکردن به نیازهای عاطفی از جمله مواردی است که سبب دورشدن نوجوان ازخانواده و پناه بردن به افراد ناباب که در نقش دلسوز برای نوجوان ظاهرشده اند می شود.

2- با توجه به محیط زندگی فرد و کمبود امکانات رفاهی، تفریحی،بالاخص ورزشی سبب میشود که نوجوانان و جوانان به تفریحات و سرگرمی های کاذب روی بیاورند.

3-باید درمدارس مشاوران فعال وجودداشته باشند تا درخصوص افراد ترک تحصیل کرده و بازگرداندن آنها به تحصیل و کمک به آنها اقداماتی صورت بدهند.

4- آموزشهای همگانی می بایست ازسوی سازمانهای مربوطه ازجمله دانشگاه ها، آموزش وپرورش،مشاوران کلانتری ها،ادارات ارشاد و... بیش از پیش صورت پذیرد.

این داستان از سوی پایگاه اطلاع رسانی پلیس ارسال شده است.
باشگاه خبرنگاران

 
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

۱۰ شگرد رسانه‌ای برای اثرگذاری بر باورهای مخاطب
پنج اقدامی که والدین باید در مواجهه با کودکان کابوس زده انجام دهند!
«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
چرا گاهی نمی‌توان بخشید و فراموش کرد؟!
مغز چطور خاطرات ماندگار می‌سازد؟
روانشناسی جمع‌آوری اشیا و یا کلکسیونر شدن
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
تقاضا برای سلب اختیار تشخیص اختلال اسکیزوفرنی توسط روانشناسان بالینی!
چرا نباید برای جلب محبت یا عشق التماس کنیم؟
مردم هرگز خوشبختی خود را نمیشناسند اما خوشبختی دیگران همیشه جلو دیدگان آنهاست به داشته هاي خود عميق تَر نگاه كنيم