يادداشت ميگنا
سلامت روانِ کودکان، قربانی افراط و تفریط والدین
در اتوبوس نشسته بودم. دخترک میخواست برود روی صندلی بنشیند. همان لحظه پیشانیاش محکم با میله اتوبوس برخورد کرد. دخترک از درد گریه کرد. مادر نگاهی به پیشانی دختر انداخت و این جملات را پشت سر هم گفت: «چیزی نشده. چرا حواستو جمع نمیکنی؟ آخرِ این هفته قراره بریم عروسی. مواظب باش سر و صورتت واسه عروسی زخم و کبود نشه، زشته مردم میبینن». و اما دو نکته مهم.
اول اینکه اگر والدین کودک، مدام به سرزنش کردن کودکشان متوسل شوند بهتدریج، این شیوه واکنش برایشان تبدیل به یک عادت رفتاری خواهد شد. راستی، کودکان چطور میتوانند شلیک سرزنشهای والدین را تاب بیاورند؟
کافی ست بزرگسالان با همدیگر، سرزنشآمیز صحبت کنند. همانجاست که نقطه جوششان بالا میرود و میگویند بس است سرزنش، کافی ست این همه چرا و باید و ... اما کودکان رفتارشان متفاوت است.
نکته دوم اینکه چقدر تأیید دیگران مهم است؟ نظر دیگران در یک مهمانی، آنقدر مهم است که نشود از کنارش رد شد؟ آنقدر مهم که درد کودک و اشکهای او نادیده گرفته شود و مهمترین سخن مادر، این باشد که مواظب خودت باش چون قرار است دیگران، تو را در مراسم عروسی ببینند؟
هر افراط و تفریطی، انسانها را از تعادل، دور میکند و این عدم تعادل، یعنی کمرنگ شدن سلامت روان و زمینه برای خودنمایی اختلالات روانشناختی. درست مثل افرادی که نظر دیگران، برایشان ذرهای اهمیت ندارد. حتي اگر از روی هنجارهای اجتماعی رد شوند، نظر دیگران برایشان با صدایی که در بازار مسگرها میشنوند، یکی ست. آنها هرگز نمیشنوند.
شوربختانه این افراد، با افتخار میگویند دنیا دو روزه! و ما برای دل خودمان زندگی میکنیم. حاصل دو روز زندگی آنها براي ديگران میشود سالهای طولانی و عذابآور. گاهی هم برعکس؛ آنقدر تأیید اجتماعی برای فرد مهم میشود که بنای زندگیاش را بر اساس آن شکل میدهد. اینجاست که یاد این مثل معروف میافتیم که «خشت اول چون نهد معمار، کج/ تا ثریا میرود دیوار، کج».
ترس از طردشدن و وابستگی افراطی به تأیید دیگران میتواند هیجانات، تفکرات و رفتارهای فرد را تحت تأثیر قرار دهد. تصور کنید کسی را که استعدادهای فراوانی دارد اما هیچ اقدامی انجام نمیدهد چون نگران است تا دیگران تأییدش نکند. حالا اوست که میماند و روزهایی که هرگز زندگیشان نکرده.
افراط و تفریط، زنگ هشداری ست برای سلامت روان. ما همیشه یا از این سر بام میافتیم و یا از آنطرف. حالا که خودمان، قدمهایمان را متناسب برنمیداریم، شاید لازم باشد سفارش دهیم بامها را مناسب گامهای ما بسازند.
اول اینکه اگر والدین کودک، مدام به سرزنش کردن کودکشان متوسل شوند بهتدریج، این شیوه واکنش برایشان تبدیل به یک عادت رفتاری خواهد شد. راستی، کودکان چطور میتوانند شلیک سرزنشهای والدین را تاب بیاورند؟
کافی ست بزرگسالان با همدیگر، سرزنشآمیز صحبت کنند. همانجاست که نقطه جوششان بالا میرود و میگویند بس است سرزنش، کافی ست این همه چرا و باید و ... اما کودکان رفتارشان متفاوت است.
نکته دوم اینکه چقدر تأیید دیگران مهم است؟ نظر دیگران در یک مهمانی، آنقدر مهم است که نشود از کنارش رد شد؟ آنقدر مهم که درد کودک و اشکهای او نادیده گرفته شود و مهمترین سخن مادر، این باشد که مواظب خودت باش چون قرار است دیگران، تو را در مراسم عروسی ببینند؟
هر افراط و تفریطی، انسانها را از تعادل، دور میکند و این عدم تعادل، یعنی کمرنگ شدن سلامت روان و زمینه برای خودنمایی اختلالات روانشناختی. درست مثل افرادی که نظر دیگران، برایشان ذرهای اهمیت ندارد. حتي اگر از روی هنجارهای اجتماعی رد شوند، نظر دیگران برایشان با صدایی که در بازار مسگرها میشنوند، یکی ست. آنها هرگز نمیشنوند.
شوربختانه این افراد، با افتخار میگویند دنیا دو روزه! و ما برای دل خودمان زندگی میکنیم. حاصل دو روز زندگی آنها براي ديگران میشود سالهای طولانی و عذابآور. گاهی هم برعکس؛ آنقدر تأیید اجتماعی برای فرد مهم میشود که بنای زندگیاش را بر اساس آن شکل میدهد. اینجاست که یاد این مثل معروف میافتیم که «خشت اول چون نهد معمار، کج/ تا ثریا میرود دیوار، کج».
ترس از طردشدن و وابستگی افراطی به تأیید دیگران میتواند هیجانات، تفکرات و رفتارهای فرد را تحت تأثیر قرار دهد. تصور کنید کسی را که استعدادهای فراوانی دارد اما هیچ اقدامی انجام نمیدهد چون نگران است تا دیگران تأییدش نکند. حالا اوست که میماند و روزهایی که هرگز زندگیشان نکرده.
افراط و تفریط، زنگ هشداری ست برای سلامت روان. ما همیشه یا از این سر بام میافتیم و یا از آنطرف. حالا که خودمان، قدمهایمان را متناسب برنمیداریم، شاید لازم باشد سفارش دهیم بامها را مناسب گامهای ما بسازند.