کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

رسش یا پختگي چیست؟!

11 مهر 1398 ساعت 20:43

موجود زنده قادر نیست رفتاری را کامل فرا گیرد مگر این‌که به مرحله‌ای از نمو رسیده باشد. یعنی اگر انسان از نظر پختگی، آمادگی بروز رفتاری را داشته باشد آن رفتار ظاهر می‌شود ولی اگر به مرحله معینی نرسیده باشد و آمادگی لازم را نداشته باشد، رفتار خاص ظاهر نمی‌شود و یا آن‌طور که شایسته است به مرحله بروز نمی‌رسد.


میگنا: یکی از مفاهیم مهم در روانشناسی رشد اصطلاح رَسِش،نضج یا پختگی است ( maturation). به معنای رشد بیولوژیک کودک و رسیدن به حدی از توانایی عملی است که انجام یک الگوی رفتاری خاص را ممکن می‌سازد. مانند راه رفتن یک کودک.


فردی که بیشترین تلاش را کرد تا مطالعه رسش آغاز شود، آرنولد گزل بود. گزل معتقد بود که رشد کودک، تحت تأثیر دو نیروی عمده است. نخست آنکه، کودک محصول محیط خویش است. اما گزل معتقد بود که رشد کودک به کونه ای بنیادی تر، از درون و بر اثر عمل ژن ها، هدایت می شود. او این فرایند را رسش یا بالیدگی نامید.

ویژگی بارز رشد مبتنی بر رسش این است که همواره به صورت مراحلی ثابت، آشکار می شود. این مسئله را می توان نخست در جنین در حال رشد مشاهده کرد که در آن مثلاً، قلب همواره اولین عضوی است که رشد می یابد و عمل می کند. به همین ترتیب، مغز و سر، زودتر از سایر بخش های بدن جنین، از قبیل دست و پا رشد می کنند. این ترتیب که طرحی ژنتیکی آن را هدایت می کند، هرگز نقض نمی شود.

رشد به صورت سلسله مراحل، پس از تولد نیز ادامه می یابد. البته کودکان از نظر میزان رشد با یکدیگر تفاوت دارند. بعلاوه، میزان رشد تحت کنترل تفاوت های فردی است که به وسیله مکانیزم های ژنتیکی درونی، تعیین می شود.

آنچه در نضج نقش اساسی را به عهده دارد تکامل و نظام‌یافتگی سیستم عصبی، ساختارهای بدنی و روانی و استعداد‌های ذاتی است و تجربه و یادگیری تاثیر چندانی در آن ندارد.
 
رسش به معنی آمادگی زیستی است که خود مبتنی بر یک نقشه ژنتیک می باشد، همانگونه که دانه های گیاهی دارای برنامه ی رشد طبیعی و منظمی هستند که در صورت وجود نور و رطوبت کافی عملی می شود، انسان نیز که رشد خود را از رحم مادر شروع می کند، دارای برنامه ی رشد طبیعی و نظم است که شرایط محیطی آن بر اثر می گذارد.

رسش عبارتنست از توالي همگاني رخداد هاي بيولوژيكي در دستگاه عصبي مركزي كه بروز يك كاركرد رواني را ممكن مي سازد ؛ البته با فرض اينكه كودك از لحاظ جسماني سالم باشد و با افراد و اشيا ء سر وكار داشته باشد .

برنامه رشد زیست شناختی طبیعی انسان یقین می کند که مثلاً کودک می تواند در حدود یک سالگی اولین لغات با معنی را تلفظ کند و راه برود و یا در حدود 11 تا 14 سالگی به بلوغ جنسی برسد.

تغییرات روان شناختی انسان نظیر تفکر، توانایی حل مسئله و ... نیز تحت تأثیر تغییرات زیست شناختی مغز است. پس اینکه ما انسانها در جنبه های بسیاری از رشد شبیه یکدیگر هستیم، خود نشان دهنده  این نکته است که وراثت، خصوصیات مشترکی را در برنامه زیست شناختی و طبیعی رشد ما قرار داده است. تغییرات رشدی مطابق با این برنامه طبیعی در ما اتفاق می افتند.

كودكاني كه با بزرگسالان سر و كار دارند بين يكسالگي و سه سالگي سخن گفتن را آغاز مي كنند. همين پديده يكي از بهترين نمونه هاي رسش كنشهاي رواني است.

مغز كودك سه ماهه به قدر كافي رشد نكرده است تا بتواند سخن بگويد از سوي ديگر كودك دو ساله كه مغزش به اندازة كافي رشد كرده است قادر به سخن گفتن نخواهد بود، مگر اينكه شاهد سخن گفتن بزرگسالان بوده باشد.

رسش نمي تواند باعث بروز عملكرد رواني شود؛ رسش صرفاً محدودة زودترين زمان بروز عملكرد رواني را تعيين مي كند. آغاز توانايي با روري كه در بين غالب جوانان آمريكايي بين 12 تا 15 سالگي است، واقعه ا ي مربوط به رسش است، و بستگي دارد به آزاد شدن هورمون هاي خاصي از غده هيپوفيز كه در قاعده مغز قرار دارد. ولي عوامل محيطي مانند كيفيت تغذيه در دوران كودكي ممكن است بلوغ را تسريع كند يا تا چند سال به تأ خير اندازد.

رسش و محیط، تأثیرات کاملاً متفاوتی دارند. در رشد قبل از تولد، این موضوع بدین معنا است که رسش، متمایز از جنبه های محیط درونی از قبیل حرارت و اکسیژنی است که جنین از مادر دریافت می کند. بی تردید این عوامل محیطی اهمیت بسیار زیادی دارند، زیرا پشتیبان رشد سالم هستند، اما در ترتیب آشکار شدن ساختار و الگوهای عمل، هیچ نقش مستقیمی ایفا نمی کنند. این وظیفه، بر عهده مکانیزم رسش است. نوزاد پس از تولد، به محیط متفاوتی وارد می شود. این محیط، تنها نیاز های جسمانی او را برآورده نمی کند، بلکه محیطی اجتماعی و فرهنگی است که او را به انجام رفتار های درست وا می دارد.

گزل معتقد بود که کودک برای تحقق قوای نهفته در خود، به وضوح به محیط اجتماعی نیاز دارد، اما همچنین بر این باور بود که نیروهای اجتماعی، زمانی به بهترین وجه بر کودک اثر می گذارد که با اصول رسشی درونی، هماهنگ باشند. گزل به ویژه، با آموزش زود هنگام مطالب به کودکان مخالف بود. کودکان هنگامی که آمادگی پیدا کنند و دستگاه عصبی آن ها به قدر کافی رشد کند، خواهند نشست، خواهند ایستاد و راه خواهند رفت. آن ها در زمان مناسب و با هدایت عوامل درونی شان، به تدریج بر تکالیف مختلف تسلط می یابند.

تا پیش از آن زمان، آموزش، ارزش چندانی ندارد و ممکن است بین مراقب و کودک، باعث پیدایش تنش نیز بشود. این کودک، در برخی مهارت ها توانایی بیشتری از خود نشان داد، ولی کودک آموزش ندیده خیلی زود و با تمرین بسیار کمتری همین توانایی ها را به دست آورد، و این تکالیف را تقریباً در همان سنی انجام داد که از او انتظار می رفت.

بنابراین، ظاهراً یک برنامه زمانی درونی وجود دارد که آمادگی انجام دادن تکالیف را تعیین می کند و به نظر می رسد سودمندی آموزش های زود هنگام، نسبتاً موقتی است. مسئله تحریک زود هنگام، مسئله ای بحث انگیز است، اما ظاهراً تلاش های ما برای تسریع رشد حرکتی اولیه، تأثیرات اندکی دارد.

بنابراین، رسش به فرایندی اطلاق می شود که از طریق آن، رشد به وسیله عوامل درونی و در درجه اول، ژن ها که مواد شیمیایی درون هسته سلول ها هستند، کنترل می شود. ژن ها توالی، زمان بندی و شکل پیدایش الگوهای عمل را تعیین می کنند. تا اینجا عمدتاً رشد مبتنی بر رسش رفتار حرکتی اولیه را، که گزل در مطالعات خود بر آن تأکید داشت، توضیح داده ایم. با وجود این، گزل بر این باور بود که رشد تمامی شخصیت، در کنترل رسش است. مثلاً او معتقد است: دستگاه عصبی کودک در مراحل و تسلسل هایی طبیعی، رسش می یابد. او قبل اینکه بایشتد، می نشیند. قبل از صحبت کردن، غان و غون می کند. قبل از اینکه حقیقت را بگوید، از خود دروغ سر هم می کند. قبل از اینکه مربع بکشد، دایره رسم می کند، قبل از اینکه نوعدوست شود، خود پسند است. قبل از اینکه به خود متکی شود، به دیگران وابسته است. همه توانایی های کودک از جمله اصول اخلاقی او، از قوانین رشد متأثر است.

با وجود این اکثر روان شناسان معاصر، جهت گیری رسشی گزل را، بسیار افراطی می دانند. بیشتر روان شناسان، نقش رسش را تأیید می کنند، اما بر این باورند که یادگیری و تدریس، بسیار بیشتر از آنچه گزل تصور می کرد،اهمیت دارند. آن ها معتقدند که محیط صرفاً از الگویابی درونی حمایت نمی کند، بلکه در سازماندهی رفتار نیز نقش دارند.

بیشترین انتقادها از گزل، به شیوه ارائه هنجارهای سنی به وسیله او مربوط است. هنجارهای او از یکسانی بیش از حد حکایت دارد و او در مورد میزان تغییر پذیری که در هر سن می توان انتظار داشت، اظهار نظر نکرده است. به علاوه، هنجارهای گزل، بر مبنای کودکان طبقه متوسط در یک محیط دانشگاهی (ییل) عرضه شده است و ممکن است در سایر زمینه های فرهنگی، به طور کامل مصداق نداشته باشد. با توجه به این یافته ها، تصویری که گزل از رشد ارائه می کند، بیش از حد ناکافی به نظر می رسد. اکنون نوزادان بسیار باهوش تر از آنچه تصور می شد، به نظر می رسند و پژوهشگران در مورد ذهن کودکان در چند ماه بعد از تولد، قابلیت های قابل توجهی را در می یابند.  
 
 
رسش یا بلوغ روانی
از هشت ماهگی به بعد بخش دیگری در روان نوزاد به وجود می آید به نام «خود». کودک آگاه می شود که بین او و محیط بیرون مرزی وجود دارد. کودک در یک سالگی فرق بین «خود» و «دگر خود» را می شناسد که همان وجدان اخلاقی اوست و به عبارتی تمام بایدها و نبایدها، خوب ها و بدها و اخلاق و معیارها و ارزش ها را متوجه می شود. این خود مبتنی بر یک نقشه ژنتیک می‌باشد. تغییرات روان‌شناختی انسان، مانند تفکر، توانایی حل مسئله، و غیره تحت تأثیر زیست‌شناسی مغز است، و از تغییرات رسش به شمار می‌آید.


در مسیر رشد بهنجار و طبیعی، همزمان با رشد جسمی، «خود» کودک هر روز قوی تر می شود و غرایزش به طور کامل تحت سلطه او درمی آید. بلوغ روانی بعد از بلوغ جسمی کامل می شود. اما این روند همیشه به شکل هماهنگ و به موقع صورت نمی گیرد و سبب می شود پاره ای از افراد در عین برخورداری از رشد جسمانی کامل و کافی، از نظر رشد روانی تاخیر داشته و از نظر روانی نابالغ باشند. چنین افرادی اغلب افسرده، مضطرب، روان پریش، روان نژند و حتی گاه دچار بیماری های جسمی– روانی می شوند. رفتار هایی مانند وسواس، کمرویی، عدم رعایت حقوق اجتماعی دیگران و در نهایت اعمالی مانند دزدی، جنایت همگی نشانه ای از عدم بلوغ روانی است.

بلوغ روانی امری کاملا جدا از بلوغ جسمانی است و به راحتی می توانم بگویم از ابتدایی ترین نیازها برای رسیدن به هر موفقیت پایداری مسئولیت پذیری است و مسولیت پذیری تنها در سایه بلوغ روانی اتفاق می افتد و اولین و مهمترین نشانه بلوغ روانی است. فردی که به بلوغ روانی رسیده، تلاش برای تغییر دیگران را متوقف کرده و فقط روی خود متمرکز می شود. ما نمی توانیم رفتار همه را تغییر دهیم، اما با تغییر خود، نگرشمان نسبت به مسایل و دیگران عوض خواهد شد و رفتارهای دیگران را جور دیگری خواهیم دید.

وقتی به بلوغ روانی رسیده ایم که بیاموزیم دیگران و خودمان را همانطور که هستند و مستیم بپذیریم. برای اینکه بتوانیم به کسی کمک کنیم باید ابتدا او را همانطور که هست بپذیریم، سپس می توانیم دوستش داشته باشیم و حالا که دوستش داریم می توانیم کمکش کنیم. هم در مورد خودمان و هم در مورد دیگران این مساله صادق است.

بلوغ روانی یعنی خود را برتر از دیگران ندانیم و بر نقاط مثبت دیگران متمرکز شویم. بلوغ روانی یعنی دنبال تایید دیگران نباشیم و خود را با کسی مقایسه نکنیم. بلوغ روانی و بالیدگی پذیرش خویشتن است، همانگونه که هستیم و درک این نکته که تا هنگامی که خود را نپذیریم هیچ تغییری رخ نخواهد داد .


کد مطلب: 48447

آدرس مطلب :
https://www.migna.ir/news/48447/رسش-یا-پختگي-چیست

میگنا
  https://www.migna.ir