فقر و بهداشت رواني از ديدگاه دين و روان شناسي
چكيده
اين مقاله، به پيامدهاي گوناگون جسمي، فرهنگي ـ اجتماعي و رواني فقر بر بهداشت رواني ميپردازد. فقر فرهنگي، انزوا، پرخاشگري، ضعف اخلاقي و ديني، كاهش عزت نفس، اضطراب و اختلالات رواني از جملة اين آثار مخربند. رويكرد متون اسلامي به مسائل فقر و به معاني گوناگون آن در منابع ديني ديگر مباحث اين مقال است، دلائل عدم مطلوبيت فقر در اين منابع عبارتند از: تضاد فقر با عدالت اجتماعي، پناهبردن به خداوند از فقر در ادعية امامان معصوم، اهميت دين براي انسجام اسلامي در جامعه، برنامة دين براي اهداف متعالي و عواقب نامطلوب فقر از منظر دين. سرانجام، توضيح و تبيين مواردي كه موهم اين برداشت است كه اسلام با مسئلة فقر مخالفتي ندارد، بلكه آن را تأييد ميكند.
مقدمه
مسائل اقتصادي در تأمين بهداشت رواني انسانها نقشي بسيار مهم ايفا ميكند. جامعه با رفع فقر و محروميت ميتواند گامي بسيار بزرگ براي كاستن از بيماريهاي رواني و شكوفايي استعدادهاي افراد بردارد. هر چند خود فرد بايد براي تأمين سلامت رواني خود بكوشد، اما به نظر ميرسد كه جامعه نقش پررنگتري در اين امر دارد. از اينرو، راهبردها و خط مشيهاي كلي جوامع براي ارتقاي بهداشت رواني در مرتبة اول بايد متمركز بر ابعاد اقتصادي و اجتماعي باشد، نه پزشكي و درماني؛ به عبارت ديگر، با رفع تبعيضها و نابرابريهاي اجتماعي و اقتصادي و تأمين معيشت مناسب براي همة افراد جامعه، بسياري از مشكلات رواني از جامعه رخت برميبندد و هزينههاي سنگين درمان كاسته ميشود. در اين بحث با نگاهي عميقتر به مسئلة نابرابري و فقر، پيامدهاي آن را براي بهداشت رواني فردي و اجتماعي بررسي ميكنيم و سپس رويكرد متون اسلامي دربارة فقر را بررسي ميكنيم.
شايد بتوان مسئلة نابرابري و فقر را تلخترين و دردناكترين مسئلة اجتماعي بشر در طول تاريخ دانست. در دنياي امروز كه پيشرفت اقتصادي عظيمي نصيب بشريت شده است، اين معضل نه تنها حل نشده كه فاصلة فقير و غني نسبت به اعصار پيشين، بيشتر نيز شده است. سازمان بهداشت جهاني در گزارشي كه در سال 1995 منتشر كرده است، فقر شديد را بيرحمترين قاتل و مهمترين علت رنج و درد در جهان ميداند. ما در ضمن بررسي آثار فقر، بخشهايي از اين گزارش را كه به صورت كتاب منتشر شده است، نقل خواهيم كرد.
آثار فقر
الف. آثار جسمي
فقر به صور گوناگون، سلامت جسمي طبقة پايين جوامع را تهديد ميكند. فقر، علت اساسي واكسينه نشدن نوزادان، در دسترس نبودن آب تصفيهشده و بهداشت، عدم وجود دارو و ديگر راهكارهاي درماني و مرگ نوزادان به هنگام زايمان است. فقر علت اساسي كاهش اميد به زندگي، معلوليت و ناتواني و گرسنگي است. فقر مهمترين علت بيماري رواني، استرس، خودكشي، از همپاشيدن خانواده و مصرف مواد مخدر ميباشد. در سال 1990 تعداد افرادي كه در فقر شديد زندگي ميكردند، يك ميليارد و صدميليون نفر تخمين زده شده است؛ يعني بيش از يكپنجم جمعيت كرة زمين. با وجود آنكه از هر ده كودك، هشت نفر عليه پنج بيماري عمدة كشنده براي كودكان واكسينه ميشوند و به طور كلي بين سالهاي 1980 و 1993 ميزان مرگ و مير نوزادان به 25درصد كاهش يافته و اميد به زندگي بيش از چهار سال افزوده شده و به حدود 65 سال رسيده است، اما در كشورهاي در حال توسعه، هر سال دوازده ميليون و دويست هزار كودك زير پنج سال ميميرند. علّت بيشتر اين مرگ و ميرها، امراضي است كه با صرف چند سِنت براي هر كودك، قابل پيشگيري است. اميد به زندگي در كشورهاي توسعهنيافته طبق آمار 1993، چهلوسه سال و در كشورهاي توسعهيافته، هفتاد و هشت سال؛ يعني دو برابر كشورهاي فقير است. در كشورهاي ثروتمند، اميد به زندگي در سال 2000، به هفتاد و نه سال ميرسد، ولي در برخي كشورهاي بسيار فقير، اين شاخص به چهلودو سال تنزل مييابد. تعداد كودكان زير پنج سال كه در سال 1993 مُردند (يعني 12.2ميليون نفر)، معادل كل جمعيت نروژ و سوئد است.[1]
در آستانة ورود به سال 2000، حدود 30 درصد از ثروتمندترين مردم دنيا، متجاوز از 45 درصد گوشت جهان را مصرف ميكنند. اين در حالي است كه نزديك 800 ميليون نفر دچار سوء تغذيهاند. بيش از 85 درصد كالاها را20 درصد ثروتمندان جهان مصرف ميكنند، اما 20 درصدِ فقيرترين اقشار جامعه 0.4 درصد كالاهاي مصرفي را در اختيار دارند. درآمد كشورهاي عقبمانده كمتر از 89 ميليارد دلار است و اين در حالي است كه 10 نفر از ثروتمندترين افراد جهان 1.5 برابر رقم مزبور را در اختيار دارند. حدود 60 درصد مردم ساكن در كشورهاي در حال توسعه از خدمات بهداشتي كافي برخوردار نيستند. اين در حالي است كه در آمريكا و اروپا ساليانه معادل هزينة بهداشت و غذاي آن 60 درصد، تنها جهت خريد عطريات مصرف ميشود. مشكل جمعيت وسيعي از مردم جهان فقر مطلق است و از حداقل سرپناه و خوراك و پوشاك محرومند. متجاوز از 30 درصد كشورهاي در حال توسعه از آب سالم محرومند و ساليانه 30 ميليون نفر از گرسنگي ميميرند. با وجود اينكه متوسط مصرف پروتئين در كشورهاي اروپايي متجاوز از 120 گرم در روز است، اين رقم در كشورهاي آفريقايي به سختي به 20 گرم در روز ميرسد.[2]
با توجه به ارتباط ميان بيماري جسمي و بيماري رواني، فقر از راه تأثيرگذاري بر سلامت جسم، بهداشت رواني فرد را به خطر مياندازد و امكان ابتلا به بيماريهاي رواني را در وي افزايش ميدهد. بيماريهاي جسمي و رواني معمولاً همراه با هم در يك فرد ديده ميشوند. افرادي كه بيمار رواني تلقي ميشوند، غالباً به لحاظ جسمي نيز بيمارند. از سوي ديگر، بيماران يا ناتوانان جسمي، اغلب دچار ناراحتي روانياند؛ مثلاً، در كهنسالي، ميان افسردگي از يكسو، و بيماريهاي جسمي، از دستدادن كنترل بر ترشحات بدن، فقدان تعادل و ناشنوايي از سوي ديگر، ارتباط و همبستگي وجود دارد. اين ارتباط بين افسردگي، اختلالات شناختي، اغتشاش ذهني حاصل از عفونت، اثرات جانبي دارو، ديابت و اختلالات تغذيهاي نيز وجود دارد. بنابراين، اگر يك گروه اجتماعي يا افراد منطقة خاصي را در نظر بگيريم كه مرگ زودرس، مرض قلبي، بيماريهاي مزمن و ناتوانكننده، زخمهاي گوارشي، حوادث دوران كودكي و امثال آنها در آنان بيشتر است، به احتمال زياد فقيرند و ميزان خودكشي، افسردگي، اضطراب و اسكيزوفرني در بين آنان زياد است.[3]
ب. آثار فرهنگي ـ اجتماعي
1. فقر فرهنگي: غالباً فقر مادي با فقر فرهنگي همراه است. كسي كه از حيث مادي فقير است، فكرش آنقدر مشغول تأمين مايحتاج اولية زندگي است كه كمتر مجال و فرصتي براي برآوردن نيازهاي فرهنگي و تربيتي خود و خانوادهاش دارد. اگر هم فرصتي براي اين كار پيش بيايد، زمينهها و امكانات آن برايش فراهم نيست. در نتيجه، بسياري از مواهب و استعدادهاي خدادادي وي به فعليت نميرسند و بهرهبرداري درستي از آنها صورت نميگيرد. آلفرد مارشال در كتاب تاريخي خود چنين مينويسد: درست است كه به رغم فقر، تحت تأثير عوامل ديني، روابط دوستي و محبتهاي خانواده، ممكن است انسان احساس بزرگترين خوشبختي را بكند و امكان داشته باشد استعدادهاي خود را شكوفا سازد، ولي با وجود اين بايد اذعان داشت كه در محيط فقر، به ويژه در مناطق پرجمعيت، فقر اقتصادي موجب از بينرفتن و پژمردهشدن استعدادهاي انساني ميشود. كساني كه در شهرهاي بزرگ كنوني زندگي ميكنند، فرصت كمتري مييابند تا با ديگران پيوند دوستي ببندند. بدون شك، بيماري روحي، جسمي، اخلاقي و فكري فقرا علل ديگري نيز دارد، امّا فقر يكي از عمدهترين آنهاست بهطور كلي رفتار ناهنجار فقرا ناشي از فقر آنان است هنگامي كه علل فقر را بررسي ميكنيم، درواقع در علل تنزل مقام عدة زيادي از ابناي بشر مطالعه ميكنيم.[4]
فقر فرهنگي و فقدان تعليم و تربيت و تحصيلات مناسب، فرد را از دستيابي به روشهاي كنترل بر محيط و كاستن از استرسهاي ناشي از فقر و محروميت باز ميدارد و او را در معرض اختلالات رواني قرار ميدهد. علاوه بر اين، محروميت از سواد و تحصيلات، فقر مادي را تشديد ميكند و اين تسلسل همچنان ادامه مييابد و با افزايش فقر، بهداشت رواني فرد بيشتر آسيب ميبيند.
2. انزوا: تنگدستي به طور طبيعي سبب ميشود فرد از چشم جامعه ساقط شود و به گوشة تنهايي پناه برد. حضرت علي عليه السلام فرمودند: «غنا در غربت وطن است و فقر در وطن غربت».[5] يعني كسي كه ثروتمند است اگر در غربت هم باشد، انگار كه در وطن خود زندگي ميكند، امّا تنگدست در وطن خود نيز همانند غريبه است; كسي به او اعتنا نميكند و در نتيجه منزوي است. كمبود روابط با ديگران و احساس تنهايي زمينة مساعدي است براي ابتلا به بيماريهاي رواني. از عوامل جاذبة ميانفردي و ارتباطات مناسب با ديگران، وضعيت ظاهري و از جمله، پوشش افراد است. به دليل اينكه معمولاً فقر موجب ميشود وضعيت ظاهري و لباس فرد در حد پايين و نامطلوب باشد، فقرا در برقراري روابط اجتماعي مشكلات جدي خواهند داشت كه گاه موجب در پيشگرفتن انزوا از سوي آنان ميشود.
3. پرخاشگري: در جامعهاي كه به سبب بيعدالتي در توزيع ثروتهاي عمومي، مردم به دو دستة فقرا و اغنيا تقسيم شدهاند و فاصلة طبقاتي عظيمي بين آنان وجود دارد، كينه و عداوت موج ميزند. مردم فقير با ديدن زندگي اشرافي ثروتمندان و مشاهدة زندگي فلاكتبار خود، كينة آنان را به دل ميگيرند و عقدههاي رواني بسيار در خود بهوجود ميآورند. علاوه بر اين، كينة دروني و فروخوردة فقرا ممكن است روزي سرباز كند و كساني را كه مسبب اين وضعيت هستند، در خود فروبرد. بنابراين، خشم و پرخاشگري طبقات پايين جامعه يا متوجه خود آنان ميشود و عقدههاي رواني بهوجود ميآورد و يا معطوف اغنيا ميگردد و جامعه را از حالت تعادل به سوي هرجومرج سوق ميدهد. اميرالمؤمنين عليه السلام به فرزندش محمد حنفيه فرمود: «پسرم، از فقر بر تو بيمناكم. از آن به خدا پناه ببر كه فقر كاستي در دين و پريشاني در فكر و عقل ايجاد ميكند و سبب دشمني و كينه است».[6] جملة جالبي هم در اين زمينه از ابوذر نقل شده است: «فردي كه مايحتاج زندگي خود را در خانه ندارد، بسيار در معرض آن است كه پرخاشگري خود را نهتنها متوجه افراد، بلكه در جهت تخريب كل نظام اجتماعي سوق دهد».[7]
4. ضعف اخلاقي و نابهنجاريهاي اجتماعي: فقر زمينة مساعدي است براي برخي صفات زشت اخلاقي، نظير حسد كه نتيجهاش در جامعه به صورت نابهنجاريهاي اجتماعي بروز ميكند. اميرالمؤمنين عليه السلام ميفرمايد: «كسي را كه دنبال رزق و روزي خود ميرود، نكوهش نكنيد؛ زيرا كسي كه امكانات زندگي ندارد، خطا و اشتباهاتش زياد است».[8] يكي از پيشتازان جرمشناسي در طي يك بررسي نشان داده است كه در ايتاليا خانوادههاي فقير 60 درصد جمعيت را تشكيل ميدادند، اما جرايم مربوط به آنها 85 تا 90 درصد كل جرايم بوده است. همچنين برخي تحقيقات ديگر حاكي از آن است كه 19 درصد جرايم مربوط به فقراي لندن بوده است، در صورتي كه آنان 8 درصد جمعيت را تشكيل ميدادند. البته اين بدان معنا نيست كه همة فقرا بزهكار هستند، بلكه بايد گفت كه اگر بيشتر منحرفان و مجرمان فقير باشند، بيشتر فقرا مجرم و بزهكار نيستند. ماركس، هانري جرج، ويليام بونگر و ديگران در شيوههاي پيشنهادي خويش توصيه ميكنند كه بايد كوشش خود را در راه بهبود وضع توزيع درآمدها بهكار ببريم و بر نابرابريهاي اقتصادي فائق آييم. نهتنها به دليل اينكه اين امر به خودي خود زيبنده نيست، بلكه به دليل اينكه نابرابريهاي اقتصادي زايندة فساد، تباهي و انواع كجرويهاست.[9]
5. ضعف اعتقاد و دينداري: شايد مهمترين پيامد منفي فقر از ديدگاه دين آن باشد كه فقر بستر مناسبي براي كفر و بيديني و ضعف اعتقادي است. در روايت مشهوري از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و نيز از امام صادق عليه السلام نقل شده است: «كاد الفقر ان يكون كفراً»; فقر به مرز كفر نزديك است.[10]
احتمالاً مشكلبودن فهم رابطة فقر مالي با كفر موجب شده است كه برخي، فقر در اين روايت را به فقر نفس (فقر رواني) تفسير كنند، امّا بايد گفت كه برخي ديگر از مفسران حديث، نظير غزالي، لفظ فقر در اين سخن را به همان معناي فقر مادي گرفته و در تبيين آن گفتهاند: فقر، انسان را در پرتگاه كفر قرار ميدهد؛ زيرا اولاً، موجب حسادت به توانگران ميشود كه حسد، حسنات و خوبيهاي انسان را از بين ميبرد و ثانياً، فقر موجب ميشود كه فقير در برابر ثروتمندان اظهار ذلت و خواري كند و به آبرو و دينش لطمه وارد شود؛ ثالثاً، سبب ناخشنودي به قضا و قدر الهي و نارضايتي از روزي ميشود و اين امر، اگر هم كفر نباشد، به كفر ميكشاند.[11]
علاوه بر اين، در سخن ديگري كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در اواخر عمرشان نقل شده است، ايشان به حاكمان پس از خود تذكراتي ميدهند كه از جملة آنها اين است كه مردم را فقير و تهيدست نگذارند تا به كفر كشيده شوند.[12] در واقع، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به حاكمان و برنامهريزان اقتصادي جامعه، فقرزدايي را يادآوري ميكند و به آنان هشدار ميدهد كه بايد با اجراي عدالت و رفع تبعيض و برنامهريزي براي استفادة بيشتر و بهتر از مواهب الهي، موجبات تأمين معيشت مناسب را براي عموم مردم فراهم كنند تا به كفر و بيديني كشيده نشوند. با توجه به اينكه متوليان امر جامعه فقط ميتوانند مأمور از بينبردن فقر مادي باشند، نه فقر رواني و با توجه به اينكه در هر دو حديث از رابطة فقر و كفر سخن گفته شده است، ميتوانيم بگوييم كه به احتمال قوي مقصود از فقر در «كاد الفقر أن يكون كفراً»، فقر مادي است. علاوه بر اين، در برخي منابع، سخني از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به اين صورت نقل شده است كه اگر رحمت خداوند بر فقراي امت من نبود، فقرْ آنان را به مرز كفر نزديك ميكرد.[13] اين سخن، يا حديث مستقلي در كنار آن سخن مشهور است يا يك حديث است كه در برخي منابع به صورت كامل و در برخي ديگر، ذيل آن آمده است. در هر حال، به دليل اينكه مسلماً مقصود از فقرا در اين سخن نيازمندان جامعه است، قاعدتاً فقر در بخش پاياني آن نيز به معناي فقر مادي است.
در گفتار ديگري هم كه پيش از اين ذكر كرديم، امام علي عليه السلام فقر را كاستي در دين توصيف ميكند. اينكه فقر موجب نقصان دين است، به چه معناست؟ فقر اگر حاصل از تنبلي و سستي فرد نباشد، گناه و جرم نيست و ننگي براي فرد به حساب نميآيد. پس منظور از اين رابطه آن است كه فقر موجب ميشود كساني كه ايمان قوي ندارند زودتر به گناه بيفتند؛ زيرا برخي گناهان از فقر و احتياج ناشي ميشوند. اين تفسيري است كه استاد شهيد مطهري از اين جمله دارد.[14]
شيخ محمد عبده هم در شرح اين جمله چنين نظري دارد و ميگويد: زماني كه فقر شديد شد، ممكن است انسان را وادار به خيانت، دروغگويي، ذلتپذيري، امتناع از كمككردن به حق كند و همة اينها كاستي در دين است.[15]
از نظر ما، تفسير ديگري نيز براي اين جمله متصور است؛ فقرا به دليل فقر مالي از انجامدادن برخي اعمال عبادي نظير حج، صدقه و دستگيري از نيازمندان محروم هستند. هرچند اين امر به اختيار آنان صورت نگرفته است و تقصيري متوجه آنان نيست، امّا در هرحال محروميت از برخي منافع دينداري و اعمال عبادي است. به همين جهت، آموزههاي ديني تأكيد دارند كه فقرا از لحاظ مالي بايد بهنحوي تأمين شوند كه علاوه بر نيازهاي ضروري و فيزيولوژيك، نظير خوراك، پوشاك، مسكن و ازدواج، بتوانند نيازهاي معنوي خود را نيز ارضا كنند. امام صادق عليه السلام در روايتي ميفرمايد: «به مؤمن از زكات آنقدر داده ميشود كه بخورد، بياشامد، لباس تهيه كند، ازدواج نمايد، حج بهجا آورد، صدقه دهد و قرض خود را ادا كند».[16] جمع بين اين دو تفسير دربارة رابطة فقر و كاستي در دين هم ممكن است؛ بدينصورت كه فقرا اگر ايمان قوي نداشتند، زودتر به گناه ميافتند و درنتيجه، دينداري و ايمانشان كاستي ميپذيرد، اما اگر صبر و تحمل كردند و در مقابل وسوسة گناه و آلودگي توانستند مقاومت كنند، از برخي مزاياي دينداري و كارهاي عبادي محروم ميشوند.[17]
ج. آثار رواني
همانگونه كه بيان شد، آثار جسمي و فرهنگي ـ اجتماعي فقر، تأثير بسياري بر سلامت روان دارد. با وجود اين، در اين بخش برخي پيامدهاي نامناسب رواني را كه معمولاً بدون واسطه از فقر ناشي ميشود، بررسي ميكنيم.
1. كاهش عزتنفس
فقير از جايگاه اجتماعي مناسبي برخوردار نيست و همواره مورد تحقير قرار ميگيرد. احتمالاً بتوان گفت كه بيشترين آثار رواني فقر از نگرش منفي مردم نسبت به آن نشأت ميگيرد. مردم با فقرا به شيوهاي كاملاً متفاوت از ثروتمندان رفتار ميكنند. اين نگرش منفي و تحقيرآميز در مورد مستضعفان را در مدرسه، فروشگاه، مطب پزشك، بيمارستان، بانك و مراكز اجتماعي ديگر ميتوان مشاهده كرد. ونسان دكلژاك (1989) معتقد است كه در اجتماع مادي امروزي، كساني كه احساس ميكنند پايينتر يا بيلياقتتر از ديگرانند يا حتي احساس ميكنند كه محكوم شدهاند، در همة موارد زندگي احساس شرمساري و خجالت ميكنند. اين شرم مثل يك زخم روحي احساس ميشود و به «نوروز طبقه» شباهت دارد. درواقع، نگاه و رفتار ديگران براي تشكيل هويت شخصي و خودپندارة كسي كه مبتلا به «نوروز طبقه» است، اهميت مييابد.
انسان فقير احساس ميكند كه بينوا، فقير، بيدست و پا، بيلياقت و كمتر از همه است. او باور ميكند كه همين هويت را دارد. قبول تحقير ديگران به تدريج دروني ميشود و فرد را به اين نتيجه ميرساند كه خود را تحقير كند و عزتنفس و اعتماد به نفسش را از دست بدهد و اين تصور در وي ايجاد شود كه مسبب اصلي همة بدبختيها و ناشايستگيها، تنها خود اوست.[18]
به نظر ميرسد كه نگاه متفاوت به فقرا به اجتماع مادي امروز اختصاص ندارد؛ هميشه اينگونه بوده است. اميرالمؤمنين عليه السلام در كلامي بسيار زيبا ميفرمايد كه وقتي دنيا به كسي رو كرد (مثلاً صاحب ثروت يا قدرت شد)، مردم فضايل و خوبيهايي را كه ديگران دارند، به او نسبت ميدهند، اما اگر دنيا به كسي پشت كرد، حتي خوبيهاي خود وي از او گرفته ميشود.[19] آن حضرت در سخن ديگري ميفرمايد: «فقير حقير و ناچيز شمرده ميشود. به حرفش گوش نميدهند و جايگاهش را نميشناسند. اگر فقير راست بگويد، او را دروغگو مينامند و اگر زاهد باشد، او را نادان ميخوانند».[20]
خلاصه، فقير به دليل عدم برخورداري از جايگاه شايسته در ميان جامعه، عزتنفس خود را از دست ميدهد و به همين دليل در معرض ابتلا به انواع اختلالات رواني قرار ميگيرد. خودكشي كه اكنون دومين علت مهم مرگومير در ميان جوانان است، ارتباط و همبستگي بسيار نيرومندي با طبقة اجتماعي و محروميت دارد. همچنين خودكشي با الكليسم و اعتياد كه در ميان كارگران غيرماهر، بيكاران و بيخانمانها رواج بيشتري دارد، مرتبط است. همچنين افسردگي كه شايد به لحاظ تعداد افرادي كه به آن مبتلا هستند متداولترين شكل بيماري رواني باشد، همبستگي و ارتباط بسيار شديدي با طبقة اجتماعي دارد؛ هرقدر فقيرتر باشد، احتمال ابتلا به افسردگي در وي بيشتر خواهد بود. رفتار خودآزارانة شديد نيز كه دستكم ده برابر بيشتر از خودكشي رواج دارد و درواقع پيشدرآمدي براي آن است، همين الگوي ارتباط با طبقة اجتماعي را نشان ميدهد.[21]
2. اضطراب و تشويشخاطر
لازمة وجود آرامش در زندگي، تأمينشدن حداقل امكانات معيشتي است. بدون وجود اين امكانات، فرد دچار اضطراب و نگراني ميشود و زمينة ابتلا به بيماري رواني شديدتر ايجاد ميگردد. امام صادق عليه السلام در حديث طولاني و معروفي كه در مقام بحث با مدعيان زهد و متصوفة زمان خود داشتند، به روش زندگي سلمان اشاره ميكند و ميفرمايد: سلمان وقتي نصيب سالانة خود را از بيتالمال ميگرفت، به اندازة يك سال مخارج خود را ذخيره ميكرد. به او گفتند: تو با اين همه زهد و تقوا به فكر ذخيرة يك سال خود هستي؟ شايد امروز يا فردا بميري و به آخر سال نرسي. سلمان در جواب گفت: شايد هم نمردم. چرا فقط مردن مرا فرض ميكنيد و زنده ماندنم را در نظر نميگيريد؟ اگر زنده ماندم، نيازهايي دارم كه بايد برآورده شوند. اي نادانها، شما نميدانيد كه انسان اگر به مقدار كافي وسايل زندگي نداشته باشد، در اطاعت حق كوتاهي ميكند و نشاط و نيروي خود را در اين راه از دست ميدهد، ولي اگر به قدر كافي وسايل زندگي فراهم شد، آرامش و اطمينانخاطر مييابد.[22]
3. اختلالات رواني
تا اينجا به برخي آثار رواني فقر اشاره كرديم و تبيينهاي نظري بر اساس متون اسلامي از آن ارائه داديم. تحقيقات تجربي نيز ارتباط نزديك وضعيت اقتصادي فرد و بهداشت رواني وي را تأييد ميكند. معلوم نيست كه آيا وضعيت اقتصادي نامناسب، فرد را در معرض ابتلا به اختلالات رواني قرار ميدهد يا ابتلا به اختلالات رواني موجب وضعيت بد اقتصادي ميشود، اما با وجود اين، روشن است كه قرارگرفتن در شرايط بد اقتصادي، افراد را مستعد بروز مشكلات بهداشت رواني ميكند. علاوه بر اين، شرايط اقتصادي نامناسب، رهايي از بيماري رواني و بازيابي سلامت را بسيار دشوار ميكند. اين در مقايسه با افرادي است كه در شرايط بهتر و مطلوب اقتصادي قرار دارند.[23]
يكي از اولين تحقيقات در مورد رابطة ميان متغيرهاي اجتماعي و اختلالات رواني، بررسي روابط بين طبقه اجتماعي و اسكيزوفرني بود. از زمان اجراي اولين مطالعه در دهة 1930 ميلادي در آمريكا، تاكنون تحقيقات پيگيرانه فراواني در نقاط گوناگون دنيا اجرا شده و ثبات غيرمنتظرهاي در تمام اين مطالعات يافت شده است. در مطالعة اوليهاي كه در سال 1939، فاريس و دانهام منتشر كردند، محل سكونت تمام بيماران بستريشده در يك دورة دوازده ساله در چهار بيمارستان ايالتي و دوازده بيمارستان خصوصي شهر شيكاگو روي نقشة سرشماري آن شهر مشخص شد. وقتي آمار بيماريهاي رواني برحسب تعداد موارد در هر صد هزارنفر بيان شد، محققان متوجه تفاوت در بروز اختلال رواني در نواحي گوناگون شهر شدند. اين موضوع بهويژه در مورد اسكيزوفرني قابلتوجه بود؛700 مورد در نواحي مركزي شهر و 100 مورد در نواحي مسكوني حومة آن. قدم بعدي همبستهكردن شاخصهاي اجتماعي و جمعيتشناختي ديگر با ميزانهاي متفاوت پذيرش بيمارستاني در نواحي گوناگون آن شهر بود. در نواحياي كه بيماران بيشتر بودند، الكليسم، اعتياد و فقر هم بيشتر بود و ساكنان آن غالباً جزو پايينترين طبقات اجتماعي بودند و زير خط رسمي فقر زندگي ميكردند. اين دو محقق از مطالعة خود نتيجه گرفتند كه فقر و نابساماني اجتماعي، زمينهساز اسكيزوفرني و ساير مشكلات روانياند.
در اين مطالعه، چندين خطاي بارز وجود داشت كه عمدهترين آنها اصطلاحاً جهت عليت[24] نام دارد؛ بدين معنا كه آنان فرض ميكردند كه فقر علت بروز بيماريهاي رواني است. امروزه امكان اتخاذ جهت علّي كاملاً مخالف با اين فرض هم وجود دارد. امروزه بحث بر سر اينكه آيا موقعيت اجتماعي پايين،میگنا دات آی آر، علت اختلال رواني است يا اختلال رواني سبب ميشود موقعيت اجتماعي بيماران در پايينترين سطح باشد، به بحثي كهنه تبديل شده و هنوز بهطور كامل حل نشده است.
پس از اين مطالعه، مطالعات ديگري با روشهاي بهتر، از قبيل بررسي فردي بيماران بستريشده و روش زمينهيابي اجتماعي نيز انجام گرفتهاند كه همه نشاندهندة ارتباط موقعيت اجتماعي پايين و خطر بالاتر مشكلات روانياند. در يك بررسي تطبيقي از يافتههاي 44 مطالعه كه از روش زمينهيابي اجتماعي استفاده كرده بودند، معلوم شد كه طبقة اجتماعي تنها متغير جمعيتشناختي است كه بهطور پايدار با وضعيت روانشناختي ارتباط دارد. سن، جنس و نژاد هيچكدام چنين ارتباط پايداري را نشان ندادند. در 28 مطالعه از 33 مطالعهاي كه طبقة اجتماعي را به مثابة يك متغير درنظر گرفته بودند، در پايينترين طبقة اجتماعي، مشكلات رواني بيش از ساير طبقات بهچشم ميخورد.[25]
وضعيت اجتماعيـ اقتصادي پايين (از نظر درآمد، تحصيلات و شغل) ارتباط نيرومندي با بيماران رواني دارد. چندين دهه است كه مشخص شده است افراد طبقة اجتماعيـ اقتصادي پايينتر، حدود دوونيم برابر بيشتر از طبقات بالاتر احتمال ابتلا به اختلال رواني دارند. دلايل اين ارتباط كاملاً روشن نيست، اما ممكن است وجود استرس بيشتر در زندگي فقرا و آسيبپذيري بيشتر آنان در برابر انواع عوامل استرسزا در مجموع، منجر به برخي اختلالات رواني نظير افسردگي شود.[26] مؤلف ديگر در اين زمينه، ارتباط ميان شرايط اقتصادي و بهداشت رواني را چنين خلاصه كرده است: فقرا بيش از اغنيا، تقريباً به همة بيماريها و ناتوانيها اعم از جسمي و رواني مبتلا ميشوند. اين هم به لحاظ دفعات ابتلا و هم شدت و مدت آن است.[27]
رويكرد متون اسلامي به فقر
در متون اسلامي به آموزههايي مانند زهد و رضا برميخوريم كه تصور ميشود تلويحاً فقر را ميپذيرد. از اين جهت براي روشنشدن ديدگاه اسلام مناسب است فقر را در متون اسلامي بررسي كنيم.
الف. معاني فقر: اين كلمه و مشتقات آن و نيز كلمات مشابه آن نظير مسكين، در منابع اسلامي دستكم به چهار معناي متفاوت بهكار رفته است:
1. فقر مادي: مثل مواردي كه قرآن موارد مصرف زكات را بيان ميكند و فقرا را جزو آنان بهشمار ميآورد[28].
2. فقر وجودي: به اين معنا كه انسان نسبت به خداوند فقير به تمام معناست؛ يعني در وجود و هستي خود نيازمند كامل به اوست .
3. فقرالنفس يا آزمندي و حرص: مانند: كاد الفقر أن يكونَ كفراً.
4. فقر و نياز به خداوند: مثلاً: اللهم اغنني بالافتقار اليك و لا تفقرني بالاستغناء عنك؛ خدايا، با احساس نياز به خودت مرا بينياز كن و با حس بينيازي از خودت، مرا به فقر مبتلا نكن.[29]
بهنظر ميرسد كه واژة فقر در اصل به معناي تهيدستبودن و نياز است كه متعلق آن گاهي وسايل زندگي و ماديات است و گاهي اصل وجود و هستي انسان. بنابراين، معناي اول و دوّم درواقع دو معنا نيستند، بلكه دو مصداق از يك معنا ميباشند. نياز وجودي بشر به خداوند امري است واقعي؛ يعني فرد چه به اين نياز توجه كند و آن را احساس نمايد و چه چنين احساسي در او وجود نداشته باشد، بالأخره اين فقر و تهيدستي در او هست. البته وجود چنين احساسي در درون فرد، آثار رواني فراواني برايش به ارمغان ميآورد و در تأمين بهداشت رواني وي بسيار مؤثر است. اگر انسان به چنين دركي رسيد، غني واقعي است، هرچند در زندگي مادي غني نباشد. اما اگر چنين فهم و دركي برايش حاصل نشد، فقير واقعي است و اگر تمام امكانات براي زندگي مادي را در اختيار داشته باشد، باز هم حريصانه دنبال مقدار بيشتري از آن است و به قول پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم اگر انسان به اندازة وسعت دو بيابان مال داشته باشد، طالب گسترة بيابان سوم است و چشم او را جز خاك چيزي پر نميكند.[30]
اين همان معناي چهارمي است كه اشاره شد و برخلاف معناي دوم، قابل تحسين و تمجيد است؛ زيرا امري اكتسابي است. اما دربارة معناي سوّم بايد گفت كه بهنظر ميرسد استعمال كلمة فقر در آن، نيازمند قرينه باشد؛ مثلاً، گفته شده است كه بدترين نوع فقر، فقر رواني (زيادهخواهي شديد) است.[31] بنابراين، اگر قرينهاي وجود نداشت، فقر را در متون اسلامي بر فقر مادي حمل ميكنيم. به همين جهت در اين حديث معروف كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و امام صادق عليه السلام نقل شده است: «كاد الفقر ان يكون كفراً»، منظور از فقر، فقر مادي است. نزديك بودن فقر به كفر را ميتوان اينگونه تبيين كرد كه فقر مانع رفع نيازهاي اوليه ميشود و همين محدوديت موجب ميشود كه افراد در اعتقادات ديني خود هم بهتدريج ترديد كنند. گاه محروميت موجب ميشود افراد به رفتارهاي نامناسب دست بزنند و انجام تدريجي رفتارهاي نابهنجار از لحاظ ديني، ممكن است افراد را به مرحلة كفر و بياعتقادي بكشاند.[32]
ب. عدم مطلوبيت فقر از ديدگاه اسلام
تأثير فقر بر كاهش دينداري را در متون اسلامي بررسي كرديم. توجه به موارد مزبور كه شواهد تجربي بسياري نيز بر آن وجود دارد، كافي است كه فقر را از ديدگاه اسلام نامطلوب تلقي كنيم، به عبارت ديگر، آموزههاي ديني وجود فقر و نابرابري را براي جامعه ماية ننگ و براي بهداشت رواني و دينداري فرد نامطلوب ميداند.
برخي دلايل عدم مطلوبيت فقر از نظر دين از لابهلاي مباحث مربوط به آثار فقر قابل استنباط است، اما براي وضوح بيشتر تلقيِ منفي اسلام از فقر به نكاتي اشاره ميكنيم:
1. اسلام شديداً طرفدار عدالت اجتماعي و اقتصادي است و اصولاً برپايي قسط و عدل از مهمترين اهداف بعثت انبيا شمرده شده است.[33] از سوي ديگر، ميدانيم كه فقر در يك جامعه غالباً از نابرابري و بيعدالتي سرچشمه ميگيرد. اميرالمؤمنين عليه السلام ميفرمايد: «فقير بخاطر زيادهخواهي ثروتمند گرسنه ميماند».[34] در دو روايت تقريباً مشابه از امام صادق و امام كاظم عليهم السلام آمده است كه برقراري عدالت موجب غنا و بينيازي مردم ميشود و درواقع، دليل فقر عدهاي در جامعه، عدم رعايت عدالت در توزيع ثروتهاست.[35]
2. فقرزدايي از برنامههاي مسلم اقتصادي در اسلام است. پيشوايان دين، رفع فقر را وظيفة خود ميدانستند و چه بهعنوان يك فرد عادي و چه بهعنوان مسئول جامعة اسلامي، سعي در ريشهكن كردن فقر و محروميت داشتند. امام علي عليه السلام در سخني كه در ابتداي بهدستگرفتن زمامداري جامعه ايراد كردند، يكي از دلايل پذيرش آن را تعهدگرفتن خداوند از دانشمندان بر عدم رضايت به پرخوري عدهاي ستمگر و گرسنگي و بيچارگي گروهي مظلوم ميداند.[36] اصولاً واجبشدن زكات، خمس و صدقات واجبِ ديگر براي آن است كه فقرا زندگي بهتري پيدا كنند و از مواهب زندگي بهرهمند شوند. اين نشانة آن است كه هدف دين و مقصود از اين مقررات، رسيدن به مواهب زندگي و بهرهمندشدن از آن است. اگر مقصود و هدف دين فقيربودن بود و حد اعلاي تربيت ديني آن بود كه بشر از متاع اين جهان اعراض كند و در فقر و مسكنت و بيچارگي زندگي نمايد، پس فقرا به آن هدف عالي رسيدهاند و نبايد به آنان چيزي داد تا از حال خوش و سعادتمندانة خويش خارج نشوند. آنان نيز چون غرق در سعادتند نبايد بپذيرند.[37]
3. در كلام و دعاي امامان معصوم عليهم السلام موارد پناهبردن به خداوند از فقر و نيز درخواست غنا و بينيازي از مردم فراوان ذكر شده است كه بهعنوان نمونه به چند مورد اشاره ميكنيم:
الف. خدايا، از نيازمندي به همتايان خود، به تو پناه ميبرم.[38]
ب. خدايا، به تو پناه ميبرم از ثروتي كه موجب طغيان شود، از فقري كه فراموشي آورد (ظاهراً مقصود آن است كه فقر موجب ميشود نام و ياد فرد در جامعه به فراموشي سپرده شود و درواقع، منزوي گردد)، از همسايهاي كه مرا بيازارد و به تو پناه ميبرم از بيآبروييهاي ناشي از فقر و از ذلت بدهي و قرض.[39]
ج. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: خدايا از كفر و فقر به تو پناه ميبرم. فردي پرسيد: آيا اين دو همتاي هم و همسنگ هستند؟ پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: آري.[40]
علامه مجلسي با اينكه ديدگاه مقبولي در اين زمينه ندارد و بهنظر ميرسد كه جانب فقر را ترجيح ميدهد، ولي ميگويد: درخواست فقر در دعاها وارد نشده است و در غالب آنها پناهبردن به خداوند از فقر آمده است.[41]
بنابراين، چنين پديدهاي كه پيشوايان ديني دائماً براي رهايي از آن به خداوند پناه ميبرند و هيچ وقت آن را از او درخواست نميكنند، چگونه ميتواند مطلوب دين باشد؟
4. انسجام اجتماعي و همدلي ميان افراد براي حفظ جامعة اسلامي بسيار ضروري است و به همين جهت در موارد متعددي به آن دعوت شده است؛ مثلاً، قرآن كريم در اينباره ميفرمايد: «به ريسمان الهي چنگ بزنيد و متفرق نشويد».[42]از سوي ديگر، در جامعهاي كه عدالت در آن وجود ندارد و عدهاي در نهايت فقر زندگي ميكنند، در حالي كه برخي ديگر در اوج رفاه هستند، انتظار همدلي و انسجام جامعه، انتظاري واهي است و چنين جامعهاي محكوم به زوال ميباشد. در كلامي منسوب به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم آمده است: «المُلك يبقي معالكفر و لا يبقي مع الظلم»;[43] اگر جامعهاي عادل و متعادل باشد قابل بقا هست، هرچند مردم آن جامعه كافر باشند، اما اگر ظلم و نابرابري در آن پيدا شد، ديگر چنين جامعهاي باقي نميماند، هرچند مردم بهحسب ظاهر مسلمان باشند.[44]
5. دين براي برآوردن نيازهاي عاليتر رواني و سعادت انسان برنامه دارد، امّا ارضا نشدن نيازهاي سطح پايينتر و فيزيولوژيك و در واقع، وجود فقر در جامعه ميتواند مانعي براي دستيافتن به آنها باشد؛ به عبارت ديگر، برآوردن نيازهاي مادي و سطح پايين، زمينه و بستر مناسبي است براي اينكه فرد به فكر نيازهاي والاتر بيفتد و بهدنبال ارضاي آنها برود. احاديث متعددي به اين مضمون وارد شده است كه غنا و تأمين معاش كمك خوبي براي تقواي الهي است.[45]
6. عواقبي كه فقر بهدنبال خود دارد، از نظر دين مطلوب نيست؛ مثلاً، آموزههاي اسلامي براي عزتنفس اهميت فراواني قائل است. قرآن كريم نيازمنداني را كه جامعة اسلامي موظف به تأمين معشيت آنان است، چنين توصيف ميكند: آنان چنان خويشتندار و عفيفند (عزتنفس دارند) كه افراد ناآشنا به احوالشان، آنان را بينياز و ثروتمند تصور ميكنند، ولي از چهرههايشان ميتوان فقر و نياز را در آنان تشخيص داد و بههيچوجه با اصرار چيزي از مردم درخواست نميكنند. همچنين در روايات متعددي آمده است كه خداوند كارهاي مؤمن را به خود وي واگذار كرده است، اما اجازة ذلتپذيري به وي نداده است.[46] به همين دليل، به كسي كه قرار است نياز فقيري را برطرف كند، توصيه شده است كه اين كار را قبل از درخواست وي و قبل از آنكه آبروي خود را خرج كند، انجام دهد.
در ذيل همين روايت امام صادق عليه السلام تأكيد فرمود: به خدا قسم، اگر پس از درخواست و لطمهديدن آبرو و عزتنفس فقير، همة اموال خود را در اختيار او بگذاري، نميتواني آسيب وارده به شخصيت وي را جبران كني.[47] سخن در اين زمينه بسيار است،[48] اما آنچه در اينجا مدّنظر بود، آن است كه نميتوان معلول و پيامد چيزي را نامطلوب و زشت تلقي كرد، اما علّّت را مطلوب و قابلقبول دانست. پيامدهاي ديگر نابرابري و فقر، ازقبيل فقدان تعليم و تربيت، ضعف اخلاقي و عقيدتي، نابهنجاريهاي اجتماعي و بروز كينه و عداوت در ميان افراد جامعه نيز چنين وضعيتي دارند. اگر دين براي انسجام اجتماعي، تدين و وجود فضايل اخلاقي و علمآموزي و بالابودن سطح فرهنگ و امثال آنها ارزش قائل است، پس مساوات و نزديكبودن سطح زندگي در ميان افراد جامعه و محو فقر و نابرابري را نيز مطلوب و ماية ثبات اجتماعي و تأمينكنندة اهداف والاي ديني ميداند.
ج. موارد مطلوبيت فقر در متون اسلامي
هرچند فقر بهطور كلي از ديدگاه اسلام نامطلوب است و پيامدهاي نامناسبي براي سلامت جسماني و رواني افراد دارد، امّا ميتوان در برخي شرايط و از جهات خاصي و برخي برداشتها، آثار و جنبههاي مثبتي براي آن درنظر گرفت. در اينجا با بيان نكتههايي، درصدديم موارد مطلوبيت فقر را از ساير موارد متمايز كنيم و بدفهميهايي مربوط به فقر را شرح دهيم.
1. فقر اختياري در مقابل فقر تحميلي
در يك تقسيمبندي، فقر مادي را ميتوان به دو نوع فقر اختياري و فقر تحميلي تقسيم كرد. فقر تحميلي، همانگونه كه از نامش پيداست، وضعيت ناگواري است كه فرد عليرغم ميل باطني، مجبور به پذيرش آن ميشود و غالباً ناشي از توزيع ناعادلانة ثروت در جامعه است.
در مقابل، در فقر ارادي (انتخابي) خود فرد فقر را برميگزيند يا به سبب عواملي كه خود وي انتخاب كرده است، پديد ميآيد. اين پديده ميتواند هم مثبت و هم منفي باشد؛ مثلاً، اگر اين نوع فقر به سستي و تنبلي فرد يا اعتقادات نادرستش دربارة دنيا و آخرت مستند باشد، مسلماً ارزشمند نخواهد بود، امّا گاهي انتخاب زندگي فقيرانه براي تأمين اهداف والاتري نظير ايثار و فداكاري، همدردي با مستمندان و امثال آنهاست. اين نوع فقر انتخابي (كه گاهي زهد هم ناميده ميشود)، مثبت و داراي ارزش است. پيشوايان دين، بخصوص وقتي حكومت ظاهري بر جامعة اسلامي را برعهده داشتند، زندگي در سطح زندگي كمدرآمدترين اقشار جامعه را بر خود فرض ميدانستند و آن را موجب تسليخاطر فقرا و حفظ سلامت رواني آنان قلمداد ميكردند. البته از نظر آنان، تأمين عدالت اجتماعي در جامعه و نزديككردن سطح زندگي عموم مردم در اولويت اول قرار داشت و از اهداف اصلي آنان رفع فقر بهطور كامل از جامعه بود، امّا اين امر به زمان نياز دارد و علاوه بر آن، گاهي حوادثي غيرمترقبه نظير زلزله و سيل رخ ميدهد و عدهاي را بهطور كامل از هستي ساقط ميكند. در چنين مواردي براي آنكه فقرا از جهت بهداشت رواني دچار مشكل نشوند، اقدامات مقطعي نيز ضرورت پيدا ميكند. يكي از اين اقدامات، همسطحشدن زندگي حاكمان با ضعيفترين افراد جامعه است.[49]
2. ارزشداوري اخلاقي و اجتماعي بر اساس فقر
در طول تاريخ افرادي ناآگاهانه يا براي تأمين مقاصد و خواستههاي خود، فقر و غنا را ملاك ارزش در جامعه و حتي معيار شخصيت در پيشگاه خداوند ميدانستند؛ مثلاً، فرعون براي ردّ رسالت حضرت موسي عليه السلام او را به دليل نداشتن ثروت و مقام، به پستي متهم ميكرد و خود را برتر از وي ميدانست.[50] او مدعي بود كه اگر موسي راست ميگويد بايد دستبندهاي طلا در اختيار داشته باشد.[51] از اين نمونهها در قرآن فراوان به چشم ميخورد.[52]
به همين ترتيب، جامعة جاهلي عرب شخصيت افراد را با مقدار مال، ثروت، شكوه و جلال ظاهري ميسنجيدند. شاعر ميگويد: ارزش فردي كه هزاردينار دارد، هزار است و دارايي خود را اضافه كن تا ارزشت افزوده گردد و ارزش صاحب يك درهم، به همان اندازه است. حتي در اوايل رسالت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به دليل فقر، به رسالت وي اعتراض ميكردند و آرزو داشتند كه قرآن بر يكي از دو مرد ثروتمند و مشهور مكه يا طائف نازل ميشد.[53]( زخرف: 31) آموزههاي اسلام بسيار تأكيد دارد كه ملاك ارزشداوري شخصيت، امور مادي نيست (سباء: 37) و با تأكيد بر اموري مانند ايمان، عمل شايسته،[54] تقوا[55] و دانش[56] درصدد است مسائل اقتصادي را از ملاكهاي شخصيتي و ارزشي خارج كند. بنابراين، اگر در كنار فقر، فردي از ارزشهاي اصيل برخوردار باشد، نبايد فقر او مانع ارزشگذاري مثبت او باشد.
3. مواردي كه متون اسلامي فقر را ستايش كرده است
كلمات اولياي دين اسلام نشان ميدهد كه در موارد متعددي فقر را ستودهاند؛ مثلاً، از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه فرمود: «فقر ماية فخر من است و به آن افتخار ميكنم».[57] مواردي از اين قبيل در روايات زياد به چشم ميخورند. تحليلها و برداشتهاي گوناگوني در مورد اين روايات ارائه شده است كه به بررسي اجمالي آنها ميپردازيم.
الف. فقر ستايششده: در واقع ابراز فقر و نياز در درگاه الهي است و مقصود از فقر در اين موارد، فقر مادي نيست؛ زيرا فقري كه خود پيامبراكرم صلي الله عليه و آله و سلم بارها از آن به خدا پناه ميبرد، چگونه ميتواند ماية فخر باشد. پس فقر معنوي و به اصطلاح فقر اليالله در اينگونه روايات منظور است؛ به عبارت ديگر، غرض پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم آن است كه احساس نياز به خدا (معناي چهارم فقر طبق نقل سابق) ماية مباهات من است و به آن افتخار ميكنم.[58]
از نظر ما، اگر توجيه ديگري براي اين حديث يافت نميشد، تفسير فقر در آن به فقر معنوي (احساس نياز به خداوند) خوب بود، امّا با توجه به آنچه پيش از اين گفتيم كه كلمة فقر اگر بدون قرينه بهكار رود، مقصود فقر مادي خواهد بود، ميتوانيم در اينجا نيز آن را به معناي اصلي خود بگيريم و توجيه بهتري برايش بياوريم.
به نظر ميرسد فقر در اين روايت و امثال آن ميتواند به معناي فقر انتخابي يا زهد باشد؛ يعني هدف از بيان اين جمله آن باشد كه منِ پيامبر بهعنوان رهبر جامعة اسلامي به زندگي فقيرانه و در سطح زندگي عموم مردم افتخار ميكنم. فقري كه خود آن را برگزيدهام تا مرهمي باشد بر دلهاي فقراي شكيبايي كه در راه اعتلاي حق و براي طرفداري از آن، زندگي سخت و مشقتبار را بر خود هموار كردهاند.
ب. فقر با حفظ ارزشها: گاهي مقصود از مدح فقر، ترجيحدادن آن در مقام مقايسه است. به اين معنا كه اگر بر سر دوراهي انتخاب فقر همراه با حفظ اعتقادات ديني يا ثروت و غنا با دستكشيدن از باورها قرار گرفتيم، بايد چنين فقري را برگزينيم. در اينجا بهعنوان نمونه به حديثي از امام باقر اشاره ميكنيم. آن حضرت در جمع ياران خود فرمود: هيچيك از شما به حقيقت ايمان دست نمييابد، مگر آنكه سه ويژگي در او باشد: مرگ برايش محبوبتر از زندگي، فقر دوست داشتنيتر از توانگري و بيماري خواستنيتر از تندرستي باشد. اصحاب سؤال كردند كه چه كسي ميتواند اينگونه باشد. آن حضرت فرمود: همة شما اينگونهايد و براي برطرفكردن تعجب آنان ادامه داد: مرگ همراه با دوستي ما اهلبيت براي شما دوست داشتنيتر است يا زندگي همراه با دشمني ما؟ جواب دادند كه به خدا قسم، مرگ در راه محبت شما براي ما محبوبتر است. امام فرمود: فقر و توانگري و بيماري و تندرستي نيز چنين هستند.[59] حديث پيامبر گرامي اسلام را نيز اينگونه ميتوان تفسير كرد؛ زيرا گاهي كساني كه منافعشان در نتيجة تبليغ اسلام به خطر افتاده بود، به ايشان پيشنهاد ثروت و رياست ميكردند و در مقابل، از وي ميخواستند دست از تبليغ توحيد و يكتاپرستي بردارد.
ج. فقر تحميلي همراه با شكيبايي: در برخي روايات، مقصودْ مدح فقراي صابر است، نه خود فقر بهعنوان پديدهاي اجتماعي كه غالباً ناشي از بيعدالتي در جامعه است. بنابراين، گرچه خود فقر، پديدهاي است مذموم و بايد از آن به خدا پناه برد، اما گاهي در نتيجة علل طبيعي ازقبيل خشكسالي يا امتحان و آزمون الهي و امثال آنها انسان مبتلا به آن ميشود. اگر در اين راه استقامت به خرج داد و فقر او را از راه راست منحرف نكرد و در اعتقادات و اخلاقياتش خللي ايجاد نشد، چنين فردي مستحق مدح است، البته به دليل صبر و استقامت، نه خود فقر. در واقع، اين روايات در پي ايجاد اعتماد به نفس در فقرا هستند تا شخصيت آنان آسيب نبيند و از سطح جامعه زياد فاصله نگيرند و در ورطة هلاكت نيفتند و از سوي ديگر، زندگي مترفانه و تجملي بهعنوان يك ارزش در اجتماع مطرح نگردد.[60]
د. زندگي متوسطي كه برخي از آن به فقر تعبير ميكنند: گاهي مقصود از فقر در روايات، چيزي است كه به تصور عامة مردم فقر است، ولي در واقع غنا و بينيازي است. كسي كه زندگي متوسط و بهاصطلاح رواياتْ «كفاف» دارد، محتاج ديگران نيست و درنتيجه، غني است، اما مردم ممكن است به دليل برخوردار نبودنش از ثروت كلان او را فقير بهشمار آورند. بنابراين، اگر در برخي موارد، به رواياتي برميخوريم كه فقر را مدح ميكنند، ميتوانيم آن را به اين نوع زندگي آبرومندانه حمل كنيم.[61]
در متون اسلامي نيز زندگي در حد متوسط مطلوب شمرده شده و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از خداوند زندگي همراه با عفاف و كفاف براي خود، اهل و دوستداران خويش طلب ميكند.[62] كفاف، حالت متوسطي بين فقر و غناست كه فرد در اين شرايط از پيامدهاي نامناسب فقر و غنا مصون ميماند.[63] دينداري فرد در اين شرايط نيز بهنحو بهتري حفظ ميشود.[64] البته مقصود از كفاف، داشتن قُوت لايموت نيست، بلكه زندگي آبرومندانهاي است كه در آن، احتياجات گوناگون فرد ازقبيل خوراك، پوشاك، مسكن، ازدواج، تفريحات و امثال اينها تأمين شود و فرد در طبقة متوسط جامعه قرار داشته باشد. نويسنده: سيدمهدي موسوياصل / فصل نامه اسلامی - فقر فرهنگ / پژوهشگاه باقرالعلوم
منابع
ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمد عبده.
ـ آذربايجاني، مسعود و ديگران، روانشناسي اجتماعي با نگرش به منابع اسلامي، تهران، سمت، 1382.
ـ حرّ عاملي، محمد، وسائل الشيعه؛ كتابفروشي اسلاميه، 1403.
ـ حكيمي، محمدرضا و ديگران، الحياة، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1409.
ـ دادگر، يدالله، «كارايي، رفاه و عدالت در اسلام و اقتصاد متعارف»، نامه مفيد 17، 1378.
ـ شيخاوندي، داور، جامعهشناسي انحرافات: آسيبشناسي جامعوي، تهران، مرنديز، 1373.
ـ قرضاوي، يوسف، مشكله الفقر و كيف عالجها الاسلام، مؤسسه الرساله، 1415 ق.
ـ كاكرن، ريموند، مباني اجتماعي بيماريهاي رواني، ترجمة فريد براتي و بهمن نجاريان، تهران، رشد، 1376.
ـ كليني، محمدبنيعقوب، الكافي، دار الاضواء، 1413.
ـ گنجي، حمزه، بهداشت رواني، تهران، ارسباران، 1382.
ـ مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، دار الاضواء، 1413.
ـ محمدي ريشهري، محمد، توسعة اقتصادي بر پايه قرآن و حديث، ترجمة رضا حسيني و ابوالقاسم حسيني، دارالحديث، 1382.
ـ مطهري، مرتضي، بيست گفتار، تهران، صدرا، 1358.
ـ مطهري، مرتضي، داستان راستان، تهران، صدرا، 1366.
-World Health Organization; The World Health Report 1995, Bridging the gaps; Geneva, World Health Organization, 1995.
-Gomm, Roger`, "mental health and inequality "; Mental Health Matters: a Reader; by Tom Heller et al, MacMillan , 1996.
-Pilgrim, D. Key Concepts in Mental Health; Sage publications, 2005.
-Mental Health: A Report of Surgeon General; U.S.Department of Health and Human Services, 1999.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . سازمان بهداشت جهاني، WHO، ص 2 ـ 1.
[2] . يدالله دادگر، «كارايي، رفاه و عدالت در اسلام و اقتصاد متعارف»، نامه مفيد 17، ص45.
[3] . Gomm, Roger`, "Mental Health and Inequality "; Mental Health Matters: a Reader; by Tom Heller et al, MacMillan, P 112.
[4] . راور شيخاوندي، جامعهشناسي انحرافات: آسيبشناسي جامعوي، ص200.
[5] . نهجالبلاغه، ح 56. نظير اين كلام در حكمت سوم هم آمده است: «و المقل غريب في بلدته»؛ فقير در شهر خود هم غريب است.
[6] . نهج البلاغه، ح 319.
[7] . يوسف قرضاوي، مشكله الفقر و كيف عالجها الاسلام، ص18.
[8] . محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج72، ص47.
[9] . داور شيخاوندي، جامعهشناسي انحرافات: آسيبشناسي جامعوي، ص 199 ـ 200.
[10] . محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج72، ص30 ـ 29.
[11] . همان، ص31.
[12] . محمدبن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص406.
[13] . محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج72، ص47.
[14] . مرتضي مطهري، بيست گفتار، ص 93.
[15] . نهج البلاغه شيخ محمد عبده، ذيل جمله فقر باعث كاستي در دين است.
[16] . محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج 96، ص70.
[17] . اين جمعبندي، البته نه به صورت صريح و در ذيل اين حديث، در الحياة، ذكر شده است. (محمدرضا حكيمي و ديگران، الحياة، ج4، ص99 ـ 289).
[18] . حمزة گنجي، بهداشت رواني، ص4 ـ 103، با تلخيص.
[19] . نهج البلاغه، ح 9.
[20] . محمدباقر مجلسي، بحار الأنوار، ج72، ص47.
[21] . Gomm, Roger, "mental health and inequality "; Mental Health Matters: a Reader; by Tom Heller et al, MacMillan, P 111.
[22] . محمدبن يعقوب كليني، الكافي، ج5، ص 65 ـ 71.
[23] . Pilgrim, D. Key Concepts in Mental Health; Sage Publications, P 184.
[24] . Direction of causality.
[25] . ريموند كاكرن، مباني اجتماعي بيماريهاي رواني، ص21 ـ 31.
[26] . U.S. Department of Health and Human Services, P 82.
[27] . Gomm, Roger`, "mental health and inequality "; Mental Health Matters: a Reader; by Tom Heller et al, MacMillan, P 110.
[28] مثلاً: سوره بقره آيه 273 وسوره توبه آيه60
[29] . محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج 71، ص 31 ـ 30.
[30] . محمد محمدي ريشهري، توسعة اقتصادي بر پاية قرآن و حديث، ج 1، ص 76 ـ 75.
[31] . آمدي، غرر الحكم، ص 200، ح 16547.
[32] . آية 10 سوره روم اشاره به اين روند تدريجي دارد.
[33]. سوره حديد
[34] . نهج البلاغه، حكمت 328.
[35] . امام صادق عليه السلام : ان الناس يستغنون اذا عدل بينهم (محمدبن يعقوب كليني، الكافي، ج 3، ص 568) و امام كاظم عليه السلام فرمود: لو عدل في الناس لاستغنو (همان، ج1، ص542).
[36] . نهج البلاغه، خطبه 3.
[37] . اين بخش از استدلال امام صادق عليه السلام در مقابل صوفيه و گروهي جاهل زاهدنما است كه در عصر و زمان ايشان پيدا شده بودند. همانگونه كه پيش از اين منبع آن را ذكر كرديم، اين حديث مفصل در كافي، به بعد آمده و استاد مطهري در كتاب داستان راستان، به بعد ترجمة آن را نقل كرده است. (محمدبن يعقوب كليني، الكافي، ج 5، ص 65 / مرتضي مطهري، داستان و راستان، ج 1، ص 36)
[38] . صحيفة سجاديه، دعاي 8 .
[39] . همان، دعاي 135.
[40] . محمد محمدي ريشهري، ميزان الحكمه، ج7، ص498.
[41] . محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج 72، ص 7.
[42] .سوره آلعمران آيه 103
[43] . اين كلام در شرح اصول كافي، ملامحمدصالح مازندراني، ج 9، ص300 و 386 و در امالي، شيخ مفيد، ص300 به نقل از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم آمده، اما در بحار، ج75، ص331 و در تفسير صافي، فيض كاشاني، ج2، ص477 به صورت كلامي مستقل (نه حديث از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ) نقل شده است.
[44] . مرتضي مطهري، بيست گفتار، ص77.
[45] . قال رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم : نعم العون علي تقويالله الغني. (محمد بن حسن حرّ عاملي، وسائل الشيعه، ج12، ص16 ـ 17)
[46] . همان، وسائل الشيعه، ج11، ص424.
[47] . محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج74، ص414.
[48] . براي تفصيل بيشتر در اين زمينه به كتاب روانشناسي اجتماعي با نگرش به منابع اسلامي، نوشتة مسعود آذربايجاني و ديگران، ص124 ـ 133 مراجعه كنيد.
[49] . انالله فرض علي ائمه العدل ان يقدرو انفسهم بضعفه الناس كيلا يتبيغ بالفقر فقره. (نهج البلاغه، خ 209)
[50] . سوره زخرف آيه 52
.[51]سوره زخرف آيه 53
[52] . مثلاً در مورد پيروان حضرت نوح. (شعراء: 111) و در مورد انتخاب طالوت به فرماندهي سپاه. (بقره: 247)
[53] . يوسف قرضاوي، يوسف، مشكلة الفقر و كيف عالجها الاسلام، ص146.
[54] . همان و بسياري آيات ديگر.
[55] . سوره حجرات آيه 13
[56] سوره مجادله آيه 11
[57] . محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج72، ص55.
[58] . همان، ص32.
[59] . همان، ص40. روايت ديگري نيز در همين مضمون در همان، ص39 آمده است.
[60] . محمدرضا حكيمي و ديگران، الحياة، ج4، ص 445 ـ 446.
[61] . اين تفسير را علامه مجلسي بهعنوان يكي از وجوه جمع بين روايات ذم فقر و مدح غنا ذكر كرده است. (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج72، ص60)
[62] . اللّهمّ ارزق محمداً و آل محمد و من احبّ محمداً و آل محمد العفاف و الكفاف (كافي، ج2، ص140).
[63] . محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج72، ص60.
[64] . ما احد يوم القيامة غنّي و لا فقير الاّ انّه لم يؤت منها الاّ القوت (همان، ص66).
اين مقاله، به پيامدهاي گوناگون جسمي، فرهنگي ـ اجتماعي و رواني فقر بر بهداشت رواني ميپردازد. فقر فرهنگي، انزوا، پرخاشگري، ضعف اخلاقي و ديني، كاهش عزت نفس، اضطراب و اختلالات رواني از جملة اين آثار مخربند. رويكرد متون اسلامي به مسائل فقر و به معاني گوناگون آن در منابع ديني ديگر مباحث اين مقال است، دلائل عدم مطلوبيت فقر در اين منابع عبارتند از: تضاد فقر با عدالت اجتماعي، پناهبردن به خداوند از فقر در ادعية امامان معصوم، اهميت دين براي انسجام اسلامي در جامعه، برنامة دين براي اهداف متعالي و عواقب نامطلوب فقر از منظر دين. سرانجام، توضيح و تبيين مواردي كه موهم اين برداشت است كه اسلام با مسئلة فقر مخالفتي ندارد، بلكه آن را تأييد ميكند.
مقدمه
مسائل اقتصادي در تأمين بهداشت رواني انسانها نقشي بسيار مهم ايفا ميكند. جامعه با رفع فقر و محروميت ميتواند گامي بسيار بزرگ براي كاستن از بيماريهاي رواني و شكوفايي استعدادهاي افراد بردارد. هر چند خود فرد بايد براي تأمين سلامت رواني خود بكوشد، اما به نظر ميرسد كه جامعه نقش پررنگتري در اين امر دارد. از اينرو، راهبردها و خط مشيهاي كلي جوامع براي ارتقاي بهداشت رواني در مرتبة اول بايد متمركز بر ابعاد اقتصادي و اجتماعي باشد، نه پزشكي و درماني؛ به عبارت ديگر، با رفع تبعيضها و نابرابريهاي اجتماعي و اقتصادي و تأمين معيشت مناسب براي همة افراد جامعه، بسياري از مشكلات رواني از جامعه رخت برميبندد و هزينههاي سنگين درمان كاسته ميشود. در اين بحث با نگاهي عميقتر به مسئلة نابرابري و فقر، پيامدهاي آن را براي بهداشت رواني فردي و اجتماعي بررسي ميكنيم و سپس رويكرد متون اسلامي دربارة فقر را بررسي ميكنيم.
شايد بتوان مسئلة نابرابري و فقر را تلخترين و دردناكترين مسئلة اجتماعي بشر در طول تاريخ دانست. در دنياي امروز كه پيشرفت اقتصادي عظيمي نصيب بشريت شده است، اين معضل نه تنها حل نشده كه فاصلة فقير و غني نسبت به اعصار پيشين، بيشتر نيز شده است. سازمان بهداشت جهاني در گزارشي كه در سال 1995 منتشر كرده است، فقر شديد را بيرحمترين قاتل و مهمترين علت رنج و درد در جهان ميداند. ما در ضمن بررسي آثار فقر، بخشهايي از اين گزارش را كه به صورت كتاب منتشر شده است، نقل خواهيم كرد.
آثار فقر
الف. آثار جسمي
فقر به صور گوناگون، سلامت جسمي طبقة پايين جوامع را تهديد ميكند. فقر، علت اساسي واكسينه نشدن نوزادان، در دسترس نبودن آب تصفيهشده و بهداشت، عدم وجود دارو و ديگر راهكارهاي درماني و مرگ نوزادان به هنگام زايمان است. فقر علت اساسي كاهش اميد به زندگي، معلوليت و ناتواني و گرسنگي است. فقر مهمترين علت بيماري رواني، استرس، خودكشي، از همپاشيدن خانواده و مصرف مواد مخدر ميباشد. در سال 1990 تعداد افرادي كه در فقر شديد زندگي ميكردند، يك ميليارد و صدميليون نفر تخمين زده شده است؛ يعني بيش از يكپنجم جمعيت كرة زمين. با وجود آنكه از هر ده كودك، هشت نفر عليه پنج بيماري عمدة كشنده براي كودكان واكسينه ميشوند و به طور كلي بين سالهاي 1980 و 1993 ميزان مرگ و مير نوزادان به 25درصد كاهش يافته و اميد به زندگي بيش از چهار سال افزوده شده و به حدود 65 سال رسيده است، اما در كشورهاي در حال توسعه، هر سال دوازده ميليون و دويست هزار كودك زير پنج سال ميميرند. علّت بيشتر اين مرگ و ميرها، امراضي است كه با صرف چند سِنت براي هر كودك، قابل پيشگيري است. اميد به زندگي در كشورهاي توسعهنيافته طبق آمار 1993، چهلوسه سال و در كشورهاي توسعهيافته، هفتاد و هشت سال؛ يعني دو برابر كشورهاي فقير است. در كشورهاي ثروتمند، اميد به زندگي در سال 2000، به هفتاد و نه سال ميرسد، ولي در برخي كشورهاي بسيار فقير، اين شاخص به چهلودو سال تنزل مييابد. تعداد كودكان زير پنج سال كه در سال 1993 مُردند (يعني 12.2ميليون نفر)، معادل كل جمعيت نروژ و سوئد است.[1]
در آستانة ورود به سال 2000، حدود 30 درصد از ثروتمندترين مردم دنيا، متجاوز از 45 درصد گوشت جهان را مصرف ميكنند. اين در حالي است كه نزديك 800 ميليون نفر دچار سوء تغذيهاند. بيش از 85 درصد كالاها را20 درصد ثروتمندان جهان مصرف ميكنند، اما 20 درصدِ فقيرترين اقشار جامعه 0.4 درصد كالاهاي مصرفي را در اختيار دارند. درآمد كشورهاي عقبمانده كمتر از 89 ميليارد دلار است و اين در حالي است كه 10 نفر از ثروتمندترين افراد جهان 1.5 برابر رقم مزبور را در اختيار دارند. حدود 60 درصد مردم ساكن در كشورهاي در حال توسعه از خدمات بهداشتي كافي برخوردار نيستند. اين در حالي است كه در آمريكا و اروپا ساليانه معادل هزينة بهداشت و غذاي آن 60 درصد، تنها جهت خريد عطريات مصرف ميشود. مشكل جمعيت وسيعي از مردم جهان فقر مطلق است و از حداقل سرپناه و خوراك و پوشاك محرومند. متجاوز از 30 درصد كشورهاي در حال توسعه از آب سالم محرومند و ساليانه 30 ميليون نفر از گرسنگي ميميرند. با وجود اينكه متوسط مصرف پروتئين در كشورهاي اروپايي متجاوز از 120 گرم در روز است، اين رقم در كشورهاي آفريقايي به سختي به 20 گرم در روز ميرسد.[2]
با توجه به ارتباط ميان بيماري جسمي و بيماري رواني، فقر از راه تأثيرگذاري بر سلامت جسم، بهداشت رواني فرد را به خطر مياندازد و امكان ابتلا به بيماريهاي رواني را در وي افزايش ميدهد. بيماريهاي جسمي و رواني معمولاً همراه با هم در يك فرد ديده ميشوند. افرادي كه بيمار رواني تلقي ميشوند، غالباً به لحاظ جسمي نيز بيمارند. از سوي ديگر، بيماران يا ناتوانان جسمي، اغلب دچار ناراحتي روانياند؛ مثلاً، در كهنسالي، ميان افسردگي از يكسو، و بيماريهاي جسمي، از دستدادن كنترل بر ترشحات بدن، فقدان تعادل و ناشنوايي از سوي ديگر، ارتباط و همبستگي وجود دارد. اين ارتباط بين افسردگي، اختلالات شناختي، اغتشاش ذهني حاصل از عفونت، اثرات جانبي دارو، ديابت و اختلالات تغذيهاي نيز وجود دارد. بنابراين، اگر يك گروه اجتماعي يا افراد منطقة خاصي را در نظر بگيريم كه مرگ زودرس، مرض قلبي، بيماريهاي مزمن و ناتوانكننده، زخمهاي گوارشي، حوادث دوران كودكي و امثال آنها در آنان بيشتر است، به احتمال زياد فقيرند و ميزان خودكشي، افسردگي، اضطراب و اسكيزوفرني در بين آنان زياد است.[3]
ب. آثار فرهنگي ـ اجتماعي
1. فقر فرهنگي: غالباً فقر مادي با فقر فرهنگي همراه است. كسي كه از حيث مادي فقير است، فكرش آنقدر مشغول تأمين مايحتاج اولية زندگي است كه كمتر مجال و فرصتي براي برآوردن نيازهاي فرهنگي و تربيتي خود و خانوادهاش دارد. اگر هم فرصتي براي اين كار پيش بيايد، زمينهها و امكانات آن برايش فراهم نيست. در نتيجه، بسياري از مواهب و استعدادهاي خدادادي وي به فعليت نميرسند و بهرهبرداري درستي از آنها صورت نميگيرد. آلفرد مارشال در كتاب تاريخي خود چنين مينويسد: درست است كه به رغم فقر، تحت تأثير عوامل ديني، روابط دوستي و محبتهاي خانواده، ممكن است انسان احساس بزرگترين خوشبختي را بكند و امكان داشته باشد استعدادهاي خود را شكوفا سازد، ولي با وجود اين بايد اذعان داشت كه در محيط فقر، به ويژه در مناطق پرجمعيت، فقر اقتصادي موجب از بينرفتن و پژمردهشدن استعدادهاي انساني ميشود. كساني كه در شهرهاي بزرگ كنوني زندگي ميكنند، فرصت كمتري مييابند تا با ديگران پيوند دوستي ببندند. بدون شك، بيماري روحي، جسمي، اخلاقي و فكري فقرا علل ديگري نيز دارد، امّا فقر يكي از عمدهترين آنهاست بهطور كلي رفتار ناهنجار فقرا ناشي از فقر آنان است هنگامي كه علل فقر را بررسي ميكنيم، درواقع در علل تنزل مقام عدة زيادي از ابناي بشر مطالعه ميكنيم.[4]
فقر فرهنگي و فقدان تعليم و تربيت و تحصيلات مناسب، فرد را از دستيابي به روشهاي كنترل بر محيط و كاستن از استرسهاي ناشي از فقر و محروميت باز ميدارد و او را در معرض اختلالات رواني قرار ميدهد. علاوه بر اين، محروميت از سواد و تحصيلات، فقر مادي را تشديد ميكند و اين تسلسل همچنان ادامه مييابد و با افزايش فقر، بهداشت رواني فرد بيشتر آسيب ميبيند.
2. انزوا: تنگدستي به طور طبيعي سبب ميشود فرد از چشم جامعه ساقط شود و به گوشة تنهايي پناه برد. حضرت علي عليه السلام فرمودند: «غنا در غربت وطن است و فقر در وطن غربت».[5] يعني كسي كه ثروتمند است اگر در غربت هم باشد، انگار كه در وطن خود زندگي ميكند، امّا تنگدست در وطن خود نيز همانند غريبه است; كسي به او اعتنا نميكند و در نتيجه منزوي است. كمبود روابط با ديگران و احساس تنهايي زمينة مساعدي است براي ابتلا به بيماريهاي رواني. از عوامل جاذبة ميانفردي و ارتباطات مناسب با ديگران، وضعيت ظاهري و از جمله، پوشش افراد است. به دليل اينكه معمولاً فقر موجب ميشود وضعيت ظاهري و لباس فرد در حد پايين و نامطلوب باشد، فقرا در برقراري روابط اجتماعي مشكلات جدي خواهند داشت كه گاه موجب در پيشگرفتن انزوا از سوي آنان ميشود.
3. پرخاشگري: در جامعهاي كه به سبب بيعدالتي در توزيع ثروتهاي عمومي، مردم به دو دستة فقرا و اغنيا تقسيم شدهاند و فاصلة طبقاتي عظيمي بين آنان وجود دارد، كينه و عداوت موج ميزند. مردم فقير با ديدن زندگي اشرافي ثروتمندان و مشاهدة زندگي فلاكتبار خود، كينة آنان را به دل ميگيرند و عقدههاي رواني بسيار در خود بهوجود ميآورند. علاوه بر اين، كينة دروني و فروخوردة فقرا ممكن است روزي سرباز كند و كساني را كه مسبب اين وضعيت هستند، در خود فروبرد. بنابراين، خشم و پرخاشگري طبقات پايين جامعه يا متوجه خود آنان ميشود و عقدههاي رواني بهوجود ميآورد و يا معطوف اغنيا ميگردد و جامعه را از حالت تعادل به سوي هرجومرج سوق ميدهد. اميرالمؤمنين عليه السلام به فرزندش محمد حنفيه فرمود: «پسرم، از فقر بر تو بيمناكم. از آن به خدا پناه ببر كه فقر كاستي در دين و پريشاني در فكر و عقل ايجاد ميكند و سبب دشمني و كينه است».[6] جملة جالبي هم در اين زمينه از ابوذر نقل شده است: «فردي كه مايحتاج زندگي خود را در خانه ندارد، بسيار در معرض آن است كه پرخاشگري خود را نهتنها متوجه افراد، بلكه در جهت تخريب كل نظام اجتماعي سوق دهد».[7]
4. ضعف اخلاقي و نابهنجاريهاي اجتماعي: فقر زمينة مساعدي است براي برخي صفات زشت اخلاقي، نظير حسد كه نتيجهاش در جامعه به صورت نابهنجاريهاي اجتماعي بروز ميكند. اميرالمؤمنين عليه السلام ميفرمايد: «كسي را كه دنبال رزق و روزي خود ميرود، نكوهش نكنيد؛ زيرا كسي كه امكانات زندگي ندارد، خطا و اشتباهاتش زياد است».[8] يكي از پيشتازان جرمشناسي در طي يك بررسي نشان داده است كه در ايتاليا خانوادههاي فقير 60 درصد جمعيت را تشكيل ميدادند، اما جرايم مربوط به آنها 85 تا 90 درصد كل جرايم بوده است. همچنين برخي تحقيقات ديگر حاكي از آن است كه 19 درصد جرايم مربوط به فقراي لندن بوده است، در صورتي كه آنان 8 درصد جمعيت را تشكيل ميدادند. البته اين بدان معنا نيست كه همة فقرا بزهكار هستند، بلكه بايد گفت كه اگر بيشتر منحرفان و مجرمان فقير باشند، بيشتر فقرا مجرم و بزهكار نيستند. ماركس، هانري جرج، ويليام بونگر و ديگران در شيوههاي پيشنهادي خويش توصيه ميكنند كه بايد كوشش خود را در راه بهبود وضع توزيع درآمدها بهكار ببريم و بر نابرابريهاي اقتصادي فائق آييم. نهتنها به دليل اينكه اين امر به خودي خود زيبنده نيست، بلكه به دليل اينكه نابرابريهاي اقتصادي زايندة فساد، تباهي و انواع كجرويهاست.[9]
5. ضعف اعتقاد و دينداري: شايد مهمترين پيامد منفي فقر از ديدگاه دين آن باشد كه فقر بستر مناسبي براي كفر و بيديني و ضعف اعتقادي است. در روايت مشهوري از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و نيز از امام صادق عليه السلام نقل شده است: «كاد الفقر ان يكون كفراً»; فقر به مرز كفر نزديك است.[10]
احتمالاً مشكلبودن فهم رابطة فقر مالي با كفر موجب شده است كه برخي، فقر در اين روايت را به فقر نفس (فقر رواني) تفسير كنند، امّا بايد گفت كه برخي ديگر از مفسران حديث، نظير غزالي، لفظ فقر در اين سخن را به همان معناي فقر مادي گرفته و در تبيين آن گفتهاند: فقر، انسان را در پرتگاه كفر قرار ميدهد؛ زيرا اولاً، موجب حسادت به توانگران ميشود كه حسد، حسنات و خوبيهاي انسان را از بين ميبرد و ثانياً، فقر موجب ميشود كه فقير در برابر ثروتمندان اظهار ذلت و خواري كند و به آبرو و دينش لطمه وارد شود؛ ثالثاً، سبب ناخشنودي به قضا و قدر الهي و نارضايتي از روزي ميشود و اين امر، اگر هم كفر نباشد، به كفر ميكشاند.[11]
علاوه بر اين، در سخن ديگري كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در اواخر عمرشان نقل شده است، ايشان به حاكمان پس از خود تذكراتي ميدهند كه از جملة آنها اين است كه مردم را فقير و تهيدست نگذارند تا به كفر كشيده شوند.[12] در واقع، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به حاكمان و برنامهريزان اقتصادي جامعه، فقرزدايي را يادآوري ميكند و به آنان هشدار ميدهد كه بايد با اجراي عدالت و رفع تبعيض و برنامهريزي براي استفادة بيشتر و بهتر از مواهب الهي، موجبات تأمين معيشت مناسب را براي عموم مردم فراهم كنند تا به كفر و بيديني كشيده نشوند. با توجه به اينكه متوليان امر جامعه فقط ميتوانند مأمور از بينبردن فقر مادي باشند، نه فقر رواني و با توجه به اينكه در هر دو حديث از رابطة فقر و كفر سخن گفته شده است، ميتوانيم بگوييم كه به احتمال قوي مقصود از فقر در «كاد الفقر أن يكون كفراً»، فقر مادي است. علاوه بر اين، در برخي منابع، سخني از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به اين صورت نقل شده است كه اگر رحمت خداوند بر فقراي امت من نبود، فقرْ آنان را به مرز كفر نزديك ميكرد.[13] اين سخن، يا حديث مستقلي در كنار آن سخن مشهور است يا يك حديث است كه در برخي منابع به صورت كامل و در برخي ديگر، ذيل آن آمده است. در هر حال، به دليل اينكه مسلماً مقصود از فقرا در اين سخن نيازمندان جامعه است، قاعدتاً فقر در بخش پاياني آن نيز به معناي فقر مادي است.
در گفتار ديگري هم كه پيش از اين ذكر كرديم، امام علي عليه السلام فقر را كاستي در دين توصيف ميكند. اينكه فقر موجب نقصان دين است، به چه معناست؟ فقر اگر حاصل از تنبلي و سستي فرد نباشد، گناه و جرم نيست و ننگي براي فرد به حساب نميآيد. پس منظور از اين رابطه آن است كه فقر موجب ميشود كساني كه ايمان قوي ندارند زودتر به گناه بيفتند؛ زيرا برخي گناهان از فقر و احتياج ناشي ميشوند. اين تفسيري است كه استاد شهيد مطهري از اين جمله دارد.[14]
شيخ محمد عبده هم در شرح اين جمله چنين نظري دارد و ميگويد: زماني كه فقر شديد شد، ممكن است انسان را وادار به خيانت، دروغگويي، ذلتپذيري، امتناع از كمككردن به حق كند و همة اينها كاستي در دين است.[15]
از نظر ما، تفسير ديگري نيز براي اين جمله متصور است؛ فقرا به دليل فقر مالي از انجامدادن برخي اعمال عبادي نظير حج، صدقه و دستگيري از نيازمندان محروم هستند. هرچند اين امر به اختيار آنان صورت نگرفته است و تقصيري متوجه آنان نيست، امّا در هرحال محروميت از برخي منافع دينداري و اعمال عبادي است. به همين جهت، آموزههاي ديني تأكيد دارند كه فقرا از لحاظ مالي بايد بهنحوي تأمين شوند كه علاوه بر نيازهاي ضروري و فيزيولوژيك، نظير خوراك، پوشاك، مسكن و ازدواج، بتوانند نيازهاي معنوي خود را نيز ارضا كنند. امام صادق عليه السلام در روايتي ميفرمايد: «به مؤمن از زكات آنقدر داده ميشود كه بخورد، بياشامد، لباس تهيه كند، ازدواج نمايد، حج بهجا آورد، صدقه دهد و قرض خود را ادا كند».[16] جمع بين اين دو تفسير دربارة رابطة فقر و كاستي در دين هم ممكن است؛ بدينصورت كه فقرا اگر ايمان قوي نداشتند، زودتر به گناه ميافتند و درنتيجه، دينداري و ايمانشان كاستي ميپذيرد، اما اگر صبر و تحمل كردند و در مقابل وسوسة گناه و آلودگي توانستند مقاومت كنند، از برخي مزاياي دينداري و كارهاي عبادي محروم ميشوند.[17]
ج. آثار رواني
همانگونه كه بيان شد، آثار جسمي و فرهنگي ـ اجتماعي فقر، تأثير بسياري بر سلامت روان دارد. با وجود اين، در اين بخش برخي پيامدهاي نامناسب رواني را كه معمولاً بدون واسطه از فقر ناشي ميشود، بررسي ميكنيم.
1. كاهش عزتنفس
فقير از جايگاه اجتماعي مناسبي برخوردار نيست و همواره مورد تحقير قرار ميگيرد. احتمالاً بتوان گفت كه بيشترين آثار رواني فقر از نگرش منفي مردم نسبت به آن نشأت ميگيرد. مردم با فقرا به شيوهاي كاملاً متفاوت از ثروتمندان رفتار ميكنند. اين نگرش منفي و تحقيرآميز در مورد مستضعفان را در مدرسه، فروشگاه، مطب پزشك، بيمارستان، بانك و مراكز اجتماعي ديگر ميتوان مشاهده كرد. ونسان دكلژاك (1989) معتقد است كه در اجتماع مادي امروزي، كساني كه احساس ميكنند پايينتر يا بيلياقتتر از ديگرانند يا حتي احساس ميكنند كه محكوم شدهاند، در همة موارد زندگي احساس شرمساري و خجالت ميكنند. اين شرم مثل يك زخم روحي احساس ميشود و به «نوروز طبقه» شباهت دارد. درواقع، نگاه و رفتار ديگران براي تشكيل هويت شخصي و خودپندارة كسي كه مبتلا به «نوروز طبقه» است، اهميت مييابد.
انسان فقير احساس ميكند كه بينوا، فقير، بيدست و پا، بيلياقت و كمتر از همه است. او باور ميكند كه همين هويت را دارد. قبول تحقير ديگران به تدريج دروني ميشود و فرد را به اين نتيجه ميرساند كه خود را تحقير كند و عزتنفس و اعتماد به نفسش را از دست بدهد و اين تصور در وي ايجاد شود كه مسبب اصلي همة بدبختيها و ناشايستگيها، تنها خود اوست.[18]
به نظر ميرسد كه نگاه متفاوت به فقرا به اجتماع مادي امروز اختصاص ندارد؛ هميشه اينگونه بوده است. اميرالمؤمنين عليه السلام در كلامي بسيار زيبا ميفرمايد كه وقتي دنيا به كسي رو كرد (مثلاً صاحب ثروت يا قدرت شد)، مردم فضايل و خوبيهايي را كه ديگران دارند، به او نسبت ميدهند، اما اگر دنيا به كسي پشت كرد، حتي خوبيهاي خود وي از او گرفته ميشود.[19] آن حضرت در سخن ديگري ميفرمايد: «فقير حقير و ناچيز شمرده ميشود. به حرفش گوش نميدهند و جايگاهش را نميشناسند. اگر فقير راست بگويد، او را دروغگو مينامند و اگر زاهد باشد، او را نادان ميخوانند».[20]
خلاصه، فقير به دليل عدم برخورداري از جايگاه شايسته در ميان جامعه، عزتنفس خود را از دست ميدهد و به همين دليل در معرض ابتلا به انواع اختلالات رواني قرار ميگيرد. خودكشي كه اكنون دومين علت مهم مرگومير در ميان جوانان است، ارتباط و همبستگي بسيار نيرومندي با طبقة اجتماعي و محروميت دارد. همچنين خودكشي با الكليسم و اعتياد كه در ميان كارگران غيرماهر، بيكاران و بيخانمانها رواج بيشتري دارد، مرتبط است. همچنين افسردگي كه شايد به لحاظ تعداد افرادي كه به آن مبتلا هستند متداولترين شكل بيماري رواني باشد، همبستگي و ارتباط بسيار شديدي با طبقة اجتماعي دارد؛ هرقدر فقيرتر باشد، احتمال ابتلا به افسردگي در وي بيشتر خواهد بود. رفتار خودآزارانة شديد نيز كه دستكم ده برابر بيشتر از خودكشي رواج دارد و درواقع پيشدرآمدي براي آن است، همين الگوي ارتباط با طبقة اجتماعي را نشان ميدهد.[21]
2. اضطراب و تشويشخاطر
لازمة وجود آرامش در زندگي، تأمينشدن حداقل امكانات معيشتي است. بدون وجود اين امكانات، فرد دچار اضطراب و نگراني ميشود و زمينة ابتلا به بيماري رواني شديدتر ايجاد ميگردد. امام صادق عليه السلام در حديث طولاني و معروفي كه در مقام بحث با مدعيان زهد و متصوفة زمان خود داشتند، به روش زندگي سلمان اشاره ميكند و ميفرمايد: سلمان وقتي نصيب سالانة خود را از بيتالمال ميگرفت، به اندازة يك سال مخارج خود را ذخيره ميكرد. به او گفتند: تو با اين همه زهد و تقوا به فكر ذخيرة يك سال خود هستي؟ شايد امروز يا فردا بميري و به آخر سال نرسي. سلمان در جواب گفت: شايد هم نمردم. چرا فقط مردن مرا فرض ميكنيد و زنده ماندنم را در نظر نميگيريد؟ اگر زنده ماندم، نيازهايي دارم كه بايد برآورده شوند. اي نادانها، شما نميدانيد كه انسان اگر به مقدار كافي وسايل زندگي نداشته باشد، در اطاعت حق كوتاهي ميكند و نشاط و نيروي خود را در اين راه از دست ميدهد، ولي اگر به قدر كافي وسايل زندگي فراهم شد، آرامش و اطمينانخاطر مييابد.[22]
3. اختلالات رواني
تا اينجا به برخي آثار رواني فقر اشاره كرديم و تبيينهاي نظري بر اساس متون اسلامي از آن ارائه داديم. تحقيقات تجربي نيز ارتباط نزديك وضعيت اقتصادي فرد و بهداشت رواني وي را تأييد ميكند. معلوم نيست كه آيا وضعيت اقتصادي نامناسب، فرد را در معرض ابتلا به اختلالات رواني قرار ميدهد يا ابتلا به اختلالات رواني موجب وضعيت بد اقتصادي ميشود، اما با وجود اين، روشن است كه قرارگرفتن در شرايط بد اقتصادي، افراد را مستعد بروز مشكلات بهداشت رواني ميكند. علاوه بر اين، شرايط اقتصادي نامناسب، رهايي از بيماري رواني و بازيابي سلامت را بسيار دشوار ميكند. اين در مقايسه با افرادي است كه در شرايط بهتر و مطلوب اقتصادي قرار دارند.[23]
يكي از اولين تحقيقات در مورد رابطة ميان متغيرهاي اجتماعي و اختلالات رواني، بررسي روابط بين طبقه اجتماعي و اسكيزوفرني بود. از زمان اجراي اولين مطالعه در دهة 1930 ميلادي در آمريكا، تاكنون تحقيقات پيگيرانه فراواني در نقاط گوناگون دنيا اجرا شده و ثبات غيرمنتظرهاي در تمام اين مطالعات يافت شده است. در مطالعة اوليهاي كه در سال 1939، فاريس و دانهام منتشر كردند، محل سكونت تمام بيماران بستريشده در يك دورة دوازده ساله در چهار بيمارستان ايالتي و دوازده بيمارستان خصوصي شهر شيكاگو روي نقشة سرشماري آن شهر مشخص شد. وقتي آمار بيماريهاي رواني برحسب تعداد موارد در هر صد هزارنفر بيان شد، محققان متوجه تفاوت در بروز اختلال رواني در نواحي گوناگون شهر شدند. اين موضوع بهويژه در مورد اسكيزوفرني قابلتوجه بود؛700 مورد در نواحي مركزي شهر و 100 مورد در نواحي مسكوني حومة آن. قدم بعدي همبستهكردن شاخصهاي اجتماعي و جمعيتشناختي ديگر با ميزانهاي متفاوت پذيرش بيمارستاني در نواحي گوناگون آن شهر بود. در نواحياي كه بيماران بيشتر بودند، الكليسم، اعتياد و فقر هم بيشتر بود و ساكنان آن غالباً جزو پايينترين طبقات اجتماعي بودند و زير خط رسمي فقر زندگي ميكردند. اين دو محقق از مطالعة خود نتيجه گرفتند كه فقر و نابساماني اجتماعي، زمينهساز اسكيزوفرني و ساير مشكلات روانياند.
در اين مطالعه، چندين خطاي بارز وجود داشت كه عمدهترين آنها اصطلاحاً جهت عليت[24] نام دارد؛ بدين معنا كه آنان فرض ميكردند كه فقر علت بروز بيماريهاي رواني است. امروزه امكان اتخاذ جهت علّي كاملاً مخالف با اين فرض هم وجود دارد. امروزه بحث بر سر اينكه آيا موقعيت اجتماعي پايين،میگنا دات آی آر، علت اختلال رواني است يا اختلال رواني سبب ميشود موقعيت اجتماعي بيماران در پايينترين سطح باشد، به بحثي كهنه تبديل شده و هنوز بهطور كامل حل نشده است.
پس از اين مطالعه، مطالعات ديگري با روشهاي بهتر، از قبيل بررسي فردي بيماران بستريشده و روش زمينهيابي اجتماعي نيز انجام گرفتهاند كه همه نشاندهندة ارتباط موقعيت اجتماعي پايين و خطر بالاتر مشكلات روانياند. در يك بررسي تطبيقي از يافتههاي 44 مطالعه كه از روش زمينهيابي اجتماعي استفاده كرده بودند، معلوم شد كه طبقة اجتماعي تنها متغير جمعيتشناختي است كه بهطور پايدار با وضعيت روانشناختي ارتباط دارد. سن، جنس و نژاد هيچكدام چنين ارتباط پايداري را نشان ندادند. در 28 مطالعه از 33 مطالعهاي كه طبقة اجتماعي را به مثابة يك متغير درنظر گرفته بودند، در پايينترين طبقة اجتماعي، مشكلات رواني بيش از ساير طبقات بهچشم ميخورد.[25]
وضعيت اجتماعيـ اقتصادي پايين (از نظر درآمد، تحصيلات و شغل) ارتباط نيرومندي با بيماران رواني دارد. چندين دهه است كه مشخص شده است افراد طبقة اجتماعيـ اقتصادي پايينتر، حدود دوونيم برابر بيشتر از طبقات بالاتر احتمال ابتلا به اختلال رواني دارند. دلايل اين ارتباط كاملاً روشن نيست، اما ممكن است وجود استرس بيشتر در زندگي فقرا و آسيبپذيري بيشتر آنان در برابر انواع عوامل استرسزا در مجموع، منجر به برخي اختلالات رواني نظير افسردگي شود.[26] مؤلف ديگر در اين زمينه، ارتباط ميان شرايط اقتصادي و بهداشت رواني را چنين خلاصه كرده است: فقرا بيش از اغنيا، تقريباً به همة بيماريها و ناتوانيها اعم از جسمي و رواني مبتلا ميشوند. اين هم به لحاظ دفعات ابتلا و هم شدت و مدت آن است.[27]
رويكرد متون اسلامي به فقر
در متون اسلامي به آموزههايي مانند زهد و رضا برميخوريم كه تصور ميشود تلويحاً فقر را ميپذيرد. از اين جهت براي روشنشدن ديدگاه اسلام مناسب است فقر را در متون اسلامي بررسي كنيم.
الف. معاني فقر: اين كلمه و مشتقات آن و نيز كلمات مشابه آن نظير مسكين، در منابع اسلامي دستكم به چهار معناي متفاوت بهكار رفته است:
1. فقر مادي: مثل مواردي كه قرآن موارد مصرف زكات را بيان ميكند و فقرا را جزو آنان بهشمار ميآورد[28].
2. فقر وجودي: به اين معنا كه انسان نسبت به خداوند فقير به تمام معناست؛ يعني در وجود و هستي خود نيازمند كامل به اوست .
3. فقرالنفس يا آزمندي و حرص: مانند: كاد الفقر أن يكونَ كفراً.
4. فقر و نياز به خداوند: مثلاً: اللهم اغنني بالافتقار اليك و لا تفقرني بالاستغناء عنك؛ خدايا، با احساس نياز به خودت مرا بينياز كن و با حس بينيازي از خودت، مرا به فقر مبتلا نكن.[29]
بهنظر ميرسد كه واژة فقر در اصل به معناي تهيدستبودن و نياز است كه متعلق آن گاهي وسايل زندگي و ماديات است و گاهي اصل وجود و هستي انسان. بنابراين، معناي اول و دوّم درواقع دو معنا نيستند، بلكه دو مصداق از يك معنا ميباشند. نياز وجودي بشر به خداوند امري است واقعي؛ يعني فرد چه به اين نياز توجه كند و آن را احساس نمايد و چه چنين احساسي در او وجود نداشته باشد، بالأخره اين فقر و تهيدستي در او هست. البته وجود چنين احساسي در درون فرد، آثار رواني فراواني برايش به ارمغان ميآورد و در تأمين بهداشت رواني وي بسيار مؤثر است. اگر انسان به چنين دركي رسيد، غني واقعي است، هرچند در زندگي مادي غني نباشد. اما اگر چنين فهم و دركي برايش حاصل نشد، فقير واقعي است و اگر تمام امكانات براي زندگي مادي را در اختيار داشته باشد، باز هم حريصانه دنبال مقدار بيشتري از آن است و به قول پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم اگر انسان به اندازة وسعت دو بيابان مال داشته باشد، طالب گسترة بيابان سوم است و چشم او را جز خاك چيزي پر نميكند.[30]
اين همان معناي چهارمي است كه اشاره شد و برخلاف معناي دوم، قابل تحسين و تمجيد است؛ زيرا امري اكتسابي است. اما دربارة معناي سوّم بايد گفت كه بهنظر ميرسد استعمال كلمة فقر در آن، نيازمند قرينه باشد؛ مثلاً، گفته شده است كه بدترين نوع فقر، فقر رواني (زيادهخواهي شديد) است.[31] بنابراين، اگر قرينهاي وجود نداشت، فقر را در متون اسلامي بر فقر مادي حمل ميكنيم. به همين جهت در اين حديث معروف كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و امام صادق عليه السلام نقل شده است: «كاد الفقر ان يكون كفراً»، منظور از فقر، فقر مادي است. نزديك بودن فقر به كفر را ميتوان اينگونه تبيين كرد كه فقر مانع رفع نيازهاي اوليه ميشود و همين محدوديت موجب ميشود كه افراد در اعتقادات ديني خود هم بهتدريج ترديد كنند. گاه محروميت موجب ميشود افراد به رفتارهاي نامناسب دست بزنند و انجام تدريجي رفتارهاي نابهنجار از لحاظ ديني، ممكن است افراد را به مرحلة كفر و بياعتقادي بكشاند.[32]
ب. عدم مطلوبيت فقر از ديدگاه اسلام
تأثير فقر بر كاهش دينداري را در متون اسلامي بررسي كرديم. توجه به موارد مزبور كه شواهد تجربي بسياري نيز بر آن وجود دارد، كافي است كه فقر را از ديدگاه اسلام نامطلوب تلقي كنيم، به عبارت ديگر، آموزههاي ديني وجود فقر و نابرابري را براي جامعه ماية ننگ و براي بهداشت رواني و دينداري فرد نامطلوب ميداند.
برخي دلايل عدم مطلوبيت فقر از نظر دين از لابهلاي مباحث مربوط به آثار فقر قابل استنباط است، اما براي وضوح بيشتر تلقيِ منفي اسلام از فقر به نكاتي اشاره ميكنيم:
1. اسلام شديداً طرفدار عدالت اجتماعي و اقتصادي است و اصولاً برپايي قسط و عدل از مهمترين اهداف بعثت انبيا شمرده شده است.[33] از سوي ديگر، ميدانيم كه فقر در يك جامعه غالباً از نابرابري و بيعدالتي سرچشمه ميگيرد. اميرالمؤمنين عليه السلام ميفرمايد: «فقير بخاطر زيادهخواهي ثروتمند گرسنه ميماند».[34] در دو روايت تقريباً مشابه از امام صادق و امام كاظم عليهم السلام آمده است كه برقراري عدالت موجب غنا و بينيازي مردم ميشود و درواقع، دليل فقر عدهاي در جامعه، عدم رعايت عدالت در توزيع ثروتهاست.[35]
2. فقرزدايي از برنامههاي مسلم اقتصادي در اسلام است. پيشوايان دين، رفع فقر را وظيفة خود ميدانستند و چه بهعنوان يك فرد عادي و چه بهعنوان مسئول جامعة اسلامي، سعي در ريشهكن كردن فقر و محروميت داشتند. امام علي عليه السلام در سخني كه در ابتداي بهدستگرفتن زمامداري جامعه ايراد كردند، يكي از دلايل پذيرش آن را تعهدگرفتن خداوند از دانشمندان بر عدم رضايت به پرخوري عدهاي ستمگر و گرسنگي و بيچارگي گروهي مظلوم ميداند.[36] اصولاً واجبشدن زكات، خمس و صدقات واجبِ ديگر براي آن است كه فقرا زندگي بهتري پيدا كنند و از مواهب زندگي بهرهمند شوند. اين نشانة آن است كه هدف دين و مقصود از اين مقررات، رسيدن به مواهب زندگي و بهرهمندشدن از آن است. اگر مقصود و هدف دين فقيربودن بود و حد اعلاي تربيت ديني آن بود كه بشر از متاع اين جهان اعراض كند و در فقر و مسكنت و بيچارگي زندگي نمايد، پس فقرا به آن هدف عالي رسيدهاند و نبايد به آنان چيزي داد تا از حال خوش و سعادتمندانة خويش خارج نشوند. آنان نيز چون غرق در سعادتند نبايد بپذيرند.[37]
3. در كلام و دعاي امامان معصوم عليهم السلام موارد پناهبردن به خداوند از فقر و نيز درخواست غنا و بينيازي از مردم فراوان ذكر شده است كه بهعنوان نمونه به چند مورد اشاره ميكنيم:
الف. خدايا، از نيازمندي به همتايان خود، به تو پناه ميبرم.[38]
ب. خدايا، به تو پناه ميبرم از ثروتي كه موجب طغيان شود، از فقري كه فراموشي آورد (ظاهراً مقصود آن است كه فقر موجب ميشود نام و ياد فرد در جامعه به فراموشي سپرده شود و درواقع، منزوي گردد)، از همسايهاي كه مرا بيازارد و به تو پناه ميبرم از بيآبروييهاي ناشي از فقر و از ذلت بدهي و قرض.[39]
ج. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: خدايا از كفر و فقر به تو پناه ميبرم. فردي پرسيد: آيا اين دو همتاي هم و همسنگ هستند؟ پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: آري.[40]
علامه مجلسي با اينكه ديدگاه مقبولي در اين زمينه ندارد و بهنظر ميرسد كه جانب فقر را ترجيح ميدهد، ولي ميگويد: درخواست فقر در دعاها وارد نشده است و در غالب آنها پناهبردن به خداوند از فقر آمده است.[41]
بنابراين، چنين پديدهاي كه پيشوايان ديني دائماً براي رهايي از آن به خداوند پناه ميبرند و هيچ وقت آن را از او درخواست نميكنند، چگونه ميتواند مطلوب دين باشد؟
4. انسجام اجتماعي و همدلي ميان افراد براي حفظ جامعة اسلامي بسيار ضروري است و به همين جهت در موارد متعددي به آن دعوت شده است؛ مثلاً، قرآن كريم در اينباره ميفرمايد: «به ريسمان الهي چنگ بزنيد و متفرق نشويد».[42]از سوي ديگر، در جامعهاي كه عدالت در آن وجود ندارد و عدهاي در نهايت فقر زندگي ميكنند، در حالي كه برخي ديگر در اوج رفاه هستند، انتظار همدلي و انسجام جامعه، انتظاري واهي است و چنين جامعهاي محكوم به زوال ميباشد. در كلامي منسوب به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم آمده است: «المُلك يبقي معالكفر و لا يبقي مع الظلم»;[43] اگر جامعهاي عادل و متعادل باشد قابل بقا هست، هرچند مردم آن جامعه كافر باشند، اما اگر ظلم و نابرابري در آن پيدا شد، ديگر چنين جامعهاي باقي نميماند، هرچند مردم بهحسب ظاهر مسلمان باشند.[44]
5. دين براي برآوردن نيازهاي عاليتر رواني و سعادت انسان برنامه دارد، امّا ارضا نشدن نيازهاي سطح پايينتر و فيزيولوژيك و در واقع، وجود فقر در جامعه ميتواند مانعي براي دستيافتن به آنها باشد؛ به عبارت ديگر، برآوردن نيازهاي مادي و سطح پايين، زمينه و بستر مناسبي است براي اينكه فرد به فكر نيازهاي والاتر بيفتد و بهدنبال ارضاي آنها برود. احاديث متعددي به اين مضمون وارد شده است كه غنا و تأمين معاش كمك خوبي براي تقواي الهي است.[45]
6. عواقبي كه فقر بهدنبال خود دارد، از نظر دين مطلوب نيست؛ مثلاً، آموزههاي اسلامي براي عزتنفس اهميت فراواني قائل است. قرآن كريم نيازمنداني را كه جامعة اسلامي موظف به تأمين معشيت آنان است، چنين توصيف ميكند: آنان چنان خويشتندار و عفيفند (عزتنفس دارند) كه افراد ناآشنا به احوالشان، آنان را بينياز و ثروتمند تصور ميكنند، ولي از چهرههايشان ميتوان فقر و نياز را در آنان تشخيص داد و بههيچوجه با اصرار چيزي از مردم درخواست نميكنند. همچنين در روايات متعددي آمده است كه خداوند كارهاي مؤمن را به خود وي واگذار كرده است، اما اجازة ذلتپذيري به وي نداده است.[46] به همين دليل، به كسي كه قرار است نياز فقيري را برطرف كند، توصيه شده است كه اين كار را قبل از درخواست وي و قبل از آنكه آبروي خود را خرج كند، انجام دهد.
در ذيل همين روايت امام صادق عليه السلام تأكيد فرمود: به خدا قسم، اگر پس از درخواست و لطمهديدن آبرو و عزتنفس فقير، همة اموال خود را در اختيار او بگذاري، نميتواني آسيب وارده به شخصيت وي را جبران كني.[47] سخن در اين زمينه بسيار است،[48] اما آنچه در اينجا مدّنظر بود، آن است كه نميتوان معلول و پيامد چيزي را نامطلوب و زشت تلقي كرد، اما علّّت را مطلوب و قابلقبول دانست. پيامدهاي ديگر نابرابري و فقر، ازقبيل فقدان تعليم و تربيت، ضعف اخلاقي و عقيدتي، نابهنجاريهاي اجتماعي و بروز كينه و عداوت در ميان افراد جامعه نيز چنين وضعيتي دارند. اگر دين براي انسجام اجتماعي، تدين و وجود فضايل اخلاقي و علمآموزي و بالابودن سطح فرهنگ و امثال آنها ارزش قائل است، پس مساوات و نزديكبودن سطح زندگي در ميان افراد جامعه و محو فقر و نابرابري را نيز مطلوب و ماية ثبات اجتماعي و تأمينكنندة اهداف والاي ديني ميداند.
ج. موارد مطلوبيت فقر در متون اسلامي
هرچند فقر بهطور كلي از ديدگاه اسلام نامطلوب است و پيامدهاي نامناسبي براي سلامت جسماني و رواني افراد دارد، امّا ميتوان در برخي شرايط و از جهات خاصي و برخي برداشتها، آثار و جنبههاي مثبتي براي آن درنظر گرفت. در اينجا با بيان نكتههايي، درصدديم موارد مطلوبيت فقر را از ساير موارد متمايز كنيم و بدفهميهايي مربوط به فقر را شرح دهيم.
1. فقر اختياري در مقابل فقر تحميلي
در يك تقسيمبندي، فقر مادي را ميتوان به دو نوع فقر اختياري و فقر تحميلي تقسيم كرد. فقر تحميلي، همانگونه كه از نامش پيداست، وضعيت ناگواري است كه فرد عليرغم ميل باطني، مجبور به پذيرش آن ميشود و غالباً ناشي از توزيع ناعادلانة ثروت در جامعه است.
در مقابل، در فقر ارادي (انتخابي) خود فرد فقر را برميگزيند يا به سبب عواملي كه خود وي انتخاب كرده است، پديد ميآيد. اين پديده ميتواند هم مثبت و هم منفي باشد؛ مثلاً، اگر اين نوع فقر به سستي و تنبلي فرد يا اعتقادات نادرستش دربارة دنيا و آخرت مستند باشد، مسلماً ارزشمند نخواهد بود، امّا گاهي انتخاب زندگي فقيرانه براي تأمين اهداف والاتري نظير ايثار و فداكاري، همدردي با مستمندان و امثال آنهاست. اين نوع فقر انتخابي (كه گاهي زهد هم ناميده ميشود)، مثبت و داراي ارزش است. پيشوايان دين، بخصوص وقتي حكومت ظاهري بر جامعة اسلامي را برعهده داشتند، زندگي در سطح زندگي كمدرآمدترين اقشار جامعه را بر خود فرض ميدانستند و آن را موجب تسليخاطر فقرا و حفظ سلامت رواني آنان قلمداد ميكردند. البته از نظر آنان، تأمين عدالت اجتماعي در جامعه و نزديككردن سطح زندگي عموم مردم در اولويت اول قرار داشت و از اهداف اصلي آنان رفع فقر بهطور كامل از جامعه بود، امّا اين امر به زمان نياز دارد و علاوه بر آن، گاهي حوادثي غيرمترقبه نظير زلزله و سيل رخ ميدهد و عدهاي را بهطور كامل از هستي ساقط ميكند. در چنين مواردي براي آنكه فقرا از جهت بهداشت رواني دچار مشكل نشوند، اقدامات مقطعي نيز ضرورت پيدا ميكند. يكي از اين اقدامات، همسطحشدن زندگي حاكمان با ضعيفترين افراد جامعه است.[49]
2. ارزشداوري اخلاقي و اجتماعي بر اساس فقر
در طول تاريخ افرادي ناآگاهانه يا براي تأمين مقاصد و خواستههاي خود، فقر و غنا را ملاك ارزش در جامعه و حتي معيار شخصيت در پيشگاه خداوند ميدانستند؛ مثلاً، فرعون براي ردّ رسالت حضرت موسي عليه السلام او را به دليل نداشتن ثروت و مقام، به پستي متهم ميكرد و خود را برتر از وي ميدانست.[50] او مدعي بود كه اگر موسي راست ميگويد بايد دستبندهاي طلا در اختيار داشته باشد.[51] از اين نمونهها در قرآن فراوان به چشم ميخورد.[52]
به همين ترتيب، جامعة جاهلي عرب شخصيت افراد را با مقدار مال، ثروت، شكوه و جلال ظاهري ميسنجيدند. شاعر ميگويد: ارزش فردي كه هزاردينار دارد، هزار است و دارايي خود را اضافه كن تا ارزشت افزوده گردد و ارزش صاحب يك درهم، به همان اندازه است. حتي در اوايل رسالت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به دليل فقر، به رسالت وي اعتراض ميكردند و آرزو داشتند كه قرآن بر يكي از دو مرد ثروتمند و مشهور مكه يا طائف نازل ميشد.[53]( زخرف: 31) آموزههاي اسلام بسيار تأكيد دارد كه ملاك ارزشداوري شخصيت، امور مادي نيست (سباء: 37) و با تأكيد بر اموري مانند ايمان، عمل شايسته،[54] تقوا[55] و دانش[56] درصدد است مسائل اقتصادي را از ملاكهاي شخصيتي و ارزشي خارج كند. بنابراين، اگر در كنار فقر، فردي از ارزشهاي اصيل برخوردار باشد، نبايد فقر او مانع ارزشگذاري مثبت او باشد.
3. مواردي كه متون اسلامي فقر را ستايش كرده است
كلمات اولياي دين اسلام نشان ميدهد كه در موارد متعددي فقر را ستودهاند؛ مثلاً، از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه فرمود: «فقر ماية فخر من است و به آن افتخار ميكنم».[57] مواردي از اين قبيل در روايات زياد به چشم ميخورند. تحليلها و برداشتهاي گوناگوني در مورد اين روايات ارائه شده است كه به بررسي اجمالي آنها ميپردازيم.
الف. فقر ستايششده: در واقع ابراز فقر و نياز در درگاه الهي است و مقصود از فقر در اين موارد، فقر مادي نيست؛ زيرا فقري كه خود پيامبراكرم صلي الله عليه و آله و سلم بارها از آن به خدا پناه ميبرد، چگونه ميتواند ماية فخر باشد. پس فقر معنوي و به اصطلاح فقر اليالله در اينگونه روايات منظور است؛ به عبارت ديگر، غرض پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم آن است كه احساس نياز به خدا (معناي چهارم فقر طبق نقل سابق) ماية مباهات من است و به آن افتخار ميكنم.[58]
از نظر ما، اگر توجيه ديگري براي اين حديث يافت نميشد، تفسير فقر در آن به فقر معنوي (احساس نياز به خداوند) خوب بود، امّا با توجه به آنچه پيش از اين گفتيم كه كلمة فقر اگر بدون قرينه بهكار رود، مقصود فقر مادي خواهد بود، ميتوانيم در اينجا نيز آن را به معناي اصلي خود بگيريم و توجيه بهتري برايش بياوريم.
به نظر ميرسد فقر در اين روايت و امثال آن ميتواند به معناي فقر انتخابي يا زهد باشد؛ يعني هدف از بيان اين جمله آن باشد كه منِ پيامبر بهعنوان رهبر جامعة اسلامي به زندگي فقيرانه و در سطح زندگي عموم مردم افتخار ميكنم. فقري كه خود آن را برگزيدهام تا مرهمي باشد بر دلهاي فقراي شكيبايي كه در راه اعتلاي حق و براي طرفداري از آن، زندگي سخت و مشقتبار را بر خود هموار كردهاند.
ب. فقر با حفظ ارزشها: گاهي مقصود از مدح فقر، ترجيحدادن آن در مقام مقايسه است. به اين معنا كه اگر بر سر دوراهي انتخاب فقر همراه با حفظ اعتقادات ديني يا ثروت و غنا با دستكشيدن از باورها قرار گرفتيم، بايد چنين فقري را برگزينيم. در اينجا بهعنوان نمونه به حديثي از امام باقر اشاره ميكنيم. آن حضرت در جمع ياران خود فرمود: هيچيك از شما به حقيقت ايمان دست نمييابد، مگر آنكه سه ويژگي در او باشد: مرگ برايش محبوبتر از زندگي، فقر دوست داشتنيتر از توانگري و بيماري خواستنيتر از تندرستي باشد. اصحاب سؤال كردند كه چه كسي ميتواند اينگونه باشد. آن حضرت فرمود: همة شما اينگونهايد و براي برطرفكردن تعجب آنان ادامه داد: مرگ همراه با دوستي ما اهلبيت براي شما دوست داشتنيتر است يا زندگي همراه با دشمني ما؟ جواب دادند كه به خدا قسم، مرگ در راه محبت شما براي ما محبوبتر است. امام فرمود: فقر و توانگري و بيماري و تندرستي نيز چنين هستند.[59] حديث پيامبر گرامي اسلام را نيز اينگونه ميتوان تفسير كرد؛ زيرا گاهي كساني كه منافعشان در نتيجة تبليغ اسلام به خطر افتاده بود، به ايشان پيشنهاد ثروت و رياست ميكردند و در مقابل، از وي ميخواستند دست از تبليغ توحيد و يكتاپرستي بردارد.
ج. فقر تحميلي همراه با شكيبايي: در برخي روايات، مقصودْ مدح فقراي صابر است، نه خود فقر بهعنوان پديدهاي اجتماعي كه غالباً ناشي از بيعدالتي در جامعه است. بنابراين، گرچه خود فقر، پديدهاي است مذموم و بايد از آن به خدا پناه برد، اما گاهي در نتيجة علل طبيعي ازقبيل خشكسالي يا امتحان و آزمون الهي و امثال آنها انسان مبتلا به آن ميشود. اگر در اين راه استقامت به خرج داد و فقر او را از راه راست منحرف نكرد و در اعتقادات و اخلاقياتش خللي ايجاد نشد، چنين فردي مستحق مدح است، البته به دليل صبر و استقامت، نه خود فقر. در واقع، اين روايات در پي ايجاد اعتماد به نفس در فقرا هستند تا شخصيت آنان آسيب نبيند و از سطح جامعه زياد فاصله نگيرند و در ورطة هلاكت نيفتند و از سوي ديگر، زندگي مترفانه و تجملي بهعنوان يك ارزش در اجتماع مطرح نگردد.[60]
د. زندگي متوسطي كه برخي از آن به فقر تعبير ميكنند: گاهي مقصود از فقر در روايات، چيزي است كه به تصور عامة مردم فقر است، ولي در واقع غنا و بينيازي است. كسي كه زندگي متوسط و بهاصطلاح رواياتْ «كفاف» دارد، محتاج ديگران نيست و درنتيجه، غني است، اما مردم ممكن است به دليل برخوردار نبودنش از ثروت كلان او را فقير بهشمار آورند. بنابراين، اگر در برخي موارد، به رواياتي برميخوريم كه فقر را مدح ميكنند، ميتوانيم آن را به اين نوع زندگي آبرومندانه حمل كنيم.[61]
در متون اسلامي نيز زندگي در حد متوسط مطلوب شمرده شده و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از خداوند زندگي همراه با عفاف و كفاف براي خود، اهل و دوستداران خويش طلب ميكند.[62] كفاف، حالت متوسطي بين فقر و غناست كه فرد در اين شرايط از پيامدهاي نامناسب فقر و غنا مصون ميماند.[63] دينداري فرد در اين شرايط نيز بهنحو بهتري حفظ ميشود.[64] البته مقصود از كفاف، داشتن قُوت لايموت نيست، بلكه زندگي آبرومندانهاي است كه در آن، احتياجات گوناگون فرد ازقبيل خوراك، پوشاك، مسكن، ازدواج، تفريحات و امثال اينها تأمين شود و فرد در طبقة متوسط جامعه قرار داشته باشد. نويسنده: سيدمهدي موسوياصل / فصل نامه اسلامی - فقر فرهنگ / پژوهشگاه باقرالعلوم
منابع
ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمد عبده.
ـ آذربايجاني، مسعود و ديگران، روانشناسي اجتماعي با نگرش به منابع اسلامي، تهران، سمت، 1382.
ـ حرّ عاملي، محمد، وسائل الشيعه؛ كتابفروشي اسلاميه، 1403.
ـ حكيمي، محمدرضا و ديگران، الحياة، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1409.
ـ دادگر، يدالله، «كارايي، رفاه و عدالت در اسلام و اقتصاد متعارف»، نامه مفيد 17، 1378.
ـ شيخاوندي، داور، جامعهشناسي انحرافات: آسيبشناسي جامعوي، تهران، مرنديز، 1373.
ـ قرضاوي، يوسف، مشكله الفقر و كيف عالجها الاسلام، مؤسسه الرساله، 1415 ق.
ـ كاكرن، ريموند، مباني اجتماعي بيماريهاي رواني، ترجمة فريد براتي و بهمن نجاريان، تهران، رشد، 1376.
ـ كليني، محمدبنيعقوب، الكافي، دار الاضواء، 1413.
ـ گنجي، حمزه، بهداشت رواني، تهران، ارسباران، 1382.
ـ مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، دار الاضواء، 1413.
ـ محمدي ريشهري، محمد، توسعة اقتصادي بر پايه قرآن و حديث، ترجمة رضا حسيني و ابوالقاسم حسيني، دارالحديث، 1382.
ـ مطهري، مرتضي، بيست گفتار، تهران، صدرا، 1358.
ـ مطهري، مرتضي، داستان راستان، تهران، صدرا، 1366.
-World Health Organization; The World Health Report 1995, Bridging the gaps; Geneva, World Health Organization, 1995.
-Gomm, Roger`, "mental health and inequality "; Mental Health Matters: a Reader; by Tom Heller et al, MacMillan , 1996.
-Pilgrim, D. Key Concepts in Mental Health; Sage publications, 2005.
-Mental Health: A Report of Surgeon General; U.S.Department of Health and Human Services, 1999.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . سازمان بهداشت جهاني، WHO، ص 2 ـ 1.
[2] . يدالله دادگر، «كارايي، رفاه و عدالت در اسلام و اقتصاد متعارف»، نامه مفيد 17، ص45.
[3] . Gomm, Roger`, "Mental Health and Inequality "; Mental Health Matters: a Reader; by Tom Heller et al, MacMillan, P 112.
[4] . راور شيخاوندي، جامعهشناسي انحرافات: آسيبشناسي جامعوي، ص200.
[5] . نهجالبلاغه، ح 56. نظير اين كلام در حكمت سوم هم آمده است: «و المقل غريب في بلدته»؛ فقير در شهر خود هم غريب است.
[6] . نهج البلاغه، ح 319.
[7] . يوسف قرضاوي، مشكله الفقر و كيف عالجها الاسلام، ص18.
[8] . محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج72، ص47.
[9] . داور شيخاوندي، جامعهشناسي انحرافات: آسيبشناسي جامعوي، ص 199 ـ 200.
[10] . محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج72، ص30 ـ 29.
[11] . همان، ص31.
[12] . محمدبن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص406.
[13] . محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج72، ص47.
[14] . مرتضي مطهري، بيست گفتار، ص 93.
[15] . نهج البلاغه شيخ محمد عبده، ذيل جمله فقر باعث كاستي در دين است.
[16] . محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج 96، ص70.
[17] . اين جمعبندي، البته نه به صورت صريح و در ذيل اين حديث، در الحياة، ذكر شده است. (محمدرضا حكيمي و ديگران، الحياة، ج4، ص99 ـ 289).
[18] . حمزة گنجي، بهداشت رواني، ص4 ـ 103، با تلخيص.
[19] . نهج البلاغه، ح 9.
[20] . محمدباقر مجلسي، بحار الأنوار، ج72، ص47.
[21] . Gomm, Roger, "mental health and inequality "; Mental Health Matters: a Reader; by Tom Heller et al, MacMillan, P 111.
[22] . محمدبن يعقوب كليني، الكافي، ج5، ص 65 ـ 71.
[23] . Pilgrim, D. Key Concepts in Mental Health; Sage Publications, P 184.
[24] . Direction of causality.
[25] . ريموند كاكرن، مباني اجتماعي بيماريهاي رواني، ص21 ـ 31.
[26] . U.S. Department of Health and Human Services, P 82.
[27] . Gomm, Roger`, "mental health and inequality "; Mental Health Matters: a Reader; by Tom Heller et al, MacMillan, P 110.
[28] مثلاً: سوره بقره آيه 273 وسوره توبه آيه60
[29] . محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج 71، ص 31 ـ 30.
[30] . محمد محمدي ريشهري، توسعة اقتصادي بر پاية قرآن و حديث، ج 1، ص 76 ـ 75.
[31] . آمدي، غرر الحكم، ص 200، ح 16547.
[32] . آية 10 سوره روم اشاره به اين روند تدريجي دارد.
[33]. سوره حديد
[34] . نهج البلاغه، حكمت 328.
[35] . امام صادق عليه السلام : ان الناس يستغنون اذا عدل بينهم (محمدبن يعقوب كليني، الكافي، ج 3، ص 568) و امام كاظم عليه السلام فرمود: لو عدل في الناس لاستغنو (همان، ج1، ص542).
[36] . نهج البلاغه، خطبه 3.
[37] . اين بخش از استدلال امام صادق عليه السلام در مقابل صوفيه و گروهي جاهل زاهدنما است كه در عصر و زمان ايشان پيدا شده بودند. همانگونه كه پيش از اين منبع آن را ذكر كرديم، اين حديث مفصل در كافي، به بعد آمده و استاد مطهري در كتاب داستان راستان، به بعد ترجمة آن را نقل كرده است. (محمدبن يعقوب كليني، الكافي، ج 5، ص 65 / مرتضي مطهري، داستان و راستان، ج 1، ص 36)
[38] . صحيفة سجاديه، دعاي 8 .
[39] . همان، دعاي 135.
[40] . محمد محمدي ريشهري، ميزان الحكمه، ج7، ص498.
[41] . محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج 72، ص 7.
[42] .سوره آلعمران آيه 103
[43] . اين كلام در شرح اصول كافي، ملامحمدصالح مازندراني، ج 9، ص300 و 386 و در امالي، شيخ مفيد، ص300 به نقل از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم آمده، اما در بحار، ج75، ص331 و در تفسير صافي، فيض كاشاني، ج2، ص477 به صورت كلامي مستقل (نه حديث از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ) نقل شده است.
[44] . مرتضي مطهري، بيست گفتار، ص77.
[45] . قال رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم : نعم العون علي تقويالله الغني. (محمد بن حسن حرّ عاملي، وسائل الشيعه، ج12، ص16 ـ 17)
[46] . همان، وسائل الشيعه، ج11، ص424.
[47] . محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج74، ص414.
[48] . براي تفصيل بيشتر در اين زمينه به كتاب روانشناسي اجتماعي با نگرش به منابع اسلامي، نوشتة مسعود آذربايجاني و ديگران، ص124 ـ 133 مراجعه كنيد.
[49] . انالله فرض علي ائمه العدل ان يقدرو انفسهم بضعفه الناس كيلا يتبيغ بالفقر فقره. (نهج البلاغه، خ 209)
[50] . سوره زخرف آيه 52
.[51]سوره زخرف آيه 53
[52] . مثلاً در مورد پيروان حضرت نوح. (شعراء: 111) و در مورد انتخاب طالوت به فرماندهي سپاه. (بقره: 247)
[53] . يوسف قرضاوي، يوسف، مشكلة الفقر و كيف عالجها الاسلام، ص146.
[54] . همان و بسياري آيات ديگر.
[55] . سوره حجرات آيه 13
[56] سوره مجادله آيه 11
[57] . محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج72، ص55.
[58] . همان، ص32.
[59] . همان، ص40. روايت ديگري نيز در همين مضمون در همان، ص39 آمده است.
[60] . محمدرضا حكيمي و ديگران، الحياة، ج4، ص 445 ـ 446.
[61] . اين تفسير را علامه مجلسي بهعنوان يكي از وجوه جمع بين روايات ذم فقر و مدح غنا ذكر كرده است. (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج72، ص60)
[62] . اللّهمّ ارزق محمداً و آل محمد و من احبّ محمداً و آل محمد العفاف و الكفاف (كافي، ج2، ص140).
[63] . محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج72، ص60.
[64] . ما احد يوم القيامة غنّي و لا فقير الاّ انّه لم يؤت منها الاّ القوت (همان، ص66).