پرورشگاه قرار بوده پناهگاهي باشد براي كودكاني كه خانواده آنها را نپذيرفته يا خود به پاي خود از آزار نزديكان گريختهاند تا در فضايي امن بزرگ شوند اما بزرگ شدن پايان تلخي زندگي همه آنها نيست.
سرنوشت کودکان پرورشگاهی
خانه بخت دختران پرورشگاهی سیاه است
12 شهريور 1396 ساعت 11:52
پرورشگاه قرار بوده پناهگاهي باشد براي كودكاني كه خانواده آنها را نپذيرفته يا خود به پاي خود از آزار نزديكان گريختهاند تا در فضايي امن بزرگ شوند اما بزرگ شدن پايان تلخي زندگي همه آنها نيست.
يكي از مددكاران اين مركز كه نخواسته نامش فاش شود از آزار و اذيت جنسي يكي از نيروهاي تاسيساتي اين مركز به اين دختر آن هم به دفعات متعدد پرده برداشته است اما به گفته اين مددكار، پس از احراز اين موضوع براي مدير مركز، هيچ اقدامي براي دفاع از اين دختر انجام نشده و حتي قرار است براي حل و فصل ماجرا او به مركز ديگري منتقل شود.
اين مددكار در ادامه صحبتهايش تاكيد ميكند كه ث. به تنهايي قرباني اهداف شوم اين تاسيساتي نبوده و پيش از اين، دو دختر ديگر نيز طعمه هوسراني اين فرد شده بودند و پس از اطلاع مدير مركز از ماجرا به مراكز ديگري منتقل شدهاند. اين كارمند تاسيساتي با قرداد حجمي يا شركتي براي اين مركز كار ميكرده و پس از روشن شدن ماجراي تعرض او به يكي از مددجويان، با ورود بهموقع و برخورد جدي بازرسي سازمان بهزيستي از كار بيكار ميشود اما با اين ادعاي مدير مركز كه نيروي تاسيساتي ديگري در اختيار ندارد بار ديگر به كار فراخوانده شده است. نكته تلخ داستان اما اينجاست كه فرد متعرض خود نيز پدر يك كودك عقبمانده ذهني است. براساس قانون اين دختر بايد براي انجام مراحل قضايي و مجازات اين مرد به پزشكي قانوني معرفي شود، كاري كه مدير اين مركز از آن خودداري ميكند.
مددكار اين مركز ادامه ميدهد: مدير اين مركز كه به تازگي ارتقا يافته و براي جلوگيري از بدنامي مركزش ميخواهد موضوع را در خفا حل و فصل كند دختر را براي معاينه به جاي پزشكي قانوني به مطب يكي از متخصصان بيماريهاي زنان فرستاد، با اين حال اين متخصص نيز اعلام كرده كه براي اثبات تعرض، اين دختر بايد به پزشكي قانوني برود، موضوعي كه مدير اين مركز همچنان علاقهاي به اجراي آن ندارد. حتي او براي اين كه صورت مساله را پاك كند از روانشناس مركز خواسته است تا گواهي صادر كند كه براساس آن اين دختر به دليل داشتن عقب ماندگي ذهني توهم داشته و صحبتهايش واقعي نيست؛ پيشنهادي كه روانشناس مركز از انجام آن خودداري كرده است. اين در حالي است كه به گفته اين مددكار ث. تنها ۲۰ درصد معلوليت ذهني دارد و به راحتي ميتواند يك زندگي را با حمايتهاي دور اداره كند و صحبتهاي او خلاف واقع نيست.
«تنبيه بدني نه! اذيت!»
بازرسي سازمان بهزيستي به محض اينكه از ماجرا مطلع شده از مسئولان مركز خواسته كه هرچه سريعتر گزارش پزشكي قانوني را ارسال كنند، با اين حال مدير مركز همچنان از اين كار جلوگيري ميكند و مصمم است صورت مساله را پاك كند.
اگرچه سازمان بهزيستي با جديت تمام انواع مراقبتهاي لازم را در دستور كار دارد اما متأسفانه اخبار مشابهي از مراكز ديگر هم به گوش ميرسد. در يكي از مراكز نگهداري معلولان ذهني كه دختران ۳۰ تا ۳۵ ساله هم در بينشان هست، عليرغم تذكرات مكرر سازمان بهزيستي، دختر جواني كه ميگويد خانواده ندارد و مجهولالهويه است و چون جايي براي رفتن ندارد اينجا مانده، اعتراف مي كند كه يكي از مسئولان مركز و دو نفر از پرسنل آنها را «اذيت» ميكنند. در پاسخ به اين پرسش كه «چطور اذيتي» تنها ميگويد: «وسايلي كه خيرين براي ما ميآورند به ما نميدهند. بعد براي اينكه آنها را بگيريم شرطهايي براي ما ميگذارند.»
وقتي از او ميپرسم بچهها شرطها را اغلب قبول ميكنند يا نه ميگويد: دختران معلول ذهني و جسمي، مثل هر آدم ديگري نيازهايي دارند. طبيعي است كه خيلي از پيشنهادها را سريع قبول كنند.
كساني كه به نحوي از اين مركز بيرون آمدهاند هم روايت مشابهي دارند. ش. كودك ۱۲ سالهاي كه به فروش مواد مخدر مشغول است، در پاسخ به اينكه چرا در مراكز نگهداري نميماند ميگويد: «اذيت ميكنند.» و وقتي از او ميپرسي: «يعني چهجور اذيتي؟ تنبيه بدني؟» پاسخ ميدهد: «تنبيه بدني نه. اذيت...»
يكي هم زياد است
مديركل پيشين اداره كودكان بي سرپرست و رئيس كنوني مؤسسه خيريه فرهاد كه در زمينه زنان بيسرپرست مبتلا به سرطان فعاليت ميكند در پاسخ به اينكه اين اتفاقات چه اندازه صحت دارد و به چه ميزان رخ ميدهد ميگويد: فرض كنيد مثلا هزار مركز داريم و در هر مركزي ۲۰نفر ممكن است همكاري كنند. اگر خداي نكرده يك درصد از اين ۲۰ هزار نفر مشكل داشته باشند چون جامعه آماري ما بالاست به تعداد زيادي ميرسيم.
نبيالله عشقي ثاني تأكيد ميكند: البته اين استدلال كه ۱۰ هزار بچه را نگه ميداريم و دو تا بچه ما اين طور شده پذيرفتني نيست. يكي هم زياد است. يك مركز نمي تواند بگويد مواظب ۶۰ نفر بودم و يكي از دستم رفت چون نسبت به همه مسئوليت دارد.
وي تصريح ميكند: البته بايد پيشينه اين افراد را هم در نظر بگيريم. من بچه اي را داشتم كه توسط پدرش مورد آزار جنسي قرار مي گرفت و ناپدري با او رابطه مكرر داشته و عمو و ديگران هم از او سوء استفاده ميكردند. چنين فردي فرق مي كند با كسي كه در يك خانواده سالم اجتماعي زندگي مي كند.
عشقي ميگويد: البته بايد از تلاشهاي شبانهروزي كاركنان خانههاي كودكان و نوجوانان كه يكي از مشكلترين مسئوليتهاي مراقبتي و تربيتي ما را بر عهده دارند، سپاسگزاري كرد. سختترين كار در بهزيستي اداره كردن مراكز مراقبت است و سخت ترين كار مراقبت از بچه هايي است كه خانواده اي ندارند. اين اتفاقات مي افتد و مسئولان هم شرعا هم قانونا مكلفند همه دقت ها را به عمل بياورند، بچه ها را آموزش بدهند، به مربيان و كاركنان هم آموزش بدهند و به طور مستمر و پيوسته بايد مراقب آنها باشند.
مديركل پيشين اداره كودكان بي سرپرست درباره مراقبتهاي لازم براي پيشگيري از اتفاقاتي همچون تعرض به ث. ميگويد: بسياري از آزارهاي جنسي در جامعه ما متاسفانه ابتدا از بستگان شروع شده است. حال مركزي داريم براي بچههايي كه از نظر ذهني و جسمي دچار معلوليت هستند. براي مثال فردي را داريم كه ضريب هوشي معادل كودك هفت ساله را دارد. چنين فردي كه شرايط جسمي دختر بالغ را دارد اصلا تشخيص نمي دهد و تصورش بازي است. اما طرف ديگر ممكن است بخواهد سوء استفاده كند.
عشقي تصريح ميكند: مسلما در مرحله اول انتخاب كاركنان كنترل ها بايد مستمرا اتفاق بيفتد و نظارت بر عملكرد كاركنان بايد سالانه و حتي ۶ ماه يك بار باشد. بايد منظم كلاس هاي آموزشي گذاشته شود و اين مراقبت كردن چيزي نيست كه يك بار انجام بدهيد و تمام بشود.
وي در تأييد اين اتفاق ميگويد: مطالعات نشان مي دهد آسيبها اغلب توسط افرادي همچون نگهبان، باغبان، خدمه، تميزكار و مسئول تأسيسات رخ ميدهد. افرادي كه خودشان هم از تحصيلات پايين تري برخوردار هستند و خودشان هم ارتباطات منظم اجتماعي ندارد و بالاخره تمايلات ممكن است آنها را تشجيع كند يا شرايط مساعدي پيش بيايد كه به سمت يكي از اين بچه ها گرايش پيدا كند و خداي ناكرده اتفاقات بدي بيفتد.
خانه بخت دختران پرورشگاهي سياه است
آزار و اذيت داخل مركز پايان تلخيهاي زندگي اين دختران نيست. م. كه اكنون چند سال است از مركز بيرون آمده ميگويد: وقتي از مركز بيرون آمديم، براي چند نفرمان خانه گرفتند تا بعد كه ازدواج كرديم به خانه و زندگي خودمان برويم. مدتها گذشت و سرانجام مجبور شديم باور كنيم كه كسي با شرايط ما با ما ازدواج نميكند. هر ۵ نفري كه با هم بوديم روابط دوستانهاي داشتيم، اما موفق به ازدواج نشديم.
ادعاي م. در فعاليتهاي پژوهشي هم تأييد شده است. در يك پژوهش سه ساله روي دختراني كه از مراكز بيرون آمدهاند همه دختراني كه در پرورشگاه بزرگ شده بودند و بعد ازدواج كرده بودند ازدواجشان به طلاق منتهي شد و آنها كه بچهدار شده بودند شرايطشان سختتر هم ميشد. در بخشي از گفتگوهاي نقل شده در اين پژوهش آمده كه يكي از دلايل نگاه منفي اين دختران به مردان بوده است: اغلب دختران با توجه به آنكه از مراكز بيرون نميآمدند با مردي مراوده نداشتند. مرد را موجود بيرحمي مثل پدرشان كه آنها را رها كرده ميديدند و اگر هم او را به ياد نداشتند تنها مردي كه ميديدند پيرمرد بداخلاق و زمختي بود كه باغچهها را آب ميداد. به همين دليل از مردان بيزار بودند و بعد از ازدواج هم روش برخورد با شوهر را نميدانستند.
مديركل پيشين اداره كودكان بي سرپرست در اين باره ميگويد: كساني كه در اين مراكز زندگي ميكنند به دلايل مختلف شرايط متفاوتي داشتهاند. يكي يك سال اينجا بوده و ديگري ۲۰ سال. از سوي ديگر مربيها ۲۴ ساعته عوض ميشوند و هركدام ويژگي خودشان را دارند و اين تفاوت ويژگي هاي اين افراد هم روي اين بچه ها اثر مي گذارد.
عشقي تأكيد ميكند: بعضي از بچه ها قبل از اينكه وارد بهزيستي شوند توسط مادر پدر و بستگان شكنجه شدهاند يا حداقل تربيت خوبي نشده اند. وقتي ۱۵ نفر با شرايط بسيار متفاوت و ويژگي هاي آسيب پذيري كنار همديگر زندگي مي كنند خواه ناخواه روي هم اثرهاي منفي مي گذراند همچنان كه اثر مثبت هم مي گذارند.
وي درباره شريط ازدواج آنها نيز توضيح ميدهد: الان يكي از چالش هاي بزرگ جامعه ما چيست؟ متاسفانه ازدواج بسيار پايين است تعداد بسيار زيادي دختر داريم كه سن ازدواج را پشت سر گذاشته اند عدد ميليوني است و به ۳۰ سال رسيدهاند و هنوز با خانواده زندگي مي كنند. وقتي دختري ميخواهد ازدواج كند خانوادهاي وجود دارد كه از نظر اقتصادي، آموزش آداب اجتماعي و از ديگر ابعاد به عنوان حامي دختر خودش را نشان مي دهد. اما در مراكز، اين چگونه اتفاق مي افتد؟ البته مديران مركز و مددكاران اجتماعي مداخله ميكنند و قواعد و اصول را يادآوري مي كنند ولي يادمان باشد هيچ روان شناس و كاركرد ديگر اداري نقش مادر را نمي تواند اجرا كند.
عشقي تصريح ميكند: سؤال ديگري كه پيش مي آيد اين است كه چه كساني با اين بچه ها ازدواج مي كنند؟ مسلماً خيلي از آقايان به دلايل مختلف ممكن است تمايلي به ازدواج با يك دختر خانمي كه در خانه كودكان زندگي كرده اند نداشته باشند اگر چه اين دختران سالم و با محبت و زيبا هستند و اگرچه آداب را مي دانند و تحت حمايت هستند.
وي ادامه ميدهد: سرانجام آنكه پس از ازدواج هم اغلب دختران در برهههاي مختلف از مشاوره و حمايت مادر و خانواده خود برخوردارند. با همه اينها تعداد طلاق هايمان فوق العاده زياد است. آمار رسمي بالاي ۲۵ درصد است و بسياري از جدايي ها در دو سه سال اول رخ ميدهد. پس اول بايد واقعيت هاي موجود در جامعه را ببينيم بعد حق داريم از خانه كودكان و نوجوانان و كسي كه در آنجا زندگي مي كند چه ميزان انتظار داشته باشيم كه بتوانند زندگي خوب و پايداري داشته باشند.
به جرأت ميتوان اكثريت قريب به اتفاق كاركنان مراكز وابسته به بهزيستي، از مديران و مددكاران گرفته تا نيروهاي اداري و خدماتي را از زمره كساني دانست كه عمر خود را براي خدمت به بيپناهترين مردمان اين سرزمين گذراندهاند. كساني كه به جاي شغل ساده و ثابت پشت ميز با ارباب رجوع شيك و اتوكشيده، كار سخت و پرمسئوليت نگهداري از كساني را برگزيدهاند كه حتي خانوادهشان نيز از نگهداري آنها شانه خالي كردهاست. عليرغم اين همه گاه رخدادهاي كمشماري همچون سرگذشت ث. اين كارنامه درخشان را لكهدار ميكند و از اين روست كه اهميت كنترل، بازرسي، دقت در فرايند انتخاب كاركنان و آموزش و مراقبت مستمر آنان دوچندان ميشود.
کد مطلب: 41834