لزوم رواج فرهنگ مشاوره در جامعه
در شرايطي كه دو نفر سرشار از خشم هستند نميتوان از آنها توقع داشت كه بتوانند مشكلاتشان را حل كنند. در اين شرايط مشاوران و به ويژه مددكاران اجتماعي ميتوانند در پيشگيري از طلاق موثر باشند البته به شرطي كه عملكرد درستي در خانوادهها داشته باشند و خانوادهها آنها را بپذيرند.
در حال حاضر مشكلي كه وجود دارد اين است كه مسائل خانوادهها متعلق به خودشان است و آنها معمولا دوست ندارند مسائلي را كه بين خودشان پيش ميآيد، به ديگران اعلام كنند. براي همين لازم است كه در جامعه فرهنگ مشاوره رواج پيدا كند و مردم به اينكه مسائل و مشكلات خود را با مشاور در ميان بگذارند تمايل پيدا كنند، زيرا در بسياري از مواقع مسائلي كه باعث اختلاف و فاصله بين زوجين ميشوند سطحي هستند. حتي ممكن است درصدي از زوجين بعد از طلاق وقتي كه خشمشان فروكش ميكند دچار پشيماني شوند. بنابراين اينجا مشاوره ميتواند به مثابه اهرمي باشد كه به نگه داشتن زندگي كمك كند. بحث ديگري كه در مشاوره وجود دارد و بايد به آن توجه كرد صحبت كردن است. انسانها بايد بتوانند با هم صحبت كنند.
متاسفانه درصدي از خانوادههاي ايراني اصلا نميتوانند با هم صحبت كنند كه اين نشان ميدهد فرهنگ گفتوگو، ارتباط و تعامل در جامعه ما در زمان جامعهپذيري افراد وجود نداشته است. اين در حالي است كه زماني كه مشكلي به وجود ميآيد از طريق صحبت كردن ميتوان براي آن راهحلي پيدا كرد. بعضي اوقات ممكن است اعضاي خانواده كدورتي از هم داشته باشند كه با مطرح نكردن آن باعث ميشوند بزرگتر شود. به همين دليل لازم است فرهنگ صحبت كردن در خانوادههاي ما رواج پيدا كند تا زماني كه مشكلي پيش ميآيد بتوان آن را از طريق يك ارتباط منطقي حل كرد. ابزار صحبت كردن هم يكي از موارد مهم در مشاورههاي پيش از طلاق است كه تاثير بسياري دارد. بحث ديگري كه وجود دارد، ارزشمند بودن خانواده براي افراد است.
در بين عدهاي از جوانان اين ديدگاه رواج پيدا كرده است كه اگر در اين ازدواج موفق نشدم ازدواج بعدي يا بعديتر، كه اين يك جور ضدارزش عمل كردن تلقي ميشود. البته منظور من اين نيست كه دو نفري كه نميتوانند با هم زندگي كنند را به زور كنار يكديگر نگه داشت. زماني كه مشكل دو نفر غيرقابل حل شدن است و مشكلات جدي هستند، با يك تنش كوچك ممكن است دو نفر عليه همديگر اقداماتي صورت دهند، براي همين بهتر است در اين مواقع طلاق بگیرند. اما در بعضي موارد ديگر ممكن است مشكل تا اين حد جدي نباشد و افراد به دليل اينكه در ذهنيت خودشان درباره طرف مقابل افكاري انباشته كردهاند بخواهند طلاق بگيرند كه با مشاوره و صحبت كردن اين ذهنيتها اصلاح ميشوند و مشكل برطرف ميشود. مشاوره بستري براي تعامل، اعتماد، مشاركت و افزايش سرمايه اجتماعي ميان زوجين و اعضاي خانواده است. درباره اينكه مشاورههايي كه در كشور ما ارائه ميشوند تاثيرگذار هستند يا نه، بايد گفت مشاوره در كل ميتواند تاثيرگذار باشد. در مشكلاتي كه بين دو نفر پيش ميآيد علاوه بر عامل فردي، عامل اجتماعي هم تاثيرگذار است به همين دليل نقش مشاوره پررنگتر ميشود.
در سالهاي اخير كه آمار طلاق سال به سال بيشتر شده است، بيشتر روانشناسان در كنار خانوادهها بودهاند و سعي كردهاند مسائل و مشكلات آنها را حل كنند، اما به نظر من الان در وضعيتي هستيم كه مددكاران اجتماعي و جامعهشناسان بايد در كنار خانوادهها قرار بگيرند تا بتوانند مشكلات افراد را حل كنند، زيرا زماني كه مشكلي پيش ميآيد فقط يك بعد آن فردي است و ابعاد ديگري نیز دارند كه بايد از ساير متخصصان برای برطرف کردن آنها كمك گرفت. مساله طلاق يك مساله فردي نيست و به خانواده و اجتماع هم مرتبط است، بنابراين بايد براي بحث مشاوره و كمك به افراد، روانشناسان، جامعهشناسان و مددكاران اجتماعي در كنار همديگر اقدام كنند. همكاري و تعامل بينرشتهاي اين متخصصان ميتواند مساله طلاق را به خوبي مورد بررسي قرار دهد و تا حدود زيادي در پيشگيري از آن موثر باشد. در كنار اين موارد بحث رسانهها و نقش موثر آنها هم بايد مورد توجه قرار گيرد، زيرا رسانهها ميتوانند جامعه را براي استفاده از فرهنگ مشاوره آماده كنند.