جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - 29 Mar 2024
تاریخ انتشار :
يکشنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۱ / ۱۰:۵۱
کد مطلب: 58576
۴۳
۲۴
سیر تا پیاز پرونده تکاندهنده عشقی شاهرخ و سمیه

سمیه و شاهرخ الان کجا هستند؟!

سمیه و شاهرخ الان کجا هستند؟!
شاهرخ و سمیه نام هایی آشنا برای کسانی است که از قدیم به اخبار حوادثی علاقه داشتند. سال 1375 جنایتی که سمیه و شاهرخ رقم زدند تا مدت ها سرتیتر اخبار حوادثی بود. سمیه و شاهرخ دو نوجوان عاشق بودند که قصد ازدواج داشتند اما خانواده هایشان به دلیل سن کم آنها با ازدواج سمیه و شاهرخ مخالف کردند. همین جرقه ای برای خشم سمیه و شاهرخ شده و باعث شد تصمیم بگیرند خانواده سمیه را به قتل رسانده و از سر راه خود بردارند تا بتوانند به راحتی با هم ازدواج کنند. برای عملی کردن نقشه شان خواهر و برادر سمیه را به قتل رساندند و بعد از آن دستشان رو شد.
 
جنایت سمیه و شاهرخ یا همان جنایت خیابان گاندی،بهمن ماه سال 75 رخ داد. در این جنایت یک خواهر و برادر 13 و 8 ساله به دست خواهر بزرگتر خود و دوست پسر او یعنی همان سمیه شهبازی نیا و شاهرخ وثوق به قتل رسیدند!

آن زمان خیلی ها این خبر را دنبال می کردند و به چون این جنایت در بستر یک خانواده توسط دو نوجوان خام با انگیزه عشق نوجوانی رقم خورده بود؛ جنایتی منحصر به فرد بود و اذهان عمومی را به خود مشغول می کرد.
 
پیگیری های خبری تا دادگاه سمیه و شاهرخ و اعلام رای دادگاه هم ادامه داشت.پدر سمیه به عنوان ولی دم دو طفل خردسال خود از قصاص قاتلان فرزندانش گذشت و این یعنی سمیه و شاهرخ بعد از طی چند سالی حبس آزاد شده و به دل جامعه بازگشتند.
 
ابعاد جنایت سمیه و شاهرخ در زمان خود چنان وسعتی داشت که هنوز هم این سوال را برای مخاطبان پا برجاست: سمیه و شاهرخ الان کجا هستند؟ برای رسیدن به پاسخ این سوال مروری بر این حادثه داشته و جریان این جنایت را بازخوانی می کنیم.
 
انگیزه عشقی سمیه و شاهرخ از جنایت
سمیه و شاهرخ در سال 75 یکدیگر در پارک ملت تهران ملاقات میکنند و به گفته خودشان شیفته و عاشق یکدیگر میشوند و پس از ان قرار دوستی با یکدیگر میگذارند هر روز یکدیگر را ملاقات میکردند و حتی گاها به طور مخفی به خانه یکدیگر میرفتند، هر دوی ان ها در آن زمان جزو افراد مرفه به شمار میرفتند پدر شاهرخ مهندس برق بود که در اداره برق تهران کار میکرد و پدر سمیه کارخانه مواد شیمیایی داشت و در خانه های ویلایی بالاشهر تهران زندگی میکردند.        
 
پس از گذشت 2 ماه دوستی آن ها قرار ازدواج با یکدیگر میگذارند خانواده شاهرخ با پافشاری های پسرشان با این ازدواج زودهنگام موافقت میکنند ولی خانواده سمیه بدون توجه به پافشاری های سمیه با این ازدواج مخالفت میکنند. 

سمیه که میبیند نمیتواند کاری را از پیش ببرد تصمیم میگرد با شاهرخ به اصفهان فرار کند و این تصمیم عملی میشود آن دو به اصفهان فرار میکنند، ولی پس از مدتی به خاطر التماس های خانواده خود دوباره به تهران برمیگردند.و اینجاست که فکر جنایت علیه خانواده در ذهن سمیه جرقه میخورد.

او راه های مختلفی را امتحان کرد تا خانواده خود را از سر راه بردارد از جمله باز کردن شیر گاز هنگامی که خانواده خواب بودند و ریختن مرگ موش در غذای آن ها ولی تمام این توطئه ها با هوشیار بودن مادر خانواده به سرانجامی ختم نشد و به کسی آسیبی نرسید ولی مادر خانواده با دانستن این که دخترش مشکلات روحی دارد حتی سعی نکرد او را پیش روانشناس ببرد! و این بی توجهی های پدر و مادر سمیه نسبت به دخترشان باعث فروپاشی خانوادشان شد.

شاهرخ بعد از دستگیری موضوع را اینطور روایت کرد: «پس از اینکه مادر سمیه به بیرون رفت من به همراه سمیه به طبقه دوم خانه رفتیم، میدانستیم پدر سمیه همیشه دیر به خانه می آید و سپیده (مقتول اول و خواهر 13 ساله سمیه ) که در طبقه پایین مشغول درس خواندن بود را صدا زدیم و او را به طبقه بالا فراخواندیم، وقتی سپیده به طبقه بالا آمد اول یکم او را قلقک دادیم و با او شوخی کردیم در این مدت پسر کوچک خانواده (محمدرضا 5 ساله برادر کوچک سمیه )، چند بار به طبقه بالا آمد تا با او هم بازی کنیم ولی من به بهانه های مختلف او را پایین میفرستادم،
پس از اینکه مطمئن شدم محمدرضا دیگر بالا نمیاید از پشت دستم را دور گردن سپیده حلقه کردم او فکر میکرد ما هنوز داریم با او شوخی میکنیم و میخندید ولی پس از مدتی با دست و پا زدن التماس میکرد که گردن او را رها کنم و در این لحظه سمیه آمپول هوا را به او تزریق میکند و به خاطر آمپول هوا سپیده بی حال روی زمین میفتد.

من و سمیه پیکر بی جان او را به حمام میبریم و سمیه گردن او را داخل وان پر از آب میکند و پس از اینکه مطمئن شدیم او کاملا مرده است جسد او را محکم بر کف حمام کوبیدیم و سپس با کمک سمیه جسد را به گوشه ای از اتاق بردیم.

پس از مدتی محمدرضا را صدا زدیم محمدرضا خوشحال و خندان از اینکه میخواهیم با او بازی کنیم به بالا آمد ، من محمدرضا را بغل کردم و گردن او را فشار دادم محمدرضا در این حین به سمیه نگاه میکرد و میگفت ولم کنید پدرتان را درمیاورم؛ سمیه هم شروع کرد به خندیدن و سپس آمپول هوا را به برادر 5 ساله خود تزریق کرد و او را هم همانند سپیده به داخل وان بردیم و جنازه اش را بر کف حمام کوبیدیم سپس تمام برق های طبقه بالا و طبقه پایین خانه را خاموش کردیم و منتظر مادر و خواهر کوچک سمیه ماندیم.»


سمیه می خواست مادر خود را هم بکشد!
آن روز سمیه و شاهرخ می خواستند مادر سمیه را هم بکشند. اما فرار مادر سمیه از دست آنها سبب شد راز جنایت فاش شود. مادر سمیه بعدا موضوع را اینطور روایت کرد: «وقتی به خانه رسیدم از اینکه تمام برق های خانه خاموش بود شوکه شدم که در آن خانه به این بزرگی حتی یک چراغ هم روشن نبود. سمیه من را از طبقه بالا صدا کرد و گفت به بالا بیایم و سوین را با خودم نیاورم.

وقتی وارد شدم برق های طبقه دوم هم خاموش بود, دخترم پشت به من و رو به پنجره ایستاده بود واقعا ترسیده بودم چون نمیدانستم چه اتفاقی افتاده است از او پرسیدم پس سپیده و محمدرضا کجا هستند؟ که یک دفعه سمیه برگشت و با صورتی پر از خشم به من توهین کرد به من گفت که از من متنفر است، رفتم و لامپ را روشن کردم یکدفعه شاهرخ که پشت ستون خانه پنهان شده بود از پشت گردن من را گرفت و چند ضربه چاقو به پهلوی من زد،  از درد به خودم پیچیدم و روی زمین افتادم. سپس هر دو شروع به کتک زدن من کردند به ،ن ها گفتم اگر من را نکشند قسم یاد میکنم که چیزی به کسی نخواهم گفت در این هنگام سوین در طبقه پایین مشغول جیغ زدن و گریه کردن بود، سمیه رفت تا او را ساکت کند، همین که سمیه به پایین رفت گویی که شاهرخ از بند و جادوی او آزاد شده باشد، کنار من روی زمین نشست و خیلی پریشان و مضطرب با گریه گفت که ما بچه ها را کشتیم و چاقوی خونی را به دست من داد و سپس من به سرعت از خانه به کوچه فرار کردم و شروع کردم به داد و فریاد و همسایه ها کمک خواستم و به دروغ گفتم که خانه مان را دزد زده است و فرزندانم را کشته است، چون قسم یاد کرده بودم چیزی به کسی نگویم و اگر
میگفتم قطعا همسایه ها شاهرخ و سمیه را تیکه تیکه میکردند.»

 
 
عاشقی سمیه و شاهرخ تا دادگاه هم ادامه داشت
پس از مدتی با حضور پلیس در خانه آن ها واقعیت افشا شد، پلیس متوجه شد بود که خانه بهم ریخته است و این نمیتواند کار یک دزد باشد چون هیچ چیز از خانه دزدیده نشده بود و علاوه بر ان یک دزد وقت خود را صرف این نمیکند که دو کودک را با دست هایش خفه کند و به آن ها آمپول هوا بزند و بعد سر آن هارا داخل وان حمام بکند.

سمیه و شاهرخ فهمیدند که پلیس قضیه را فهمیده است و بیش از این نمیتوانند این قضیه را پنهان کنند سپس به جرم خود اعتراف میکنند. پرونده این دو پس مدتی تشکیل میشود.

مرکز آموزش و پژوهش دلایل این قتل ها را مواردی همچون افسردگی سمیه، بی توجهی های پدر به وی، فقر اخلاقی و مخالفت خانواده با ازدواج او و شاهرخ عنوان کرد.

این مرکز گفت وقتی ما داخل اتاق سمیه شدیم جا خوردیم، تمام اتاق را کاغذ دیواری های سیاه رنگ پوشانده بود خانواده و دوستان سمیه گفتند که سمیه همیشه خودش را در حصار این اتاق پنهان میکند و دختر بسیار گوشه گیر و منزوی است، تمام این ها گواه بر افسردگی و اختلالات روانی شدید سمیه بود.

بنابر یک سری از گفته ها سمیه و شاهرخ اعتراف کرده اند که تحت تاثیر یک فیلم خارجی (فیلم قاتلین بالفطره) و هچنین تحت تاثیر موسیقی هوی متال و زندگی رپ گونه تن به چنین بزهی و آشوبی دادند ولی پس از مدتی این موضوع در مصاحبه  کارشناسان مرکز اموزش و پژوهش زندان ها با سمیه و شاهرخ توسط آن ها تکذیب شد.

در مصاحبه با پدر سمیه که چرا با بی توجهی ها و مخالفت های خود اجازه داد همچین اتفاقی بیفتد او گفت من زیاد نمیتوانستم پیش خانواده باشم، من از 9 صبح تا 1 شب در کارخانه کار میکنم. آن شب که این اتفاق افتاد من تا ساعت 3 مشغول کار بودم وقتی به خانه آمدم تازه فهمیدم چه اتفاقی افتاده است. پلیس و اورژانش دور تا دور خانه را فرا گرفته بود و شاهرخ داخل اتاق سمیه بود اجازه ندادم سمیه و شاهرخ ازدواج کنند چون هردوی آن ها کم سن بودند من حتی برای ازدواج آن ها استخاره کردم و بد آمد.

پدر خبر نداشت که روزی عکس سپیده را با عینکی که مد آن روزها بود با قابی بزرگ و سیاه روی روزنامه ها ببیند، سپیده خبر نداشت که آن روز آخرین روز زندگی آن است و مشغول درس خواندن بود تا در آینده برای خودش کسی شود، محمدرضا با آن شیطنت های بچگانه اش نمیدانست روزی با دست های خواهر بزرگ خود کشته میشود.

میگویند نوجوان های آن دوره که دلشان به سریال در پناه تو خوش بود که هفته ای یک بار از شبکه دو پخش میشد و در آن میتوانستند مثلثث عشقی چند دانشجوی هنر را ببینند هرگز فکرش را نمیکردند شاهد همچین عشقی باشند که از عشق آن شخصیت های تلویزیونی هم آتشین تر بود و زمین تا آسمان با داستان آن فرق  داشت و اینچنین آن ها را در بهت فرو ببرد. هیچکس فکرش را نمیکرد...

دادگاه این دو در 17 بهمن 1375 در تهران تشکیل شد
دادگاه هردوی آن ها را به قصاص محکوم کرد، ولی این دو حتی در دادگاه هم از عشق خود پا پس نکشیدند. شاهرخ در دادگاه اعتراف کرد هر بار که موفق نمیشد سمیه را ببیند سرش را به دیوار میکوبید! سمیه هم برای اثبات عشق خود نسبت به شاهرخ با حلقه ای که شاهرخ به او هدیه داده بود در دادگاه حاضر شد.  

شاهرخ گفت اگر میخواهید ما را قصاص کنید مشکلی نیست، ولی بگذارید یک روز قبل از قصاص با هم عقد کنیم و با یکدیگر باشیم، من میخواهم به عنوان شوهر سمیه قصاص شوم.

سمیه هم با آن چهره پریشان و مضطرب گفت نیازی به قصاص نیست، اگر پدر من رضایت بدهد و بگذارد من و شاهرخ تا ابد با یکدیگر باشیم ما دیگر هرگز این کارها را تکرار نخواهیم کرد!

سپس با همان چهره مضطرب خود رو به پدر گفت رضایت میدهی تا من و شاهرخ آزاد شویم و با یکدیگر ازدواج کنیم؟ پدر که پررویی و حقارت دخترش را دید با تاسف سرش را به پایین انداخت، مادر بدون توجه به این که دخترش چه بلایی به سرش آورده است سر سمیه را در اغوش گرفت و نوازش کرد بلکه کمی آرام شود.

سمیه و شاهرخ حتی برای یک روز هم نتواسنتند مال یکدیگر باشند
پس مدتی با اعلام گذشت پدر سمیه از قصاص شاهرخ به 10 سال زندان و سمیه به 12 سال زندان محکوم شد.

پدر سمیه هم طاقت نیاورد و آن خانه را فروخت، خانه ای دو جگرگوشه اش در آن به قتل رسیده بودند. خانه ای که برای خرید آن کلی زحمت کشیده بود، خانه ای که هرروز تعداد زیادی از دانش اموزان و دانشجویان دور آن جمع میشدند و یواشکی از آن عکس مینداختند و آن را خوفناک و نفرین شده توصیف میکردند و میگفتند که این خانه بوی خون میدهد.


الان سمیه و شاهرخ کجا هستند؟
پس از آزادی از زندان گویی که حال و هوای زندان، عشق را از سر این دو پرانده باشد هرکدام به سوی زندگی خود رفتند؛ شاهرخ پس آزادی به خارج از ایران مهاجرت کرد و سمیه پس از آزادی با یک نفر دیگر ازدواج کرد(شنیده‌ها حاکی از آن بوده که سمیه پس از ازدواج از همسرش جدا شده است.) سپیده و محمدرضا برای یک عشق بی سرانجام قربانی شدند.

جنایت هولناک خیابان گاندی
ماجرای دو نوجوان عاشق پیشه ۱۶ ساله، به نام های شاهرخ وثوق و سمیه شهبازی نیا که در سال ۷۵ به خاطر مخالفت خانواده هایشان با ازدواج آن ها با یکدیگر، خواهر و برادر کوچک سمیه، را به قتل رساندند. جنایت خیابان گاندی به یکی از جنجالی ترین پرونده های جنایی ایران بدل شد و خاطره ی تلخ آن با وجود گذشت ۲۵ سال هنوز در یادها باقی مانده است.

حالا پس از ۲۵ سال از این حادثه حمیدرضا گودرزی که آن زمان قاضی و بازپرس این پرونده جنجالی بود، حادثه آن روز‌ها و حضور شاهرخ و سمیه در دادگاه را شرح می‌دهد.

حمیدرضا گودرزی به ۲۵ سال پیش برمی‌گردد و توضیح می‌دهد: «بعدازظهر روز ۱۲ دی ماه سال ۷۵؛ بنده قاضی کشیک جنایی تهران بودم. در آن زمان که سیستم دادرسی تغییر کرده بود، بنده بازپرس ویژه تهران بودم. این اتفاق در آن زمان به عنوان سرقت مسلحانه گزارش شده بود، ولی وقتی در صحنه حضور پیدا کردیم، متوجه شدیم اصلا چنین چیزی ممکن نیست.

این ملک یک خانه ویلایی در خیابان ۲۳ گاندی بود. با دیوار‌های بسیار بلند که اطراف آن هم دیوار‌های بسیار بلندی وجود داشت و اصلا امکان سرقت نبود. اگر کسی هم می‌خواست وارد خانه شود باید از در اصلی ملک وارد می‌شد. بنابراین سرقت مسلحانه نمی‌توانست موضوع این جنایت باشد. در ضمن وسیله‌ای هم سرقت نشده بود.

با بررسی‌های بیشتر مشخص شد موضوع داخلی بوده است. با تک تک اعضای خانواده صحبت کردیم و متوجه شدیم سمیه رفتار عادی از خود نشان نمی‌دهد. برای همین او مورد ظن قرار گرفت و بعد از آن هم شاهرخ شناسایی شد. هر دو نفر دستگیر شدند. خودشان نیز بدون مقاومتی در بازجویی‌ها به قتل اعتراف کردند. مقتولان دو فرزند دیگر خانواده شهبازی‌نیا بودند؛ محمدرضا و سپیده. شاهرخ و سمیه در وان حمام این دو بچه را فرو برده و خفه کرده بودند.»

گودرزی در خصوص رفتار‌های سمیه می‌گوید: «پزشکی قانونی معتقد بود در خلق و خوی سمیه مشکلاتی وجود دارد و او دچار افسردگی شدید است، ولی جنون نداشت و مسوول رفتار خود بوده.

در حین ارتکاب قتل، سمیه می‌دانسته که اگر سر این دو را در وان نگه دارد، خفه می‌شوند و با اطلاعات کافی این کار را کرده است، اما یک مشکل جدی که در پزشکی قانونی وجود دارد، این است که شخصی که مرتکب قتل شده یا جنون دارد یا ندارد!

این را هم بگویم در تحقیقات متوجه شدیم سمیه و شاهرخ قصد ازدواج با یکدیگر را داشتند و خانواده آن‌ها مخالفت می‌کردند. خصوصا خانواده سمیه. این دو نوجوان خانواده را مانع رسیدن به هم می‌دیدند و درصدد آن برآمدند تا این موانع را از بین ببرند. اتفاقا قبل از این حادثه نیز سمیه اقدامات مختلفی به روش‌های دیگر انجام داده بود؛ مثلا یک شب شیر گاز را باز کرده بود. یک بار مرگ موش در غذای کل اعضای خانواده ریخته بود. در هر اقدام مادر سمیه متوجه او شده بود، اما باز تلاش نکرده بود تا سمیه را نزد یک روانپزشک ببرد.

سمیه یکسری افکار بچه‌گانه داشت که فکر می‌کرد با از بین بردن خانواده می‌تواند به شاهرخ برسد. خانواده سمیه هم هرگز فکر نمی‌کردند که سمیه قصد کشتن برادر و خواهرش را داشته باشد و آن طور که خودشان در اظهارات‌شان می‌گفتند، گمان می‌کردند سمیه با این کار‌ها قصد تهدید کردن آن‌ها را داشته است.»

گودرزی در خصوص واکنش خانواده‌های سمیه و شاهرخ در دادگاه را شرح می‌دهد: «خانواده شاهرخ رفتار مناسب‌تری داشتند. حتی در گذشته حاضر بودند جلسه‌ای بگذارند و با خانواده سمیه صحبت کنند.

در آن زمان هم من و هم سیستم قضایی معتقد بودیم با شرایطی که پیش آمده خانواده‌های هر دوی آن‌ها باید به روانشناس یا روانپزشک مراجعه می‌کردند، اما این دو خانواده مخصوصا خانواده سمیه تمام در‌ها را به روی این دو نوجوان بسته بودند.

این دو خانواده می‌توانستند جلسه بگذارند و به فرزندان خود بگویند؛ تا ۱۸ سالگی زیر نظر ما باشید تا ازدواج کنید، اما متاسفانه این دو خانواده در قبال این دو نوجوان گارد گرفته بودند.

حتی یک بار هم این دو از تهران فرار کردند و به اصرار‌های مادر سمیه باز دوباره به تهران برگشتند. پس تمامی این رفتار‌ها زنگ خطری بوده که خانواده‌ها آن‌ها را جدی نگرفتند.

سمیه و شاهرخ ، چون در آن زمان فضای مجازی نبود می‌گفتند تحت تاثیر فیلم قاتلان بالفطره این کار را انجام داده‌اند. در این فیلم قاتل مقتول را در وان خفه می‌کند.

در این پرونده نیز سمیه و شاهرخ بچه‌ها را در وان خفه کرده بودند. آن زمان هم بحث‌هایی پیش آمد مبنی بر اینکه نباید فیلم جنایی پخش کنیم. این طرز فکر‌ها اشتباه است. ژانر جنایی یکی از ژانر‌های مهم سینمایی به حساب می‌آید. پس نمی‌توانیم بگوییم هر فردی که این فیلم‌ها را می‌بیند در آینده قاتل می‌شود. ببینید ما هیچ سیستم آموزشی درباره مطرح کردن مسائل جنسی در مدارس و دانشگاه‌ها نداریم و ساکتیم. بیان این موضوعات را گناه و حرام می‌دانیم در حالی که اصلا چنین نیست. اینکه بچه‌ها یک زمانی باید ازدواج کنند بچه‌دار شوند یک مساله مهم است که در حال حاضر ما با کمبود هر دو این موارد روبه‌رو هستیم.

در صورتی که این مسایل از مقطع مدارس تا دانشگاه باید بیان شود، ولی ما بیان این مسایل را مسدود می‌کنیم. نوجوانان باید این موارد را بدانند و اگر در یکسری موارد آموزش‌هایی نیز داده شود اصلا یکسری از جرایم رخ نمی‌دهد.

یک مثال ساده برای‌تان بزنم؛ در جنایت خانواده خرمدین که مربوط به سال گذشته می‌شود اگر دختر آن‌ها که در کودکی توسط پدرش مورد تعرض قرار گرفته بود، آموزش لازم را در مدارس دیده بود، ساکت نمی‌ماند.»
 
 
منبع: رکنا
 
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

ناشناس
Iran, Islamic Republic of
پناه بر خدا الان کجا هستن
Canada
دومبولستان
Iran, Islamic Republic of
وحشتناک بود.اون روزها من راهنمایی بودم وروزنامه ش دست به دست میچرخید
مهسا
Iran, Islamic Republic of
منطقی به نظر نمیاد استدلال آخر متن
آخه یه بچه کوچک اگر بدونه مسائل جنسی چی هست یا چی نیست
چه فرقی داره ؟
مسئله اینجاست که اون بچه معصوم زور نداشته جلوی تجاوز رو بگیره
و ربطی به نوع اطلاعاتش نداشته
معلم
Iran, Islamic Republic of
به عنوان یک معلم نظرم این است که آموزش در خانواده مقدم تر و تاثیرگذارتر از آموزش در مدرسه است و کودکان وقتی به مدرسه پا می گذارند که شخصیت اصلی آن ها در خانواده شکل گرفته شده است.
Iran, Islamic Republic of
ایشون میگن بچه باید آموزش میدید
آخه اون پدر کثافت که عقل داشت چرا باید چنین غلطی میکرد
Iran, Islamic Republic of
کثا فت های قاتل
Iran, Islamic Republic of
خیلی کثافتی جنایت کار
Kuwait
دقیقا چون با فیلم جنایی دیدن همه قاتل نمیشن، با آموزش دادن هم همه خوب و با اخلاق نمیشن. آدم روانی خبیث همینه که هست چه با فیلم و آموزش و مخالفت خانواده با ازدواج و روانپزشک چه بدون اینها. خدا رحم کنه معلوم نیس این دو تا جونور الان با چه اسمی و کدوم گوری از دنیا هستن! از همه روانی تر هم ننه و بابای سمیه بودن لااقل اونا رو ببرن پیش روانپزشک تا روانی های دیگه تحویل جامعه ندن. خدا هیچ بنده ای رو به حال خودش رها نکنه...
United Arab Emirates
موافقم بچه کوچک هم باید آموزش ببینه که در برابر تجاوز از هر نوعش بتونه از خودش مواظبت یا دفاع کنه
رضا
Iran, Islamic Republic of
من‌آن زمان سربازبودم دقیقا یادم هست. ازهمان موقع تاالان که۴۷سالمه معتقدم هردونفرمستحق اعدام بووند وهستند
یاحداقل مجازاتشان حبس ابددرانفرادی است
بهانه
Iran, Islamic Republic of
یعنی واقعا کسی حاضر شده با سمیه ازدواح کنه؟!
Iran, Islamic Republic of
واقعا چه حیوونی این اشغال گرفته
Iran, Islamic Republic of
من الان ۳۶سالمه و بار اول هست که این واقعه رو میخونم
خیلی حالم بد شده
علی الخصوص با دیدن عکس محمد رضا 😔😔
به نظرم مستحق اعدام بودند هر دو
درود
Iran, Islamic Republic of
افسوس که خون دو بی گناه پای مال شد
سعیده
Iran, Islamic Republic of
پدر بابک خرمدین به دخترش تجاوز نکرده بود .... این حرفا رو وکیل مادر به مادر گفته بود بگه تا بتونه جونشو نجات بده و همه تقصیرا رو بندازه گردن پدر
حمیده عبادی
Iran, Islamic Republic of
سپاس فراوان بابت بازگویی مضوع و راهکارهای جلوگیری از خطراتی که جوانان و نوجوانان را تهدید میکند.کاملا با نظرات شما موافقم🙏
Iran, Islamic Republic of
یک اختلال شخصیت به نام اختلال شخصیت ضد اجتماعی وجود دارد که طبق برخی آما ها حدود ۷۰درصد از مجرمان زندانی وارای این اختلال شخصیت هستند البته جز بیماری روانی که فرد‌را از مجازات تبرئه کند.در این اختلال فرد بدون وجود گوچکترین احساسی و با سنگدلی دست به جنایت میزند وبعد از جنایت اصلا پشیمان‌نمی‌شود و با بهانه هایی که فقط خود باور دارد خود را صاحب حق می‌داند.....دکتر بهمنش.روانشناس
ایران
Iran, Islamic Republic of
یکی ادرس این یارو سمیه رو بده شاید خود مردم مجازاتش کنن خون اون دوتا طفل بی گناه نباید پایمال بشه حتی اگه پدرش رضایت داده هم باید اعدام میشد این بی شرف
Iran, Islamic Republic of
سمیه فقط خواهر برادرش رو نکشت
کل خانواده رو کشت
اون یک روانی احمق بود که باید زنجیرش میکردن
به عشقش نرسیده بود باید خودشو می کشت اون دوتا طفل چه گناهی کرده بودن
و من متاسفم
من ۴۸ سالمه اون موقع دانشجو بودم وبسیار ترسیدم از این جریان و حالا که دوباره یاداوری شد بازم اندازه اون وقت دلم به دردامد و روح و روانم به هم ریخت.
Iran, Islamic Republic of
با عرض سلام
بسیار متأثر شدم، چطور یه دختر میتونه خواهر و برادر خودش به این شکل با قساوت و بیرحمانه به قتل برسونه، آخه به چه گناهی!؟
Iran, Islamic Republic of
متنفرم از کسایی که کوکان و نوجوانان را اذیت میکنن و به آنها آزار میرسونن و حتی با قساوت و بیرحمی به قتل میرسونن.
ای خدا تا کی این بی رحمی ها ادامه داره ...
محسن
Iran, Islamic Republic of
آموزش مسائل جنسی برای کودکان بلوغ زودرس را باعث می شود. و متاسفانه در این بین بیشترین آسیب را دختران نوجوان می بینند.
مريم
Germany
من بعضي از جزييات رو تا الان نميدونستم، اگر واقعا سميه به دفعات همه رو تهديد به مرگ كرده، چند بار هم سعي كرده و نشده، مادرش واقعا كوتاهي كرده كه نديده گرفته جدي نگرفته سميه رو نبرده تيمارستان! كه اين هم بخاطر اين فرهنگ گندمونه كه واي كسي نفهمه دخترمون روانيه آبرومون ميره واي واي! يعني حاضرن بميرن ولي اين آبروي كوفتي حفظ شه! طفلي اون بچه هاي بي گناه و بي دفاع، شاهرخ يعني الان اينجا آلمانه احتمالا؟
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
تقاضا برای سلب اختیار تشخیص اختلال اسکیزوفرنی توسط روانشناسان بالینی!
چرا نباید برای جلب محبت یا عشق التماس کنیم؟
ویژگی‌های یک اردو مطالعاتی خوب چیست؟
چطور از فکر کردن بیش از حد به یک موضوع جلوگیری کنیم؟
نوجوانان آمریکایی بدون تلفن همراه احساس بهتری دارند
من با دروغ گفتن و آه وناله پول درمیارم
افراد کمال‌گرا چه ویژگی‌هایی دارند؟
كودكان را قرباني حرف مردم نكنيد
خودبیمارانگاری از خود بیماری مرگبارتر است!
راه‌ درمان تب بالای تمایل به عمل‌های زیبایی چیست؟
چرا همیشه بدنبال این هستیم که بدانیم چرا گل خار دارد؟ بیایید گاهی بدنبال آن باشیم که بدانیم چرا خار گل دارد؟