سه شنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 23 Apr 2024
تاریخ انتشار :
سه شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ / ۰۹:۴۰
کد مطلب: 55455
۲
۲

جوان ۳۰ساله‌ای که پدر ۴۰فرزند است!

جوان ۳۰ساله‌ای که پدر ۴۰فرزند است!
بچه‌ها لحظه‌شماری می‌کنند تا او از راه برسد و با آن‌ها بازی کند. خودش می‌گوید همه این ۴۰ کودک بچه‌های من هستند و حالا در آستانه ۳۰ سالگی او ۴۰ فرزند دارد، آن هم در خانه‌ای که با تلاش و سختی آن را بنا کرده تا بچه‌ها کاملا احساس کنند در خانه پدری هستند.

وقتی تصمیم گرفت پدر باشد تنها ۲۱ سال داشت. پیش از آن نیز طعم کمک به بچه‌ها را چشیده بود، همان زمان که ۱۶ سال داشت و سرپرستی مالی دو کودک از کمیته امداد را بر عهده گرفته بود.

«مهرداد فرهادی» یکی از همان پدرخوانده‌های دهه هفتادی است که سرپرستی ۴۰ بچه موسسه خیریه رهروان راه علی (ع) را بر عهده دارد.  

رشته تحصیلی برای هدفی بزرگ
دانشگاه که رفت رشته تحصیلی‌اش را بر اساس علاقه‌اش به بچه‌ها انتخاب کرد، مددکاری خواند و فوق‌لیسانسش را که گرفت روان‌شناسی هم شرکت کرد و در آن رشته نیز موفق شد فوق‌لیسانس را بگیرد.

«برای آنکه بتوانم با بچه‌ها ارتباط بگیرم و نیازهایشان را بشناسم، باید به‌روز باشم و اگر با مشکلی برخورد کردند توان این را داشته باشم که جنس مشکل را بشناسم و آن را برطرف کنم

نوزده سالش که بود همه او را در همدان به عنوان خیر می‌شناختند، به خاطر همین بود که سرپرستی مرکز نگهداری معلولان را به او سپردند. «مرکز معلولان یک خانه قدیمی بود که وقتی قرار شد به آنجا بروم تلاش کردم فضای آنجا را کمی به‌روز کنم. دو سالی را در آنجا ماندم و بعد از مدتی برای انجام برخی کار‌های شخصی‌ام به همدان آمدم.»
 


موسسه‌ای برای کودکان به جای ماشین
مهرداد دو ماه بیشتر در همدان نمانده بود که برخی از دوستانش به او گفتند موسسه خیریه ایتام راه‌انداری کند. رزومه‌اش را برای بهزیستی فرستاد، اما تا مدتی خبری از آن نشد، زیرا برای بهزیستی کمی سنگین بود که به یک جوان ۲۱ ساله برای راه‌اندازی مرکز شبه‌خانواده اعتماد کند. اما روزی که در بنگاه خودرو در حال قولنامه ماشین بود، تلفنش زنگ خورد و بساط خرید خودرو به هم خورد. «خودرو را سوار شدم تا وضعیت آن را بسنجم. دقیقا ۲۰ کیلومتر را که نشان داد، جلوی در بنگاه بودم، با صاحب خودرو در حال گفتگو بودیم که تلفن من زنگ خورد، از بهزیستی بود و اعلام کردند با درخواست من موافقت شده است.

پدرم قول داده بود یک خانه قدیمی برای این کار را به من بدهد و آن روز وقتی به خانه برگشتم و به او گفتم که خودرو نخریدم و می‌خواهم همان خانه‌ای را که قول داده بودی تعمیر کنم، او هم خانه را برای نگهداری این بچه‌ها در اختیار ما قرار داد.»طبقه پایین خانه انبار سیب‌زمینی بود و باید اتاق‌ها در طبقات بالا کاملا تعمیر می‌شد. مهرداد خودش دست به کار شد و خانه را آن‌طوری ساخت که بچه‌ها احساس کنند که خانه خودشان است.حالا این خانه بنا شده بود که بچه‌ها در آن احساس آرامش کنند و طعم شیرین زندگی را در آن بچشند. این مرکز همه چیزش شبیه خانه است، یک خانه پرجمعیت. حال و پذیرایی و چند اتاق و حیاطی که بچه‌ها در آن بدوند و بازی کنند و بوی غذایی که هر روز در خانه می‌پیچد.

مرکز دوم برای بچه‌های بزرگ‌تر
کمی که گذشت و بچه‌ها که بزرگ‌تر شدند مهرداد به این نتیجه رسید که ممکن است در روند کار خانه پدری که نامش خانه خیریه رهروان راه علی (ع) بود، اختلال بیفتد. این ماجرا درست در زمانی افتاد که مهرداد دوباره می‌خواست ماشین بخرد. این بار نیز قید خرید ماشین را زد و با مقدار پولی هم که پس‌انداز داشت، خانه دیگری خرید تا بچه‌ها را در رده‌های سنی بالاتر در آنجا نگه دارد. ساخت خانه یک‌سالی طول کشید و گروه دوم بچه‌ها در آنجا مستقر شدند.

کارخانه‌هایی برای حمایت از بچه‌ها
حالا بچه‌هایی که بزرگ می‌شدند نیاز به مهارت و کار داشتند. همین شد که او کارگاه بلدرچین و خیارشور را هم به راه انداخت تا بچه‌هایی که مرز سنی‌شان به بالای ۱۸ سال می‌رسد بدون کار نمانند.

«اجباری برای حضور بچه‌ها در کارگاه نیست، اما به قول ما همدانی‌ها این بچه‌ها نه مشت پری دارند و نه پشت پری، به همین دلیل یکی از اساس کار ما در این مراکز مهارت‌آموزی بچه‌هاست تا آن‌ها بدون کار نمانند. آن‌ها که سن کمتری دارند، اگر دوست داشته باشند در طی روز یک تا دو ساعتی می‌توانند به کارگاه بیایند و کار را یاد بگیرند و سن بالا‌ها هم اگر بخواهند در کارخانه مشغول به کار شوند، حقوق می‌گیرند و این‌طور می‌توانند خرج زندگی خود را تامین کنند، زیرا بر اساس قانون بهزیستی بچه‌ها تا ۱۸ سالگی در این مراکز نگهداری می‌شوند، اما بعد از آن حمایت از آن‌ها برداشته می‌شود، به همین دلیل فکر می‌کنم که باید از همان کودکی شرایط را برای کار این بچه‌ها در بزرگسالی مهیا کنیم.»

 

انتخاب شغل با بچه‌هاست
البته مهرداد بر اساس علاقه بچه‌ها آن‌ها را به بازار نیز معرفی می‌کند و به قول خودش آنقدر اعتبار دارد که بچه‌هایش را برای کار معرفی کند و نه نشنود. حالا تعدادی از بچه‌هایش در همان کارگاه و کارخانه خودش کار می‌کنند و بعضی‌ها هم وارد بازار شده‌اند. یکی تراشکار معروفی است و یکی در یک شرکت بزرگ حسابداری می‌کند و یکی هم برای خودش بازاری شده و خرید و فروش لباس انجام می‌دهد.

آرامش در زندگی در کنار این بچه‌ها
مهرداد گریزی به گذشته می‌زند و می‌گوید: «شرایط مالی پدرم بد نبود و جوان‌تر که بودم بخشی از پولم را خرج خودم می‌کردم. یادم می‌آید که خط تلفنی که می‌خواستم بخرم، با قیمت یک خودرو برابری می‌کرد، اما این خرج‌ها از نظر روحی من را آرام نمی‌کرد و تازه وقتی پای کمک به دیگران در زندگی‌ام باز شد، معنای آرامش را احساس کردم و آنجاست که معجزه هر لحظه در زندگی‌ات نمایان می‌شود و این معجزه‌ها را هر روز در زندگی‌مان می‌بینیم، همین که این موسسه هیچ زمانی مانعی برای برطرف‌کردن خواسته بچه‌ها نداشته، عین معجزه است.»

مرکزی بدون تابلو
حالا مرکز شبه‌خانواده در روستای انصار الامام (ینگیجه) و در 6 کیلومتری شمال شهر همدان بیش از ۲۰ روانشناس و مددکار اجتماعی دارد و ماهانه بیش از ۸۰میلیون تومان در این مرکز برای نگهداری این کودکان بی‌سرپرست و بدسرپرست هزینه می‌شود. این موسسه‌ای است که تابلو ندارد تا بچه‌هایی که در آن زندگی می‌کنند احساس خانه پدری‌شان را از دست بدهند و نگاه سنگین دیگران برای آنکه پدر و مادری ندارند آن‌ها را بدرقه نکند. زیرا مهرداد می‌گوید خودم پشت‌شان هستم و پدر تک‌تک آنها.


آقای فرهادی می‌گوید: یک کارگاه شوری و ترشی برای درآمد زایی هم از دو سال پیش راه اندازی شده است تا بخش بسیاری از هزینه‌های این مرکز تامین شود. سالانه بیش از ۳۰ هزار دبه خیار شور و بیش از ۱۵۰ تن زیتون در این کارگاه تولید و روانه بازار می‌شود.

 

در کشور بیش از۶۵۰ خیّر برای آنکه کودکان بی‌سرپرست در شیرخوارگاه‌ها و مراکز اقامتی بهزیستی نباشند و طعم داشتن خانواده را بچشند، مراکز «شبه‌خانواده» راه انداخته و پدرخوانده یا مادرخوانده هزاران کودک بی‌سرپرست شده‌اند.
مرجع : روزنامه شهروند
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

United States
خیر ببینی
هادی عامل
Iran, Islamic Republic of
شیر مادر و نان پدر حلالت باشه دلاور
ایجاد هر خاطره جدید به مغز آسیب می‌زند!
مطالعه نشانگر عصبی بالقوه برای آسیب اجتماعی در اختلالات روانی را نشان می دهد!
۱۰ شگرد رسانه‌ای برای اثرگذاری بر باورهای مخاطب
پنج اقدامی که والدین باید در مواجهه با کودکان کابوس زده انجام دهند!
«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
چرا گاهی نمی‌توان بخشید و فراموش کرد؟!
مغز چطور خاطرات ماندگار می‌سازد؟
روانشناسی جمع‌آوری اشیا و یا کلکسیونر شدن
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
با ترس هات روبرو شو! آدم ها رو ببخش! یک راه حل جدید بساز! هدف هات رو مشخص کن! آدم هایی که ازت متنفر هستند رو فراموش کن! ذهنت رو آزاد کن!