کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

گفت‌وگو با شهین علیایی‌ زند

بررسی «سرکوب» از منظر روانکاوی/ مرا پناه دهید ای زنان ساده کامل

ایران , 12 شهريور 1398 ساعت 11:17

شهین‌ علیایی‌ زند، عضو هیأت‌ علمی‌ دانشگاه‌ و بنیانگذار اولین‌ مؤسسه‌ پیشگیری‌ از آزار جنسی‌ کودکان‌ و نوجوانان‌ در خاورمیانه است. او به‌دلیل پژوهش‌هایش در زمینه آسیب‌های اجتماعی بویژه تحقیق میدانی 4 ساله‌اش روی موضوع روسپی گری و عوامل زمینه‌ساز تن دادن زنان به آسیب، شناخت دقیقی از مسائل زنان و مشکلات شان دارد.


 به بهانه اکران فیلم «سرکوب» که بازنمایی روانکاوانه‌ای از تجربیات زنانی درگیر سرکوب و سرخوردگی است با او به گفت‌وگو نشسته‌ایم. علیایی‌زند معتقد است فیلم ضمن خوانش زنانه از نیازهای سرکوب‌شده که حاصل آن پرخاشگری است، روایت جامعه‌شناختی و سیاسی هم دارد. در عین حال علیایی‌زند با تأکید بر شخصیت ملیحه با بازی باران کوثری که پرستار خانگی و زنی متعلق به طبقه پایین جامعه است، می‌گوید قصه‌ فیلم بر نادیده گرفتن تأثیرگذاری این طیف زنان در جامعه هم تأکید دارد. از دید او «ما از هر دو جا وامانده‌ایم؛ نه آن زن قدیمی هستیم که ردش را می‌شود در شعر فروغ دید که «کدام قله؟ کدام اوج؟ مرا پناه دهید ای زنان ساده کامل» و نه زن روشنفکری که اهل تفکر و تعمق و مطالعه است. چرا که خیلی اوقات روشنفکری در جامعه ما کپی‌کاری‌های بدون تعمق از واژه‌هایی است که از معنایش بی‌خبریم.»  

 
«سرکوب» با وجود اینکه پرداخت به ظاهر هیجان‌انگیزی ندارد اما مخاطب را تا پایان قصه با خود همراه می‌کند و کشف هر شخصیت در آن باعث پیشبرد داستان می‌شود. فارغ از نگاه کارشناسانه‌ و تخصصی‌تان در حوزه روانشناسی، مواجهه‌ و ارزیابی‌ کلی‌تان از فیلم چیست؟
سرکوب فیلم تأثیرگذاری است و آدم را به تفکر وا می‌دارد. خوشحالم که فیلم را دیدم. اما در عین حال تماشای آن دو حسرت برایم به همراه داشت. اول متأسفم از اینکه در زمان نمایش کمتر از 10 نفر در سالن نمایش باغ فردوس حضور داشتند. گرچه درک فیلم فرآیند سختی دارد و مثل برخی آثار دم دستی نیست و نمی‌شود سهل‌اندیشانه به تماشای آن نشست. با وجود این مشتاقم مخاطبان بیشتری فیلم را ببینند و تماشای آن را به دیگران هم پیشنهاد می‌کنم. در عین حال بر خلاف درج رده‌بندی سنی و ممنوعیت تماشای آن برای افراد کمتر از 12 سال، معتقدم که این محدودیت سنی باید برای 18 سال لحاظ شود. چرا که باید روی فیلم متمرکز شد و موشکافانه آن را دید. دیدن این فیلم از یک طرف به تعمق و تحلیل عمیقی نیازمند است و از طرف دیگر نیازمند تجارب وسیعی است. افراد زیر 12 سال نه این تفکر را دارند ونه تجربه‌اش را که البته آرزویمان این است که هیچ‌کدام هیچ وقت این تجربه را نداشته باشند.

 
 با توجه به سابقه تحقیقاتی و کاری‌تان کدام وجه از فیلم برایتان جذاب بود؛ پرداخت روانکاوانه به دنیای زنانه یا نگاه جامعه‌شناختی فیلم؟
اول اینکه باید بگویم در تمام مدت تماشای فیلم حسرت می‌خوردم که کاش می‌شد این فیلم را به جای پرده سینما، روی صحنه تئاتر تماشا کرد. من خیلی تئاتری به آن نگاه کردم و دائم به این موضوع فکر می‌کردم که اگر به‌عنوان یک تئاتر روی صحنه می‌آمد چقدر تأثیرگذارتر می‌شد. من آدم سخت پسندی هستم و از هر فیلمی خوشم نمی‌آید. اما بدون تعارف «سرکوب» فیلم عمیقی بود و دوستش داشتم. خارج از بحث کارشناسی و تخصص روانشناسی، از مهم‌ترین امتیازات فیلم، فیلمبرداری و صحنه‌آرایی بود که من را خیلی جذب کرد. بویژه دومین سکانس یعنی جایی که اتاق پرویز منبع روشنایی ندارد، تاریک است و ملیحه (باران کوثری) شمعی روشن می‌کند. علاوه بر حرکت نمادین و اثرگذار روشن کردن شمع، طراحی این صحنه جزو صحنه‌های درخشان فیلم است. از منظر روانشناسانه از یک سو می‌توان در چارچوب خانواده به روابط آدم‌ها نگاه کرد و از سوی دیگر با وسعت دید بیشتر آن را به جامعه تعمیم داد. حال و هوای این خانه شبیه همان فضایی است که در جامعه امروز تجربه می‌کنیم. در واقع سیاهی را که فیلمساز می‌بیند من هم به‌عنوان یک روانشناس به همین شکل می‌بینم. اگر چه همیشه به خوش‌بینی معروف هستم و اینکه از هر سیاهی روزنه‌ای بیرون می‌کشم و همچنان معتقدم که یک روزنه‌ای وجود دارد که باید پیدایش کنیم. معتقدم که قطعاً فیلم «سرکوب» هم همین کار را می‌کند. خیلی مشتاقم‌ و امیدوار که جریان شمع و فضای جامعه را همه گرفته باشند.
 
 بله تمام فیلم در یک لوکیشن ثابت می‌گذرد؛ در یک خانه نم‌گرفته. در سکانس ابتدایی فیلم پنجره‌ای باز می‌شود و پس از آن به گفته شما آن صحنه درخشان روشن کردن شمع در اتاق تاریک پرویز (پدر مستبد خانه) را می‌بینیم. برداشت خودتان از روشن‌کردن شمع و فضای جامعه چیست.
فیلم می‌گوید منفعل نباشیم و تسلیم تاریکی نشویم. شمعی برداریم، نوری بیندازیم و کاری بکنیم. همیشه سعی کرده‌ام امید را ببینم و روزنه‌ای پیدا کنم. این تفکر که بگوییم وضعیت همین است و نمی‌شود کاری کرد، یعنی مرگ و سیاهی. من علاقه‌مند نیستم به سیاهی چیزی اضافه کنم بلکه دلم می‌خواهد شمعی روشن کنم.
 
با این همه تلخی در فضای فیلم این نگاه امیدوارانه و برداشت‌ از روشن کردن شمع از کجا می‌آید؟
به اعتقاد من اگر کارگردان با این نگاه موافق نبود، پایان فیلم با باران تمام نمی‌شد. باران نشان برکت و امید است. بعد از بارش باران آسمان روشن می‌شود و زندگی برکت می‌گیرد. بویژه اینکه در سکانس پایانی کودکی وارد این خانه می‌شود. کودک نازنینی که با وجود اینکه پیداست در چه شرایط سختی بزرگ شده، شاد و مهربان است. من آدم فیلم‌بینی هستم و حرفه‌ام هم به نوعی با فیلم در آمیخته است، با دیدن این صحنه بخش‌هایی از سه  گانه «پدرخوانده» کاپولا برایم تداعی شد که در هنگام تصویر خشونت و کلنجار رفتن آدم‌ها دو سه بچه این ور و آن ور می‌دوند. کودک نشانه استمرار زندگی است.
 یکی از هشتگ‌های فیلم در فضای مجازی «نه به فراموشی» است. در صحنه‌ای از فیلم پروانه (پردیس احمدیه) به دو خواهرش می‌گوید: «فقط مامان نیست که فراموشی گرفته، همه‌تون فراموشی گرفتین و اینکه فراموش کردین منم.» یکی از نکات قابل توجه فیلم فراموشی است. به نظر می‌رسد تجربه‌های تلخی که این شخصیت‌ها پشت سر گذاشته‌اند آنها را بالاجبار به سکوت و فراموشی کشانده است.
 
البته من هیچ وقت در این فیلم چنین چیزی ندیدم که جریان‌ها فراموش شده باشد. بلکه افراد به روی خودشان نمی‌آورند اما می‌دانند که هست. مگر می‌شود چنین چیزی را به فراموشی سپرد، با این دیدگاه که این وقایع را به ضمیر ناخودآگاه شان پس زده‌اند بیشتر موافقم. یک نکته ظریف و باریک فیلم که مربوط به حوزه کار من است و به اعتقاد من خیلی هم تأثیر‌گذار بود مربوط به صحنه‌ای است که بعد از تماس‌های خانم پرستار دخترهای خانواده یکی یکی به خانه می‌آیند. هر کدام از این سه دختر با وجود اینکه مدت  هاست خانه را ترک کرده‌اند و در این مدت اصلاً پیدایشان نبوده اما همگی طلبکارند، طلبکار از آدمی که بدهی به آنها نداشته. هنوز روی واژه‌ها صحبت نمی‌کنم، دارم فقط روی تن صدا و نگاه تحقیرآمیز صحبت می‌کنم. بویژه دختر بزرگ خانواده، پریسا (الهام کردا) که به نظر می‌رسید به خاطر شرایط سخت زندگی‌اش جانش به لبش رسیده و آن طور که باید و شاید صبوری نداشت. ما همه قربانی هستیم اما درعین حال که قربانی هستیم انگار از جامعه یاد گرفته‌ایم که در مواجهه با آدم‌هایی که نسبت به ما قدرت و موقعیت پایین‌تری دارند ما هم ظالمانه رفتار کنیم و ستمگر باشیم، در حالی که این فرد شاید بیش از ما قربانی باشد.
 
این طلبکاری از خشونت و ظلمی می‌آید که شخصیت های فیلم در سال‌های گذشته متحمل شده‌اند؟
بله قطعاً. در پاسخ به سؤال قبل هم گفته شد که ما قلدری و ظلم و استبداد را یاد گرفته‌ایم، ما بویژه یاد گرفته‌ایم با فردی که از امکانات کمتری برخوردار است و پارتی و حامی ندارد ستمگر باشیم و تا می‌توانیم له‌اش کنیم. از طرفی دیگر ما در جامعه‌ای سیاست‌زده زندگی می‌کنیم، از صبح که بلند می‌شویم تا شب هنگام همه رفتارهایمان در قالب سیاست و گزاره‌های سیاسی تجزیه و تحلیل می‌شود. به عبارت دیگر هر کداممان یک کارگر سیاسی هستیم و اصلاً زندگی نمی‌کنیم و توجه کنید که سیاست در ذات خود خشن و مملو از کنایه و حیله است. به همین خاطر هم ملاطفت سال  هاست که چمدان خود را بسته و از جامعه ما سفر کرده است.
 
جالب اینکه بزرگترین ضربه‌ای که به این خانواده وارد شده هم حاصل نزاع سیاسی است. با این نگاه شما هم معتقدید که فیلم اگر چه فضای زنانه‌ای دارد اما روایتی جامعه‌شناختی از استیصال و وضعیت بغرنج تاریخی شخصیت‌ها ارائه می‌دهد و نباید آن را به یک روایت فمینیستی تقلیل داد؟
بله، به نظر من فیلم یک اثر جامعه‌شناختی و سیاسی است. به مسائل زنان نگاهی عمیق، پررنگ و موشکافانه داشته است. زنان در این جامعه بهای سنگین‌تری پرداخته‌اند و پرداختن به مسائل آنها به صورتی خاص حق آنها بوده است. از اینکه بگذریم باید بگویم که برای من یکی از نکات جذاب فیلم این بود که زنان با آرایشی غلیظ وارد خانه می‌شوند اما در انتها آرایشی نداشتند دقت کنیم وقتی پروانه دختر کوچک خانواده وارد خانه شد چه تیپی داشت و وقتی خارج می‌شد چه تیپی. توجه کنیم وقتی زنان فیلم بالاخره گرد هم آمده‌اند و با وجود بدقلقی‌های اولیه با هم تعامل داشتند به یک شناخت رسیدند و این شناخت برای آنها تلنگری بود. آنها در یک لحظه بزرگ شدند و قدرت بیشتری پیدا کردند و بنابراین به جای پرداختن به ظاهرشان توجه آنها معطوف به درون و رفتارشان شد؛ البته با قدرتی بیشتر. اضافه می‌کنم در این فیلم نقش ملیحه زن پرستار برای من از همه جذاب‌تر بود؛ زنی به غایت ستم دیده و قربانی ضرب و شتم؛ زنی به ظاهر عوام اما رشد یافته‌تر و ایثارگرتر. این زن من را به یاد شعر زیبای فروغ انداخت شعری که می‌گوید «کدام قله؟ کدام اوج؟ مرا پناه دهید ای زنان ساده کامل.» 
 
درعین حال روح همیشه حاضر مردانه را در فیلم می‌بینیم. دوربین سیال، روح پدر است و در صحنه‌ای هم باز نهیب مردانه دوست پدرشان (جمشید هاشم‌پور) را می‌بینیم که در همان حضور کوتاه چطور به پریسا طعنه می‌زند که «البته آدم‌ها شبیه هم نیستند اما شما آن طور هم که نشان می‌دهید آدم شجاعی نیستید». تمام زنان این خانه آمال‌ و آرزوهایشان و قهرمان زندگی‌شان را در خسرویی جست‌و‌جو می‌کنند که با همین نگاه کشته شده است. 
 
این به گونه‌ای تکرار ماجرای سهراب کشی است.  در «سرکوب» من بار دیگر می‌بینم که سهراب کشته می‌شود. تکیه کلام مادر اسم پسرش خسرو است. خسرو از دهانش نمی‌افتاد. مرد زندگی این مادر خسرو بود چون شوهر نتوانسته بود مرد زندگی او باشد. من در مقاله‌ای با عنوان «عروس و مادر شوهر دو روی یک سکه» نوشتم که هر کدام از آنها می‌خواهند یک تکه از پسر را بکنند و مال خودشان کنند و آبشخور این رویداد یک نیاز واحد و یکسان است. بویژه در طیف زن‌های قدیمی‌تر زن‌ها انتقام از شوهرشان را از طریق پسرشان می‌‎گرفتند. توجه کنید که وقتی زنان قدرت را در خودشان یافتند دیگر نه نیازی به رستم دارند و نه سهرابی در این میان قربانی خواهد شد. در چنین شرایطی همه سهراب‌ها، همه رستم‌ها و همه تهمینه‌ها در کنار هم با ملاطفت بیشتری زندگی خواهند کرد و حقوق شان نیز پایمال نخواهد شد.


کد مطلب: 48170

آدرس مطلب :
https://www.migna.ir/news/48170/بررسی-سرکوب-منظر-روانکاوی-مرا-پناه-دهید-زنان-ساده-کامل

میگنا
  https://www.migna.ir