جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - 29 Mar 2024
تاریخ انتشار :
يکشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۰ / ۱۴:۰۲
کد مطلب: 5295
۰
۲

خاطرات جالب دانشجویان دختر دانشگاه امیرکبیر از مرحومه آمنه زنگنه

  به گزارش فارس، آمنه زنگنه فرزند شهید حاج چراغ زنگنه و دانشجوی کارشناسی‌ارشد رشته پلیمر و رنگ دانشگاه صنعتی امیرکبیر در تاریخ 11 مهر در خوابگاه شهید مرادی این دانشگاه فوت کرد. آنچه در ذیل می‌آید خاطرات وی از زبان هم‌اتاقی‌هایش در خوابگاه است:
 
*ما دوازده نفر بودیم که از ترم بهمن با هم تو خوابگاه بسطامی هم اتاق شده بودیم. آمنه متولد سال 64 بود و خیلی کوچک بود که باباش شهید شد. آمنه از نظر اعتقادی خیلی محکم بود. اکثر مواقع در نماز جماعت خوابگاه شرکت می‌کرد. هر وقت برای نماز صبح بیدار می‌شدیم بیدار بود، بچه‌های اتاق رو هم بیدار می‌کرد. آمنه نماز شب میخوند. توی اتاق بچه‌های دیگه‌ای هم بودند که نماز شب بخونن ولی هر کدوم برای مشکلی که داشتند. از آمنه پرسیدم حاجت خاصی داری؟گفت: حاجت خاصی ندارم برای استغفار میخونم. *دو تا دو قلو اومده بودند توی اتاق می‌خواستند شام بگیرند اسمشون ثبت نشده بود. آمنه حواسش بود که شام ندارن. گفت بچه‌ها ما که غذا داریم بیایید سفره رو ببریم کنار اونا شاید خودشون روشون نشه بیان با ما شام بخورن. *چند وقت پیش بهش گفتم بیا از اول ماه ذیقعده چله بگیریم، نماز شب و زیارت عاشورا بخونیم. گفتم فقط می‌ترسم بیدار نشیم گفت مطمئن باش من بیدار میشم. روز آخر که برای نماز بلند شد مریض بود. بهش گفتم حالا 8 رکعت نافله رو نخون فقط سه رکعت نماز شب رو بخون. بهم گفت، با درد و مریضی نماز نافله خوندن یه چیز دیگه است. *برایم مشکلی پیش اومده بود و ناراحت بودم. بهم گفت خدا خیر آدم رو میخواد. خدا خودشو مدیون بنده‌هاش نمی‌کنه. *با یک نفر حرفش شده بود و فرزند شهید بودنش رو به رخش کشیده بودند. اومد خوابگاه تا حالا اونقدر ناراحت ندیده بودمش. روی پله‌ها نشسته بود و بلندبلند گریه می‌کرد. گفتم چی شده؟ گفت من دوباره دل بابامو شکستم، به بابام گفتم تو رفتی و طعنه‌ها برام موند. گفتم بابات همیشه تو رو میبینه و به جای ناراحت شدن از تو، برات دعا میکنه. آمنه تونسته بود استاد راهنماش رو عوض کنه. رفته بود پژوهشکده صنعت نفت. مشکل اسکانش هم حل شده بود. خوشحال بود. بهش گفتم دم بابات گرم، گفت واقعاً بابام برام سنگ تموم گذاشت. *شب شهادت حضرت زهرا(س) با یکی از بچه‌ها می‌خواستن برن قم. آماده که شدند چادرشو که سرش کرد گفتم بایستید ازتون عکس بگیرم. کنار در آسانسور ایستادن و عکسمو گرفتم. *آمنه حواسش به همه بود. به بیدار کردن بچه‌ها برای نماز صبح توی خوابگاه، به دو نفری که شب شام نداشتند، ولی هم اتاقی‌هاش نگرانن توی هیاهوی این روزای دانشگاه آمنه فراموش بشه.    
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

Iran, Islamic Republic of
همه مديون شهدا هستيم اما افسوس كه چه زود از جان گذشتگي ها را فراموش مي كنيم اگر شهدا نبودند امروز ديگران فرصت درس خواندن نداشتند
Iran, Islamic Republic of
واقعا متاثر شدم.چنین دختری با چنین کمالاتی کم پیدا میشه تو این دوروزمونه.ولی چه کنیم که از رسما خوب روزگار اینه که گلای خوبو قبل اینکه پژمرده بشنو میچینه.گلچینه دیگه کاریش نمیشه کرد.فقط از خدا میخوام که ایشونو مورد رحمت خودش قرار بده وبه خونواده محترمشون صبر عنایت کنه.....
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
تقاضا برای سلب اختیار تشخیص اختلال اسکیزوفرنی توسط روانشناسان بالینی!
چرا نباید برای جلب محبت یا عشق التماس کنیم؟
ویژگی‌های یک اردو مطالعاتی خوب چیست؟
چطور از فکر کردن بیش از حد به یک موضوع جلوگیری کنیم؟
نوجوانان آمریکایی بدون تلفن همراه احساس بهتری دارند
من با دروغ گفتن و آه وناله پول درمیارم
افراد کمال‌گرا چه ویژگی‌هایی دارند؟
كودكان را قرباني حرف مردم نكنيد
خودبیمارانگاری از خود بیماری مرگبارتر است!
راه‌ درمان تب بالای تمایل به عمل‌های زیبایی چیست؟
هرگز با آدم نادان مجادله نكنيد، تماشاگران ممكن است نتوانند بين شما را تشخيص دهند