ويژگي های آدم هاي نرمال ؛ روان پزشکان به که مي گويند نرمال؟
روانپزشکان به که ميگويند سالم؟
سلامت روان جدا از سلامت عمومي نيست و سالهاست که ديگر درتعريف سلامت، تنها سلامت جسم را در نظر نميگيرند. سلامت و بهداشت روان، علمياست براي بهتركردن و سازش بيشتر با پيشامدهاي زندگي.
فردي که داراي سلامت روان است، در حالتي به سر ميبرد كه نه در رابطه با خود ونه در رابطه با اجتماع واطرافيانش احساس ناراحتي پايدار ندارد و نسبت به مسايلي كه برايش اتفاق ميافتد واكنش طبيعي نشان ميدهد و از نظر عاطفي نيز مشكلي را احساس نميكند...
براساس آمارهاي موجود، حدود 20 درصد از مردم جهان به نوعي به يك اختلال رواني دچار هستند و دركشورهاي مختلف آمارهاي متفاوتي وجود دارد. اما آنچه حايز اهميت است نحوه برخورد با اين بيماران و خانواده آنها و خدماترساني درست به افرادي است كه به خدمات روانپزشكي نياز دارند.
فاكتورهاي زيادي دراختلال سلامت روان موثر هستند ولي به طور كلي عواملي كه موجب بيماري واختلال درسلامت روان ميشود آمادگيهاي ژنتيک، برخي استرسها ومشكلات زندگي، بيماريهاي جسمي، حوادث وبلاياي طبيعي و يا غيرطبيعي هستند كه ميتواند بيماريهاي رواني ايجاد كند. اما براي بيشتر اختلالات رواني درمانهاي مقرون به صرفهاي وجود دارد كه اگر به طور صحيح و به موقع استفاده شوند، افراد ميتوانند به عنوان اعضاي فعال جامعه در فعاليتها شركت كنند.
براي داشتن رواني سالم بايد سعي شود كه عوامل موثر در بيماريهاي رواني كه فاكتورهاي زيادي در آن دخيل هستند را به حداقل رسانده و اين مربوط به بحث اوليه در پيشگيري از بيماريهاي رواني است، كه علاوه بر خود افراد همه ارگانها، نهاد و سازمانهاي كشور براي فراهم كردن شرايط مناسب و ايدهآل براي زندگي افراد در جامعه اين وظيفه را برعهده دارند.
مساله مهم در مورد افراد مبتلا آن است كه مانع از شدت بيماري رواني آنان شويم كه اين موضوع مستلزم داشتن شبكه بهداشتي درماني كارآمد در سراسر كشور است و كساني كه دچار اختلالات رواني مزمن هستند با حداكثر امكانات درماني و بازتواني به جامعه و سلامت رواني برگردانيم.
اخلاق بخش عمدهاي از پيكره نرمال بودن را تشكيل ميدهد. اخلاق، انسان را وادار به پيروي از برخي باورهاي ارزشي و متعالي ميكنند.
ما در روانشناسي، انسان را مظهر تعالي خداوند ميدانيم... يعني ايمان به خداوند، ايمان به ارزشها، ايمان به مقدسات تعريف شده كه بخشي از آن به مقدسات و ارزشهاي متعالي برميگردد و بخشي از آن نيز به اخلاق و صفات خوب متعالي مانند توكل، اميد و... مربوط ميشود و فرد نرمال چنين اخلاقي دارد و به آنها تمسك ميجويد. 1.بخشندگي و دست و دلبازبودن: فرد نرمال، فقط دريافتكننده محبت نيست و خود نيز به ديگران مهر ميورزد، بنابراين فردي كه همنوعش برايش مهم نيست و روابط عاطفياش با فرزند، همسر، دوست، خواهر و برادر و... كند يا ضعيف است يا برعكس آنقدر روابط عاطفياش بيش از حد ميشود كه به وابستگي ميانجامد نرمال نيست.
2.داشتن هوش اجتماعي: فرد نرمال بايد هوش اجتماعي داشته باشد تا بتواند به دنبال فعاليتهاي شغلي و عملكردي براي بروز و ايجاد يك فعاليت مولد باشد. فعاليتهاي غيرمولد و بيفايده و بيارزش، مانند بسياري از فعاليتهايي كه در جهت خلاف است يا انجام آنها فايدهاي براي فرد يا افراد جامعه ندارد، فعاليت غيرمولد شناخته ميشود.
3.قدرت حل مساله: فردي كه قدرت حل مساله دارد، در برابر مشكلات تسليم نميشود و سعي ميكند براي مشكلات خود راهحل پيدا كند. طبيعي است براي رسيدن به اين هدف بايد واقعيتهاي موجود را درك كرد. افرادي كه از اين درك عاجزند و تفكرات سحرآميز دارند، به رمل و اسطرلاب، جادو و سحر و دعانويسي و كفبيني و موضوعات خرافي ميپردازند، قدرت حل مساله ندارند زيرا نميتوانند واقعيتهاي موجود را قبول كنند. نكته قابل توجه اينكه حتي در حل مساله، تكرار مكررات هم طبيعي نيست بلكه فرد بايد براي حل مشكلاتش ابداع و تنوع در تصميمگيري داشته باشد.
4.گذشت، بخشندگي و مروت: فرد نرمال بايد گذشت و بخشش داشته باشد و سخت و غيرقابل انعطاف نباشد و در عين حال بتواند خشم خود را بروز دهد. فردي كه مدام خشمش را فروميخورد و جرات ابراز احساسات خود را ندارد، نرمال نيست. البته بروز خشم بايد بدون صدمه و اهانت به خود و ديگران باشد و فرد نبايد ذرهاي به شخصيت خود يا ديگران لطمه بزند.
5.قدرت مقابله با استرس: واقعيت اين است كه ما در فضايي از استرس و اضطراب به سر ميبريم. فرد نرمال بايد بتواند با اين استرسها مقابله يا از مكانيسمهاي مقابلهاي براي رفع استرسها استفاده كند تا خود را با هر استرسي انطباق دهد و با آن مقابله كند. متاسفانه ما با بسياري از فقدانها، مشكلات مالي و اقتصادي، مسايل اجتماعي و محيطي، مسايل سياسي و... روبرو هستيم.
فرد بايد بتواند با اين استرسها كنار بيايد. كسي كه زود ميشكند و در برابر اندك استرسي كمر خم ميكند، نرمال نيست. هركس ممكن است يك عزيز، مال يا شغلش را از دست بدهد، اما بايد بتواند محروميتها را تحمل كند و در برابر اين فقدانها قدرت مانور و سوگواري داشته باشد و به پذيرش نهايي واقعيت برسد. 6.قدرت مديريت: فرد نرمال بايد قدرت مديريت محيط اطرافش و محيطي كه در آن زندگي يا كار ميكند، داشته باشد و اين به يك مديريت ذاتي نياز دارد.
7.در نظر گرفتن جوانب احتياط: فرد نرمال بايد همه جوانب احتياط را رعايت كند و به اصطلاح خود را ارزان نفروشد. البته منظور اين است كه بدبين باشد زيرا بدبيني خود غيرطبيعي است اما احتياط، وجه مهمي از نرمال بودن است. فرد بايد براي انجام معاملات اقتصادي، روابط بين فردي، امور اداري و شغلي و... محتاطانه عمل و رفتار خود را كنترل كند.
8.آموختن و آموزش: فرد بايد خودش را براي زندگي سرمايهگذاري كند. بايد دانش و آگاهي داشته باشد و واقعبينانه به سرنوشتي كه بر او در زمان و مكان خاصي كه قرار دارد تحميل شده، بپذيرد و در اين زمينه آموزش ببيند زيرا اگر از مسايل پيرامون خود آگاهي نداشته باشد و آنها را نپذيرد، طبعا رفتار غيرطبيعي از خود نشان ميدهد و دچار آسيبشناسي رواني ميشود و در گروه بيماران قرار ميگيرد. فرد نرمال بايد عاشق يادگيري باشد و بتواند موضوعات مختلف را طراحي و سازماندهي كند.
9.كنجكاوي و علاقهمندي: انسانهاي بيتفاوت، بياحساس، غيركنجكاو و غيرعلاقهمند به موضوعات روزمره، انسانهاي نرمالي نيستند بنابراين فردي كه زيباييها را تقدير و تحسين نميكند و نسبت به آنها كنجكاو نيست طبيعي و نرمال نيست.
10 آيندهنگر بودن: فرد نرمال بايد در مورد آينده خود جهتگيري داشته باشد و بداند چه آيندهاي براي فردا و فرداهايش در نظر دارد، بنابراين بايد براي سنين جواني، ميانسالي و سالمندي خود برنامهريزي كند.
11.خلاقيت و نوآوري: فرد نرمال بايد خلاق باشد و ايده داشته باشد و به ديگران و محيط كار و زندگي خود ايده بدهد. از سوي ديگر بايد استقلال داشته باشد و اهداف مناسبي در سر بپروراند. فردي كه وابسته است، نميتواند اهداف درستي را براي آينده خود برنامهريزي كند.
شناسايي نيازها: فرد نرمال بايد نيازهايش را بشناسد و به ارزشهاي وجودي خود پي ببرد و بتواند به مجهولات موجود در آنچه به عنوان واقعيتهاي موجود ذهن خود و اطرافيانش فراگرفته است، پاسخ دهد.
12.شور و هيجان: افراد نرمال بايد در انجام امور از خود شوق و حرارت نشان دهند. افراد بيحال و بياحساسي كه از خود شوق و شوري نشان نميدهند، به خصوص در مسايل خانوادگي و اجتماعي، افرادي سرد و بياحساس هستند نه نرمال.
13.عادل بودن: عدالت صفت بسيار خوبي است كه بايد آن را در انسانهاي نرمال جستجو كنيم. فرد بايد نسبت به شهروندان و خانواده خود عادل باشد و اگر نباشد از خود رفتارهاي پرخاشگرانه، بيتفاوتي، بياحساسي، بيتوجهي، بيعاطفگي و... نشان ميدهد.
دكتر سيدعلي احمديابهري/ روانپزشك و استاد دانشگاه علومپزشكي تهران
سلامت روان جدا از سلامت عمومي نيست و سالهاست که ديگر درتعريف سلامت، تنها سلامت جسم را در نظر نميگيرند. سلامت و بهداشت روان، علمياست براي بهتركردن و سازش بيشتر با پيشامدهاي زندگي.
فردي که داراي سلامت روان است، در حالتي به سر ميبرد كه نه در رابطه با خود ونه در رابطه با اجتماع واطرافيانش احساس ناراحتي پايدار ندارد و نسبت به مسايلي كه برايش اتفاق ميافتد واكنش طبيعي نشان ميدهد و از نظر عاطفي نيز مشكلي را احساس نميكند...
براساس آمارهاي موجود، حدود 20 درصد از مردم جهان به نوعي به يك اختلال رواني دچار هستند و دركشورهاي مختلف آمارهاي متفاوتي وجود دارد. اما آنچه حايز اهميت است نحوه برخورد با اين بيماران و خانواده آنها و خدماترساني درست به افرادي است كه به خدمات روانپزشكي نياز دارند.
فاكتورهاي زيادي دراختلال سلامت روان موثر هستند ولي به طور كلي عواملي كه موجب بيماري واختلال درسلامت روان ميشود آمادگيهاي ژنتيک، برخي استرسها ومشكلات زندگي، بيماريهاي جسمي، حوادث وبلاياي طبيعي و يا غيرطبيعي هستند كه ميتواند بيماريهاي رواني ايجاد كند. اما براي بيشتر اختلالات رواني درمانهاي مقرون به صرفهاي وجود دارد كه اگر به طور صحيح و به موقع استفاده شوند، افراد ميتوانند به عنوان اعضاي فعال جامعه در فعاليتها شركت كنند.
براي داشتن رواني سالم بايد سعي شود كه عوامل موثر در بيماريهاي رواني كه فاكتورهاي زيادي در آن دخيل هستند را به حداقل رسانده و اين مربوط به بحث اوليه در پيشگيري از بيماريهاي رواني است، كه علاوه بر خود افراد همه ارگانها، نهاد و سازمانهاي كشور براي فراهم كردن شرايط مناسب و ايدهآل براي زندگي افراد در جامعه اين وظيفه را برعهده دارند.
مساله مهم در مورد افراد مبتلا آن است كه مانع از شدت بيماري رواني آنان شويم كه اين موضوع مستلزم داشتن شبكه بهداشتي درماني كارآمد در سراسر كشور است و كساني كه دچار اختلالات رواني مزمن هستند با حداكثر امكانات درماني و بازتواني به جامعه و سلامت رواني برگردانيم.
اخلاق بخش عمدهاي از پيكره نرمال بودن را تشكيل ميدهد. اخلاق، انسان را وادار به پيروي از برخي باورهاي ارزشي و متعالي ميكنند.
ما در روانشناسي، انسان را مظهر تعالي خداوند ميدانيم... يعني ايمان به خداوند، ايمان به ارزشها، ايمان به مقدسات تعريف شده كه بخشي از آن به مقدسات و ارزشهاي متعالي برميگردد و بخشي از آن نيز به اخلاق و صفات خوب متعالي مانند توكل، اميد و... مربوط ميشود و فرد نرمال چنين اخلاقي دارد و به آنها تمسك ميجويد. 1.بخشندگي و دست و دلبازبودن: فرد نرمال، فقط دريافتكننده محبت نيست و خود نيز به ديگران مهر ميورزد، بنابراين فردي كه همنوعش برايش مهم نيست و روابط عاطفياش با فرزند، همسر، دوست، خواهر و برادر و... كند يا ضعيف است يا برعكس آنقدر روابط عاطفياش بيش از حد ميشود كه به وابستگي ميانجامد نرمال نيست.
2.داشتن هوش اجتماعي: فرد نرمال بايد هوش اجتماعي داشته باشد تا بتواند به دنبال فعاليتهاي شغلي و عملكردي براي بروز و ايجاد يك فعاليت مولد باشد. فعاليتهاي غيرمولد و بيفايده و بيارزش، مانند بسياري از فعاليتهايي كه در جهت خلاف است يا انجام آنها فايدهاي براي فرد يا افراد جامعه ندارد، فعاليت غيرمولد شناخته ميشود.
3.قدرت حل مساله: فردي كه قدرت حل مساله دارد، در برابر مشكلات تسليم نميشود و سعي ميكند براي مشكلات خود راهحل پيدا كند. طبيعي است براي رسيدن به اين هدف بايد واقعيتهاي موجود را درك كرد. افرادي كه از اين درك عاجزند و تفكرات سحرآميز دارند، به رمل و اسطرلاب، جادو و سحر و دعانويسي و كفبيني و موضوعات خرافي ميپردازند، قدرت حل مساله ندارند زيرا نميتوانند واقعيتهاي موجود را قبول كنند. نكته قابل توجه اينكه حتي در حل مساله، تكرار مكررات هم طبيعي نيست بلكه فرد بايد براي حل مشكلاتش ابداع و تنوع در تصميمگيري داشته باشد.
4.گذشت، بخشندگي و مروت: فرد نرمال بايد گذشت و بخشش داشته باشد و سخت و غيرقابل انعطاف نباشد و در عين حال بتواند خشم خود را بروز دهد. فردي كه مدام خشمش را فروميخورد و جرات ابراز احساسات خود را ندارد، نرمال نيست. البته بروز خشم بايد بدون صدمه و اهانت به خود و ديگران باشد و فرد نبايد ذرهاي به شخصيت خود يا ديگران لطمه بزند.
5.قدرت مقابله با استرس: واقعيت اين است كه ما در فضايي از استرس و اضطراب به سر ميبريم. فرد نرمال بايد بتواند با اين استرسها مقابله يا از مكانيسمهاي مقابلهاي براي رفع استرسها استفاده كند تا خود را با هر استرسي انطباق دهد و با آن مقابله كند. متاسفانه ما با بسياري از فقدانها، مشكلات مالي و اقتصادي، مسايل اجتماعي و محيطي، مسايل سياسي و... روبرو هستيم.
فرد بايد بتواند با اين استرسها كنار بيايد. كسي كه زود ميشكند و در برابر اندك استرسي كمر خم ميكند، نرمال نيست. هركس ممكن است يك عزيز، مال يا شغلش را از دست بدهد، اما بايد بتواند محروميتها را تحمل كند و در برابر اين فقدانها قدرت مانور و سوگواري داشته باشد و به پذيرش نهايي واقعيت برسد. 6.قدرت مديريت: فرد نرمال بايد قدرت مديريت محيط اطرافش و محيطي كه در آن زندگي يا كار ميكند، داشته باشد و اين به يك مديريت ذاتي نياز دارد.
7.در نظر گرفتن جوانب احتياط: فرد نرمال بايد همه جوانب احتياط را رعايت كند و به اصطلاح خود را ارزان نفروشد. البته منظور اين است كه بدبين باشد زيرا بدبيني خود غيرطبيعي است اما احتياط، وجه مهمي از نرمال بودن است. فرد بايد براي انجام معاملات اقتصادي، روابط بين فردي، امور اداري و شغلي و... محتاطانه عمل و رفتار خود را كنترل كند.
8.آموختن و آموزش: فرد بايد خودش را براي زندگي سرمايهگذاري كند. بايد دانش و آگاهي داشته باشد و واقعبينانه به سرنوشتي كه بر او در زمان و مكان خاصي كه قرار دارد تحميل شده، بپذيرد و در اين زمينه آموزش ببيند زيرا اگر از مسايل پيرامون خود آگاهي نداشته باشد و آنها را نپذيرد، طبعا رفتار غيرطبيعي از خود نشان ميدهد و دچار آسيبشناسي رواني ميشود و در گروه بيماران قرار ميگيرد. فرد نرمال بايد عاشق يادگيري باشد و بتواند موضوعات مختلف را طراحي و سازماندهي كند.
9.كنجكاوي و علاقهمندي: انسانهاي بيتفاوت، بياحساس، غيركنجكاو و غيرعلاقهمند به موضوعات روزمره، انسانهاي نرمالي نيستند بنابراين فردي كه زيباييها را تقدير و تحسين نميكند و نسبت به آنها كنجكاو نيست طبيعي و نرمال نيست.
10 آيندهنگر بودن: فرد نرمال بايد در مورد آينده خود جهتگيري داشته باشد و بداند چه آيندهاي براي فردا و فرداهايش در نظر دارد، بنابراين بايد براي سنين جواني، ميانسالي و سالمندي خود برنامهريزي كند.
11.خلاقيت و نوآوري: فرد نرمال بايد خلاق باشد و ايده داشته باشد و به ديگران و محيط كار و زندگي خود ايده بدهد. از سوي ديگر بايد استقلال داشته باشد و اهداف مناسبي در سر بپروراند. فردي كه وابسته است، نميتواند اهداف درستي را براي آينده خود برنامهريزي كند.
شناسايي نيازها: فرد نرمال بايد نيازهايش را بشناسد و به ارزشهاي وجودي خود پي ببرد و بتواند به مجهولات موجود در آنچه به عنوان واقعيتهاي موجود ذهن خود و اطرافيانش فراگرفته است، پاسخ دهد.
12.شور و هيجان: افراد نرمال بايد در انجام امور از خود شوق و حرارت نشان دهند. افراد بيحال و بياحساسي كه از خود شوق و شوري نشان نميدهند، به خصوص در مسايل خانوادگي و اجتماعي، افرادي سرد و بياحساس هستند نه نرمال.
13.عادل بودن: عدالت صفت بسيار خوبي است كه بايد آن را در انسانهاي نرمال جستجو كنيم. فرد بايد نسبت به شهروندان و خانواده خود عادل باشد و اگر نباشد از خود رفتارهاي پرخاشگرانه، بيتفاوتي، بياحساسي، بيتوجهي، بيعاطفگي و... نشان ميدهد.
دكتر سيدعلي احمديابهري/ روانپزشك و استاد دانشگاه علومپزشكي تهران