معرفی کتاب تکه هایی از یک کل منسجم
کتاب «تکه هایی از یک کل منسجم» را می توان چکیده ا ی از کتاب های هنر خوب زندگی کردن، هنر شفاف اندیشیدن، شفای زندگی و پروژه شادی در نظر گرفت اما بر خلاف کتاب هاب معمول که نوعی مثبت اندیشی کاذب را توصیه می کنند، این کتاب در فضایی کاملا واقع بینانه سیر می کند.
کتاب تکه هایی از یک کل منسجم توانست در مدت زمانی اندک، به چاپ چندم برسد. فارغ از اینکه، پونه مقیمی، بخشهایی از این کتاب را در صفحه اینستاگرامش منتشر کرده بود و به این ترتیب توانسته بود مخاطب کند، جذابیت کتاب هم در این رکورد تاثیرگذار بود.
در این یادداشت به بررسی این اثر و آثاری که همانند این کتاب، تاثیرگذار هستند، میپردازیم. این کتاب نمونهای خوب از تکنیک وبلاگ نویسی در نویسندگی است. اگر شما هم سودای نویسندگی دارید، حتما یادداشت « چگونه نویسنده شویم؟» را بخوانید.
در این یادداشت به بررسی این اثر و آثاری که همانند این کتاب، تاثیرگذار هستند، میپردازیم. این کتاب نمونهای خوب از تکنیک وبلاگ نویسی در نویسندگی است. اگر شما هم سودای نویسندگی دارید، حتما یادداشت « چگونه نویسنده شویم؟» را بخوانید.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
شاید زندگی پیدا کردن بخشهایی از خودمان در تکهتکههایی از یک کُلِ منسجم است. پیدا کردنی که بهاندازه یک عمر طول میکشد. و تکههایی که همهجا حضور دارند و فقط کافی است ما در مسیرشان قرار بگیریم، آن وقت اگر هشیار باشیم، شاید بخشهایی از خودمان را ببینیم.
بخشهایی از خودمان را در رابطهها و در آدمهایی که تجربه میکنیم، در موقعیتهایی که قرار میگیریم، در فیلمهایی که میبینیم، در تاریخی که مرور میکنیم و حتی در کوچهای که هیچ عابری ندارد و باد درختهایش را بدون حضورِ تماشاچیان نوازش میکند. شاید زندگی همین است.
ما زندگی را نه بهصورت یک کل که بهصورت جزئیاتی روزمره میبینیم. درواقع ما در «لحظه»ای از یک زمانِ اکنون همیشگی هستیم و شاید آن لحظه تمام همان چیزی است که «هدف» نام دارد؛ هدفی به نام زندگی کردن. برخورد کردن با تکهای از زندگی و سپس پیدا کردن تکهای ناهشیار از درونِ خودمان.
شاید زندگی تلاشی برای منسجمشدن و پیدا کردن بخشهای بیشتری از خودمان است ودر این تلاش مدام با اتفاقات زندگی مواجه میشویم. این کتاب تکههایی از یک کل منسجم است. کلی که هنوز تکمیلنشده اما در مسیر پیدا شدن و بیرون آمدن از ابهام است.
همچنین در بخشی دیگر از کتاب می خوانیم:
صمیمیت یعنی درک کردن و حس کردن یک فرد با تمام وجود و بدون هیچ قضاوت و مقایسهای؛ یعنی حضور داشتن در سکوت. این یعنی رشتهای باریک و نازک از صمیمیت که در لحظهای کوتاه ایجاد میشود. آنچه رابطه را سالم نگاه میدارد، تکرار همین صمیمیتهای کوتاهِ مملو از حضور و مشاهده است. در واقع همین صمیمیتهای کوتاه و ساده، رابطه را عمیق و معنادار میکند و میتواند مرهمی بر تنهایی درونی ما باشد.
ما انتظار داریم کسی باشد، چیزی و یا نیرویی فراتر از ما تا به ما پرواز را بیاموزد، پرواز از فراز دردها و رنج ها. حقیقت این است که قصۀ پرواز یک قصۀ قدیمی شکست خورده است. پرواز هیچ گاه برای ما نبوده و نخواهد بود. پرواز داستان پرندگان است.
ما آدم هایی هستیم که بر روی پاهایمان راه می رویم و دنیا را با دست هایمان لمس می کنیم. داستان ما، دیدن و حس کردن و لمس کردن است.
با همین بدن و همین ذهن!
ما برای قبول اینکه باید با بعضی آدمها، موقعیتها و شرایط خداحافظی کنیم، به زمان احتیاج داریم. زمان باید بگذرد.
ذهن ما باید هزاران داستان متقاعد کننده بسازد تا آرام آرام به لحظه خداحافظی نزدیک شویم. بههرحال چه تصمیم بگیریم چه همچنان خودمان را معلق نگه داریم، لحظههای خداحافظی فرا میرسند.
امروز اگر نه، چند سال دیگر. حقیقت این است که فرار کردن به ما کمکی نمیکند. در خداحافظیها، دردی وجود دارد، دردی پنهان، اصلاً مگر میشود خداحافظی دردناک نباشد؟ اگر خیلی وقت است که متوجه شدهایم به خداحافظی خاصی نزدیک شدهایم بهتر است خودمان را گول نزنیم. بهتر است درد را به رنج تبدیل نکنیم.
شايد این کتاب بتواند بخشهايي از درونِ شما را بيدار کند و به پيدا شدن بخشهاي گمشدهتان کمک کند.
اين کتاب تکههايي از يک کل منسجم است. کلي که هنوز تکميلنشده اما در مسير پيدا شدن و بيرون آمدن از ابهام است.
کتاب اساسا غیر داستانی است اما ردپای قصه ها و داستان هایی را که نویسنده از تجربه بیمارانش گرفته است، می توان در آن دید. این کتاب در نه فصل و حول محور خودشناسی و نگاه به درون نوشته شده است که هر کدام به بخش های کوتاه یک تا سه صفحه ای تقسیم شده اند.
از شناساندن بالاترین سطح روابط انسانی شروع می شود و در آخر به تنهایی بشر می رسد، و نشان می دهد که با خودشناسی می توان صمیمیت و روابط پایدارتری را ایچاد نمود. کتاب با واقع نگری از شما می خواهد خودتان را بپذیرید و در نهایت، آرامش را بیابید.
اين کتاب تکههايي از يک کل منسجم است. کلي که هنوز تکميلنشده اما در مسير پيدا شدن و بيرون آمدن از ابهام است.
کتاب اساسا غیر داستانی است اما ردپای قصه ها و داستان هایی را که نویسنده از تجربه بیمارانش گرفته است، می توان در آن دید. این کتاب در نه فصل و حول محور خودشناسی و نگاه به درون نوشته شده است که هر کدام به بخش های کوتاه یک تا سه صفحه ای تقسیم شده اند.
از شناساندن بالاترین سطح روابط انسانی شروع می شود و در آخر به تنهایی بشر می رسد، و نشان می دهد که با خودشناسی می توان صمیمیت و روابط پایدارتری را ایچاد نمود. کتاب با واقع نگری از شما می خواهد خودتان را بپذیرید و در نهایت، آرامش را بیابید.
درباره نویسنده:
پونه مقیمی، متولد سال ۱۳۶۱ روانشناس و درمانگر مرکز مشاوره تارا است. تحصیلات خود را نیز در رشته روانشناسی بالینی و در مقطع کارشناسی ارشد تکمیل کرده است.
پونه مقیمی، متولد سال ۱۳۶۱ روانشناس و درمانگر مرکز مشاوره تارا است. تحصیلات خود را نیز در رشته روانشناسی بالینی و در مقطع کارشناسی ارشد تکمیل کرده است.
وی در خصوص مسائل روانشناسی زیبا و بیپیرایه مینویسد و تنها بودن را نقص نمیداند و تلاشش برای بالندگی و رشد و تغییر نگرش افراد است.
نوشتههای پونه مقیمی در صفحۀ اینستاگرامش نمونۀ یادداشتنویسی برای کتاب نویسی است.
او با شعار «تنها بودن نقص نیست» فعالیت میکند و اکثر نوشتههایش در این صفحه حول محور همین جمله میچرخد.
سوابق تحصیلی و حرفهای:
1- دانشجوی دکترای تخصصی روانشناسی
2- کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
3- دارای مدرک رواندرمانی روایت درمانی از دانشگاه اوترخت، با بورسیه تحصیلی
4- دارای مدرک پیشگیری، تشخیص و درمان اختلال استرس پس از سانحه از هلند، با بورسیه تحصیلی
5- دارای مدرک درمانگری روانپویشی کوتاه مدت
6- کارشناس روانشناسی شبکه رادیویی سلامت، برنامه "داستان ها و آدم ها" در سال 1395
پشت جلد:
شاید زندگی پیدا کردن بخشهایی از خودمان در تکهتکههایی از یک کل منسجم است.
پیدا کردنی که به اندازه یک عمر طول میکشد.
و تکههایی که همه جا حضور دارند و فقط کافی است ما در مسیرشان قرار بگیریم، آن وقت اگر هشیار باشیم، شاید بخشهایی از خودمان را ببینیم. بخشهایی از خودمان در رابطهها و در آدمهایی که تجربه میکنیم، در موقعیتهایی که قرار میگیریم، در فیلمهایی که میبینیم، در تاریخی که مرور میکنیم و حتی در کوچهای که هیچ عابری ندارد و باد درختهایش را بدون حضور تماشاچیان نوازش میکند.
قرار است با این کتاب خودمان را بیابیم. قرار است خودمان را ببینیم و به خودمان گوش دهیم، به خودمان لبخند بزنیم، به خودمان بیاییم! قرار است با خواندن این کتاب آدمِ درونیمان را بهتر ببینیم و بشناسیم. کسی که خیلی وقت است همهمان نادیدهاش گرفتیم. کسی که با او تا اینجای زندگیمان را دوام آورده و خواهیم آورد! «بدن ما برای همین دنیا ساخته شده» و آدم درونیمان نیز در تمام طول سفر با ما خواهد بود. پس نگران چه هستیم؟ «زندگی مثل جریان رودخانه است» و چه بد و چه خوب، میگذرد.
این کتاب ما را بیدارتر و آگاهتر خواهد کرد. به ما نشان خواهد داد که تعریف خوشبختی در رسانهها دروغی بیش نیست. به ما یاد خواهد داد که آزادانه زندگی کنیم، هدفی تعیین کنیم بیآنکه بخواهیم به کسی چیزی را ثابت کنیم. سکوت کنیم و برای هر چیزی واکنش نشان ندهیم. در مقابل تصویر ما در ذهن آدمها بیتفاوت باشیم. به موقع دست بکشیم. به موقع تسلیم شویم.
پس از خواندن چند صفحه از این کتاب، به آرامشی باورنکردنی دست پیدا خواهید کرد. آرامشی که از آگاهی سر چشمه میگیرد. این کتاب آغازی است برای سفر به درون و کشف احساسات عمیقی که مدتها است آنها را سرکوب کردیم.
این کتاب متشکل از متنهای کوتاه و مختصری دربارهی موضوعاتی چون تنهایی، روابط، احساسات، گذشته و... است. لازم نیست حتماً از ابتدا تا انتهای کتاب را مطالعه کنید، میتوانید از طریق فهرست، هر بخشی که نیاز دارید را پیدا کرده و مورد مطالعه قرار دهید.
کتاب تکههایی از یک کل منسجم، مثل یک نقشه راهنما در سفر زندگی به شما کمک خواهد کرد. شناخت احساسات و ماهیت روابط به شما کمک زیادی خواهد کرد.
در فصل اول نگاهی به مفهوم زندگی و واقعیتهایش میاندازیم. ما تا چه حد واقعبین هستیم؟ چقدر از واقعیتهای زندگی را ندید گرفتهایم؟ در این فصل به واقعیتهایی میپردازیم دردناک، اما به همان میزان واقعی و قابل لمس. از دست دادن، تنهایی، درد، رنج، همه و همه بخشهایی از زندگی ما هستند و ما هیچوقت از آنها خلاص نخواهیم شد.
در فصل دوم نگاهی به رابطهها میاندازیم. ماهیت رابطه و ماهیت دنیای درونی ما. اینکه تا خودمان، خودمان را دوست نداشته باشیم، نباید منتظر باشیم دیگران ما را دوست بدارند.
فصل سوم سراغ احساسها میرویم. ترس، شادی، غم، نفرت و خشم همگی احساسهای ما هستند. اندوه، همتای شادی، زودگذر و کوتاه است. احساسات ما پایدار نیستند چون دنیا هم پایدار نیست. ما در طول روز در معرض اتفاقات بیشماری هستیم که احساسهای مختلف را در ما بیدار میکنند. احساسهای ما طبیعیاند. ترس همانطور طبیعی است که خشم طبیعی است.
فصل چهارم به تفکراتی که صمیمیت در رابطه را کم میکند، میپردازیم. زمانی که برای تنها نبودن وارد رابطه میشویم، وقتی توقعهای نابهجا داریم، وقتی درماندهایم، وقتی مرددایم، وقتی مبهمیم، وقتی دربارهی عشق رویاپردازی میکنیم و چند دلیل دیگر که طرف مقابل را دلسرد و رنجور میکند و او از ما کمکم فاصله میگیرد. فصل چهار، فصل طویلی است و باید با دقت و حوصله بخشها را بخوانیم و با رفتار خودمان در رابطهمان تطبیق دهیم. این کتاب همانطور که اشاره شد، به راهنمایی برای سفرِ زندگی میماند.
فصل پنجم به ما میگوید رابطه میتواند بستر چه اتفاقهایی باشد؟ اتفاقاتی مثل خداحافظی، از دست دادن، درک نشدن و اتفاقات دیگری که ممکن است در حین رابطه برای هر دو طرف پیش بیاید. وقتی وارد رابطهای میشویم، احتمال دارد زندگی ما دستخوش چه تغییرات عمیقی بشود؟ چه دو راهیهایی پیش رویمان قرار خواهند گرفت؟ و مهمتر اینکه، ما چه تصمیمی باید بگیریم؟
خواندن فصل ششم هدیهای است که میتوانیم به خودمان و اطرافیانمان بدهیم. این فصل به ما میگوید چه رفتارهایی انجام دهیم که به درک کردن آدمها کمک کند. تمرین کنیم که چه رفتاری در خود به وجود آوریم؟ چه رفتاری شایسته چه موقعیتی است؟
فصل هفتم راجع به آدمها و بخشهای مشترک انسانی صحبت میکند. راجع به ویژگیهای ذاتی انسانی و اینکه ما آدمها را بر چه اساسی انتخاب میکنیم؟ چه نیازی به آدمها داریم؟ و تاثیر آدمها بر ما.
فصل هشتم تاکید زیادی بر زندگی در اکنون دارد. البته نه آن زندگی در اکنونی که در خیلی از رسانهها تبلیغ میشود. این فصل میگوید، رها کردن گذشته و پذیرش حال کنونی باعث آرامش میشود. پذیرش حال با تمام کاستیها و نواقص، به ما آرامش خواهد داد. آرام خواهیم گرفت زمانی که گذشته را رها کنیم و از فکر به آینده پرهیز کنیم، زیرا اکنون همان آینده است! اجازه دهیم گذشته عبور کند. اجازه دهیم زمان بگذرد. و البته این فصل از تاثیر اکنون بر گذشته نیز صحبتهای قابل تاملی ارائه میدهد.
فصل نهم نیز نگاهی گذرا بر تنهایی میاندازد. سه نوع تنهایی: تنهایی بین فردی، درونفردی و وجودی را توضیح میدهد و سپس تاثیر پذیرش تنهایی بر روابط را بررسی میکند.
به طور کُلی، خواندن این کتاب برای افراد در هر سنی خالی از لطف نیست و بیشک دریچه جدیدی از زندگی را در مقابل خواننده باز خواهد کرد.
بخشهایی از کتاب:
«بهتر است زمان زیادی را با سوگواری برای ناکامیهایمان هدر ندهیم. چون ناکامی به اندازه کافی ما را مضطرب میکند، اما سالها تلاش برای فرار از احساس دردناک ناکامیهایمان، ما را بیشتر و بیشتر مضطرب و خسته خواهد کرد.»
از:سایت خبری اتحاد خبر با اندکی اضافات