جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - 19 Apr 2024
تاریخ انتشار :
جمعه ۲۱ مرداد ۱۳۹۰ / ۰۶:۲۹
کد مطلب: 4456
۰
۲

بررسی آسیب های دین باوری جوانان از نظر روان شناختی و جامعه شناسی

فرار از بندگى خداى سبحان از جمله مسائل مهمى است كه بشریت از آغاز آفرینش با آن دست به گریبان بوده است. این مشكل در قرن هاى اخیر به شیوه هاى جدیدى سازمان یافته و از شكل سنّتى به صورت مكتب هاى گوناگون همانند «لیبرالیسم» و «سكولاریسم» در غرب ظهور پیدا كرده است. در دهه هاى گذشته، دامنه موج دین گریزى به شرق از جمله به كشور ایران نیز سرایت كرد. این پدیده در غرب عوامل خاص خود را دارد. اگرچه در تعریف «دین» بین اندیشمندان اختلاف نظرهاى فراوانى وجود دارد، ولى «دین یعنى شیوه رفتار صحیح انسانى، آن گونه كه خدا مى خواهد. » از منظر قرآنى، كسى دیندار است كه اعمال و رفتار او موجب رضایت خداى سبحان شود. به همین دلیل، دین گریزى یعنى عدم اعتقاد، پذیرش و اطاعت نسبت به هر آنچه خداى سبحان توسط انبیا(علیهم السلام) و ائمّه اطهار(علیهم السلام) براى جامعه بشرى نازل كرده است. پدیده «دین گریزی» یكی از مشكلات اساسی جوامع انسانی است كه همواره دغدغه هایی را برای رهبران دینی، دینداران و خانواده های متدیّن به وجود آورده و تهدیدهای جدّی برای نسل جوان محسوب می شود. این پدیده نامیمون مشكل امروز یا دیروز بشر نیست، بلكه سابقه دیرینه دارد و همواره جوامع بشری با آن دست به گریبان بوده اند. دین گریزی در سده های اخیر، به ویژه در قرن بیستم، بخش عظیمی از شرق و غرب عالم را فرا گرفت و مكاتب فلسفی الحادی گوناگونی مانند كمونیسم مولود آن هستند. اكنون این سؤال مطرح است كه چرا انسانی كه ذاتا مشتاق دین است و فطرت او با عناصر درون دینی ارتباط تكوینی و ماهوی دارد، به دین گریزی روی آورده است و به این پدیده شوم دامن می زند، و سؤال اساسی تر اینكه چرا دین گریزی در نسل جوان شیوع و نمود بیشتری دارد؟بدون تردید در ذات دین، هیچ عنصر دین گریزانه وجود ندارد. اگر انسان ها به دریافت معارف دینی نایل آیند، در هیچ رتبه ای از دین نمی گریزند، علاوه بر این، عقل و عشق، كه دو ركن اساسی در حیات انسانی محسوب می شوند و همه جاذبه ها و دافعه ها در این دو حوزه و بر اساس این دو معیار رخ می دهند، هر دو در درون دین وجود دارد و دین با هر دو گروه باقی مانده است. دین، هم ذهن انسان را تغذیه می كند و هم دل آدمی را حیات و حركت و نشاط می بخشد. بنابراین، پدیده دین گریزی به عنوان یك پدیده اجتماعی، عینی و رفتاری، معلول ماهیت و ذات خود دین نیست، بلكه علت و یا علل دین گریزی را در خارج از قلمرو دین و آموزه های دینی باید جست وجو كرد. بدون تردید، عوامل متعددی مانند ناهنجاری های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و روانی زمینه گریز جوانان را از دین فراهم می نمایند.   علل روان شناختی گریز از دین
1. ضعف معرفتی
یكی از ابعاد وجودی هر انسانی بُعد شناختی اوست. انسان در هر مرحله ای از مراحل رشد خود، واجد یك سلسله توانمندی های شناختی می شود. روان شناسان، رشدشناختی انسان را به سه دوره تقسیم می كنند: دوره حسی ـ حركتی (2سال اوّل)، دوره عملیات منطقی عینی (تا 12سالگی)، دوره عملیات منطق صوری یا دوره تفكّر انتزاعی.سومین دوره تحوّل شناختی در آستانه نوجوانی آغاز و در اوایل جوانی تكمیل می شود. بنابراین، یكی از ویژگی های جوان از نظر شناختی این است كه دارای تفكّر انتزاعی است و از نظر ذهنی، به حداكثر كارایی هوشی می رسد. در این دوره، گرایش جوانان به «فلسفه زندگی» آنان را به سوی مسائل اخلاقی، سیاسی و مذهبی سوق می دهد و جوانان تلاش می كنند هویّت مذهبی خود را شكل دهند. اما به دلایل گوناگونی ممكن است در این هویّت یابی مذهبی، با بحران مواجه شوند و نتوانند هویّت مذهبی خود را خوب شكل دهند و دچار نوعی سردرگمی و در نهایت، بی رغبتی و گریز از دین شوند. یكی از علل این بحران ناهمخوانی سطح شناختی جوان با سطح معارف دینی است كه به او ارائه می شوند. جوان به خاطر توانمندی های ذهنی، دین تقلیدی را برنمی تابد و همه آن باورهای دینی كه از دوران كودكی به صورت تقلیدی از خانواده و دیگران به او القا شده اند به كناری می نهد و می خواهد دینی بپذیرد كه متناسب با سطح تفكّر او باشد. اما از یك سو، بسیاری از اوقات آنچه به عنوان دین به او عرضه می شود برای او قانع كننده نیست، و از سوی دیگر، در برخی موارد نیز جوان می خواهد همه آموزه های دینی، اعم از احكام و عقاید را با خطكش عقل خود بسنجد و فكر می كند اگر آموزه های دینی در قالب های فكری او بگنجند صحیح هستند، وگرنه درست نیستند و باید كنار گذاشته شوند. همه این عوامل دست به دست هم می دهند و موجب می شوند هویّت دینی جوان به خوبی شكل نگیرد و جوان دچار یك بحران شناختی نسبت به آموزه های دینی شود و نجات خود را از این بحران، در گریز از دین بداند.قرآن نیز به این حقیقت اشاره می كند و گرایش به كفر و بی ایمانی را ناشی از جهل و ضعف معرفتی انسان ها می داند. حضرت نوح(علیه السلام) با صراحت، یكی از عوامل بی ایمانی قوم خود را جهل و یا عدم معرفت صحیح به آموزه های دینی معرفی می كند و در این باره، به قوم خود می فرماید: (... ولكنّی اَراكُم قوما تجهلون.) (هود: 29) در روایات نیز به این معنا اشاره شده است.حضرت علی(علیه السلام) درباره علت كفر می فرماید: «لو اَنّ العباد حین جهلوا وقفوا، لم یَكفُروا و لم یَضلّوا»؛ اگر افراد هنگام برخورد با مسائلی كه نمی دانند، درنگ می كردند و عجولانه تصمیم نمی گرفتند، كفر نمی ورزید و گمراه نمی شدند.1 بنابراین یكی از علل روان شناختی دین گریزی در همه انسان ها، به ویژه جوانان، ضعف معرفتی و عدم دست یابی به هویّت دینی است. 2. برداشت های غلط از دین یا سطحی نگری
علاوه بر اینكه جهل و ضعف معرفتی موجب دین گریزی می شود، برداشت های غلط و ناصواب از معارف دینی نیز در دین گریزی جوانان مؤثرند. بسیاری از اوقات دین مساوی با «معنویت» در نظر گرفته می شود و دین را در حد یك نیاز معنوی كاهش می دهند و این گونه نتیجه می گیرند كه نیاز به معنویت فقط در مواقع سختی ها و بحران های شدید مفید است و در سایر مواقع، نیازی به دین نیست و برای دین نقشی در زندگی روزمرّه خود قایل نیستند. قرآن به این مطلب اشاره می كند و می فرماید: (هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُكُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّی إِذَا كُنتُمْ فِی الْفُلْكِ وَجَرَیْنَ بِهِم بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُواْ بِهَا جَاءتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءهُمُ الْمَوْجُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنِّ مِنَ الشَّاكِرِینَ فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْیُكُمْ عَلَی أَنفُسِكُم مَّتَاعَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا... .) (یونس: 22و23) این دیدگاه ساده انگارانه و كاهش گرایانه نسبت به معارف دینی به تدریج، موجب حذف دین از زندگی انسان می شود2 و جوانان، كه در حال جست وجوی فلسفه زندگی اند، وقتی احساس كنند دین در معنادهی به زندگی آن ها تأثیری ندارد به تدریج، آن را كنار می گذارند و حتی ممكن است دین را امری دست و پاگیر در مسیر زندگی تلقّی كند و حالت گریز نسبت به آن پیدا كنند. 3. احساس محدودیت نسبت به گزاره های دینی
نه تنها كاهش گرایی و ساده انگاری نسبت به دین موجب دین گریزی می شود، بلكه گاهی دین به گونه ای به جوانان معرفی می شود كه گویی نه تنها نیازهای انسان را تأمین نمی كند، بلكه مانع ارضای نیازهای واقعی او نیز می شود. طبیعی است كه ترسیم چنین تصویری از دین برای جوان نه تنها موجب عدم گرایش آن ها به دین می شود، بلكه موجب می شود روحیه گریز از دین نیز در آن ها به وجود آید. به دلیل آنكه جوان از نظر روانی و جسمانی در شرایطی قرار دارد كه انواع غرایز، به ویژه غریزه جنسی و لذّت طلبی، در او به نقطه اوج خود رسیده و عوامل بیرونی تحریك كننده نیز از هر طرف او را احاطه كرده اند و آتش شهوات را در او شعله ورتر می كنند، اگر دین به گونه ای ترسیم شود كه گویی مانع ارضای غرایز اوست و هیچ راه كاری برای ارضای غرایز خود ندارد، طبیعی است كه نسبت به دین گریزان شود و پذیرش دین را مساوی با عدم ارضا و تعطیلی غرایز خود بداند. علاوه بر این، روحیه استقلال طلبی، آزادمنشی، و قطع وابستگی ها از جمله ویژگی های روحی جوان است. جوان، كه یك دوره گذار از وابستگی به استقلال را طی كرده است و می خواهد با اراده آزاد خود انتخاب كند و از نظر اخلاقی نیز مرحله «اخلاق دیگرپیرو» (تقلیدی) را پشت سر گذاشته و وارد مرحله «اخلاق خودپیرو» گردیده، از هرگونه مانعی حتی موانع تخیّلی، گریزان است و می خواهد در رفتار، گفتار، تفكر و انتخاب آزاد باشد. هرچند عدم تربیت صحیح روحیه استقلال طلبی و پیروی بی چون و چرا از غرایز كور و لذت طلب افراطی برای جوان بسیار خطرناك است، اما در بدو امر، هر چیزی كه بخواهد محدودیتی برای او ایجاد كند امری ناخوشایند تلقّی می شود، مگر اینكه راه كارهای دین برای ارضای غرایز به خوبی برای جوانان ترسیم شود. 4. فقدان یا عدم دست رسی به الگوهای مناسب
بدون شك، در هر مقطع سنّی الگوهای جذّاب برای یادگیری و شكل دهی رفتار انسان ها، به ویژه جوانان، نقش اساسی دارد؛ زیرا الگو از یك سو، در دست یابی به هدف نقش مهمی دارد و از سوی دیگر، در دوره نوجوانی و جوانی تأثیرپذیری از خانواده به شدت كاهش پیدا می كند. گاهی بین خانواده و جوان تعارض و درگیری به وجود می آید. از این رو، جوان برای ساختن نظام ارزشی و اعتقادی خود می خواهد از چیزهایی غیر از خانواده و مربیّان قبلی استفاده كند. از جمله عوامل تأثیرگذار در بیرون نهاد خانواده الگوها و دوستان هستند و در این میان، نقش الگوهای مورد قبول جوان بسیار زیاد است؛ چه اینكه دوستان نیز در حال ساختن نظام ارزشی خود هستند و نیازمند الگوهای موردپسند می باشند و كمك زیادی احتمالا در هویت یابی دینی دوستان خود ندارند. در چنین شرایطی، اگر الگوهای مناسب و قابل دست رسی در جامعه وجود نداشته باشند، جوان دچار سردرگمی می شود و تعادل روانی او از مرز بهنجار خارج می شود و چه بسا به الگوهای مجازی پناه ببرد و یا تحت تأثیر دوستان كم تجربه قرار گیرد یا به دام شیّادانی بیفتد كه مترصّد جوانان سردرگم هستند و خلاصه آنكه شرایط و زمینه های گریز از دین برای او فراهم شود. 5. برخوردهای تند و سرزنش های افراطی
استقلال طلبی، حرّیت و عدالت جویی از ویژگی های بارز دوران جوانی است. جوانان برای اثبات این ویژگی ها سعی می كنند با بزرگ سالان مقابله كنند. این مقابله نه از روی لج بازی و پشت پا زدن به ارزش هاست، بلكه بیشتر جنبه اثباتی برای خود جوان دارد. اما یكی از اشتباهاتی كه در اینجا از ناحیه بزرگ سالان سر می زند سرزنش و ملامت جوان است و این سرزنش ها همه از نظر عاطفی برای جوان شكننده اند و به روحیه استقلال طلبی او آسیب وارد می كنند و نتیجه آن شعله ورتر شدن آتش لجاجت و طغیان است. از این رو، امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در این باره هشدار می دهند: «الافراطُ فی الملامةِ تَشُبَّ نیرانَ اللّجاجِ»؛ زیاده روی در ملامت و سرزنش، آتش لجاجت را شعله ورتر می سازد. بنابراین، مقابله با روحیه استقلال طلبی جوان و سرزنش كردن او پیامدهای خطرناكی به دنبال دارد كه یكی از آن ها طغیان علیه ارزش های حاكم بر جامعه و گریز از آن ارزش ها و ادبار نسبت به منبع این ارزش هاست كه معمولا در جوامع دینی منشأ و منبع ارزش ها «دین» است. 6. عدم ارضای نیازها
جوان همان گونه كه از نظر ذهنی به بالاترین ظرفیت خود می رسد، از نظر جسمانی نیز به حدّ كافی رشد می كند و انواع غرایز، به ویژه غریزه جنسی، كاملا در او بیدار می شوند و درصدد ارضای این غرایز است. به عبارت دیگر، او یك سلسله نیازهای مادی و معنوی دارد. تأمین به موقع این نیازها نقش مهمی در تعدیل و رفتار و رشد و تكامل او دارد؛ همان گونه كه عدم ارضای این نیازها نه تنها باعث توقف رشد و بالندگی می شود، بلكه ناهنجاری های رفتاری زیادی را نیز به دنبال دارد. كفر به عنوان یك نابهنجاری اعتقادی همان گونه كه می تواند معلول جهل و ضعف معرفتی باشد می تواند معلول فقر نیز باشد، از این رو، معصومان: فرموده اند: یكی از پیامدهای احتمالی فقر، كفر و دین گریزی است و یا در مورد ازدواج فرموده اند: كسی كه ازدواج كند، نصف دین خود را حفظ می كندو فراهم نبودن شرایط برای ازدواج سالم و طبیعی زمینه های گناه و زایل شدن ایمان را فراهم می كند و به تدریج، تبدیل به گریز از دین می گردد. قرآن هم ازدواج را مایه آرامش زن و مرد معرفی می كند. خلاصه اینكه، ارضای نیازهای جسمانی و روانی در بهداشت روانی انسان مؤثر است و عدم ارضای به موقع و مشروع نیازها نه تنها سلامتی انسان را تهدید می كند، بلكه زمینه ساز بسیاری از نابهنجاری هایی است كه یكی از آن ها ادبار و گریز از دین می باشد.   از نگاه دیگر - عوامل روان شناختی دین گریزی
این عوامل به دو گروه كلى شناختى و گرایشى تقسیم مى شوند. هر یك از این دو عامل، خود داراى زیر مجموعه هایى هستند كه راز درونى یا روان شناختى دین گریزى انسان را آشكار مى كنند و مى توانند در آسیب شناسى دین مدارى به ما كمك كنند. نمونه هایى از تأثیر عوامل روان شناختى است: 1- عوامل شناختى
از جمله عوامل روان شناختى دین گریزى، كه در سوره «هود» به آن ها اشاره شده، عوامل «شناختى» است. این عوامل را مى توان به صورت ذیل دسته بندى كرد:
الف. جهل:
حضرت نوح(علیه السلام) با صراحت، یكى از عوامل بى ایمانىِ قوم خود را جهل و نادانى آنان دانست. وى در این باره به قوم خود فرمود: «.. . وَ لكنّى أَراكُمْ قَوْماً تجْهَلُونَ» ترجمه: ولى شما را قومى مى بینم كه نادانى مى كنید» (هود: 29). همچنان كه هود(علیه السلام) نیز به همین مطلب اشاره مى فرمود: «ولى من شما را گروهى مى بینم كه در جهل اصرار مى ورزید» ریشه بدبختى قوم عاد نیز جهل و بى خبرى آنان بود، جهلى همراه با لجاجت و كبر و غرور كه به آنان اجازه مطالعه دعوت فرستادگان خدا را نمى داد(تفسیر نمونه، ج 21، ص 354). روایاتى نیز بر نقش مهم این عامل شناختى بر دین گریزى انسان تأكید مى كنند. نقش جهل در دین گریزى انسان به گونه اى است كه امیرمؤمنان(علیه السلام)درباره علت كفر مى فرماید: «لو أنّ العباد حین جهلوا وقفوا، لم یكفروا و لم یضلّوا. »( میزان الحكمه، ج 2، ص 153). كسانى كه پرده جهالت و نادانى بر عقل و چشم آنان سنگینى كند، همیشه از دین و پذیرش حق گریزان خواهند بود. شیخ طوسى در این باره مى فرماید: اشراف و رؤساى قوم شعیب استكبار مىورزیدند و به سبب نادانى كه داشتند، از پى روى حق خوددارى مى كردند. ب. نابخردى (ناتوانى در خردورزى):
برخى از آیات سوره «هود»(علیه السلام) با صراحت، به این مطلب اشاره دارند; گاهى نیز درصدد توبیخ كسانى هستند كه قدرت تفكر دارند، ولى براى پى بردن به حقایق همیشه به حدس و گمان روى مى آورند; چنان كه حضرت هود(علیه السلام) به قوم خود مى فرمود: «یَا قَوْمِ لا أَسأَلُكمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِى إِلا عَلى الَّذِى فَطرَنى أَفَلا تَعْقِلُونَ. » ترجمه:«اى قوم من! براى این [رسالت] پاداشى از شما درخواست نمى كنم. پاداش من جز بر عهده كسى كه مرا آفریده است، نیست. پس آیا نمى اندیشید؟»(هود: 51). این نابخردى چنان مشكل آفرین است كه از برخى آیات برمى آید راز وجود فساد در میان ملت هاى گذشته محرومیت از فرزانگان خردورز است. براى مثال، در آیه اى آمده است: «فَلَولا كانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِیَّة یَنهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فى الاَرْضِ إِلا قَلِیلا مِمَّنْ أَنجَیْنَا مِنْهُم.. . »ترجمه: «پس چرا از نسل هاى پیش از شما خردمندانى نبودند كه [مردم ر] از فساد در زمین باز دارند؟ جز اندكى از كسانى كه از میان آنان نجاتشان دادیم» (هود: 116). از مفهوم یا منطوق روایات نیز این نكته به دست مى آید كه نابخردى زمینه ساز انحراف از دین و نابودى جامعه است. رسول بزرگوار مى فرماید: «اِنّما یُدْرَكُ الخیر كُلُّه بالعقلِ، وَ لا دینَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَه. » این روایت با صراحت، بى دینى را نتیجه نابخردى (عدم تعقل) مى داند. آیات و روایاتى كه حاكى از تأثیر عمیق عدم تعقّل و تفكر انسان بر دورى وى از دین مى باشند، بسیارند. به دلیل رعایت اختصار به همین مقدار بسنده مى شود. ج. عدم بصیرت (كورفكرى یا سطحى نگرى):
از جمله لغزشگاه هاى اندیشه و عوامل دخیل در دین گریزى سطحى نگرى یا كورفكرى است. در قرآن، تعابیر شگفت انگیزى براى كسانى كه از بینش عمیق بى بهره اند، وجود دارد. این افراد در حالى كه از تمامى امكانات لازم براى شناخت حق برخوردارند، همچنان بر دورى گزیدن از شناخت حق اصرار مىورزند; به عبارت دیگر، مى توانند اما نمى خواهند بدانند. به همین دلیل، قرآن آنان را «كور» و «كر» مى نامد و از حیوانات نیز پست ترشان مى داند. یكى از آیاتى كه در این زمینه نازل شده، عبارت است از: «مَثَلُ الْفَریقَیْنِ كَالاَعْمَى وَ وَالاصمِّ وَ البَصیر هَلْ یَسْتَویان مَثلا.. . »ترجمه: «مَثَلِ این دو گروه، چون نابینا و كر [در مقایسه] با بینا و شنواست. آیا در مَثَل یكسانند؟»(هود: 24). در این آیه، كسانى كه «كور» و «كر» هستند، نكوهش شده اند. واژه هاى «اَعمى» و «اَصم» در فرهنگ و ادبیات قرآن، به كسانى اطلاق مى شود كه با آن كه چشم و گوش دارند، نمى خواهند آن ها را به كار گرفته، به حقیقتى دست یابند. شاید بتوان گفت: انحراف كسانى كه «كور» و «كر» هستند، شدیدتر از انحراف انسان هاى نادان است; زیرا با آن كه ابزارهاى شناخت و درك حقایق هستى براى آنان فراهم است، از شنیدن سخن حق خوددارى مى كنند; مثلا، افرادى مى توانند سخن حق بگویند، ولى به عمد نمى گویند. قرآن كریم چنین افرادى را شدیداً سرزنش مى كند و توبیخ آمیزترین تعبیر را در مورد آنان بیان مى كند. و می فرماید:«قطعاً بدترین جنبندگان نزد خدا كران و لالانى اند كه نمى اندیشند. » (انفال: 22). این افراد همه چیز را بر اساس ظن و گمان مى پذیرند و پى روى كوركورانه از سنّت ها و رسوم غیر الهى را بر همه چیز مقدّم مى دارند. قرآن كریم این گونه افراد را، كه نام انسان زیبنده آن ها نیست، شبیه حیوانات دانسته، به نام چهارپایان، از آنان یاد مى كند(مرتضى مطهرى، آشنایى با قرآن، ج 1، ص48). د. شك:
شك و تردید نیز در شمار آن دسته از عوامل شناختى است كه زمینه لغزش و تن ندادن به عدم پذیرش دینِ الهى را فراهم مى كند; چنان كه وجود تردید در میان قوم صالح(علیه السلام)باعث شد آنان از دستورات و هدایت هاى صالح(علیه السلام)، سرپیچى كنند. آنان با صراحت مى گفتند: «یا صالحُ قَدْ كُنْتَ فینا مَرْجُوَّاً قَبْلَ هذا أَ تَنْهانا أَن نَعْبُدَ ما یَعْبُدُ ءَاباؤُنا وَ إِنَّنا لَفى شك مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ مُرِیب»ترجمه: «اى صالح، به راستى تو پیش از این، میان ما مایه امید بودى. آیا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مى پرستیدند باز مى دارى؟ و بى گمان ما از آنچه تو ما را بدان مى خوانى، سخت دچار شكیم»(هود: 62) مى گفتند: اى صالح، در آنچه تو ما را بدان فرا مى خوانى، تردید داریم. ناگفته پیداست كه اگر شك گذرگاه تحقیق و پُلى براى رسیدن به یقین و كشف حقیقت باشد، امرى پسندیده و عامل تكامل انسان خواهد بود; ولى اگر انسان در حالت تردید خود باقى بماند و تلاشى در جهت برطرف كردن آن از خود نشان ندهد، چنین شكى ناپسند و موجب سقوط انسان خواهد بود. همان گونه كه اقوام پیشین دچار آن بودند و آنچه مى توانست عامل رشد و تكامل و سعادت آنان شود، موجب سقوط آنان گردید. گرایش به دین از فطریات انسان است و نیازمند دلیل نیست، اما باید توجه داشت كه فطرى بودن دین گرایى به معناى آن نیست كه اگر مسائلى درباره هستى شناسى و شناخت خالق هستى مطرح شوند، هیچ سؤال و شكى براى انسان پیدا نمى شود، بلكه پیدایش سؤال و تردید درباره یك مسأله علمى در یك محیط علمى، امرى طبیعى است. وجود شك براى یك پژوهشگر آگاه نه تنها كارى ناپسند نیست، بلكه اگر سرآغاز تحقیق و رسیدن به حقیقت باشد، امرى پسندیده و عامل حركت به سوى كشف حقیقت خواهد بود. تردید و سرگردانى هنگامى زشت است كه انسان را به خود یا باطل سرگرم كند و از رسیدن به حقیقت باز دارد. بنابراین، شك آن گاه بد، تباه كننده و فسادآور است كه به صورت هدف درآید; آن چنان كه بعضى در تمامى مسائل شك مى كنند و از آن لذت مى برند و دیگران را نیز به سوى شك سوق مى دهند. چنین افرادى شك را هدف نهایى و كمال مطلوب مى دانند. روشن است كه این كار ناپسند بوده و مقدّمه انكار دین و حقایق هستى خواهد شد و به تعبیر شهید مطهرى، «شك گذرگاه خوب و لازمى است، اما توقفگاه و سرمنزل بدى است. »( علل گرایش به مادیگرى، ص 48). خلاصه سخن آن كه جهل (ناآگاهى)، عدم بصیرت (كورفكرى یا سطحى نگرى)، نابخردى (ناتوانى در خردورزى) و شك و تردید از جمله عواملى هستند كه در سوره هود در شمار عوامل شناختى دین گریزى مطرح شده اند. 2- عوامل گرایشى
در سوره «هود» به تعدادى از عوامل گرایشى دین گریزى نیز اشاره شده است:
الف. انگیزه استكبار و قدرت طلبى:
برخى از آیات قرآن به روشنى استكبار و قدرت طلبى را از جمله عوامل دخیل در دین گریزى مى دانند; مثلا، كریمه 75 سوره «اعراف» مى فرماید: «قَالَ الْملأالَّذِینَ استَكبرُوا مِن قَوْمِهِ لِلَّذِینَ استُضعِفُوا لِمَنْ ءَامَنَ مِنهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُّرْسلٌ مِّن رَّبِّهِ.. . »ترجمه: «سران قوم او كه استكبار مىورزیدند، به مستضعفانى كه ایمان آورده بودند، گفتند: آیا مى دانید كه صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟! گفتند: بى تردید، ما به آنچه وى بدان رسالت یافته است، مؤمنیم»(اعراف: 75). در این آیه، خداوند با صراحت، به روحیه استكبار و خودبزرگ بینى سران قوم صالح(علیه السلام) با عبارت «الملأالذین استكبروا» اشاره مى نماید. خداوند در آیه بعد، لفظ «ملأ» را ذكر نمى كند، بلكه فقط مى فرماید: «قَالَ الَّذِینَ استَكبرُوا إِنَّا بِالَّذِى ءَامَنتُم بِه كَافِرُون»ترجمه:«كسانى كه استكبار مى ورزیدند، گفتند: ما به آنچه شما بدان ایمان آورده اید كافریم» (اعراف: 76). این آیه نیز با صراحت، به صفت «استكبار» در میان آن ها اشاره مى كند. به عبارت دیگر، در آیه اول لفظ «ملأ» همراه با لفظ «استكبار» آمده و در آیه بعد، لفظ «ملأ» (موصوف) دیگر تكرار نشده و فقط به بیان صفت «استكبار» اكتفا گردیده است. این گونه چینش، بیانگر تأكید بر صفت «استكبار» و نقش محورى آن در بروز پدیده دین گریزى در میان قوم ثمود است. به عبارت دیگر، با توجه به اصل «تعلیق حكم بر وصف»( این عبارت یكى از اصطلاحات علم اصول است و به این معناست كه اگر حكمى براى فرد و یا شیئى در نظر گرفته شود و در زمان بیان حكم، صفت آن فرد و یا آن شىء به جاى نام آن فرد و یا آن شیىء آورده شود، نشانه آن است كه آن وصف علت صدور این حكم است) مى توان نتیجه گرفت كه علت كافر شدن قوم صالح همان روحیه استكبار در میان آنان بوده است. روحیه استكبار و خود بزرگ بینى یكى از عوامل دین گریزى در میان قوم موسى(علیه السلام) نیز بوده است(مؤمنون: 45، 46، 47 / یونس: 75، 76) زیرا پس از آن كه حق براى سران و صاحب منصبان بنى اسرائیل به صورت آشكار بیان شد، امید مى رفت كه ایمان بیاورند، ولى روحیه استكبار، آنان را به لجاجت و سركشى سوق داد. این در حالى است كه به رسالت آن حضرت یقین داشتند، چنان كه مى فرماید: «وَ جَحَدُوا بهَا وَ استَیْقَنَتْهَا أَنفُسهُمْ ظلْماً وَ عُلُوَّاً فَانظرْ كَیْف كانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ»ترجمه: «و با آن كه دلهایشان بدان یقین داشت، از روى ظلم و تكبّر آن را انكار كردند. پس ببین فرجام فسادگران چگونه بود» (نمل: 14). زمانى هم كه حضرت موسى(علیه السلام) معجزاتش را ارائه كرد، در دل به صداقت آن حضرت یقین پیدا كردند، ولى روحیه خود برتربینى موجب شد رهبرى و رسالت فرستاده خداى سبحان را انكار كنند. به شهادت كلام امیرالمؤمین(علیه السلام) در خطبه «قاصعه»، مشركان حجاز نیز به همین دلیل، قرآن را انكار مى كردند. ب. دنیازدگى و ثروت طلبى:
این از دیگر گرایش هایى است كه انسان را به دین گریزى مى كشاند. مرورى كوتاه بر برخى از آیات قرآن حاكى از آن است كه ملأ قوم نوح، فرعونیان و حتى مشركان حجاز به دلیل وجود این روحیه، در برابر انبیا(علیهم السلام)صف آرایى كردند و از دستورات الهى سرپیچى نمودند(هود: 78 / مؤمنون: 33 / زخرف: 31،51،53 / یونس: 88). دنیازدگى و ثروت طلبى پیامدهایى نیز دارد; از جمله آن ها احساس بى نیازى در برابر خالق هستى، ارتداد، مشاركت در به خطر انداختن زندگى پیشوایان اسلامى و گسترش دادن فقر در سطح جامعه است. در میان پیامدهاى دنیازدگى، «فقر فراگیر» خود نیز عامل مهمّى براى دین گریزى طبقات پایین جامعه مى باشد. دلیل بر این مدعا سخن رسول اكرم(صلى الله علیه وآله) است كه مى فرماید: «لولا رحمة ربی علی فقراء امتی كاد الفقر یكون كفرا» ترجمه:«اگر رحمت پروردگار من شامل فقراى امّتم نبود، بسیارى از امّت من بر اثر فقر كافر مى شدند». این روایت شریف شدت تأثیر فقر بر گرایش هاى دینى و مذهبى افراد جامعه را بیان مى دارد. علاوه بر آن، مسؤولان جامعه اسلامى را متوجه مسؤولیت خطیر خود مى سازد. عوارض زیان بار دنیاطلبى، هنگامى مضاعف مى شوند كه مسؤولان حكومتى خود به زندگى اشرافى روى آورند و منشأ گسترش آن در جامعه اسلامى گردند; زیرا مصداق «الّذین یصدّونَ عن سبیل اللهِ» در كریمه «اَلّذینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ الله وَ یَبْغُونَها عِوَجا»ترجمه: «همانان كه [مردم ر] از راه خدا باز مى دارند و آن را كج مى شمارند و خود، آخرت را باور ندارند»(هود: 19). تنها كسانى نیستند كه راه خانه خدا را مى بندند، بلكه این آیه احتمالا شامل مسؤولان و صاحب منصبان جامعه اسلامى نیز باشد كه با گفتارها و رفتارها و مشى اشرافى گرى خود، عملا جامعه را به وادى دین گریزى سوق مى دهند.  www.migna.ir ج. قوم گرایى و پى روى كوركورانه از نیاكان (تعصبات جاهلانه):
از دیگر عوامل گرایشى كه در سوره «هود(علیه السلام)» به آن اشاره شده پى روى كوركورانه از نیاكان است. این عامل به شكل هاى گوناگون بروز كرده، انسان را به دین گریزى مبتلا مى كند. براى مثال، قوم ثمود یكى از اقوامى بودند كه در برابر پیامبرشان، حضرت صالح(علیه السلام) ایستادند; به رسالت او ایمان نمى آوردند و مى گفتند: «.. . أَتَنْهَانَا أَنْ نَعْبُدَ مَا یَعْبُدُ ءَابَاؤُنَا.. . » ترجمه: «آیا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مى پرستیدند، باز مى دارى؟» (هود:62). همین سخن را در آیه دیگرى چنین نقل مى فرماید: «.. . ما یَعْبُدُونَ إِلاّ كَمَا یَعْبُدُ ءَابَاؤُهُمْ.. . »ترجمه: «آنان جز همان گونه كه قبلا پدرانشان مى پرستند، نمى پرستند (هود:109). این دو آیه به خوبى بیانگر تأثیر روحیه تقلید و پى روى كوركورانه از نیاكان و انسان هاى مشرك هستند. علاّمه طباطبائى در تفسیر این دو آیه، مى فرماید: «پرستش بت در قوم ثمود، سنّتى دایمى بود كه از نیاكان آن قوم به ارث رسیده بود; همان گونه كه مردم مكّه نیز با تقلید از پدرانشان، بت مى پرستیدند. »( المیزان، ج 10، ص 312 و ج 11، ص 44). د. رفاه طلبى:
همچون سایر عوامل گرایشى، رفاه طلبى انگیزه دین گریزى را در انسان تقویت مى كند. این روحیه را مى توان از این سخن قوم نوح خطاب به پیامبرشان دست آورد كه مى گفتند: «.. . یَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنا فَأَكْثَرْتَ جِدالَنا.. . » ترجمه: «گفتند: اى نوح، واقعاً با ما جدال كردى و بسیار [هم] جدال كردى» (هود:32). آنان در برابر دعوت آن حضرت، به جاى آن كه اندكى درباره آنچه پیامبر الهى مى گوید اندیشه كنند، شروع به اعتراض مى كردند كه خسته شدیم، با ما بیش از حد، جدال و گفتوگو كردى، رهایمان كن! راحت طلبى آنان بدان حد رسیده بود كه حتى زحمت اندیشیدن به خود نمى دادند و به راحتى سخن پیامبرشان را كه راه سعادت و شقاوت را به آنان نشان مى داد، رد مى كردند. اساساً با وجود راحت طلبى، پیامبر الهى نمى تواند رسالت الهى خود را انجام دهد; زیرا طریق دین دارى خالى از سختى ها نیست. پیامبراكرم(صلى الله علیه وآله)فرمود: «الجنّةُ محفوفةٌ بالمكارهِ و النّارُ محفوفةٌ بالشهوات. »ترجمه: «بهشت به دشوارى ها پیچیده شده است و جهنم به لذت هاى نامشروع این جهان». نمى شود دیندار بود و هیچ زحمتى را متحمل نشد. سیدالشهدا(علیه السلام) در همین باره فرمود: «فإذا مُحِّصُوا بِالبَلاءِ قَلَّ الدَّیانُون»ترجمه:به گاه بلا و امتحان، دینداران اندك مى گردند. نقطه مقابل این گروه (راحت طلبان)، عده دیگرى هستند كه در اوج سختى ها دست از یارى دین الهى برنداشتند و پا به پاى رسول الهى گام برمى داشتند; همانند مسلمانان صدر اسلام، به ویژه در ماجراى شعب ابى طالبكه به مدت سه سال در محاصره اقتصادى شدید به سر بردند، اما از دین و پیامبر خدا دست نكشیدند.     عوامل جامعه شناختی دین گریزی
انسان داراى دو بعد فردى و جمعى است. بُعد فردى انسان در علم روان شناسى و بُعد جمعى زندگى وى در جامعه شناسى مورد بررسى قرار مى گیرد. بر اساس آنچه از «آیات قرآن»( فاطر: 25 / انعام: 123و124) به دست مى آید، دین گریزى به اشكال گوناگون، در میان همه ملت ها وجود داشته و پدیده اى نوظهور و مختص به قرن هاى اخیر نیست. به همین دلیل، دین گریزى یك «پدیده اجتماعى» است و مثل دیگر پدیده هاى اجتماعى، كیفیت پیدایش، تحوّل، نتایج و پیامدهاى آن در جامعه شناسى مورد مطالعه قرار مى گیرند. روشن است كه در این بین، توجه به یك عامل خاص، ناشى از عدم توجه به ابعاد دیگر این پدیده است. بنابراین، بروز چنین پدیده اى ممكن است عوامل زیادى داشته باشد كه مى توان با نگرش جامعه شناختى، آن ها را از قرآن استخراج كرد و تحلیل خاص قرآن را در این زمینه به دست آورد. به دلیل آن كه شخصیت انسان در اجتماع شكل مى گیرد و ارزش ها، گرایش ها، عقاید، عادات و رفتار، تشكیل دهنده شخصیت او به شمار مى آیند، عواملى در تكوین این شخصیت تأثیرگذارند كه جامعه شناسان از آن ها به «عوامل مؤثر در اجتماعى شدن انسان» ذكر كرده اند كه عبارتند از: خانواده، مدرسه، همسالان، رسانه هاى جمعى، مسجد، تماس با دوستان و همكاران، گروه هاى مرجع، گروه هاى همدرد، صمیمى و. .. (بروس كوئن، مبانى جامعه شناسى، ترجمه غلام عباس توسّلى و رضا فاضل، ص 110). با بررسى آیات سوره هود(علیه السلام) روشن مى شود كه معمولا سه گروه در بروز پدیده دین گریزى در سطح جامعه، نقش مهمى را ایفا مى كنند: الف. خانواده
خانواده شامل طیف وسیعى از نزدیكان نَسَبى (پدر، مادر، برادر، خواهر، پدربزرگ، مادربزرگ، عمّه، عمو، خاله، دایى و.. . ) و سببى (همسر، نزدیكان و اقوام همسر و.. . ) مى شود. در میان اعضاى خانواده، پدر و مادر چون ارتباط زیادترى با فرزند دارند، نقش بیش ترى در شكل گیرى شخصیت فرزند ایفا مى كنند. به همین دلیل، اولین عامل زمینه ساز گریز از دین، رفتار و منش پدر و مادر مى باشد. این مطلب را با استفاده از بعضى از آیات و نیز بعضى از روایات مى توان به دست آورد:هنگامى كه نوح(علیه السلام) از قوم خود ناامید شد، به درگاه خداى سبحان عرضه داشت: «.. . رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الاَرْضِ مِنَ الكافرین دَیَّاراً. »(نوح: 26);. .. پروردگارا، هیچ كس از كافران را بر روى زمین مگذار. در آیه بعد، یكى از علل درخواست نابودى كفار را چنین بیان مى فرماید: «.. . وَلا یَلِدُوا إِلاّ فَاجِراً كَفّاراً» (نوح: 27);. .. جز پلیدكارِ ناسپاس نزایند. با توجه به آیه مزبور، این احتمال در ذهن انسان تقویت مى شود كه پدر و مادر در دین گریزى فرزند نقشى اساسى دارند، به گونه اى كه پایه و اساس آن، حتى به پیش از تولد نیز باز مى گردد. به عبارت دیگر، پدر و مادر ممكن است به جایى برسند كه همانند پدران و مادران قوم حضرت نوح(علیه السلام)، همه فرزندانى كه از دامن آنان به دنیا مى آیند، همگى انسان هاى پلید و بى دین باشند. از سوى دیگر، در همین زمینه (گم راهى فرزند) روایتى از رسول اكرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است: «كلُّ مولود یُولَد على الفطرةِ فاَبواهُ یَهوّدانهِ او یُمجّسانه» ترجمه:«هر كودكى بر فطرت [اسلام] به دنیا مى آید، سپس پدر و مادرش او را یهودى یا مجوسى مى كنند. »( شیخ طوسى، التبیان، ج، ص 247 ). هر انسانى كه به دنیا مى آید، در ذاتش به خداپرستى گرایش دارد. اما پدر و مادر او را از خالق هستى دور كرده، باعث انحراف وى از دین مى شوند. بنابراین، اگر آیه و روایت مزبور را در كنار آیه پانزدهم از سوره «لقمان» قرار دهیم، این نظر تأیید مى شود كه گفتار و رفتار پدر و مادر مشرك، تأثیرى بسزا در دین گریزى فرزندان دارد. گاه ممكن است والدین پا را از این فراتر گذاشته، انسان را به كفرورزى و شرك فرا خوانند; چنان كه خداى سبحان مى فرماید: «وَ إِنْ جَاهَداكَ على أنْ تُشْرِكْ بِى مَا لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما» (لقمان:15)ترجمه: «و اگر تو را وادارند تا درباره چیزى كه تو را بدان دانشى نیست به من شرك ورزى، از آنان فرمان مبَر.. . » یعنی اگر پدر و مادرت اصرار ورزیدند چیزى را كه به آن علم ندارى و یا حقیقت آن را نمى شناسى شریك من بگیرى، اطاعتشان مكن و براى من شریكى مگیر. ب. گروه هاى صمیمى
گروه هاى صمیمى عبارتند از: دوستان و اطرافیان و كسانى كه گفتار و رفتار آنان به دلایل گوناگون، از جمله احساس همدردى و جلب اطمینان، در تصمیمات انسان تأثیر مى گذارند. (بروس كوئن، پیشین، ص 138). با نگاهى گذرا به سرگذشت پر فراز و نشیب قوم بنى اسرائیل، نقش گروه هاى صمیمى در دین گریزى انسان بیش از پیش آشكار مى شود. قرآن كریم براى نمونه مى فرماید: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا وَ سُلْطان مُبین إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشید» (هود: 96ـ97)ترجمه: «و به راستى، موسى را با آیات خود و حجتى آشكار به سوى فرعون و سران قوم وى فرستادیم، ولى سران از فرمان فرعون پى روى كردند و فرمان فرعون صواب نبود. »خداى سبحان موسى(علیه السلام)را به سوى فرعون و سران قوم او فرستاد، ولى سران و بزرگان، كه همه از دوستان صمیمى و اطرافیان فرعون بودند، از فرمان فرعون پى روى كردند. با دقت در سیاق آیه، در مى یابیم قرار گرفتن لفظ «فرعون» در كنار لفظ «ملأ»، بیانگر وجود هماهنگى و شباهت فكرى و روحى و رفتارى بین این دو مى باشد; زیرا همگونى هاى روحى، فكرى و رفتارى، عامل اساسى در دوستى ها مى باشند. به دلیل آن كه آیه مذكور، دو لفظ «فرعون» و «ملأ» را در كنار هم و با اشاره به همسویى آنان آورده است، چه بسا بتوان گفت كه میان فرعون و سران و اطرافیان وى علاوه بر رابطه كارگزارى و مسؤولیت اجرایى دربار، رابطه دوستى نیز برقرار بوده است. این ارتباط دوستانه موجب شده تا همه آنان موضع گیرى یكسانى در برابر موسى(علیه السلام) داشته باشند. به نظر مى رسد كه طمع اطرافیان فرعون به منزلت و ثروت او از یك سو، و نیاز فرعون به اطرافیان براى حفظ حكومت از سوى دیگر، این ارتباط دوستانه را پایدارتر كرد و منجر به تصمیم مشترك آنان در برابر پیامبر خداوند شد. در همین باره، مى توان به روایتى از امام صادق(علیه السلام)تمسّك جست: «المرءُ على دینِ خلیله»ترجمه: «انسان دینى را برمى گزیند كه دوستش آن را انتخاب كرده است». به همین دلیل است كه گاهى یك فرد فاسق در مدتى كوتاه گروه زیادى را از دین بى زار مى كند. در تأیید مطلب مزبور مى توان به برخى از آیات دیگر، كه بیانگر شِكوه و شكایت اهل دوزخ از دوستان و اطرافیان خود مى باشند، اشاره كرد: «.. . یَا لَیْتَنى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلا یَا وَیْلَتَا لَیْتَنى لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلا لَقَدْ أَضَلَّنی عَنِ الذِّكْر بَعْدَ إذْ جَاءَنی» (فرقان: 27و28)ترجمه: «اى كاش با پیامبر راهى بر مى گرفتم، اى واى! كاش فلانى را دوست [خود ]نگرفته بودم. او بود كه مرا به گم راهى كشانید، پس از آن كه قرآن به من رسیده بود». این آیه با صراحت تمام، به نقش گروه هاى صمیمى (دوستان و اطرافیان) فاسد در گم راهى و دین گریزى اشاره مى كند. ج. ملأ
سران حكومت ها، صاحب منصبان، اشراف، بزرگان و صاحبان قدرت هاى شیطانى، سومین گروهى هستند كه بیش ترین نقش را در ایجاد زمینه دین گریزى داشته اند. گروه هاى مذكور، كه در فرهنگ قرآنى، «ملأ» نامیده شده اند، گاه همراه با صفت استكبار در آیات مطرح شده اند. فرعون، كه سرامد «ملأ» زمان خود بود، براى دور كردن مردم از دین الهى و در نتیجه، حفظ قدرتِ خود، از هیچ كارى خوددارى نمى كرد. قرآن در این باره مى فرماید: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِى اْلاَرْضِ وَ جَعَلَ اَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ یَذَبِّحُ أَبْنَائَهُم ْوَیَسْتَحْیی نِسَائَهُمْ. » ترجمه:«فرعون در سرزمین [مصر] سر برافراشت و مردم آن را طبقه طبقه ساخت. طبقه اى از آنان را زبون مى داشت: پسرانشان را سر مى برید و زنانشان را [براى بهره كشى] زنده بر جاى مى گذاشت» (قصص: 4). توده مردم، كه از قدرت هاى دنیایى بى بهره هستند و اكثریت جامعه را تشكیل مى دهند، معمولا تحت تأثیر حركت هاى سیاسى و اجتماعى قرار دارند. از دیگر سو، كسانى تأثیرگذارى بیش ترى بر این طبقه دارند كه از مقام و منزلت ویژه اى در جامعه برخوردار باشند. حق یا باطل بودن موقعیت این افراد، معمولا تأثیر زیادى بر تصمیم گیرى بیش تر مردم ندارد، بلكه مهم آن است كه طبقه تأثیرگذار تا چه اندازه از مقام و منزلت اجتماعى، سیاسى و اقتصادى برخوردار باشد; زیرا هر اندازه مقام و منزلت بالاتر باشد، توان و میزان تأثیرگذارى بیش تر خواهد بود. به همین دلیل، اگر طبقه تأثیرگذار مصلح باشد و در راه حق گام بردارد، مردم را به سوى حق هدایت مى كند; و اگر همانند فرعون مُفِسد باشد، گاهى با توسّل به زور و قلدرى، مردم را به سوى باطل مى برد و گاهى هم همانند معاویه، مردم را با نیرنگ و فریب از حق و دین الهى گریزان مى كند. كسانى كه به هر دلیل در رأس هرم جامعه قرار مى گیرند، در حقیقت الگوى مردم در تمام زوایاى زندگى مى شوند. گفتار و رفتار آنان، چگونه زیستن را براى مردم تعریف مى كند، و تفكر و اندیشه آنان جهت گیرى اعتقادات و شناخت مردم را مشخص مى كند. این افراد به قدرى در شكل گیرى شخصیت مردم مؤثر هستند كه حتى نحوه سخن گفتن آنان و واژه هایى كه به كار مى برند، در گفتار روزمره مردم نقش مى آفریند. این چیزى است كه امروزه ما در جامعه خود نیز شاهد آن هستیم و چندان نیازى به اثبات ندارد. زمانى كه سردمداران تا این اندازه در روحیات و شكل دهى شخصیتِ مردم نقش آفرینند، تأثیر آنان در دین دارى مردم نیز انكارناپذیر است. چه گویاست این كلام حكیمانه كه «الناسُ على دینِ ملوكهم!»ترجمه:رهبران جامعه به هر دینى معتقد باشند، مردم نیز از آنان پى روى مى كنند. حضرت امیرالمؤمنین على(علیه السلام) در این باره مى فرماید: «الناسُ بأُمرائهم اَشبهُ مِنهم بِآبائهم»ترجمه:مردم آن اندازه كه از رهبران و حاكمان خود پى روى مى كنند از هیچ كس دیگرى پى روى نمى كنند. بدین روى، گفتار و رفتار مردم بیش تر شبیه حاكمانشان است تا پدرانشان. آیه دیگرى كه به نقش همین عامل اشاره مى كند آیه اى است كه در آن گم راهان، خود به تأثیر ملأ در گم راه سازى ایشان اشاره كرده، مى گویند: «.. . رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سَادَتَنا وَ كُبَرائَنا فأَضَلُّونا السَبیلا» ترجمه: «و مى گویند: پروردگارا، ما رؤسا و بزرگتران خویش را اطاعت كردیم و ما را از راه به در كردند»(احزاب: 67). اگرچه ابتداى آیه بر تمایلات روحى انسان هاى عادى، مبنى بر پى روى و الگوبردارى از رؤسا و بزرگان و حاكمان جامعه دلالت دارد، ولى آخر آیه بیانگر نقش مؤثر سران و بزرگان بر مردم مى باشد; زیرا «كسانى كه در جامعه منزلت اجتماعى ویژه اى پیدا مى كنند، بهتر مى توانند در دیگران تأثیر بگذارند»( محمدتقى مصباح، راه و راهنماشناسى، ص 174). در میان ملأ، ممكن است گروهى باشند كه از قدرت مادى برخوردار نباشند، ولى با نفوذ فكرى و علمى خود بر دل هاى مردم، در جهت دهى گرایش ها و انگیزه هاى مردم تأثیر داشته باشند. این عده همان عالمان و اندیشمندان جامعه هستند. دانش اگر با تهذیب و پیرایش انسان از هواهاى نفسانى همراه نگردد، خود حجابى خواهد شد كه نه تنها صاحب علم، بلكه جامعه را هم به فساد مى كشاند و موجب بى دینى مردم مى شود. در طول تاریخ، عالمان فاسد همواره مانع بزرگى در برابر انبیا(علیهم السلام) و دعوت كنندگان به راه حق بوده اند. گاه كسى همچون سامرى(طه: 85) بنى اسرائیل را از دین منحرف مى كند; چنان كه حتى تلاش حضرت هارون(علیه السلام)( طه: 90) سودى نبخشید. زمانى هم بلعم باعور(اعراف: 175) موجب گم راهى عده زیادى از مردم مى شود; گاهى نیز اندیشمندان اهل كتاب با كتمان حقیقت مردم را از ایمان به رسالت رسول اكرم(صلى الله علیه وآله)بازمى دارند; زمان دیگر افرادى همانند شُرَحْبیل یا شریح قاضى مردم را به نفع حكومت بنى امیّه بسیج مى كنند. امروز هم روشن فكرمآبان غرب گرا و دگراندیشان سكولار و انسانگرا با بهره گیرى از «ایسم»ها و واژه هاى فریبنده و جوان پسند، جامعه را به فساد عقیده و اندیشه مى كشانند. همواره بیش تر روشن فكرنمایان آلت دست ظالمان و مستكبران بوده اند و حُكّام مستبد و ملحد به وسیله این گروه، مردم را به بى دینى تشویق مى كرده اند(جلال آل احمد، در خدمت و خیانت روشنفكران، ص 59). این گروه براى رسیدن به مطامع و لذت هاى زودگذر دنیایى، با تحریف واقعیات دین و تحریك احساسات و عواطف، بسیارى از مردم را از شناخت حقایق بازداشته اند و گاه چنان فضایى علیه دین و دین دارى ایجاد مى كنند كه مردم شجاعت شنیدن سخن عالمان ربّانى را به خود راه نمى دهند، چه رسد به پى روى از آنان! كافى است به حوادث سده اخیر ایران، به ویژه رخدادهاى صدر مشروطه، مراجعه شود تا تأثیر عمیق این گروه ها بر گسترش تفكر ضد دینى در ایران آشكار گردد. این گروه به اصطلاح روشنفكر همچون چراغى در دستِ قدرت هاى شیطانى هستند كه با علم و هنر خود توانستند ارزش ها را ضد ارزش و هنجارها را ناهنجار جلوه دهند و بهتر و گزیده تر به یغماى سرمایه هاى معنوى مردم بپردازند. خلاصه آن كه گروه ملأ از سویى به خاطر انگیزه ها و گرایش هاى درونى و روان شناختى از دین گریزان هستند، و از دیگر سو، براى رسیدن به آمال و آرزوهاى دنیایى خود، زمینه دین گریزى را در جامعه فراهم مى كنند.   ابزارها و راه كارهاى مورد استفاده زمینه سازان دین گریزى 
   
 1. تبلیغات
مستكبران در هر زمانى با شیوه هاى گوناگون تبلیغاتى، مردم را از صراط مستقیم منحرف مى كنند. چند نمونه از شیوه هاى تبلیغى سران كفر: الف. شایعه و تهمت:
جهان خواران همواره با روش هایى همچون شایعه، تهمت و زدن برچسب هایى مثل مخالف آزادى، ریاست طلب، مرتجع و عقب مانده و یا با ترویج شك و شبهه، ایجاد بحران هویّت، فرهنگ سازى، تحقیر و استهزاى باورهاى دینى مردم، موجبات دین گریزى را فراهم كرده اند. براى نمونه، هنگامى كه شعیب(علیه السلام) مردم را به ترك بت پرستى و پرهیز از كم فروشى دعوت مى كرد، به او مى گفتند: این دعوت تو مخالف با آزادى انسان هاست. آزادى انسان حكم مى كند هر كه را خواست، بپرستد و هرگونه كه خواست در اموالش تصرف كند(علامه طباطبائى، المیزان، ج 10، ص 369).با بررسى آیات دیگر قرآن، به خوبى این نكته روشن مى شود كه همواره سران و متنفّذان جوامع با انواع تهمت و شایعه، به مقابله با انبیا(علیهم السلام)مى پرداخته اند تا شاید نور حق را خاموش سازند و مردم را از توجه به حق باز دارند. فرعونیان به حضرت موسى(علیه السلام) و برادرش هارون(علیه السلام)مى گفتند: «... وَ تَكُونَ لَكُمَا الْكِبرِیَاءُ فى الاَرْضِ وَ مَا نحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِینَ» (یونس: 78)ترجمه: «... و بزرگى در این سرزمین براى شما دو تن باشد؟ ما به شما ایمان نداریم». شما مى خواهید بر ما حكومت كنید; این نشانه آن است كه انسان هاى قدرت طلبى هستید! آزادى به ما اجازه نمى دهد كه تحت سلطه شما بیاییم! نه، هرگز مطیع شما نمى شویم و به شما ایمان نخواهیم آورد. این نظیر همان تهمتى است كه ملأ به نوح(علیه السلام) نسبت داده، مى گفتند: «یُریدُ أَن یَتَفَضلَ عَلَیْكمْ» (مؤمنون: 24)ترجمه: «مى خواهد بر شما برترى جوید». رسول اكرم(صلى الله علیه وآله) را نیز به قدرت طلبى متهم مى كردند و مى گفتند: «او قصد ریاست و حكومت بر شما را دارد; دعوت خود را وسیله رسیدن به ریاست قرار داده است»( المیزان، ج 17، ص 183 ). 
ب. ترویج شك گرایى و شبهه افكنى:
ترویج شك گرایى علیه اصول و مبانى دینى یكى دیگر از شیوه هایى است كه قدرت هاى شیطانى براى ادامه حیات سیاسى خود اقدام به گسترش آن توسط ایادى خود در جامعه مى كنند. اگر شك و شبهه نسبت به دین و رهبران دینى در جامعه بشرى راوج یابد، دیگر هیچ چیز پایدار نمى ماند و به هیچ امرى نمى توان اعتماد كرد. نمونه اى از شبهاتى كه در زمان هاى گوناگون زندگى انبیا(علیهم السلام)مطرح شده است عبارتند از: اشراف و بزرگان قوم نوح مى گفتند: «مَا نَراكَ إلاّ بَشَرَاً مِثْلُنا...» ترجمه: «ما تو را جز بشرى مثل خود نمى بینیم» (هود: 27) پیام آیه این است كه مشركان مى گفتند: اى پیامبر، تو نیز انسانى مثل ما هستى; آنچه را كه تو درك مى كنى ما نیز درك مى كنیم، بلكه ما بهتر از تو درك مى كنیم! همچنان كه ما در فهم مسائل خطا مى كنیم، تو هم خطا مى كنى و فرقى بین ما و تو نیست. ما برتر از تو هستیم; زیرا پیروان تو عده اى از اراذل و فرومایگان هستند. سران و اشراف مشرك قریش نیز با همین شیوه به مقابله با رسول اكرم(صلى الله علیه وآله)مى پرداختند. قرآن كریم در این باره مى فرماید: «لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ وَ أَسرُّوا النَّجْوَى الَّذِینَ ظلَمُوا هَلْ هَذَا إِلا بَشرٌ مِّثْلُكمْ» ترجمه: «در حالى كه دل هایشان مشغول است و آنان كه ستم كردند پنهانى به نجوا برخاستند كه آیا این [مرد] جز بشرى مانند شما است؟ آیا دیده و دانسته به سوى سِحر مى روید؟» (انبیاء: 3) یكى از شبهاتى كه بر آن متفق شدند، انتشار همان شبهه اى است كه اقوام پیشین علیه انبیا(علیهم السلام)مطرح مى كردند و مى گفتند: او بشرى مثل شماست. اگر او راست مى گوید و با عالم غیب رابطه دارد، شما نیز باید بتوانید به عالم غیب متصل شوید. چون شما از غیب بى خبر هستید، پس ادعاى او هم دروغى بیش نیست.
در حقیقت، با یك قیاس استثنایى اتصالى، از راه نفى تالى، نفى مقدّم را نتیجه مى گرفتند، در حالى كه بین مقدّم و تالى این قیاس، تلازم برقرار نیست. این قیاس مشركان مغالطه اى بود كه به وسیله آن شبهه خود را حق جلوه مى دادند.سخنان ملأ در همه زمان ها تقریباً شبیه به هم مى باشند. فرصت طلبان و مترفان علاوه بر شبهه افكنى، در صدد بودند با ترویج انواع شبهات و با هجوم تبلیغاتى خود، فرصت تأمّل و تفكر را از مردم سلب كنند، به گونه اى كه مردم در تصمیم گیرى خود دچار شتاب زدگى و سردرگمى شوند. آن ها با این شیوه، ابتدا با ایجاد شبهه، شأن و منزلت پیامبر را پایین مى آوردند، سپس با طرح این شبهه كه چرا فرشته مأمور رساندن پیام خدا نشده است، انتظارات مردم را افزایش مى دادند و سپس بلافاصله شبهه سوم را مطرح كرده، مى گفتند: اگر این سخنان راست است، چرا نیاكان ما ایمان نیاوردند. بدین سان، با طرح شبهات پى در پى و با سیاستى گام به گام، قدرت تشخیص صحیح را از مردم سلب مى كردند. چنین عملكردى در واقع، همان هجوم و شبیخون فرهنگى است كه از سوى «ملأ» و فرصت طلبان به كار گرفته مى شود.
ج. تحقیر و استهزا:
از دیگر شیوه هاى تبلیغى، تحقیر و استهزاى مؤمنان است كه صاحبان قدرت و اعیان و اشراف علیه دین داران به كار مى گیرند، چنان كه قوم نوح(علیه السلام) مى گفتند: «وَ ما نَراكَ اتَّبَعَكَ إِلاَّ الَّذینَ هُمْ أَراذِلُنا بادِیَ الرَّأیِ» ترجمه: «و جز [جماعتى از] فرومایگان ما، آن هم نسنجیده، نمى بینیم كسى تو را پى روى كرده باشد...» (هود: 27) نكته اى كه از این آیه مى توان استفاده كرد آن است كه سران قوم نوح(علیه السلام) نه تنها مقام و منزلت آن حضرت را در جامعه ناچیز و پست جلوه مى دادند، بلكه كسانى را هم كه به سخنان باطل آنان توجه نمى كردند و به رسالت آن حضرت ایمان آورده بودند، تحقیر و مسخره مى كردند و آن ها را انسان هایى فرومایه و پست مى شمردند. برخى از مردم در برابر مشكلات و ناملایمات جسمى توان ایستادگى دارند، ولى در برابر تحقیر و تمسخر (زخم زبان) توان مقابله ندارند، به همین دلیل، اعیان و اشراف و سردمداران قوم نوح براى رسیدن به اهداف دنیایى خود، پیروان نوح(علیه السلام) را تحقیر و استهزا مى كردند تا شاید دست از ایمان بردارند و از دین رویگردان شوند.در این باره، مى توان به آیه اى دیگر از سوره «هود»(علیه السلام)اشاره كرد كه مى فرماید: «وَ یَصْنَعُ الْفُلْكَ وَ كُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ.» ترجمه: «او مشغول ساختن كشتى بود و هر زمان گروهى از اشراف قومش بر او مى گذشتند، او را مسخره مى كردند (ولى نوح) گفت: اگر ما را مسخره مى كنید، ما نیز شما را همین گونه مسخره خواهیم كرد» (هود: 38) پس از آن كه نوح(علیه السلام) از پذیرش دعوت به یگانه پرستى از سوى قوم خود ناامید گردید، از سوى خداى سبحان مأمور ساختن كشتى شد و كار خود را بر اساس دستور الهى آغاز كرد. ولى هرگاه اشراف و سران كفر از كنار او مى گذشتند، او را مسخره مى كردند; همان گونه كه فرعون قوم خود را ذلیل و خوار مى شمرد. این مطلب را از چگونگى برخورد فرعون با بنى اسرائیل مى توان دریافت. قرآن درباره فرعون مى فرماید: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَاَطاعُوه إنَّهُمْ كانُوا قَوْمَاً فَاسِقینَ» ترجمه: «پس قوم خود را سبك مغز یافت [و آنان را فریفت ]و اطاعتش كردند; چرا كه آن ها مردمى منحرف بودند.» (زخرف: 54). www.migna.ir بنابراین، كسانى دین داران را تمسخر و تحقیر مى كنند كه از موقعیتى اجتماعى در میان مردم برخوردار باشند; چرا كه اگر تمسخر و استهزا از فردى عادى سر بزند، تأثیر مهمى در دگرگونى فضاى فرهنگى و فكرى جامعه ایجاد نخواهد كرد. اما رفتار تحقیركننده و گفتار تمسخرآمیزِ رئیس و صاحب منصبِ یك قوم گرایش عمومى جامعه را دگرگون كرده، در فاصله اى كوتاه عده زیادى را از دین و رهبران دینى رویگردان مى كند. در حقیقت، گفتار و رفتار افراد عادى، كه مقام و منزلتى در جامعه ندارند، بازتاب اعمال و طرز تفكر كسانى است كه افكار عمومى جامعه را جهت مى دهند.بهره گیرى از این ابزار تبلیغات براى ایجاد زمینه دین گریزى در هر زمان به صورتى بروز مى كند; چنان كه ترویج و نشر افكارِ مكاتبى همچون سكولاریسم، لیبرالیسم و اومانیسم با استفاده از رسانه هاى جمعى، به ویژه مطبوعات، از جمله عوامل تبلیغى مهم در فراز و نشیب هاى سده اخیر در ایران بوده است كه به صورت بنیادین، دین را از صحنه اندیشه و زندگى مردم حذف مى كند. به همین دلیل، متأسفانه در عصر حاضر تبلیغات سران كفر و وابستگان آنان در داخل، به ویژه روشن فكران غربگرا، به حدى بوده كه عده زیادى، حتى بعضى از منسوبان به شهداى انقلاب، را دچار تردید نسبت به ارزش هاى دینى و انحراف از آن نموده است(محمدتقى مصباح، در پرتو آذرخش، ص 231). یكى از شیوه هاى تبلیغى، تكرار فراوان سخن باطل است، به گونه اى كه به تدریج به عنوان سخن حق مورد پذیرش افكار عمومى واقع مى شود و در نتیجه، مردم عملا دین را به كنارى مى نهند، هرچند به ظاهر مسلمان و دیندار باشند; چنان كه معاویه براى فریب شُرَحْبیل، از اصل تكرار در تبلیغ تا آن جا كه ممكن بود، بهره بردارى كرد. سرانجام، زاهد ساده لوح شام و غافل از خدعه و نیرنگ حكومت یقین كرد كه عثمان مظلوم است و امیرالمؤمنین(علیه السلام)مجرم! 2. تهدید
از دیگر راه هایى كه سران كفر و نفاق با توسّل به آن مردم را از دین گریزان مى كنند، استفاده از ابزار «تهدید» است. بخصوص سیاست مدارانى كه به ناحق بر كرسى ریاست تكیه مى زنند، براى حفظ حكومت خود، بیش تر از این ابزار بهره مى جویند. برخى از شیوه هاى تهدیدآمیز، كه در سوره «هود» به آن ها اشاره شده، عبارتند از: الف. تهدید به برخوردهاى فیزیكى و تبعید:
قرآن كریم تهدید مستكبران نسبت به حضرت شعیب(علیه السلام) و مؤمنان را این گونه نقل مى كند: «قَالَ الْمَلاُ الَّذِینَ استَكْبرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِ جَنَّك یَاشعَیْب وَالَّذِینَ ءَامَنُوا مَعَك مِن قَرْیَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فى مِلَّتِنَا قَالَ أوَلَوْ كُنَّا كَارِهِینَ.» ترجمه: «سران قومش كه تكبّر مىورزیدند، گفتند: اى شعیب، یا تو و كسانى را كه با تو ایمان آورده اند، از شهر خودمان بیرون خواهیم كرد;ی به كیش مابرگردید. گفت: آیا هر چند كراهت داشته باشیم؟»(اعراف: 88). آنان حضرت شعیب را تهدید به سنگسار نمودند، گفتند:«و لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَ مَا اَنْتَ عَلَیْنَا بِعَزیز»ترجمه: «و اگر به خاطر احترام قبیله كوچكت نبود، تو را سنگسار مى كردیم و تو در برابر ما قدرتى ندارى»(هود:91). اشراف و سردمداران كفر براى گسترش دین گریزى در میان مردم، به استفاده از انواع و اقسام تهدیدها روى مى آورند تا به این وسیله، ترس و ناامیدى از آینده یك حركت الهى را در میان پیروان مكتب حیات بخش الهى ایجاد كنند تا سرانجام، به اهداف شیطانى خود دست یابند.
ب. فرهنگ سازى اختناق:
زمخشرى در تفسیركشاف، ایجاد فضاى رعب و وحشت را از سوى سران قوم هود(علیه السلام) علیه مؤمنانى همانند مرثدبنسعد چنین بیان مى كند: به دلیل آن كه قوم هود(علیه السلام) به سنّت بت پرستى عادت كرده بودند و بت ها در دل هایشان مقدّس و محترم بودند، كسى جرأت نداشت به این سنّت غلط آنان اعتراض كند و چنان فضاى رعب آورى بر جامعه حاكم بود كه مؤمنان قوم شعیب از ترس مشركان، ایمان خود را پنهان مى داشتند; همانند مرثدبنسعد كه از طبقه اشراف بود و ایمان به هود آورده بود، ولى از ترس مشركان ایمان خود را كتمان مى كرد(ج 2، ص 116). در میان قوم حضرت موسى(علیه السلام) نیز سیاستِ حاكمِ بر جامعه همانند قوم هود بود و مؤمنان از ترس فرعون و اطرافیان او، نمى توانستند ایمان خود را آشكار سازند. آنان اقلیّت محدودى بودند كه هر لحظه احتمال بروز هرگونه خطرى را از سوى فرعون و درباریان او مى دادند. خداى سبحان رعب و وحشت در میان مؤمنان قوم موسى(علیه السلام)را چنین توصیف مى نمایند: «فَمَا ءَامَنَ لِمُوسى إِلاّ ذُرِّیَّةٌ مِّن قَوْمِهِ عَلى خَوْف مِّن فِرْعَوْنَ وَ مَلئهِمْ أَن یَفْتِنَهُمْ وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَال فى الاَرْضِ وَ اِنَّهُ لَمِنَ الْمُسرِفِینَ» ترجمه: «سرانجام كسى به موسى ایمان نیاورد، مگر فرزندانى از قوم وى، در حالى كه بیم داشتند از آن كه مبادا فرعون و سران آن ها ایشان را آزار رسانند و در حقیقت، فرعون در آن سرزمین برترى جوى و از اسرافكاران بود.» (یوسف: 83) .نمرود هم به همین دلیل نقشه سوزاندن حضرت ابراهیم(علیه السلام) را طراحى كرد كه كسى به خود اجازه مخالفت با بت پرستى ندهد و اندیشه خداپرستى در ذهن احدى راه نیابد و همه از سرنوشت رئیس خداپرستان عبرت بگیرند(انبیاء: 68). اگر بخواهیم از تاریخ براى این موضوع نمونه اى ذكر كنیم، بارزترین نمونه رفتار معاویه است. او براى رسیدن به اهداف شیطانى خود، از تهدید نیز استفاده مى كرد. از این رو، براى خاموش كردن نور اسلام، به تمامى استانداران خود دستور داد: «خُذُوهُمْ بالتُّهَمَه» هر كه را به محبت ابوتراب متهم است، بگیرید و حقوقش را از بیت المال نپردازید. در چنین فضایى، چه كسى است كه توانایى ابراز ایمان داشته باشد؟دین ستیزان با اعمال تهدیدهاى سنّتى و فرعونى از قبیل كشتارهاى قساوت آمیز، تبعید و زندان چنان فضاى رعب و وحشتى ایجاد مى كنند كه كم تر كسى به دین گرایش پیدا مى كند. گاه نیز با روش هاى مستبدانه نوین، محیط را به گونه اى ناامن مى كنند كه مؤمنان و مبارزان سكوت را بر فریاد ترجیح مى دهند. از سوى دیگر، ذهن و فكر مردم را چنان به اسارت در مى آورند كه كسى حاضر نشود چیزى از حقایق دین را بشنود. 3. تطمیع
تطمیع انسان ها با پول و مقام چیزى است كه در طول تاریخ، سران و بزرگان و صاحب منصبان مستكبر همواره براى فریب دادن و دور نمودن مردم از دین، از آن كمك مى گرفته اند. طبع آزمند انسان زمینه مساعدى بوده است تا «تطمیع» در میان جوامع گوناگون و از گذشته هاى دور تا عصر حاضر، عده زیادى را دچار انحراف و گریز از دین نماید. براى نمونه، فرعون با وعده هایى همانند دست یابى به پول، ثروت، پست و مقام، ساحران را به مبارزه با حضرت موسى(علیه السلام)تشویق مى كرد. خداى سبحان در این باره مى فرماید: «وَ جَاءَ السَّحَرَةُ فِرْعُون قَالُوا إِنَّ لَنَا لأجْراً إِنْ كُنّا نَحْنُ اْلغَالِبِینَ قَالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ.» ترجمه: «و ساحران نزد فرعون آمدند [و] گفتند: [آی] اگر ما پیروز شویم براى ما پاداشى خواهد بود؟ گفت: آرى، و مسلّماً شما از مقربان [دربار من] خواهید بود»(اعراف: 113و114). كفّار مكّه نیز چنین وعده هایى به پیامبراكرم(صلى الله علیه وآله) مى دادند تا شاید آن حضرت را از انجام رسالت الهى خویش باز دارند. ولى آن حضرت به هیچ یك از سخنان آن ها تن نداد و در پاسخ آن ها فرمود: اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند، هرگز به آنان تمایلى نخواهم داشت(تفسیر نمونه، ج 19، ص 214). در حقیقت، مشركان براى دور كردن مردم از دین الهى مى خواستند ابتدا پیامبر را تطمیع و از دین خدا دور نمایند تا مردم نیز به دنبال او دست از آیین الهى بردارند.هنگامى كه سران مشرك قریش چنین استقامتى را از رسول بزرگوار اسلام دیدند و از رسیدن به مقصود خود ناامید شدند، از نزد آن حضرت بازگشتند. قرآن كریم سخن آنان را چنین بازگو مى كند: «وَ انطلَقَ الْمَلأُ مِنهُمْ أَنِ امْشوا وَ اصبرُوا عَلى ءَالِهَتِكمْ إِنَّ هَذَا لَشىْءٌ یُرَادُ» ترجمه:«و بزرگانشان روان شدند [و گفتند:] بروید و بر خدایان خود ایستادگى نمایید كه این امر قطعاً هدف ماست» (ص: 6). معاویه هم براى رسیدن به اهداف شیطانى خود، راهى غیر از بى دین نمودن مردم نداشت. او شخصى مثل عمروعاص را با تطمیع و وعده حكومت مصر فریب داد و در برابر حضرت امیر(علیه السلام) به جنگ واداشت. و یا سَمَرةبن جُنْدب را با وعده پرداخت 400 هزار دینار، از دین رویگردان نمود و كارى كرد كه شأن نزول آیات مذّمت درباره منافقان را براى حضرت امیر(علیه السلام)و شأن نزول آیاتى را كه در مدح و عظمت حضرت امیر(علیه السلام) و نشانه اى بر فضیلت آن حضرت است، براى ابن ملجم بیان نمود. پشت كردن به امام(علیه السلام)، یعنى حجت خداى سبحان بر روى زمین، یكى از بارزترین پیامدهاى تطمیع و روشن ترین نمونه دین گریزى است، بخصوص اگر این عمل در سخت ترین شرایط تاریخى انجام پذیرد; همانند تأثیر تطمیع اشعث بن قیس بر نافرمانى او از حضرت امیر در جنگ صفّین، پیوستن عبید الله بن عباس به معاویه در اوایل حكومت امام مجتبى(علیه السلام)، و جنایت مردم كوفه در تاریخ كربلا. تطمیع به اندازه اى كاربرد دارد كه گاهى افرادى همانند محمد بن اسماعیل، نوه امام صادق(علیه السلام)، را به كام خود فرو مى برد و سبب مى شود همراه با هارون الرشید عباسى در قتل امام هفتم(علیه السلام) شركت كند(كلینى، كافى، ج 2، ص 400).بنابراین، تطمیع در تمام زمان ها و مكان ها و براى همه افراد امكان كاربرد دارد و به همین دلیل است كه در عصر حاضر، یكى از نمونه هاى تطمیع و پیامدهاى آن در داستان استیضاح وزیر ارشاد وقت مشاهده مى شود! 
 
 
 راه کارهای پیش گیری از دین گریزی در جوانان  
عوامل گوناگونی در بروز دین گریزی جوانان نقش دارند كه به طور كلی، به دو دسته تقسیم می شوند:
1ـ عوامل محیطی (اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و...)
2ـ عوامل درون فردی كه از آن ها به عوامل «روان شناختی» تعبیر می شود؛ یعنی قطع نظر از عوامل محیطی، ویژگی های شناختی و عاطفی هر فرد نیز در اقبال و ادبار او نسبت به معارف دینی نقش دارند.بنابراین، برای پیش گیری از دین گریزی باید به جنبه های روانی و ویژگی های شخصیتی افراد، به ویژه جوانان، توجه شود. بدون تردید، نحوه ارائه معارف دینی، به ویژه به نسل جوان بسیار حائز اهمیت است. بنابراین، سؤال اصلی اینجاست كه چگونه می توان معارف دینی را به جوانان عرضه كرد تا ضعف شناختی آن ها نسبت به آموزه های دین تقویت شود و هویّت دینی آن ها به نحو مطلوب شكل یابد؟پاسخ به این سؤال مستلزم چند امر است كه بدون توجه به آن ها، پاسخ گویی دشوار خواهد بود و بدون راه كار مناسب برای آموزش، ارائه آموزه های دینی به جوانان امكان پذیر نیست. 1ـ جوان كیست و چه ویژگی هایی دارد؟ مخاطب شناسی یكی از مهم ترین مسائلی است كه در تعلیم و تربیت باید مدّ نظر داشت. اگر یك سخنران یا هنرمند یا معلم و یا نویسنده مخاطب، بیننده و خواننده خود را نشناسد و نداند مخاطبان او در چه دوره ای از تحوّل شناختی، انگیزشی و توانشی قرار دارد، معلوم نیست مطالب او ـ هرقدر هم ارزشمند، دقیق و علمی باشند ـ مؤثر واقع گردند؛ زیرا مطالبی كه عرضه می كند یا در سطح شناختی مخاطبان نیست و یا تناسبی با نیازهای آن ها ندارد. در نتیجه، مخاطبان انگیزه ای برای فراگیری آن ها ندارند. بنابراین، شناخت مخاطب از لحاظ ویژگی های عاطفی، ذهنی و انگیزشی باید مدّنظر سخنران، نویسنده، هنرمند، واعظ و معلم باشد. 2ـ باید الگوها و روش های آموزشی متناسب با مخاطب را شناسایی كرد. به راستی، از میان روش های موجود، مانند روش تدریس، تبلیغ و مشاوره، كدام روش برای آموزش آموزه های دینی به جوانان كارآمدتر است؟ در پاسخ باید گفت: هر كدام ارتباط شناختی ـ عاطفی بیشتری بتواند با جوان برقرار كند. به عبارت دیگر، عنصر «ارتباط» ـ آن هم ارتباط دو سویه ـ مهم ترین عامل برای انتقال پیام است. انتقال پیام بدون ایجاد ارتباط امكان پذیر نیست. بنابراین، برای جذب جوانان به دین اولا، باید ویژگی های شخصیتی آن ها، اعم از ویژگی های جسمانی، اجتماعی، عاطفی و ذهنی، را بشناسیم؛ ثانیا، از روش یا روش هایی برای انتقال پیام دین به جوانان استفاده كنیم كه بهتر بتوانیم با آن ها ارتباط برقرار كنیم و این ارتباط، هم دو سویه بوده و هم از بار عاطفی بالایی برخوردار باشد. ویژگی های بدنی، اجتماعی، عاطفی و ذهنی جوان
جوانان از نظر جسمانی به بلوغ كامل رسیده اند و همه توانایی های جسمانی را احراز كرده اند، به گونه ای كه احساس قوّت و قدرت می كنند و از لحاظ اجتماعی دوست دارند شخصیت خود را بروز دهند و به عنوان یك فرد بزرگ سال و مستقل، از جایگاه اجتماعی بالایی برخوردار باشند. جوانان از بُعد عاطفی نیز وضعیت خاصی دارند؛ دوست دارند عواطف خود را بروز دهند و آماده دریافت عواطف دیگران نیز هستند. از این رو، آماده تشكیل زندگی مشتركند و می خواهند زندگی مستقلانه خود را تجربه كنند، از دخالت دیگران در زندگی خود ابراز تنفّر می كنند و از نظر اخلاقی دارای اخلاق «خودپیرو» هستند؛ یعنی اصولی كه خود پذیرفته اند معیار رفتارهای اخلاقی خود قرار می دهند و از تقلید اخلاق «دیگرپیرو» اجتناب می كنند. جوانان در بُعد فكری و ذهنی نیز به بلوغ رسیده اند؛ می توانند استدلال كنند، فرضیه بسازند و خلاصه اینكه به تفكّر انتزاعی دست یافته اند، و در بُعد انگیزشی آن چیزی آن ها را برانگیخته می كند كه پاسخ به نیازهای عاطفی و شناختی آن ها باشد.با توجه به آنچه درباره ویژگی ها و مؤلّفه های شخصیتی جوانان بیان شد، چه راه كارهایی برای جذب آن ها نسبت به آموزه های دین می توان اتخاذ كرد تا هم به شناخت آن ها نسبت به دین عمق بخشد و هم از نظر عاطفی و انگیزشی، آن ها را نسبت به دین متمایل كند؟ به نظر می رسد، بهترین روش برای جذب جوانان و متمایل كردن آن ها به ارزش های دینی، روشی است كه هم عنصر شناخت و هم عنصر عواطف و هم عنصر انگیزش در آن لحاظ شده باشد، علاوه بر این، ارتباط با آن ها ارتباطی دو سویه باشد؛ یعنی به آن ها اجازه سؤال كردن، انتقاد و فرصت فكر كردن و انتخاب داده شود و از تحمیل، تحقیر و تحكّم اجتناب گردد.از میان همه روش های موجود، مانند روش خطابه و سخنرانی و تدریس و مشاوره در قالب بحث های آزاد، اما سازمان یافته، به نظر می رسد روش اخیر ـ یعنی روش مشاوره ـ به سبك «مراجع محور» كارآمدتر و مؤثرتر باشد. روش مشاوره
در این روش، از همان آغاز رابطه دو طرفه است؛ زیرا در این روش، فرض بر این است كه فرد یا افراد بر اساس نیاز، به مشاور مراجعه می كنند و اگر رابطه دو طرفه نباشد، اساسا فرایند مشاوره تحقق پیدا نمی كند. در این روش، تأثیرپذیری مراجعان متفرّع و مترتّب بر ایجاد رابطه همراه با اعتماد است؛ یعنی تا وقتی مراجع به مشاور خود اعتماد نكند، نیازهای خویش را مطرح نمی كند و رابطه ای بین آن ها به وجود نمی آید. از این رو، در این روش محور اصلی خود مراجعه كننده (جوان) است و بحث و گفت وگو توسط خود مراجع كنترل می شود. در این روش «ارزشیابی» به معنای نمره دادن و نمره گرفتن مطرح نیست و یكی از ویژگی های عمومی این روش آن است كه مراجع بر اساس نیاز به مشاور مراجعه می كند و یك الزام درونی او را به سوی مشاور سوق می دهد، نه الزامات خارجی و تحمیلی.  www.migna.ir عناصر روش مشاوره
از آنچه گفته شد، استفاده می شود كه الگوی مشاوره دارای سه عنصر یا سه ركن است. این عناصر هر كدام به یكی از ویژگی ها و مؤلّفه های شخصیتی انسان، به ویژه جوانان، مربوط می شود: یعنی عنصر عاطفی، شناختی و انگیزشی. به دلیل اهمیت این عناصر، به اجمال توضیح داده می شوند:
عنصر عاطفی: همان گونه كه گذشت، اساس شكل گیری گفت وگوهای دینی در قالب مشاوره، بر ایجاد رابطه عاطفی همراه با اعتماد استوار است. مشاور باید بتواند با مراجع خود ارتباط برقرار كند. برای اینكه چنین فضای عاطفی به وجود بیاید، او باید از چهار راه كار استفاده كند. به عبارت دیگر، ایجاد فضای عاطفی مبتنی بر چهار ویژگی است: همدلی، توجه مثبت بدون شرط، صداقت، و گوش دادن فعّال.
همدلی: «همدلی» عبارت است از: توانایی درك تجربه های درونی دیگران و سهیم شدن در آن ها. اگر خود را به جای دیگران بگذاریم، می توانیم به دنیای درونی و تجربه پدیدارشناختی آن ها راه پیدا كنیم.
پذیرش مثبت بدون شرط: مشاور برای اینكه بتواند با مراجع خود ارتباط عاطفی برقرار كند، باید بدون قید و شرط به او احترام بگذارد، صرفا به دلیل اینكه انسان است و از سر نیاز به او مراجعه كرده است. این اصل بر این اساس استوار است كه انسان ماهیتی مثبت دارد و اگر بدون قید و شرط مورد پذیرش قرار گیرد او نیز بهتر و راحت تر پیام را دریافت می كند و بهتر می پذیرد و كمتر مقاومت می كند و اسلام نیز در مقام هدایت و رساندن پیام دین به انسان ها، به این اصل توجه دارد. (لاَ إِكْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ) (بقره: 256) در پذیرش دین هیچ اجباری نیست (زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است یا در جای دیگر می فرماید: (إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاكِرا وَإِمَّا كَفُورا) (انسان: 3) ما راه را به او نشان دادیم خواه شاكر باشد یا ناسپاس.
صداقت: صداقت یا درستی به معنای آگاهی از احساس ها و اندیشه های درونی واقعی خود و توانایی سهیم كردن دیگران در آن هاست. كسانی كه صداقت دارند، تصنّعی یا دفاعی رفتار نمی كنند. در نتیجه، مخاطبان آن ها نیز حالت دفاعی به خود نمی گیرند و آمادگی پذیرش بیشتری پیدا می كنند. 1. گوش دادن فعّال: به معنای انعكاس دادن، تكرار كردن و روشن سازی گفته ها و مقصودهای مراجع است. در انعكاس مطالب، مشاور و راهنما همچون آینه ای نگرش های مراجع را به وی نشان می دهد. گوش دادن فعّال در مشاوره نقش مؤثری در ایجاد ارتباط عاطفی میان مشاور و مراجع دارد.
2. عنصر انگیزشی: انگیزش به عوامل موجود در یك فرد (مانند نیازها، امیال و علایق) اشاره دارد كه رفتار را در جهت یك هدف فعّال می سازند، نگه داری می كنند و سوق می دهند.نیازها، امیال و علایق، كه زیربنای انگیزش در رفتار آدمی هستند، شامل مجموعه نیازهای فیزیولوژیكی و روان شناختی می شوند. در الگوی مشاوره، این نیازها و امیال مورد توجه مشاور قرار می گیرند؛ زیرا بدون توجه به نیازهای مراجع، نمی توان او را راهنمایی و هدایت كرد. این نیازها از نیازهای زیستی شروع می شوند تا نیازهای متعالی مانند زیبایی شناختی، كمال طلبی، عشق و جاودانگی ادامه می یابند.
3. عنصر شناختی: برای اینكه مشاور بتواند وارد دنیای اندیشه ها و تفكرّات مراجع شود، باید به سطح تحوّل شناختی مراجع توجه داشته باشد. عنصر شناختی به این مطلب اشاره دارد كه مشاور باید مطالب خود را به صورت منطقی و منطبق با سطح تحوّل شناختی مراجع تنظیم كند. به عبارت دیگر، مشاوره باید هم به میزان آگاهی و هم سطح توان و استعداد مراجع توجه كند و مشاوره را با توجه به دو نكته مزبور تنظیم نماید تا برای مراجع، هم جذاب باشد و هم قابل استفاده. به نظر می رسد بهترین روش برای آموزش آموزه های دینی به جوانان، استفاده از الگوی «مشاوره» است؛ چه اینكه این الگو نسبت به الگوهای دیگر مناسب تر و بیشتر قرین موفقیت است. در این الگو به مسائلی توجه شده است كه با روحیات نوجوان و جوان با مؤلّفه های روان شناختی شخصیت آن ها سازگارترند. علاوه بر این، تجربه عملی هم نشان داده است كه این الگو در جوانان بهتر جواب می دهد و سیره عملی پیامبر نیز در آموزش دین به مردم، به ویژه جوانان، مؤیّد این ادعاست. قرآن كریم در توصیف شخصیت پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله) می فرماید: (لَقَدْجَاءكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْكُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ)(توبه: 128) هر آینه شما را پیامبری از خودتان آمد كه به رنج افتادنتان بر او گران و دشواراست، به]هدایت[ شمادل بسته است وبه مؤمنان دلسوز و مهربان است. سیره عملی پیامبر این بود كه با مخاطبان خود از طریق همدلی، پذیرش مثبت بدون شرط، صداقت و گوش دادن فعّال، ابتدا ارتباط عاطفی برقرار می كرد، سپس معارف دین را برایشان بیان می نمود. (لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ) این فراز از آیه قرآن كه می فرماید پیامبر از خود شماست؛ یعنی بسیار به شما نزدیك است؛ شما را خوب درك می كند و اگر رنج كوچكی به شما برسد، برای او بسیار گران است. این نهایت همدلی پیامبر(صلی الله علیه و آله) را نسبت به امّت عموما و نسبت به مردم زمان خودش بخصوص نشان می دهد. علاوه بر این، پیامبر به همه انسان ها احترام می گذاشت، حتی افرادی كه از روی جهالت به او توهین می كردند مورد توجه مثبت بدون شرط آن حضرت قرار می گرفتند. تاریخ زندگی پیامبر سرشار از رفتارهای احترام آمیز پیامبر با مردم است. پیامبر به عیادت افرادی می رفت كه رفتارهای نامناسبی با او داشتند و این پذیرش مثبت بدون شرط بیش از سخنرانی های او موجب می شد مردم جذب اسلام شوند و زمینه ساز هدایت آن ها بود. صداقت در رفتار، صمیمیت و دل سوزی پیامبر آن قدر زیاد بود كه قرآن می فرماید: (حَرِیصٌ عَلَیْكُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ.) (توبه: 128) او نه تنها مردم را دوست می داشت، حتی دل بسته و مشتاق هدایت آن ها بود و برای ایجاد ارتباط عاطفی، سر تا پا گوش بود. آن حضرت آن قدر در گوش دادن به سخنان مراجعان خود، اهتمام می ورزید كه قرآن كریم از او تعبیر به «اُذُن» (گوش) می كند: (یَقولونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّكُمْ) (توبه: 61) می گویند: او گوش است شنوای سخن هر كسی است بگو: گوش نیكوست برای شما.دقیق گوش كردن مهارتی است كه باید فنون آن را آموخت. این شیوه، در عین آنكه اطلاعات بیشتر به شنونده می دهد، تفاهم متقابل و نتایج ارزنده ای نیز در پی دارد. دقیق گوش كردن، جریان گفت و شنودِ یك طرفه را به كوششی دو جانبه و گروهی تبدیل می كند. به بیان دیگر، دقیق شنیدن نیز مانند بسیاری از فنون ارتباطی یك فرایند دو طرفه است؛ یعنی فقط كافی نیست كه شنونده سراپاگوش باشد و تمام حواس خود را به سخنان گوینده معطوف دارد، بلكه برای اطمینان از درك مطلب، باید استنباط خود را به طور خلاصه به طرف مقابل منتقل كند. گوشِ دل سپردن ارتباط را رضایت بخش می كند و بیشترین تفاهم و همبستگی را نسبت به سایر شیوه های شنیدن پدید می آورد. در حقیقت، دقیق شنیدن این پیام را دربر دارد: «من می خواهم هر آنچه را تو می گویی بشنوم» و خوب به كار بردن این فن مستلزم آن است كه با چشمان خود، حالات و حركات گوینده را زیرنظر بگیرید و پس از استماع دقیق، استنباط خود را از بیانات گوینده به او منتقل كنید. البته مفهوم این سخن آن نیست كه لزوما با سخنان وی موافقید. ویژگی دیگری كه الگوی مشاوره را كارآمدتر از سایر الگوها می كند این است كه در این الگو، مشاور و راهنما وقتی با مراجع یا مراجعان ارتباط عاطفی عمیق برقرار می كند، زمینه بیان احساسات، نگرش ها و نیازها فراهم می شود. كار مشاور و راهنما این است كه وقتی مراجع احساسات و نیازهای خود را آشكار كرد، او راه صحیح ارضای این نیازها را به او نشان دهد. نیاز به حقیقت طلبی، نیاز به كمال مطلق، نیاز به زیبایی، نیاز به معنویت و به طور كلی، مجموعه این نیازها در قالب نیاز به دین و معارف الهی قابل طرح هستند از جمله نیازهای متعالی انسان می باشند. مشاور در مرحله نخست، مراجع را متوجه مصداق واقعی نیاز به تعالی، كه همان آموزه های دینی است، می كند. وقتی مراجع به این میزان از شناخت رسید كه معارف الهی ـ همانند آب، كه عطش مادی و فیزیولوژیكی او را برطرف می كند ـ عطش معنوی و نیازهای متعالی انسان را ارضا می كنند و تنها راه صحیح ارضای نیازهای متعالی انسان را از مجرای دین و معارف الهی می یابد.در واقع، در الگوی مشاوره به عنصر «انگیزش»، كه بیانگر نیازهای آدمی است، توجه می شود و توجه به نیازها در زمان مناسب فرایند آموزش را برای مربّی و متربّی تسهیل می كند. برای مثال، دانشجوی رشته پزشكی یا رشته فنی ـ مهندسی را در نظر بگیرید كه برای رسیدن به اهدافش، به یادگیری درس هایی احساس نیاز می كند. او تلاش می كند در هر شرایطی با كم ترین امكانات، در بدترین آب و هوا، در كلاس درس حاضر شود تا مطالب موردنیاز را بیاموزد؛ چون احساس نیاز می كند. هدف او این است كه پزشك یا مهندس شود. از این رو، با خود می گوید: «باید این درس ها را در هر شرایطی كه هست بیاموزم.» مربّی دینی نیز باید این احساس نیاز را در مخاطبان خود ایجاد كند. پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) در آغاز رسالتش، اولین سخنی كه به مردم فرمود این بود: «قولوا لا اله الاّ اللّه تُفلحوا.» فلاح و رستگاری سعادت طلبی یكی از مهم ترین و اصلی ترین گرایش های انسان است. بنابراین، پیامبر بر این گرایش فطری بشر ـ كه مربوط به بُعد انگیزشی می شود ـ تأكید كرد و سپس مردم را متوجه این حقیقت ساخت كه توحید و یكتاپرستی، كه جوهره دین و اساسی ترین آموزه دینی است، شما را به این خواست فطری و ذاتی می رساند و به آن ها فهماند تنها راه سعادت شما «آموزه های دینی» هستند و خودِ این آموزه ها نیز با فطرت و سرشت شما هماهنگ می باشند؛ چنانكه قرآن كریم نیز به این حقیقت اشاره می كند: (فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ) (روم: 30) پس روی خود را به سوی دین یكتاپرستی فرا دار، در حالی كه از هر كیش باطل روی برتافته و حق گرای باشی؛ همان فطرتی كه خدا مردم را بر آن آفریده است. آفرینش خدای ـ فطرت توحید ـ را دگرگونی نیست. این است دین راست و استوار، ولی بیشتر مردم نمی دانند.در واقع، پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) پس از ایجاد ارتباط به عنصر «انگیزشی» در مخاطبان خود توجه كرد و این موجب شد مردم فوج فوج به سمت پیامبر بیایند و از چشمه سار زلال وحی، عطش كویر وجود خود را برطرف سازند و جالب اینكه بیشتر افرادی كه به پیامبر ایمان می آوردند، جوانان بودند. در الگوی مشاوره، علاوه بر توجه به بُعد عاطفی جوانان و همچنین به بُعد انگیزشی آن ها، به سطح شناختی آن ها نیز توجه شده است و این بیانگر این حقیقت است كه مشاور و راهنمای دینی باید به دو نكته توجه داشته باشد:
1. توجه به سطح تحوّل شناختی مخاطب
2. تنظیم آموزه های دینی به گونه ای كه متناسب با توانایی و سطح فهم مخاطب باشد. در الگوی مشاوره، فرض بر این است كه مخاطب و مراجعان ما جوانان هستند. آن ها در چه سطحی قرار دارند؟ به عبارت دیگر، قدرت درك و تجزیه و تحلیل جوانان در چه سطحی است؟ روان شناسان رشد، به ویژه كسانی كه در زمینه رشدشناختی تحقیقات گسترده ای انجام داده اند، مانند پیاژه، بر این باورند كه جوانان از نظر تحوّل شناختی، در دوره تفكّر انتزاعی و صوری قرار دارند؛ یعنی در استدلال كردن، فرضیه ساختن، توجه به آینده، حلّ مسئله و در نهایت، تجزیه و تحلیل مسائل دقیق هستند، یعنی «به حداكثر كارآیی هوشی رسیده اند.». در این الگو، مشاور و راهنما به سطح شناختی مراجعانش توجه دارد و «آموزه های دینی». را متناسب با میزان فهم و درك آن ها تنظیم می كند. وقتی مطالب متناسب با فهم دانش پژوه و مراجع باشند فرایند یادگیری بهتر تحقق پیدا می كند و آموزش برای فرد لذتبخش می شود. پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) و سایر انبیا(علیهم السلام) در برخورد با مردم و آشنا كردن آن ها با معارف دین، به بُعد شناختی آن توجه داشتند و مطالب را در سطح فهم مخاطبان بیان می كردند: «اِنّا معاشرَ الانبیاءِ امرنا اَن نتكلَّم النّاسَ علی قدرِ عُقولِهم.» پیامبر فرمود: ما انبیا امر شده ایم كه با مردم در سطح فهمشان سخن بگوییم. به نظر می رسد، در میان الگوهای موجود ـ تبلیغ، تدریس، تربیت و مشاوره ـ الگوی «مشاوره» برای آموزش و انتقال آموزه های دینی به جوانان از كارآیی بیشتری برخوردار است؛ چه اینكه در این الگو، مشاور و راهنما در مرحله اول، با مراجعان خود، ارتباطی عاطفی همراه با اعتماد متقابل ایجاد می كند. علاوه بر این، به نیازها و تمایلات و گرایش های مخاطب ـ یعنی بُعد انگیزشی او توجه دارد و همچنین سطح شناختی مخاطب نیز مدّ نظر اوست و متناسب با آن ها مطالب ارائه می شوند. این الگو برای جوانان نیز جذّاب است؛ زیرا جوانان در آستانه پیوستن به بزرگ سالی هستند. از این رو، علاقه ها و وابستگی های خود را از خانواده قطع كرده اند و در حال گذار از مرحله وابستگی به استقلال هستند. نیاز عاطفی شدیدی دارند، اما این نیاز را در خانواده جست وجو نمی كنند؛ زیرا با روحیه استقلال طلبی آن ها در تضاد است. بهترین فردی كه می تواند ارتباط عاطفی با او برقرار كند مشاور و راهنمای دلسوز و صمیمی است. در مشاوره، ارتباط دوسویه است و با تفكر استقلال طلبی جوان سازگار. علاوه بر آن، جوان می خواهد ابراز وجود كند؛ نظرات خود را بیان می كند. او دارای «اخلاق خودپیرو» است و از «اخلاق دیگر پیرو» فاصله گرفته است. در نتیجه، از پذیرش بی چون چرای حرف دیگران خودداری می كند، بلكه هر چیزی را فقط با معیارهای پذیرفته شده خودش می سنجد و در آن چهارچوب قبول می كند. از اینكه شنونده محض باشد یا مرید دیگران و همچنین از تقلید كوركورانه از دیگران به شدت گریزان است.از این رو، الگوی «مشاوره» متكلّم وحده نیست، بلكه این مراجع است كه اول سخن گفتن را آغاز می كند و احساسات و نیازهای خود را بیان می دارد و مشاور سعی می نماید كه به حرف های او دقیقا گوش كند، در حالی كه در الگوهای دیگر، چنین فرصتی به راحتی پیش نمی آیند. و خلاصه اینكه همدلی، صمیمیت، دل سوزی و پذیرش مثبت بدون شرط از ویژگی هایی هستند كه بیشتر در الگوی مشاوره وجود دارند و این ویژگی ها، كه متناسب با روحیات جوان هستند، الگوی مشاوره را برتر از سایر الگوها نشان می دهند. راه كارها و لوازم الگوی مشاوره
1. خوب گوش كردن: در الگوی مشاوره، یكی از مهم ترین عوامل مؤثر «هنر خوب گوش دادن» است. مشاور باید این هنر را با تمرین و ممارست كسب كند. راه كارهای ذیل در كسب مهارت «خوب گوش دادن» مؤثرند:
الف. تعبیر و تفسیر كردن: با استفاده از گنجینه لغات شخصی خود، مطالبی را كه شنیده اید برای گوینده تفسیر كنید تا مطمئن شوید كه سخنان او را درست فهمیده اید.
ب. انعكاس احساسات: وقتی مخاطب یا مراجع شما ناراحت، عصبانی و آشفته حال به نظر می رسد، همدردی خود را به او منعكس كنید. همین طور اگر او از شور و احساسات و هیجانات خوشایندی برخوردار است، آن ها را منعكس كنید.
ج. انعكاس مفاهیم: به طور خلاصه، حقایق و محتوای سخن گوینده را منعكس كنید.
د. تركیب كردن: گوینده ممكن است نكات گوناگونی را بگوید. سعی كنید نكات گوناگون سخنان گوینده را تركیب كرده، در یك جمله به او منعكس كنید.
ه. نشان دادن تصورات ذهنی: تصورات ذهنی خود را با صدای بلند نشان دهید؛ در ذهن خود مجسم كنید كه اگر به جای آن شخص بودید چه احساسی داشتید. 2. كسب اطلاعات روان شناختی و تربیتی: از مهارت های ضروری الگوی مشاوره، «كسب اطلاعات روان شناختی و تربیتی» است. برای كسب این مهارت، كتاب های مربوط به روان شناسی رشد، روان شناسی جوان، و كاربرد روان شناسی در آموزش را مطالعه كنید؛ همچنان كه یك سخنور باید فنون سخنوری را با مطالعه و تمرین كسب كند، یك كارشناس دین نیز، كه می خواهد با الگوی مشاوره پذیرای جوانان باشد و به سؤالات آن ها پاسخ دهد و آموزه های دینی موردنیاز آن ها را آموزش دهد، باید بتواند با جوانان ارتباط عاطفی برقرار كند. نیازهای جوانان و همچنین دغدغه های آن ها را بشناسد و بتواند وارد فضای روان شناختی و دنیای جوانان شود. علاوه بر آن، باید بر آموزه های دینی نیز تسلّط لازم داشته باشد و آن ها را متناسب با سطح شناختی جوانان، به صورت منطقی و معقول بیان كند.آنچه در الگوی مشاوره مطرح شد در واقع، بیان این حقیقت بود كه یكی از بهترین راه كارهای آموزشِ آموزه های دینی به جوانان استفاده از الگوی «مشاوره» است. اما گام های بعدی كه باید برداشته شوند تا به هدف اصلی مقابله با دین گریزی یا پیش گیری از دین گریزی نائل شویم، عبارتند از: 1. تقویت بُعد شناختی جوانان نسبت به آموزه های دینی
2. اصلاح یا تغییر شناخت های قبلی از دین
3. معرفی دین به عنوان برنامه زندگی
4. معرفی دین به عنوان راه منحصر به فرد برای دست یابی به سعادت واقعی
5. معرفی شخصیت های كاملی كه در پرتو آموزه های دینی به تكامل واقعی دست یافته اند.
6. عملیاتی كردن دین در همه ابعاد زندگی
7. معرفی عوامل رهزن كه موجب انحراف می شوند. علاوه بر این، توجه دادن به نكات ذیل بسیار مفید است:
الف. تفهیم این واقعیت كه معنویت و رابطه با خداوند باید فقط از طریق عمل به آموزه های دینی باشد و این رابطه معنوی با خداوند به روزهای سخت زندگی محدود نمی شود، بلكه تجلّی كامل ارتباط با خدا در همه فراز و نشیب های زندگی قابل مشاهده است. باید به جوان این حقیقت را تفهیم كنیم كه در روزهای خوب زندگی نیز باید به یاد خدا باشیم، تا خداوند در روزهای سخت زندگی ما را تنها نگذارد و به كمك ما بیاید و اگر خدا را در روزهای خوب زندگی فراموش كنیم، در روزهای سخت زندگی نیز او ما را به فراموشی می سپارد.
ب. برای تقویت بُعد انگیزشی جوانان نسبت به دین، آثار ارزنده دین باوری را در جنبه های فردی و اجتماعی برایشان بازگو كنیم تا انگیزه بیشتری برای ارتباط با خدا پیدا كنند و دین را به عنوان گران بهاترین هدیه خداوند به انسان تلقّی كنند.
ج. آنان را به این حقیقت آگاه كنیم كه برخورداری از معارف دینی می تواند بر عوامل باردارنده ای همچون اضطراب ها و استرس های زندگی غلبه نماید و اطمینان و آرامش را جایگزین آن كند. (آیات مربوط به ذكر و یاد خداوند را برای آن ها بیان كنند.)
د. شیوه های صحیح ارتباط با خدا را با استفاده از معارف ناب دینی و سیره عملی دین باوران واقعی ـ یعنی پیشوایان معصوم(علیهم السلام) ـ به آن ها ارائه دهیم؛ شیوه هایی كه هم از طریق عمل و هم از راه عشق می توانند جوان را به حقیقت مطلق واصل نمایند.
ه. به جوانان یادآور شویم كه بهره گیری از آموزه های دینی به آدمی شخصیت، اعتماد به نفس و عزّت نفس می دهد و همه رفتارهای او را در جهت صحیح هدایت می كند و جوان در پرتو چنین هدایتی قادر خواهد بود دیگران را جذب خود كند و به روابط اجتماعی خود تعالی بخشد و یك زندگی اجتماعی موفق را پایه ریزی كند.
و. به جوانان گوشزد شود كه مطالعه زندگی نامه بزرگان دین و سیره اولیای خدا بهترین الگوهای عملی را به آن ها نشان می دهد و با الگو قرار دادن آن ها بهترین شیوه های تقرّب به خدا و حضور در محضر دوست را برای آن ها فراهم می نماید.
ز. به جوانان یادآوری شود كه اگر می خواهند هرچه بیشتر نسبت به گذشته به خالق ازلی نزدیك شوند، رمز آن عمل به واجبات و ترك محرّمات است.   منابع :
 
  مجله معرفت ، مقاله نگاهي روان‏شناختي به آسيب‏شناسي دين‏باوري جوانان، نوشته ابوالقاسم بشيري 
 مجله معرفت، مقاله نگاهى به عوامل جامعه شناختى و روان شناختى دين گريزى(با تكيه بر يافته هايى از سوره مباركه هود «عليه السلام»)، نوشته ابراهيم اصفهانى  - دایره المعارف طهور www.migna.ir
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

لطفا پی نوشت هاومنابع بیشتری رادر پایان مقالاتتان مرقوم بفرمایید
شقایق
عالی بود.من که نهایت استفاده رو کردم.اجرتان با خدا
پنج اقدامی که والدین باید در مواجهه با کودکان کابوس زده انجام دهند!
«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
چرا گاهی نمی‌توان بخشید و فراموش کرد؟!
مغز چطور خاطرات ماندگار می‌سازد؟
روانشناسی جمع‌آوری اشیا و یا کلکسیونر شدن
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
تقاضا برای سلب اختیار تشخیص اختلال اسکیزوفرنی توسط روانشناسان بالینی!
چرا نباید برای جلب محبت یا عشق التماس کنیم؟
ویژگی‌های یک اردو مطالعاتی خوب چیست؟
برای اینکه دوستت داشته باشم و به تو احترام بگذارم، مجبور نیستم با تو هم عقیده باشم.