پنجشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۳ - 28 Mar 2024
تاریخ انتشار :
چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۲ / ۱۶:۰۵
کد مطلب: 21643
۲

مقدّمه‌اي بر شناخت درماني

مقدّمه‌اي بر شناخت درماني
پيش‌گفتار
روش‌ شناخت‌درماني كه در اوايل دهه‌ي 60، توسط آرون‌ تي. يك ابداع شد، نوعي روان‌درماني كوتاه‌مدّت است كه براي رسيدن به اهداف مورد نظر از مشاركت فعّالانه درمان‌جو و درمانگر كمك مي‌گيرد. در اين شيوه، درمان معمولاً به صورت انفرادي انجام مي‌گيرد، هر چند كه در مواردي از روش‌هاي گروهي نيز استفاده مي‌شود. با اين كه شناخت‌درماني به‌طور عمده در مورد افسردگي (يا بدون افكار خودكشي) مورد استفاده قرار مي‌گيرد معهذا، در حالات ديگري مثل حملات هراس، اختلالات وسواسي ـ جبري، اختلالات پارانوئيد و اختلالات شبه جسمي نيز كاربرد دارد. مثل ساير روش‌هاي روان‌درماني، سهم درمانگر در درمان موفّقيّت‌آميز مهم بوده و درمانگران بايد قادر به تعامل ماهرانه با بيمارانشان باشند.

اين كتاب براي نخستين بار در سال 2006 انتشار يافته است. نويسندگان كتاب مايكل نينان و ويندي درايدن به زباني ساده و در عين حال دقيق و فنّي شيوه‌هاي شناخت‌درماني را آموزش مي‌دهند. در اين كتاب روند درماني فردي به‌نام جهان (جهت تأثيرپذيري مخاطب ايراني و مطابقت با فرهنگ جامعه‌ي ايراني نام درمان‌جو در اثر حاضر از جان به جهاني كه اسم فرضي مي‌باشد، تغيير يافته است) به‌صورت خلاصه شرح داده شده است كه كمك بسياري به درمانگران در امر درمان خواهد كرد.

در اين كتاب به درمان‌جو كمك شده تا شناخت‌هاي ناسازگار خود را شناسايي كرده و افكار منفي خودكار، فرض‌ها، قوانين اساسي و زيربنايي و باورهاي مركزي را به بوته‌ي آزمايش بگذارد. از تكاليف خانگي هم در درمان استفاده شده تا افكار متعادل‌تري جايگزين باورهاي غلط شود و در پايان از شيوه‌هايي جهت حفظ دستاوردهاي درماني درمان‌جو استفاده شده تا به درمانجويان در دستيابي به اهداف مهم زندگي كمك شود. برگردان اين كتاب به فارسي، پاسخ مناسبي براي نياز درمانگران (مشاوران، روان‌شناسان و روان‌پزشكان) به ويژه درمانگران تازه‌كار مي‌باشد. چرا كه عناصر كليدي شناخت درماني را به‌صورت فشرده، به هر دو شكل نظري و عملي به يك شناخت درمان‌گر آموزش مي‌دهد.
عاليه شاطرلو



مقدّمه
شناخت درماني (CT) با پيشينه‌ي غني و رويكرد‌هاي درماني مفيد و معتبر، فقط براي روان‌درمانگران با تجربه و مجرب قابل استفاده است. اين روش، درمان انتخابي براي دامنه‌ي وسيعي از مشكلات روان‌شناختي دارد. (سالكوويسكي ، 1996، به نقل از هولون و بك ، 2004)
شناخت درمان‌گران تازه‌كار به دليل داشتن تقاضاي زياد و نداشتن تجربه‌ي كافي از نقطه‌ي شروع اين رويكرد درماني، احساس دلسردي مي‌كنند. آن‌ها به سبب داشتن آگاهي كم از موضوع، نگرش مناسبي به شناخت درماني ندارند. (زيرا مواجه شدن با روش‌هاي درماني خاص مي‌تواند گيج‌كننده باشد، چون مطالب شناخت‌درماني براي كساني كه در امر شناخت‌درماني با تجربه هستند، نوشته مي‌شود نه براي مبتديان.) به‌همين سبب، هدف ما در اين كتاب اين است كه عناصر كليدي شناخت‌درماني را تا حدّ امكان فشرده، هم به‌شكل نظري و هم به شكل عملي به يك مبتدي شناخت‌درماني ارايه كنيم. ما در مواردي از مراجعيني كه داراي هراس اجتماعي هستند به‌عنوان نمونه استفاده كرده‌ايم تا شناخت‌درماني را در عمل نشان دهيم. تلاش نموده‌ايم تا با ارايه‌ي روشن شناخت‌درماني و سبك نگارشي آسان براي مطالعه، كتاب سودمند ديگري را از سري كتاب‌هاي مشاوره‌اي فشرده ارايه كنيم.


 فصل دوم
سنجش

ولز (1997) معتقد است كه سنجش در شناخت‌درماني سه مؤلّفه‌ي وسيع را دربرمي‌گيرد.
1ـ توصيف مفصل مشكل فعلي.
2ـ تحليل مقطعي تدريجي ABC از مشكل.
3ـ سنجش طولي (دانستن اين كه چگونه عوامل گذشته در مسئله‌ي فعلي دخالت دارند.)
اطّلاعات گرد‌آوري شده از اين سه مؤلّفه سبب مفهوم‌سازي مورد مي‌شود و ضروري است درمانگر همراه با انجام سنجش آموزش پيوند تفكّر ـ احساس و يا مدل شناختي به درمانجو را آغاز كند.


آموزش مدل شناختي
در اوّلين جلسه، درمانگر مدل شناختي را معرّفي مي‌كند تا درمانجوها بتوانند در آغاز كار نسبت به درك و كشف افكار منفي خويش و اين‌كه چگونه اين افكار در احساسات آن‌ها تأثير دارد آشنايي پيدا كنند. براي مثال، شايد برخي از درمانجوها براي شركت در جلسات درماني مضطرب باشند يا ممكن است درمانگر متوجّه شود تغيير خلقي در طول سنجش در درمانجوها ايجاد مي‌شود.
هر دوي اين وضعيّت‌ها براي درمانگر فرصتي فراهم مي‌كند تا مدل شناختي خويش را آموزش دهد. براي مثال :
درمانگر : وقتي من از شما خواستم كه برايم در مورد مشكل خود بيش‌تر توضيح بدهيد. شما از ته دل آهي كشيديد و به كف اتاق خيره شديد.
در آن لحظه چه چيزي از ذهن شما مي‌گذشت؟
درمانجو : رويداد‌هاي دوران زندگي من خيلي پيچيده هستند. فكر نمي‌كنم درمان بتواند كمكي به من بكند.
درمانگر : و با آن افكاري كه در ذهن شما انباشته شده، الان چه احساسي داريد؟ درمانجو : تصوّر مي‌كنم احساسم اين است كه هدف از اين كار چيست؟ (درمانجو به سؤال پاسخ نداده است كه چه احساسي دارد؛ او فكر ديگري را بيان كرده است. براي بحث در تفاوت‌هاي بين افكار و احساسات به فصل سوم مراجعه نماييد.)
درمانگر : خيلي خوب، تو جواب ديگري به من دادي «هدف شما چيست؟» «شما گفتيد كه : شرايط زندگي من به‌قدري پيچيده به‌نظر مي‌آيد كه فكر نمي‌كنم درمان بتواند كمكي به من بكند.» اكنون با اين افكار كه در ذهن شماست، چه احساسي داريد؟»
درمانجو : با قيافه‌اي گرفته در خود فرو مي‌رود. درمانگر : وقتي شما افكار منفي داريد اين كار شما را به احساسات منفي مانند افسردگي مي‌كشاند. آيا به‌نظر شما اين كار مي‌تواند جواب قانع‌كننده‌اي باشد؟ (درمانجو سر تكان مي‌دهد) آيا مي‌توانيد با درك خودتان كلمه‌ي قانع‌كننده را توضيح دهيد؟ درمانجو : خوب اگر شما هم همه چيز را مانند من منفي و غم‌انگيز ببينيد، در آن صورت مجبور مي‌شويد احساس بدي داشته باشيد.

درمانگر : حالا به‌خاطر گفت‌وگويمان بگوييد كه شما فكر مي‌كنيد كه اين درمان مي‌تواند به شما كمك كند يا نه؟ آيا هيچ احساس متفاوتي به تو دست مي‌دهد؟
درمانجو : بلي كمي احساس آرامش مي‌كنم.
درمانگر : اكنون چه فكر يا افكاري به ذهن شما خطور مي‌كند تا به شما كمك كند كه كمي احساس بهتري داشته باشيد؟
درمانجو : خوب، چيزهايي مانند درمان اين نيست كه فقط وقت آدم را تلف بكند. شايد اين‌ها اميدي براي بهبودي من باشد.
درمانگر : خوب است. احساس مي‌كنيد فكر كردن و پشيمان شدن حالتي است كه پي‌درپي براي تو روي خواهد داد. پس بايد روش تفكّر خود را درباره‌ي خود و حوادث زندگيت عوض كني، در آن صورت احساس و فكر متفاوتي درباره‌ي آن‌ها خواهي داشت. قبول است (درمانجو سرش را به علامت تأييد تكان مي‌دهد.)
بعد از درك اوّليّه‌ي مسايل درمانجو، روش ديگر آموزش مدل شناختي اين است كه درمانگر روش آموزش را انتخاب كند (بلك بورن و دويدسون، 1995). يك رويكرد آموزنده در آغاز فصل اوّل كتاب بيان گرديد. از اين مثال استفاده شد كه سه نفر به‌خاطر از دست دادن شغل خود واكنش‌هاي متفاوتي را نشان دادند، درمانگر تلاش مي‌كرد به درمانجو نشان دهد كه چگونه اين مدل را براي تجربيات خودش بكار ببرد. (براي مثال، «آيا روش ديگري وجود دارد كه به‌جاي محكوم نمودن خود، جايگزين شكست بشود؟ آيا دانش‌آموزان ديگر هم كه شكست خورده‌اند به‌همان شيوه‌اي كه شما تصوّر مي‌كنيد خودشان را مي‌بينند؟») بعد از جلسه‌ي اوّل، پيشنهاد مي‌كنيم كه استفاده از تجربه‌ي درمانجو به‌جاي به‌كارگيري مثال‌هاي آموزنده احتمالاً بهترين راه براي تداوم حفظ ارتباطات، احساسات و تفكّر خواهد بود.

فصل سوم
استخراج و ارزيابي افكار منفي خودكار


همان‌گونه كه در فصل اوّل گفتيم، معمولاً سه سطح از شناخت‌ها (افكار) جزو اهداف شناسايي و ارزيابي در شناخت درماني مي‌باشند. در دسترس‌ترين آن‌ها افكار منفي خودكار (NATs) وابسته به موقعيّت‌هاي ويژه هستند، كه موضوع مورد بحث اين فصل از كتاب است. گاهي شناسايي اين افكار آسان است. براي نمونه، شخصي كه سيني پر از غذا را در رستوران شلوغي به زمين مي‌ريزد و غذا به لباس چند نفر كه در آن اطراف نشسته‌اند پخش مي‌شود.
ذهن اين فرد بلافاصله انباشته از اضطراب و افكار منفي مي‌شود و مي‌گويد «اوه چه بد! من چه‌قدر آدم پست و دست‌و پا چلفتي هستم. من وسيله‌ي خنده‌ي ديگران هستم. اين يك مصيبت و بدبياري است. مشتريان فكر خواهند كرد كه من مست، يا بدتر از آن هستم. من بايد زود از اين‌جا بيرون بروم. چرا من اين‌كار را كردم؟» او با حالت پوزش افراطي و آشفتگي از مردمي كه غذا روي لباسشان ريخته، عذر مي‌خواهد و از رستوران به سمت بيرون فرار مي‌كند تا آرامش خود را پيدا كند و از دلهره و شرمندگي كاري كه كرده خلاص شود. آن فرد بعداً بدون هيچ مشكلي جريان حادثه را به دوستش تعريف مي‌كند و مي‌گويد كه چه افكاري در طول اين تجربه‌ي خجل‌كننده در ذهن وي جاري بود.

در موارد ديگر شناسايي افكار منفي خودكار از سوي درمانجو ساده نيست زيرا او كاملاً ناآگاه است؛ آن‌ها بخشي از نظرات شخصي و دنياي درمانجو هستند و به‌نظر تحريف شده و يا مسئله‌ برانگيز نمي‌رسند (پرسون ، 1989:116)
لازم است كه درمانگر براي ساماندهي، درك و فهم ماهيّت تحريف شده و مسئله‌ برانگيز افكار منفي خودكار به درمانجوها ياري رساند. براي مثال، وقتي در امور زندگي دچار مشكل مي‌شويد، آيا اين افكار در ذهن شما پيدا مي‌شوند «اين روشي است كه هميشه هست.» گفتن اين كه من در اين‌باره كاري نمي‌توانم انجام دهم، كمك مي‌كند كه خلق پايين داشته و در زمينه ي پيدا كردن راه‌حل مسايل در زندگي دچار بازداري شويد. اگر درمانجو بپذيرد كه اين افكار مسئله‌برانگيز هستند، در آن صورت مي‌توان روش‌هايي براي اصلاح آن‌ها پيدا كرد (اگر درمانجو نپذيرد، در آن صورت مستلزم ريشه‌يابي عدم موافقت وي است.) درمانگر مي‌تواند به درمانجوها كمك كند تا افكار منفي خودكار وابسته به موقعيّت را تجربه كنند تا بدين وسيله درمانجويان پي ببرند كه آن‌ها اغلب وقتي ما احساس ناراحتي مي‌كنيم «ناگهاني ظاهر مي‌شوند.» و در نهايت به خنثي‌سازي آن‌ها منجر شود. شيوه‌هاي مختلفي به چالش طلبيده مي‌شوند. ليكن، مشكلات با افكار منفي خودكار موقعي آغاز مي‌شود كه آن‌ها به ناراحتي‌هاي دراز‌مدّت روان‌شناختي پيوند مي‌خورند. و «خاموش كردن» آن‌ها مشكل مي‌شود، با بازخوردهاي منطقي يا تست‌هاي تجربي اصلاح نمي‌شوند به‌نظر براي شخص قابل قبول مي‌رسند و محتواي باورهاي مركزي فعّال شده را منعكس مي‌سازند (من يك شكست‌خورده هستم). قبل از آن كه افكار منفي خودكار مورد ارزيابي قرار گيرند، بايستي كشف شوند و روش‌هايي كه اكنون توصيف مي‌شوند به‌ شما كمك مي‌نمايند تا اين كار را انجام دهيد.

فراخواني افكار منفي خودكار وابسته به موقعيّت

پرسيدن سؤالات مستقيم
اين يك روش كاملاً مستقيم براي شناسايي افكار منفي خودكار است: «وقتي احساس كرديد در آن موقعيّت داراي هيجان خاصّي هستيد چه چيز به ذهن شما خطور كرد؟»

اين نوع پرسش مي‌تواند به سرعت استخراج كند كه آيا درمانجوها توانايي شناسايي چنين افكاري را دارند يا نه. از پرسيدن سؤالات مبهم، كه موجب گفت‌وگوي بي‌نتيجه يا سردرگمي‌ مي‌شود، پرهيز كنيد. مانند، «وقتي موضوعي ذهن شما را به‌خود مشغول مي‌كند به چه چيزي مي‌انديشيد؟»

به‌عبارت ديگر آيا هيچ‌گونه فكر منفي داشتيد كه ذهن شما را به خود مشغول كند و مرتبط با احساسي باشد كه در موقعيت خاصّي داشته‌ايد؟ :(پاسخ متداول درمانجو به چنين سؤال يا سؤالاتي اين است : «من منظور شما را نمي‌فهمم.») براي جلوگيري از گيج و گمراه كردن درمانجوها با چنين سؤالات طولاني، بهتر است سؤالات كوتاه ومستقيم نظير اين قبيل سؤالات پرسيده شود : «وقتي شما عصباني شديد چه افكاري با خشم شما مرتبط بود؟ وقتي در آن موقعيّت احساس نگراني و اضطراب كرديد چه افكار يا تصوّرات خاصّي به ذهن شما خطور كرد؟»

كشف هدايت شونده
اين موضوع مبتني بر پرسيدن يك سري سؤال از درمانجو، با هدف آوردن اطّلاعات به خودآگاهي اوست. اين اطّلاعات عبارت است از وجود افكار و تأثيري كه آن‌ها بر خلق و رفتار فرد دارند. براي نمونه، درمانجويي مي‌گويد درحالي كه با دوستش گفت‌وگو مي‌كند بدون دليل عصباني مي‌شود.
درمانگر : آيا آن چيزي بود كه دوستت گفت وخشم شما را برانگيخت؟
درمانجو : او كار زشت يا ناخوشايند انجام نداد. او داشت صحبت مي‌كرد كه چه‌قدر ازدواج او موفّقيّت‌آميز بوده است.
درمانگر : شما چه پاسخي به او داديد؟
درمانجو : من شروع كردم به روابط زناشويي خودم بينديشم.
درمانگر : چه افكار به‌خصوصي درباره‌ي روابط زناشويي خود داشتيد؟
درمانجو : خوب، من داشتم فكر مي‌كردم كه او فرد خوش‌بختي است.

 درمانگر : آيا شما خودتان را با او مقايسه مي‌كرديد؟ (درمانگر فرض مي‌كند كه اگر دوست درمانجو يك فرد خوش‌بختي است پس درمانجوي او نبايد يك فرد خوش‌بختي باشد.)
درمانجو : خيلي زياد و ...
درمانگر : در چه چيز‌هايي؟
درمانجو : چيزهايي مانند «همه‌‌ي روابط من به هم خورده‌اند و من نمي‌توانم كسي را پيدا كنم كه واقعاً مرا دوست داشته باشد.» (درمانجو الان دو فكر خودكار را آشكار ساخته است كه درمانگر در تابلوي اتاق خودش مي‌نويسد.)
درمانگر : آيا هيچ فكر ناراحت‌كننده‌ي ديگري ناگهان به ذهن شما رسيد؟
درمانجو : (دندان‌هايش را به‌هم مي‌مالد) چرا او اين قدر شاد است و من بدبخت هستم؟ (اين هم يك فكر خودكار ديگر)
درمانگر : آيا پاسخي براي سؤال شما هست؟ (وقتي درمانجويان افكار خودكار خود را به شكل سؤال بيان مي‌كنند به آن‌ها كمك كنيد اين سؤالات را با عبارت‌هاي واضح بيان كنند.)
درمانجو : بلي، بدبختي اين است كه كسي مرا دوست ندارد، چون دوست‌داشتني نيستم. (اين فكر خودكار به يك باور مركزي اشاره مي‌كند كه من دوست‌داشتني نيستم.)

شناسايي تحريف‌هاي شناختي
برخي از تحريف‌هاي شناختي را در فصل اوّل بيان كرديم (براي نمونه، برچسب زدن). مجهّز كردن درمانجوها به فهرستي از نمونه‌ي تحريف‌هاي شناختي به آن‌ها كمك مي‌نمايد تا تحريف‌هاي خودشان را شناسايي نمايند، از قبيل : «وقتي من نگرانم، شروع مي‌كنم ذهن مردم را بخوانم». چيزهايي مانند اين «او فكر مي‌كند من آدم خسته‌كننده‌اي هستم» يا «او فكر مي‌كند من كودن هستم.» من مي‌دانم اين يك كار احمقانه است امّا نمي‌توانم خودم را از انجام آن باز دارم.
با ذهن‌خواني، ما به درمانجوهاي خود تأكيد مي‌كنيم به‌جاي اين كه ذهن ديگران را بخوانند ذهن خودشان را با روشي تحريف نشده بخوانند (ني‌نان و درايدن ، 2002). در مثال بالايي، درمانجو چه شواهد و مدارك عيني در دست دارد كه مردم درباره‌ي او اين‌چنين مي‌انديشند. (شواهد او معمولاً اعتراض به ديگران به‌خاطر باورهاي خودش است)؟ اگر ديگران او را به اين روش بنگرند، باز هم او ترديد دارد كه با آن‌ها موافق باشد يا نه.
فاجعه‌زدايي اين كار شامل ايجاد و توسعه‌ي راهبرد‌هاي مقابله‌اي براي رويارويي با تفكّر فاجعه آميز درمانجويان است. تفكّر فاجعه‌آميز اغلب با گمانه‌پردازي‌هايي مانند «چه مي‌شد اگر ...» ايجاد مي‌شود و ممكن است با اين جملات هم «پس چه مي‌شد ...» پاسخ داده شود. تا با بدترين ترس‌هاي شخصي مقابله كند.
چه مي‌شد اگر شريك شما با كسي رابطه داشت؟ در آن صورت با او برخورد شديد مي‌كردم. چه مي‌شد اگر مرا ترك مي‌كرد؟ در آن صورت مي‌توانستم ياد بگيرم بيش‌تر مستقل باشم. چه مي شود اگر من بتوانم خودم به تنهايي از عهده‌ي آن برآيم. در آن صورت من سعي مي‌كردم كمك بگيرم تا با آن مبارزه كنم. تنها زندگي كردن نيست كه برايم مشكل است بلكه مشكل نگرش هراس انگيز به آن است. چه مي‌شد اگر من هرگز كس ديگري را ملاقات نمي‌كردم. در آن صورت آينده‌ي تو روشن بود امّا احتمال آن هم خيلي كم مي‌شد مگر اين كه در طول بقيّه‌ عمر خودم شب‌ها بيدار مي‌ماندم.

اسناد مجدّد
اسناد مجدّد به درمانجوها كمك مي‌كند تا به عقب برگشته و تمام عواملي را كه موجب پيدايش پيامد بد است، مدّنظر قرار دهند. براي نمونه، درمانجويي كه احساس گناه مي‌كند چون خودش را به‌خاطر «تعطيلات منحوس يا مصيبت‌آميزي» كه براي خانواده‌اش رخ داده سرزنش مي‌كند. او عوامل بسياري را مدّنظر قرار مي‌دهد كه خارج از كنترل او بودند از قبيل تأخير هواپيما، سكونت در محلّ نامناسب، هواي بد، استخر شناي كثيف، گردشگران خشن، سواحل كثيف و غذاي چندش‌آور. اسناد مجدّد نمي‌خواهد به درمانجوها اجازه دهد «شانه خالي كنند» بلكه مي‌كوشد به آن‌ها كمك كند، سطح مسؤوليّت خود در ايجاد يك پيامد خاص را به دقّت ارزيابي كنند. «در مثال فوق، درمانجو گفت كه سهم او براي تعطيلي اين بود كه او، به‌جاي اين‌كه دوري بزند تا بهتر خريد نمايد نخستين مغازه‌ي كوچك را براي خريد انتخاب كرد.

كشف استاندارد‌هاي جانشين
اين روش كشف مي‌كند كه چرا آن دسته از درمانجوها كه به‌خاطر داشتن مشكل خاصّي خودشان را محكوم مي‌كنند، نسبت به ديگران (شايد يك دوست خوب) در صورتي كه همان مشكل را تجربه كنند، هم‌دردي نشان مي‌دهند. براي نمونه درمانجويي كه از استرس در رنج است خود را حامي همكار خودش نشان مي‌دهد در صورتي كه وقتي براي وي همان مشكل مشابه رخ مي‌دهد خود را «بي‌دل و جرأت» مي‌‌داند و از كار باز مي‌ماند.
استاندارد جايگزيني كه درمانجو به‌كار گرفت عبارت بود از : «استرس طولاني تقريباً در نهايت در هر فردي اثر مي‌گذارد امّا در مورد من نه، چون من قادر هستم با آن مبارزه كنم.» من فردي قوي هستم و به‌هيمن سبب از هم پاشيده نمي‌شوم. با كمك كردن به درمانجو تا اين كه همان فشار وارده به خود را نشان دهد، همان‌گونه كه به همكار خود نشان داد (تا تصوّرات خود را دوباره‌ي آن‌چه كه فرد را قوي مي‌سازد، تغيير دهد) او توانست استاندارد جايگزيني را براي خود ايجاد نمايد و با يك حالت واقع‌گرايي و مفيد جايگزين نمايد (برنز، 1989).

تعريف اصطلاحات
اين فرايند ذهن درمانجوها را متوجّه ابهام زبانشان مي‌كند كه براي توصيف خود، يا مشكلاتشان استفاده مي‌نمايند، براي مثال «چه موقع خود را شكست خورده مي‌گوييد» آيا منظور شما اين است كه شما مانند يك فرد شكست خورده هستيد يا رفتار شما در مورد به‌خصوصي با شكست مواجه شده است؟» درمانجوها معمولاً پاسخ مي‌دهند كه آن‌ها خودشان را به‌عنوان شكست خورده مي‌بينند كه، در صورت درست بودن بدين معني است كه آن‌ها به هر كاري كه به تنهايي اقدام مي‌كنند، كم مي‌آورند (پس شما چگونه لباس پوشيديد، يا به موقع به اين درمانگاه آمديد؟) كمك به درمانجوها براي اين كه در استفاده از اصطلاحات دقيق باشند (رفتار من ممكن است شكست بخورد، امّا من هرگز خودم شكست نمي‌خورم.) آن‌ها را قادر مي‌سازد از انجام قضاوت‌هاي منفي كلّي خود‌داري نمايند و توجّه‌شان را به آن‌چه كه از شكست‌ها و ركورد‌ها مي‌توان آموخت، متمركز كنند.

آزمايش‌هاي رفتاري
اين آزمايش‌ها براي آزمودن اعتبار افكار منفي خودكار درمانجو و فرض‌هاي او مورد استفاده قرار مي‌گيرد. آزمايش‌هاي رفتاري در خدمت تغيير شناختي هستند. براي نمونه‌ درمانجويي كه نمي‌توانست «ناراحتي‌ هيجاني ناشي از بحث درباره‌ي يك موضوع حسّاس را تحمّل نمايد.» درمانگر پيشنهاد نمود كه درمانجو، به‌عنوان آزمايش، پنج دقيقه درباره‌ي موضوع صحبت كرده، سپس ميزان استرس خود را ارزيابي نمايد: «آيا اين‌جا تمام كنيم يا پنج دقيقه ديگر ادامه دهيم؟»
از طريق اين روش، درمانجو مي‌تواند از تمام وقت جلسه استفاده نموده و مشكلات خويش را بيان نمايد. چون او، در واقع، مي‌توانست ناراحتي هيجاني را كه اكنون در آن‌باره صحبت مي‌كند،‌تجربه نموده و تحمّل نمايد. لازم است آگاه باشيد كه يك آزمايش رفتاري موفّقيّت‌آميز به‌طور خودكار بدين‌معني نيست و برابر با تغيير شناختي نيست. در مثال بالايي، درمانجو ممكن بود نتيجه‌گيري نمايد كه او مي‌تواند فقط ناراحتي هيجاني را تحمّل نمايد، زيرا از حمايت درمانگر برخوردار بود. اگر موضوع از اين قرار باشد، در آن صورت تكليف خانگي مناسب براي درمانجو تعيين مي‌شود تا درباره‌ي آن انديشيده و وقتي تنهاست يادداشت‌هايي در مورد مشكلات خويش بنويسد.

فصل چهارم
تكليف خانگي


جلسه‌ي درمان به‌خاطر فاصله‌ي آن از تجربه‌ي زندگي روزمره مراجع، معمولاً عرصه‌ي نامناسبي براي ارزيابي تغييرات نيست. تكاليفي كه بين جلسات انجام مي‌شود (تكاليف خانگي) به درمانجوها امكان مي‌دهد افكار و باورهاي ناسازگارانه را در زندگي واقعي خود آزموده و اصلاح نمايند. تكاليف به درمانجوها كمك مي‌كند مهارت هاي شناخت‌درماني را ياد گرفته و اعتماد پيدا كنند كه درمانگر خود شده‌اند، به موقع از عود بيماري خود بكاهند (عقب‌نشيني مشكل اصلي).
هم‌چنين بدون تكاليف خانگي، درمانجوها شايد «دچار انباشتگي هيجانات شوند (منتظر گفتن همه‌ي آن‌ها در جلسه‌ي بعد)» به جاي اين‌كه با مشكلاتي كه در بين جلسات به‌وجود مي‌آيد، مقابله كنند. پرسونز مطرح مي‌كند : موقعيّت‌هايي كه عواطف نيرومندي را برمي‌انگيزانند، احتمالاً، شامل ايده‌هاي اساسي و اصلي بيمار و امكان كار كردن با آن‌هاست و هنگامي كه فعّال شوند فرصت بارزي را براي تغيير پيشنهاد مي‌كنند و اگر فعّاليّت درماني در طول جلسات انجام شود، آن‌ها رفع خواهند شد (1998). تكليف خانگي بخش مهمّي از برنامه شناخت درماني است و يك فكر ثانوي وابسته چگونگي ادامه يافتن جلسات يا حالت خلقي درمانجو نيست. بنابراين از نخستين جلسه به بعد درمانجوها بايد تشويق شوند تكاليف خانگي را انجام دهند نه اين كه اجراي آن را تا زمان سازگاري با شناخت درماني به تعويق اندازند، میگنا دات آي آر، وقتي منطق تكليف خانگي به درمانجو ارايه شد و بازخورد آن مورد توجّه قرار گرفت، درمانگر مي‌تواند به درمانجوهاي خود توضيح دهد كه تحقيقات نشان مي‌دهد، آن دسته از درمانجويان كه تكليف منزل را انجام مي‌دهند پيش‌رفت بهتري نسبت به آن‌هايي كه آن‌ها را انجام نمي‌دهند، دارند. (بورنز و اورباخ ، 1992) اگر چه در مرحله‌ي اوّل درمان به خاطر اين كه درمانجوها معمولاً درباره‌ي آن‌چه كه بايد انجام دهند تا مشكلات خود را كاهش دهند اطمينان لازم را ندارند امّا نقش رهنمودي درمانگر براي انتخاب تكاليف و همكاري دو جانبه‌ي درمانگر و درمانجو در جريان توافق بر سر نوع و ميزان تكاليف اغلب راهگشا و اثربخش است.

تكاليف خانگي
اين تكاليف معمولاً شامل تركيبي از تكاليف شناختي و رفتاري است.
تكاليف شناختي شامل موارد زير است :
1ـ خواندن. يك‌سري كتاب‌هاي معتبر شناخت درماني جهت خودياري وجود دارد كه درمانگر مي‌تواند آن را به درمانجوهاي خود توصيه نمايد از قبيل غلبه بر عزّت نفس پايين (ملاني فنل، 1999) غلبه بر افسردگي (پاول گيلبرت، 2000) و غلبه بر اضطراب (هلن كنرلي، 1997). كتاب‌هاي خود‌درماني جانشين درمان نمي‌شوند بلكه يك برنامه‌ي آموزشي ثانوي در كنار درمان مي‌باشند كه به درمانجو درباره‌ي ويژگي‌هاي اختلال هيجاني كه وي تجربه مي‌كند و روش‌هاي شناخت درماني براي رفع آن، آموزش مي‌دهد.
2ـ گوش دادن. درمانجوها را بايد تشويق كرد تا گفت‌وگوي انجام شده در جلسات را ضبط كنند و در خانه دوباره به آن‌ها گوش كنند.

برخي از درمانجوها در طول جلسات
به‌ ظاهر ناراحت مي‌شوند يا درباره‌ي پذيرش اين كه نكات بيان شده از سوي درمانگر را متوجّه نمي‌شوند، احساس شرمساري مي‌كنند. بنابراين، اين درمانجوها پس از آن احساس حواس‌پرتي يا كمرويي كم‌تري مي‌كنند و بدين وسيله به وسيله گوش دادن به محتواي جلسات، به جاي شركت در يك جلسه‌ي واقعي، مزاياي درماني زيادي را به دست مي‌آورند.

3ـ نوشتن. پر كردن برگه‌ي ثبت افكار روزانه يا تغييرات آن، عمده‌ترين فعّاليّت نوشتاري درمانجوها مي‌باشد كه به آن مشغول مي‌شوند. اين فرم‌ها به درمانجوها كمك مي‌كنند از افكار منفي خودكار خود كناره‌گيري كرده و به آن‌ها به روش آرام‌تر و متعادل‌تري پاسخ دهند. وقتي درمانجوها براي كار در سطوح شناختي عميق‌تر پيش مي‌روند، مي‌توانند از اشكال مختلفي براي تغيير فرض‌ها و باورهاي مركزي منفي خود استفاده كنند. نوشتن تكاليف مي‌تواند شامل هر موضوعي باشد كه به درمانجوها كمك خواهد كرد تا مشكلاتشان را به شيوه‌اي اثربخش مورد توجّه قرار دهند. براي نمونه، درمانجويي مقاله‌اي با عنوان : «چرا جست‌وجوي اطمينان، بخشي از مشكل است، امّا بخشي از راه‌حل نيست» نوشت تا به رفع اضطراب سلامتي دايمي و شديد (خود بيمارانگاري) خود درباره‌ي رشد تومور مغزي كمك نمايد.

4ـ تصوّر. (اين بخش شامل اصطلاح شناخت است) درمانجوها مي‌توانند خودشان را در مواجهه با شرايط نامناسبي تجسّم نمايند. درمانجويي كه درباره‌ي فراموش كردن محتواي سخنراني كه مي‌خواهد ارايه دهد، نگران است، به‌اين ترتيب مي‌تواند مورد كمك قرار گيرد كه هنگام سخنراني از يكي از شنوندگان بپرسد كه من چه چيزي گفتم؟ و فوراً مسير افكارش را به‌دست گيرد.

5ـ تكاليف رفتاري شامل :
1ـ برنامه‌ريزي فعّاليّت : اين روشي است كه در مراحل اوّليّه‌ي درمان براي درمانجوهاي افسرده به‌كار مي‌رود تا به ويژه به آن‌ها كمك كند تا با فقدان فعّاليّت و بي‌تصميمي مبارزه نمايد. روز درمانجو به بخش‌هاي ساعتي تقسيم مي‌شود (9-10 قبل از ظهر، 10-11 قبل از ظهر، 11 تا 12 بعد ازظهر و ...) از قبل براي آن‌ها طرح‌ريزي مي‌شود. بنابراين درمانجو مجبور نيست در پايان هر ساعت نگران باشد كه در ساعت بعدي چه كاري انجام خواهد داد. از درمانجوها خواسته مي‌شود يك مقياس درجه‌بندي از صفر تا ده تنظيم كنند كه چه‌قدر از اين برنامه لذّت مي‌برند و چه احساسي از اجرا شدن اين فعّاليّت‌ها در هر ساعت دارند. اين تقسيم‌بندي اغلب كمك مي‌كند تا درمانجوها پيش‌بيني‌هاي نادرست خود را آزمايش نمايند و بدانند در كارهايي كه اجرا مي‌كنند هميشه شادي و پيشرفت را تجربه نخواهند كرد. برنامه‌ريزي فعّاليّت يك تكنيك فعّال‌سازي رفتاري اصلي است كه در درمان افسردگي مورد استفاده قرار مي گيرد (كوهل وين ، 2002).

2ـ تعيين تكليف درجه‌بندي شده : اين تكاليف به درمانجوها كمك مي‌كند پيش از اين كه گام‌هاي بزرگ‌تري برداشته ومشكل خود را زياد‌تر نمايند، مسايل خودشان را با گام‌هاي كوچك‌تر و قابل مديريت حل نمايند، براي مثال، درمانجويي كه مبتلا به هراس از مكان‌هاي باز (آگورافوبيا) است در هفته‌هاي آينده بايد مسافرت كوتاهي انجام دهد تا اوضاع و شرايط را قبل از رفتن به سوپرماركت محل كشف كرده و بعد از آن مسافرت يك روزه اي به لندن داشته باشد. برخي درمانجوها ممكن است در مراحل اوّليّه‌ي درمان به‌طور غيرواقع‌بينانه‌اي اهداف جاه‌طلبانه‌اي را اتّخاذ كنند. در يك مورد درمانجوي مردي كه در رويارويي با زنان خيلي كم‌رو بود به‌جاي يادگيري مهارت‌هاي اجتماعي لازم براي گفت‌وگو با زنان؛ مي‌خواست به يك مرد راحت با زنان تبديل شود. قانون مشخّص براي


فصل پنجم
كشف و آزمون فرض‌ها،
قوانين بنيادي و باورهاي مركزي

فرض‌هاي بنيادي غيرمفيد، قوانين انعطاف‌ناپذير و باورهاي مركزي منفي در فصل اوّل مورد بحث قرار گرفت. امّا براي آماده‌سازي ذهنتان بايد مطرح كرد كه : فرضيّات بنيادي غيرمفيد (اگر من هميشه ديگران را شاد كنم، در آن صورت آن‌ها از من رويگردان نخواهند شد)، قوانين انعطاف‌ناپذير (من بايد هميشه سعي نمايم، بهترين كار را انجام دهم) يك مجموعه اصول رفتاري را براي عمل كردن در دنيا براي فرد فراهم مي‌كند. ليكن، اگر شرايط فرض‌ها برآورده نشود (آن شخص طرد شده است) يا قوانين رعايت نشوند (شخص از بهترين حالت دور است)، در آن موقع باورهاي مركزي منفي درباره‌ي خود (من دوست‌داشتني نيستم)، و ديگران (به هيچ كس نمي‌توان اعتماد كرد) و يا دنيا (همه چيز برعليه من است)‌ فعّال مي‌شوند و با ناراحتي‌هاي شديد هيجاني همراه مي‌شوند. فرض‌ها، قوانين و باورها معمولاً در اوايل زندگي شكل مي‌گيرند و اغلب از آن‌ها صحبت نمي‌شود ـ يك حضور بي‌صدا و آرام در ذهن شخص ـ و براي اوّلين بار در طول درمان ممكن است آشكار شوند.
كشف سطوح عميق‌تر شناختي معمولاً هنگامي شروع مي‌شود كه درمانجويان مهارت و اعتماد اندكي را در شناسايي و پاسخ دادن به افكار منفي خودكارشان از طريق انجام دادن تكاليف منزل به‌دست آورده باشند. پرداختن به اين سطوح شناختي و ناديده انگاشتن مرحله‌ي افكار منفي خودكار ممكن است در درمانجويان احساس درماندگي، تهديد، ناراحتي و مقاومت ايجاد كند؛ به‌خاطر اين كه درمانگر خيلي زود سراغ مراحل عميق درمان مي‌رود و اين كار منجر خواهد شد تا درمانجويان درمان را به‌طور زودرس پايان دهند. با همه‌ي اين‌ها ما با درمانجوهايي كار كرده‌ايم كه آن‌ها آماده بوده‌اند، تمايل داشتند و قادر بودند در آغاز درمان بر روي باورهاي كليدي كار كنند.

شناسايي فرض‌ها و قوانين بنيادي
آشكارسازي عبارات «اگر .... آن‌گاه يا مگر اينكه .... در آن صورت» درمانجوها اغلب فرض‌هاي خود را با اين اصطلاحات بيان مي‌كنند (مردم نمي‌خواهند مرا بشناسند، مگر اين كه همه چيز را خوب انجام بدهم) آن‌ها آن‌چه را بيان مي‌كنند نخواهند فهميد، تا زماني كه شما آن‌ها را متوجّه اين نكته كنيد (آيا آن فرض مهمّي است كه رفتار شما را هدايت مي‌كند؟) گاهي مشخّص كردن فرض‌ها براي درمانجو مي‌تواند مشكل باشد، لازم است درمانگر به درمانجويان كمك كند تا آن‌ها را آشكار سازند.
در مكالمه‌ي زير، به درمانجو، كه خود را فرد پركاري مي‌داند كمك مي‌شود تا معاني ضمني ناخوشايند كارش را وقتي كه به شكل فرض منفي ترجمه مي‌شود، درك نمايد.
درمانجو : در زندگي پيشرفت كردن واقعاً برايم مهم است. خودم را در زندگي واقعاً تحت فشار گذاشته‌ام. موضع من اين گونه بوده است.
درمانگر : اگر براي پيش بردن زندگيت، خودت را تحت فشار نگذاري، چه مي‌شود؟ (درمانگر بخش اگر ... فرضيه را براي تشويق مراجع به پر كردن قسمت نتيجه‌گيري آن‌گاه ... آماده مي‌كند.)
درمانجو : در آن صورت زندگي من تباه شده ودر زندگي شكست خواهم خورد.

تشخيص بن‌مايه‌ها در افكار خودكار درمانجو
درمانگر مي‌تواند با همكاري درمانجو برگه‌ي ثبت‌ افكار روزانه را مرور نمايد تا اين كه بن‌مايه‌هاي تكراري را در افكار خودكار او شناسايي نمايد. براي مثال، نمونه‌اي از افكار خودكار عبارتند از : «من نياز دارم تا مطمئن شوم كه مردم مرا درست مي‌بينند.» «من نمي‌توانم در زندگيم بيمار باشم و چيزهايي را كه دارم به آرامي از دست بدهم.» از طريق بحث و گفت‌وگو، درمانجو قادر مي‌شود تا بن‌مايه‌ي كنترل را استخراج كرده و فرض خاصّي را كه زيربناي آن است، استنباط كند. اگر بر هر چيزي در زندگي كنترل نداشته باشم آن وقت، همه چيز از هم مي‌پاشد.

گفتارها، خاطرات و آرمان‌هاي خانوادگي (فنيل، 1999)
ردّپاي قوانين و فرض‌هاي درمانجو را مي‌توان در برخي از خاطرات اوّليّه يا نقل قول‌هاي خانوادگي كه در آن بزرگ شده، پيدا كرد. درمانجويي كه ياد‌آوري مؤكّد پدرش را به‌خاطر مي‌آورد : «اگر نتوانيد كاري را به‌خوبي انجام دهيد، بهتر است آن را انجام ندهيد» درمانجو گفت كه جذب اين قطعه‌ي ‌‌اطّلاعاتي از پدرش باعث شده كه از اشتباه كردن بترسد و در نهايت الگوي كم‌كاري در زندگي او گسترش يابد.

پرسش از درمانجو
همان‌گونه كه قبلاً در اين فصل اشاره كرديم، فرض‌ها و قوانين مي‌توانند ناگفته و مخفي بماند و به‌همين سبب بايد از سرنخ‌هاي درمانجو مانند جست‌وجو در برگه‌ي ثبت روزانه‌ي افكار براي يافتن بن‌مايه‌هاي تكراري در افكار آن‌ها، استنباط شود. بنابراين نبايد ناديده گرفته شود كه روشن‌ترين ومستقيم‌ترين روش براي استخراج فرض‌ها و قوانين پرسش از درمانجو است.
درمانگر : ما در برخي موقعيّت‌ها متوجّه شده‌ايم كه به‌خاطر ديگران برخي از نيازهاي شخصي خودتان را ناديده مي‌گيريد (چشم‌پوشي مي‌كنيد). آيا اين يك قانون يا يك فرض نيست كه شما در اين موقعيّت‌ها آن را دنبال مي‌كنيد؟
درمانجو : بلي يك قانون است : من بايد هميشه تمايلات و نيازهاي ديگران را قبل از خودم درنظر بگيرم. فنيل معتقد است كه قوانين معمولاً با يك عبارت «در غير اين صورت» پنهان ارتباط پيدا مي‌كنند (1999). در مثال بالا در غير اين صورت پنهان اين بود كه : در غير اين صورت من به‌عنوان يك آدم خودخواه و نامهربان نگريسته شده و در نهايت هيچ كس نمي‌خواهد با من آشنا شود.


مشخّص نمودن «بايد‌ها و بايست‌ها»
قوانين شخصي اغلب با عبارات «بايست و بايد» نظير «من نبايد در موقعيّت‌هاي اجتماعي نالايق به‌نظر برسم» و من بايد براي همكارانم قوي و لايق به‌نظر برسم. «هم‌چنان كه مثال‌ها نشان مي‌دهند، اين قوانين ناسازگارانه هستند، چون كه انعطا‌پذير نيستند.» به‌همين سبب اگر از آن‌ها تبعيت نشود، در زمينه‌ي مقابله‌ي سازنده چيزي براي «گفتن ندارند» (براي مثال درمانجويي كه در جشن، نوشيدني، خود را روي كسي مي‌ريزد و فوراً آن‌جا را ترك كند، چون نمي‌تواند با اين شرمندگي شديد خويش مقابله نمايد.) درمانجوها مي‌توانند ياد بگيرند تا با ياد‌آوري درمانگر «بايستي‌ها» و «بايد‌ها» را در تفكّرات خودشان بشناسند.
درمانجو : وقتي پسرم شلوغ مي‌كند، احساس مي‌كنم كه مقصّر منم كه او اين گونه رفتار مي‌كند چون من بايد بتوانم رفتار او را هميشه كنترل نمايم.

براي تهيه كتاب فوق مي بايست با انتشارات وراي دانش تماس بگيريد:
آدرس: تهران، ميدان انقلاب، خیابان 12 فروردین، کوچه نوروز، پلاک 28

تلفن : 66475750 (10 خط)
فکس : 66475808
همراه 2073901-0912
 

WebSite :  
  www.varayedanesh.com 


مشخصات كتاب:

نام كتاب: مقدمه ‌ای بر شناخت‌درمانی
نویسنده:مایکل نینان، ویندی درایدن
مترجم :عالیه شاطرلو
ناشر: انتشارات وراي دانش
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
تقاضا برای سلب اختیار تشخیص اختلال اسکیزوفرنی توسط روانشناسان بالینی!
چرا نباید برای جلب محبت یا عشق التماس کنیم؟
ویژگی‌های یک اردو مطالعاتی خوب چیست؟
چطور از فکر کردن بیش از حد به یک موضوع جلوگیری کنیم؟
نوجوانان آمریکایی بدون تلفن همراه احساس بهتری دارند
من با دروغ گفتن و آه وناله پول درمیارم
افراد کمال‌گرا چه ویژگی‌هایی دارند؟
كودكان را قرباني حرف مردم نكنيد
خودبیمارانگاری از خود بیماری مرگبارتر است!
راه‌ درمان تب بالای تمایل به عمل‌های زیبایی چیست؟
نبود اضطراب مسئله ساز است،کمی اضطراب ارزش انطباقی دارد و اضطراب فراوان خرابی به بار می آورد.