شنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 20 Apr 2024
تاریخ انتشار :
يکشنبه ۷ آبان ۱۳۹۱ / ۱۸:۱۰
کد مطلب: 14962
۴۳
۳

روان شناسی احساس و ادراک

روان شناسی احساس و ادراک
با توجه به علاقه‌ای که روانشناسان به بررسی اینگونه فرآیندهای پیچیده و درک آنها دارند در مرحله اول لازم به نظر می‌رسد که از گامهای اولیه آغازین این فرآیندها اطلاعات کامل داشته باشند. از اینجاست که به بررسی چگونگی احساسات انسان می‌پردازند. روانشناسان احساس تلاش می‌کنند از راه پروژهش کاربردی در زمینه فرآیندهای حسی سعی دارند توانایی تمییز و تفسیر محرکهای حسی را در آدمیان تعیین ‌کنند تا این توناییها بر الزامات تکالیف گوناگون منطبق شود.


موضوعات مورد بحث در روان شناسی احساس

بینایی
دستگاه بینایی انسان از چه اجزایی تشکیل یافته است؟ چگونه این اجزاء فعالیت می‌کنند و فعالیت آنها چه ارتباطی با یکدیگر دارند؟ انطباق با تاریکی چگونه اتفاق می‌افتد؟ پدیده زنگ بینی به چه صورت است و چگونه رنگها را تشخیص می‌دهیم؟ نظریه‌های مختلف در رنگ بینی کدامها هستند؟

ابعاد روانشانسی رنگ، مساله کوررنگی، ردهای تصویری طرح بینی و تفکیک دیداری ، پردازش عصبی طرحها ، بازشناسی طرحها و ... از جمله مباحثی هستند که در بخش مربوط به بینایی توجه روانشناسان احساس را خود جلب کرده‌اند. همچنین روانشناسان احساس در پی آنند تا ارتباط این حس را با فرآیندهای دیگر ذهنی مثل تفکر ، حافظه و ... مورد بررسی قرار دهند. در این راستا مبحث حافظه تصویری و تفکر مطرح می‌شود.

شنوایی
دستگاه شنوایی انسان از چه اجزایی تشکیل یافته است؟ به چه محرکاتی پاسخ می‌دهند و این محرکات چه ویژگیهایی باید داشته باشند تا احساس شوند؟ نظریه‌های مربوط به شنوایی ، تاثیرات روان شناختی صداها ، مساله سر و صدا و ... از جمله مواردی هستند که مورد توجه و بحث و بررسی روان شناسان احساس هستند. در این راستا روانشناسان سعی می‌کنند بین ویژگیهای شنوایی و ادراک ذهنی ارتباط پیدا کنند.

بویایی
بویایی از نظر تکاملی یکی از ابتدایی‌ترین و مهمترین حسهاست. هر چند که ظاهرا اهمیت آن کمتر از بینایی و شنوایی به نظر می‌رسد، اما اندام حس بویایی جایگاه برجسته‌ای را در مغز اشغال می‌کند. جایگاهی شایسته ، حسی که باید بر رفتار فرمان براند. از آنجائیکه بویایی از هر حس دیگر به شیوه مستقیم با مغز ارتباط دارد، از لحاظ کارکردهای روان شناختی نیز بسیار مورد توجه بوده است. شناسایی اجزاء دستگاه بویایی ، مناطق مغزی درگیر در حس بویایی و کارکردهای روان شناختی بویایی مثل تأثیر آن در یادگیری ، حافظه و ادراک از موارد مورد بحث در حیطه روان شناسی احساس است.

به عنوان مثال ، دانشمندان دریافته‌اند که حشرات و بعضی از جانوران راههای بالاتر از حس بویایی برای برقراری ارتباط استفاده می‌کنند. این جانوران نوعی ماده شیمیایی به نام فرومونها از خود ترشح می‌کنند و در هوا پخش می‌شود و همنوعان جانور را بسوی او جذب می‌کند. شواهد، حاکی از آنست که بقایای تحولی نوعی فرومون ممکن است بر رفتار آدمیان نیز اثر بگذارد. یکی از این تاثیرات در رفتار جنسی میمونها و انسان دیده شده است. تأثیرات فرمونها هر چند به اندازه تاثیر آنها در جانوران رده‌های پایینتر نباشد، چرا که عوامل فردی و اجتماعی دیگر در این امر نقش دارند، اما هر چند خفیف هنوز در آدمیان در کار است. سازندگان انواع ادکلنهای زنانه و مردانه از این یافته روانشناسی احساس کمک می‌گیرند.

تداعی یک سو با شرایط و موقعیتهای خاص و همچنین به یاد آوردن خودبخود یک بو و احساس آن از مطالب دیگر مورد بررسی در روانشناسی احساس بویایی است. حتما به یاد دارید که گاهی یک بوی خاص انواعی از خاطرات را برای شما زنده می‌کند، اینکه چه ارتباطی بین این خاطرات و بو وجود دارد در حوزه روانشناسی احساس قابل بررسی است. علاوه بر این بخاطر آوردن احساس آن در ذهن به عنوان یک مساله جالب مورد توجه است. آیا این بو همان تأثیرات عصبی یک بوی واقعی را بر می‌انگیزد یا نه؟ چه عواملی در به یادآوری آن سهیم هستند؟ در قلمرو احساس مطرح هستند.

چشایی
بررسی اجزا درگیر حس چشایی ، ارتباط آنها با ادراک چشایی ، تأثیرات روانی از بین رفتن چشایی و تفاوتهای فردی در ادراک چشایی از جمله مباحث مورد علاقه روانشناسی احساس است. تفاوتهای فرهنگی در ترجیحات مربوط به مزه‌ها نیز اغلب مورد بحث و جالب توجه روانشناسان بوده است. برخی از فرهنگها گرایشات بیشتری نسبت به یک مزه نشان می‌دهند. به نظر می‌رسد ترجیحات چشایی به مسائل فرهنگی ، جغرافیایی ، آب و هوا و ... ارتباط دارد.

حسهای پوستی
فشار، درد، گرما و سرما حسهای اصلی پوستی هستند. احساسات دیگر پوستی مثل خارش ، غلغلک ، درد تند و تیز ، درد آرام آمیزه‌های مختلفی از همان چهار حس اصلی هستند. بررسی ماهیت روان شناختی این احساسات اغلب مورد توجه روانشناسان است. آگاهی از شیوه عمل این حواس روانشناسان در بررسی پدیده‌های پیچیده‌تری مصل درک یک حس پوستی در شرایطی که محرک واقعی وجود ندارد یاری کرده است.

حس جنبش و تعادل
در واژگان روزمره واژه‌ای وجود ندارد که بیانگر دستگاه حسی بخصوصی باشد که ما را از موقعیت و جنبش اعضای بدن خویش آگاه کند. به زبان این حس را حس جنبش می‌خوانند، یعنی حس مربوط به ماهیچه، زردپی‌ها و مفصلها.

اگر حس جنبش نبود کار حفظ موقعیت بدن و راه رفتن ، بالا رفتن و کنترل حرکات ارادی از قبیل دراز کردن دست و یا چنگ زدن دستکاری بسیاری دشوار می‌شد. معمولا چندان توجهی به این حس نداریم تا اینکه تصادفا پایمان به خواب می‌رود و متوجه می‌شویم که راه رفتن بدون اطلاع از تماس پا به کف تا چه حد سخت است. حس تعادل نیز به عنوان همکار حس جنبش با موقعیت کل بدن در ارتباط است و جهت گیری بدن در فضا از تنظیم می‌کند.


ارتباط روانشناسی احساس با سایر حوزه‌ها
روانشناسی احساس با سایر حوزه‌های روانشناسی ارتباط عمیق دارد، بطوری که یافته‌های آن اغلب مورد استفاده در زمینه روانشناسی بالینی ، روانشناسی صنعتی و سازمانی بوده است. ارتباط آن با حوزه روانشناسی فیزیولوژیک و روان شناسی ادراک بسیار عمیق‌تر از سایر حوزه‌های روان شناسی است. در حوزه روانشناسی تفاوتهای فردی نیز از یافته‌های روانشناسی احساس استفاده فراوان می‌شود. در دیگر شاخه‌های علمی روانشناسی احساس با علوم زیستی ، فیزیولوژی و علوم پزشکی ارتباط نزدیک دارد.

روان شناسی احساس و ادراک یکی از مباحث عمده روان شناسی امروز است. ادراک به طور اعم، به معنای علم و آگاهی انسان از جهان بیرون و دنیای درون اوست و از دیرباز به عنوان اساس شناخت و شناسایی انسان بوده است. ادراک انسان از جهان بیرون و حالات نفسانیش، از دیرباز مورد مطالعه و بحث فلاسفه بوده است.

هدف هر علمی تشریح و بررسی چگونگی واقعیت ها و پدیده های عینی است. منظور از عینی این است که واقعیت های قابل تشریح از ذهن مشاهده کننده مستقل و برای هم قابل تجربه و مشاهده باشد. بدون شک انسان واقعیات محسوس را که علم با آنها سروکار دارد از راه ادراک حسی شناسایی می کنند اگرچه مشاهده آشکار در بعضی از رشته های علوم جدید غیرمستقیم است و یا با وسایل و ابزار خاصی صورت می گیرد.

انسان یا حیوان به کمک گیرنده های حسی خود از وجود واقعیات دنیای خارج یا داخل مطلع می گردد. این احساس پس از تفسیر و تعبیر به ادراک می انجامد و تکامل این ادراک به شناخت برخی پدیده های عالم هستی ختم می گردد. انتقال اثر محرک از گیرنده حسی به سیستم اعصاب مرکزی که به صورت عینی قابل پیگیری است، احساس نامیده می شود. این احساس ارزش شناختی ندارد و به گونه ای منفعل حاصل می گردد و اساسی صددرصد فیزیولوژیک دارد. این همان چیزی است که در حیوان و نوزاد آدمی به وضوح قابل مشاهده و آزمایش است.

احساس درد در دو مرحله صورت می گیرد. یکی تحریک بیرونی یا درونی و دیگری تاثیر عضو حسی که به وسیله یکی از حواس حاصل می شود و از راه اعصاب مرکزرسان به نخاع و مراکز عصبی منتقل و موجب احساس می شود.

از دیدگاه کاملا روان شناختی احساس را می توان به عنوان پدیده ای اصلی و اولیه تنها در ارتباط با یک راه عصبی مرکزرسان در نظر گرفت. بدین ترتیب به تعداد راه های عصبی، احساس های متفاوت وجود خواهد داشت. بنابراین احساس را می توان با کنش سلول های دریافت کننده و انتقال پیام ها که وارد حیطه ادراک می شود، همزمان دانست.


آستانه حسی مفهومی اساسی در پسیکوفیزیک است. اگرچه این مفهوم را اولین بار یک فیلسوف به کار برده است. برای این که موجود زنده بتواند به محرک های ضعیف پاسخ دهد یا این که دو محرک ضعیف را متمایز از یکدیگر احساس کند، باید شدت محرک به اندازه ای باشد که بدان حساسیت نشان دهد. طبیعی است که واکنش های ما نیز نسبت به شدت محرک ها، کم و بیش سریع و متفاوت است و در آزمایشگاه می توان آنها را بررسی کرد و روابط منظم و قابل تکراری میان این وقایع برقرار ساخت. این زمینه تحقیق را سنجش احساس نامیده اند.


برای سنجش احساس، ابتدا باید دو دسته از متغیرها را از یکدیگر متمایز کرد. یکی از متغیرهای مربوط به محرک ها که می توان آنها را با روش های فیزیکی توصیف و اندازه گیری کرد و دسته دیگر، متغیرهای مربوط به تجربیات حسی که مورد سنجش هستند. سپس برای اقدام به سنجش باید معنای واژه سنجش را دقیقا روشن ساخت. در چهارچوب پسیکوفیزیک سنجش عبارت است از ایجاد ارتباط میان برخی خصوصیات محرکها با برخی خصوصیات اعداد.

دو قانون مهم د پسیکوفیزیک وجود دارد:
1 – قانون لگاریتمی فخنر که در آن احساس با لگاریتم تحریک افزایش پیدا می کند
2 – قانون توانی استپونس که در آن احساس با توان شدت محرک افزایش می یابد.

در پسیکوفیزیک ادراکی بر اهمیت اثرات میدان ادراکی در چگونگی پاسخ تخمینی احساس و بر لزوم توجه به تفاوت های فردی در ادراک تاکید می ورزد. اگر تشخیص محرکی را نمی توان به یک تحلیل ساده حسی تعدیل کرد، مگر به عنوان مداخله یک مکانیسم تصمیم گیری، در این صورت نمی توان تفاوت های ادراکی را در نظر گرفت. در این جا این تغییر بنیادی در مسئله کلاسیک پسیکوفیزیک را باید با دو نظریه تشخیص پذیری علامت و سطح سازش بررسی کنیم. چنین به نظر می رسد که انسان به گونه ای غیرفعال محیط اطراف خود و اشیای درون آن را ادراک می کند و بدون هیچ گونه فعل و تصرفی، تصاویر دنیای بیرون بر او تحمیل می شود در حالی که این طور نیست، زیرا نتایج تحقیق ها و آزمایش ها در پسیکوفیزیولوژی ادراک بینایی، نشان می دهند که اطلاعات دریافتی به وسیله اعضای حسی گیرنده در رشته های عصبی به جریان می افتند و در مراکز عصبی و مغز بررسی و تجزیه  و تحلیل می شوند. این رمزها اطلاعاتی، مجددا از رمز بودن بیرون آمده و با داده های تجربیات ادراکی قبلی انسان، موجب پاسخ ادراک نهایی و همه جانبه می گردند.

عناصر گردآوری شده به وسیله حواس با نظم و شکل خاصی به فعالیت ادراکی جهت می دهند. هر فعالیت ادراکی به عنوان چهارچوب مرجعی در چگونگی درک علایم و محرک های محیطی مورد ادراک، سازمانی خاص پیدا می کند که در فعالیت های بعدی همانند یک فرآیند تصمیم گیری و گزینش عمل می کند.

شکل گیری ادراک در جهت سازش و انطباق ارگانیزم با محیط و محرک های آن صورت می پذیرد، ادراک اشیاء نیز در همین چهارچوب حاصل می شود. یکی از عناصر اساسی در این تصور ادراکی شئ معنی و مفهوم آن است. معمولا به کمک اطلاعاتی که به دستگاه بینایی و لامسه می رسد، می توانیم پیش بینی هایی درباره شئ مورد ادراک داشته باشیم. از طرفی می دانیم که اگر شئ از جلو چشم ما ناپدید گردد، الگوی تحریک آن تا مدتی در ذهن ما باقی می ماند و با توجه به همین ویژگی های آثار ذهنی است که آنها را طبقه بندی می کنیم و از طرف دیگر، ارزش و معنای آنها نیز، همزمان با طبقه بندی بنا به حالات روانی و انگیزه های فرد در لحظه ادراک شکل خاصی در ذهن پیدا می کند.

روان شناسان عقیده دارند که به محض تولد نوزاد آدمی یا حیوانی مانند گربه، کشف کننده های ادراکی در طرح های اولیه عصبی یا روان بنه ها وجود دارد. چنانچه این کشف کننده ها در همان آغاز زندگی به کار نیفتند و از آنها استفاده نشود برای همیشه غیرقابل استفاده می ماند. داده های ذاتی و اکتسابی لازم و ملزوم یکدیگرند و در ادراک اشیاء هماهنگی کامل دارند. معنی اشیاء برای شخص ادراک کننده همانند یک فیدبک یا پسخوراند است که در چگونگی سازمان یابی ادراک اثر می گذارد. در موقعیت هایی که محرک به اندازه کافی واضح و روشن نیست، این کیفیت به سادگی قابل مشاهده است. در این موقعیت ها تمامی معانی، نگرش ها، تجربه های عاطفی و انگیزه ها در بازشناسی محرک ها و ادراک تاثیر مستقیم می گذارند.

برای ادراک دائمی شئ که بدون شک به اطلاعات حسی بستگی دارد، هماهنگی اطلاعات جسمی کافی نیست. معیار ادراک دائمی شئ را جستجوی فعال کودک که برای پیدا کردن شئ ناپدید شده مانع را کنار می زند و شئ را از زیر آن پیدا می کند. بنابراین ادراک دائمی شئ زمانی برای کودک حاصل می شود که خود را جدا از عملی که برای به دست آوردن شئ انجام می دهد، احساس کند.

در این کتاب با سرفصل هایی چون کلیات، پسیکوفیزیک، قوانین پسیکوفیزیک، حس بینایی، حس شنوایی، حس تعادل، حس جسمی- احشایی، حس شیمایی، احساس عمومی، سازمان و تشکل ادراکی، پدیده های ادراکی، عوامل موثر در ادراک، خطاها و اختلالات ادراکی و... آشنا خواهیم شد.(1) احساس یعنی گرفتن اثر محرک توسط گیرنده حسی و بردن آن به آن قسمت از دستگاه عصبی مرکزی که به این کار اختصاص دارد.به عنوان مثال نوری که از صورت یک فرد (محرک)وارد چشم(گیرنده حسی)  و از آنجا وارد دستگاه عصبی مرکزی ما می شود(لوب پس سری و گیجگاهی).تا اینجا احساس است اما ادراکی اتفاق نیفتاده مگر اینکه  اسم صاحب چهره را به خاطر آوریم.

ادراك، فرايندي است كه ما با استفاده از آن محركهاي محيطي را براي دستيابي به تجربه هاي معني دار بر مي گزينيم و آنها را سازماندهي و تفسير مي كنيم.

ادراك، آگاهي از رخدادها ، مردم ، اشياء و موقعيتها را شامل مي شود و مستلزم جستجو، به دست آوردن و پردازش اطلاعات است. واژه هاي اصلي در مفهوم ادراك عبارتند از : انتخاب، سازماندهي و تعبير و تفسير. ما محيط خود را از طريق فرايندي فعال تجربه مي كنيم. محرك محيطي را از طريق حسهاي خود (بينايي، شنوايي، بويايي، چشايي و بساوايي) دريافت مي كنيم، به

جنبه هاي مختلف محيط خود به گونه اي گزينشي توجه كرده، آنچه را كه مي بينيم بر حسب

تجربه هاي گذشته خود ارزيابي مي كنيم. چون اغلب نيازها و تجربه هاي ما با نيازها و تجربه هاي ديگران متفاوت است، پي بردن به اينكه ادراكهاي ما از محيط و از يكديگر نيز با ديگران متفاوت است نبايد ماية شگفتي ما شود.

ادراك يكي ازمهمترين موضوعهايي است كه بطور مستقيم علوم اجتماعي را از علوم طبيعي متمايز مي سازد.(Huczynski and Buchanan, 2001, P.211) . آنچه كه انجام مي‌دهيم بستگي دارد به اينكه چگونه فضايي را كه در آن هستيم درك مي كنيم، همچنين بستگي دارد به اينكه چگونه خودمان، محيط فيزيكي و اجتماعي مان را درك مي كنيم. ما رفتار را با اصطلاحاتي مثل «دلايل» ، «انگيزه » ، «نيات» ، «اهداف» ، «تمايل» و غيره توضيح مي دهيم. فيزيكدانان ،‌شيمي دانان و مهندسان با اين پيچيدگيها در مورد آزمونهايشان مواجه نيستند.

بنابر اين، قضاوت ديگران از اهميت زيادي برخوردار است. قضاوت هيئت منصفه در دادگاه تعيين كنندة بي گناهي يا گناهكار بودن متهم است و استخدام متقاضي در سازمان، به قضاوت مصاحبه كننده در مورد صلاحيت و شايستگي او بستگي دارد. اين قضاوتها چگونه انجام مي شود؟ چه عواملي بر نحوة استنباط قضاوت كننده تأثير دارد؟ و قضاوت افراد تا چه حد دقيق است؟ در اين مقاله تلاش شده است تا حد امكان به اين پرسشها پاسخ داده شود.



ادراك فيزيكي در برابر ادراك اجتماعي
ادراك اجتماعي (ادراك افراد)، از جنبه‌هاي مهمي با ادراك موضوعهاي فيزيكي تفاوت دارد. موضوعها در دنياي فيزيكي (ادراك فيزيكي) عمدتاً به خصوصيات «‌سطحي» و قابل مشاهده (مثل اندازه، رنگ، وزن، مزه و غيره) معطوف است . درحالي كه ادراك موضوعهاي اجتماعي (مثل افراد) غالباً با خصوصياتي در ارتباط است كه قابل مشاهده مستقيم نيستند. و بايد استنباط شوند ( مثل هوش، نگرش، شخصيت و غيره) . اين بدان معني است كه قضاوتهاي ادراك اجتماعي نسبت به قضاوتهاي مربوط به جهان فيزيكي بسيار پيچيده تر و دشوارتر صورت مي گيرد. (Byars and Rue, 2003, P.51) همچنين اين نكته مشخص مي شود كه افراد در ادراك اجتماعي در مقايسه با ادراك اشيا دچار اشتباهات بيشتري خواهند شد.

حداقل اگر مي توانستيم قضاوتهايي را كه نادرستي آنها معلوم مي شود، سريعاً بهبود دهيم، اين مسئله چندان اهميتي نداشت. اما به دليل طبيعت «پنهان» خصوصيات افراد، اشتباه در ادراك اجتماعي ( مثل اعتقاد به اينكه فردي داراي اعتماد به نفس است در حالي كه واقعاً اين گونه نيست) در مقايسه با اشتباه در ادراك فيزيكي بسيار دشوارتر مشخص مي شود. بنابراين، اشتباه ما در سنجش اندازه يك شي با دومين نگاه آشكار خواهد شد و با مشاهده دقيق تر بلافاصله تصحيح مي‌شود. اين قضيه دربارة اغلب قضاوتهاي معطوف به انسانها صحت ندارد. افراد هنگام قضاوت دربارة ديگران ندرتاً مشاهده كنندة بيطرفي هستند، نوعاً احساسات، نگرشها و انگيزشهايي دارند كه برقضاوت آنان اثر مي‌گذارد. افراد اغلب در نگرش سوگيرانه نسبت به طبقة خاص از افراد منافع خاصي دارند. به اين دليل است كه معدودي موفق مي شوند نظري كاملاً عيني در مورد رؤسا، همكاران و زيردستان خود داشته باشند.


دامهاي قضاوت صحيح
به نظر مي رسد كه منابع اصلي خطا و انحراف در قضاوت مديران راجع به كاركنان شامل موارد زير باشد (Huczynski and Buchanan, 2001, P.229) مديران بايد مراقب باشند كه در دامهاي زير گرفتار نشوند تا بتوانند قضاوت صحيح تري نسبت به افراد داشته باشند. اين دامها عبارتند از :

1) جمع نكردن اطلاعات كافي در مورد افراد مورد قضاوت؛

2) مبنا قرار دادن قضاوت براساس اطلاعات نامربوط يا غير معتبر؛

3) انجام ندادن تحقيق و تفحص بيشتر؛

4) پذيرش تصورات قالبي به گونه اي غير انتقادي؛

5) اينكه اطلاعات اوليه در مورد يك فرد، با وجود متناقض بودن، قضاوت راتحت تأثير قرار دهد؛

6) تلاش براي رمزگشايي رفتارهاي غير كلامي؛

7) مبنا قراردادن اسنادي كه چندان متعبر نيستند.

براي رهايي از اين دامها لازم است كه مديران نكات زير را در نظر داشته باشند (Gordon, 1993, P. 36).

1) به منظور انجام قضاوت واقع بينانه تر لازم است اطلاعات كافي در مورد رفتار و نگرش افراد جمع آوري شود. براي مثال مديران بايد عملكرد افراد رابراساس رفتار مشهودشان قضاوت كنند و نه براساس رفتار گروهي كه فرد به آن تعلق دارد.

2) لازم است مديران نتيجه گيريهاي خود را در مورد افراد، مورد بررسي قرار دهند تا از اعتبار آن مطمئن شوند.

3) مديران بايد در تعيين مبناي ادراكاتشان بين واقعيات و مفروضات تمايل قايل شوند.

4) مديران بايد بتوانند بين جوانب مختلف رفتار يك فرد تمايز قايل شوند. براي مثال آنها بايد بتوانند تظاهر را از عملكرد واقعي، بهره‌وري را از حضور فيزيكي فرد در سازمان، شخصيت را ازخلاقيت تفكيك كنند.

5) مديران براي حذف يا كاهش فرافكني لازم است اول احساسات واقعي خود رامشخص سازند.



خطاهاي ادراكي هنگام قضاوت درباره ديگران
هنگام قضاوت درمورد ديگران ميان‌برهاي ادراكي يا خطاهاي چندي وجود دارد.(Robbins, 1998, P.364) .
درك اين ميان‌برهاي ادراكي به منظور تشخيص اينكه چگونه آنها باعث انحرافات اساسي در قضاوت مي شوند مي تواند مفيد باشد. به طور كلي مي توان آنها را به صورت زير دسته بندي كرد.

_ خطاي همانندي: اغلب قضاوت كننده كشش بيشتري نسبت به افرادي دارد كه (مثلاً از لحاظ پيشه، تمايلات يا سرگرميها) با خودش همانند است (Anderson , and, et.al, 1994 P.51) . اين تمايل در افراد وجود دارد كه افــرادي شبيه خود را دوست بدارند. اين مهم درعلوم رفتـــاري گاهي « اثر شبيه با من » ناميده شـــده است (Baron and Greenberg, 1990, P.133).

_ خطاي تقابل: براساس اين خطا، قضاوت كننده، افراد را به جاي اينكه برپاية معيارهاي عيني قضاوت كند، با يكديگر مورد مقايسه قرار مي دهد.

_ خطاي اولين برداشت: مبناي اين قضاوت اولين برداشتهاي فرد است، در عوض بررسي اينكه فرد در سرتاسر دورة مورد بررسي، چگونه رفتاري داشته است.

_ اثر هاله اي: براساس اين خطا، قضاوت كننده همة ابعاد شخصيت يك فرد را تنها براساس يك برداشت (مطلوب يا نامطلوب) ارزيابي مي كند. « هاله»، چشم قضاوت كننده را بر ساير ضعفها مي بندد (singer, 1995, P. 148).

_ تفكر قالبي: قضاوت فرد بر مبناي دسته اي كه در آن قرار گرفته است. اين تفكر قالبي اغلب اوقات اشتباه است (Moorbead and Griffin, 2001, P,100)‌. اگر چه دسته بندي كردن افراد كمك

مي كند تا اطلاعات مربوط به آنها سريعتر تجزيه و تحليل شود ولي خطاهاي ادراكي قابل توجهي رانيز موجب مي‌شود.

_ فرافكني: در اين خطا فردقضاوت كننده تمايل دارد صفتهاي خاص خود را در ديگران ببيند. يعني، قضاوت كننده احساسات ، گرايشها يا انگيزه هاي خاص خود را در قضاوت خود از ديگران فرا

مي افكند (Robbins, 1998, P.133).

_ ارزيابي بيش‌اندازه اطلاعات منفي: قضاوت كننده ممكن است در مقابل اطلاعات منفي واكنش افراطي نشان دهد، گويي در پي يافتن بهانه اي است كه قضاوت شونده را فاقد صلاحيت تصور كند.

_ اثر آسانگيري: براساس اين خطا قضاوت كننده تمايل دارد نسبت به همة افراد قضاوت مثبت داشته باشد. اين موضوع مانند آن است كه يك ديد كاملاً مثبت و خوش بينانه از جهان داشته باشيم (Decenzo, and , Rbbins, 1988, P.377)

_ اثر مقام يا پايگاه اجتماعي: افرادي كه در موقعيتهاي بالاتري هستند نسبت به افرادي كه در موقعيت پايين تري قرار دارند، مثبت تر قضاوت مي شوند.

_ اثر سرريز: هر گاه نتيجه قضاوت فرددر گذشته (خوب يا بد)، قضاوت فعلي او را تحت تأثير قرار دهد. به عبارت ديگر، به جاي اينكه فرد را در خلال يك دورة خاصي مورد ارزيابي و قضاوت قرار دهيم به نتيجة قضاوتهاي قبلي فرد توجه كنيم.

_ رفتار اخير: مبناي اين قضاوت رفتار اخير فرد است، در عوض بررسي اينكه فرد در سرتاسر دورة مورد بررسي، چه رفتاري داشته است.

_ ادراك انتخابي: قضاوت كننده ويژگيهايي را مورد توجه قرار مي دهد كه با انتظاراتش سازگار است. ادراك انتخابي مي تواند باعث سوء تعبير شود (Davis, 2002, P.10) . انسان از طريق گزينش ، توجه خود را بيشتر به موضوعهايي معطوف مي كند كه برايش آرامش و راحتي به همراه داشته باشد و از موضوعهايي دوري مي كند كه باعث بروز ناراحتي مي شوند. (Moorhead and Griffin, 2001, P.99)

_ نظريه ضمني شخصيت: اعتقاد به اينكه برخي از صفات شخصيتي با هم هستند. افراد اغلب عقايد ضمني در مورد ديگران به كار مي برند، يعني فرض مي كنند كه اگر آنها داراي ويژگي خاص هستند، بي شك داراي صفات ديگري نيز هستند (Baron and Greenberg, 1990, P.135) . آيا مدير تصور

مي كند فردي كه با هوش است بخشنده نيز هست؟ آيا فرد سلطه پذير ، مؤدب هم هست؟ پاسخ به اين سؤالات منعكس كنندة نظريه ضمني شخصيت مدير است. مفروضات در مورد رابطة مورد انتظار بين خصوصيات يك فرد، بر سابقه و تجربه مدير مبتني است . نظريه ضمني شخصيت تأثير قابل توجهي بر قضاوت ما راجع به افراد بر جاي مي گذارد.

با آنكه اينگونه ميان برها براي كاهش بار پردازش اطلاعات در هنگام قضاوت هر فرد

مي تواندمناسب باشد اما غالباً به برداشتهاي اشتباه منجر مي شود.



نتيجه گيري
مديران همواره در حال قضاوت نسبت به اعمال و رفتارهاي زير دستان خود هستند. اين برداشتها در بسياري از موارد تأثيراتي مستقيم و عملي بر هر دو طرف قضاوت كننده و قضاوت شونده دارد. آنها تعيين مي كنند چه كسي را براي يك شغل انتخاب كنند و يا اينكه صلاحيت فرد ديگري راتاييد نكنند.

همة افراد مي‌توانند به راحتي در مورد افراد خانواده و دوستان خود نظر دهند و خصوصيات شخصيتي آنان را توصيف كنند. چرا كه در موارد مختلف رفتارشان را بررسي كرده و شناخت كلي از آنان به دست آورده اند. اما با كمي دقت، در مي يابيد كه با وجود فقدان اطلاعات كافي در مورد افراد دورتر و يا حتي افرادي كه براي يكبار آنها را ملاقات كرده ايد، به آساني نمي توان در مورد شخصيت آنها قضاوت كرد.

لازم است در قضاوت رفتار ديگران، بيش از حد معمول محتاط باشيم و از افتادن در دامهايي كه هنگام قضاوت افراد وجود دارد پرهيز كنيم. هر گاه متوجه شديد كه عقايدتان در مورد افراد اغلب اشتباه يا جهت دار است، در آن صورت فرايندهاي قضاوتي خود را بهبود بخشيد.


تالیف: دکتر محمود ایروانی، دکتر محمدکریم پناهی،/ ناشر: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها،سال نشر: 1371
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

فاطمه
Iran, Islamic Republic of
سلام ممنون از مطالب خوبتون.من میخوام یه مقاله کلاسی بنویسم با عنوان خطای ادراک مولر لایر و مسئله مورد آزمایش هم بررسی تمرین و بازخورد رو شخصه می تونید کمکم کنید؟
Iran, Islamic Republic of
سلام
ممنون از مطلب جالبی که گذاسته بودید .

اگر متن پاراگراف بندی شود ، خواندن و دنبال کردن متن با لذت و فابده بییشری انجام می شود
حفیظ
Afghanistan
عالی
۱۰ شگرد رسانه‌ای برای اثرگذاری بر باورهای مخاطب
پنج اقدامی که والدین باید در مواجهه با کودکان کابوس زده انجام دهند!
«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
چرا گاهی نمی‌توان بخشید و فراموش کرد؟!
مغز چطور خاطرات ماندگار می‌سازد؟
روانشناسی جمع‌آوری اشیا و یا کلکسیونر شدن
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
تقاضا برای سلب اختیار تشخیص اختلال اسکیزوفرنی توسط روانشناسان بالینی!
چرا نباید برای جلب محبت یا عشق التماس کنیم؟
كاغذ سفيد را هر چقدر هم تميز و زيبا باشد كسی قاب نمی‌گيرد، برای ماندگاری در ذهن‌ها بايد حرفی برای گفتن داشت