پنجشنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۳ - 18 Apr 2024
تاریخ انتشار :
سه شنبه ۱۵ تير ۱۳۸۹ / ۱۳:۰۹
کد مطلب: 581
۱۱
۲۲

اختلال شخصیت خودشیفتگی

اختلال شخصیت خودشیفتگی
خودشیفتگی شاید شما این کلمه را زیاد شنیده باشید و یا در مکالمات روزمره آن را در وصف دیگران به کار برده‌اید که فلانی فردی خودشیفته است. خودشیفتگی به معنای عاشق خود بودن است. رفتار و احساس طبیعی این است که خود را دوست بداریم، پس عاشق خود بودن از هنجار و طبیعت خلق آدمی به دور است و یک بیماری شناخته می‌شود.

خودشیفتگی اصطلاحی است که اولین بار فروید آن را به کار برد. اصطلاح خودشیفتگی برای بیان حالت آنهایی به کار می‌رود که قدرت عشق‌ورزی آنها به جای گرایش به سوی دیگران، به سوی خویش می‌باشد. این حالت بسیاری از کسانی است که نوروتیک یا سایکوتیک هستند، آنها منحصراً به خود مشغولند و باور دارند که بالاتر از دیگرانند یا دست کم مورد توجه همگان هستند.

اختلال شخصیت خودشیفتگی یک نوع اختلال فراگیر است که مشخصه آن خود محوری، کمبود احساس همدلی با دیگران، و حس مبالغه‌آمیز خود را مهم پنداری است. همانند دیگر اختلالات شخصیت، این اختلال نیز باعث به وجود آمدن یک الگوی پایدار رفتاری می‌گردد که بر روی بسیاری از جنبه‌های مختلف زندگی مانند روابط اجتماعی، خانوادگی و کاری تأثیر منفی می‌گذارد.

تخمین زده می‌شود که اختلال شخصیت خودشیفتگی در حدود یک درصد بالغین وجود داشته باشد. این اختلال در مردان شایعتر از زنان است.

واژه نارسیسیسم Narcissism  از نام نارسیسوس، یکی از اسطورههای یونانی گرفته شده است. نارسیسوس مرد زیبایی بود که مورد توجه بسیاری از زنان بود اما او نسبت به همه آنها بی تفاوت بود و سبب اندوه آنان میشد. برای مجازات او به دلیل بیرحمی اش، وی را محکوم به آن کردند که فقط عاشق خودش باشد.


یک روز هنگامی که نارسیسوس خم شده بود تا یک جرعه آب از یک برکه بنوشد، عکس خود را در آب دید و عاشق آن شد. در این لحظه بود که دریافت دیگران همان احساسی را که اینک او نسبت به خود یافته، به او داشتهاند. او نمیتوانست نگاه از تصویر خود در آب برگیرد، دچار غم عشق به خود شد و در کنار برکه از این اندوه جان داد.
 

بیماران خود شیفته با احساس عمیق«اهمیت خود ، خود بزرگ بینی و نوعی بی‌نظیر بودن» مشخص می‌شوند. این افراد خود را آدمهای خاصی می‌پندارند و انتظار دارند بطور خاصی نیز با آنها رفتارشود. تحمل انتقاد بر ایشان سخت است و در مقابل آن خشمگین شده ، فرد مورد نظر را به «نادانی ، حماقت و عدم درک واقعیت» متهم می‌کنند. خود را قوی ، مشهور ، داناترین و ... قلمداد کرده ، انتظار اطاعت و پیروی دیگران را دارند. چون دیگران نمی‌توانند خواسته‌های آنها را برآورده سازند. چون بزرگ بینی او در تضاد با واقعیت است، روابط اجتماعی شان شکننده بوده و مسائل بین فردی ، شغلی و فقدانهای زیادی دارند که با رفتارخود آنها را بوجود می‌آورند، در حالی که هیچ بینش و آگاهی نسبت به آنها ندارند.

انسان خودشيفته کسى است که بيش از حد تعادل و به شکلى بيمارگونه به خود توجه دارد. اين گونه افراد، بشدت دچار اضطراب هستند و بدترين درد برايشان اين است که کسى به آنها توجه نکند، بنابراين براى جلب توجه ديگران، دست به هر کارى مى زنند. خودشيفتگى هيچ پشتوانه اى ندارد و معمولاً متکى بر توهمات و خيالات فرد است. افراد خود شيفته تصور مى کنند بسيار آدم هاى مهم و بزرگى هستند و جالب اينجاست که مى خواهند ديگران را هم وادار کنندکه اين تصورات باطل را بپذيرند.

انسان خود شيفته، پيوسته خودش و ديگران را گول مى زند و براى بزرگ جلوه دادن خود، دائم دروغ مى گويد و امتيازات مالى و معنوى عجيب و غريبى را به خود نسبت مى دهد و گاه در اين کار به قدرى اغراق مى کند که خودش هم دروغ هايش را باور مى کند. رياکارى يکى از بزرگ ترين ويژگى هاى انسان هاى خود شيفته است. اين افراد به اين حقيقت دست نيافته اند که مهر و علاقه و عشق ديگران به انسان، حاصل صداقت و درستکارى است و چون پس از چندى، چهره واقعى آنها براى ديگران روشن مى شود و ديگر همان توجه و احترام پوشالى اوليه را هم نسبت به آنها نشان نمى دهند، دچار اضطراب، نگرانى و رنج دائم مى شوند.
 

انسان خودشيفته دچار عقده حقارت و خود کم بينى است، لذا سعى مى کند با بزرگ جلوه دادن خود، اين کمبودها را پنهان يا انکار کند. انسان خود شيفته بشدت از ديدن و پذيرفتن واقعيت ها مى گريزد و در دنيايى خيالى که براى خودساخته و پادشاه آن است، به سر مى برد. انسان خود شيفته به هيچ وجه شريک مناسبى براى کار و زندگى نيست و ارتباط با او کمترين اعتبار و ثباتى ندارد.

انسان هاى خود شيفته فقط صداى خودشان را مى شنوند و افکار خودشان را قبول دارند. آنها به هيچ وجه نمى توانند انتقاد از خود را بپذيرند و پيوسته از ديگران توقع دارند که از آنها تعريف و تحسين کنند. شور و نشاط زندگى در يک انسان خود شيفته وجود ندارد، زيرا او فقط خودش را مى بيند و از ديگرانى که عاجزانه، تحسين و توجه آنها را طلب مى کند، غافل است. او پيوسته با اين تصور بى پايه دست به گريبان است که همه افراد دنيا بايد به آرا و نظرات او گردن بنهند و او را قبول داشته باشند و تعصب عجيبى هم درباره عقايد خود دارد و به هيچ وجه زير بار عقايدى که با او موافق نباشند نمى رود. فرد خودشيفته، بشدت بيمار است، اما اگر کسى جرأت کند و اين حرف را به او بزند، بلافاصله به نفهمى متهم مى شود.
 

يک فرد خودشيفته، ديگران را نيز دچار آسيب هاى روانى جدى مى کند. زندگى با چنين فردى، به خصوص براى کودکان، بسيار دشوار و آسيب رسان است. از آنجا که انسان خودشيفته، معمولاً نمى پذيرد که بيمار است، بايد به اطرافيان او يادداد که حتى الامکان، خود را از تأثير القائات او دور نگه دارند و قوى باشند.

واقعيت اين است که انسان تا «مجبور نباشد» با يک فرد خود شيفته زندگى نمى کند و اگر به هر علتى، چنين مشکل آزار دهنده اى براى شما پيش آمده است، سعى کنيد از بحث با او بپرهيزيد، زيرا جز خردشدن اعصاب و کلافگى، نتيجه اى نخواهد داشت. با آدم خود شيفته، جز «مدارا» چاره اى نداريد. مدارا به معنى تحمل اجبارى و پذيرفتن ضعف نيست. مدارا حاصل يک روح بلند و شناخت دقيق از طبيعت انسانى است. مدارا، در واقع سازگارى همراه با آگاهى با شرايطى است که گاه بر انسان تحميل مى شود.
 
زندگى و کار با انسان هاى خود شيفته، امرى نا ممکن است، مگر اين که بيمارى خود را بپذيرند و دنبال درمان باشند، اما مشکل کار اينجاست که افراد خودشيفته به قدرى توهمات پوچ خود را باور کرده اند که از هيچ پزشکى کمک نمى گيرند. اگر توان لازم براى کنار آمدن با يک فرد خود شيفته را نداريد، جداً از مشارکت با او، در هر زمينه اى پرهيز کنيد، چون خودتان هم بشدت آسيب خواهيد ديد. بايد براى انسان خودشيفته دعا کرد که خداوند به او آگاهى و معرفت کافى را بدهد که خود به اين عيب بزرگ پى ببرد و دنبال درمان آن باشد.

مشخصه افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته این است که خود بزرگ‌بینانه احساس می‌کنند فرد بسیار مهمی هستند و از جهتی نظیر ندارند. این افراد عمیقاً احساس اهمیت و بزرگ‌منشی و بی‌همتا بودن می‌کنند.


علائم بالینی
افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته، احساس خودبزرگ‌بینی می‌کنند و خود را فرد مهمی می‌پندارند. فکر می‌کنند شخص منحصر به فردی هستند و باید دیگران به طرز خاصی با آنها تا کنند. احساس استحقاق و برتری آنها کاملاً چشمگیر است. تاب تحمل انتقاد را ندارند و از اینکه هر کسی به خود اجازه انتقاد کردن از آنها را می‌دهد، عصبانی می‌شوند یا ممکن است بی‌اعتنایی کامل به انتقادها از خود نشان دهند. آنها فقط نظر خود را قبول دارند و اغلب در طمع کسب شهرت و ثروت بادآورده‌اند. روابط آنها شکننده است و چون به قواعد مرسوم رفتار تن در نمی‌دهند، ممکن است خون دیگران را به جوش آورند. رفتار استثمارگرانه در روابط بین فردی آنها وسیله کاملاً پیش پا افتاده و رایجی است.
 

این‌ها نمی‌توانند همدلی از خود نشان دهند و تنها برای دستیابی به اهداف خودخواهانه خودشان تظاهر به همدردی می‌کنند. اعتماد به نفس این افراد شکننده است و آنها مستعد افسردگی‌اند. مشکلات بین فردی، مشکلات شغلی، طرد و از دست دادن محبت دیگران از جمله فشارهای روانی شایعی است که خودشیفته‌ها با رفتارشان برای خودشان ایجاد می‌کنند و همین فشارها طوری است که این افراد نمی‌توانند از پس شان برآیند. بیماران خود شیفته با احساس عمیق«اهمیت خود، خود بزرگ بینی و نوعی بی‌نظیر بودن» مشخص می‌شوند. این افراد خود را آدمهای خاصی می‌پندارند و انتظار دارند بطور خاصی نیز با آنها رفتارشود. تحمل انتقاد بر ایشان سخت است و در مقابل آن خشمگین شده، فرد مورد نظر را به «نادانی، حماقت و عدم درک واقعیت» متهم می‌کنند. خود را قوی ، مشهور ، داناترین و ... قلمداد کرده، انتظار اطاعت و پیروی دیگران را دارند. چون دیگران نمی‌توانند خواسته‌های آنها را برآورده سازند. چون بزرگ بینی او در تضاد با واقعیت است، روابط اجتماعی شان شکننده بوده و مسائل بین فردی ، شغلی و فقدانهای زیادی دارند که با رفتارخود آنها را بوجود می‌آورند، در حالی که هیچ بینش و آگاهی نسبت به آنها ندارند.



ملاکهای تشخیص اختلال خود شیفته
الگوی مستمرخود بزرگ بینی (در خیال یا رفتار) نیاز به تمجید و فقدان هم حسّی که در اوایل بزرگسالی شروع می‌شود و در زمینه‌های گوناگون وجود دارد و وجود پنج علامت از علائم زیر برای تشخیص ضروری است:
• احساس خود بزرگ بینی مبنی بر مهم بودن خود دارد (مثلا در دستاوردها و استعدادهای خود مبالغه می‌کند و انتظار دارد بدون موفقیت‌های مناسب فرد برتر شناخته شود).
• اشتغال ذهنی با تخیلات: موفقیت، قدرت، استعداد، درخشندگی، زیبایی و عشق ایده‌ال.
• معتقد است فردی استثنائی و خاص است و فقط افراد (یا نهادهای) استثنائی و خاص می‌توانند او را بفهمند و یا با او «نشست و برخاست» داشته باشند.
• احساس صاحب استحاق بودن یا شایستگی دارد. یعنی انتظارات غیرمنطقی برای مدارای خاص و مطلوب یا موافقت حتمی با توقعات خود را دارد.
• در روابط بین فردی استثمارگر است. یعنی برای رسیدن به اهداف خود از دیگران بهره‌کشی می‌کند.
• فاقد هم حسّی است: نسبت به شناخت و همانند سازی با احساسات دیگران تمایلی ندارد.
• غالبا به دیگران حسادت می‌ورزد یا معتقد است دیگران حسودی او را می‌کنند.
• نگرش یا رفتارهای خود خواهانه و پرنخوت نشان می‌دهد.


تشخیص افتراقی اختلال خود شیفته
• اختلال شخصیت مرزی: مرزی‌ها اضطراب بیشتری نسبت به خود شیفته‌ها دارند و زندگی آنها آشفته‌تر از «خود شیفته‌ها» است.
• اختلال شخصیت ضد اجتماعی: شخصیتهای ضد اجتماعی رفتارشان تکانشی (لحظه‌ای) است و غالبا در زندگیشان سابقه سوء مصرف الکل و مواد و درگیری با قانون دارند و بنابراین از شخصت «خود شیفته» قابل تفکیک است.
• اختلال نمایشی: چون «شخصیت خود شیفته» توجهش فقط به خودش است، بنابراین ظرفیت صمیمیت و هم حسّی‌شان پایینتر از «شخصیت نمایشی» است.


علت شناسی اختلال خود شیفته
بیشترین توجه در مورد خود شیفتگی بیمارگونه بعضی افراد در نظریه روانکاوی صورت گرفته است. از نظر فروید «خود شیفتگی» مرحله‌ای از رشد طبیعی است که بعدا در مراحل رشد یافته تر به «عشق خارجی (دیگری)» متحول می‌شود و کودک قادر می‌شود به دیگران عشق بورزد.

خود شیفتگی بیمار گونه زمانی ظاهر می‌شود (به عشق خارجی متحول نمی‌شود) که کودک اغلب بوسیله کسانی مراقبت شوند که بطور اطمینان بخشی او را دوست نداشته باشند. فروید اعتقاد داشت که اکثر افراد خود شیفته والدینی «سرد ، بی‌تفاوت» و در عین حال نسبت به کودک خود «پرخاشگری و کینه توزی» داشته‌اند.

در این وضعیت کودک برای بدست آوردن «محبت و عشق مطمئن» به درون برمی‌گردد تا براحساس شکننده طرد شدن (دوست نداشته شدن) غلبه کند. مشخصه‌هایی که در اختلال شخصیت خودشیفته به چشم می‌خورد، شامل خودبزرگ‌پنداری، نداشتن همدلی با دیگران، استفاده از دیگران برای رسیدن به مقاصد خود و نیاز به تایید شدن از طرف دیگران است. این افراد اغلب باهوش یا زیبا یا موفق هستند که در حقیقت این نقاط قوت‌شان، هسته مرکزی شروع این اختلال می‌شود. البته باید به این نکته هم توجه کرد که شخصیت هر فرد می‌تواند متغیرهای خصوصیتی خاص خود را داشته باشد؛ یعنی شخصیت یک فرد می‌تواند خصوصیت‌های وابسته، وسواسی، پارانوئید(ظنین) و یا خودشیفته داشته باشد که به‌عنوان صفت شخصیتی وی محسوب می‌شود و بیماری به شمار نمی‌رود.

شدت صفت‌های شخصیتی از اختلالات شخصیتی کمتر است و موجب ناسازگاری جدی برای فرد نمی‌شود. حتی خصوصیت‌های نارسیستیک (narcissistic) سبب موقعیت‌های اجتماعی و علمی برتر برای فرد می‌شود، هرچند در روابط بین فردی وی اثر منفی بگذارد.

اگر تایید نشوند
این افراد به شدت نیاز به تایید شدن از طرف دیگران دارند و در صورتی که موفقیت‌های فرد نتواند این شرایط را برای وی فراهم کند، بسیار آسیب‌پذیر می‌شود و احتمال افسردگی در وی افزایش می‌یابد. به همین دلیل این افراد اغلب در زمان افسردگی به مرکز درمانی مراجعه می‌کنند و در این مرحله نیاز به دارو‌درمانی و روان‌درمانی دارند.


مهران مرد 26 ساله اي است که سخت تلا ش کرده است تاهنرپيشه  موفقي شود. با اين حال او فقط چند نقش جزيي داشته  و مجبور بوده است براي تامين زندگي خودش به عنوان خدمتکار يک رستوران کار کند. او به رغم عدم موفقيت، براي ديگران لا ف مي زند که همه  نقش ها را رد کرده است،زيرا به اندازه کافي براي او مناسب نبوده اند. وي براي اينکه هنرپيشه شود، به صورت خود خواهانه  هر کسي را که مي تواند تبديل به نردبان مي کند و از او بالا  مي کشد و بدين وسيله با استثمار ديگران به اهدافش مي رسد. او از آشناياني که نقش هاي هنرپيشگي کسب کرده اند به شدت دلخور است و با اين اظهار که آن ها فقط «خوش شانس» هستند، موفقيتشان را کوچک مي شمارد.

مهران که از ديد ديگران بي اندازه مغرور به نظر مي رسد، دررستوران با سرپرستش جر و بحث هاي مکرر دارد، زيرا معتقد است او يک آدم «حرفه اي» است و شايسته نيست که خود را با شستن ظرف هاي کثيف کوچک کند. او  ديگران  را آزرده مي سازد، زيرا هميشه توقع دارد وي را براي لباس ها، مو، هوش و بذله گويي اش تحسين کنند.
مهران آنچنان به خود مشغول است که به سختي مي تواند به ديگران توجه کند و شديدا نسبت به نيازها و مشکلا ت آن ها  بي اعتنا است.  


عوارض
خودشیفتگی عبارتی است که برای توصیف کسانی که بیشتر به خودشان توجه می‌کنند تا دیگران به کار می‌رود. تشخیص بین کسانی که دارای شخصیت خودشیفته هستند و آن‌هایی که دچار اختلال شخصیت خودشیفتگی می‌باشند اهمیت دارد. کسانی که شخصیت خودشیفته دارند غالباً خودپسند، متکبر، مطمئن و خودمحور به نظر می‌آیند امّا همانند کسانی که به اختلال شخصیت خودشیفتگی دچارند، دارای تصورات مبالغه آمیز و بلند پروازانه نسبت به توا نائی‌های خود نیستند .


افرادی که به اختلال شخصیت خود شیفتگی دچارند، نوعاً دارای شرایط زیر هستند:
حس مبالغه‌آمیزی نسبت به توانائی‌ها و دستاوردهای خود.
نیاز مداوم به توجه، تأیید و تحسین دیگران.
تخیلات ماندگار درباره کسب موفقیت و قدرت.
بهره‌کشی و به خدمت گرفتن دیگران برای کسب موفقیت شخصی.
خود را مستحقق برخورد ویژه دانستن.
کمبود احساس همدلی نسبت به دیگران.
حساسیت زیاد نسبت به انتقاد شدن و در نظر گرفتن انتقاد به عنوان حمله شخصی

عوارض اجتماعی آن بعد از رشد کودک می تواند به شرح ذیل باشد؛ رابطه با دیگران فاقد هر نوع ارتباط مثبت و مستمر است / در ارتباط های شخصی، هدف بهره کشی از سایرین می باشد / انتظار دریافت هر نوع خدمات، نوازش و لطف بدون ارائه پاسخ متقابل را دارد / دارای عزت نفس اندک و گسیخته شدنی است / پیوسته در جست وجوی جلب تحسین و ارزش نهادن برای ظواهر می باشد / خیال پردازی با اهداف غیرواقعی و در پی کمال گرایی رفتن از صفات فرد خودشیفته است / زمانی که مورد انتقاد قرار می گیرد، بسیار عصبانی می شود و واکنش خیلی تند و خصومت آمیزی از خویش نشان می دهد/ همواره از دیگران استفاده ابزاری می کند تا به اهداف شخصی خود دست یابد / خویشتن را بسیار با اهمیت می داند/ راجع به کامیابی هایش در روابط بین فردی، زندگی خصوصی و حرفه ای شدیدا دچار توهمات فراوان است / همیشه از سایرین توقع برخوردهای خوب و دلپذیر دارد/ پیوسته از مردم انتظار دارد بدانها توجه و از او پشتیبانی کنند / خیلی حسود است.


معیارهای تشخیص برای اختلال شخصیت خودشیفته
۱. احساس بزرگ‌منشانه مبنی بر مهم دانستن خود دارند.
۲. اشتغال ذهنی با تخیلات وضعیت، قدرت، استعداد زیربنایی و عشق ایده‌ال.
۳. اعتقاد دارند که فردی ویژه و منحصر به فرد می‌باشند.
۴. در روابط بین فردی استثمارگر هستند.
۵. خود را تافته جدا بافته می‌دانند.
۶. احساس مبالغه‌آمیزی دارند که چقدر مهم‌اند.
۷. عاشق خودشان هستند.
۸. در شکل‌گیری دیکتاتوری‌ها نقش دارند.
۹. غالباً نسبت به سایرین حسادت می‌ورزند و یا بر این اعتقادند که دیگران به او حسادت می‌کنند.
۱۰. از تعریف و تمجید سیر نمی‌شوند.


یک مثال
پروانه پس از دو سال زندگی می‌گفت که هنوز به دوستش علاقه‌مند است. هر چند مشخص است آنچه که او علاقه می‌نامد، معجون عجیبی از ترس و رنجش است. کافی است که دوست او کمی دیر از شهرستان به خوابگاه برگردد و او خیال کند، نکند طعمه حادثه‌ای در راه برگشت به محل زندگی شده است. او گریه می‌کند، به لرزه می‌افتد و به درگاه تمام معصومین دعا می‌نماید. حال آن که وقتی دوست او به آستانه در می‌رسد به جای آن که خوشحال شود وی را سرزنش نموده، او را مسیول تمام دردهای چند لحظه پیش خود می‌شمارد. یا وقتی که هم اتاقی خود را قربانی حادثه‌ای می‌پندارد، هرگز درباره رنج او فکر نمی‌کند بلکه تنها درباره خودش می‌اندیشد؛” اگر من تنها شوم، بر من چه خواهد گذشت؟”.

اگر مادر یا پدرش نگران وضعیت وی بوده و به او سر بزنند، به خاطر مزاحمت ایجادشده، از آنها گلایه می‌نماید و اگر سراغی نگیرند از بی‌توجهی آنان دلگیر می‌شوند.

برای جلوگیری این فرد از ناخشنود ساختن خود(که با تمام این توقعات، باز ناخشنود است)، جلوگیری از ناراحت کردن تمام آنهایی که مورد علاقه او هستند و بالاخره جلوگیری از تباه ساختن خانواده‌اش، ضروری است که به او آموزش داده شود که چگونه عشق‌ورزی نماید و صحبت کودکانه‌اش را که ناشی از خودشیفتگی است، فراموش نماید.


ويژگي هاي شخصيت هاي خود شيفته
 بي شک همه انسان ها جهت تحکيم عزت نفس خويش،  و فرار از سگ هاي  هار افسردگي، تا اندازه اي خود شيفته اند، چرا که خود شيفتگي سالم و دوست بودن با خويشتن خويش سنگ بناي اول  رشد شخصيت  است.
ولي افراد مبتلا  به اختلا ل شخصيت خود شيفته (bisorber personality narcissistic) بيش از اندازه با خويشتن خود در صلح به سر مي برند. افراد مبتلا  به اين اختلا ل درک غير واقع بينانه، کاذب و مضحکي از اهميت خود دارند، گويي که  در غروري غير طبيعي غرق اند،صفتي که به خود بزرگ بيني معروف است. نام اين اختلال از افسانه يوناني نارسيسوس، جواني که عاشق انعکاس تصوير خودش در برکه شد، گرفته شده است. گر چه افراد مبتلا  به اين اختلا ل از ديگران توقع  دارند آن ها را تحسين نموده و همه آرزوها و در خواست هاي آن ها را برآورده کنند، ولي به نيازهاي ديگران اعتنايي ندارند. اين عده فکر مي کنند شخصيت منحصر به فردي هستند و بايد ديگران به طرز خاصي با آن ها تا کنند. از آنجا که خود را خيلي استثنايي مي دانند، احساس مي کند که فقط افراد عالي مقام، متشخص و منحصر به فرد قادر به درک آن ها و مشکلا تشان هستند.  خود شيفته ها که احساس استحقاق و برتري آن ها چشمگير است، تاب تحمل انتقاد را ندارند  چرا که آن را عاملي خطرناک براي تزلزل حس برتري خود قلمداد مي کنند.

وقتي کسي از خود شيفته ها انتقاد  کند، حتي انتقادي سازنده - معمولا  به دو شيوه واکنش نشان مي دهند: يا فوق العاده عصباني مي شوند و پرخاش مي کنند که در اين حالت پرخاشگري در حکم سپر بلا  در برابر حس خود شيفتگي ناسالم آن هاست;  يا ممکن است کاملا  از خود بي اعتنايي نشان دهند. آن ها نمي توانند همدلي از خود نشان دهند و تنها براي دست يابي به اهداف خود خواهانه خودشان، تظاهر به همدردي مي کنند.
روابط با ديگران، خواه اجتماعي، شغلي يا رمانتيک باشند، با نگريستن به ديگران به عنوان وسايلي براي ارضاي شخصي تعريف مي شوند. افراد خود شيفته نمي توانند پيري را تاب بياورند، چون زيبايي، قدرت و مزاياي جواني برايشان مهم است و آنها دو دستي به اين قبيل امور چسبيده اند. به همين دليل در برابر بحران هاي ميانسالي به ويژه ابتلا  به افسردگي آسيب پذيرتر از ديگران اند.

مهران، که در ابتداي بحث به شرح  حالش اشاره شد مبتلا  به اختلا ل شخصيت خود شيفته بود. به صورت خلا صه و فهرست وار اين اختلا ل با نشانه هاي زير شناخته مي شود:
1- احساس خود بزرگ بيني، به صورت مهم پنداشتن خود(مثلا  اغراق کردن در موفقيت ها و استعدادها و انتظار تحسين و توجه دايم از جانب ديگران بي آنکه فرد به موفقيت  شايسته اي دست يافته باشد).
2- مشغوليت  ذهني و «خيالپردازي هاي بي پايان»  پيرامون موفقيت ، قدرت، ذکاوت، زيبايي و ...
3- احساس محق بودن (entitlement)، به اين معني  که به گونه اي نامعقول انتظار داشته باشد برخوردي رضايت بخش و اختصاصي با او صورت بگيرد يا افراد خود بخود تسليم خواسته هايش شوند.
4- فاقد حس همدلي (empathy) بودن، يعني تمايلي به درک يا شناخت احساسات و نيازهاي ديگران نداشته باشد.
5- اغلب به ديگران حسودي کند يا معتقد باشد که ديگران به او حسادت مي کنند.
6- استثمارگري درروابط بين فردي و رفتارها  و نگرش هاي تکبرآميز و پرافاده.



انواع تيپ هاي خودشيفتگي
ميلون (2000) از پژوهشگران مطرح در زمينه اختلا لا ت شخصيت چند تيپ فرعي را مطرح کرده است:
1- خود شيفته نخبه گرا: اين عده احساس افتخار و قدرت مي کنند و تمايل دارند مقام و موفقيت هاي خود را به رخ ديگران بکشند. نخبه گرا معمولا  در حال ترقي است و شديدا به ارتقاي درجه خود مشغول است و مي کوشد از هر فرصتي براي مشهور شدن استفاده کند.
2- خودشيفته عاشق پيشه: تمايل دارد اغواگر باشد، با اين حال از صميميت واقعي اجتناب مي کند. اينگونه افراد خيلي دوست دارند افراد ساده لوح  و از لحاظ هيجاني نيازمند را وسوسه کنند و آنها را طوري به بازي بگيرند که به طور فريبنده اي نشان دهند دوست دارند با آنها رابطه نزديکي داشته باشند، با اين حال تنها علا قه واقعي آنها اين است که به طور موقت از ديگران بهره کشي کنند.
3- خودشيفته هاي غيراخلاقي: اين دسته بي وجدان، فريبکار، خودپسند و استثمارگراند. حتي وقتي که معلوم مي شود آنها به خاطر انجام دادن رفتار غيرقانوني گناهکار هستند، نگرش بي اعتنايي دارند و به گونه اي عمل مي کنند که انگار قرباني را بايد به خاطر توجه نداشتن به آنچه روي داده است، سرزنش کرد!

4- خود شيفته هاي جبراني: اين گروه منفي گرا و لجبازند و مي خواهند احساسات  عميق حقارتشان را خنثي کنند; در نتيجه مي کوشند خود را برتر و استثنايي جلوه دهند.

واقعيت هاي افراد خودشيفته
 فردي که در دوران کودکي دوراني که بيش از همه وقت و پيش از هر چيز  نيازمند توجه هستيم  مورد بي توجهي، طرد، تحقير و توهين والدين و اطرافيان واقع مي شود، لاجرم در بزرگسالي ديواري نامرئي به دور خود مي پيچد و از اين  جهان سراسر آشوب به خويشتن خويش  پناه ميآورد و شيفته خويش مي شود، چرا که ديگر تاب تحمل  طرد و تحقير و انتقاد را ندارد.

هر کودکي نياز دارد که والدين موفقيت ها و دستاوردهاي او را تاييد کنند و به آنها پاسخ هاي مثبت بدهند.

کودک بدون اينها ناايمن  مي شود. اين ناايمني به طرز اسرارآميزي در «خود والا بيني کاذب» جلوه گر مي شود که  مي توان آن را از تلاش فرد براي جبران کردن آنچه قبلا  از زندگي اش حذف شده، برداشت کرد. اين افراد که از شالوده محکمي براي خود سالم بي بهره اند، خودکاذبي را به وجود مي آورند که به طور متزلزلي بر عقايد خود بزرگ بيني و غيرواقع بينانه در مورد شايستگي و جذابيت آنها استوار است.

بنابراين اختلال شخصيت خود شيفته  را مي توان به صورت ابراز اين ناامني و نياز به توجه کودکي در فرد بزرگسال تلقي کرد.

خود شيفته ها معمولا به دو دليل فاقد حس همدلي و همدردي نسبت به ديگران هستند: يکي اينکه در کودکي والدينشان بيشتر در پي ارضاي تمايلات و نيازهاي خود بوده اند تا فرزندانشان و بدين صورت چنين طرز فکري را در کودک به وديعه مي گذارند که تشفي خاطر خود مهم تر از توجه به نيازها و مشکلات ديگران است.

دوم اينکه يک فرد خود شيفته اساسا توانايي ديدن جهان از دريچه ذهن مخاطب را ندارد و اين در حالي است که همدلي مستلزم ديدن دنيا از دريچه لنزهاي ذهن ديگران است; شايد به همين دليل نيز باشد که افراد خود شيفته از «تاثير رفتار خود بر ديگران» آگاهي ندارند.

يک شخصيت خود شيفته به ظاهر نسبت به ديگران و انتقادها بي تفاوت است، به ظاهر خيلي مغرور و مستقل به نظر مي رسد و از اعتماد به نفس بالايي برخوردار است; ولي واقعيت امر اين است که فوق العاده داراي عزت نفس ضعيف و متزلزلي است و دقيقا براي دفاع از عزت نفس شکننده خود است که به خودشيفتگي، خود بزرگ بيني و رفتارهاي متکبرانه روي مي آورد.

به راستي به يک فرد خودشيفته چه مي توان گفت؟ به انسان مغرور، يعني کسي که در استنباط اينکه «کسي هست» دچار سو»تفاهم شده است چه مي توان گفت؟ کلام شاملو در «آخر بازي» بي شک نافذترين کلام است:
تو را چه سود فخر به فلک بر فروختن
هنگامي که هر غبار راه لعنت شده نفرينت مي کند؟
تو را چه سود از باغ و درخت؟
که با ياس ها به داس سخن گفته اي
آنجا که قدم نهاده باشي
گياه از رستن تن مي زند
چرا که تو تقواي خاک و آب را هرگز باور نداشتي...
 

علل اختلال شخصیت خودشیفتگی
با وجودی که هنوز علّت دقیق آن مشخص نشده است امّا پژوهشگران چند عاملی که ممکن است در این اختلال نقش داشته باشند را تعیین کرده‌اند. تصور می‌شود که تجربیات دوران کودکی نظیر آسان‌گیری بیش از حدّ پدر و مادر و لوس بار آوردن، تحسین و تشویق فزاینده، تربیت نامطمئن، و کمبود واکنش واقعگرایانه، در پیدایش اختلال شخصیت خودشیفتگی نقش داشته باشند.علاوه بر آن وجود بعضی اختلالات بیوشیمیائی در انتقال دهنده های ( نوروترانزمیترهای) عصبی نیز کشف شده است که با تاثیر گذاشتن بر آنان از طریق داروئی میتوان بر این ناراحتی تا حدی فائق آمد.


 تفاوت خودشیفتگی با دوست داشتن خود
نارسیسیسم در فرهنگ روان‌شناسی و روان‌پزشکی با تعابیر و معانی متعددی به کار رفته است. این تعابیر با یکدیگر متفاوت است. برخی اوقات ممکن است به عنوان اختلال و گاهی نیز یک مولفه طبیعی باشد. هر چند که علاقه به خود در انسان‌ها به صورت عمیق وجود دارد، ولی خودشیفتگی در نوع شدید می‌تواند در عملکرد فردی و روابط بین فردی بسیار تاثیرگذار باشد.

همان‌طور که می‌دانید، بسیاری از علایم روان‌پزشکی ممکن است به صورت خفیف در همه افراد وجود داشته باشد. به‌‌عنوان مثال، اگرچه غمگین شدن در همه افراد روی می‌دهد، ولی افسردگی با تعریف مشخصی می‌تواند بیماری به شمار رود.


نارسیسیسم نوعی بیماری
آنچه امروزه به عنوان اختلال روان‌پزشکی مطرح است، اختلال شخصیت خودشیفتگی است. این اختلال از جمله انواع اختلال شخصیت است که از سنین نوجوانی یا اوایل جوانی آغاز می‌شود و اغلب به صورت پایدار در سراسر عمر انسان وجود دارد. این اختلالات در عملکرد بین فردی و اجتماعی شخص تاثیرگذار است.

درمان اختلال خود شیفته
باید توجه داشت که کسانی که به این اختلال دچار هستند به ندرت به دنبال درمان خویش می‌روند. این افراد معمولاً با توصیه و تشویق افراد خانواده و یا به منظور درمان عوارض ناشی از این اختلال، درمان را شروع می کنند
علّت مشکل بودن درمان این است که فرد غالباً تمایلی به پذیرش وجود اختلال ندارد. روش‌های شناختی-رفتاری غالباً برای کمک به تصحیح و تغییر الگوهای مخرب فکری و رفتاری موثرند. هدف از درمان به وجودآوردن تصویر واقعی‌تری از خود در بیمار است. دارو درمانی معمولاً برای تغییرات بلند مدّت بی‌اثر است ولی گاهی برای درمان عوارض اضطراب و افسردگی مورد استفاده قرار می‌گیرد.


روان درمانی
روان درمانی فردی می‌تواند به نحو موثری برای درمان این اختلال به کار رود، هر چند فرایند آن پیچیده و زمانگیر است.  روان درمانی اختلال شخصیت خود شیفته بی نهایت مشکل است. چون برای پیشرفت درمان این افراد باید دست از تمایلات خود شیفتگی بردارند تا بتوانند با درمانگر رابطه برقرار نمایند. و این مستلزم بینش و آگاهی بیمار نسبت به رفتار وتفکر خود است. این بینش در اصل وجود ندارد و اگر هم به مشکل خود بینش پیدا کنند به دنبال آن تصویر متلاشی شده خود باعث می‌شود که دوباره رفتار و تفکر خود بزرگ بینی را در پیش بگیرند.


دارو درمانی
همراه با روان درمانی استفاده از ضد افسردگی‌ها و کربنات لیتیوم برای تحمل بهتر احساس طرد شدن و نوسانات خلقی مفید است. خودشیفتگی نوعی اختلال هیجانی اغراق آمیز است. مبتلایان به این اختلال، با سایرین همدل نیستند، ولی نیاز دارند پیاپی از سوی آنان مورد تمجید واقع شوند. خودشیفتگی، پیامد توانش آدمی در پذیرش نیازها و خواسته های دیگران است. هرچند خودشیفتگان و خویشتن کامان، تصویری مبالغه آمیز از خویش دارند، اما از پنداره بسیار آسیب پذیری برخوردار بوده و غالبا با هویت خویشتن ناآشنایند. اختلال یادشده کمتر از سایر اختلالات شخصیتی رخ می نماید و احتمال ابتلا بدان تقریبا یک درصد است. پاره ای مطالعات می نمایانند که اختلال مزبور بیشتر در مردان جوان روی می دهد. آسیب پذیری در عزت نفس، شخص مبتلا به خودشیفتگی را نسبت به انتقاد یا شکست خیلی حساس می کند. گرچه امکان دارد آنان این موضوع را آشکارا بروز ندهند، ولی خرده گیری از ایشان سبب دل آزاری، احساس حقارت، کم ارزشی، تهی بودن و پوچی در آنها می شود. اینان در برابر توهین، غضب یا هجوم متقابل و گستاخی نشان می دهند.

بیشتر اوقات چنین تجاربی به انزوای اجتماعی و یا تحقیر می انجامد. روابط بین فردی و عملکرد اینگونه اشخاص اکثر مواقع با مشکل روبه رو می گردد. درمان اختلال مذکور از طریق روان درمانی و گفت وگو بین روان پزشک و بیمار امکان پذیر است. به قول بایگون؛ «خودکام، خانه ای را آتش می زند تا در شعله آن تخم مرغی برای سد جوع بپزد.» شاید همگی ما در دورانی از زندگی خویش با کسانی روبه رو بوده ایم که خویشتن را در بسیاری جهات برتر از سایرین می دانند و پیوسته حس خودبزرگ بینی و مهم بودن دارند و می گویند؛ «من تاکنون هرگز ناکام نبوده ام»، «می توانم با قدرت بیانم روی همه نفوذ داشته باشم!»، «دست به هر چه می زنم، به طلا بدل می گردد!»، «به قدری جذاب هستم که همه بی اختیار متوجه من می شوند!

و من، من، من... اینها جمله ها و فرازهایی هستند که بر زبان انسان خودشیفته جاری می شود. خودشیفتگی یکی از اختلالات روان شناختی به حساب می آید. این اختلال ممکن است در عهد خردسالی همه افراد وجود داشته باشد. بی شک انتظار می رود که با گذراندن دوران رشد و بالندگی و برون رفت از کودکی، این اختلال اندک اندک از میانه برخیزد. همگی ما در روزگار کودکی خود و در چند هفته نخست زندگی پیش از آنکه مادر و یا پرستارمان را بشناسیم، دچار حالتی از خودرفتگی می گردیم. در سنین یک، دو، سه سالگی نیز باز همان حالات خودکامگی در تمام کودکان مشاهده می شود. کودک در این سنین حس می کند که همه چیز منحصر بدوست و تمامی جهان و هر چیزی که در پیرامونش است، باید تحت تملک او باشند. چنین حالات خودکامی در کودک با افزایش سن و شناخت بیشتر وی نسبت به گیتی و نیز وقوف بر این موضوع که دیگران لزوما مثل او نیستند و هر کسی آرزوها و دیدگاه های خودش را دارد، تغییر می کند.

اما چنانچه این دگرگونی و تحول در کودک به وجود نیاید، شخصیت و هویتش در دوران بزرگسالی همچنان خودشیفته باقی می ماند، روان شناسی درباره علل و عوامل خودشیفتگی چنین می گوید؛ «ارزش نهادن فزون از اندازه و در کانون توجه واقع شدن در طی دوران پرورش در زمره عواملی هستند که این بحران را پدید می آورند. محدودیت روابط اجتماعی و محرومیت از فرصت هایی که آدمی قادر باشد با همسالانش همگامی داشته باشد، به پایداری این اختلال می انجامند.

در ضمن ناامنی، بیم، طرد و عدم تایید از جانب اطرافیان از سایر عواملی هستند که سبب می گردند توجه شخص معطوف خود شود.» فرزانه یادشده در مورد سایر عوامل تشدید خودشیفتگی می افزاید؛ «توانایی های تخصصی، برتری در ویژگی های جسمی، موفقیت های پیاپی و در نتیجه تشویق و ترغیب های بی حد نیز انسان را به سمت خودپرستی می کشاند.»

در این اختلال تمام انرژی روانی فرد صرفا متوجه خودش است. به نحوی که دیگر بار قادر نیست عشق و محبت خویشتن را درباره سایرین هم به کار گیرد. اینان فقط می توانند با کسانی که همانند و همفکر آنانند، ارتباط برقرار کنند.

چنانچه از ایشان خرده گرفته شود و یا در انجام امری با شکست روبه رو گردند، سریعا واکنش نشان می دهند. از سایرین بهره کشی می کنند و در روابط بین فردی استثمارگرند، نسبت به ظاهرشان حساسند و از اطرافیان خود انتظار تعریف و تمجید زیادتری دارند. برای این اختلال یک علت مشخص شده وجود دارد و آن این است که فرد خودشیفته احتمالا در همدلی و روابط عاطفی با مادر خویش دچار مشکل بوده و یا اینکه از سوی پدر و مادرش، مخصوصا مادر، در همان اوایل زندگی مطرود شده است!

آمارها شیوع ثابت شده شمار افراد خودکامه در کل جمعیت را حدود یک درصد پیش بینی کرده اند که البته تصور می رود عده ایشان، شایع تر از این رقم باشد. همچنین ازتعداد افرادی که به درمانگاه ها و مراکز پزشکی تخصصی رجوع می کنند، حدود 2 تا 16 درصدشان به چنین اختلالی مبتلا هستند. وجود ناهمگونی و به هم ریختگی در روابط این افراد، گذشته از روابط خانوادگی و زناشویی، روابط بین فردی و شغلی را هم در بر می گیرد.

دکتر محمود ساعتچی، روان شناس و عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی، پیرامون مشکلات این افراد در محیط کار و خانواده چنین می گوید؛ «اگر ویژگی های گونه گون فرد خودشیفته را نیک بنگریم، درمی یابیم که آثار منفی شخص خودشیفته در محیط کار بسی متنوع و گسترده است. او هدف زندگی خویش را ارضای نیازهای خویشتن می داند و بنابراین علاقه و منظور اصلی وی، ارضاء خواسته ها و نیازهای خویشتن است.

به احتیاجات دیگران توجهی ندارد هرچند که ظاهرا تظاهر می کند که اینگونه نیست. از همین روی، در محیط کار، تمام همکارانش، با گذشت زمان، سرانجام به جایی می رسند که وی را دوست داشتنی نمی یابند، از همگامی با او دوری می گزیند و با طرق مختلف تلاش می ورزند که کمتر با وی برخورد داشته باشند، به سبب آنکه فرد خویشتن کام در مراحل متفاوت رشد و بالندگی شخصیت از دیدگاه فروید، در نخستین مرحله رشد شخصیت خود یعنی نهاد متوقف شده است، پس بر پایه اصل کسب لذت و اجتناب از درد، عمل می کند.

در صورتی که چنین فردی، مدیر یک واحد باشد، به رشد و ارتقای مهارت های شناختی، هیجانی و حرکتی افراد تحت نظر خویش اعتنایی ندارد و تمام تلاشش را معطوف آن می سازد که از توان، استعداد و مهارت های آنان در راه کسب امتیاز و شهرت برای خود سود جوید.» استاد یادشده اضافه می کند؛ «وضع افراد مزبور در خانواده هایشان هم به همین سبک و سیاق است.میگنا دات آي آر.یعنی همسرشان به منزله وسیله ای تلقی می شود که نیازهای زیستی، اجتماعی و فرهنگی وی را ارضاء کند و نهایتا همسر برایش ارزش جدی ندارد، روابط خانوادگی این اشخاص معمولا مغشوش و درگیری های لفظی، مشاجره ها و عدم تفاهم در خانواده آنها زیاد به چشم می آید.

به دیگر سخن می توان گفت آثار و پیامدهای زندگی این قبیل افراد در خانواده سبب ایجاد پریشانی فکری، اعتماد به نفس اندک و بسیاری دیگر از اندیشه ها و نگرش های منفی در بین اعضای خانواده می گردد.» ممکن است این اختلال بسیار مزمن و دیر درمان باشد و افزون بر اختلالات دیگر هم همراه با آن، فرد را تهدید می کنند. افسردگی و اضطراب بیمارگونه، گرایش به میگساری و مواد مخدر و... در بیشتر مواقع در پی بیماری مورد بحث بروز می کند. برای کمک به این بیماران، انواع شیوه های درمانی روان شناسی همچون روان درمانی فردی، گروهی و محیط درمانی به کار بسته می شود.

البته اگر فرد خودشیفته در برابر این راهکارها ایستادگی کند، هیچ یک از ایشان را یارای آن نیست که مفید واقع شوند. اینان حتی ممکن است در برابر پزشک معالج هم از خود مقاومت شدیدی نشان دهند. از بین همه این شیوه های درمانی، گروه درمانی بیشتر سودمند است.

در این روش، شماری از خودشیفتگان در نشستی با روان شناس دیدار کرده و در این ضمن روان شناس با بررسی نارسایی های مشترک آنها، برایشان برنامه های ویژه درمانی در نظر می گیرد، این بیماران در ارتباط با برخورد مستقیم و بهتر می توانند به خود و به سایر بیماران یاری کنند. شخص خودکامه برای زنده ماندن به احدی تسلیم نشده و درصدد رویارویی با سایرین از طریق عدم بروز نوازش و ممانعت از دریافت آن برمی آید.

انسان های خودشیفته کسانی هستند که ارزش های فردی و اجتماعی را تنها در برابر خواسته خود می دانند و رفتارشان را صحیح و به حق می شمارند و پیوسته سایرین را نامعتبر قلمداد می نمایند، خودشیفتگان هرگونه خوب بودن دیگران را نادیده گرفته و یا آن را شرطی می بیند. شخصیتی که خویشتن کام است، از محرومیت نوازشی نیز در رنج به سر می برد و در نظر وی هیچ کس خوب نبوده، بنابراین نوازش خوب هم وجود ندارد. او در دوروبرش عده ای از افراد تایید و تصدیق کننده را گردمی آورد تا او را مدام تحسین کنند و در بازی های روانی که ایجاد می کند، نقش مقابل را به گونه ای مناسب ایفا کند. پس همان طور که یادآوری شد، شیوع عارضه شخصیتی خودشیفته، ریشه در دوران کودکی هر کس دارد.


خودشیفتگی عوارض و درمان 
  پس آیا دیدی آن کس را که هوای (نفس) خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را از روی علم (به اینکه پذیرای هدایت نبود) گمراه ساخته و بر گوش و دلش مهر زده و بر دیده اش پرده نهاده است؟ آیا پس از خدا، چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟ آیا متذکر نمی شوید. پس آیا دیدی آن کس را که هوای (نفس) خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را از روی علم (به اینکه پذیرای هدایت نبود) گمراه ساخته و بر گوش و دلش مهر زده و بر دیده اش پرده نهاده است؟ آیا پس از خدا، چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟ آیا متذکر نمی شوید.

۱) خودشیفتگی یک بیماری یا عارضه روانی - ذهنی در بسیاری از آدمیان است. همه آدم ها، صرف نظر از رنگ، نژاد، دین، ملیت و جنسیت، به درجات متفاوت، کم یا زیاد شیفته و مجذوب خود هستند.
این ویژگی رفتاری در قرآن کریم در قالب خداگونه کردن نفس آمده و در جای جای قرآن به این پدیده انسانی پرداخته است و آن را ریشه بسیاری از انحراف ها و ظلم ها و رویدادهای فاجعه آمیز بشری می داند.

علاوه بر سوره جاثیه (آیه ۲۳)، که در ابتدای مطلب آمده، در سوره فرقان آیه ۴۳ نیز آمده است که؛ اîرîیîتî مîنٍ اًتٌخذî اًلهîهï هوئهï اîفîانîتî تکîوïنï عîلîیه وکیلا؛ آیا آن کس را که هوای نفسش را به خدایی گرفته بود دیدی، آیا تو ضامن او هستی،
در سوره قصص آیه ۵۰، نیز همین معنا بیان شده است؛ وî مîنٍ اîضلٌï مًمٌîنً اًتٌبîعî هîویهï بًغîیرً هïدیً، مًنî اللهً اًنٌ اللهî لایîهدی القوم الظالمین - و کیست گمراه تر از آن که به غیر از هدایت خدا، از هوای نفس خود پیروی کند. بی تردید خدا مردم ستمگر را هدایت نمی کند.

۲) در هر سه آیه ذکر شده، موضوع اصلی کسی است که خود را، یعنی تمایلات، آرزوها، آرا و افکارش را محور اصلی انگیزه های زندگی، هم سطح خداوند، قرار داده است. علاوه بر این در این سه آیه، ویژگی های رفتاری این افراد بر شمرده شده است.
▪ گمراه ترین افراد هستند.
▪ از مصادیق ظلم و ظالم هستند.
▪ هیچ کس، حتی پیامبر خدا هم، نمی تواند کاری برای رهایی آنها از اسارت در سلول انفرادی هوای نفس شان، انجام دهد و خداوند هم آنها را هدایت نمی کند.
زیرا خداوند می داند که آنها، زمینه برای پذیرش هدایت را ندارند.

▪ ابزارهای درک و فهم آنان، گوش و چشم و قلب، به کلی فلج شده است. در گفتمان قرآنی، گوش ابزار استفاده از تجارب سایرین است. وقتی این گوش بسته شده باشد، یعنی فرد با محور قرار دادن خود، حاضر به شنیدن تجارب دیگران نباشد و چشمانش را پرده بپوشاند، یعنی حاضر به دیدن واقعیت ها نباشد. مراکز درک و استنباط و فهم قضایای بیرونی یا قلب او فلج خواهند بود.

در قرآن کریم رابطه ویژه ای میان فواد، قلب و صدر وجود دارد. جایگاه های درک و فهم و همچنین، اراده فرد - خواستن یا نخواستن- در این سه ارگان قرار دارند. اما اینکه این سه ارگان در کجای بدن انسان قرار دارند، بحث متفاوتی است و ورود به آن در این بررسی مورد نظر نیست. اهمیت این بحث و بررسی از آنجا سرچشمه می گیرد که تاریخ بشر سرشار است از شخصیت های برجسته ای که بر مسیر تاریخ و حیات میلیون ها انسان اثر گذاشته اند، هم اثرات مثبت و هم اثرات منفی.

پیامبران نمونه ها و مصادیق و الگوهای خیر و خوبی و صلح و دوستی برای بشریت هستند. از میان دانشمندان رشته های مختلف نیز کسانی بوده اند و هستند که محصول کارشان خوبی و راحتی برای تمامی انسان ها، بوده است. نظیر مخترعین و مکتشفین و غیره.
اما تاریخ شخصیت های مخرب نیز فراوان داشته است؛ فرعون، نمرود، اسکندر، نرون، ضحاک، هیتلر و استالین، موسولینی، آتیلا و... در همین اواخر صدام حسین. تمامی این شخصیت های مخرب و ویرانگر تاریخ یک ویژگی مشترک داشته اند و آن خودشیفتگی است و اینکه خود را خدای مورد پرستش و بندگی اطاعت از آن، قرار داده اند.
۳) خدا انگاری هوای نفس یا خود خدا انگاری(Theomonism)، یعنی فرد نفس و شخص خود و آرا و عقاید و تمایلاتش خود را محور اصلی انگیزه خود در تمامی اعمالش قرار بدهد. به عبارت دیگر اگرچه نیاز به خدا از درون هر انسانی سرچشمه می گیرد، اما فرد خودشیفته، نفس خود یا خویشتن را به جای خدا می گیرد و پرستش «خود» را جایگزین پرستش خدا می سازد این ویژگی رفتاری را می توان معادل ایگوتیزم (Egotisim)، ایگوایزم (Egoism) یا ایگوسانتریسم (Egocentrism) در روان شناسی دانست. همه این ویژگی ها را می توان «خودخواهی و خودپسندی» تعریف کرد. در روان شناسی این نوع افراد را «خودشیفته یا نارسیست» می نامند.
خودشیفتگی یا نارسیسیسم (narcissism) ابتدا توسط فروید مطرح و سپس سایر روان پزشکان به آن پرداختند و توسعه دادند.

نارسیسیسم از واژه یونانی نارسیسوس، یکی از داستان های اساطیری یونان قدیم، گرفته شده است. سفیسوس(cephissus) «پسر خدای رودخانه» زیبایی خیره کننده ای داشت. مادرش به او توصیه کرده بود که اگر می خواهد عمر طولانی داشته باشد، هرگز به چهره و اندام خود نگاه نکند. از طرف دیگر وی عشق یک پری کوهستانی به نام نمسیس (nemsis) را رد می کند و به نفرین او، عاشق انعکاس تصویر خود در آب می شود. او هر روز به آب نگاه می کرد و بدون آنکه بداند، تصویری را که در آب می بیند خود او است، به آن عاشق شده بود. در فرصتی به تصویر خود در آب چشمه آنقدر نزدیک می شود که در آب می افتد و غرق می شود. می گویند در محل دفن او گل نرگس سبز شد.

شاید گل نرگس را هم، چون سرش پایین است و به تصویرش در آب می نگرد، نرگس خوانده اند. شاید بر اساس همین داستان اسطوره ای است که در ادبیات یونان قدیم، نگاه به تصویر خود در آب مکروه یا حرام بوده است. در ادبیات عرفانی این گونه خویشتن دوستی، بلا و فتنه تلقی می شود و چشم پسند خویشتن را از هر چشم بدی کشنده تر می دانند؛
«پر طاووست مبین و پای بین/ تا که سوءالعین نگشاید کمین.»
شخص خود شیفته، عاشق، سرگشته و حیران و آشفته خویش است و نواقص و عیوب خود را اصلاً نمی بیند یا نادیده می گیرد.

در روان شناسی و روانکاوی به شخصی که شیفته خود باشد نارسیست می گویند. در گفتمان روان شناسی ایران «نارسیسیسم» خود شیفتگی، خودپسندی افراطی، خود دوستی جنون آمیز ترجمه شده است.
ریشه واژه نرگس در فارسی از لغت یونانی نارکیسوس (Narkissos) است و نرجس معرف آن است. اما در فارسی این معنای اسطوره ای نرگس از بین رفته و اسم گلی است، اما ظاهراً برخی از وجوه معنایی آن، حفظ شده است؛ نظیر «نرگس مشهود، نرگس بیمار (چشم خمار آلود)، نرگس مست». در این موارد به رابطه چشم و رفتار خود محورانه اشاره دارد، اما از جانب دیگر «نرگس مسکین، نرگس سرافکنده، نرگس بینا» رفتارهای متواضعانه را بیان می کند. ۱
۴) انواع خودشیفتگی؛ خودشیفتگی می تواند فردی باشد یا جمعی
الف ) خودشیفتگی فردی
آنچه روان شناسان به طور معمول مطرح می کنند خودشیفتگی فردی یا شخصیت خودشیفته (Narcisstic Personality) است.

خودشیفتگی فردی درجاتی دارد، ممکن است خفیف و خوش خیم باشد یا شدید و بدخیم (یا روان نژندی خودشیفته Narcisstic Neurosis). یکی از انواع خودشیفتگی خوش خیم به نام «خودشیفتگی نخستین نوزاد» در نوزادان دیده می شود. خودشیفتگی یا خودمرکز بینی خصوصیت شخصیت کودک است. پیاژه می گوید؛«ساختمان تفکر کودک خودمرکز بینانه است... کودک از نظر فکری خود را مرکز جهان می بیند و همه چیز را با عینک خاص خویش می بیند و تنها به خود می اندیشد.»

نمونه ای از خودشیفتگی بدخیم در برخی از بیماران روانی به نام «خودشیفتگی شخص دیوانه» رایج است.
خودشیفتگی مطلق یکی از مصادیق روان پریشی است، شخص با واقعیت های جهان بیرون بریده می شود. بیمار خود را جانشین واقعیت ها می سازد؛ تماماً از خویشتن سرشار است و خودش «خدا» و «جهان» شده است. خودشیفتگی فردی ممکن است به پارانوئیا منجر شود.

پارانوئیا نوعی اختلال ذهنی است که با هذیان های منظم که به صورت سیستمی در آمده اند و بر زندگی روزانه شخص اثر می گذارند، مشخص می شود. این هذیان ها شامل هر چیزی است که در اطراف شخص وجود دارد. در اشخاص پارانوئیایی، به جز این سیستم هذیانی، سایر شخصیت فرد دست نخورده باقی مانده است. به همین علت، در برخورد با اشخاص پارانوئیایی، معمولاً اطرافیان وی درباره سلامتی و بیماری اش دچار تردید و تزلزل می شوند. این افراد معمولاً بسیار باهوش و سریع الانتقال نیز هستند.

برخی از روانکاوان از نوع دیگری از خودشیفتگی فردی نیز نام برده اند که مرز سلامت و جنون است و معمولاً در کسانی که به قدرت فوق العاده می رسند بروز می کند. از نمونه های تاریخی آن می توان فراعنه مصر، استالین و هیتلر را نام برد. به این نوعی خودشیفتگی «دیوانگی قدرت» نیز گفته می شود. آلبرت کامو در «کالیگولا» (Caligula) رفتارها و ویژگی های شخصیتی خودشیفته دیوانه قدرت را به تصویر کشیده است. ۲
اریک فروم در توضیح این نوع خودشیفتگی مردان به قدرت رسیده، می نویسد؛ «همگی آنها از ویژگی های معین و مشابهی برخوردار هستند. به قدرت مطلق دست یافته اند، کلام شان معیار غایی قضاوت، در همه چیز از جمله مرگ و زندگی است؛ ظاهراً توانایی آنها برای انجام آنچه می خواهند انتهایی ندارد؛ خدایانی هستند که تنها بیماری و کهولت و مرگ محدودشان می کند. با تلاشی مذبوحانه می کوشند با تفوق بر محدودیت وجود انسان، برای مساله وجود انسان راه حلی بیابند. می کوشند چنین وانمود کنند که شهوت و قدرت شان را حدی نیست، از این رو با زنان بی شمار همبستر می شوند، مردمان بی شماری را می کشند، در هر جا قصری می سازند و «ماه را می خواهند» و «ناممکن را طالبند».

این نوعی دیوانگی است که در شخص مبتلا بیشتر و شدیدتر می شود. هر اندازه برای خدا شدن بیشتر بکوشد، بیشتر از نوع بشر دور می شود؛ این جدایی او را وحشت زده تر می سازد، همه دشمن او می شوند و برای مقابله با وحشت حاصل از آن ناگزیر است بر قدرت، بیرحمی و خودشیفتگی خویش بیفزاید. اگر تنها یک عامل وجود نمی داشت، این دیوانگی قیصری جز جنون محض نمی بود؛ قیصر با قدرت خود، واقعیت را، در برابر تخیلات خود شیفته خویش، به زانو درآورده است.

همه را واداشته است تا او را خدا دانند، یعنی؛ قدرتمندترین و خردمندترین. پس جنون خودبزرگ بینی اش احساسی معقول به نظر می رسد. از سوی دیگر، مردمان بسیاری به او نفرت می ورزند و می کوشند تا او را براندازند و بشکنند، پس سوء ظن های بیمارگونه او آنقدرها هم عاری از واقعیت نیست. در نتیجه، احساس نمی کند که تماس با واقعیت را از دست نهاده است. پس، هرچند به وضعی ناپایدار و مشکوک، می تواند از اندک سلامت عقلی برخوردار باشد.» ۳

ب) خودشیفتگی گروهی
خود شیفتگی فردی می تواند به خودشیفتگی گروهی تبدیل شود. در خودشیفتگی فردی، تصویر متورم و بادکرده از «خویش»، به آنچه به «من» فرد خودشیفته تعلق داشته باشد، به جمعی که وی به آن تعلق دارد تعمیم و تسری پیدا می کند. نژاد، ملت، دین، حزب و قبیله فرد خودشیفته، جایگزین «من» و «خانواده من» وی می شود.
هنگامی که این جابه جایی به یک گرایش غالب تبدیل می شود، قبول آن «عقلانی» و خودشیفتگی فردی به خودشیفتگی جمعی بدل می شود. اعضای چنین جامعه ای خود را «تحسین برانگیزترین مردم عالم تصور می کنند؛ «فقط ما» پاک و منزه هستیم و شایسته ایم، دیگران همه احمق و نادان هستند».

اعضای این جامعه، حتی هنگامی که از نظر فرهنگی یا اقتصادی عقب مانده و محروم هم باشند، چون خود را به «گروه» برتر خواه دینی، حزبی، نژادی و ملی، چون «سفید و آریایی»، کاتولیک، مسیحی، یهودی، مسلمان، شیعه و سنی وابسته می دانند، مهم و از مهمترین ها تصور می کنند.

ادامه خودشیفتگی گروهی، همچون خودشیفتگی فردی، به بیگانه هراسی و انزوای گروهی (Group Solipsism) منجر می شود. خودشیفتگی گروهی نیز درجات و ابعاد دارد و می تواند خفیف و خوش خیم یا شدید و بدخیم باشد.

خودشیفتگی گروهی، نظیر خودشیفتگی فردی به قول اریک فروم، یکی از مهمترین سرچشمه های خشونت و پرخاشجویی انسان است. بخشی از خشونت های جمعی، مانند سایر گونه های پرخاشجویی از نوع دفاعی، واکنشی در برابر یورش به ارزش ها و تعلقات حیاتی جامعه هستند این نوع خود شیفتگی گروهی از نوع خوش خیم آن است.


۵) عوارض خودشیفتگی
▪ استکبار یکی دیگر از عوارض بسیار رایج خودشیفتگی است.
واژه استکبار در قرآن به معنای خود را بزرگ پنداشتن است. استکبر یعنی تکبر ورزید و خود را بزرگ پنداشت.
الکبر یعنی خودبزرگ بینی، این واژه معادل مگالومانیا (Megalomania) در روان شناسی است.
قرآن کریم در حالی که خودبزرگ بینی را به شدت مردود و ضد توسعه انسانی و مخرب می داند، ویژگی های دو نمونه از خودشیفتگان تاریخ را بر می شمارد؛ ابلیس و فرعون
در مورد ابلیس؛ « و اذا قلنا للملائکه اسجدوالادم فسجدوا الا ابلیس ابی و استکبر و کان من الکافرین (بقره ۳۴)؛ به فرشتگان گفتیم؛ آدم را سجده کنید، همه سجده کردند جز ابلیس که سر باز زد و برتری جست و او از کافران بود. ابلیس چون منشاء پیدایش خود را از آتش می دانست و از «خود راضی» و «خود محور» بود، رفتار متکبرانه داشت حاضر نشد از امر خدا در سجده به آدم اطاعت کند.

اما فرعون به معنای آدم سرکش و یاغی، نام پادشاهان مصر است. نام فرعون به عنوان نماد یک قدرت متورم در تاریخ، ۷۴ بار و داستان موسی، بیش از هر پیامبری، ۱۳۶ بار، در قرآن کریم آمده است. این همه نشانه عنایت خداوند به جلب توجه انسان به پدیده فرعون و نقش مخرب منش فرعونی در جامعه بشری است.
خداوند فرعون را با ویژگی های رفتارهایش معرفی می کند. نظیر؛ «و استکبر هو و جنوده فی الارض بغیر الحق (قصص ۳۹) و او (فرعون) و لشگرهایش به ناحق در زمین سرکشی کردند.»
- «علو و برتری جویی در روی زمین؛ ان فرعون لعال فی الارض و انه لمن المسرفین - یونس ۸۳ و همچنین قصص ۴»
- سرکشی و طغیان؛ انه طîغی (طه ۲۴)
- فسق؛ کانوا قوما فاسقین (نمل ۱۲)
- خطاکار؛ کانوا خاطئین (قصص ۸)
- خود بزرگ بینی؛ فاستکبروا فی الارض (عنکبوت ۳۹) و بالاخره
- ادعای الوهیت؛ انا ربکم الاعلی (نازعات ۲۴)
این ویژگی ها تماماً شرح رفتارهای فرد خود شیفته ای است که به قدرت مطلق رسیده است.
علاوه بر این فرعون با صفت «مسرف» نیز توصیف شده است. اسراف یعنی زیاده روی و از حد گذشتن و افراط کردن، این واژه در رابطه با رفتار برتری جویانه فرعون یا عال برای وی به معنای گردنکشی، به کار رفته است. به عبارت دیگر فرعون، در استفاده از قدرتی که به دست آورده بود به راه افراط و گردنکشی افتاد و از موازین و مقررات کاربرد طبیعی قدرت خارج شد. این همان معنا یا مصداق «طاغی» است.

طغیان یعنی تجاوز از حد، بیرون رفتن از مسیرها و محدوده های طبیعی. وقتی سطح آب در رودخانه از مسیر های طبیعی ایجاد شده بالاتر می رود و آبادی ها و مزارع را ویران می کند، می گویند رودخانه طغیان کرده است. یعنی جریان آب از تمام محدوده ها و مسیرهای طبیعی و جا افتاده حرکت رودخانه خارج شده است. یک حاکم و صاحب قدرت هم وقتی از بسترها و مقررات طبیعی و رفتار بهداشتی در مسند قدرت، خارج می شود هم اسرافکاری کرده است و هم طغیان. و هر دو این واژه ها با واژه فسق به معنای بیرون رفتن از حدود حق و مسوولیت، بیراهه رفتن، گمراه شده یا خروج از حدود و زیر پا گذاشتن مرزها، نسبت نزدیکی دارند. فاسق آن کس را گویند که پیمان ها و تعهدات، چه فردی و چه عمومی و ملی را شکسته و از حدود اختیارات و مسوولیت سر باز زده باشد.
تمامی این رفتارها پیامد روحیه خود بزرگ بینی یا استکبار است که ادامه و استمرار آن به ادعای خدایی می رسد.
یکی از ویژگی های خودشیفتگی بدخیم، ستایش و رضایت مطلق از خود و اعمال خود است. هر آنچه به شخص خود شیفته متعلق باشد، زیبا، کامل و بی عیب و نقص است. قضاوت شخص خودشیفته نسبت به آنچه با او رابطه دارد یا مال اوست متعصبانه و مطلق گرا است. خداوند در قرآن کریم این وضعیت ذهنی فرعون را به آرایش اعمال زشتش توصیف کرده است؛ «و کîذلًکî زïیٌنî لًفرعîونî سوءی عîمîلًه» و همین باعث شد که وی از راه راست و صواب بازداشته شد «وî صد عن السبیل» (غافر ۳۷)؛

▪ یکی دیگر از عوارض خودشیفتگی فردی که ممکن است به مرحله بدخیمی برسد، دگرسان بینی خود یا Depersonalization است. در این حالت فرد احساس واقعیت را از دست می دهد و نسبت به محیط اطرافش به کلی بیگانه می شود و خود و جهان پیرامونی خود را غیر واقعی می داند.

دگرسان بینی یکی از عوارض حالت خود خدا انگاری است. دگرسان بینی حالتی است که در اشخاص اسکیزوفرنیک نیز دیده می شود.

▪ خود فراموشی
در آیه دیگری از قرآن در مفهوم «فراموشی نفس آمده است؛ وî لا تîکونوا کاٌلذین نسïوا الله فîانشهïم اîنًفïسîهïم اولئک هم الفاسقون (حشر ۱۹) و مانند کسانی نباشند که خدا را فراموش کردند، پس (موجب شد) نفس هایشان را فراموش کنند. ایشان نافرمانند.»     
دکتر ابراهیم یزدی
مآخذ و یادداشت ها؛
۱-فرهنگ دهخدا، ریشه واژه گل نرگس در زبان پهلوی را از واژه نرکیس (narkis) و نرسی سوس یونانی و لاتینی می داند. دهخدا نرگس را به معنای «چشم معشوق» نقل کرده است. که؛ «طناز و فتان و دنباله دار و شوخ و کرشمه طراز و عشوه ساز و جادو نشان و جادو و سرمه سای و پر فن و نیم خواب و بسیار خواب و پر خمار و خماری و خودکام و خونخوار و عاشق کش و مستانه و سست و بیمار و نیلوفری » همه از صفات اوست. سعدی می گوید؛ شب از نرگسش قطره چندی چکید ـ سحر دیده بر کرد و دنیا ندید.»
حافظ می گوید؛ «نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان ـ نیمه شب دوش به بالین من آمد بنشست.
آیا شعرای ایران با توجه به معنای نرسی سیس معادل نرگس چنین اوصافی را برای «نرگس» ذکر کرده اند یا هر شخصیتی را که واجد این اوصاف بوده است مصداق نرگس دانسته اند.
۲- صاحب الزمانی، نارسیست را خودشیفته، خودپسند و عاشق خویشتن تعریف کرده است (روح بشر، به نقل از فرهنگ فلسفه و علوم اجتماعی پژوهشگاه علوم انسانی)
۳- واژه کالیگولا به معنای چکمه کوچک است و نامی است که به قیصر روم به نام ژائوس Gaius (۱۲ تا ۴۱ میلادی) داده شده است. وی به مدت چهار سال امپراتور بود و به خاطر خشونت و کشتارهای دوران سلطنتش معروف شد. او ادعای الوهیت نمود و به خواهرانش علاقه عجیبی پیدا کرد، بخش عمده ای از اروپا را تحت فرمان خود درآورد، مصر و ترکیه را اشغال نمود، در شهر بیت المقدس مجسمه خود را نصب کرد. در سال ۴۱ میلادی به دست افرادش در فلسطین کشته شد.
در روانشناسی کالیگولا معرف یک شخصیت خود شیفتگی مطلق و عصبانیت های جنون آور است. آلبر کامو با نوشتن نمایشنامه ای به این نام که در سال ۱۹۴۵ روی صحنه رفت، این واژه را معروف ساخت. در این نمایشنامه وقتی امپراتور ژائوس با مرگ خواهرش، که به او عشق می ورزید روبه رو می شود دچار بحران روانی و روحی و اندوه فراوان می شود و در نتیجه دست به قتل و خشونت های وسیع و گسترده ای می زند و ادعای خدایی می نماید.
۴- فروم، اریش، دل آدمی، ترجمه گیتی خوشدل، نشر نو، ۱۳۶۲
۵- واژه نامه فلسفه و علوم اجتماعی ـ از دکتر جمیل صلیبا، ترجمه، کاظم برک ینسی و صادق سجادی، شرکت انتشار ۱۳۷۰ 
- روزنامه اعتماد
منابع :
دکتر نرگس بیرقی- روان‌پزشک
عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
مردمسالاري
میگنا
روزنامه ايران
رشد
پایگاه ایران ناز  
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

Iran, Islamic Republic of
ali bud
سلام خیلی عالی بود من یه نارسیسم هستم که خودم هم دیگه از دست خودم خسته شدم وپیگیر درمانم .مطالبتون خیلی بهم کمک کرد .
چه خوبه شما خودتون میگین که نارسیسم هستین.پس شما خیلی آدم بزرگی هستین که اینو قبول می کنن و میگینولی شوهر من یک آدم به تمام معنا نارسیسم هستآدمی که فکر می کنه خیلی زیباست.خوش تیپ ترینه.خیلی موفقه.بی نظیره.لنگه نداره.در صحبت با دیگران اونقدر از خودش بیجا تعریف می کنه و از موفقیت ها توی کارش لاف می زنه که مردم هم باورش می کنن.یه نمونه کوچیک:چند تا کتاب زبان خونده عالم و آدم جار زده که خدای زبانه.جالبه وقتی مهمون میاد خونمون به بجه جوونش می گه از وجود این آقا استفاده کن هر سوالی در مورد زبان خوندن و ... داشتی بپرس !!!!چند کلمه انگلیسی صحبت کنه اونقدر لهجه می گیره متوجه نمی شی چی می گه؟همه کاراش اینطوریه توی کاراش خودش رو خیلی کاری باوجدان موفق و بی نیاز از عالم نشون میدهفکر می کنه همه براش غش می کننفکر می کنه همه زنای عالم در عشقش می سوزنفکر می کنه برای رسیدن به موفقیت حق هر کاری حتی آتیش زدن زندگی من ودیگران رو دارهتازه ابن رو اراده قوی می دونه!
نگار
United States
چه سخته زندگی با این آدما
من دوستم اینطور بود
از طرفی هیچ جور نمیتونی ببخشیشون از طرفی هم دلت برای بدبخت بودن و پوچ بودنشون میسوزه ولی در نهایت تنها راهی که برات میمونه حذف کردنشون از زندگیته
khob bod , mishe goft ali bod . age mishe dar morede nahve barkhord ba afrade khodshifte ro ham kameltar bayan karde bodid. aya bayad dar mavaghei k in afrad say bar khord kardane adam daran che raftari anjam dahim ?
ممنون من دانشجوی روانشناسی هستم و از این مطلب خیلی استفاده بردم.
پریسا
Iran, Islamic Republic of
خیلی مطلب جالبی بودشوهرمن این مشکل راداره وروی دخترم وخودم خیلی اثرات منفی گذاشته واقعا زندگی بااینجورآدماسخته
افلاطون
Iran, Islamic Republic of
درود گمانم حق گفتید اما راحت می توانید ان پنهان کنید انسان یک بار باردوم گفتن برا اشتباه نه بارسوم بیقه اش باید بی خیال باشید گمانم کنم انسان یکبارتادوبارمی گویند.
سلام. برادر شوهر من این اختلال رو داره. من محل سگ بهش نمیذارم بلکه آدم شه. تا حالا که نشده. این افراد رو اصلا نباید محل بذارین.
افلا
Iran, Islamic Republic of
درود شما انسان نیستی بلکه نه حیوان یا سگ بلکه عقرب چون سگ زات دارد عقرب ندارد انسان یکسان باشد چرت نگوید پوزش حتی نمی تونستم چون انسان نما بودی گفتم امیدوارم انسان بودنت برگردد
مهدیس
Iran, Islamic Republic of
انطباق آیات با موضوع خودشیفتگی ،فهم و درک مطلب رو برای من آسون کرد.متشکرم
خود شيفته
Iran, Islamic Republic of
مغرور بودن خيلى هم خوبه
سانی
Iran, Islamic Republic of
سلام
پدر من نمونه بارز نارسیسمه. یعنی ایشون خانواده رو فلج کردن. همش تعریف و تمجید از خودش و موفقیتهاش میکنه و جالب اینجاست در واقع نه تنها موفق نبوده بلکه دست به هر کاری میزنه شکست می خوره.
دایما به دوستانش و دیگران دروغ میگه و از ثروت نداشته اش تعریف میکنه و خود را عقل کل می داند در صورتی که قضیه کاملا عکس اینه.
به مادر عزیزم فخر فروشی میکنه که من از تو خیلی سرترم در صورتی که مادرم از هر نظر تحصیلی، خانوادگی و شغلی از ایشون سرتر و بهتر است.همش به مادرم میگه یه عالمه زن عاشق من هستن حالا من با تو دارم زندگی میکنم.
خلاصه ما از دست پدرم بدبختیم یعنی.
همیشه از فکر دیگران در مورد خودش میترسه. برای خونه هزار تومان خرج نمیکنه ولی دایم در بهترین رستورانها دوستانش رو دعوت میکنه که به اونها ثابت کنه پولداره. یعنی خرج خونه اصلا نمیده چندر غازی که درمیاره رو خرج دوستاش میکنه و با اونها پارتی میگیره.دوستانش هم تا میتونند ازش سو استفاده می کنن.
خلاصه کاش راه درمان داشته باشه. ما داریم از دست کارهای نا معقول پدرم پیر میشیم دایم از دستش حرص می خوریم.
حالا شما بگید ما چیکار کنیم با پدر دروغ، مغرور و متکبرم که میگه من ثروتمند جذابم؟؟؟؟
محمد
Iran, Islamic Republic of
امام علی علیه السلام
داروی تکبر(خودشیفتگی) نماز است.
علی
Iran, Islamic Republic of
پدرمن یک خودشیفته خطرناک هست سی ساله هم نمازمیخونه مشکل اینکه خودش رو ادم سالمی میدونه بقیه مریض
رضا
Iran, Islamic Republic of
معلومه که شما به واژه نماز حساسیت داری و توهم دانایی داری اومدی با خودت یک داستان از پدرت سر هم کردی اینجا نوشتی. پدرت خودش رو سالم میدونه که نشد علایم خودشیفتگی. ملاک های علمی این بیماری مشخصه. و نباید الکی به دیگران برچسب زد. این خودشیفتگی باید در محل کارش هم معلوم باشه نه فقط تو خونه و...
Iran, Islamic Republic of
سلام،٤شنبه اين هفته از مربي عزيزم شنيدم "در بيان سوالاتت طوري سوال ا طرح ميكني ك دانسته هات را به رخ ميكشي ،، به رخ كشيدن اطلاعات رفتاري مذموم است "،،،"يا ميخواهي بگي خوب فهميدي عالي فهميدي"
خيلي تعجب كردم،،، از نظر خودم طوري پاسخ ها را نوشته بودم ك دوست داشتم دانشجويانم همينطور بنويسند ،،،
حدود ٢سال است اين مربي را ميشناسم و به تشخيصهاشون اعتقاد كامل دارم؛ پس ناباورانه به خودم شك كردم،،
با كلمات ابراز ،خود بزرگ بيني، به رخ كشيدن .. سرچ كردم
به مطلب شما برخوردم،،، عالي و كامل بود،، كيسان و حال مرا به خوبي توصيف كرد،،
خوشبختانه صفت شخصيتي نارسيسم را دارم،، به همين دليل حساده و سو استفاده از ديكارت يا نيست يا ان قدر كمه ك از ان بيخبرم  ،،،
با اگاهي از مطالبي ك خواندم مطمئنم روي ذهنيت،رفتار و گفتارم متمركز ميشوم و به اين صفت غالب ميشم،. اگر اين جمله أخرم هم ناشي از خود بزرگبيني نباشد!!!!
تمام عمرم سوالم از خودم و دوستانم در محيط كاراين بود: چرا يك عده ك من به انها كمترين لطمه اي نميزنم تا اين اندازه جدي مقابل م صف آرائي ميكنند و كلا از من خوششان نمياد؟
غافل از اين كه با صحبت و رديف كردن موفقيتهام و ،،، مستقيم و غير مستقيم در حال به رخ كشيدن خودم ،، خاص بودنم ،، و ،،، بودم و ،، حال اونها رو بد ميكردم،،

همه نااگاهانه بود،،
Germany
براي خود فرد خودشيفته
میلاد
Iran, Islamic Republic of
من با شخصی در رابطه بودم متاسفانه دیر متوجه مسئله ای که داشت شدم
تمام حرفای عجیب و غریبشو باور کردم تا اینکه دنبال حرفاشو گرفتم و تحقیق کردم و متوجه شدم همش دروغ بود و باهاش تموم کردم
الان 5ماهه از پایان رابطه میگذره اما واقعا آسیب دیدم خیلی بهم اضطراب وارد شد
فقط میتونم دعاش کنم
Faraj rahmdel
Iran, Islamic Republic of
ازمطالب مقالات کتابهای جذاب شما تشکر میکنم من چقدر در سایت زیبای شما را یافتم
افلاطون
Iran, Islamic Republic of
درود پسند بود اما گمانم انتقادپذیرهستم دردمن کمبود محبت نیست دردمن انسان هایش است ادعاشون شعورن بی درکشان پست مقام به رخ ادم می کشند مگرخداین من می تونم محل نزارم سرم بزارم رومتکا بگم بابا دنیاست محلگذره جناب نویسند عالی از طرزبیانت رفتارت گویا عملکرد چجوره پیش میره گمانم به پرسش من برسید پاسخ انسان چیست ادم عاشق صداقت نبض احساساتش بالاست انتقادپذیراست احساسات درک می کند
مادری دلشکسته
Iran, Islamic Republic of
منم همسرم خودشیفته ست وبعداز12سال متوجه شدم که من داغون شدم وچیزی دیگه ازم نمونده والان بادوتابچه نمیدونم چکارکنم
«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
چرا گاهی نمی‌توان بخشید و فراموش کرد؟!
مغز چطور خاطرات ماندگار می‌سازد؟
روانشناسی جمع‌آوری اشیا و یا کلکسیونر شدن
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
تقاضا برای سلب اختیار تشخیص اختلال اسکیزوفرنی توسط روانشناسان بالینی!
چرا نباید برای جلب محبت یا عشق التماس کنیم؟
ویژگی‌های یک اردو مطالعاتی خوب چیست؟
چطور از فکر کردن بیش از حد به یک موضوع جلوگیری کنیم؟
انسانهاي شاد دنياي درونشان را ميسازند، انسانهاي غمگين دنياي بيرونشان را سرزنش ميكنند.