جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - 19 Apr 2024
تاریخ انتشار :
شنبه ۹ بهمن ۱۳۹۵ / ۲۰:۳۸
کد مطلب: 39879
۱

آیا سلامت روان، فقط نداشتن اختلالات روانی است؟

آیا سلامت روان، فقط نداشتن اختلالات روانی است؟

هر از چندی گزارشی از وزرات بهداشت درباره شیوع اختلالات روانی از آمار زنان و مردانی می‌گوید که به یک نوع اختلال روانی مبتلا می‌شوند. در میان انواع اختلالات نیز افسردگی و اضطراب شیوع بیشتری دارد. سؤال اینجاست که آیا آمار ذکرشده در این گزارش‌ها بدین معناست که سایر افراد که اختلال روانی ندارند، دارای سلامت روان هستند؟ و مهم‌تر آن‌که آیا بین سلامت روان و لذت‌بردن از زندگی ارتباطی وجود دارد؟

از آنجایی که در گذشته هدف مطالعات روان‌شناختی بیشتر بررسی بیماری‌های روانی و درمان بوده است، تعریف سلامت روان مترادف با نبود بیماری‌های روانی و علائم بیمارگونه تلقی شده است؛ در حالی که از دههٔ ۸۰ میلادی در تعریف سلامت روان تغییر و تحول بسیاری پدید آمده است. با چشم‌پوشی از برخی تمایزات بین دو اصطلاح «بهداشت روان» و «سلامت روان»، یکی از جامع‌ترین تعریف‌های سلامت روان، تعریف سازمان جهانی بهداشت از این مفهوم خواهد بود. بنا به تعریف سازمان بهداشت جهانی، بهداشت روانی و سلامت روان، فقط به معنای نبود اختلال روانی نیست، بلکه بیشتر به نوعی سلامت ذهنی ارتباط دارد. این سازمان، سلامت روانی را این گونه تعریف می‌کند: «سلامت روانی در درون مفهوم کلی سلامت قرار دارد و سلامت یعنی توانایی کامل برای ایفای نقش‌های روانی و جسمی، سلامت به معنای نبودِ بیماری یا عقب‌ماندگی نیست.»

در تعریف دیگری که مقبول بسیاری قرار گرفته است، انجمن کانادایی بهداشت روانی، سلامت روان را در سه قسمت تعریف کرده است: بخش اول نگرش‌های مربوط به خود، شامل تسلط بر هیجان‌های خود، آگاهی از ضعف‌های خود و رضایت از خوشی‌های خود است.

بخش دوم، نگرش‌های مربوط به دیگران، شامل علاقه به دوستی‌های طولانی و صمیمی، احساس تعلق به یک گروه، احساس مسئولیت در مقابل محیط انسانی و مادی است. بخش سوم نیز نگرش‌های مربوط به زندگی است که خود شامل پذیرش مسئولیت‌ها، ذوقِ توسعهٔ امکانات و علائق خود، توانایی اخذ تصمیمات شخصی و ذوقِ خوب‌کارکردن است؛ پس مشاهده می‌کنیم این انجمن، سلامت روانی را در ارتباط با سازگاری محیط و نگرش‌های مربوط به خود و دیگران تعریف می‌کند، اما به مفاهیم بیماری، آسیب‌شناسی و ناسازگاری ارجاع نمی‌دهد.

بنابراین می‌توان گفت سلامت روانی صرفاً به معنای نداشتن علامت بیماری نیست؛ بلکه فرد سالم علاوه بر نداشتن نشانه‌های بیماری روانی باید بتواند ارتباطات سالمی را با دیگران برقرار کند، واقعیت‌ها را بپذیرد، خود را با محیط سازگار کند و در راستای شکوفاساختن استعدادهای فطری خود بکوشد و اهداف خود را به طور منطقی تحقق بخشد.
در یک دید کلی نیز می‌توان بیان داشت سلامت روان واقعی، هم شامل پیشگیری از بیمارشدن و هم شامل ارتقاء سلامت مثبت خواهد بود که از بخش دوم تا حد زیادی غفلت شده است.

دربارهٔ ارتباط بین رضایت و لذت‌بردن از زندگی و سلامت روان، محققان مختلف نشان داده‌اند، رضایت و لذت‌بردن از زندگی، یکی از پیش‌بینی‌کننده‌های قوی سلامت روان است. در واقع، افرادِ دارای رضایت بالای از زندگی هیجان‌های مثبت بیشتری را تجربه می‌کنند، از گذشته و آیندهٔ خود و دیگران، رویدادهای مثبت بیشتری را به یاد می‌آورند و از پیرامون خود ارزیابی بهتری دارند و آن‌ها را خوشایند توصیف می‌کنند. در حالی که افرادِ با رضایت پایین، خود، گذشته و آینده‌شان، دیگران و رویدادهای زندگی را نامطلوب ارزیابی می‌کنند و هیجان‌های منفی بیشتری مانند افسردگی و اضطراب را گزارش خواهند کرد.

محققان دیگری نیز معتقدند افرادی که از زندگی رضایت بالاتری دارند، از شیوه‌های مقابلهٔ مؤثرتر و مناسب‌تری استفاده و عواطف و احساسات مثبت عمیق‌تری را تجربه می‌کنند. در کل، رضایت و لذت از زندگی می‌تواند پیش‌گوی سلامت روان باشد.

 
 
سپیده دانایی
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

پنج اقدامی که والدین باید در مواجهه با کودکان کابوس زده انجام دهند!
«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
چرا گاهی نمی‌توان بخشید و فراموش کرد؟!
مغز چطور خاطرات ماندگار می‌سازد؟
روانشناسی جمع‌آوری اشیا و یا کلکسیونر شدن
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
تقاضا برای سلب اختیار تشخیص اختلال اسکیزوفرنی توسط روانشناسان بالینی!
چرا نباید برای جلب محبت یا عشق التماس کنیم؟
ویژگی‌های یک اردو مطالعاتی خوب چیست؟
انسانهاي شاد دنياي درونشان را ميسازند، انسانهاي غمگين دنياي بيرونشان را سرزنش ميكنند.