پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 25 Apr 2024
تاریخ انتشار :
سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۱ / ۰۹:۳۷
کد مطلب: 10736
۳
۶

قانون باورها / باورهايي‌که شما را مي سازند

قانون باورها  / باورهايي‌که شما را مي سازند
باور چیست؟
من باور دارم
تو باور داری
او باور دارد
و باور چیزی است ”داشتنی“
”باور“ تعیین‌كننده نوع ارتباط شما با یك ”گزاره“ است:
”برنادت سوبیرو یك قدیسه است.“ اگر ارتباط شما با گزارهء فوق از نوع پذیرش باشد. شما به این گزاره باور دارید و اگر از نوع نفی باشد، شما به این گزاره باور ندارید. همانطور كه توجه دارید این به معنای عدم یا وجود ”ارتباط“ نیست. وقتی شما با گزارهء فوق هیچ ارتباطی ندارید كه از مفهوم ”قدیسه“ بی‌اطلاع باشید یا شخصی به نام ”برنادت سوبیرو“ را نشناسید، كه در این صورت موضع شما در قبال باور به گزارهء فوق تنها می‌تواند نمی‌دانم باشد.

دانشمندان براي بررسي تعيين ميزان قدرت باورها بر کيفيت زندگي انسانها آزمايشي را در دانشگاه هاروارد انجام دادند. 80 پيرمرد و 80 پيرزن را انتخاب کردند. يک شهرک را به دور از هياهو برابر با 40 سال پيش ساختند. غذاهاي 40 سال پيش در اين شهرک پخته مي شد. خط روي شيشه هاي مغازه ها، فرم مبلمان، آهنگ ها، فيلم هاي قديمي، اخباري که از راديو و تلويزيون پخش مي شد را مطابق با 40 سال قبل ساختند. بعد اين 160 نفر را از هر نظر آزمايش کردند؛ تعداد موي سر، رنگ موي سر، نوع استخوان، خميدگي بدن، لرزش دستها، لرزش صدا، ميزان فشار خون و غيره. بعد اين 160 نفر را به داخل اين شهرک بردند.
بعد از گذشت 5 الي 6ماه کم کم پشتشان صاف شد، راست مي ايستادند، لرزش دستها بطور ناخودآگاه از بين رفت، لرزش صدا خوب شد، ضربان قلب مثل افراد جوان، رنگ موهاي سر شروع به مشکي شدن کرد و چين و چروکهاي دست و صورت از بين رفت.

علت چه بود؟
خيلي ساده است. آنها چون مطابق با 40 سال پيش زندگي کردند، باور کرده بودند 40 سال جوان تر شده اند. انسان ها همان گونه که باور داشته باشند مي توانند بينديشند. باورهاي آدمي است که در هر لحظه به او القا مي کند که چگونه بينديشد. اصولا فرق بين انسان ها، فرق ميان باورهاي آنان است. انسانهاي موفق با باورهاي عالي، موفقيت را براي خود خلق مي کنند. انسان هاي ثروتمند، باورهاي عالي و ثروت آفرين دارند که با اعتماد به نفس عالي خود و بدون توجه به تمام مسائل به دنبال کسب ثروت مي روند و به لحاظ باورهاي مثبتشان به ثروت مطلوب خود مي رسند.

قانون زندگي قانون باورهاست. باورهاي عالي سرچشمه همه موفقيتهاي بزرگ است. توانمندي يک انسان را باورهاي او تعيين مي کند. انسان ها هر آنچه را که باور دارند خلق مي کنند. باورهاي شما دستاوردهاي شما را در زندگي مي سازند زيرا باورها تعيين کننده کيفيت انديشه ها، انديشه ها عامل اوليه اقدام ها و اقدام ها عامل اصلي دستاوردها هستند.

واژه "Belief" در فارسی به باور، عقیده، ایمان و اعتقاد ترجمه شده است.[1] این واژه از اصطلاحات مربوط به حوزه روان‌شناسی اجتماعی است كه مباحث مربوط به پدیده روانی اعتقاد را از این حیث كه دارای رفتارسازی اجتماعی است مطالعه می‌كند. در یک تعریف ساده و رسا، «باورها یا عقیده‌ها، اندیشه‌هایی هستند كه فرد به درستی و حقانیت آن‌ها اعتقاد دارد.»[2]
کرچ و کرچفلید باور را چنین تعریف کرده‌اند:‌ «باور، سازمانی باثبات از ادراک و شناختی نسبی درباره جنبه خاصی از دنیای یک فرد است.» برای مثال، ‌اعتقاد به بابانوئل که مفاهیم گوناگون به آمیخته‌ای همچون: جنبه جسمانی، ‌لباس و نوع پوشش، جنبه کارکردی آن را دربر می‌گیرد. در مفهوم وسیع‌تر،‌ باورها دربرگیرنده شناخت یا دانسته‌ها، ‌عقاید یا آیین است.»[3]

منابع باورها
باورها از کجا شکل می‌گیرند؟ منابع شناختی و عاطفی و بینشی شکل‌گیری باورها چیست؟ برخی از روان‌شناسان اجتماعی به این نتیجه رسیده‌اند که «باورها سه ریشه اصلی دارند: تجربه شخصی، ‌اطلاعات حاصل از دیگران و استنتاج،‌ حتی ممکن است باورها محصول همزمان این سه منبع باشند. مثلاً،‌ ممکن است شخصی نوار جدید آقای X را خیلی خوب توصیف کند زیرا شخصاً به آن گوش داده است. همچنین نوار مزبور ممکن است به این علت خیلی خوب به نظر برسد که فردی مورد اعتماد آن را تعریف کند یا در روزنامه‌ها راجع به آن مطالب مثبت زیادی نوشته شده باشد. در حالت اخیر،‌ باور شخص بر اطلاعات حاصل از دیگران استوار خواهد بود. بالاخره،‌احتمال دارد که شخص اصلاً به نوار گوش نداده باشد و کسی هم درباره آن با او صحبت نکرده باشد اما باور او و محصول این استنتاج باشد: چون نوارهای آقای X خیلی خوب است،‌ پس نوار جدید او نیز به احتمال نزدیک به یقین خیلی خوب خواهد بود.»[4] باورهای ارزشی و غیرارزشی می‌توان به این باور ویژگی‌هایی نسبت داد؛ اگر باور مورد ارزیابی قرار گیرد، از باور ارزشی صحبت خواهد شد. مثلاً، می‌توان سرعت اتومبیل را "خطرناک" یا "اعصاب خردکن" توصیف کرد. همچنین، باور می‌تواند به ارتباط بین دو موضوع مربوط باشد. مثلاً، افراد سیگاری، ‌پس از مبتلا شدن به سرطان، اعلام می‌کنند که به‌عقیده آن‌ها مصرف سیگار بر سلامت جسمی اثر مستقیم دارد، در حالی که قبلاً این واقعیت را قبول نداشتند.[5]
مفاهیم مرتبط با باور نگرش، دید قالبی، عقیده، باور، تعصب و پیش‌داوری از مفاهیم نزدیک به‌هم اما در واقع جدا هستند که اگر برخی از آن‌ها در عرف عامه به‌جای هم به‌کار روند، خیلی دور از انتظار نیست اما در برخی متون علمی و ترجمه‌ای هم گاهی اوقات به جایگاه استعمال این مفاهیم توجه نمی‌شود و بدون ضابطه معینی به‌جای هم استعمال می‌شوند؛ خصوصاً عقیده و باور «که غالباً مترادف با نگرش تلقی شده‌اند.»[6] به‌عنوان مثال در عبارت زیر که به فرق باور به‌عنوان جزیی از نگرش پرداخته است، باور و عقیده را به یک معنی به‌کار برده است: «عقیده و نگرش دو جنبه مکمل یک فرایند هستند. اولی از پویایی و زمینه‌های عاطفی بیشتری برخوردار است و دومی، بیشتر جنبه عقلانی و گفت و شنود و ارتباط شفاهی دارد.
این امر نشانگر آن است که نگرش و عقیده،‌ آن‌چنان در هم آمیخته‌اند که سنجش افکار (عقاید) عمومی اغلب از طریق "سنجش نگرش" انجام می‌گیرد و نگرش‌های فرعی گویای این واقعیت است که چرا و چگونه یک گفت و شنود یا یک بحث منطقی قادر به تغییر عقاید نیست و تنها می‌تواند (گاهی) عقاید موجود را تقویت کند.»[7] بنابراین، لازم است با رویکرد افتراقی، به تعریف مختصری از مفاهیم مرتبط با باور پرداخته ‌شود. از طرف دیگر در منابع موجود روان‌شناسی توجه بسیار ناچیزی به بحث باور شده است و طرح آن در ضمن این مفاهیم مشابه است که البته درهم‌تنیدگی این مفاهیم هم در این مساله دخیل بوده است. در هرحال، با تشریح اجمالی این مفاهیم با رویکرد افتراقی، این فایده هم وجود دارد که درک بهتری از مفهوم باور به‌وجود خواهد آمد؛ چنانچه به گفته مک‌گوایر این اصطلاحات «نام‌هایی هستند در جستجوی یک تمایز به‌جای اینکه تمایزی در جستجوی یک اصطلاح باشند.»[8]

1. عقیده (Opinion)؛ در ساده‌ترین سطح، ‌عقیده چیزی است که شخص بر مبنای واقعیات،‌ درست می‌پندارد. بدین‌سان، ‌من عقیده دارم که: کمتر از 15000 دانشجو در دانشگاه کالیفرنیا در سانتاکروز ثبت‌نام کرده‌اند؛ بستن کمربند ایمنی از وقوع سوانح اتومبیل جلوگیری می‌کند؛ شهر نیویورک در تابستان گرم است. این قبیل عقاید اساساً شناختی هستند، و در ذهن رخ می‌‌دهند نه در اندرون بدن. همچنین ناپایدارند، ‌یعنی می‌توان آن‌ها را با شواهد مخالف خوب و روشن، دگرگون کرد. بدین‌سان،‌ اگر رالف‌ نادر (کارشناس مسایل اتومبیل) شواهدی به من عرضه کند که حاکی از اینکه کمربندهای ایمنی با ساخت کنونی خود، ‌سوانح رانندگی را کاهش نمی‌د‌هند،‌ عقیده خود را در مورد مسئله تغییر می‌دهم.»[9] در تفاوت عقیده و باور گفته‌اند: «باورها جنبه کلی‌تری نسبت به عقاید دارند. آن‌ها دنیای فرد را می‌سازند و به او ثبات نظر و عقیده می‌دهند. مجموعه مطالبی که ما درباره یک موضوع خاص می‌د‌انیم و همه قضایایی که برای ما معنایی ندارند و همچنین همه موضوعاتی که ما فکر می‌کنیم واقعیت دارند، باور ما را تشکیل می‌دهند.»[10] برخی هم در تفاوت عقیده و باور گفته‌اند: «اصطلاح عقیده همچنان به گستردگی و به‌ویژه در مورد نظرخواهی از عقاید عمومی، جایی که تمرکز روی نگرش‌های مشترک و اعتقادات گروه‌های بزرگی از مردم است به‌کار می‌رود. به‌طور کلی این عقاید عمومی ترکیبی هستند از نگرش‌ها، باورها، و نیت‌های رفتاری، به‌عنوان مثال در یک نظرخواهی تلویزیونی ممکن است از پاسخ‌دهندگان پرسیده شود آیا کاندیدایX  را قبول دارید؟، «آیا تصور می‌کنید که کاندیدایX  به مسایل طبقات محروم جامعه علاقمند است؟ و اگر امروز انتخابات صورت گیرد، آیا به کاندیدایX  رأی می‌دهید؟»[11]

2. نگرش (Attitude)؛ برای درک بهتر مفهوم نگرش و ارتباط آن با باور و عقیده، «فرض کنید شخصی معتقد باشد که یهودیان به اعمال بازرگانی "زیرکانه" اشتغال دارند،‌ یا اینکه شرقی‌ها آدم‌های موذی و آب زیر کاه‌اند، ‌یا افراد کمتر از 25 سال دارای خردمندی ویژه‌ای هستند، یا اینکه شهر نیویورک همچون یک جنگل است [...] این‌ها،‌ هم هیجان‌آور و هم ارزیابی کننده‌اند، یعنی، بر دوست داشتن و دوست نداشتن دلالت دارند. اعتقاد به اینکه شرقی‌ها موذی و آب زیرکاهند، ‌قویاً‌ بر این دلالت دارد که فرد علاقه‌ای به آن‌ها ندارد. عقیده به اینکه شهر نیویورک همچون یک جنگل است، با این عقیده که در تابستان هوای نیویورک گرم است تفاوت می‌کند. عقیده به اینکه شهر نیویورک همچون یک جنگل است صرفاً شناختی نیست، بلکه با ارزیابی کم منفی و قدری هیجان و اضطراب همراه است. عقیده‌ای که شامل یک جزء ارزیابی کننده و یک جزء هیجانی باشد، ‌نگرش نامیده می‌شود. در مقایسه با عقاید، نگرش‌ها خیلی به دشواری تغییر می‌یابند.»[12] پس وجود مؤلفه عاطفی،‌ نگرش‌ها را از دانش یا اعتقاد متمایز می‌كند.[13] همچنین نگرش دارای بعد سومی به نام رفتار است. برخی محققان، نگرش را حلقه واسط بین باورها و رفتار دانسته‌اند؛ یعنی باورها وقتی به نگرش تبدیل شوند، می‌توانند در رفتار متجلی گردند. ایشان معتقدند هر نگرشی دارای یک بعد شناختی است که نگرش (که ماهیت عاطفی دارد)، از آن تغذیه می‌گردد.[14] جنبه رفتاری نگرش به هدف‌ها مربوط می‌شود،‌ یعنی اعمالی که در برابر یک موضوع که باور و حالت عاطفی مثبت یا منفی به آن پیدا شده است، نشان داده می‌شود.[15]   سه بعد شخص و موضوع نگرش «نوار آقای X»[16]

3. دید قالبی (Stereotype)؛ دید قالبی را حاصل تعمیم به‌جا یا نابه‌جای نگرش‌ها می‌دانند. نگرش، از مواد مقدماتی و پیش‌نیازهای تحقق دید قالبی است که خود برآیندی از عقاید و باورهاست. البته نه اینکه هر نگرشی به شکل‌گیری دبد قالبی منتهی شود.  «نگرش، نخست تعمیم می‌یابد سپس دید قالبی شکل می‌گیرد.»[17]
روان‌شناسان، دید قالبی را یك رشته باورها و عقایدی درباره جنبه‌هایی از رفتار دانسته‌‌اند كه تصور می‌شود، اكثر افراد گروه خاصی دارا می‌باشند. چنان‌كه عقیده رایج بسیاری از اروپاییان بر این است كه مردم سواحل دریای مدیترانه افرادی زودجوش و هنرمند هستند، در صورتی كه مردم شمال اروپا خون‌سرد، ولی فعال و پركارند و ساكنان جزایر دریای جنوب را مردمی بی‌قید، راحت‌طلب و بركنار از هر گونه جاه‌طلبی می‌شناسد.[18]
تفکر آدمی همواره منطقی نیست. ما آدمیان با اینکه بر تفکر دقیق و ظریف  تواناییم، به همان اندازه هم در معرض بروز تحریفات و غرض‌ورزی‌های بسیاری در فرایند فکری خویش هستیم. به منظور فهم نحوه تغییر نگرش‌ها، لازم است که نخست پیچیدگی‌های تفکر آدمی و نیز انگیزه‌هایی را که مردم را به مقاومت در برابر تغییر، برمی‌انگیزند،‌ بفهمیم.[19]
نگرش‌ها عقاید و باورها ارتباط تنگاتنگی دارند و می‌توان گفت که زیربنای عقلی و منطقی عقاید و باورها را تشکیل می‌دهد. اگر نگرش تمایلی است به انجام کارهای مناسب یا نامناسب نسبت به موضوعی خارجی، عقیده نمود بیرونی آن است. عقیده اندیشیدن نسبت به واقعی بودن یک موضوع است؛ قضاوتی است که ما نسبت به موضوعی داریم برای مثال، اگر بگوییم «این موضوع بد است» عقیده خود را نسبت به آن موضوع بیان کرده‌ایم. البته تعمیم مذکور تنها ناظر یا فرآیند شکل‌گیری دید قالبی است و نه تایید اتقان آن؛ زیرا از نظر روان‌شناسان اجتماعی، «دید قالبی اعتبار بسیار كمی دارد و اصولاً در مورد گروه در عمل، بی‌معنا و كم‌ارزش است. بسیاری افراد را در هر گروهی می‌توان دید كه دارای ویژگی‌ها و اوصافی مخالف نظر رایج می‌باشند.»[20] و همچنین روان‌شناسان اجتماعی درباره آثار و زمینه‌های سوء دید قالبی بر این باورند که «تصورات قالبی، باورهای تعمیم‌یافته‌ای است كه در مورد برخی از اقلیت‌های مذهبی، نژادی و قومی ساخته و پرداخته می‌شود. اعضای این اقلیت‌ها، ویژگی‌های شخصیتی و الگوهای رفتاری خاص و از پیش تعیین شده‌ای از خود نشان می‌دهند. بنابراین، تصورات قالبی در برابر استدلال مخالف سخت مقاومت می‌كند و افرادی كه دارای باورهای قالبی است، همواره دچار تعصب می‌شود.»[21]

4. تعصب و پیش‌داوری (prejudice)؛ پیش‌داوری یا تعصب، نگرش و عقیده مساعد یا نامساعدی است که بدون نسبت به شخصی، شیئ یا امری اعمال می‌شود و حتی  با دلایل و مدارک مسلمی که خلاف آن‌را ثابت می‌کنند تغییر نمی‌یابد. کسی که پیش‌داوری می‌کند بی‌رحمانه به زیان مخالفان خود نظر می‌دهد و از اظهار مخالفت و نفرت احساس رضایت می‌کند. بنابراین، از دلیل آوردن روگردان است و حتی کارهای معقول  آنان را نادیده می‌گیرد یا وارونه نشان می‌دهد.[22]
بنابراین، پیش‌داوری را باید آفت و آسیب شناخت، باور و عقیده دانست که نگرش‌ها و دیدقالبی نادرست ایجاد می‌کند. سارا سر کلاس درس خجالت مي کشد دستش را بلند کند و سوالش را بپرسد، اگر معلم هم سوالي بپرسد تپش قلبش بالا مي رود و نمي تواند به درستي به سوال معلم جواب دهد. مشکل سارا به همين جا ختم نمي شود؛ او خواهر کوچکتري دارد که بسيار اجتماعي است و به راحتي در هر جمعي حاضر مي شود. اين موضوع مشکل او را دوچندان مي کند چون هميشه در خانواده و اقوام با خواهرش مقايسه مي شود. چرا اين دو خواهر اين قدر با هم متفاوتند؟ تفاوت آن ها در چيست؟


تصوير ما از خودمان
همه ما تصويري از خودمان داريم، تصويري از نقاط قوت و ضعف ، توانايي ها، ارزشمندي و ارتباط مان با افراد ديگر. معمولا خودمان را با اين تصوير مي شناسيم، براي مثال اگر در تصوير ذهني خودمان، آدم زشتي باشيم، هر گونه تعريف از جانب ديگران را قبول نمي کنيم يا ممکن است اين تعريف را به حساب دلسوزي آن ها بگذاريم.
اين تصوير از باورهاي ما نشات مي گيرد. باورها مفاهيمي اصلي هستند که بر اساس آن ها زندگي مي کنيم. باورها در حقيقت هويت ما و تعيين کننده جنبه عاطفي زندگي و چگونگي احساس مان به خودمان مي باشند. آن ها همه چيز زندگي را تحت تاثير قرار مي دهند؛ از انتخاب همسر گرفته تا لذت بردن از يک روز پاييزي. تصويري که هر کس از خودش دارد، به روشني پايه و اساس اکثر تصميم گيري هاي شخصي وي است. وقتي تصوير شما از خودتان پر از عيب و نقص است، پيامي که به شما مي دهد اين است که شايستگي هيچ موفقيتي را نداريد؛ ولي اگر تصويرتان جذاب و سرشار از قدرت و اطمينان است، دنيا در نظر شما خوشايندتر و دستيابي به آرزوها امکان پذيرتر خواهد بود.


باورها چگونه شکل مي گيرند
باورها حالتي دو قطبي دارند و تجربه هاي افراد را به دو دسته مثبت و منفي تقسيم مي‌کنند. شما خيلي سريع مي توانيد در ذهن خود حدس بزنيد که يک رويداد آزاردهنده يا خوشايند، دردناک يا لذت بخش، خوب يا بد است. اين که مي توانيد با آن رويداد مقابله کنيد يا خير؟ قهر کردن دوست تان مي تواند براي شما يک تهديد محسوب شود و شما را عصباني کند، يا فرصتي براي تجديد رفتار و دلجويي از او فراهم کند. همان طور که رشد مي کنيد، فهرست هاي ذهني از اين وقايع تهيه مي کنيد، يعني تجربياتي جديد به هر دو سوي مثبت و منفي مي افزاييد.
اين ها در حقيقت الگوهايي هستند که تجربه هاي بعدي را با آن ها مقايسه مي کنيد. براي مثال اگر پدرتان هميشه شما را براي کند ياد گرفتن سرزنش مي کرد، الان هم اگر در يادگيري موضوعي کند باشيد، انتظار سرزنش داريد يا خودتان را سرزنش مي کنيد. اين قبيل تجربه ها مي تواند در شکل گيري باورهايي مثل اين که «اگر اشتباه کنم، حسابي افتضاح مي شود»، که شايد يکي از باورهاي اصلي سارا باشد، نقش مهمي دارند.


انواع باورها
در ذهن ما انسان ها باورهاي بسيار زيادي وجود دارد. به جرات مي توان گفت درباره هر چيزي که با آن آشنايي داريم، باوري هم به آن داريم. براي مثال ممکن است اصلا اهل فوتبال نباشيد ولي حتما در مورد آن باور يا اعتقادي داريد. آنچه براي ما اهميت دارد باورهايمان درباره خودمان است که تعيين کننده حالات ذاتي و تصميم گيري‌هاي ما هستند. البته همه اين باورها ناکارآمد نيستند. مثلا اعتقاد به اين که «من هم حق اشتباه دارم» خيلي از مواقع مي تواند به بهداشت رواني ما کمک زيادي کند.قصد داريم به تدريج اين باورهاي ناکارآمد را به شما معرفي کنيم و براي تغيير آن ها، تا جاي ممکن راه حل هاي کاربردي ارائه کنيم.


باور کمال گرايي يا بي نقص بودن
برخي افراد معتقدند که نبايد کاري انجام داد يا بايد آن  را به بهترين نحو و شکل ممکن انجام داد. اين نوع تفکر، به «تفکر دو قطبي» يا «تفکر همه يا هيچ» معروف است چرا که فرد کوچک ترين خطا يا اشتباه در کار خويش را نمي تواند بپذيرد. به عبارتي کار را شروع مي کند ولي چنان چه در انجام آن اشتباهي کند ديگر آن  را ادامه نخواهد داد يا اگر احتمال بدهد در آن موفق نمي شود، حتي به سمت آن هم نمي‌رود. براي نمونه مي توان دانشجويي را مثال زد که هميشه مي خواهد بهترين تحقيق را انجام دهد يا مرد يا زني که مي خواهد بهترين همسر را انتخاب کند يا مادري که مي‌خواهد بهترين باشد.
اين تفکر انعطاف ناپذير، انرژي زيادي از فرد مي گيرد، وي را دچار افت خلق مي کند و اکثر مواقع به نتيجه دلخواه منجر نمي‌شود. تصور کنيد اگر اديسون چنين تفکري داشت، آيا هيچ وقت موفق به اختراع لامپ مي شد! اين نوع باور از دوران کودکي شکل مي گيرد و در ساليان بعد تداوم پيدا مي کند. معمولا والديني که سخت گير هستند و کوچکترين اشتباه کودک را به او گوشزد مي‌کنند يا والديني که سخت راضي مي شوند(يعني کودک تلاش زيادي مي کند که آن ها را راضي کند ولي هميشه يک جاي قضيه ايراد دارد!) باعث شکل گيري اين باورها مي شود. چون کودک ياد مي گيرد که کارش بايد بي عيب باشد تا مورد تاييد قرار گيرد، بعدها اين انتظار را از خودش نيز خواهد داشت. او بزرگ مي‌شود ولي اين باور هم چنان بر زندگي او حاکم است.


تغيير باور کمال گرايي
جنبه خوب قضيه آن است که چون اين باورهاي ناکارآمد آموزش داده شده اند پس مي توان با يادگيري باورهاي مؤثرتر و کارآمدتر و جايگزيني آن ها با اين باورها، مانع فعال شدنشان شد. البته چون سال هاي زيادي است که اين باورها در ذهن حاکم بوده اند، تغيير آن ها سخت و زمانبر است، ولي رهايي و انرژي باورهاي مؤثر به قدري خوشايند است که فرد خيلي زود تمايل به بهره گيري آن را پيدا مي کند.بعد از اين که فهميديد چنين باوري داريد و احساس کرديد بايد آن را تغيير بدهيد، بر روي برگه‌اي باور اول خود را بنويسيد: براي مثال « هيچ کاري نبايد ايراد داشته باشد» يا « اگر فکر مي کني نمي تواني به خوبي انجام دهي پس انجام نده». حالا در مقابل هر يک، باور کارآمد آن را بنويسيد: براي مثال « من هم حق دارم اشتباه کنم» يا « بهتر است کار را با کمي اشتباه انجام بدهم تا اين که اصلا انجام ندهم».مسئله مهم اين است که اين باور جديد را هميشه در ذهن داشته باشيد يا جلوي چشم خود بگذاريد. هر وقت هنگام شروع يا انجام کاري دوباره دچار ترديدهاي سابق شديد، از باورهاي جديد استفاده کنيد. به تدريج ذهن شما ياد مي گيرد که از اين باور جايگزين استفاده کند و خودبه خود جلوي فعال شدن باورهاي قبلي را مي گيرد. راهنمايي گرفتن از يک روان شناس خبره، مي تواند در تغيير اين باورها به شما کمک زيادي بکند.در هفته‌هاي آينده ديگر باورهاي ناکارآمد را بررسي مي کنيم.

ارضا نشدن برخي نيازها چه طور در کودکي، زمينه ساز شکل گيري اين باورها يا طرح واره ها مي شود.

هر کودک با پنج نياز هيجاني اساسي متولد مي شود:

1- دلبستگي ايمن به ديگران شامل نياز به امنيت، ثبات، محبت و پذيرش از سوي والدين يا مراقبان کودک

2- خودگرداني(استقلال)، کفايت و هويت

3- آزادي در بيان نيازها و هيجان هاي سالم

4- خودانگيختگي و تفريح

5- محدوديت هاي واقع بينانه


در همه انسان ها اين نيازها وجود دارد يعني جهان شمول است، اگرچه ممکن است شدت و ضعف آن، در افراد متفاوت باشد.
فردي که سلامت رواني دارد مي تواند اين پنج نياز را، به طور سازگارانه اي ارضا کند. اگر در محيط اوليه کودکي، ارضاي برخي از اين نيازها با ناکامي رو به رو شود يعني در ارضاي آن افراط يا تفريط صورت گيرد، باورها يا طرح واره هاي ناکارآمد شکل مي گيرد. در اين مطلب به بررسي باورهاي شکل گرفته ناشي از ارضا نشدن دو نياز اول يعني نياز به دلبستگي و خودگرداني مي پردازيم. هفته بعد و در آخرين مبحث از اين موضوع، سه نياز باقي مانده و باورهاي مرتبط با آن ها را توضيح مي دهيم.

نياز به دلبستگي ايمن:
دلبستگي يعني يک رابطه عاطفي امن که در آن، نياز کودک به محبت و پذيرش برآورده مي شود. برخي افراد نمي توانند با ديگران دلبستگي هاي ايمن و رضايت بخشي ايجاد کنند. معمولا اين افراد والديني بي ثبات، بدرفتار، سرد و بي عاطفه، طرد کننده يا منزوي داشته اند. بسياري از آن ها در دوران کودکي مشکل داشته اند و در بزرگ سالي به طور نسنجيده و احساسي، از يک رابطه آزاردهنده و خود آسيب رسان به رابطه ديگري پناه مي برند. يا از برقراري روابط بين فردي نزديک اجتناب مي کنند. ناکامي در ايجاد يک دلبستگي ايمن با والدين يا ارضا نشدن نياز به محبت و پذيرش، مي تواند باعث شکل گيري 5 باور ناکارآمد در اين افراد شود.

طرح واره رهاشدگي:
افراد داراي اين باور يا طرح واره، اعتقاد دارند که روابط شان با افراد مهم زندگي ثباتي ندارد، به عبارتي بزرگ ترين دغدغه آن ها از دست دادن روابط است. هم چنين احساس مي کنند افراد مهم زندگي شان، در کنار آن ها نمي مانند. زيرا از نظر هيجاني غير قابل پيش بيني، بي ثبات و اعتمادناپذيرند؛ فقط چند وقتي کنار آن ها مي مانند و بالاخره مي ميرند. يا او را به حال خويش رها مي کنند يا به فرد ديگري علاقه مند مي شوند؛ براي مثال کسي که مدام به اين موضوع فکر مي کند که بالاخره همسرش به او خيانت مي کند يا ممکن است بيرون از خانه به شخص ديگري علاقه مند شود و او را ترک کند، نمونه افرادي است که چنين طرح واره اي دارند.

طرح واره بي اعتمادي:
اين افراد بر اين باورند که ديگران با کوچک ترين فرصت، از آن ها سوء استفاده مي کنند؛ براي مثال به آن ها آسيب مي زنند، تحقيرشان مي کنند، دروغ مي گويند، بدرفتاري مي کنند يا آن ها را دست مي اندازند. معمولا اين افراد هميشه در گفتار و رفتار افراد ديگر، جنبه هاي منفي مي بينند که از آن بوي توطئه و بدخواهي مي آيد. نزديک شدن به اين افراد يا کشاندن آن ها به جلسات درمان کاري، عبث و بيهوده است چرا که نمي توانند به هيچ کس از جمله درمان گر اعتماد کنند.

طرح واره محروميت هيجاني:
اين افراد انتظار ندارند تمايل آن ها براي برقراري رابطه هيجاني با ديگران، به طور کافي ارضا شود، به عبارتي گمان مي کنند که ديگران نمي توانند آن ها را درک کنند، بپذيرند يا مورد محبت قرار دهند. گاهي ممکن است فکر کنند محروم از محبت و همراهي ديگران هستند، گاهي محروم از همدلي و درک نشدن از سوي ديگران. گاهي نيز فکر مي کنند از حمايت و راهنمايي ديگران و داشتن يک منبع قدرت قابل اتکا محروم اند. معمولا اگر اين افراد روان درماني نشوند، تلاش براي ارائه هر نوع محبت يا اثبات آن راه به جايي نمي برد.


طرح واره نقص و شرم:
افراد داراي اين باور يا طرح واره احساس مي کنند در مهم ترين جنبه هاي شخصيتي شان، انساني ناقص، نامطلوب، بد، حقير يا بي ارزش اند. يا اين که در نظر افراد مهم زندگي شان، فردي منفور و نامطلوب به شمار مي آيند. هم چنين اين طرح واره، حساسيت بيش از حد نسبت به طرد، انتقاد، سرزنش، کم رويي، مقايسه هاي نا به جا، احساس ناامني در حضور ديگران و حس شرمندگي در ارتباط با عيب و نقص هاي دروني را به همراه دارد.


طرح واره انزواي اجتماعي و بيگانگي:
اين افراد احساس مي کنند با ديگران متفاوت و وصله ناجور اجتماع اند. معمولا اين افراد به هيچ گروه يا جمعي احساس تعلق خاطر ندارند.


نياز خودگرداني و کفايت:
دومين نياز، «خودگرداني»، يعني توانايي فرد براي جدا شدن از خانواده و داشتن عملکرد مستقل است. اين توانايي در مقايسه با افراد هم سن و سال سنجيده مي شود. افرادي که اين نياز در آن ها به درستي ارضا نمي شود، در زمينه استقلال از والدين و عملکرد مستقلانه و احساس کفايت، مشکل دارند. والدين اين افراد براي آن ها هر کاري انجام مي دهند و به شدت از آن ها حمايت مي کنند. گاهي برعکس به ندرت از آن ها مراقبت يا نگهداري مي کنند. افراط و تفريط در حمايت از کودک به مشکلاتي در حوزه خودگرداني منجر مي شود.
والدين اين افراد معمولا به اعتماد به نفس کودک خود آسيب مي زنند. در استقلال و عملکرد مستقل خارج از خانه نيز کودک را دچار ترديد مي کنند؛ براي مثال مادري که تا مقطع دبيرستان پا به پاي کودک در انجام تکاليف به او کمک مي کند، نادانسته احساس کفايت کودک را از بين مي برد و شايد خودش از اين مسئله بي خبر است و حتي خود را مادري نمونه نيز بداند. در دنياي واقعي، هميشه همه خواسته هاي مان برآورده نمي شود و ناکامي جزو قوانين اصلي زندگي است، از اين رو لازم است کودک در برآوردن خواسته هاي خود گاهي ناکام شود و براي آن تلاش کند و از طرفي بايد خيلي مواقع به کودک فرصت انجام کار مستقل را حتي به صورت اشتباه داد؛ براي مثال به کودک اجازه داد خودش لباسش را انتخاب کند يا براي مشکل به وجود آمده با دوست هم کلاسي اش، خودش راه حلي پيدا کند.

طرح واره وابستگي و بي کفايتي:
اين افراد احساس مي کنند بدون کمک جدي ديگران، نمي توانند از عهده مسئوليت هاي روزمره شان بر آيند. اين باور معمولا خود را به شکل انفعال يا درماندگي افراطي نشان مي دهد. مرد يا زني که حتي بعد ازدواج براي کوچک ترين کارهايش، از خانواده اش نظر مي خواهد مي تواند مثالي از افرادي باشد که اين طرح واره را دارند.


طرح واره آسيب پذيري نسبت به ضرر يا بيماري:
اين افراد به شدت مي ترسند مبادا هر لحظه دچار فاجعه اي شوند و نتوانند با آن مقابله کنند. اين افراد مي ترسند بيمار شوند، کنترل شان را از دست دهند يا يک بلا يا فاجعه مانند تصادف يا جنايت برايشان رخ دهد. نگراني دائمي، مشخصه اصلي اين افراد است. مادري که تا برگشت فرزندش از مدرسه يا يک اردوي تفريحي به قول خودش «خون به جگر مي شود» نمونه اي از اين افراد است.

طرح واره خود رشد نيافته:
اين افراد معمولا درباره يک يا چند نفر از افراد مهم زندگي شان، بيش از حد اشتغال ذهني دارند. معمولا اين افراد را جداي از آن ها (که معمولا والدين شان هستند) نمي توان تصور کرد. مردي که بدون دليل منطقي حتما بايد روزي دو بار به خانواده اش سربزند يا با فراهم آمدن کوچک ترين فرصتي از آن جا سر در مي آورد، مي تواند مثالي از اين گونه افراد باشد.


طرح واره شکست:
آن ها معتقدند حتما در دست يابي به حد معمولي پيشرفت هم (زمينه هايي مانند تحصيل، ورزش، شغل) شکست خواهند خورد. در مقايسه با هم سن و سالان شان خيلي بي کفايت اند. افرادي که اين طرح واره را دارند، اغلب خود را کم هوش، بي استعداد يا ناموفق مي دانند. شايد تاريخچه زندگي آن ها اين مسئله را تأييد نکند. ولي متاسفانه باور بي کفايتي، هميشه همراه آن ها خواهد بود.  
-
تفاوت بین باور و نگرش چیست؟
نگرش (Attitude) و باور (Belief) دو واژه یا بهتر است بگویم دو متغیری هستند که نه تنها معنای جنرال و عمومی در بین افراد جامعه دارند، بلکه بخاطر تعاریف تخصصی که برای آنها در ترمینولوژی علم روانشناسی درنظر گرفته شده است از پر کاربرد ترین واژه های کلیدی در مقالات و پژوهش های مرتبط با آن بخشی از روانشناسی که مرتبط با علوم رفتاری (Behavioral studies) است می باشند و این نوع مطالعات از شایعترین پژوهش های مالتی دیسیپلیناری است که شاخه های متعددی از علوم را در بر میگیرد از جمله: علوم روانشناسی، علوم پزشکی، توسعه بهداشت، علوم مدیریت، علوم فن آوری اطلاعات و ارتباطات، تجارت الکترونیک، بانکداری، بازاریابی و مارکتینگ، علوم ورزشی، و .... و تقریبا هر پژوهشگری که بخواهد به عوامل موثر(Predicting factors, explaining factors) در تصمیم (Intention) به بروز یک رفتار (Behavior) بپردازد، و یا اگر به زبان Research Methodology و آمار بخواهیم بگوییم، قصد داشته باشد سهم متغیرهای Predictor در Explain کردن واریانس در متغیر Outcome که هردو متغیر از عوامل روانشناختی باشند را محاسبه کند، ازاین نوع مطالعات استفاده می کند.  

« تعریف باور و باورهای غیر منطقی »
باور¹ یعنی اعتقاد (محمدتقی براهنی و دیگران،1368). یعنی اعتقاد، ایمان، عقیده.

باور یعنی :

1-      پذیرش عاطفی یك اصل یا مذهب مانند حقیقت

2-      قضیه ای است كه شخص درستی آن را پذیرفته است و بدون آنكه بر آزمایش یا انتقاد مبتنی باشد.

3-      درآمدن از حالت شك به حالت استقرا و ثابت و عقیده و این كه این امر انفرادی نیست بلكه به جامعه نیز سرابت می كند.

4-      تمایل به واكنش خود آگاهانه در یك شیوه  طریقة ثابت در یك وضع خاص(شعاری نژاد 1364).


از نظر الیس (1971) فرد ضمن قبول نكردن واقعیت و جذب شدن در فرایند افكار غیر منطقی در برتری جویی مفرط خود مبتلا به عوارضی نسبتاً شدیدی می شود كه اغلب آن را اختلال عاطفی می نامیم. به عقیده الیس ( 1971)
توسل به این عقاید یازده گانه، به اضطراب و ناراحتی روانی منجر می شود. وقتی كه فرد به چنین عقایدی توسل می جوید در نگرش و برداشتهای خود شدیداً بر اجبار الزام و وظیفه تاكید دارد و اگر خود را از این قیدها براند به احتمال قوی در جهت سلامت و رشد شخصیت حركت خواهد كرد (نقی پور، 1378).

خصوصیات باورهای منطقی و باورهای غیر منطقی

1-      این باورها با واقعیت هماهنگی دارند.
2-      بوسیله شواهد عینی تایید می شوند.
3-      باورهای منطقی به دو صورت شرطی یا نسبی هستند. بنابراین یك حكم قطعی یا مطلق نمی باشند.
4-      افكار منطقی با عبارتی همچون ( بهتر است كه – مناسب است كه – خوب است كه – صحیحی است كه - ) بكار می روند.
همچنین درمانگران عقلانی – عاطفی خصوصیات ذیل را برای باورهای غیر منطقی در نظر می گیرند :

1-      افكار و باورهای غیرمنطقی با واقعیات موجود هماهنگ و هم جهت نیستند.

2-      باورهای غیرمنطقی توسط شواهد عینی تایید نمی شوند و فرد در صدد آزمایش آنها نیست.

3-      باورهای غیرمنطقی به شكل اطلاعات و یا به شكل تصمیم و تصمیم گیری نادرست است.

4-      باورهای غیرمنطقی با اجبار و الزام و وظیفه است، خشك و انعطاف ناپذیر هستند.

5-    باورهای غیرمنطقی باعث حالتهای آشفته و ناراحت كننده در فرد می شود و در نهایت منجر به اضطراب، افسردگی و احساس گناه می شود.

باورهای غیرمنطقی می تواند به چهار صورت باشد:

الف: چقدر وحشتناك است كه ___ چقدر خطرناك است كه ___

ب:  غیر قابل تحمل است كه ___ غیر قابل تصور است كه ___ نمی توانم بفهمم كه __

پ: زشت است كه ___ ننگ آور است كه ___ مایه آبروریزی است كه ___

ت: دنیا باید مطابق میل من باشد. (فلاین¹ 1977، به نقل از عباس پور)



طبقه بندی باورهای غیرمنطقی

1-  باور غیرمنطقی تأیید دیگران:
این باور كه نیاز به حمایت و تأیید افرادی داریم كه آنها را می شناسیم و یا به آنها علاقه داریم. این باور می تواند به دلایل متعدد مشكلاتی برای انسان ایجاد كند. برای مثال تقاضای مورد تایید دیگران بودن سبب می شود كه انسان خودش را به خاطر این كه آیا می تواند این تایید را بدسات آورد یا نه ناراحت و نگران نماید. اگر این تایید را قطعاً بدست آورند آنگاه خواهد بود كه مبادا دوباره آن را از دست بدهد.
نگرانی كامل داشتن در مورد تایید دیگران بر روی تصمیم و عملكرد فرد در مورد زندگی اش تاثیر می گذارد. اینكه خواستار یا تقاظامند تایید و تقویت هر كسی باشیم هدفی غیرقابل دسترس است، چرا كه هر كاری كه فرد انجام می دهد ممكن است بعضی آن را تایید كنند و بعضی دیگر تایید نكنند و گروهی نسبت به آن بی تفاوت باشند. بنابراین انسان اگر به زندگی خود ادامه دهد و زندگی خود را طبق میل و آرزوهای خویش اداره كند مردم وی را تایید می كنند و او را دوست دارند اگر چه آنان ممكن است همان مردمی نباشند كه وی خواستار تایید آنها است.

2-  باور غیرمنطقی در مورد مشكلات آینده: این باور كه در آینده اتفاق خطرناكی رخ می دهد و باید بشدت در مورد آن نگران باشیم. خیلی از مردم معتقد هستند كه انها باید خود را نگران مشكلات احتمالی بكنند. آنها معتقد هستند كه اگر در مورد مسائل و مشكلات نگران نباشند به نظر دیگران مزخرف به حسال می آیند.

3- باور غیرمنطقی توقع از خود: این باور كه ما موفق هستیم و در هر كاری صلاحیت لازم را داریم و داوری ما در مورد شایستگی مان بر اساس موفقیت مان در كارهایمان است. این باور در موردی مخصوصاً مواقعی كه فرد در زندگی با شكست روبرو می شود بسیار آسیب پذیر است چرا كه فرد تصور می كند كه نالایق است و لیاقت زندگی كردن را ندارد. همچنین انگیزه بسیار زیاد و مداوم برای موفقیت از لحاظ جسمی استرس هائی ایجاد می كند كه موجب بیماری هائی نظیر زخمهای معده، سردرد و فشار خون بالا می شود

4- باور غیرمنطقی سرزنش كردن: این باور كه همه از جمله خود ما مستحق سرزنش و مجازات شدن به خاطر اعمال اشتباهی كه انجام می دهند، هستند. این باور باعث می شود كه فرد با انجام دادن عمل اشتباه دچار خشم و احساس گناه و عذاب شود. همچنین در صورتی كه هدف از دیگران اشتباهی صورت گیرد به علت معتقد بودن به این باور در روابط فرد با دیگران مشكل پیش می آید و می تواند به وجود آوردن حس انتقام جویی تاثیر داشته باشد.

5-  باور غیرمنطقی واكنش به ناامیدی: این باور كه بسیار بد و وحشتناك فاجعه آمیز است وقتی كه كارها همانطور كه باید باشند، نیستند این باور باعث می شود كه فرد هنگامی كه كارها همان طور صورت نمی گیرد، آشفته و ناراحت شود. مثلا اگر در هنگام تعطیلات باران ببارد موجب نگرانی وی می شود و وی پیش بینی آب و هوا را الكی و مزخرف می داند.

6-  باورهای غیرمنطقی كنترل هیجانات: این باور كه ما را برای ناراحتی و هیجانات خود هیچ كنترلی نداریم. چرا كه این ناراحتی ها از جانب دیگران بوجود می آید و اگر دیگران تغییر كنند تمام امور اصلاح شود. هنگامی كه فرد در ارتباط با دیگران برداشت منفی می كند و ناراحت می شود دچار هیجان و تظاهرات جسمانی مثل قرمزشدن، ضربان قلب، فشار خون و غیره می شود در حالیكه فرد سبب این عامل را دیگران می داند در واقع مشكل از ناحیه شناختی و تفكر فرد می باشد.

7- باور غیرمنطقی فرار از مشكلات: این باور كه اجتناب كردن از مشكلات و شانه خالی كردن از مسؤلیت خیلی آسانتر از روبرو شدن با مشكلات است. این باور می تواند آزار دهنده باشد، زیرا طفره رفتن از كارهای ناخوشایندی كه فرد با آن سر و كار دارد باعث می شود كه این كارها اثر پایدارتری در ضمیر ناخودآگاه فرد بوجود آورد و هنگامی كه فرد سرانجام با آن روبرو شد مشكل تر می شود.

8-  باور غیر منطقی اتكاء به دیگران: این باور كه ما باید فردی قوی تر از خودمان داشته باشیم تا به او تكیه كنیم. این باور باعث می شود كه همیشه به دیگران نیازمند و محتاج باشد و از خود خلاقیت و ابتكار نداشته باشد و در غیر این صورت اگر فرد تنها بماند عاجز و درمانده شود و دچار اضطراب شود.

9-  باور غیرمنطقی درمانده شدن از تغییر خود: این باور كه چون ما زاییده گذشته خود هستیم كمتر می توان به اثرات آن فائق شد. این باور باعث ناامیدی و عدم تلاض و كوشش برای رسیدن به هدف می شود و اینكه فرد یك بهانه و عذر در مقابل مشكلات پیش آمده دارد چرا كه روی هیچ دستی در آن نداشته است.

10- باور غیرمنطقی كمال طلبی
: این باور كه هر مشكل یك راه حل دارد و اگر به آن راه حل نرسیم ناراحت و ناراضی شویم. اعتقاد به كمال در واقع خلاف واقعیت است چرا كه ما در دنیائی پر از شانس زندگی می كنیم و چیزی بنام حقیقت محض وجود ندارد.


مفهوم بیماری روانی

الیس اضطراب و اختلالات عاطفی را نتیجه طرز تفكر غیرمنطقی و غیرعقلانی می داند و به نظر او افكار و عواطف واكنشهای متفاوت و جداگانه ای نیستند. از این رو تا زمانی كه تفكر غیرمنطقی جریان دارد اختلالات عاطفی نیز به قوت خود باقی خواهد بود. انسان اختلالات و رفتار غیرمنطقی اش را از طریق بازگو كردن آنها برای خود تداوم می بخشد .
به نظر الیس افرادی كع خود را اسیر و گرفتار افكار غیرمنطقی خود می كند احتمالاً خود را در حالت احساس خشم، مقاومت، خصومت، دفاع، گناه، اضطراب، سستی و رخوت مفرط، عدم كنترل و ناچاری قرار می دهد. انسان به وسیله اشیاء خارجی مضطرب نمی شود بلكه دیدگاه و تصوری كه او از اشیاء دارد موجب نگرانی و اضطرابش می شوند. تمام مشكلات عاطفی افراد از تفكرات جادویی و موهومی آنها سرچشمه می گیرد كه از نظر تجربی معتبر نیستند.


[1]. آریان‌پور، منوچهر و دیگران؛ فرهنگ انگلیسی به فارسی ، 1385، تهران،  جهان‌رایانه، چاپ ششم، ج2، ص201.
[2]. پارسا، محمد؛ زمینه روان‌شناسی نوین، تهران، بعثت، 1383، چاپ بیستم، ص312.
[3]. روشبلاو، آن ماری و بورفیون، اُدیل؛ روان‌شناسی اجتماعی، سیدمحمد دادگران، تهران، مروارید، 1371، چاپ دوم، ص124.
[4]. بدار، لوک و دزیل، ژوزه و لامارش، لوک؛ روان‌شناسی اجتماعی، حمزه گنجی، تهران، 1389، ساوالان، چاپ هفتم، ص92.
[5]. همان.                                                                                                                                
[6]. کریمی، یوسف؛ روان‌شناسی اجتماعی، تهران، انتشارات دانشگاه پیام نور،‌ 1389، چاپ دوازدهم، ص223.
[7]. روشبلاو، آن ماری و بورفیون، اُدیل؛ پیشین، ص124-123.
[8]. کریمی، یوسف؛ پیشین، ص223.
[9]. ارونسون، الیوت؛ روان‌شناسی اجتماعی، حسین ‌شکر‌کن،‌ تهران، رشد، 1389، ویرایش هشتم، ص135.
[10]. روشبلاو، آن ماری و بورفیون، اُدیل؛ پیشین، ص124-123.
[11]. کریمی یوسف؛ پیشین، ص224-223.
[12]. ارونسون، الیوت؛ پیشین، ص136-135.
[13]. كریستنسن، یان و واگنر، هاگ و هالیدی، سباستین؛ روان‌شناسی عمومی، ابولقاسم بشیری و دیگران، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، 1385، ص504.
[14]. بدار، لوک و دزیل، ژوزه و لامارش، لوک؛ پیشین، ص92.
[15]. همان.       
[16]. همان، ص93.
[17]. پارسا، محمد؛ پیشین، ص312.
[18]. همان، ص314.
[19]. ارونسون، الیوت؛ پیشین، ص136.
[20]. پارسا، محمد؛ پیشین، ص314.
[21]. بروس، كوئن؛ مبانی جامعه‌شناسی، غلامعباس توسلی و رضا فاضل، تهران، سمت، چاپ بیست ودوم، 1388، ص405.
[22]. پارسا، محمد؛ پیشین، ص194.


- مصطفي همداني - پژوهشگاه باقرالعلوم - عباس کيوانلو- روان شناس باليني / خراسان/  با افزدون مطالب بيشتر - گردآوري : عظيمي
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

mer30
پریا
سلام استاد ارجمندسایتت خیلی عالی است موفق و در اوج باشید وشادیهایتان افزون باد
Iran, Islamic Republic of
خیلی خوب بود.ممنونم
میس ماری
Iran, Islamic Republic of
سلام خدمت استاد گرامی مطالب خیلی خوب بود بسیار ممنون وموفق باشید
فرخنده
Iran, Islamic Republic of
خیلی جامع و عالی بود. ممنون از شما
ارتمیس
Iran, Islamic Republic of
خوب نبود مطلب رو نرسونده بود
چطور از مردها تعریف کنیم؟
ایجاد هر خاطره جدید به مغز آسیب می‌زند!
مطالعه نشانگر عصبی بالقوه برای آسیب اجتماعی در اختلالات روانی را نشان می دهد!
۱۰ شگرد رسانه‌ای برای اثرگذاری بر باورهای مخاطب
پنج اقدامی که والدین باید در مواجهه با کودکان کابوس زده انجام دهند!
«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
چرا گاهی نمی‌توان بخشید و فراموش کرد؟!
مغز چطور خاطرات ماندگار می‌سازد؟
روانشناسی جمع‌آوری اشیا و یا کلکسیونر شدن
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
برای موفقیت لازم نیست نابغه باشی فقط کافیه یه قدم جلوتر باشی/ انیشتن