سه شنبه ۲۸ فروردين ۱۴۰۳ - 16 Apr 2024
تاریخ انتشار :
چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۰ / ۰۰:۰۵
کد مطلب: 56333
۲
۱
پایان غم‌انگیز برای محبوب‌ترین دزدهای جهان

نقد سریال خانه کاغذی (Money Heist) – پایان گروه پرفسور

نقد سریال خانه کاغذی (Money Heist) – پایان گروه پرفسور
نکته: این مطلب بدون اسپویل قسمت‌های پخش شده نیم فصل پایانی سریاله خانه کاغذی است
 
خانه کاغذی (اسپانیایی: La casa de papel‎) که در آمریکا با عنوان سرقت پول (انگلیسی: Money Heist) شناخته می‌شود، یک مجموعه تلویزیونی اسپانیایی در ژانر درام جنایی سرقت است که توسط آلبرت بیستمنا ساخته شده‌است. این مجموعه، دو سرقت گروهی با برنامه‌ریزی دقیق و طولانی مدت را به رهبری پروفسور (آلوارو مورته)، یکی در ضرابخانه سلطنتی اسپانیا و دیگری در بانک اسپانیا به نمایش درمی‌آورد. این سریال درسال ۲۰۱۷ برای پخش از شبکه سوم تلویزیون اسپانیا تولید شد و جالب است بدانیم در آن زمان به‌رغم محبوبیتی که پیدا کرد، به حدنصاب تماشاچیان اسپانیایی خود دست پیدا نکرده بود تا اینکه نتفلیکس مجموعه را خرید و با انتشارش باعث شد به پرمخاطب‌ترین سریال غیرانگلیسی‌زبان دنیا تبدیل شود.

«خانه کاغذی» ابتدا در ۱۵ قسمت ساخته شده بود اما نتفلیکس آن را به قسمت‌های کوتاه‌تر تقسیم کرد و به ۲۳ قطعه درآورد که دوفصل را شامل می‌شدند. این دوفصل درحقیقت حدمنفصلی نداشتند و یک داستان را پیش می‌گرفتند اما فصل‌های سوم و چهارم مجموعه که توسط خود نتفلیکس تهیه شد، داستانی مجدد با همان دارودسته را روایت می‌کردند. بخش اول «خانه کاغذی» با اینکه تیپ‌های آن هنوز مشخص نیستند و درطول ماجرا به سمت شکل پیدا کردن می‌روند (مثلا لبخند شخصیت دنور در میانه‌های ضبط مجموعه پرورش پیدا کرد)، اما به‌لحاظ ساختار داستانی، استخوان‌بندی محکم‌تری نسبت به فصل دوم دارد. درعوض فصل دوم با سرمایه‌گذاری نتفلیکس توانسته ایده‌های جاه‌طلبانه‌ای به کار اضافه کند؛ مثلا فیلمبرداری درایتالیا یا حتی سفر گروه به جزیره‌ای در پاناما تنها برای ضبط چند پلان.

در بخش اول خانه کاغذی که شامل فصل‌های اول و دوم است، یک گروه از سارقان که توسط مردی با عنوان مستعار «پروفسور» دورهم جمع شده‌اند، به ضرابخانه ملی اسپانیا می‌روند و ۶۷ نفر را درآنجا گروگان می‌گیرند تا طی مدت ١١ روز به چاپ اسکناس یورو بپردازند. این افراد عموما نام همدیگر را نمی‌دانند و اسامی مستعار شهرهای مختلف دنیا روی آنها قرار داده شده است.(توکیو،برلین،ریو،هلسینکی،نایروبی و...)

پروفسور، عملیات را چنان از قبل طراحی کرده که حتی محتوای بحث‌ها یا کل‌کل نیروهای پلیس درهنگام درگیری با سرقت، در نقشه او پیش‌بینی شده‌اند. این بخش از قصه هرچند کاملا واقع‌گرایانه و امکان‌پذیر نیست اما یکی از متداول‌ترین انواع سرگرمی‌سازی در قصه‌گویی پلیسی دنیاست.

سارقان از همان فصل‌های ابتدایی پیراهن‌های سرهمی قرمز و ماسک‌های سالوادور دالی، نقاش سوررئال اسپانیایی را به چهره زده‌اند و این پوشش را به تن تمام گروگان‌ها هم می‌کنند. آنها برای اینکه پلیس نتواند سارقان و گروگان‌ها را ازهم تشخیص بدهد، حتی اسلحه‌هایی بدون فشنگ را به دست گروگان‌ها هم می‌دهند و همین، یک‌جا باعث شلیک تک‌تیرانداز پلیس به کتف رئیس ضرابخانه می‌شود. گروه سارقان ضرابخانه از همان سری اول مجموعه، تلاش فراوانی برای جلب‌نظر از افکار عمومی و جازدن خودشان به‌عنوان قهرمان می‌کنند. یعنی آنها یک استراتژی رسانه‌ای منسجم هم دارند.
 

ویجیاتو: سریال خانه کاغذی یا به تعبیر غربی‌اش، سریال سرقت پول (Money Heist) بالاخره بعد از چند سال به ایستگاه پایانی خود رسید؛ ایستگاهی که در واقع پس از پایان فصل دوم در آن جا خوش کرده بود و به خاطر تماشاگران انبوه و سود مالی زیادی که داشت دوباره به حرکت در آمد و سه فصل دیگر برای آن ساخته شد. آیا پایانی که برای ماجرای سرقت از بانک ملی اسپانیا و گروه پرفسور به تصویر کشیده شده برازنده این سریال و میلیون‌ها هوادارش در دنیاست و توانسته مانند پایان فصل دوم، یک پایان قرص و محکم ارائه کند؟

خانه کاغذی قرار بود در همان دو فصل اول خود به اتمام برسد، اما دستور نتفلیکس مبنی بر ساخت ادامه آن و طمع کارگردان باعث شد که سریال سه فصل دیگر «کش» پیدا کند. من فعل «کش پیدا کردن» را به جای «ادامه دادن» در اینجا انتخاب کردم چرا که واقعیت اینست که سریال با وجود نقص‌های ریز و درشتی که داشت؛ در همان دو فصل ابتدایی جذابیت کافی را پیدا کرد و توانست گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. فصول بعدی که از خانه کاغذی ساخته شد هر یک به نوبت شروع به تخریب آجر‌های این خانه کردند و اسم سریال را با فیلمنامه آن بیشتر و بیشتر هم معنی کردند. سریال خانه کاغذی در فصل پنجم خود کاملا تبدیل به یک داستان کاغذی و تک بعدی شده و با وجود پرورش شخصیت‌های خوبی که در این چند سال از عهده آن برآمده، نمی‌تواند کاری کارستان کند.

 

نیم فصل ابتدایی فصل پنجم خانه کاغذی تابستان پخش شد و نشان داد که سریال قصد دارد بیش از حد روی ژانر اکشن خود تمرکز کند. در آن پنج قسمت، ارتش پرفسور با سلاح‌های خود رسما وارد جنگ با نیرو‌های دولتی و حاکمیتی شدند و نقش زنان گروه نیز از همیشه بیشتر پررنگ شد. شخصیت محبوب «توکیو» در پایان آن نیم فصل رشادت‌های خاصی از خود نشان داد و بر زنانه بودن آن نیم فصل را یک مهر اتمام حجت زد. نیم فصل دوم دیروز پخش شد و حالا با توجه به اینکه قرار است داستان به پایان برسد، محوریت خود را کمی تغییر داده است.

این نیم فصل پایانی را می‌توان فصل پرفسور خطاب کرد، کاراکتر اصلی سریال که حالا تمام ماجرا‌ها حول محور او می‌گردد و ما چهره‌ای جدید از این مغز گروه می‌بینیم. پرفسور در اینجا هم مغز است و هم تفنگ و دیگر فقط نقش ماشه را بازی نمی‌کند؛ او حالا تبدیل به خود گلوله شده و برای این تغییر رفتاری و فکری اتفاقی که در پایان نیم فصل اول رخ داد، لازم بود. از دست دادن یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های سریال که سعی شد رابطه جدی او و پرفسور بیشتر به ما نمایش داده شود تا بار احساسی موضوع برایمان بیشتر باز شود.
 
پایان غم‌انگیز برای محبوب‌ترین دزدهای جهان

تصمیم‌های پرفسور حالا لزوما بهترین تصمیم‌ها نیستند و او با اینکه «مخ» است، ولی اشتباه می‌کند. این مساله برای سریال و هواداران موضوع جدیدی است، اما کافی نیست. اشتباهات پرفسور چندان منطقی نیستند و معلوم نیست که چطور این آدم با این هوش و ابهت نمی‌تواند در برابر برخی کنش‌ها، یک واکنش درست از خود نشان دهد. فروپاشی پرفسور به‌خاطر مرگ یک کاراکتر و پروژه سرقتی که انگار رو به شکست است، از عوامل این آشوب معرفی می‌شوند، اما آنطور که سریال به ما گفته بود، این آشوب‌ها همیشه مانند سایه همراه گروه بوده است و گروه باید در برابر آن واکنش نشان دهد، بخصوص رهبر آنها.


پرفسور در این نیم فصل پایانی آن رهبری که باید باشد نیست، کاریزمای خود را در برابر تیمش از دست می‌دهد و به دنبال این آب از دست رفته است. او در این راه تقریبا تنها است و هیچکس در کنارش نیست. در تمامی مواقعی که پرفسور در حال فکر کردن و حدس زدن و پیش بردن داستان است، بقیه یا لال هستند یا او را با تحسین نگاه می‌کنند تا پرفسور برای ما جذاب‌تر به نظر برسد. شخصی مثل آلیشیا که نابغه‌ای همطراز با پرفسور است، حالا تبدیل به شخصیتی عروسکی شده که مطیع امر اوست. لیسبون و پالرمو در داخل بانک دیگر فکر درستی نمی‌کنند و انگار تمام آن مهره‌های خوبی که برای شخصیت پردازی این کاراکتر‌ها چیده شده بود، حالا رسما به باد فنا رفته تا فقط پرفسور «پررنگ» شود.
 
پایان غم‌انگیز برای محبوب‌ترین دزدهای جهان

سریال خانه کاغذی از همان ابتدای راه خود از مشکلات زیادی رنج می‌برد که مساله اصلی آن غیرمنطقی بودن خط روایی داستان است. سریال این شگرد را دارد که هرجا داستان گیر می‌کند، ناگهان با یک فلش بک نشان می‌دهد که برای آن چالش مذکور یک چاره‌ای اندیشیده شده بوده و حالا گروه با آن چالش مواجه می‌شود. نویسندگان فیلمنامه از این ترفند چندین بار و چندین بار استفاده می‌کنند و نقص‌های فیلمنامه را با این فلش‌بک‌های عجیب و غریب کامل می‌کنند. پر کردن این حفره‌های فیلمنامه با یک بار و یا دو بار تمسک جوییدن به چنین موضوعی باورپذیر است، اما اینکه هر بار یک حفره با یک فلش بک پر شود، موضوعی است که روند سریال را غیرقابل باور می‌کند.
در واقع در هنگام تماشای خانه کاغذی باید دکمه منطق خود را خاموش کنید تا بتوانید از هیجان کاذبی که در آن به وجود می‌آید لذت ببرید. اگر یک سریال ایرانی با همین گاف‌ها ساخته می‌شد، شاید همه چیز بیشتر به چشم می‌آمد چرا که زرق و برق حواشی این گاف‌ها را در سینمای ایران نداریم، ولی در خانه کاغذی عوامل دیگری روی کار هستند تا این نواقص را بپوشانند. شخصیت‌های جذاب و طراحی لباس و صحنه خاص و از همه مهم‌تر، اکشن خالص فیلم که انصافا توانسته کاری کند تا سریال با وجود تمام این مشکلات، سرپا بماند.
 
پایان غم‌انگیز برای محبوب‌ترین دزدهای جهان

نیم فصل پایانی سریال هم همین مشکلات به کرات وجود دارد، ما شاهد داستان‌هایی هستیم که برای اولین بار آن‌ها را می‌شنویم و خود شخصیت‌های سریال از شنیدن آن‌ها پس از این همه وقت تعجب می‌کنند، چه مانده به مای تماشاگر که ناظر کل در سریال هستیم. این نیم فصل هرچه به سمت پایان سریال پیش می‌رود دچار سندروم «پایان بد» برای سریال‌ها می‌شود و در نهایت قسمت آخر تیر خلاصی است به هرآنچه که فکر می‌کنید. در این مطلب نمی‌خواهم چیزی را اسپویل کنم، اما همین بس که بگویم اپیزود آخر و توجیه و منطقی که پشت روایت آن وجود دارد، آنقدر احمقانه است که نمی‌توان در برابر آن سکوت کرد و شاید دلتان بخواهد فریاد بکشید که: «گیر آوردی ما رو؟» و یا همچین چیزی!

پایان بندی فصل پنجم یک ناامیدی خالص در برابر پایان بندی فصل دوم (پایانی که دوست دارم همچنان تصور کنم همان را باید پایان اصلی سریال خانه کاغذی به حساب بیاوریم) است. شاید موضوع سریال برای تماشاگران اسپانیایی تبدیل به یک موضوع سیاسی اقتصادی جالب شود (اگر همین اپیزود را ایرانیزه کنیم و مقامات داخل سریال را تبدیل به دولت فعلی کنیم، این جذابیت برای تماشاگر ایرانی هم پیش می‌آید)، اما موضوعی نیست که بتواند بینندگان سرتاسر جهان سریال را درگیر خود کند. فیلمنامه‌نویسان در اینکه چطور ماجرای سرقت را به پایان برسانند و سارقین را خارج کنند گیر کردند و برای فرار از این چالش، به «جفنگ» گفتن روی می‌آورند. این عبارت نامانوس رسما همان چیزی است که در قسمت دهم فصل پنجم با آن مواجه می‌شوید.
 
پایان غم‌انگیز برای محبوب‌ترین دزدهای جهان

سریال خانه کاغذی مسیر طولانی را در نتفلیکس طی کرد و در تمام این سال‌ها توانست خودش را در بین میلیون‌ها هوادار جهانی به اثبات برساند. میراث سریال به حدی است که قرار است یک اسپین آف از روی آن با نام برلین ساخته شود (که شاید بتواند این آشوب فصل پنج را بشورد و ببرد چرا که انصافا برلین شخصیت جذاب‌تری است و حضورش در کنار پرفسور ضروری به نظر می‌رسد، در واقع مرگ برلین در انتهای فصل دوم یک حرکت فول بود، هرچند همانطور که چندین بار ذکر شد؛ قرار نبود که سریال ادامه پیدا کند).

 

نسخه کره‌ای خانه کاغذی نیز در راه است و همه این موارد نشان می‌دهد که سریال توانسته راه خودش را درست پیش برود و به هدف اصلی‌اش برسد، با این حال باید اعتراف کرد پایان فصل پنجم آن چیزی نیست که بتوان روی آن یک برچسب با عنوان پایان شاهکار چسبانید.

توییست‌هایی که وارد قسمت‌های پایانی می‌شوند در وهله اول بسیار جذاب به نظر می‌رسند و سپس در کسری از ثانیه تبدیل به موضوعاتی بسیار مضحک می‌شوند. فیلمنامه‌نویسان سریال می‌توانستند بازی موش و گربه بسیار خوبی را در قسمت‌های پایانی روایت کنند و به جای فلش بک زدن‌ها به گذشته و آماده کردن تماشاگران برای سریال اختصاصی برلین، روی موضوع اصلی خود سوار شوند. بازی موش و گربه‌ای که در این نیم فصل به وجود می‌آید یک مثلث سه ضلعی است که هیچ یک از اضلاع آن خط صاف نیست و همه چیز درهم و برهم به نظر می‌رسد.

خانه کاغذی به معنای واقعی سر و تهش به هم رسید و بالاخره تمام شد، دیگر شخصیت‌های سریال به جز پرفسور فرصت حضور کوتاهی پیدا می‌کنند تا خودشان را نشان دهند و هواداران وقت وداع کردن با تک تک آن‌ها را دارند. گل سرسبد ماجرا یعنی پرفسور نیز در اینجا هرکاری می‌کند به جز آن چیزی که از یک نابغه انتظار می‌رود.

در هر حال حکایت سرقت پول به اتمام رسید و Money Heist هم مانند بسیاری از سریال‌های دیگر که پایان ناامیدکننده‌ای از خود برجای می‌گذارند، به این موضوع اسیر شد و راستش را بخواهید؛ این موضوع تقریبا قابل پیش بینی هم بود.
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

هومن
Iran, Islamic Republic of
رودستش سریال نیومده. بی نظیررررر
«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
چرا گاهی نمی‌توان بخشید و فراموش کرد؟!
مغز چطور خاطرات ماندگار می‌سازد؟
روانشناسی جمع‌آوری اشیا و یا کلکسیونر شدن
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
تقاضا برای سلب اختیار تشخیص اختلال اسکیزوفرنی توسط روانشناسان بالینی!
چرا نباید برای جلب محبت یا عشق التماس کنیم؟
ویژگی‌های یک اردو مطالعاتی خوب چیست؟
چطور از فکر کردن بیش از حد به یک موضوع جلوگیری کنیم؟
هر وقت احساس حسادت کردیم ، یادمان باشد ، خاموش کردن شمع دیگری ، باعث نمیشود ، شمع ما درخشان تر نور افشانی کند