معرفی کتاب
در مواجهه با فقدان و سوگ؛ عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست!
مگان دیواین
- تلخ است. اما برای همه ما پیش میآید که اعضای خانواده، دوستان و عزیزان خود را از دست بدهیم و فقدان و سوگ را تجربه کنیم. ضمن اینکه گاهی اوقات، دوستانمان عزیزان خود را از دست میدهند و ما میخواهیم با حضور در کنارشان، کمک کنیم تا بار درد و رنج را راحتتر به دوش بکشند.
- زمانیکه مرگِ ناگهانی یا حادثهای ناگوار در مسیر زندگیتان رخ میدهد، همهچیز تغییر میکند. حتی وقتی انتظارش را دارید، مرگ یا فقدان همچنان غافلگیر کننده است. دیگر همهچیز متفاوت میشود. زندگیای که انتظارش را داشتهاید ناپدید میشود و دود میشود و به هوا میرود. دنیا بر سرتان خراب میشود و دیگر هیچچیزی منطقی به نظر نمیرسد. زندگی عادی بود و حالا هرچه هست، عادی نیست. مردمی که پیش از این عاقل بودهاند حالا برای شما شعار میدهند و نصیحتتان میکنند و سعی میکنند شادتان کنند. سعی میکنند دردتان را از شما دور کنند.
- فکر نمیکردید اینگونه باشد. زمان متوقف شده است. هیچچیز واقعی به نظر نمیرسد. ذهنتان نمیتواند جلوی تصویرسازیِ مجددِ رویدادها بهامید نتیجهای متفاوت را بگیرد. دنیای معمولی و روزمره، که دیگران هنوز در آن ساکناند، در نظر شما بیرحم و ظالمانه است.
- نمیتوانید چیزی بخورید (یا هرچه به دستتان برسد میخورید). نمیتوانید بخوابید (یا تماموقت میخوابید). هر وسیلهای در زندگیتان برایتان مصنوعی میشود، به نمادی از زندگی آنطور که بود و آنطور که میتوانست باشد تبدیل میشود. در اطرافتان جایی نیست که این فقدان لمسش نکرده باشد.
- شعار و شادباشگویی دردی را دوا نمیکند. درواقع، این نوع حمایت فقط باعث میشود احساس کنید کسی در دنیا شما را درک نمیکند. این درد مانند بریدگیِ کوچک با کاغذ که نیست! بحرانِ شخصیتی که نیست! لازم نبود این اتفاق بیفتد که بفهمید چه چیزی مهم بوده، که هدف زندگیتان را پیدا کنید، یا حتی برای اینکه بفهمید کسی واقعاً و عمیقاً عاشقتان است!
- هفتهها و ماههای اول، پساز مرگ ناگهانی و غیرمترقبه، خودشان دنیایی مجزا به حساب میآیند. در آن زمان اولیهٔ پساز برخورد، معدود چیزهایی باعث تسلیِ خاطرتان میشوند. چیزهایی که در گذشته باعث راحتی بودند، زیر بار این نوع سوگ، بیتأثیر میشوند. کلماتی که با نیت تسلیِ خاطر گفته میشوند فقط آزار میدهند. تشویق فایدهای ندارد. شعارهای کلیشهای هرگز کمکی نمیکنند.
- دوامآوردن در مراحل اولیهٔ سوگ محیط کوچکی را دربرمیگیرد. این زمانی عادی نیست و قوانین عادی در آن اعمال نمیشوند. درون سوگ، بهخصوص مراحل اولیهٔ سوگ، انرژیِ کمی برای استفاده از هر ابزاری دارید و ابزارهایی که برای بهترشدن شرایط استفاده میشد، اغلب بهجای اینکه مفید باشند، آزاردهندهاند.
- شعار، خودیاری، توصیههایی که با نیت خوب گفته میشوند، و پیشنهادها هدفشان بیرونکشیدنِ شما از درد است. هروقت که ما درمورد دردمان صحبت کنیم، کسی آنجا هست که کمک کند این درد از بین برود. در این مدل، درد چیز بدی است و باید حذف شود؛ اما درد شما قوی است و به این زودی از بین نخواهد رفت.
- سوگ هیچ ایرادی ندارد. سوگ امتداد طبیعیِ عشق است، پاسخی سالم و عاقلانه به فقدان. اینکه سوگ حس بدی به همراه دارد باعث نمیشود بد باشد. اینکه شما احساس میکنید دیوانه شدهاید دلیل نمیشود دیوانه باشید. سوگ بخشی از عشق است، عشق به زندگی، عشق به خود، عشق به دیگران.
- یکی از این مفاهیم، برابری ارزش سوگ با عشق است. شاید همین کافی باشد تا فرد سوگوار احساس آرامش کند. احساس کند غم او ارزشمند است و کسی دیوانه خطابش نمیکند. احساس کند که میتواند با تمام وجود غمگین باشد.
- فکر نمیکردید اینگونه باشد. زمان متوقف شده است. هیچچیز واقعی به نظر نمیرسد. ذهنتان نمیتواند جلوی تصویرسازیِ مجددِ رویدادها بهامید نتیجهای متفاوت را بگیرد. دنیای معمولی و روزمره، که دیگران هنوز در آن ساکناند، در نظر شما بیرحم و ظالمانه است.
- نمیتوانید چیزی بخورید (یا هرچه به دستتان برسد میخورید). نمیتوانید بخوابید (یا تماموقت میخوابید). هر وسیلهای در زندگیتان برایتان مصنوعی میشود، به نمادی از زندگی آنطور که بود و آنطور که میتوانست باشد تبدیل میشود. در اطرافتان جایی نیست که این فقدان لمسش نکرده باشد.
- شعار و شادباشگویی دردی را دوا نمیکند. درواقع، این نوع حمایت فقط باعث میشود احساس کنید کسی در دنیا شما را درک نمیکند. این درد مانند بریدگیِ کوچک با کاغذ که نیست! بحرانِ شخصیتی که نیست! لازم نبود این اتفاق بیفتد که بفهمید چه چیزی مهم بوده، که هدف زندگیتان را پیدا کنید، یا حتی برای اینکه بفهمید کسی واقعاً و عمیقاً عاشقتان است!
- هفتهها و ماههای اول، پساز مرگ ناگهانی و غیرمترقبه، خودشان دنیایی مجزا به حساب میآیند. در آن زمان اولیهٔ پساز برخورد، معدود چیزهایی باعث تسلیِ خاطرتان میشوند. چیزهایی که در گذشته باعث راحتی بودند، زیر بار این نوع سوگ، بیتأثیر میشوند. کلماتی که با نیت تسلیِ خاطر گفته میشوند فقط آزار میدهند. تشویق فایدهای ندارد. شعارهای کلیشهای هرگز کمکی نمیکنند.
- دوامآوردن در مراحل اولیهٔ سوگ محیط کوچکی را دربرمیگیرد. این زمانی عادی نیست و قوانین عادی در آن اعمال نمیشوند. درون سوگ، بهخصوص مراحل اولیهٔ سوگ، انرژیِ کمی برای استفاده از هر ابزاری دارید و ابزارهایی که برای بهترشدن شرایط استفاده میشد، اغلب بهجای اینکه مفید باشند، آزاردهندهاند.
- شعار، خودیاری، توصیههایی که با نیت خوب گفته میشوند، و پیشنهادها هدفشان بیرونکشیدنِ شما از درد است. هروقت که ما درمورد دردمان صحبت کنیم، کسی آنجا هست که کمک کند این درد از بین برود. در این مدل، درد چیز بدی است و باید حذف شود؛ اما درد شما قوی است و به این زودی از بین نخواهد رفت.
- سوگ هیچ ایرادی ندارد. سوگ امتداد طبیعیِ عشق است، پاسخی سالم و عاقلانه به فقدان. اینکه سوگ حس بدی به همراه دارد باعث نمیشود بد باشد. اینکه شما احساس میکنید دیوانه شدهاید دلیل نمیشود دیوانه باشید. سوگ بخشی از عشق است، عشق به زندگی، عشق به خود، عشق به دیگران.
- یکی از این مفاهیم، برابری ارزش سوگ با عشق است. شاید همین کافی باشد تا فرد سوگوار احساس آرامش کند. احساس کند غم او ارزشمند است و کسی دیوانه خطابش نمیکند. احساس کند که میتواند با تمام وجود غمگین باشد.
- در این مدتی که از مصیبت وارده به شما میگذرد، همهجور حرفی درباره سوگواریتان میشنوید: «او نمیخواهد اینقدر ناراحت باشی»، «هر اتفاقی دلیلی دارد»، «حداقل این مدت او در زندگیات بوده است»، «تو قوی و باهوش دانایی و ازپسِ این مصیبت برخواهی آمد»، «این تجربه تو را قویتر میکند»، یا «همیشه میتوانی دوباره تلاش کنی و یک شریک دیگر در زندگیات داشته باشی، یک بچه دیگر بیاوری، و راهی بیابی که دردتان را به چیزی زیبا و مفید و خوب تبدیل کنی».
- بسیاری از مردم وقتی درباره سوگ شما میشنوند، سعی میکنند تا با تعریف داستان سوگ خودشان با شما همدردی کنند. این نمونههای نزدیک ولی متفاوت، از «شوهر من هم مُرده است» گرفته تا «ماهی قرمز من هم وقتی هشتساله بودم مُرد، بنابراین الان دقیقاً میدانم چه حالی دارید» پیدا میشود. ما داستانهایی از فقدانهایمان تعریف میکنیم تا بگوییم میفهمیم شما کجا هستید: «ببین. من قبلاً این راه را رفتهام. میفهمم چه حسی داری.»
- داستانهایی که دیگران از فقدانشان برای هم تعریف میکنند، تلاشی است برای اینکه در زمان سوگواری احساس تنهایی نکنید؛ هر چند معمولاً اینطور به نظر نمیرسند. مقایسه یک سوگ با سوگی دیگر تقریباً همیشه نتیجه عکس میدهد. تجربهای از فقدان، هممعنی با فقدان دیگری نیست. فقدان، درست مثل عشق، منفرد است. اینکه کسی فقدانی را تجربه کرده باشد، حتی اگر فقدانی بسیار مشابه شما باشد، به این معنا نیست که لزوماً شما را درک میکند.
- اتفاقات سخت و دردناک و وحشتناک رخ میدهند؛ این طبیعتِ زنده بودن در این جهان است. همهچیز پایانی خوش ندارد. هر اتفاقی، دلیلی ندارد. در اینجا مسیر واقعی، راه واقعیِ پیشِ رو، انکارِ وجودِ دردِ پایانناپذیر نیست، بلکه در پذیرش وجود آن است.
… کارآمدترین و موثرترین راه برای ایمن بودن در این جهان، دست برداشتن از انکار وجود چیزهای سخت و غیرممکن است.
- وقتی کسی که دوستش دارید میمیرد، فقط او را در حال یا در گذشته از دست نمیدهید؛ آیندهای را هم که باید میداشتید و ممکن بود با او داشته باشید از دست میدهید. آنها از تمام زندگیِ آینده بیرون رفتهاند. دیدنِ اینکه دیگران ازدواج میکنند، بچهدار میشوند، مسافرت میروند، همه چیزهایی که شما از زندگیتان با آن شخص انتظار داشتید از بین میرود. دیدن بچههای دیگر به مهدکودک میروند یا فارغالتحصیل میشوند یا ازدواج میکنند، همه چیزهایی که فرزند شما، اگر زنده میماند، باید انجام میداد. بچههای شما هرگز داییِ با استعدادشان را نخواهند شناخت. دوست شما هرگز کتاب تمامشده شما را نخواهد دید.
- سوگ قطعاً روابطتان را تغییر خواهد داد. برخی تا آخر خواهند ماند و برخی دور خواهند شد. برخی که فکر میکردید تا ابد کنار شما خواهند ماند برای همیشه ناپدید خواهند شد. آدمهایی که در حاشیه زندگیتان قرار داشتند ممکن است قدم جلو بگذارند و طوری از شما حمایت کنند که فکرش را هم نمیکردید.
- سوگ، مشکل نیست که به راهحل نیاز داشته باشد. بلکه تجربهای است که به حمایت نیاز دارد. اگر سوگ را مشکل ببینید، راهحل ارائه میدهید: باید لباسهایش را دور بریزی، حالا به جای بهتری رفته است، پس سعی کن خوشحال باشی. نمیشود که تمام مدت یک گوشه بنشینی و غصه بخوری، او چنین چیزی را برای تو نمیخواهد. شاید بهتر باشد بیشتر از خانه بیرون بروی. …
- از طرف دیگر، فرد سوگوار میداند که سوگش چیزی نیست که بخواهد حل کند. میداند هیچ «مشکلی» ندارد. هر چه دیگران بیشتر سعی میکنند سوگ او را حل کنند، بیشتر مأیوس میشود (و در حالت دفاعی فرو میرود). مأیوس میشود، زیرا راهحل نمیخواهد، حمایت میخواهد؛ حمایت برای اینکه بتواند در شرایطی که برایش پیش آمده زندگی کند. حمایت برای اینکه بتواند آنچه را بر او محول شده است به دوش بکشد.
- استخوانی شکسته نیاز به گچ گرفتن دارد؛ یعنی به حمایتی خارجی برای التیام و طی کردن روند درونی و پیچیده و سختِ دوباره به هم جوش خوردن. وظیفه شما نیز در مورد دوست سوگوارتان همانند گچ گرفتن است. نه اینکه خودِ جوش خوردن را انجام دهید، نه اینکه برای نقاط شکسته سخنرانیِ انگیزشی کنید و بگویید دوباره قرار است خوب شوند، نه اینکه به استخوان بگویید قرار است کامل شود. وظیفه شما صرفاً این است که آنجا باشید. خودتان را دورِ آنچه شکسته است بپیچید.
- هر سوگی که بر دوش میکشید مهم است بپذیرید که چقدر بد است، چقدر سخت است. واقعاً هراسناک و وحشتانگیز است و دوام آوردن در آن غیرممکن.
- غالبا اطراف فرد سوگوار شلوغ است و همه آشنایان و دوستان حضور دارند تا مرهمی باشند بر درد موجود؛ اما واقعا کاری از دست آنها برنمیآید و اگر اوضاع را بدتر نکنند، بهتر نخواهند کرد؛ بهویژه اگر درک صحیحی از موقعیت نداشته باشند، حضورشان اثراتی بسیار منفی و ناخوشایند به جای خواهد گذاشت. مگان دیواین بهخوبی در کتابش به این موارد اشاره کرده است.
- علت چنین اتفاقی را باید در فرهنگ جستوجو کنیم. فرهنگ تاکنون شیوه مناسبی برای همراهی با فرد سوگوار به ما آموزش نداده است. گمان میکنیم روش درست همدردی این است که داستان غم پیشین خودمان را برای فرد سوگوار تعریف کنیم و به او بگوییم تنها نیستی؛ اما خانم دیواین جور دیگری استدلال میکند. او معتقد است چنین گفتوگوهایی فقط احساس تنهایی فرد سوگوار را بیشتر میکند. مگر مسابقه است که بگوییم چه کسی بیشتر غمگین است؟ اینکه شما با گذشت زمان با غم ناشی از مرگ فرزندتان کنار آمدهاید، دلیل مناسبی است که امروز دوستتان بابت مرگ همسرش ناراحت نباشد؟ در این کتاب میآموزیم اندوه را بپذیریم، به جنگ نرویم، از حد اعتدال نگذریم و بهتعبیر زیبای نویسنده، «زمین بیطرف خودمان» را پیدا کنیم. یاد میگیریم که چطور با سوگ خودمان کنار بیاییم و البته چطور با فرد سوگوار بهدرستی همدردی کنیم.
- وقتی کسی که دوستش داشتید بهتازگی فوت کرده، چه اهمیتی دارد که الگوهای فرهنگیِ سوگواریِ ما معیوب است؟ آخر چه کسی اهمیت میدهد؟ این مسئله به شما مربوط میشود، نه کس دیگری.
تنها راهِ پیشِرو گفتنِ حقیقت درمورد سوگ است: فقدانِ شما واقعاً همانقدر که فکر میکنید بد است. و مردم، هرقدر هم تلاش کنند، واقعاً به همان بدیای که فکر میکنید به فقدان شما واکنش نشان میدهند. شما دیوانه نیستید، اتفاقی دیوانه کننده رخ داده است. و شما نیز مانند هر شخص عاقلِ دیگری به آن واکنش نشان دادهاید.
«غلبه بر مشکلات یا تبدیل آن به نعمت، “شجاعت” یا “قهرمانبودن” نیست؛ شجاع بودن یعنی بیدارشدن از خواب در مواجهه با روزی که ترجیح میدهید از خواب بیدار نشوید.»
«میتوانیم بهزیبایی و ماهرانه واکنش نشان بدهیم، نه با سرزنش و میانبر. میتوانیم با عشق به یکدیگر پاسخ دهیم؛ حالا هر اتفاقی که میخواهد افتاده باشد.»
«نه ناامیدانه به فنا بروید، نه بهاجبار درون مثبت اندیشی مصنوعی بروید که از شما میخواهد قلب خودتان را رها کنید.»
«درد شما به فضا نیاز دارد؛ فضایی که بتواند خودش را رها کند.»
«ما به هنر نیاز داریم. نیاز داریم که خلق کنیم. این بخشی از انسانبودن است.»
- زندگیِ روزمره سوگ و فقدانهای زیادی را بر ما تحمیل میکند. هنوز کارهای انجام نشده بسیاری وجود دارد در راستای شنیده شدنِ صدای هرکدام از ما، در راستای ارزشدهی و احترام به رنجی که در قلبهایمان داریم و فقدانهایی که با آن مواجه میشویم. منتها بحث این کتاب درمورد فقدانهای عادیِ روزمره نیست.
*با ما همراه باشید تا کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست را معرفی کنیم. مطالعه این کتاب به ما کمک میکند فرد بهتری باشیم و درهنگام سوگواری، بهترین عملکرد را داشته باشیم.
عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست؛ کتابی است که از درک نشدن و حس تنهایی پس از فقدان عزیزان سخن میگوید. از اینکه همه سوگواران بعد از مدتی تظاهر کردهاند و لبخندهای ساختگی زدهاند تا نصیحتهای تکراری و دلسوزانه را نشنوند.
درباره کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست
مگان دیواین (Megan Devine) در این کتاب از تجربیات شخصی خود میگوید و بر اساس این تجربیات برای شما نحوه مواجهه با سوگواری را شرح میدهد. البته دیواین در این کتاب با تکیه بر فرهنگ مردم آمریکا صحبت میکند اما کلیت صحبتی که به دنبال انتقال آن است با فرهنگ ما نیز همخوانی دارد. خانم دیواین این کتاب را با هدف کمک به افراد سوگوار نوشته است. او فرهنگ سوگواری را بررسی و سعی کرده است تا واقعا باری از دوش مخاطبانش بردارد. در این راستا، نوع همدردی را به شیوهای بهتر معرفی کرده است. اما چطور؟ با نگاهی سادهتر و واقعیتر به اتفاق ناخوشایند یا سوگ. همچنین دردهای واقعی را شناسایی کرده است؛ مثلا فقدان عزیز و سوگواری برای او ازنظر هر فردی بسیار دشوار است؛ اما معمولا در چنین مواقعی غم اصلی، درکنشدن و احساس تنهایی در اوج شلوغی است که باعث میشود تحمل این وضعیت بیش از انتظار سخت شود.
غالبا اطراف فرد سوگوار شلوغ است و همه آشنایان و دوستان حضور دارند تا مرهمی باشند بر درد موجود؛ اما واقعا کاری از دست آنها برنمیآید و اگر اوضاع را بدتر نکنند، بهتر نخواهند کرد؛ بهویژه اگر درک صحیحی از موقعیت نداشته باشند، حضورشان اثراتی بسیار منفی و ناخوشایند به جای خواهد گذاشت.
مگان دیواین بهخوبی در کتابش به این موارد اشاره کرده است. کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست نوشته مگان دیواین به موضوع از دست دادن عزیزان و چگونگی رویارویی با آن میپردازد. این کتاب باعث میشود تا نسبت به عشق، فقدان و دلشکستگی تجدید نظر کنید.
خانم دیواین روانشناسی است که روبهروشدن با مرگ همسرش، مت (Mat)، از او فرد دیگری ساخت. او پس از تحقیق بسیار، این تجربه خود را در کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست جمعآوری کرد و با انتشار آن بسیار معروف شد.
او در گفتوگوهای تلویزیونی بسیاری شرکت و پادکست های زیادی منتشر کرده است. او در نشریههایی مانند «نیویورک تایمز»، «بوستل» و «معنویت و سلامت» مطالب روانشناسی را به مخاطبانش ارائه میکند. برای ارتباط با او میتوانید به صفحه شخصی مگان دیواین در اینستاگرام مراجعه کنید.
در این کتاب،نویسنده داستان ها، تحقیقات، نکات زندگی و شیوه های خلاقانه ای را ارائه می دهد تا ما را از طریق تجربه ای که تمام ما بایست با آن روبرو شویم راهنمایی کند.
"مگان دیواین" می نویسد: "غم و اندوه چون عشق دیگر احتیاجی به روش ندارد " "عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست"، کتابی برای مردم اندوهگین، کسانی که آنان را دوست دارند و تمام کسانی که به دنبال دوست دارا بودن خود و دیگران هستند خوب است.
نویسنده به مخاطب اندوهناکش میگوید عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست و به او کمک میکند تا احساس تنهایی و شرمساری نکند. او در مقدمه کتاب از فرهنگ آمریکایی صحبت میکند و به رویکرد برخورد با مسئله فقدان و سوگواری انتقاد میکند و آن را معیوب میداند.
سوگواران به اتفاق در هنگام وقوع این رخداد، لاجرم علاوه بر اندوه، حس قضاوت شدن و شرمگین شدن را نیزتجربه کردهاند. اطراف تمام سوگواران همیشه عدهای حضور داشتهاند که مدام در گوششان زمزمههایی کردهاند که به خیال خودشان تسلیبخش بوده است؛ ولی حقیقت این است که چیزی نبوده جز تشدید این اندوه. مخاطب با خواندن همان خطوط ابتدایی کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست در مییابد که نسخه درمانی خود را یافته است.
نکته مثبت این کتاب این است که اصلا در پی تجویز گزارههای تکراری و نخنمای برخاسته از بافت فرهنگی یا آموزههای صرفا علمی و رواندرمانی نیست.
این نویسنده سالها به عنوان رواندرمانگر خصوصی فعالیت داشت و به دیگران برای مواجهه با مشکلاتشان کمک میکرد تا اینکه همسر خود را از دست داد و متوجه شد که تمام نصایح و راهنماییهایی که تا آن روز به بیماران ارائه میکرد کارآمد نبوده است؛ چرا که او تا آن زمان از غم و سوگواری هیچ نمیدانست و آن را از نزدیک لمس نکرده بود. او پس از مرگ همسرش با هزاران سوگوار همکاری داشت و از این طریق اطلاعات و تجربه زیادی در مواجهه با این معضل به دست آورد و حاصل تجربیات این دیدارها و نظریات وی، کتاب پیش رو است.
کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست (It's OK That You're Not OK) دیدگاهی متفاوت ارائه میدهد و تشویقتان میکند در ارتباطتان با عشق، فقدان، دلشکستگی و جامعه تجدید نظر کنید.
ساختار کتاب
این کتاب بهگونهای است که هر فصل آن مستقل است؛ بنابراین ضرورتی ندارد خواندن کتاب را از ابتدای آن شروع کنید؛ بلکه میتوانید هر زمان هر فصلی از آن را که مایلید و نیاز دارید، بخوانید.
"مگان دیواین" می نویسد: "غم و اندوه چون عشق دیگر احتیاجی به روش ندارد " "عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست"، کتابی برای مردم اندوهگین، کسانی که آنان را دوست دارند و تمام کسانی که به دنبال دوست دارا بودن خود و دیگران هستند خوب است.
نویسنده به مخاطب اندوهناکش میگوید عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست و به او کمک میکند تا احساس تنهایی و شرمساری نکند. او در مقدمه کتاب از فرهنگ آمریکایی صحبت میکند و به رویکرد برخورد با مسئله فقدان و سوگواری انتقاد میکند و آن را معیوب میداند.
سوگواران به اتفاق در هنگام وقوع این رخداد، لاجرم علاوه بر اندوه، حس قضاوت شدن و شرمگین شدن را نیزتجربه کردهاند. اطراف تمام سوگواران همیشه عدهای حضور داشتهاند که مدام در گوششان زمزمههایی کردهاند که به خیال خودشان تسلیبخش بوده است؛ ولی حقیقت این است که چیزی نبوده جز تشدید این اندوه. مخاطب با خواندن همان خطوط ابتدایی کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست در مییابد که نسخه درمانی خود را یافته است.
نکته مثبت این کتاب این است که اصلا در پی تجویز گزارههای تکراری و نخنمای برخاسته از بافت فرهنگی یا آموزههای صرفا علمی و رواندرمانی نیست.
این نویسنده سالها به عنوان رواندرمانگر خصوصی فعالیت داشت و به دیگران برای مواجهه با مشکلاتشان کمک میکرد تا اینکه همسر خود را از دست داد و متوجه شد که تمام نصایح و راهنماییهایی که تا آن روز به بیماران ارائه میکرد کارآمد نبوده است؛ چرا که او تا آن زمان از غم و سوگواری هیچ نمیدانست و آن را از نزدیک لمس نکرده بود. او پس از مرگ همسرش با هزاران سوگوار همکاری داشت و از این طریق اطلاعات و تجربه زیادی در مواجهه با این معضل به دست آورد و حاصل تجربیات این دیدارها و نظریات وی، کتاب پیش رو است.
کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست (It's OK That You're Not OK) دیدگاهی متفاوت ارائه میدهد و تشویقتان میکند در ارتباطتان با عشق، فقدان، دلشکستگی و جامعه تجدید نظر کنید.
ساختار کتاب
این کتاب بهگونهای است که هر فصل آن مستقل است؛ بنابراین ضرورتی ندارد خواندن کتاب را از ابتدای آن شروع کنید؛ بلکه میتوانید هر زمان هر فصلی از آن را که مایلید و نیاز دارید، بخوانید.
کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوب نیست توسط سارا ضرغامی و آرزو مومیوند به فارسی ترجمه شده و به همت #نشر میلکان به بازار عرضه شده است.