پنجشنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۳ - 18 Apr 2024
تاریخ انتشار :
دوشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۱ / ۱۲:۰۳
کد مطلب: 58657
۱

دانش آموزانی که معلم شدند!

دانش آموزانی که معلم شدند!
معلم ساربان راه علم و عشق و دلدادگی است که هیچ زمان فارغ از تعلیم و تعلم فرزندان ایران جانش نخواهد بود و با دیدگان سازنده‌اش بر دل دیوار وجود نقش می‌زند. 

شغل انبیا می‌نامندش؛ هموار کننده راه پر سنگلاخی که گویی زندگی تا آخرین توان به پدیدار شدن سختی‌های میان راهش دست یاری داده و کمر همت به کشیدن شیره جان آدمیانش بسته‌است!

من از یک معلم سخن می‌گویم؛ معلمی که همیشه و همه‌جا شمع روشنی خوانده شده که برای تحصیل و تدریس همه فرزندانش ذره ذره آب می‌شود، اما به راستی حقیقت این کلام درک شده یا تنها در سخن خلاصه می‌شود!

می‌خواهم از خودم بگویم، نه که معلم باشم! نه، اما شاگردی کردم در مکتب این نور دیدگان. مشق عشق کردم و قلم فرساییدم برای آن که لایق جایگاه پر شکوهشان باشم و بر سر خوان علم و ادب پارسی خودی بنمایم و از همنشینی با اساتید سخن به خود ببالم.

اینکه چگونه و چرا مهر این شغل بر دلم افتاد بماند، اینکه چطور با دیدن دانش‌آموزان اول دبستانی آن مدرسه که به زور کیف و کتاب خود را به دنبالشان می‌کشیدند دلم ضعف رفت هم بماند، اما من به یکباره این عشق را حس کردم و لاف نیست اگر بگویم بغضی شیرین به جان گلویم افتاد و تا راهش را به سمت گونه‌ام پیدا نکرد دست برنداشت.

کارورز کلاس اول شدم و هرروز به عشق دیدار بچه‌ها با ذوق در مدرسه حاضر می‌شدم. صمیمیتی که از همان روزهای اول بین من و آن وروجک های مهربان ایجاد شد، حاصلش صدا کردن نامم با یک خاله اول آن از زبانشان بود، البته من که ناراضی نبودم و پیش خود گفتم چه اشکالی دارد تا زمانی که هنوز معلم نشدم از دست عناوین و القاب خسته کننده در امان باشم.

اما اگر برحسب تجربه بخواهم بگویم صمیمیت زیاد هم سختی‌های زیادی دارد و تا بخواهی رعایت آداب و اصول مدرسه را آویزه گوششان کنی ماه که سهل است سال هم گذشته و در آخر بچه‌های دبستانی قدو نیم قد هستند که از سر و کولت بالا می‌روند. 

تدبیری لازم است که در عین محبت و شفقت با این شیرین‌زبان‌های دبستانی، بتوان آن‌ها را ملزم به احترام گذاشتن به قوانین کلاس و مدرسه و از همه مهمتر سرپیچی نکردن از اولتیماتوم‌های معلم کرد تا به یاری معلم دلسوز و مهربان خود پیشرفت و تعالی در دروس خود را شاهد باشند.

شیرینی و لبخندهای فروخورده‌ام در روزهای اول را هیچگاه فراموش نمی‌کنم، آن زمان که بابا آب را داد را به سختی می‌خواندند و التماس در چشم‌های پاک و معصومشان می‌ریختند که خاله کمکم کن این جمله را بخوانم و منی که به هزار زحمت چشم می‌بستم تا نبینم غم نگاه دلفریبشان را، تا مانعی نباشم برای یادگیری اصولی درس‌هایشان. 

دیدن بازی و شیطنت‌ بچه‌ها در زنگ‌های تفریح سیری تماشایی بود که من را هم به وجد می‌آورد و مرا به دوران شیرین کودکی‌ام می‌برد؛ روزهایی که به شوق مبصر شدن همه تکالیفم را بی کم‌وکاست انجام می‌دادم و سر کلاس درس و در حضور معلم خبری از آن دخترک سربه هوا و بازیگوش نبود و معلمم بود که با هر بار دیدن من انگار که یک فیلم کمدی دیده و خنده نمایان شده‌اش را جمع می‌کرد و حتما در دلش می‌گفت آن دختر بازیگوش کجا و این همه معصومیت کجا!

یادم می‌آید در آن دوران بر سر گچ آوردن برای کلاسمان چه غوغایی که برپا نمی‌کردیم که امروز نوبت من است و من مسئول آوردن گچ خواهم بود، درست مثل این روزها که با دیدن خط و چشم کشیدن بچه‌ها برای هم دوران دبستان خودم تداعی می‌شود. دورانی که گویی امروز پیش روی من است و گذران عمر را به من یادآور می‌شود.

قیافه بامزه و قد کوتاهشان وقتی دور از چشم معلم پشت میز آن می‌نشینند و خود را معلم خطاب کرده و به بقیه اولتیماتوم می‌دهند حسابی دیدنی است، مخصوصا وقتی که مجبور می‌شوند پشت آن میز بزرگ قامت راست کنند و به سختی دانش‌آموزان خود را با آبرو در هم کشیدن آرام کنند.

شیرینی این دوران و سپری کردن اوقاتم با کلاس اولی‌ها تجربه شگرفی است که هیچ‌گاه قرار بر فراموشی آن نیست. وابستگی به این دختران خوش سر و زبان هم گویی جزئی از این وصال یکساله است که خواه ناخواه به آن دچار خواهم شد. با هربار تجسم جسم کوچکشان در آغوشم غم دنیا به دلم سراسر می‌شود و با خود می‌گویم من چطور می‌توانم دیگر اولی‌ها را نبینم و بعد به امید اینکه سال‌های بعد نیز در این مدرسه هستند آرام می‌گیرم و به یاد دیدار دوبارمان لبخند می‌زنم.

در کنار این‌همه زیبایی و شیرینی روزهای در مدرسه، سختی‌ها نیز جز جدانشدنی از لذت‌های معلم بودن هستند. کنترل و مدیریت کلاس اولی‌ها که تازه با محیط مدرسه آشنا شدند کمی دشوار است و کار را سخت‌تر می‌کند. راستش را بخواهم بگویم رویای معلم شدن گرچه دلپذیر است اما درواقع تو را بیش از پیش محافظه‌کار و متعهد می‌کند.

معلم بعنوان الگوی تمام قدی در برابر دانش‌آموزان خود مسئول گفتار و رفتار آن‌ها است که باید منش و رفتار نیک را به آن‌ها آموزش داده و همچنین به خوبی مواظب رفتار و گفتار خود باشد تا مبادا کوچک‌ترین رفتار ناشایستی در ضمیر ناخودآگاه این بچه‌ها ثبت و ضبط شود و طبق آن رفتار کنند.

روزها در پی هم می‌گذشت و من تازه به عمق معنای ژرف معلم می‌رسیدم، تازه می‌فهمیدم که چقدر هنرمند است و دلسوز که هر اخم کوتاهش دنیایی از مهربانی و عشق را معنا و به ایثار و ازخودگذشتگی روح می‌بخشد تا مبادا فرزندانش را به خوبی به رشد نرساند.

همیشه این جمله کلیشه‌ای را شنیده‌ایم که بچه‌های این دوره و زمانه کمتر به اصول اخلاقی پایبند هستند، اما می‌توان این جمله را با بیانی زیباتر گفت که بچه‌های این دوره به دلیل پیشرفت‌های عصر جدید و وارد شدن به دنیای مجازی و عصر تکنولوژی بیشتر از سنشان می‌فهمند و باید به این ویژگی بارز اکثریت آن‌ها توجه بیشتری کرد و نیازهایشان را درک و به آن پاسخ صحیحی داد.

کنش‌گری و روحیه فعال و پر شور بچه‌های دبستانی در عین حال که انرژی زیادی از معلم آن‌ها می‌گیرد، اما نوید دهنده هوش و استعداد سرشار آن‌ها نیز هست. استعداد شگرفی که اگر از سنین پایین کشف شود آینده روشن‌تری را برای آن‌ها به ارمغان می‌آورد.

زمانی که نوبت به زنگ درس ریاضی و یا فارسی می‌رسد، اشتیاق و علاقه به آن درس در کلام بعضی از آن‌ها به خوبی حس می شود و درعین حال بی‌حوصلگی در تعدادی دیگر را به دنبال داشت و این هنر معلم بود که با کلام نافذ و تاثیرگذار خود اشتیاق به درس را با شیوه‌های نوین و مهارت‌های خاص خود در جان این کلاس اولی‌ها شاخ و برگ داد و تعادل را در بین علایق آن‌ها ایجاد کرد.

او چنان صبور و مسئول بود که گویی همه لحظات و زمان‌های زندگی‌اش را به دانش‌آموزانش اختصاص می‌داد و چه ایثاری دارد که حتی خستگی برایش بی‌معناست. شکلک‌های مقوایی که برای ایجاد انگیزه تدریس حروف الفبا در کلاس درس رخ‌نمایی می‌کرد، نشان از شب‌بیداری او می‌داد که خستگی و بی‌خوابی را بر جان خریده تا به بهترین نحو ممکن درس زندگی یاد دهد و چه روح بزرگی دارد این شمع نبی در این زمان!

او یاوری می‌طلبید تا در این مسیر پر پیچ و خم به راحتی حرکت کند و به ثمر برساند فرزندان ایران را، سرمایه‌های ارزشمند فرداهای روشن را که بسازند کشوری آباد و پر افتخار را. آری خانواده‌ها نیز در این بین نقش مهمی را دارند، بطوریکه اگر همیاری و همراهی آن‌ها نباشد امر تحصیل دانش‌آموزان به سرانجام مقصود نخواهد رسید.

خانواده‌ها به عنوان مهمترین الگوی تربیتی فرزندان سهم زیادی در فراگیری صحیح شیوه زندگی و اصول مهم آن، به زبان و بیانی شیرین و مناسب سن آن‌ها، دارند. نقشی که سهم به سزایی در شکل‌گیری شخصیت بچه‌ها در این سن دارد و ارتباط مناسب و کارآمد والدین و معلم نیز هم در هدایت‌گری دانش‌آموزان و هم در یادگیری آن‌ها موثر است، بطوریکه اگر یک خانواده همکاری مناسبی با کادر آموزشی و معلم نداشته‌باشد کار زیادی به تنهایی از دست یک معلم برنمی‌آید.

معلم، همان ترسیم کننده نام ماندگار خدا بر سر تخته‌های سیاهمان بود، خالق یکتایی که هر روز صبح ما را به آن می‌سپرد تا اندیشه‌هایمان خلق شود و جوهره وجودمان نقش الهی گیرد. آن‌ها پیامبران دوران هستند که ارزش‌ها و آرمان‌های درونی‌شان را بر هرچه در تضاد با آن است ارج می‌نهند، آیه‌های جاودانی هستند که با وجود ناچیز بودن حقوقشان همچنان دست از اصول خود نکشیده و همچنان به آموزش و تدریس شاگردان مکتب خود ادامه می‌دهند. حقوقی که رقم ناچیزش حتی کفاف هزینه‌های یک هفته تلاش آن‌ها را جبران نسازد، بماند که این شرایط فقط شامل مدارس غیرانتفاعی است و دوچندان بودن زحمت و تلاششان هم تاثیری در تفاوت زیاد حقوق آن‌ها با مدارس دولتی ندارد.

معلمی یکی از ارزشمندترین و متعالی‌ترین شغل‌هایی است که تخصص و صبوری لازم دارد تا در برابر جور زمان و نقاشی‌ چین‌دارش بر چهره‌شان مقاوم باشند و نشکنند. معلم‌ها هموار کننده آینده دانش‌آموخته‌ها و تضمین کننده پیشرفت علمی، فرهنگی و اجتماعی یک جامعه هستند. قشر مسئول و دلسوزی که پرورش سرمایه‌های یک کشور را بر عهده دارند. باشد که مقام شامخ آن‌ها درک و قدردان زحمات بی‌دریغشان باشیم.
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
چرا گاهی نمی‌توان بخشید و فراموش کرد؟!
مغز چطور خاطرات ماندگار می‌سازد؟
روانشناسی جمع‌آوری اشیا و یا کلکسیونر شدن
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
تقاضا برای سلب اختیار تشخیص اختلال اسکیزوفرنی توسط روانشناسان بالینی!
چرا نباید برای جلب محبت یا عشق التماس کنیم؟
ویژگی‌های یک اردو مطالعاتی خوب چیست؟
چطور از فکر کردن بیش از حد به یک موضوع جلوگیری کنیم؟
دو بیگانه همدرد، از دو خویشاوند بی‌درد یا ناهم‌درد، با هم خویشاوندترند… علی شريعتی