تأثيرات خشونت تلويزيوني بر رفتار كودكان
مقاله حاضر كه چكيدهاي از تحقيقات فراواني است كه گروههاي پژوهشي مختلف انجام دادهاند، نشان ميدهد چگونه تماشاي برنامههاي خشن تلويزيوني بر كودكان اثر ميگذارد.
آثار خشونت رسانهاي بر رفتار كودكان از جمله مهمترين مباحث پژوهشي در عرصه تحقيقات اجتماعي و فرهنگي رسانه است. مقاله حاضر كه چكيدهاي از تحقيقات فراواني است كه گروههاي پژوهشي مختلف انجام دادهاند، نشان ميدهد چگونه تماشاي برنامههاي خشن تلويزيوني بر كودكان اثر ميگذارد. البته نويسنده به كاستيهاي اين تحقيقات نيز اشاره ميكند.
در عصر مدرن، گروههاي فشار تلاش كردهاند تا كودكان را از كتابها و آثار ادبي عمومي، سالن موسيقي، سينما، كمدي، تلويزيون و نوارهاي ويدئويي مبتذل محافظت كنند. اين مهم است كه موضوع خشونت تلويزيوني و اثر آن بر كودكان را در پهنه شرايط اجتماعي، فرهنگي و تاريخي در نظر بگيريم؛ چون موضوعي فراگير است.
البته تنها مقصّر دانستن رسانههاي گروهي، ميتواند ما را از توجه كردن به ديگر دلايل تغييرات باز دارد. بنابراين، ادعاها در مورد تأثير تلويزيون، ممكن است افراطي باشد. ضمنا ما به سختي ميتوانيم از اين واقعيت صرفنظر كنيم كه تلويزيون خصوصيت تهاجمي و رفتار خشن ايجاد ميكند. يك مفسر يادآوري كرده است كه تا 14 سالگي، كودكان امريكايي به طور متوسط، 11 هزار قتل و جنايت را در تلويزيون ميبينند. با اين وصف، نوع برنامهها اهميت دارد. در كارتونها نسبت به ديگر برنامههاي تخيّلي، خشونت بيشتري وجود دارد، ولي كودكان بين خشونت در كارتون و خشونتهاي واقعگرايانهتر، فرق ميگذارند.
مشهورترين مطالعات روانشناختي در مورد كودكان و رفتارهاي پرخاشگرانه، مطالعات Bobo doll آلبرت باندورا هستند كه به عنوان يك تحقيق اوليه در اين زمينه، بسيار به آن مراجعه ميشود. اينها مطالعاتي تجربي بودند كه گروه تحقيقاتي، در آن، كودكان يك مهد كودك را در يك اتاق بازي مشاهده كردند. كودكان ديدند كه يك فرد بزرگسال در حال ضربه زدن، مشت زدن، لگد زدن و زمين زدن يك عروسك بزرگ بادي است. سپس ناظران، كودكان را هنگامي كه به تنهايي در اتاق بازي با عروسك بادي بازي ميكردند، به مدت 10 تا 20 دقيقه مشاهده كردند. يك گروه از كودكان نيز به عنوان گروه كنترل منظور شده بود كه بدون مشاهده رفتار فرد بزرگسال، با عروسك بازي ميكردند. همانگونه كه انتظار ميرفت، كودكاني كه شاهد پرخاشگري فرد بزرگسال بودند، اعمال مشابهي انجام دادند، ولي ديگران چنين نكردند. در يك سري از مطالعات، باندورا و همكارانش نشان دادهاند كه كودكان رفتارهاي پرخاشگرانه جديدي نشان ميدهند كه آنها را از طريق تماشاي شخص ديگري كه مشغول انجام آن اعمال است، ياد گرفتهاند.
در شكل بعدي آزمايش (1965)، كودكان به سه گروه تقسيم شدند. گروه اول، به طور مستقيم به اتاق بازي رفتند. گروه دوم، قبل از رفتن به اتاق، نمونهاي ديدند كه به دليل اعمال، پرخاشگرانه، جايزه ميگرفتند. گروه سوم، نمونهاي ديدند كه به دليل اين اعمال، تنبيه ميشدند. آنهايي كه نمونه تنبيه شده را ديدند، نسبت به آنهايي كه نمونه جايزه گرفته را ديدند يا آنها كه هيچ اثري نديدند، به طور قابل توجهي پرخاشگري كمتري نشان دادند. اين امر نشان ميدهد كه ديدن نمونه تنبيه شده، سبب ميشود فرد به ميزان كمتري از رفتار نمونه الگوبرداري كند. با اين وصف، بعد از اينكه همه كودكان در اتاق بازي با عروسك بازي كردند، به آنها پيشنهاد شد كه در اتاق بازي مانند رفتاري كه فرد بزرگسال انجام داده است، رفتار كنند تا جايزه بگيرند. در مرحله اول آزمايش، نتيجهاي كه براي فرد بزرگسال حاصل شد، بر رفتار كودكان اثر گذاشت. مرحله دوم نشان داد كه كودكان در حقيقت، رفتار را ياد گرفتهاند؛ چون آنها قادر به انجام آن بودند. بنابراين، كودكاني كه نمونه تنبيه شده را ديده بودند، باز هم رفتار را ياد گرفته بودند و تنها با يك انگيزه، مانند آن رفتار ميكردند. باندورا توصيه كرده است كه ما بايد ميان يادگيري واكنشهاي پرخاشگرانه و انجام اعمال پرخاشگرانه، به روشني، تفاوت بگذاريم. مشاهده نمونهسازي، براي يادگيري رفتار پرخاشگرانه، كافي است، ولي نيروي تقويتي (مشوق) براي اينكه افعال پرخاشگرانه عملي شود، لازم است. مطالعات تجربي در مورد تلويزيون و خشونت
------------------------------------------------
باندورا معتقد بود كه سه خاستگاه اصلي براي الگوهاي پرخاشگري وجود دارد: خانواده، خرده فرهنگ و رسانههاي گروهي. از ميان اين سه منبع، تحقيقات بر رسانههاي گروهي، به ويژه خشونت تلويزيوني متمركز شدهاند. نتيجه اين سلسله مطالعات از هاويت و كامبريج (1975) كه دليل آوردهاند "رسانههاي گروهي هيچ تأثير مهمي بر سطوح خشونت در جامعه ندارد "، تا كامستوك و ليندسي (1975) كه اظهار داشتهاند "... شواهد نشان ميدهد يك رابطه علت و معلولي بين تماشاي خشونت و پرخاشگري وجود دارد "، گسترده است.
در واقع، باندورا مطالعات Bobo doll را با جايگزيني مشاهده مستقيم يك فرد بزرگسال در اتاق بازي، با يك نسخه فيلم، انجام داد. در تحقيقات بعدي، از مطالب ويديويي استفاده شده است كه نمونه واقعي خشونت بين افراد، در برنامههاي پخش شده از تلويزيون را نشان ميدهد. ليبرت و بارون (1972) آزمايش را با استفاده از برنامههاي واقعي تلويزيون اجرا كردند و در آن، تمايل كودكان براي آزار دادن كودكي ديگر بعد از تماشاي برنامه برآورد شد. در يك آزمايشگاه، يك مسابقه يا يك برنامه پرخاشگرانه به كودكان نشان داده شد. سپس آنان اجازه يافتند كه يا به پيشرفت بازي ديگر كودكان كمك كنند يا آن را بر هم بزنند. آنها ميتوانستند با فشار دادن يك دكمه، دستگيرهاي را كه كودك ديگر گرفته بود، داغ كنند تا او را آزار دهند. كودكاني كه برنامههاي پرخاشگرانه ديده بودند، به طور چشمگيري، پرخاشگرتر از آنهايي بودند كه برنامههاي بدون پرخاش ديده بودند. اين مسئله بهويژه در مورد پسران، صدق ميكرد. از اين گذشته، هنگامي كه كودكان در حال بازي مشاهده شدند، آنهايي كه برنامههاي پرخاشگرانه ديده بودند، نسبت به ديگر بچهها تمايل شديدتري براي بازي با تفنگها و اسباببازيهاي پرخاشگرانه، نشان دادند.
در بيشتر تحقيقات تجربي نتايج مشابهي به دست آمده است. آنها اظهار كردهاند كه تماشاي بيشتر خشونت، احتمال رفتار پرخاشگرانه را بيشتر ميكند. البته علاوه بر برخي مشكلات اخلاقي كه عليه اين نوع تحقيقات مطرح است، اين تحقيقات در مهارت خود نيز محدوديتهايي داشتند. ديگر اشكال اين تحقيقات، كم بودن اعتبار واقعيشان بود؛ چون در اين تحقيقات، كودكان در شرايطي غيرواقعي، واكنشهايي غيرواقعي نشان داده بودند. برخي انتقادهاي مطرح شده عبارتند از:
ـ كودكان در خانه، خيلي از نزديك، بر صفحه تلويزيون تمركز نميكنند.
ـ برنامههايي كه معمولاً كودكان تماشا ميكنند، براي آنها، غيرعادي است، از جمله به طور خاص، فيلمهاي كوتاه بيهيجان.
ـ كودكان فقط يكي از برنامههاي تلويزيوني را نميبينند. در آزمايشگاه، توجه به تأثيرات آني يا كوتاهمدت است.
ـ آنها كاملاً به تنهايي يا در گروههاي بزرگ، تلويزيون تماشا نميكنند. آنها غالبا همراه با خواهر و برادر يا دوستانشان كه واكنشهايشان مهم است، تلويزيون تماشا ميكنند. تماشا كردن معمولي آنها در بيشتر موارد با واسطه والدين است.
ـ ممكن است آزمايشكنندگان با پيشنهاد غيرمنتظره خشونت، به طور مؤثري، پرخاشگري را حمايت كنند. كودكان در يك محيط پيراموني عجيب رفتار ميكنند، به طوري كه احساس ميكنند از آنها انتظار ميرود اينگونه رفتار كنند. براي مثال، يك كودك گفت: "مادر، اون عروسكه، ما مجبوريم آن را بزنيم؟ "
ـ در يك شرايط آزمايشگاهي، كودكان نميتوانند بفهمند كه چه چيزهايي را در زندگي واقعي هم بايد تكرار كنند و چه چيزهايي را خير.
ـ كودكان معمولاً بين خشونت خيالي (مانند خشونت نسبت به يك عروسك) و خشونت طبيعي بين افراد فرق ميگذارند.
ـ علاوه بر همه اينها، كودكان موضوع خوبي براي عموميت دادن نتايج يك تحقيق نيستند. تحقيقات ميداني
-------------------
در تحقيقات ميداني، مردم در طول دورههاي روزانه يا هفتگي، در معرض تماشاي برنامههاي تلويزيوني خشن و غيرخشن قرار گرفتند و سپس رفتار آنها در محيط طبيعي مشاهده شده است.
پارك (1977) دريافت كه تماشاي برخي فيلمهاي خشن سبب افزايش رفتار پرخاشگرانه ميشود. مواضع نظري
---------------
فرضيههاي متنوعي براي تشريح روند تأثيراتي كه خشونت تلويزيون ميتواند بر رفتار كودكان داشته باشد، ارائه شده است. همه كاري كه من ميتوانم در اينجا انجام دهم، اين است كه مختصرا به بعضي از اين روندهاي ارائه شده اشاره كنم. تأثيرهاي كوتاه مدت
-----------------------
نمونهسازي / تقليد: نظريهپردازان يادگيري اجتماعي (از قبيل باندورا) بر "يادگيري مشاهدهاي " انواع ويژهاي از پرخاشگري از يك نمونه تأكيد كردهاند. آنهايي كه از اين استدلال استفاده كردند، شخصيتهاي تلويزيوني و فيلمها را نمونههايي ميدانند كه كودكان رفتارهايي را كه شايد در زندگي روزانه تقليد شود، از آنها ياد گرفتهاند. در چنين مواردي، تقليد ساده از خشونت رسانهاي، به طور گستردهاي به عنوان دليلي براي رفتار خشن ذكر شده است.
نمونهسازي نمادين، يك نمونه از اين روند است كه بر اساس آن، تماشاي برنامههاي خشن ممكن است يك عامل در تشويق رفتار خشن باشد كه كاملاً تقليد نشده است، ولي از رفتار ويژه بروز داده شده در رسانهها تعميم يافته است. همذات پنداري، يك نوع ديگر اصلاحشده نظريه تقليد است كه در آن، اين بحث مطرح شده است كه تماشاچيان گرايش دارند از رفتارهاي پرخاشگرانه شخصيتها، تنها در صورتي الگوبرداري كنند كه با آنها احساس نزديكي بكنند يا رفتار شخصيتها موجه پنداشته شود. مسلما، بيشتر احتمال دارد كه مردم رفتار يك نمونه جذاب را تقليد كنند تا يك نمونه معمولي. احتمال دارد احساس يگانگي، اين تمايل را تشديد كند.
تقويت غيرمستقيم: به خشونتي بيشتر توجه ميشود كه براي انجام دهنده آن يا فرد متجاوز، مفيد پنداشته شود، و ممكن است بينندگان، در مقايسه با خشونتي كه منجر به تنبيه شده يا بينتيجه باشد، از چنين خشونتي بيشتر تقليد كنند. ما پيشتر به يك مثال از اين نوع، در يكي از مطالعات باندورا اشاره كردهايم. تقويت مبتني بر همدلي و نيز همذات پنداري ممكن است به اين معنا باشد كه پرخاشگري با جلوه مثبت، ميتواند مشكل بيشتري از پرخاشگري با جلوه منفي براي كودكان ايجاد كند. نقد افعال پرخاشگرانه در بين برنامه، سبب كاهش تقليد از سوي كودكان ميشود.
درك واقعيات: گونه ديگر نمونهسازي كه مورد توافق است، اين است كه تقليد كردن، به ميزان واقعيتِ درك شده است. بعضي از مطالعات نشان دادهاند كه خشونت كارتوني نسبت به خشونت واقعگرايانه، تأثير منفي كمتري بر رفتار كودكان دارد.
تحريك / تحريك شدگي: بر اساس اينگونه مدلسازي، آنهايي كه از قبل در موقعيت عاطفي شديد يا تحريكشدگي فيزيولوژيكي هستند، احتمال دارد بيشتر از ديگران پس از تماشاي رفتار خشن در تلويزيون، به رفتار پرخاشگرانه دست بزنند. لئونارد بركوويتز دريافت اگر بينندگان يك فيلم خشن، قبل از تماشاي آن، عصباني يا سرخورده شوند، نسبت به آنهايي كه قبلاً عصباني يا سرخورده نبودهاند، پرخاشگري بيشتري نشان ميدهند. همچنين ممكن است ما نتيجه بگيريم بينندگاني كه زياد تلويزيون تماشا ميكنند، كمتر از بينندگان ديگر مستعدند با تلويزيون خشن از نظر عاطفي تحريك شوند.
در ارتباط با تأثير تحريك شدگي، مفسران به اين نكته اشاره كردهاند كه "تقويت " به مفهوم كلي، به اين معني است كه خشونت تلويزيوني تأثير نسبتا كمي بر رفتار دارد. با اين حال، هر نگرش و رفتار پرخاشجويانهاي را كه از قبل وجود داشته است، تقويت ميكند. برخي نيز از آن به عنوان "تقويت مشكلانگاري " ياد كردهاند. استدلال كليتر در مورد "تقويت " اين است كه گرايشهاي پرخاشگرانه، از اين راه تقويت ميشوند، نه اين كه تماشاي اين صحنهها رفتار پرخاشگرانه را ايجاد كند. تأثيرهاي بلندمدتتر
-----------------------
عدم خودنگهداري: اين نظريه در گذشته در سخنان لئونارد بركوويتز بيان شده است. او ميگويد مردم به طور طبيعي، پرخاشگرند، ولي آنها معمولاً اين پرخاشگري را سركوب ميكنند. تماشاي زياد خشونت تلويزيوني، خودبازداري آنها را ضعيف ميكند و سبب ميشود آنها احساس كنند پرخاشگري، امري پسنديده است.
حساسيتزدايي: مفهوم حساسيتزدايي اين بحث را شامل ميشود كه با تماشاي زياد خشونت تلويزيوني، بينندگان، خشونت را به عنوان امري عادي ميپذيرند و اين امر سبب كاهش حساسيت در برابر رفتار پرخاشگرانه ميشود. تماشاي زياد تلويزيون ممكن است ما را به لذت بردن از تصاوير خشن تشويق كند.
دربمن و توماس (1984) دريافتند كودكان 8 تا 10 سالهاي كه فيلم ويدئويي رفتار پرخاشگرانه را ديدند، نسبت به كودكاني كه فيلم را نديدند، ديرتر در برطرف كردن خشونت در بين كودكان كوچكتري كه مسئوليتشان را برعهده داشتند، دخالت كردند. با اين وصف، اين نوع مطالعات هنوز به طور تصنّعي بر پايه آزمايش استوار هستند و احساسات خود كودكان را كاوش نميكنند. خاستگاه اين نوع نظريهها نيز در سنت رفتارگرايي "تعديل رفتار " است. مشاهدات بيان ميكنند كه حساسيتزدايي ممكن است در نتيجه شكلگيري مقاومتهاي كودكان عليه اضطراب بوده باشد. تماشاي تلويزيون ممكن است نه تنها بر رفتار، بلكه بر نگرشها و اعتقادات نيز اثر بگذارد.
معيار تقويت: اين بحث به اين نظريه اشاره دارد كه برنامههاي تلويزيون ممكن است معيارهاي اصلي در مورد استفاده از خشونت را تقويت كند (به جاي اينكه به طور مستقيم بر رفتار اثر بگذارد). آنجايي كه در برنامهها، خشونت به كار ميرود، براي فرو نشاندن اختلاف نظرها، اين معيار كه رفتار پرخاشگرانه، پذيرفتني است، تقويت ميشود. نظريه تربيت
--------------
جرج گربنر و همكارانش در امريكا نشان دادند كه مهمترين اثر خشونت تلويزيوني، به جاي اينكه رفتاري باشد، عقيدتي است. گربنر، تلويزيون را يك آرامبخش پيشرفته براي مردم تعبير كرد؛ آرامبخشي كه نظم اجتماعي رايج را مشروع ميكند. او نشان داده است كه ميان تماشاي تلويزيون و نظر بينندگان در مورد فراواني خشونت در دنياي معمولي، همبستگي وجود دارد. تماشاچياني كه ساعتهاي زيادي تلويزيون ميبينند، بيشتر احتمال دارد كه به ديگران، بياعتماد باشند و ترس و ناامني را تجربه كنند و در نتيجه، نظارتها و كنترلهاي اجتماعي شديدتري را تحمل كنند. با اين وصف، گربنر جايي براي گوناگوني تفاسير يا نوع برنامهها باز نگذاشت. ممكن است گفته شود اين ترسوها هستند كه بيشتر تلويزيون ميبينند و ديگر عوامل اجتماعي و شخصي، ممكن است با اين نوع تربيت مخالفت كنند.
مسئلهاي كه بايد در اين تحقيقات بدان توجه كرد، اين است كه با محفوظ داشتن حق خود در انتقاد از كارشناسان، نكتههاي زير را هم در نظر داشته باشيد:
ـ شما ميتوانيد از تعريف پژوهشگران از خشونت، انتقاد كنيد.
ـ هيچ روشي بدون اشكال نيست و پروژههاي تحقيقِ دقيق، به ندرت، بيعيب هستند. شما از محققان در موقعيت بهتري هستيد كه به اين نكته اشاره كنيد: مطالعات دقيق چه عواملي را از قلم انداختهاند؟
ـ همچنين ممكن است شما هر نتيجهاي را به طور محتاطانه و برخلاف تجربه خودتان، به عنوان يك بيننده و شايد بعضيها با خواهر و برادر كوچكترشان، بازبيني كنيد. با وجود اين، به نظرهاي كارشناسي مشابه بيتوجهي نكنيد. با اين وصف، از نتيجهگيري قطعي از تجربههاي خودتان برحذر باشيد.2
________________________________________
1. Daniel Chandler، نمادشناس تصويري انگليسي كه در زمينه تئاتر، فيلم، پژوهش و فعاليت ميكند.
2. www.aber.ac، سياحت غرب، شماره 27. فارس
در عصر مدرن، گروههاي فشار تلاش كردهاند تا كودكان را از كتابها و آثار ادبي عمومي، سالن موسيقي، سينما، كمدي، تلويزيون و نوارهاي ويدئويي مبتذل محافظت كنند. اين مهم است كه موضوع خشونت تلويزيوني و اثر آن بر كودكان را در پهنه شرايط اجتماعي، فرهنگي و تاريخي در نظر بگيريم؛ چون موضوعي فراگير است.
البته تنها مقصّر دانستن رسانههاي گروهي، ميتواند ما را از توجه كردن به ديگر دلايل تغييرات باز دارد. بنابراين، ادعاها در مورد تأثير تلويزيون، ممكن است افراطي باشد. ضمنا ما به سختي ميتوانيم از اين واقعيت صرفنظر كنيم كه تلويزيون خصوصيت تهاجمي و رفتار خشن ايجاد ميكند. يك مفسر يادآوري كرده است كه تا 14 سالگي، كودكان امريكايي به طور متوسط، 11 هزار قتل و جنايت را در تلويزيون ميبينند. با اين وصف، نوع برنامهها اهميت دارد. در كارتونها نسبت به ديگر برنامههاي تخيّلي، خشونت بيشتري وجود دارد، ولي كودكان بين خشونت در كارتون و خشونتهاي واقعگرايانهتر، فرق ميگذارند.
مشهورترين مطالعات روانشناختي در مورد كودكان و رفتارهاي پرخاشگرانه، مطالعات Bobo doll آلبرت باندورا هستند كه به عنوان يك تحقيق اوليه در اين زمينه، بسيار به آن مراجعه ميشود. اينها مطالعاتي تجربي بودند كه گروه تحقيقاتي، در آن، كودكان يك مهد كودك را در يك اتاق بازي مشاهده كردند. كودكان ديدند كه يك فرد بزرگسال در حال ضربه زدن، مشت زدن، لگد زدن و زمين زدن يك عروسك بزرگ بادي است. سپس ناظران، كودكان را هنگامي كه به تنهايي در اتاق بازي با عروسك بادي بازي ميكردند، به مدت 10 تا 20 دقيقه مشاهده كردند. يك گروه از كودكان نيز به عنوان گروه كنترل منظور شده بود كه بدون مشاهده رفتار فرد بزرگسال، با عروسك بازي ميكردند. همانگونه كه انتظار ميرفت، كودكاني كه شاهد پرخاشگري فرد بزرگسال بودند، اعمال مشابهي انجام دادند، ولي ديگران چنين نكردند. در يك سري از مطالعات، باندورا و همكارانش نشان دادهاند كه كودكان رفتارهاي پرخاشگرانه جديدي نشان ميدهند كه آنها را از طريق تماشاي شخص ديگري كه مشغول انجام آن اعمال است، ياد گرفتهاند.
در شكل بعدي آزمايش (1965)، كودكان به سه گروه تقسيم شدند. گروه اول، به طور مستقيم به اتاق بازي رفتند. گروه دوم، قبل از رفتن به اتاق، نمونهاي ديدند كه به دليل اعمال، پرخاشگرانه، جايزه ميگرفتند. گروه سوم، نمونهاي ديدند كه به دليل اين اعمال، تنبيه ميشدند. آنهايي كه نمونه تنبيه شده را ديدند، نسبت به آنهايي كه نمونه جايزه گرفته را ديدند يا آنها كه هيچ اثري نديدند، به طور قابل توجهي پرخاشگري كمتري نشان دادند. اين امر نشان ميدهد كه ديدن نمونه تنبيه شده، سبب ميشود فرد به ميزان كمتري از رفتار نمونه الگوبرداري كند. با اين وصف، بعد از اينكه همه كودكان در اتاق بازي با عروسك بازي كردند، به آنها پيشنهاد شد كه در اتاق بازي مانند رفتاري كه فرد بزرگسال انجام داده است، رفتار كنند تا جايزه بگيرند. در مرحله اول آزمايش، نتيجهاي كه براي فرد بزرگسال حاصل شد، بر رفتار كودكان اثر گذاشت. مرحله دوم نشان داد كه كودكان در حقيقت، رفتار را ياد گرفتهاند؛ چون آنها قادر به انجام آن بودند. بنابراين، كودكاني كه نمونه تنبيه شده را ديده بودند، باز هم رفتار را ياد گرفته بودند و تنها با يك انگيزه، مانند آن رفتار ميكردند. باندورا توصيه كرده است كه ما بايد ميان يادگيري واكنشهاي پرخاشگرانه و انجام اعمال پرخاشگرانه، به روشني، تفاوت بگذاريم. مشاهده نمونهسازي، براي يادگيري رفتار پرخاشگرانه، كافي است، ولي نيروي تقويتي (مشوق) براي اينكه افعال پرخاشگرانه عملي شود، لازم است. مطالعات تجربي در مورد تلويزيون و خشونت
------------------------------------------------
باندورا معتقد بود كه سه خاستگاه اصلي براي الگوهاي پرخاشگري وجود دارد: خانواده، خرده فرهنگ و رسانههاي گروهي. از ميان اين سه منبع، تحقيقات بر رسانههاي گروهي، به ويژه خشونت تلويزيوني متمركز شدهاند. نتيجه اين سلسله مطالعات از هاويت و كامبريج (1975) كه دليل آوردهاند "رسانههاي گروهي هيچ تأثير مهمي بر سطوح خشونت در جامعه ندارد "، تا كامستوك و ليندسي (1975) كه اظهار داشتهاند "... شواهد نشان ميدهد يك رابطه علت و معلولي بين تماشاي خشونت و پرخاشگري وجود دارد "، گسترده است.
در واقع، باندورا مطالعات Bobo doll را با جايگزيني مشاهده مستقيم يك فرد بزرگسال در اتاق بازي، با يك نسخه فيلم، انجام داد. در تحقيقات بعدي، از مطالب ويديويي استفاده شده است كه نمونه واقعي خشونت بين افراد، در برنامههاي پخش شده از تلويزيون را نشان ميدهد. ليبرت و بارون (1972) آزمايش را با استفاده از برنامههاي واقعي تلويزيون اجرا كردند و در آن، تمايل كودكان براي آزار دادن كودكي ديگر بعد از تماشاي برنامه برآورد شد. در يك آزمايشگاه، يك مسابقه يا يك برنامه پرخاشگرانه به كودكان نشان داده شد. سپس آنان اجازه يافتند كه يا به پيشرفت بازي ديگر كودكان كمك كنند يا آن را بر هم بزنند. آنها ميتوانستند با فشار دادن يك دكمه، دستگيرهاي را كه كودك ديگر گرفته بود، داغ كنند تا او را آزار دهند. كودكاني كه برنامههاي پرخاشگرانه ديده بودند، به طور چشمگيري، پرخاشگرتر از آنهايي بودند كه برنامههاي بدون پرخاش ديده بودند. اين مسئله بهويژه در مورد پسران، صدق ميكرد. از اين گذشته، هنگامي كه كودكان در حال بازي مشاهده شدند، آنهايي كه برنامههاي پرخاشگرانه ديده بودند، نسبت به ديگر بچهها تمايل شديدتري براي بازي با تفنگها و اسباببازيهاي پرخاشگرانه، نشان دادند.
در بيشتر تحقيقات تجربي نتايج مشابهي به دست آمده است. آنها اظهار كردهاند كه تماشاي بيشتر خشونت، احتمال رفتار پرخاشگرانه را بيشتر ميكند. البته علاوه بر برخي مشكلات اخلاقي كه عليه اين نوع تحقيقات مطرح است، اين تحقيقات در مهارت خود نيز محدوديتهايي داشتند. ديگر اشكال اين تحقيقات، كم بودن اعتبار واقعيشان بود؛ چون در اين تحقيقات، كودكان در شرايطي غيرواقعي، واكنشهايي غيرواقعي نشان داده بودند. برخي انتقادهاي مطرح شده عبارتند از:
ـ كودكان در خانه، خيلي از نزديك، بر صفحه تلويزيون تمركز نميكنند.
ـ برنامههايي كه معمولاً كودكان تماشا ميكنند، براي آنها، غيرعادي است، از جمله به طور خاص، فيلمهاي كوتاه بيهيجان.
ـ كودكان فقط يكي از برنامههاي تلويزيوني را نميبينند. در آزمايشگاه، توجه به تأثيرات آني يا كوتاهمدت است.
ـ آنها كاملاً به تنهايي يا در گروههاي بزرگ، تلويزيون تماشا نميكنند. آنها غالبا همراه با خواهر و برادر يا دوستانشان كه واكنشهايشان مهم است، تلويزيون تماشا ميكنند. تماشا كردن معمولي آنها در بيشتر موارد با واسطه والدين است.
ـ ممكن است آزمايشكنندگان با پيشنهاد غيرمنتظره خشونت، به طور مؤثري، پرخاشگري را حمايت كنند. كودكان در يك محيط پيراموني عجيب رفتار ميكنند، به طوري كه احساس ميكنند از آنها انتظار ميرود اينگونه رفتار كنند. براي مثال، يك كودك گفت: "مادر، اون عروسكه، ما مجبوريم آن را بزنيم؟ "
ـ در يك شرايط آزمايشگاهي، كودكان نميتوانند بفهمند كه چه چيزهايي را در زندگي واقعي هم بايد تكرار كنند و چه چيزهايي را خير.
ـ كودكان معمولاً بين خشونت خيالي (مانند خشونت نسبت به يك عروسك) و خشونت طبيعي بين افراد فرق ميگذارند.
ـ علاوه بر همه اينها، كودكان موضوع خوبي براي عموميت دادن نتايج يك تحقيق نيستند. تحقيقات ميداني
-------------------
در تحقيقات ميداني، مردم در طول دورههاي روزانه يا هفتگي، در معرض تماشاي برنامههاي تلويزيوني خشن و غيرخشن قرار گرفتند و سپس رفتار آنها در محيط طبيعي مشاهده شده است.
پارك (1977) دريافت كه تماشاي برخي فيلمهاي خشن سبب افزايش رفتار پرخاشگرانه ميشود. مواضع نظري
---------------
فرضيههاي متنوعي براي تشريح روند تأثيراتي كه خشونت تلويزيون ميتواند بر رفتار كودكان داشته باشد، ارائه شده است. همه كاري كه من ميتوانم در اينجا انجام دهم، اين است كه مختصرا به بعضي از اين روندهاي ارائه شده اشاره كنم. تأثيرهاي كوتاه مدت
-----------------------
نمونهسازي / تقليد: نظريهپردازان يادگيري اجتماعي (از قبيل باندورا) بر "يادگيري مشاهدهاي " انواع ويژهاي از پرخاشگري از يك نمونه تأكيد كردهاند. آنهايي كه از اين استدلال استفاده كردند، شخصيتهاي تلويزيوني و فيلمها را نمونههايي ميدانند كه كودكان رفتارهايي را كه شايد در زندگي روزانه تقليد شود، از آنها ياد گرفتهاند. در چنين مواردي، تقليد ساده از خشونت رسانهاي، به طور گستردهاي به عنوان دليلي براي رفتار خشن ذكر شده است.
نمونهسازي نمادين، يك نمونه از اين روند است كه بر اساس آن، تماشاي برنامههاي خشن ممكن است يك عامل در تشويق رفتار خشن باشد كه كاملاً تقليد نشده است، ولي از رفتار ويژه بروز داده شده در رسانهها تعميم يافته است. همذات پنداري، يك نوع ديگر اصلاحشده نظريه تقليد است كه در آن، اين بحث مطرح شده است كه تماشاچيان گرايش دارند از رفتارهاي پرخاشگرانه شخصيتها، تنها در صورتي الگوبرداري كنند كه با آنها احساس نزديكي بكنند يا رفتار شخصيتها موجه پنداشته شود. مسلما، بيشتر احتمال دارد كه مردم رفتار يك نمونه جذاب را تقليد كنند تا يك نمونه معمولي. احتمال دارد احساس يگانگي، اين تمايل را تشديد كند.
تقويت غيرمستقيم: به خشونتي بيشتر توجه ميشود كه براي انجام دهنده آن يا فرد متجاوز، مفيد پنداشته شود، و ممكن است بينندگان، در مقايسه با خشونتي كه منجر به تنبيه شده يا بينتيجه باشد، از چنين خشونتي بيشتر تقليد كنند. ما پيشتر به يك مثال از اين نوع، در يكي از مطالعات باندورا اشاره كردهايم. تقويت مبتني بر همدلي و نيز همذات پنداري ممكن است به اين معنا باشد كه پرخاشگري با جلوه مثبت، ميتواند مشكل بيشتري از پرخاشگري با جلوه منفي براي كودكان ايجاد كند. نقد افعال پرخاشگرانه در بين برنامه، سبب كاهش تقليد از سوي كودكان ميشود.
درك واقعيات: گونه ديگر نمونهسازي كه مورد توافق است، اين است كه تقليد كردن، به ميزان واقعيتِ درك شده است. بعضي از مطالعات نشان دادهاند كه خشونت كارتوني نسبت به خشونت واقعگرايانه، تأثير منفي كمتري بر رفتار كودكان دارد.
تحريك / تحريك شدگي: بر اساس اينگونه مدلسازي، آنهايي كه از قبل در موقعيت عاطفي شديد يا تحريكشدگي فيزيولوژيكي هستند، احتمال دارد بيشتر از ديگران پس از تماشاي رفتار خشن در تلويزيون، به رفتار پرخاشگرانه دست بزنند. لئونارد بركوويتز دريافت اگر بينندگان يك فيلم خشن، قبل از تماشاي آن، عصباني يا سرخورده شوند، نسبت به آنهايي كه قبلاً عصباني يا سرخورده نبودهاند، پرخاشگري بيشتري نشان ميدهند. همچنين ممكن است ما نتيجه بگيريم بينندگاني كه زياد تلويزيون تماشا ميكنند، كمتر از بينندگان ديگر مستعدند با تلويزيون خشن از نظر عاطفي تحريك شوند.
در ارتباط با تأثير تحريك شدگي، مفسران به اين نكته اشاره كردهاند كه "تقويت " به مفهوم كلي، به اين معني است كه خشونت تلويزيوني تأثير نسبتا كمي بر رفتار دارد. با اين حال، هر نگرش و رفتار پرخاشجويانهاي را كه از قبل وجود داشته است، تقويت ميكند. برخي نيز از آن به عنوان "تقويت مشكلانگاري " ياد كردهاند. استدلال كليتر در مورد "تقويت " اين است كه گرايشهاي پرخاشگرانه، از اين راه تقويت ميشوند، نه اين كه تماشاي اين صحنهها رفتار پرخاشگرانه را ايجاد كند. تأثيرهاي بلندمدتتر
-----------------------
عدم خودنگهداري: اين نظريه در گذشته در سخنان لئونارد بركوويتز بيان شده است. او ميگويد مردم به طور طبيعي، پرخاشگرند، ولي آنها معمولاً اين پرخاشگري را سركوب ميكنند. تماشاي زياد خشونت تلويزيوني، خودبازداري آنها را ضعيف ميكند و سبب ميشود آنها احساس كنند پرخاشگري، امري پسنديده است.
حساسيتزدايي: مفهوم حساسيتزدايي اين بحث را شامل ميشود كه با تماشاي زياد خشونت تلويزيوني، بينندگان، خشونت را به عنوان امري عادي ميپذيرند و اين امر سبب كاهش حساسيت در برابر رفتار پرخاشگرانه ميشود. تماشاي زياد تلويزيون ممكن است ما را به لذت بردن از تصاوير خشن تشويق كند.
دربمن و توماس (1984) دريافتند كودكان 8 تا 10 سالهاي كه فيلم ويدئويي رفتار پرخاشگرانه را ديدند، نسبت به كودكاني كه فيلم را نديدند، ديرتر در برطرف كردن خشونت در بين كودكان كوچكتري كه مسئوليتشان را برعهده داشتند، دخالت كردند. با اين وصف، اين نوع مطالعات هنوز به طور تصنّعي بر پايه آزمايش استوار هستند و احساسات خود كودكان را كاوش نميكنند. خاستگاه اين نوع نظريهها نيز در سنت رفتارگرايي "تعديل رفتار " است. مشاهدات بيان ميكنند كه حساسيتزدايي ممكن است در نتيجه شكلگيري مقاومتهاي كودكان عليه اضطراب بوده باشد. تماشاي تلويزيون ممكن است نه تنها بر رفتار، بلكه بر نگرشها و اعتقادات نيز اثر بگذارد.
معيار تقويت: اين بحث به اين نظريه اشاره دارد كه برنامههاي تلويزيون ممكن است معيارهاي اصلي در مورد استفاده از خشونت را تقويت كند (به جاي اينكه به طور مستقيم بر رفتار اثر بگذارد). آنجايي كه در برنامهها، خشونت به كار ميرود، براي فرو نشاندن اختلاف نظرها، اين معيار كه رفتار پرخاشگرانه، پذيرفتني است، تقويت ميشود. نظريه تربيت
--------------
جرج گربنر و همكارانش در امريكا نشان دادند كه مهمترين اثر خشونت تلويزيوني، به جاي اينكه رفتاري باشد، عقيدتي است. گربنر، تلويزيون را يك آرامبخش پيشرفته براي مردم تعبير كرد؛ آرامبخشي كه نظم اجتماعي رايج را مشروع ميكند. او نشان داده است كه ميان تماشاي تلويزيون و نظر بينندگان در مورد فراواني خشونت در دنياي معمولي، همبستگي وجود دارد. تماشاچياني كه ساعتهاي زيادي تلويزيون ميبينند، بيشتر احتمال دارد كه به ديگران، بياعتماد باشند و ترس و ناامني را تجربه كنند و در نتيجه، نظارتها و كنترلهاي اجتماعي شديدتري را تحمل كنند. با اين وصف، گربنر جايي براي گوناگوني تفاسير يا نوع برنامهها باز نگذاشت. ممكن است گفته شود اين ترسوها هستند كه بيشتر تلويزيون ميبينند و ديگر عوامل اجتماعي و شخصي، ممكن است با اين نوع تربيت مخالفت كنند.
مسئلهاي كه بايد در اين تحقيقات بدان توجه كرد، اين است كه با محفوظ داشتن حق خود در انتقاد از كارشناسان، نكتههاي زير را هم در نظر داشته باشيد:
ـ شما ميتوانيد از تعريف پژوهشگران از خشونت، انتقاد كنيد.
ـ هيچ روشي بدون اشكال نيست و پروژههاي تحقيقِ دقيق، به ندرت، بيعيب هستند. شما از محققان در موقعيت بهتري هستيد كه به اين نكته اشاره كنيد: مطالعات دقيق چه عواملي را از قلم انداختهاند؟
ـ همچنين ممكن است شما هر نتيجهاي را به طور محتاطانه و برخلاف تجربه خودتان، به عنوان يك بيننده و شايد بعضيها با خواهر و برادر كوچكترشان، بازبيني كنيد. با وجود اين، به نظرهاي كارشناسي مشابه بيتوجهي نكنيد. با اين وصف، از نتيجهگيري قطعي از تجربههاي خودتان برحذر باشيد.2
________________________________________
1. Daniel Chandler، نمادشناس تصويري انگليسي كه در زمينه تئاتر، فيلم، پژوهش و فعاليت ميكند.
2. www.aber.ac، سياحت غرب، شماره 27. فارس