شنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 20 Apr 2024
تاریخ انتشار :
پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱ / ۰۸:۴۱
کد مطلب: 61213
۴
به بهانه انتشار کتاب بهای زندگی

معرفی کتاب بهای زندگی اثر بری شوارتز

دکتر کیوان شعبانی مقدم
معرفی کتاب بهای زندگی اثر بری شوارتز
این کتاب اثر بری شوارتز نویسنده و روانشناس معروف امریکایی است که پیش از این کتاب پر طرفدار او بنام  پارادوکس انتخاب هم ترجمه و منتشر شده است 
این کتاب در 443 صفحه توسط انتشارات طرح نقد با ترجمه کیوان شعبانی مقدم منتشر و در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است .
به گزارش میگنا دکتر کیوان شعبانی مقدم مترجم کتاب بهای زندگی اثر بری شوارتز در یادداشتی اختصاصی بر گزفته از همین کتاب اضافه میکند که :شوارتس با مطالعهٔ پیوند میان اقتصاد و روان‌شناسی،دیدی شگفت‌انگیز از زندگی امروزی ارائه می‌کند بِری شوارتس روان‌شناس آمریکایی و استاد کالج سوارثمور است او بیش از چهل سال در کالج سوارثمور روان‌شناسی تدریس کرده‌است. شوارتس نویسندهٔ چندین کتاب از جمله، تناقض انتخاب و چرا کار می‌کنیم می‌باشد.

ما در رابطه با سایر انسان‌ها و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم چقدر مسئولیت داریم؟ رفتار شایستۀ انسانی کدام است و چگونه باید آن را به افراد القا کرد؟ آزادیِ فردی انسان‌ها چقدر باید محدود شود، و از چه راه‌هایی؟
این سؤالات و سؤال‌های دیگری نظیر این‌ها، موضوع داغ بحث‌های این روزهای بسیاری از ما هستند.
اکنون میدانیم این سؤال‌ها قرن‌هاست که دغدغۀ مردم ­اند.

بری شوارتز در کتاب «بهای زندگی»همچون اثر دیگرش «تناقض انتخاب»، طرزفکر غالبِ باشندگانِ دنیای مدرن را واکاوی می‌کند و تسلط اقتصاد بر تمام شئون زندگی ما را به چالش می‌کشد.

شوارتز با حرکت از تجارت به پزشکی، حقوق، ورزش، تحصیلات، ازدواج، دموکراسی و دین، نشان می‌دهد که چگونه چیزهایی که در زندگی بیش از همه برایشان ارزش قائلیم، اکنون به‌شدت بازاری شده‌ و از معنا تهی گشته‌اند.

او اشاره می‌کند که چگونه ما با رقابت بر سر جایگاه اجتماعی، ارتباط خود را با خویشتنِ خویش، و با یکدیگر از دست داده‌ایم:
«من این کتاب را به‌عنوان شخصی نوشته‌ام که سنی از او گذشته است و با خوش‌بینی افسارگسیختۀ طبقۀ متوسطِ پس از جنگ جهانی دوم بزرگ شده است.

من این کتاب را به‌عنوان شخصی نوشته‌ام که آموخته است که هیچ‌یک از چیزهایی که در زندگی خودم، دوستانم، فرزندانم، و دانشجویانم دیده‌ام و با اعتقاد به آن­ها بزرگ شده‌ام، صددرصد درست نیستند.
من می­دانم که برخی مواردی در زندگیِ من محوری هستند و درباره  ­شان صحبت می‌کنم، برای همه مهم­اند. من دربارۀ عشق، دوستی و خانواده نوشته‌ام و چیزهایی که مردم برایشان ارزش قائل‌اند و اینکه چگونه آن­ها تبدیل به چیزی می‌شوند که اکنون هستند.

من دربارۀ تلاش برای ایجاد نوع جدیدی از جامعۀ مذهبی که تعهدات معنویِ آن در دنیای مدرن، سکولار و مادی­گرای کنونی، منطقی و قابل‌پذیرش باشد نوشته‌ام، زیرا خود من هم در تلاش هستم تا در این دنیای مدرن، سکولار و مادی­گرا، به تعهدات مذهبی خودم پایبند بمانم.

من دربارۀ مشاغلی همچون پزشکی و حقوق نوشته‌ام، زیرا وقتی فرزندان خانواده‌ام بزرگ شدند متوجه شدند که این حرفه‌ها هم می‌توانند همانند کارهای کوچک و سطح پایینی که والدینشان آن­ها را از آن دور نگه‌ می­داشتند، پست و تحقیرآمیز باشند.

من این کتاب را به‌عنوان فردی نوشته­ ام که این امتیاز را داشته است که عضوی از طبقه متوسط و سفیدپوست آمریکایی باشد.
افراد زیادی در جامعۀ آمریکا وجود دارند که از این امتیازات برخوردار نیستند.
این افراد همیشه می‌دانند که رؤیای آمریکایی، تمام آن چیزی نیست که
به ­نظر می‌رسد، دست‌کم برای همه این­گونه نیست. و دغدغه ­ها و نگرانی‌های آن­ها احتمالاً با من متفاوت است.

در شرایطی که من نگرانم مبادا همه‌چیز را نداشته باشم،
آن­ها نگران‌اند که مبادا هیچ‌چیز نداشته باشند.
درحالی‌که من نگران آزادی بیش‌ازحد انتخاب­ها هستم،
آن­ها نگران آزادی ناچیز انتخاب­ها هستند.

درحالی‌که من نگران انزوا از جامعه
هستم، آن­ها نگران گرفتار شدن در جوامع هستند.
برای من آسان است که تصور کنم که
افرادی­که این کتاب را می‌خوانند و کاملاً از رؤیای آمریکایی کنار گذاشته شده‌اند، چقدر خوشحال می‌شوند که مشکلاتشان را با مشکلات من عوض کنند. بااین‌وجود، من باور دارم که نیروهای اجتماعی ­ای که مشکلاتی را برای افرادی در موقعیت من ایجاد کرده‌اند، مشکلاتی را نیز برای افرادی­که در موقعیت آن­ها قرار دارند ایجاد کرده‌اند و من معتقدم که تغییرات اجتماعی ­ای که بتوانند مشکلات مرا حل کنند، مشکلات آن­ها را نیز حل خواهند کرد.»
 
کتاب توضیح می­دهد که چگونه اهمیت جایگاه اجتماعی باعث می­شود ما همیشه زیرچشمی به کسانی­که از ما بالاترند نگاه کنیم تا ببینیم که آن­ها چه‌کار می‌کنند؛ همچنین توضیح می­دهد که چرا هرگز نمی‌توانیم با اطمینان بگوییم که آنچه داریم کافی است و چرا هرگز ازآنچه داریم راضی نیستیم.

به باورِ شوارتز، اکثر قریب به‌اتفاق مردم، آن‌قدر دغدغۀ جایگاه اجتماعی را دارند که بسیاری چیزها را (دست‌کم تاحدی) به این خاطر می‌خواهند که آن چیزها را به‌عنوان نشانه‌ای دال بر موفقیت خود، برای دیگران نمایش دهند، هرچند اینکه کسی دغدغۀ جایگاه اجتماعی را دارد، آشکارا نشان‌دهندۀ جایگاه پایین اجتماعی اوست.

او از کتاب رابرت_فرانک عنوان« انتخاب برکۀ مناسب» یاد می­کند که اشاره دارد که زندگی اجتماعی تا چه­ میزان در میل و اشتیاق ما برای اینکه یک ماهی بزرگ در برکۀ خودمان باشیم نقش دارد.

اگر تمام افراد فقط در یک برکۀ باشند و هرکس جایگاهش را با افراد دیگر مقایسه کند، بیشتر افراد به‌نوعی بازنده هستند.

در برکه ­ای که در آن وال‌ها حضور دارند، حتی کوسه‌ها هم کوچک به ­نظر می‌رسند. بنابراین، بجای اینکه خودمان را با کسان دیگری مقایسه کنیم، باید برکۀ «خودمان» را خلق کنیم و در مقایسه با گروه مرجع «خودمان» موفق باشیم.
این نگرش به ما می‌گوید که بهتر است وکیلی در یک شرکت کوچک باشیم که سالانه 120 هزار دلار حقوق می­گیرد، ولی نفر سوم شرکت است، تااینکه وکیلی با حقوق سالانۀ 150 هزار دلار در یک شرکت عظیم باشیم، ولی نفر صدم آن شرکت باشیم.
روش شاد و خوشبخت بودن (یا به عبارتی، روش موفقیت در جستجوی جایگاه اجتماعی) این است که برکۀ مناسب خودمان را پیدا کنیم و در آن بمانیم.

همۀ ما توافق داریم که اگر رقابت بر سر موقعیت کمتر باشد، آسایش و راحتی ما بیشتر می­شود، زیرا این رقابتی پراسترس و بی‌فایده است که باعث خراب شدن زندگی ما می‌شود.

والدینی که فقط بهترین‌ها را برای فرزندانشان می‌خواهند، آن­ها را ترغیب می‌کنند که سخت درس بخوانند تا به دانشگاه خوبی بروند، ولی دیگران هم چنین کاری می‌کنند. والدین فشارشان را بیشتر می‌کنند، ولی والدین دیگر هم همین کار را می‌کنند.

آن­ها فرزندانشان را به کلاس‌های تقویتی می‌فرستند و تابستانشان را هم با درس خواندن پر می‌کنند، ولی والدین دیگر هم همین کار را می‌کنند.
آن­ها تصمیم می‌گیرند که وام بگیرند یا قرض کنند تا فرزندانشان را به مدرسۀ خصوصی بفرستند، ولی والدین دیگر هم همین کار را می‌کنند.
آن­ها مرتب به فرزند نوجوانشان توصیه می‌کنند که باید تبدیل به یک نابغه، موسیقی‌دان، قهرمان یا فردی برتر و متمایز شود و برایش معلم خصوصی و مربی استخدام می‌کنند، ولی والدین دیگر هم همین کار را می‌کنند.
در این میان، کودک بیچاره چنان تحت­تأثیر خواسته‌ها و آرزوهای والدینش (که قصد خیررسانی دارند) شکنجه می‌شود که علاقه‌اش را به همۀ چیزهایی که پدر و مادر برای آینده‌اش خوب می‌دانند ازدست می‌دهد.
چه غمگین! دانش‌آموزان تلاش می‌کنند که نمرات خوبی بگیرند، حتی موقعی­که علاقه‌ای به درسشان ندارند. کارمندان تلاش می‌کنند که ارتقای شغلی پیدا کنند، حتی اگر شغلی را که در حال حاضر دارند چندان دوست ندارند. این موضوع مثل تماشای یک مسابقۀ فوتبالِ جذاب در استادیوم است.

تماشاگرانِ ردیف جلو برمی‌خیزند تا صحنه‌ها را بهتر ببینند و درپی آن، سایر مردم هم از جای خود برمی­خیزند. پس از چند لحظه می‌بینیم که همه سرپا ایستاده‌اند، فقط به این خاطر که بتوانند به‌خوبیِ قبل ببینند.
همه بجای اینکه بنشینند ایستاده‌اند، ولی موقعیت هیچ‌کس بهبود نیافته است. حال اگر کسی بخواهد به‌طور یک‌جانبه و از روی آگاهی، سر جای خود بنشیند و بلند نشود، نباید به تماشای بازی بیاید. هنگامی‌که افراد به ­دنبال کالاهای موقعیتی هستند، نمی‌توانند از این مسابقه فرار کنند و ناگزیر گرفتارش می‌شوند.
اگر آن­ها ندویدن را انتخاب کنند، بازنده می‌شوند. شرکت نکردن در این رقابت، به­هیچ­وجه یک انتخاب نیست.


 
 
 
 
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

۱۰ شگرد رسانه‌ای برای اثرگذاری بر باورهای مخاطب
پنج اقدامی که والدین باید در مواجهه با کودکان کابوس زده انجام دهند!
«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
چرا گاهی نمی‌توان بخشید و فراموش کرد؟!
مغز چطور خاطرات ماندگار می‌سازد؟
روانشناسی جمع‌آوری اشیا و یا کلکسیونر شدن
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
تقاضا برای سلب اختیار تشخیص اختلال اسکیزوفرنی توسط روانشناسان بالینی!
چرا نباید برای جلب محبت یا عشق التماس کنیم؟
برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه قدرت و جرات لازم است وگرنه هر ماهی مرده ای هم می تواند از طرف موافق جریان آب حرکت کند.