شنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 20 Apr 2024
تاریخ انتشار :
چهارشنبه ۳ شهريور ۱۳۹۵ / ۱۴:۱۸
کد مطلب: 38102
۱

وقتی همه مسئولند

وقتی همه مسئولند
میگنا: در تمام سالهای کار، این اندیشه ها همیشه ذهن مرا مشغول می ساخت:
چگونه می توان انسان ساخت؟
چگونه می توان فهمید که کودک در مسیر صحیح پرورش، قرار گرفته است و خصال انسانیش در حال رشد است؟ آیا به راستی تعلیم و تربیت انسان سازی می کند؟
-
برای یافتن پاسخ این سوالها بسیار مطالعه و مشاهده کردیم. در جستجوهایمان به این نتیجه رسیدیم که احساس مسئولیت است که آدمی را از بعد حیوانی جدا می کند.
انسان در ابتدا نسبت به محیط و افراد خانواده اش احساس مسئولیت می کند. سپس حوزه مسئولیت او بتدریج وسیعتر می شود، محله، شهر، محل کار، جامعه، کشور و نظام طبیعت و بالاخره کل بشریت را در بر می گیرد. تا جائیکه حتی نسبت به کل نظام خلقت و کائنات و همه عالمی که در رویت و ادراک او قرار می گیرد خود را مسئول می داند.

ذهن بشر توان این را دارد که مسائلی را از منهای بی نهایت تا بعلاوه بی نهایت مطرح کند. بنابراین حوزه مسئولیتش هم از منهای بی نهایت شروع می شود و به بعلاوه بی نهایت خاتمه می یابد. او می تواند خود را در برابر گذشته، حال و آینده و نهایتاً در مقابل پروردگار جهان مسئول بداند. راه انسانیت و کمال انسانی در واقع در همین احساس مسئولیت نهفته است.

زمانی که دریافتیم احساس مسئولیت می تواند کلید حل معماهای تربیتی باشد، این سوال برایمان مطرح شد: آیا احساس مسئولیت را باید در کودکان بوجود آورد، یا اینکه این احساس به خودی خود در آنها هست؟
از نو به مطالعه و جستجو پرداختیم. دریافتیم که احساس مسئولیت در کودکان وجود دارد. کودک خردسال همواره می خواهد کاری را به او بسپارند تا انجام دهد. در کودکستان، همه کودکان اصرار داشتند در کلاس خود مسئولیتی داشته باشند. در دبستان، دانش آموزان با اشتیاق مسئولیت های کوچک و بزرگ را قبول می کردند.
سپس این سوال مطرح شد: آیا در انسان شوق وسعت دادن به دایره مسئولیت وجود دارد؟ جوابی که گرفتیم مثبت بود. دانش آموزان دوست داشتند همه کارهای مدرسه را خود انجام دهند. هر زمان برای انجام کاری داوطلب می خواستیم همیشه تعداد داوطلبان چندین برابر تعداد مورد نیاز بود. شور و شوق کار و خدمت آنچنان بود که می بایست به نوعی مهار می شد. راه سازندگی انسان را بدین ترتیب یافتیم.

حال می دانستیم که باید شوق به داشتن مسئولیت را در دانش آموزان گسترش دهیم و امکان دادن مسئولیتها را بیشتر کنیم، تا بتوانیم انسانهای مسئول و رو به تکامل بپرورانیم. در طی کار معتقد شدیم که شوق و قبول مسئولیت انسان را خلاق می کند و در هر مرحله از رشد به بالاترین درجه تواناییهای عقلانی و عاطفی می رساند.
جامعه، از خانواده گرفته تا اجتماع، در کشتن احساس مسئولیت نقشی عمده دارد. ایجاد ترس و اعمال تنبیه اگرچه ظاهراً برای به دست آوردن یک نظم قراردادی است، ولی در عمل شوق و احساس مسئولیت را از بین می برد.

ما معتقد بودیم که قبول مسئولیت باید شوق انگیز باشد و این شوق را باید در افراد تقویت کرد. بنابراین ترس و تنبیه نمی بایستی بر مدرسه حاکم باشد. گاه و بیگاه آزمایشی می کردیم تا ببینیم آیا عامل ترس بر مدرسه حاکم هست یا خیر. آزمایش ما به این صورت انجام گرفت که به دانش آموزان و بخصوص به چشمان آنها نگاه می کردیم. یا از فاصله ای دانش آموزی را به نام صدا می کردیم و عکس العملش را می دیدیم. اگر در چشمهایش نگرانی موج می زد، می فهمیدیم که ترس بر محیط مدرسه حاکم است، اما اگر این دانش آموز آسوده و به شکل طبیعی پیش می آمد نشانه این بود که محیط از صمیمیت و آسایش خاطر لازم برخوردار است.
سعی ما بر این بود که محیط ترس و تنبیه را تبدیل به محیط دوستی و صمیمیت کنیم و بر محیط مدرسه روابط انسانی و محبت آمیز حاکم باشد. تا شوق پیش بردن کاری در کودک به وجود نیاید و از روی ترس کاری را انجام دهد، ما موفق به تربیت انسانها نخواهیم شد. آنچه می سازیم قالبهای بدون محتوی هستند، بردگان بی زنجیرند.
عموماً در مدارس، علت لزوم ترس و تنبیه را، حفظ نظم و انضباط، در محیط آموزشی دانسته اند. بر اساس این استدلال بطور مداوم انسانیت و آزادی را قربانی کرده اند تا جایی که پرورش مهره های بی اختیار و بدون احساس مسئولیت، حاصل سالها کار و تلاش آنها شده است.
در برابر این استدلال بود که از خود پرسیدیم نظم چیست؟ انضباط چیست؟ نظم و انضباط با آزادی و انسانیت چه رابطه ای دارند؟ اگر قبول کنیم که آزادی نظمی است که آگاهانه و به اختیار پذیرفته باشیم باید گفت که آزادی نظمی است خوش آیند و متناسب با انسانهای آگاه و با اختیار. بنابراین اگر بخواهیم بدون اعمال ترس و تنبیه، احساس مسئولیت را در کودکان پرورش دهیم، باید چنین نظمی را در مدرسه برقرار کنیم. اما این نظم را چگونه باید برقرار کرد؟

ما برای رسیدن به چنین نظمی که آزادی در متنش نهفته است، سالهای سال فکر و جستجو کردیم. در تجربه های نخستینمان به اثر معروف ماکارنکو تحت عنوان " منظومه پداگوژیکی " برخوردیم.

همچنین مقاله ای از ماکارنکو خواندیم که نظر او را درباره انضباط مطرح می کرد. ما در همه مدارس کشور، به هر دانش آموز در هر سه ماه یک نمره انضباط می دهیم.

این نمره در دست معلم و گردانندگان مدرسه وسیله ای است برای تهدید و ترساندن دانش آموزان. ماکارنکو با کودکان و نوجوانانی سروکار داشت که صدمه خورده بودند. آنها کودکانی بودند که برای زنده ماندن دست به دزدی و قاچاق و حتی سرقت مسلحانه زده بودند. ماکارنکو ترتیبی داد که جامعه کوچک آنها توسط خودشان اداره شود. او تنها به عنوان مشاور برای خود نقشی قائل شد. این کودکان و نوجوانان، کار و تحصیل را با هم می کردند. با تقسیم کار شیوه های زندگی آنها تغییر کرد، همه به انسانهای با ارزشی تبدیل شدند.
ماکارنکو نمره انضباط را مردود و منسوخ می شمارد. او معتقد است که سازمان داخلی و محیط مدرسه باید طوری تنظیم شود که دانش آموزان منطقش را درک کنند. از نظر او اگر محیط کار و زندگی و تحصیل کودکان، نظم و سازمان منطقی و پذیرفته شده داشته باشد، هیچکس نظم شکنی یا بی انضباطی نمی کند.
با استفاده از تجربیات و نظرهای ماکارنکو، سعی کردیم با ایجاد نظم منطقی، ترس و تنبیه را از محیط مدرسه دور کنیم. تصمیم گرفتیم برای به وجود آوردن نظم درونی در مدرسه، قوه مقننه ای که نمایندگانش برگزیده دانش آموزان باشند به وجود آوریم و کار قانونگذاری مدرسه را به آن بسپاریم. در اواخر مهرماه سال هزار و سیصد و چهل و هشت از شاگردان هر کلاس خواستیم، که با رای مستقیم و مخفی، یک نماینده ثابت برای کلاس خود انتخاب کنند. در انتخابشان توجه داشته باشند که این نماینده قانونگذار بوده، باید پیشنهادات آنها را در جلسات مطرح کند. درباره کیفیت یک فرد قانونگذار دانش آموزان در کلاسها بحث کرده بودند، لذا مشخصات یک قانونگزار لایق را می دانستند. انتخابات انجام شد. بزرگترها در چگونگی رای دادن شاگردان کوچکترین دخالتی نداشتند. هجده نفر نماینده که سنشان بین شش تا دوازده سال بود انتخاب شدند. قرار شد که با توجه به هدفها و نیازهای مدرسه، قوانین و مقرراتی را برای مدرسه تنظیم کنند. از دفتر مدرسه دو نفر منشی در جلسات نمایندگان شرکت کردند. رئیس جلسه یک پسر دوازده ساله بود. او با وجود سن کمش، واقعا پختگی یک رئیس مجلس را داشت و جلسات کار را با کفایت لازم اداره می کرد. برای آنکه نمایندگان پراکنده گویی نکنند، تقسیم کار کردیم. یک روز درباره مسائل بهداشت و ایمنی در مدرسه صحبت شد، روز دیگر مسائل آموزشی طرح شد و روز سوم هم نمایندگان مسائل تربیتی و پرورشی را بررسی کردند. پس از سه روز کار، نکته ها را از صورت جلسه ها استخراج کردیم و آنها را به شکل مواد قانونی تنظیم کردیم. این مواد قانونی را مجددا شورای نمایندگان ثابت - قوی مقننه مدرسه - جرح و تعدیل کردند. سپس نمایندگان رای گرفتند و مواد قانون را یک به یک تصویب کردند. این متن آماده را به شورای آموزگاران بردیم و در آنجا هم فراوان بحث شد. پس از تصویب معلمان متن قانون به شوراهای والدین رفت. آنها اجرای این مواد قانونی را در مدرسه بسیار دشوار می دانستند، اما چون نمایندگان دانش آموزان اینطور خواسته بودند، همه قبول کردیم که به این قوانین احترام بگذاریم و کلیه موادش را اجرا کنیم. این قوانین بر جامعه کوچک ما حاکم شد. سالها بر مبنای همان قوانین حرکت کردیم. شورای دانش آموزان تبدیل به قوه اجراییه شد. نمایندگان ثابت و قانونگزار موارد دخالت قوه قضائیه مدرسه به صورت تشکیل دادگاه، در قانون پیش بینی کرده بودند. اینک نمونه هایی از این قوانین را همراه با دیدگاهی که مبنای طرح آن شد ذکر می کنیم:
دانش آموزان داشتن امکانات تحصیل را نوعی امتیاز می دانستند. خوب درس خواندن و انجام تکالیف را جزیی از وظایف دانش آموزان می شمردند. اگر دانش آموزی در شش نوبت تکلیفش را انجام نمی داد اجازه می دادند دفتر مدرسه او را به عنوان مهمان ناخوانده، به خانه بفرستد. مدرسه محل کار بود و کسی که کار نمی کرد، مهمان ناخوانده تلقی می شد. به خانه می رفت و می ماند و می ماند تا زمانی که آماده کار شود. دانش آموزان بهیچوجه دوست نداشتند در مقابل دادگاه قرار بگیرند. حتی الامکان سعی می کردند به شرایط حضور در مقابل دادگاه نرسند.
در ماده سیزده قوانین و مقررات مدرسه فرهاد چنین پیش بینی شده بود: در صورتیکه که نیاز به تشکیل دادگاه احساس شود، دادگاه بطور موقت تشکیل شده، پس از انجام وظیفه اش تعطیل می شود. در مدت کار من دادگاه فقط یکبار تشکیل شد و دانش آموزی مورد محاکمه قرار گرفت، در ضمن دفاع از خود، متوجه خطاهایش شد. اعضای دادگاه که این مطلب را درک کرده بودند تعیین نوع مجازات را به عهده خود او گذاشتند. چندین روز فکر کرد تا برای خود مجازاتی در خور تقصیر معین کرد. دادگاه هم به آن راضی شد. دانش آموزان یکدیگر را بسیار خوب می شناسند و صادقانه قضاوت می کنند. ظالم نیستند و شدت عمل به خرج نمی دهند مگر در مواردی خاص که آنهم طبیعی است. من در دادگاه دانش آموزان حالت تنبیهی ندیدم، حالت دادگاه بیشتر توضیحی بود. هدف این بود که متهم خود به کار خلافی که کرده است پی ببرد.

عنوان کتاب: جستجو در راه ها و روش های تربیت
نوشته: توران خمارلو (میرهادی) کتاب سوم از تجربه های مدرسه فرهاد
نشر دیدار
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

۱۰ شگرد رسانه‌ای برای اثرگذاری بر باورهای مخاطب
پنج اقدامی که والدین باید در مواجهه با کودکان کابوس زده انجام دهند!
«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
چرا گاهی نمی‌توان بخشید و فراموش کرد؟!
مغز چطور خاطرات ماندگار می‌سازد؟
روانشناسی جمع‌آوری اشیا و یا کلکسیونر شدن
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
تقاضا برای سلب اختیار تشخیص اختلال اسکیزوفرنی توسط روانشناسان بالینی!
چرا نباید برای جلب محبت یا عشق التماس کنیم؟
سلامتي هميشه با دارو بدست نمياد بيشتر اوقات از آرامش خيال آرامش قلب و روح مياد سلامتي با خنده و عشق مياد