سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ - 19 Mar 2024
تاریخ انتشار :
جمعه ۹ اسفند ۱۳۹۸ / ۰۸:۵۵
کد مطلب: 49834
۱۱
۱
Karpman drama triangle

مثلث کارپمن؛ نگاه روانشناسی به یک سبک زندگی بیمارگون

مثلث کارپمن؛ نگاه روانشناسی به یک سبک زندگی بیمارگون
میگنا: در علم روانشناسی، نظریه ای به نام " مثلث کارپمن " وجود دارد که بسیار کاربردی است و رایج ترین مدل روابط بین مردم است و توسط استیون کارپمن در تحلیل رفتار متقابل طراحی شده است. این نظریه یک بازی ذهنی و روانی را مطرح می کند که بسیاری از انسان های دنیا به آن دچارند. کارپمن مثلثی را ترسیم می کند که در هر ضلع آن یک نقش وجود دارد؛ یک ضلع به نام ناجی، ضلعی به نام قربانی و ضلع دیگر با عنوان آزارگر.

این مثلث یا چرخه را استیون کارپمن ،اولین بار آن را در سال 1968 توصیف کرد. مردم یکدیگر را دستکاری می کنند ، به یکدیگر وابسته هستند و از آن بسیار خسته می شوند. خوشبختی در چنین روابطی بسیار اندک است. مانند نیروها برای ایجاد تفاوت. اما راهی برای این وجود دارد.

کارپمن مطرح می کند که بسیاری از ما آدمها در طول زندگی روزانه گرفتار این بازی و مثلث می شویم. چرا که این مثلث به ما کمک می کند تا انرژی های روانی روزانه خودمان را تخلیه کنیم و بار مشکلات را بر گردن دیگری بیاندازیم.
 
کارپمن مثلث نقش‌ها را برای بازی‌های انسان‌ها ابداع کرد. انسان‌ها در روابط خود در نقش ‌های کارپمن قرار می‌گیرند.


دانسته یا نادانسته، بیشتر ما به عنون یک «قربانی» به زندگی و مسائل آن واکنش نشاند می‌دهیم. هرگاه از پذیرش «مسئولیت» عمل، فکر یا اقدام خود سرباز می‌زنیم، بدون آنکه آگاه باشیم در نقش قربانی قرار می‌گیریم. «قربانی‌گری» به طور اجتناب ناپذیری، احساس خشم، ترس، گناهکاری و یا بی‌کفایتی ایجاد می‌کند و باعث می‌شود که ما احساس کنیم به ما خیانت شده، و دیگران از ما سوءاستفاده کرده‌اند.


تاریخچه
اریک برن پایه‌گذار نظریه بازی‌ها است. او در این تئوری توضیح می‌دهد آنچه به عنوان رفتار نشان می‌دهیم و آنچه در مقابل دریافت می‌کنیم همه در قالب ناهشیار و به صورت نوعی بازی روانی صورت می‌گیرد؛ و طبعاً هر بازی با هدف دریافت لذت ویا به تعبیر روانشناسی «نوازش» می‌باشد.

شاگرد برن، استیون کارپمن در تکمیل این تئوری نظریه خود را درقالب یک مثلث ابداع کرد. از دید برن این مثلث آنقدر گویا و کامل بود که آن را بنام خود کارپمن نامگذاری کرد. به این مثلث، مثلث شرم یا خالق شرم نیز گفته می‌شود. همه بازی‌های روانی در یک مثلث اتفاق می‌افتند. هرکس در این مثلث گیر بیفتد در واقع اسیر بازی‌های روانی می‌شود که حاصلی جز شرم، استیصال و درماندگی ندارد.


احساس قربانی بودن توسط استیون کارپمن به خوبی در قالب مثلث قربانی نشان داده شده است. نگاه عمیقی به آن و ارزیابی خود و روابط‌مان در پرتو آن می‌تواند شناخت عمیق‌تری برای ما فراهم آورده و به رشد و تعالی ما کمک شایانی نماید. به این مثلث «شرم آفرین» یا «خالق شرم» گویند Lyne Forrest » برخی نویسندگان از جمله لین فارست، زیرا معتقدند بوسیله نقش‌آفرینی در این مثلث ما بطور ناهوشیار زندگی دردناک و رنج‌آوری را به نمایش می‌گذاریم که برای خودمان «شرم‌آور» است. این مثلث جایگاهی است که ما باورهای رنج‌آور قدیمی را که باعث گیر افتادن ما در زندگی شده است تقویت کرده تا کمی رنگ واقعیت به خود بگیرند.


نقش‌ها
هر فردی برای ورود به این مثلث «دروازه ورود» خاص خودش را دارد که از ابتدای زندگی و بنابر تجربهٔ تربیتی خود آن دروازه را می‌آموزد. یکی از ورودی‌ها یا دروازه‌های ورود به این مثلث معمولاً برای هر کسی آشناتر است و از آن ورودی وارد مثلث می‌شود. برای اولین بار در دوران کودکی این دروازهٔ ورودی را فرامی‌گیریم. اگرچه غالباً خود را در یکی از نقش‌ها می‌یابیم، ولی به زودی در هر ۳ نقش جابجا می‌شویم و در هر ۳ جایگاه ایفای نقش می‌کنیم، این مثلث رابطه‌ای را توضیح می‌دهد که می‌تواند بین دو یا چند نفر رخ دهد. در این روابط دائم نقش‌ها تغییر می‌کند و افراد برای مدتی به بازی کردن ادامه می‌دهند و ممکن است این بازی در آغاز لذت بخش هم باشد، اما به زودی وضعیت تغییر می‌کند. گاهی در عرض یک دقیقه یا حتی کمتر از دقیقه ممکن است در چندین نقش قرار گیریم و گاهی روزها چندین و چند بار جنبه‌های گوناگون این مثلث (نقش‌ها) را تجربه می‌کنیم.

قربانی (Victim)
قربانی کسی است که از لحاظ روانی خودش را شکست خورده و ناامید می‌پندارد. دلیلی ندارد که واقعاً شکست خورده باشد. یا حتماً ضربه‌ای خورده باشد. همین که حس کند در یک رابطه، همکاری، یا زندگی خود شکست خورده کافی است تا وارد نقش یک قربانی بشود. او نمی‌تواند با این موضوع کنار بیاید که مسئله را کنار بگذارد یا شکست را بپذیرد. برای پوشش دادن این ضعف خود به دنبال ناجی می‌گردد. یا سعی می‌کند طرف مقابل را رنج بدهد.

ناجی (Rescuer)
نجات دهنده‌ها معمولاً کسانی هستند که همواره دوست دارند با توانایی‌هایی که دارند مشکلات دیگران را حل کنند. کسانی که این نقش را بازی می‌کنند لزوماً از توانایی احساسی، معنوی یا کاری بالایی برخوردار نیستند. بلکه در بسیاری از موارد (و شاید بشود گفت همه موارد) از ضعف شخصیتی شدیدی هم رنج می‌برند. در حقیقت ناجی به دنبال پوشش دادن بر حس ضعف خودش است.

زجردهنده (Persecutor)
زجردهنده کسی است که از کمک خود پشیمان شده‌است و حالا برای جبران به دنبال زجر دادن طرف مقابل است. آزاردهنده می‌تواند نجات‌دهنده‌ای باشد که حالا قربانی به حرف او گوش نمی‌دهد و می‌خواهد کنترل بازی را از دست ندهد. یا می‌تواند قربانی‌ای باشد که می‌خواهد از نقش خود خارج شود و کنترل بازی را به دست بگیرد.

مثلث کارپمن یا یک الگوی اجتماعی یا روانشناختی از تعامل بین افراد در یک تحلیل تراکنش (یک مدل روانشناختی است که برای نمایش و تحلیل واکنشهای رفتاری انسان استفاده می شود) ، که ابتدا توسط روانپزشک استفان کارپمن توضیح داده شده است. این الگو سه نقش روانشناختی وظیفه را که معمولاً افراد در موقعیت های روزمره اشغال می کنند ، بیان می کند: قربانی ، مظلوم (شخصیتی که فشار می آورد) و نجات دهنده (شخصی که برای کمک به ضعف ها از اهداف ظاهراً مداخله می کند). در چنین مثلث ، از دو فرد تا کل گروه ها می توانند بچرخند ، اما همیشه سه نقش خواهد بود. شرکت کنندگان در مثلث کارپمن گاهی می توانند نقش ها را تغییر دهند.


سه نقش حاضر در این مثلث عبارتند از آزارگر، ناجی و قربانی. کارپمن معتقد است که این 3 نقش جنبه‌های متفاوت «قربانی»اند از هر وجه که شروع کنیم در نهایت در نقش قربانی خود را احساس خواهیم کرد. بنابرهمانطور که در شکل می‌توان دید آزارگر و ناجی هر دو در قسمت بالای مثلث قرار دارند. این نقش‌ها به عنوان «دست بالا» دانستن در برابر دیگران است. به این معنا که آنها بگونه‌ای وانمود می‌کنند که انگار آنها «بهتر، قوی‌تر، هوشمندتر و یا منسجم‌تر از قربانی‌»اند. دیر یا زود «قربانی» که در بخش «پایین دست» مثلث است یک به اصطلاح «گره» یا گرفتگی عضلانی در بخش گردن او ایجاد می‌شود، بخاطر اینکه دائم به بالا نگاه کرده است، احساس نگاه بالا به پایین دیگران به او و احساس ارزش کمتر نسبت به دیگران، باعث می‌شود که نوعی رنجش و حالت انتقام در او شکل گرفته، دیر یا زود به دنبال تلافی‌جویی باشد. در اینجاست که گذار از حالت «قربانی» به حالت «آزارگر» به طور طبیعی رخ می‌دهد. این عموماً باعث می‌شود تا «آزارگر» یا «ناجی» را به حالت «قربانی» حرکت دهد. مانند بازی جایگیری با موسیقی، تمام بازیگران نقش‌های خود را جابجا می‌کنند.

مثال
پدری از سرکار به خانه می‌آید. مشاهده می‌کند که مادر به فرزندش فشار می‌آورد که از پای تلویزیون برخاسته و درس‌هایش را انجام دهد.
ـ پسر مقاومت می‌کند.
ـ پدر به پشتیبانی و برای نجات فرزند مداخله کرده و می‌گوید:
ـ خانم، چه کارش داری، بگذار کمی استراحت کند. از صبح تو مدرسه کار می‌کرده (ناجی).
ـ مادر از نوع مداخله او ناراحت شده و احساس می‌کند که مورد ظلم پدر قرار گرفته‌است، از این رو با قهر و ناراحتی محل را ترک می‌کند (قربانی).
ـ پدر با دیدن واکنش مادر، احساس قربانی بودن می‌کند و ممکن است به سوی فرزند برود (ناجی به قربانی).
ـ فرزند ممکن است رو به پدر رفته و علیه مادر با او گفتگو کند (قربانی به ناجی).
ـ فرزند ممکن است به عنوان ناجی مادر عمل کرده و رو به پدر بگوید: در کار من و مامان دخالت نکن، خودم می‌دانم چیکار کنم (ناجی به آزارگر).

همانطور که می‌بینیم تمام افراد، در تمام نقش‌ها حضور پیدا می‌کنند ولی در نهایت هر 3 نفر احساس قربانی بودن می‌کنند: یعنی این که دیگری به او ظلم کرده است. برای خانواده‌های بسیاری این نوع تعامل تنها شیوۀ مراودۀ خانوادگی است.

برای درک راحت تر مثلث کارپمن، مثالی دیگر را بررسی می کنیم: فرض کنید مردی ( آزارگر) با همسرش ( قربانی) شدیدا درگیر می شود و او را سرزنش می کند. زن برای پوشاندن ناراحتیش به دوستش ( ناجی ) پناه می برد، دوستش نصیحت هایی به او می کند؛ اما وضع بعد از اجرای نصیحت های دوستش بدتر می شود و زن دوباره با عصبانیت زیاد نزد دوستش ( این بار دوست از ناجی تبدیل به قربانی می شود) بر می گردد و سر او داد می کشد. ( زن از قربانی تبدیل به آزارگر می شود). این چرخه در قسمت های مختلفمان هر روز تغییر می کند و اتفاق می افتد.

من معتقدم که هر نوع تعامل ناکارآمد در رابطه خود یا دیگران، از این مثلث سرمنشاء می‌گیرد و تا زمانی که نسبت به آن هوشیار نشویم نمی‌توانیم آن را تغییر دهیم. و تا زمانی که این الگوی زیستی تغییر نکند، نمی‌توانیم به سلامت روانی، هیجانی و بهزیستی دست یابیم. در واقعیت درمانی کار اصلی ما دعوت به مسئولیت پذیری و رها کردن نقش قربانی است تا زندگی مطلوب خود را زندگی کنیم.

دروازۀ ورود ما به مثلث سرزنش یا قربانی، تنها نقطه‌ای نیست که ما وارد مثلث می‌شویم، بلکه نقش غالبی است که ما برای خود تعریف می‌کنیم و در زندگی هویت خود را می‌شناسیم. در واقع این بخش غالب بخش مهمی از هویت ما را می‌سازد. هر یک از دروازه‌های ورودی یا نقش‌هایی که بازی می‌کنیم، شیوۀ خاص ما در نگریستن و پاسخ دادن به رویداد‌های جهان است.

تمام ما دارای باورهای سخت و انعطاف‌ ناپذیری هستیم که در دوران کودکی در ما ساخته شده است، منشاء این باورها تعاملات خانوادگی و تجربیات اولیه (باورهای ناکارآمد اولیه) و تفسیر و برداشت ما از تعاملات خانوادگی است. این برداشت‌ها «تم زندگی» ما می‌شود که ما را برای انتخاب ناهوشیارانه نقش‌های خاص قربانی، آزارگر یا ناجی در مثلث آماده می‌کند. یعنی شیوۀ رابطه ما با دیگران را این باورهای اولیه تعیین می‌کنند که در تعاملات خود با جهان خارج کدام نقش را در ابتدا ایفا کنیم.


افراد ناجی به طور ناهوشیار این باور را با خود حمل می‌کنند که در همۀ شرایط باید حواس‌شان به نیازهای دیگران باشد: «نیازهای من مهم نیستند، تمام ارزش من به آن است که چقدر برای دیگران کار انجام می‌دهم». کاملاً روشن است که شخص ناجی برای آنکه احساس ارزشمندی و مقبولیت کند نیازمند کسی است تا به او کمک کند، نجاتش دهد ( یعنی یک قربانی). افراد ناجی هیچگاه قبول نمی‌کنند که در فرایند زندگی قربانی بوده‌اند. او کسی است که برای هر شرایطی جواب و راه حل دارد یا باید داشته باشد. با این وجود در واقع فرد ناجی در مثلث جای خود را به طور مرتب تغییر می‌دهد. یک ناجی در نقش قربانی به شهید و ایثارگری تبدیل می‌شود که با صدای بلند شکایت و غرغر کرده و می‌گوید: «بعد از این همه کاری که برای تو انجام دادم، اینگونه از من تشکر می‌کنی»؟

از طرف دیگر فرد آزارگر خود را قربانی می‌بینید که باید از خود «دفاع» کند. این راهی است که آنها رفتارهای خشن خود را توجیه می‌کنند. «خودش باعث این شد و به سزای اعمالش رسید.» این شیوه‌ای است که آزارگر جهان را می‌بینند، باور اولیه فرد آزارگر چنین باوری است:« دنیا مکان خطرناکی است»، نمی توان به دیگران اعتماد کرد»، قبل از آنکه به من صدمه بزنند، باید جلویشان را بگیرم«. این طرز تلقی آنها را برای این فکر آماده می‌کند که برای مقابله در برابر تهاجم غیرقابل اجتناب دیگران باید حمله کنند.

در حالی که ناجی با اجتناب از حمایت و پشتیبانی خود (دیگه بسه، دیگه هیچ کاری برات انجام نمی‌دهم) می‌تواند به نقش آزارگر جابجا شود، ولی آزارگر به شیوۀ بسیار آزارگرانه‌ای، همانند زمانی که طرف را زیر حمله قرار می‌دهد، دست به ناجی‌گری و حمایت می‌زند. یعنی نوع حمایت‌اش هم آزارگرانه و رنج‌آور است. مثلاً دندانپزشکی که بیمار روز تعطیل به در منزل او آمده و تقاضای درمان دندانش را دارد، او را به اتاق برده و بدون تجویز داروی بی‌حسی لازم روی دندان او کار می‌کند تا بیمار که روز تعطیل او را خراب کرده، با تحمل درد منۀ دندانپزشکی به جزای اعمالش برسد. در حالی که دندانپزشک احساس می‌کند قربانی بیمار شده و روز تعطیل‌اش خراب شده، پس حق خود می‌داند که بیمار را با دادن یک درمان دردآور ادب کند. افراد آزارگر نمی‌دانند که می‌توانند بجای این کار یک حد و مرز برای زندگی خود تعیین کنند که لازم نباشد دیگران را به شیوۀ رنج‌آور نجات داد.


قربانی‌ها نیز یک باور اولیه دارند که آنها را برای ورود به این نقش در مثلث آماده می‌کند.این افراد باور دارند که نمی‌توانند از خود مراقبت کنند، قادر نیستند از حقوق خود دفاع کنند. نگاهشان به خودشان چنین است که از کنار آمدن با مسائل زندگی ناتوانند. گاهی آنها حرف‌هایی به ناجی بالفعل خود می‌گویند مانند: تو تنها کسی هستی که می‌توانی به من کمک کنی». این گونه جملات را به وفور می‌توان از زبان قربانی‌ها شنید.

نقش‌ها یا دروازه‌های ورودی به مثلث معمولاً در دوران کودکی ساخته و پرداخته می‌شوند. اگر والدین از فرزندان خود نخواهند که برحسب سن و سال خود، مسئولیت کارها، نیازها و خواسته‌های خود را بپذیرند، این احتمال وجود دارد که آنها با طرحواره‌ای بزرگ شوند، که به آنها می‌گوید به عنوان یک بزرگسال قادر به ارضاء نیازهای خود نبوده و نمی‌توانند از پس کارهای خود برآیند. (نقش قربانی) یا افراد انتقام‌جو و خشمگینی شوند که وقتی دیگران به آنان توجه مورد نیاز یا طبق انتظارشان را نمی‌کنند، آنها را مورد سرزنش قرار می‌دهند. آنها در نقش بازجو یا ازارگر به هر صورت که خود را احساس کنند، در مثلث همواره احساس قربانی کرده و در آن جایگاه خود را می بینند.

این مهم نیست که در این مثلث‌ها در چه نقشی هستیم، در نهایت خود را قربانی خواهیم یافت. به زبان ساده: اگر در این مثلث قرار داریم، قربانی هستیم



تغییر نقش‌ها
در بالا گفته شد مثلث کارپمن یک بازی دو نفره است که با تغییر نقش‌ها کامل می‌شود. دلیلی ندارد که نقش ابتدایی تا انتها باشخص باقی بماند. حتی یک ناجی می‌تواند مدت زمان زیادی نقش قربانی را بازی کند.

ناجی به آزاردهنده
شایع‌ترین تغییر نقش در مثلث کارپمن است. یک نجات دهنده که معمولاً خودش هم وارد بازی می‌شود، سعی دارد طرف مقابل را نجات بدهد. ایده‌ها و راهنمایی‌های اولیه ممکن است مؤثر باشند و جواب هم بگیرند. اما وقتی در مقابل این ایده‌ها نوازش مورد نظر را دریافت نمی‌کند یا حتی در مورد ایده‌های بعدی جواب کافی را نمی‌گیرد، سعی می‌کند با زجر دادن طرف مقابل را کنترل کند. زجر دادن شیوه‌های متفاوتی دارد که فحش دادن، دعوا کردن، فشار آوردن کلامی و… از این شیوه‌ها است.

زجردهنده به ناجی
شخصی که مدام زجر می‌دهد بالاخره موفق می‌شود که شخص مقابل را راضی کند تا کاری را که می‌خواهد انجام دهد. پس نجات دهنده می‌شود.

زجردهنده به قربانی
وقتی یک آزاردهنده نمی‌تواند حرف خودش را به کرسی بنشاند، در حقیقت شکست خورده‌است. او زمان و انرژی خود را در رابطه باخته‌است و حالا تبدیل به یک قربانی شده‌است.

قربانی به آزاردهنده
یک قربانی می‌تواند مدام با شکایت کردن از وضع خود، تبدیل به یک آزاردهنده بشود. وقتی یک ناجی قربانی را پیدا می‌کند، در ابتدا می‌تواند کنترل بازی را دست بگیرد. قربانی از حضور ناجی خوشحال است. اما وقتیکه یک قربانی دیگر نخواهد نقش خود را ادامه بدهد، ناجی را تحت فشار می‌گذارد و با زجر دادن سعی می‌کند که از این نقش بیرون بیاید.

ناجی به قربانی
وقتی یک قربانی تبدیل به زجردهنده می‌شود، ناجی احساس می‌کند که در نجات دادن طرف مقابلش شکست خورده‌است. او تبدیل به یک قربانی می‌شود.

قربانی به ناجی
وقتی یک قربانی به حرف ناجی خود گوش نمی‌دهد و ناجی تبدیل به یک آزاردهنده می‌شود، حالا او است که سعی می‌کند ناجی را متقاعد کند که دست از این وضعیت بردارد. در حقیقت قربانی سعی می‌کند به ناجی بفهماند که رفتار او از سر ضعف است و می‌خواهد ناجی خود را حالا تبدیل به آزاردهنده شده از این وضعیت عصبی نجات بدهد.

خروج از مثلث نقش‌ها
کسی که در بازی‌های این مثلث گرفتار می‌شود در واقع با تغییر بین نقش‌ها تصور و توهم بهبودی می‌کند حال آنکه او در لحظه جابجایی بین نقش‌ها فقط از رنج و درد نقش قبلی درآمده و در نقش جدید هم بزودی با درد و رنج آن مواجه خواهد شد؛ بنابراین: «شفای حقیقی نه در تغییر وضعیت بین نقشها، که در تحول در نقشها ست» از این منظر مثلث کارپمن به مثلث تد تبدیل می‌گردد.
 
در این مثلث با این که سه ضلع وجود دارد اما همیشه دو نفر در آن بازی می‌کنند؛ و همواره تغییر نقش می‌دهند. این دو نفر همواره همدیگر را پیدا می‌کنند و در ابتدا هر دو از بازی لذت می‌برند. کسی که وارد این بازی می‌شود، فرقی نمی‌کند که در کدام نقش بازی می‌کند، به دنبال کنترل کردن یا کنترل شدن است.


چگونه از مثلث کارپمن خارج شویم؟!
همانطور که قبلا گفتیم در این مثلث دو فرد به ایفای نقش می پردازند و به فراخور بازی ذهنی خود، به اضلاع دیگر منتقل میشوند. فردی که دارای کودک سرخورده است، بدنبال یک ناجی می گردد تا بتواند بازی قربانی را تکمیل کند. ناجی نیز فردیست که بعنوان سوپرمن بدنبال حمایت بی حد و اندازه است تا بتواند از این طریق به کنترل قربانی بپردازد. مادامی که بازیگران این نقش راضی به ادامه رابطه باشند، تنش و مشکلی پیش نخواهد آمد. مشکل از زمانی آغاز میشود که فردی بخواهد نقش خود را عوض کند، بطور مثال فرد قربانی، به هر دلیلی تصمیم بگیرد کمی مستقل باشد و رشد کند. در این حالت، فرد ناجی به راس دیگر مثلث منتقل شده و بدنبال انتقام است. در این شرایط فرد قربانی دچار مشکل میشود و مورد حمله کسی قرار می گیرد که تا چندی پیش بعنوان ناجی، تمام بار زندگی او را حمل میکرد. اینگونه روابط ناسالم در اکثر ارتباطات دیده میشوند. خانمی که بعنوان یک فرد ستم دیده و مظلوم، مجذوب مردی قدرتمند میشود که از او در همه حال حمایت میکند و در همه حال به او دلگرمی میدهد.

اما پس از مدتی که زن میخواهد نقش خود را عوض کند و در جامعه و اطرافیان به بازیابی هویت خود بپردازد، ناگهان با خشم همسرش مواجه میشود و دیگر همانند گذشته حمایت نمیشود. در این مواقع حتی فرد قربانی که حالا بدنبال استقلال بیشتر است، به ترک شدن و محروم شدن از امکانات گذشته تهدید میشود. او که خود را تنها و منزوی میبیند، به یاد حقارت دوران کودکی می افتد و به همان شکل احساس ناامنی می کند و بازهم به بازی ناجی – قربانی روی می آورد.

در مثلث کارپمن به این نکته پی میبریم که ناجی به دنبال تحکم و کنترل افراد است و به بهانه حمایت های تصنعی، اطرافیان را به خود وابسته میکند تا با این عمل به حس امنیت برسد. ظاهرا بدنبال کمک کردن است اما به این بهانه در تصمیم گیری ها زندگی افراد دخالت میکند و در وضعیت بالادست قرار میگیرد و توانایی دیگران را نادیده می گیرد و بدون سئوال و ابراز نیاز مخاطب، کمک میکند. در این مواقع این سوال پیش می آید که باوجود مشکلات فراوان، چرا افراد از این بازی خارج نمیشوند؟ واقعیت اینست که افراد به بازی خود خو میکنند و هرگاه بخواهند نقش خود را تغییر دهند، دچار نا امنی میشوند و انرژی زیادی از آنها تلف میشود. فردی که قربانی است، در واقع شیفته نقش خود میشود و مدال قربانی را به گردن می آویزد تا توجه اطرافیان را جلب کند. اطرافیان نیز به نقشهای خود عادت کرده اند و هرگاه بخواهیم نقش خود را عوض کنیم، با مقاومت آنها مواجه میشویم و مجبوریم به شرایط گذشته برگردیم. هریک از رفتارها و عادات ما که بخواهد از سطح ناخودآکاه به خودآگاه بیاید و تغییر کند، طبعا با اضطراب و مقاومت ما همراه خواهد بود.


آیا راهی برای خارج شدن از مثلث وجود دارد؟
لازم است بدانیم که برای تحقق خواسته های خود، فرد فقط به خود نیاز دارد. شما باید زندگی خود را به دست خود بگیرید و بدون نگاه کردن به کسی رفتار کنید. چگونه می توانید از مثلث خارج شوید اگر قربانی هستید شکایت از زندگی را متوقف کنید. کاملاً این بار را صرف جستجوی فرصت هایی برای بهبود چیزهایی کنید که مناسب شما نیست. یک بار و برای همیشه به یاد داشته باشید: هیچ کس به شما چیزی مدیون نیست. حتی اگر آنها قول داده اند ، اگر واقعاً می خواستند ، اگر خودشان پیشنهاد می دادند. شرایط به طور مداوم در حال تغییر است، مانند خواسته های بشر. دیروز آنها نمی خواستند چیزی به شما بدهند ، امروز آنها نمی خواهند. منتظر نجات باشید. تنها کاری که انجام می دهید انتخاب و مسئولیت شماست. و شما حق دارید اگر این مورد برای شما مناسب نباشد انتخاب دیگری انجام دهید. اگر به نظر می رسد انتظارات شخص دیگری را برآورده نمی کنید، بهانه نکنید و خود را مورد نفرت قرار ندهید.

چگونه می توان از یک مثلث خارج شد، اگر یک کنترلر هستید:
1- از سرزنش دیگران و شرایط خود برای مشکلات خود دست بردارید.
2- هیچ کس موظف نیست با ایده های شما در مورد آنچه درست و نادرست است مطابقت داشته باشد. مردم فرق می کنند ، شرایط متفاوت است ، اگر چیزی را دوست ندارید ، فقط با آن برخورد نکنید.
3- اختلافات را به طور مسالمت آمیز و بدون شرارت و تجاوز حل کنید.
4- دست از ادعا خود بردارید به قیمت کسانی که از شما ضعیف تر هستند.


چگونه می توان از مثلث خارج شد، اگر ناجی هستید
1- اگر از شما درخواست کمک یا توصیه نمی کنید، ساکت باشید.
2- دست از این فکر نکشید که بهتر می دانید چگونه زندگی کنید، و این که بدون ارزشمندترین توصیه های شما ، جهان به هم می خورد.
3- وعده های عجولانه ای ندهید.
4- منتظر سپاس و ستایش باشید. شما کمک می کنید ، زیرا می خواهید کمک کنید ، و نه برای افتخارات و جوایز ، درست است؟
5- قبل از تلاش برای "انجام کار خوب" ، با صداقت از خود بپرسید: آیا مداخله شما ضروری و مؤثر است؟
6- دست از ادعای خود به بهای کسانی که در شکایت خود درباره زندگی کمی نامشخص تر هستند، خودداری کنید.


چه مثلثی را می توان تبدیل کرد؟
اگر هدفی برای خارج شدن از مثلث داشته باشید و گام به گام آن را دنبال کنید ، تغییرات در طولانی مدت نخواهد بود. وقت و انرژی بیشتری خواهید داشت ، راحت تر نفس کشیدن و زندگی جالب تر خواهید شد. تنش های روابط احتمالاً کاهش می یابد.

1- قربانی تبدیل می شود به یک قهرمان. اکنون ، به جای شکایت از سرنوشت ، فرد با شکستها می جنگد ، اما نه فرسودگی بلکه هیجان را تجربه می کند. با حل مشکلات ، او از همه افراد اطراف خود شکایت نمی کند ، اما از این که می تواند آنها را برطرف کند ، خوشحال می شود.

2- کنترل کننده تبدیل به فیلسوف. با نگاهی به بیرون از اعمال قهرمان ، او دیگر انتقاد نمی کند ، نگران نتیجه نیست. او هر نتیجه ای را می پذیرد. او می داند که در پایان همه چیز به سمت بهتر پیش می رود.

3- ناجی می شود محرک. او قهرمان را به سوء استفاده سوق می دهد و چشم اندازهای درخشان را توصیف می کند. او به دنبال راه هایی برای استفاده از قدرت قهرمان است و او را برای تحقق فشار می آورد. و این یک الگوی سالم تر و شادتر از روابط بین مردم است.

 مدل مثلث ایده آل
در این مثلث حتی خوشبختی و انرژی بیشتری نیز وجود دارد.
1- قهرمان می شود برنده. او نه بخاطر ستایش بلکه برای استفاده خلاقانه از انرژی. او به لورل ها احتیاج ندارد ، او از همان روند خلاقیت ، توانایی تغییر چیزی برای بهتر شدن در این دنیا لذت می برد.
2- فیلسوف تبدیل می شود به متفکر. او چنین ارتباطاتی را در جهان می بیند که برای دیگران غیرقابل دسترسی است. او از فرصت های جدید آگاه است و ایده هایی را بوجود می آورد.
3- انگیزه تبدیل به استراتژیست. او دقیقا می داند چگونه ایده های متفکر را تحقق بخشد

این مهم است که بتوانیم وضعیت را به طور مناسب ارزیابی کنیم. برای دیدن زمانی که آنها در حال تلاش برای دستکاری شما هستند، و به یک اپرا از روابط ناتوان کننده فرو نمی روند. نقش هایی را که به شما تحمیل شده است بازی نکنید؛ هنگامی که می بینید موضوع نجس است قادر به بلند شدن و ترک آن هستید.

سناریوهای مثلث کارپمن را می دانید؟ تجربه خود را با ما در میان بگذارید
مثلث کارپمن الگوی رایج ارتباطی در بین مردم است. همه مردم طبیعت دستکاری می کنند و به یکدیگر وابسته هستند. و خودشان از این همه خسته شده اند.

طبق نظریه کارپمن، یک شخص تنها سه نقش در زندگی دارد. در شرایط خاص ممکن است فرد قربانی شود. تحت شرایط معینی خاص، او جفا خواهد کرد. و در شرایطی که شخصی به کمک نیاز داشته باشد، در این صورت شرکت کننده در مثلث به یک نجات دهنده تبدیل می شود. آزار دهنده یک قهرمان منفی است که بر قربانی تأثیر منفی می گذارد. قربانی، به نوبه خود، به عنوان یک فرد ضعیف عمل می کند، دائما رنج می برد و شکایت می کند. نجات دهنده - شخصی که دائماً به کمک قربانی می آید. مثلث هم وابستگی: قربانی، ستمگر، نجات دهنده تأثیر بسیار منفی بر همه شرکت کنندگان خود دارد.


چگونه می توان از مثلث کارپمن خارج شد؟
شخصی که در مثلثی از روابط وابسته به هم فرود آمده است ، باید سعی کند در اسرع وقت از آن خارج شود. اول از همه ، شما باید بدانید که چه نقشی بازی می کنید ، چه مزایا و ضررهایی را برای شما به همراه دارد. فقط پس از درک می توانید جلوی عضویت خود را بگیرید و از مثلث کارپمن خارج شوید.

اگر نقش قربانی را دارید ، پس باید رفتار خود را تغییر دهید - برای خلاص شدن از راه گریه کردن برای زندگی خود. درعوض ، روشهایی را برای بهبود زندگی خود بدون کمک دیگران پیدا کنید. باید درک کنید که هیچ معتادی به غیر از شما نباید مشکلات شما را برطرف کند. مسئولیت زندگی خود را بر عهده بگیرید. به یاد داشته باشید که پنیر رایگان فقط در یک موس موس است. اگر انتظار حمایت از کسی را دارید ، در مقابل آماده باشید تا چیزی را بدهید. اگر می خواهید از نقش قربانی خلاص شوید ، پس از گزارش دادن به شخصی برای اقدامات خود متوقف شوید. فقط کاری را که می خواهید انجام دهید.

 اگر شما یک آزار دهنده هستید ، قبل از اینکه دوباره به کسی سوار شوید ، به این فکر کنید که چرا به آن احتیاج دارید و با آن چه می خواهید؟ غالباً در پس سانسور، تمایل به صرفه جویی در ذهن منفی است. آزار دهنده باید درک کند که همه مرتکب اشتباه می شوند و او نیز از این قاعده مستثنی نیست. به همین دلیل سعی کنید روی اشتباهات شخصی و منهای خود تمرکز کنید. همه مشکلات اطراف خود را سرزنش نکنید. به دنبال علت اصلی در خود باشید. انتظار نداشته باشید که مردم به شما گوش دهند و طبق توصیه های شما راهنمایی شوند. آنها نباید این کار را انجام دهند.

اگر شما به عنوان یک آزار دهنده می خواهید چیزی را از کسی بدست آورید ، پس به ترور و اجبار متوسل نشوید ، آرام ترین روش را پیدا کنید. منطقه ای را پیدا کنید که در آن بتوانید خود را تحقق بخشید. و سپس شما فراموش می کنید مثلث کارپمن چیست ، رابطه وابسته به هم از بین می رود.

اگر سؤال "مثلث کارپمن ، روابط وابسته ، چگونگی خارج شدن" چیست ، توسط نجات دهنده سؤال می شود ، برای این که از مشارکت متوقف شود ، ابتدا باید در صورت نیاز به او ، نجات قربانی را متوقف کند. حمایت ناخواسته هر فرصتی برای مخالفت دارد. خود را باهوش تر نپندارید و به دیگران یاد ندهید زندگی کنند. همچنین از دادن تعهدات غیرممکن خودداری کنید. هنگام حمایت از کسی ، از کلمات قدردانی و فایده انتظار نداشته باشید. فقط در صورت نیاز به پشتیبانی از خود نشان دهید.

در زندگی تعداد زیادی از نمونه ها را می توان به این نظریه روابط نسبت داد. در میان آنها، رابطه مادر شوهر و داماد، جایی که اولی قربانی را بازی می کند، و دوم - تعقیب کننده. نجات دهنده در این شرایط شوهر است. علاوه بر این ، روابط بین همسران و فرزند تحت این شکل از روابط قرار می گیرد.www.migna.ir در این حالت کودک قربانی محسوب می شود و پدر و مادر آزار دهنده و نجات دهنده خواهند بود. خطرناک است وقتی مثلث کارپمن در خانواده یک الکلی مشاهده می شود. در این حالت ، شما باید فوراً به دنبال کمک های پزشکی حرفه ای باشید.

هر شخص در کل زندگی خود را در مثلث همبستگی کارپمن پیدا می کند و یکی از نقش ها را ایفا می کند. اگر این وضعیت طولانی نماند ، هیچ آسیبی به همراه نخواهد داشت. اما اگر اوضاع شروع به کشیدن کرد ، باید زودتر از آن خارج شوید. فوراً متوجه نتیجه خواهید شد ، تغییرات مثبت در زندگی شروع می شوند. از اینکه عضو این بازی نشوید، نترسید، زندگی خود را فقط برای بهتر شدن تغییر دهید.




منابع
«پیش‌نویس زندگی و مثلث کارپمن». سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان.
«برنامه اردیبهشت-دکتر علی بابایی زاد». حال خوب.
«مثلث کارپمن در TA». خانه nlp.
«فرار از مثلث شرم». نگارستان مدیریت. بایگانی‌شده از اصلی در ۲۲ آوریل ۲۰۱۹.
ویکی‌پدیای انگلیسی
خانه ان ال بی ایران
بخشی از مقاله دکتر علی صاحبی در انتخاب بهتر
سایت محمد یوسفی آرامش
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

فاطمه
Iran, Islamic Republic of
عالی بود و مفید
ممنون
چرا نباید برای جلب محبت یا عشق التماس کنیم؟
ویژگی‌های یک اردو مطالعاتی خوب چیست؟
چطور از فکر کردن بیش از حد به یک موضوع جلوگیری کنیم؟
نوجوانان آمریکایی بدون تلفن همراه احساس بهتری دارند
من با دروغ گفتن و آه وناله پول درمیارم
افراد کمال‌گرا چه ویژگی‌هایی دارند؟
كودكان را قرباني حرف مردم نكنيد
خودبیمارانگاری از خود بیماری مرگبارتر است!
راه‌ درمان تب بالای تمایل به عمل‌های زیبایی چیست؟
متوجه رابطه شوهرم با خواهرم شدم. چه کار کنم؟
بیمارستان روانپزشکی امین آباد تهران
سه گام مهم برای تقویت تاب آوری کودکان
چه سكوتی دنیا را فرا می‌گرفت اگر هركس به اندازه عملش صحبت می‌كرد