کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

بررسی روان درمانی وجود گرا

3 مرداد 1394 ساعت 8:52

در درمان وجودی می توان فنون بسیاری زیادی را استفاده کرد چرا که این نوع درمان در حال تغییر و تحول است و علت آن هم تنوع دید بیماران است.


درمان وجود گرا (اگزیستانسیالیسم) :
موج سوم درمان های روانشناسی که امروزه نقش مهمی در درمان و مشاوره دارد درمان های انسانگرا هستند که از برجسته ترین روانشناسان این حوزه می توان از مازل، راجرز و اریک فروم نام برداما یکی از مهم ترین شاخه های این نوع درمان که بر پایه ی فلسفه ی فلاسفه ای چون نیچه، کیکگارد و هوسرل قرار دارد همانا درمان اگزیستانسیال ( وجودگرا) می باشد. در ادامه به بررسی ،نقد و تحلیل این رویکرد خواهیم پرداخت.
-
فلسفه و وجودگرایی:
رویکرد وجودگرایی نشات گرفته از دو دید مهم در فلسفه می باشد. دید اول مربوط است به تفکرات "نیچه و کرکگارد" که مباحث مهمی را در مورد ذهنیت بیان کرده اند و دید دوم مربوط است به دید پدیدارشناسانه ی هوسرل" که درک ما از محیط اطرافمان را حاصل شناخت ها و به طور ویژه تجربیات ما می داند. فلاسفه ی بعدی چون هایدگر و سارتر تحت تاثیر نظریات هوسرل قرار داشتند و معتقد بودند حقیقت وجود همانا تجربه ی لحظه ی اکنون است.انسان در لحظه ی حال و در هوشیاری کامل تجربه می کند، آن را تجزیه می کند و می تواند دقیقا این تجربیات را بازگو کند. اندیشه ی قدیمی تر در مورد انسان همانا اندیشه ی ماهیتگرا بوده است که ذات انسان را تثبیت شده می دانست و به او به عنوان مکانیسم حق درک مستقیم از دنیای اطرافش را نمی دهد در حالیکه پدیدار شناسی می گوید انسان در حال تجربه ، ظهور و شدن است و انسان قدرت خلق خویشتن را دارد و به گفته ی سارتر:"وجود مقدم بر ماهیت است".
کرکگارد از اولین فیلسوفانی است که به جای توجه به تقابل وراثت و محیط در انسان به نا امیدی و ترس انسان در مقابل محتوا ی دنیا اشاره می کند. انسان در برابر عظمت دنیا خود را بی ارداه میبیند و برای همین به خوشی های زودگذر پناه می آورد. انسان در برابر خود مسوول است و می کوشد از این بار مسولیت شانه خالی کند.
او می گوید انسان در انتخاب های خود آزاد است و همین موضوع علت اصلی اضطراب و نگرانی اوست. زمانی که انسان تلاش می کند تا به بودن خود احترام، منزلت و اعتبار ببخشد نیاز به نشان دادن شجاعت خود دارد و برای این موضوع کیرکگارد حضرت ابراهیم را مثال می زند. ابراهیم با بزرگترین امتحان خود روبرو شد تا "خود" اعتبارش را بازیابد.
از سوی دیگر نیچه فیلسوف آلمانی معتقد است که جامعه ی انسانی اخلاق بردگی را به جای اخلاق سروری برگزیده و از این روست که انسان ها مانند گله ی گوسفندانی هستند که بدون فکر از یکدیگر تقلید می کنند. او معتقد بود واقعیت همانا تفسیرهای انسانی است و به دلیل همین متغیر بودن واقعیت مدام در حال عوض شدن است پس در این صورت انسان نه روح دارد، نه اندیشه، نه آگاهی و همه تخیلی بیش نیستند.
سارتر به عنوان پدر اگزیستانسیالیسم انسان بی دین و بی خدا را موجودی ضعیف و بیچاره می داند که با آزادی روبروست. او باید آزادانه ارزش هایش را مشخص کند و در هویتی ثابت (مانند مهندس،دکتر و ...) خود را نگه ندارد.  او روانکاوی را قبول نداشت چرا که معتقد بود انسان از آزادی خود به عنوان پناهگاهی استفاده می کند که از دست دیگران به دور باشد و او می تواند با دیگران در ارتباط باشد اما نمی تواند در ذهنیت و حالات درونی آنها وارد شود. سارتر می گوید انسان باید یاد بگیرد با خود در ارتباط باشد و به خود گوش دهد. از دیگر فلاسفه ی مهم اندیشه ی اگزیستانسیال می توان به مارتین هایدگر اشاره کرد.

هایدگر ، ترس را هسته ی اصلی جهان می داند. واقعیت پشت روزمرگی پنهان شده است و انسان برای فرار از این ترس و اضطراب تلاش می کند. انسان خود را در پشت چیزهای دیگر پنهان کرده و سعی نمی کند خود را بشناسد در حالیکه برای درک دنیای بیرون او نیاز به تمرکز بر روی تجارب درونی اش دارد. روان درمانی اگزیستانسیال بر اساس رانکاوی، درمان انسنگرا و روانشناسی اگزیستانسیال شکل گرفت.

در اواسط قرن بیستم در اروپا کسانی مانند "اوتو رنکو کارل یاسپر " شروع کردند به استفاده از اندیشه ی اگزیستانسیال در روان درمانی . این حرکت به تلاش کسانی مانند ویکتور فرانکل، رولو می و اروین یالوم ادامه یافت. درمان اگزیستانسیال گاه به اشتباه یک درمان ناکارآمد، سری، بدبینانه و مبهم می دانند در حالیکه این درمان ،یک درمان عملی ،مثبت و قابل انعطاف است. درک درمانجو اسا این درمان است و درمانگر دنیا را از دید وجودی مراجع می بیند. فرهنگ در این درمان بسیار موثر است چرا که فرهنگ اساس پیدایش تجربیات، احساسات و درک انسان از محیط است.

تلاش این رویکرد این است که نقاب فرهنگ مدرن را برای جستجوی خود واقعی فرد برداشته و مورد کاوش قرار دهد. فرهنگ و تمدن گاه واقعیات مورد نظر خود را آنطور که خود می خواهد به خورد ما می دهد و وظیفه ی درمانگر وجودی این است که با مراقبت، اهمیت دادن ،رازداری و درک متقابل به مراجع کمک کند تا شجاعت بودن را به دست آورد و خود واقعی اش را بازشناسد.

این نوع روان درمانی مانند روانکاوی درمانی پویا است چرا که بر چرا که بر تعارضات درونی فرد تاکید دارد اما بر عکس روانکاوی که معتقد است این تعارضات تحت تاثیر والدین و غرایز بازداری شده به وجود آمده اند، بین می کند که خاستگاه این تعارضات همانا تعارضات بین فرد و وجود اوست که نگرانیهای مشکترک و نهایی همه ی ما انسانها هستند: مرگ - آزادی - تنهایی – پوچی.

مرگ:
مرگ برای ما انسان ها گریز ناپذیر است. پذیرش مرگ به ما کمک می کند تا زندگی با معناتر و پر شورتری را تجربه کنیم در حالیکه اگر نا خواسته از تفکر مرگ گریزان باشیم دچار هایی مانند انکار می شویم که در ادامه ما را به آسیب های روانی جدی مبتلا می کنند.

آزادی: ممکن است ما در سال های گذشته ی زندگی خود تاثیر زیادی نداشته ایم اما به خاطر آن خود را سرزنش کنیم.آزادی در درمان اگزیستانسیال به معنای پذیرش بار سنگین مسوولیت است. هنگامی که ما گذشته را بپذیریم می توانیم با تمرکز بیشتری بر لحظه ی حال خود تاکید کنیم. کسانی که خود را قربانی شرایط و زمان می دانند، شجاعت رویارویی با زندگی را ندارند و در نتیجه دچار بیماریهای روحی و روانی می شوند.

تنهایی: تنهایی به صورت های گوناگونی شکل می گیرد. ممکن است فرد در ارتباط با دیگران احساس تنهایی کند یا در درون خودش انسانی تنها باشد. البته اگزیستانسیالیسم معتقد است همه ی ما نوعی تنهایی ازلی را تجربه می کنیم که حاصل "خود" ما در هوشیاری است.

پوچی: مرگ موضوع مقابل زندگی است و این مطلب در ذهن ما سوالاتی را مطرح می کند که ما را به سمت یافتن معنایی برای بودنمان سوق می دهد. روانشناسی گشتالت ما همیشه به دنبال کامل کردن نواقص زندگی خود هستیم و این موضوع ممکن است بلاتکلیفی ما در این دنیای بی الگو را نشان دهد.
-
روند درمان:
درمان در روان درمانی اگزیستانسیالیسم با تاکید بر مسوولیت فرد صورت می پذیرد. بیمار تغییر نمی کند چرا شرایط فعلی اش را نمی پذیرد و پذیرش این شرایط مستلزم این است که مسوولیت این شرایط را بپذیرد. درمانگر مسوول است تا بیمار را به اینجا و اکنون راهنمایی کند تا از "نمی توانم" های بیمار جلوگیری کند.
بیمار در روند درمان می فهمد که مالک احساسات، هیجان ها و کلام خود است و مهم ترین وظیفه ی درمانگر این است که او را به سمت پذیرش این مسوولیت یاری کند. به دلیل اینکه ممکن است بیمار در نپذیرفتن مسوولیت خود سماجت کند ،روند درمان شاید طولانی بشود. زمانی که فرد مسوولیت انتخاب های خود را پذیرفت ، درمانگر او را برای تصمیم گیری و خواستن ترغیب می کند و مواجهه با این خواستن به مواجهه ی او با اضطراب و ترس هایش بدل خواهد شد. پس کار رواندرمانگر وجودی برداشتن موانع تصمیم گیری برای مراجع و کمک به او برای مواجهه با اضطراب هایش است.
-
ویژگی های منحصر به فرد درمان اگزیستانسیال
در درمان وجودی می توان فنون بسیاری زیادی را استفاده کرد چرا که این نوع درمان در حال تغییر و تحول است و علت آن هم تنوع دید بیماران است. شما در این درمان از دید بیمار برای احیای او به جهان نگاه می کنید به همین دلیل طبق نظر اروین یالوم برای درمان هر بیمار روشی منحصر به فرد و ویژه ی آن بیمار وجود دارد. تاکید بسیار زیادی در بودن در لحظه ی حال در این درمان وجود دارد چرا که درمانگر باید مراجع را بفهمد نه اینکه او را تحلیل کند.
-
روان شناسی وجودی و انسان گرا
هر دوی این رویکرد ها ذات اصلی انسان را خوب و مثبت ارزیابی کرده اند. هر دو بر پدیدار شناسی زندگی انسان و تجربیات برگرفته ی او از محیط اشاره دارند و اراده ی انسانی را آزاد اما در عین حال برای وی مسوولیت قائل اند. اما این دو دیدگاه تفاوت هایی نیز با هم دارند.
مهم ترین تفاوت این دو در بستر فرهنگی است که این دیدگاه ها در آن به وجود آمده اند. یالوم در کتاب رواندرمانی وجودی اشاره می کند که وجود گرایی در بستر اروپا به وجود آمده. بستری که شاهد جنگ، مرگ و وجود ناپایدار بوده است. پس بیشتر بر اضطراب، محدودیت ها، ترسها، پذیرش و معنای زندگی تاکید شده است در حالیکه بستر دیدگاه انسان گرایی آمریکا بوده است و وجود محیط خوش بینانه و امیدوار فرهنگی باعث شده موضوعاتی چون خود شکوفایی تجارب اوج آگاهی و... موضوعات مورد تاکید در رویکرد انسان گرایی باشد. از دیگر تفاوت های مهم در ان درمان ها تاکید روان درمانی وجودی بر لحظه ی حال است.
-
روان درمانی اگزیستانسیال قادر به درمان چه شرایطی است؟
افرادی که در درمان سعی دارند علت های درگیری های درون ذهنی و عواملی که آنها را به شرایط کنونی شان سوق داده است(مانند تصمیم های گذشته شان) را کشف و حل کنند می توان از این درمان استفاده کنند.
رفتار ها و بیماری ها و مشکلات روانی بسیاری هستند که از این طریق قابل درمان هستند و می توان از این اختلالات از افسردگی، اختلالات اظطرابی، وابستگی و پی تی اس دی ناشی از جنگ، تجاوز، سوءاستفاده ی جنسی در کودکی نام برد. افرادی که این درمان را پشت سر می گذارند برای زندگی خود هدف و معنا به دست می آورند و این معنا آنها را به سمت خود آگاهی بیشتر ،احترام به خود و اعتماد به نفس بیشتر سوق می دهد. این افراد افق های تازه تری در پیش چشم خود می یابند و می توانند با پذیرش مسوولیت خود راه های جدید در زندگی خود باز یابند.
-
باورهای غلط در مورد درمان اگزیستانسیال

1-درمان وجودی با فلسفه ی وجودی یکی است: با اینکه این باور در میان عموم مردم وجود دارد اما باید دانست که بین درمان اگزیستانسیال و فلسفه ی اگزیستانسیال تفاوت هایی موجود است. همانطور که در قبل اشاره شد فلاسفه ای مانند کیرکگارد، نیچه، هایدگر، سارتر و ... از فلاسفه ی مهم این دیدگاه بوده اند و حتی در میان این فلاسفه نیز می توان به تفاوت هایی مانند دیدگاه نیهیلیستیک سارتر از سویی و دید بدبینانه ی کیرکگارد از سوی دیگر اشاره کرد.

2- روانشناسی وجودی (فلسفه وجودی) ملحدانه است: مشاهده ی تفکر و خواندن زندگی بسیاری از روانشناسان و فیلسوفان این شاخه به راحتی نشان می دهد که این انسان ها آدمهای مذهبی نیز در میان خود داشته اند. حتی اگر به وضوح اشاره ای به این نکته نکرده باشند باز هم در میان آثار آنها می توان به اعتقاد آنان پی برد. کیرکگارد پدر فلسفه ی روانشناسی خود از الهی دانان مسیحیت بود. طبیعت وجودگرایی نه ملحدانه است و نه مذهبی . وجود ما تا ابد درگیر سوالاتی مانند وجود خدا، زندگی پس از مرگ و سایر سوالات معنوی خواهد بود.

 3-درمان وجودگرا بدبینانه است: درگیری های وجود گرایی با حقایقی از زندگی است که همیشه خوشایند نیستند و در درمان وجودی اگرچه این مساله وجود دارد اما برخورد با این موضوع مهم و لازم شمرده می شود. به طور کلی این درمان به این عقیده است که درد جزیی از شاده است. اگر ما ناراحتی را حس نکنیم شادی نیز بی معنا خواهد بود و آرزوی دست یافتن به آرامش مسیری خواهد بود از میان نا ملایمات زندگی.

4- درمان های وجودی به کار افراد سطح بالا، باهوش و افرادی که مشکلات کمی را تجربه می کنند، می آید: درست است که سطح پذیرش در افرادی که درک بیشتری دارند ممکن است بالاتر باشد و این افراد بهتر به درمان پاسخ دهند اما تصور اینکه درمان وجودی منحصر به این افراد است اشتباه است. همانطور که یالوم نیز اشاره می کند برای هر بیمار یک درمان منحصر به فرد وجود دارد و برای افرادی که در سطوح پایین تر آگاهی هستند و یا مشکلات بسیار زیادی دارند مسلما احتیج به صرف زمان و انرژی بیشتری می باشد. برای مثال برای کسی که مستعد رفتار خودکشی است و یا آن را انجام داده است، کافی نیست که بر روی احساساتش تمرکز شود و یا شجاعت پذیرفتن عواقب کارش در وی ترغیب شود بلکه این فرد نیاز دارد تا مهارت های روبرو شدن با افکار منفی و ایجاد کردن ثبات بیشتر در زندگی را یاد بگیرد و در نتیجه به زمان بیشتری برای درمان نیاز خواهد داشت.

نقد روان درمانی وجودی
روان درمانی وجودی با تمام نقاط قوتی که برای آن در بالا توضیحاتی آورده شد، دارای نقاط ضعفی نیز هست که البته تمام رویکرد ها و نظریات از این قاعده مستثنی نیستند. البته این نقد بدین دلیل است که با توجه به گستردگی ذهن انسان ها و تفاوت های فردی موجود و در نتیجه مشکلات روانی گوناگونی که برای ما به وجو د می آیند، نمی توان انتظار داشت که یک رویکرد درمانی به طو کامل بتواند تمامی جنبه ها را پوشش دهد.

با گذشت زمان ما شاهد سه موج گوناگون درمانی در روانشناسی بوده ایم که با توجه به عمر کم علم روانشناسی باید انتظار داشته باشیم که روز به روز نظریات جدید تری به عرصه ی ظهور برسند و شاید به زودی شاهد از راه رسیدن موج چهارم این درمان ها باشیم. اما در مورد روانکاوی وجودی شاید یکی از عمده ترین نقدهای وارد بر آن را بتوان کم کارآمد بودن آن در برخی اختلالات روانی شدید مانند سایکوز ( مثل اسکیزوفرنی) دانست که البته با توجه به ماهیت این درمان نمی توان از این درمان برای این حوزه ها انتظار درمان داشت.  www.migna.ir انتقاد بعدی از این رویکرد این است که به مثابه رویکرد های دیگر ،روانشناسی وجودی دارای نظام مندی مشخصی نیست و همین نظام مند نبودن شاخه های متعددی را برای این رویکرد به وجود آورده است.

در بررسی های دیگر نقد این رویکرد همانا مبهم ،نا مفهوم و گنگ بودن برخی عوامل رویکرد است و البته این می تواند نشات گرفته از انتقاد قبلی باشد چرا که رویکردی که نمی خواهد نظام مند ی داشته باشد در نتیجه به پژوهش نیز به دیده ی تردید نگاه می کند.
مورد انتقاد دیگر می تواند این باشد که درمان وجودی نیز مانند درمان فرویدی بر تجربیات بیمار تاکید می کند و دنیای پدیداری او را به عنوان خط درمان در نظر می گیرد و این مورد ممکن است نتواند در مورد همه به عنوان ملاک درستی مورد استفاده قرار گیرد.

در پایان لازم است به این نکته اشاره کرد که با وجود نکاتی که در نقد این نوع درمان زده شد باید در نظر گرفت که امروزه انسان در حال تبدیل شدن به موجودی است که بیش از حد طبیعی در حال درگیر شدن با روزمرگی خود است و کلافگی حاصل از این روزمرگی پوچی را در پی خواهد آورد.
در این میان نقش روان درمانی وجودی به عنوان درمانی که به مراجع کمک می کند تا معنایی برای بودن خود پیدا کن، پر رنگ تر می شود. نقطه ی قوت دیگر این درمان بدون شک تاکید بر بودن در لحظه ی حال است و این تجربه فرصت مشابهی است که هم به درمانگر و هم به مراجع داده می شود تا بی واسطه خود ، احساسات و هیجاناتشان را تجربه کنند و با هوشیاری بیشتر بر آنچه ذهنشان آن را تحلیل می کند ، آگاه شوند.
-
-
تهيه كننده: اردوان نیک آیین
روانشناسی و هنر، فصل نامه.(1392).سال هفتم. شماره 10-11. فصل نامه تحلیل،پژوهشی و آموزشی .
-May, R. and Yalom, L. (2000) ‘Existential psychotherapy’, in R.S. Corsini (ed.), Current Psychotherapies.Itasca, IL: Peacock. http://www.emmyvandeurzen.com/?page_id=25


کد مطلب: 32047

آدرس مطلب :
https://www.migna.ir/note/32047/بررسی-روان-درمانی-وجود-گرا

میگنا
  https://www.migna.ir