پنجشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۳ - 28 Mar 2024
تاریخ انتشار :
جمعه ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۹ / ۱۹:۵۸
کد مطلب: 50430
۴
Object relations theory

نظریه روابط شی چه می‌گوید؟!

نظریه روابط شی چه می‌گوید؟!
در این نظریه، نگاه جالبی به علت برخی از واکنش‌های ما به رفتار دیگران شده است. کیفیت رابطه ما با دیگران به این بستگی دارد که بتوانیم از تجربه فعلی، تصویری در ذهن بسازیم تا بعد، امکانات مختلف را روی آن امتحان کنیم. مثلا وقتی خیلی تشنه هستیم ولی به آب دسترسی نداریم، چیزی که باعث می‌شود این شرایط را تحمل کنیم؟ تصویر ذهنی یک پارچ آب خنک است که تا چند دقیقه بعد به آن می‌رسیم. این تصویر ذهنی می‌تواند باعث انعطاف پذیری و سازگاری ما با اطرافیانمان شود.
 
از همان ابتدا، زندگی ما بر محور ارتباط با دیگران می‌چرخد. اثر این روابط، تشکیل تصاویر ذهنی از خودمان، دیگری و خودمان در حال ارتباط با دیگران است. ما به عنوان یک شخص بزرگ‌سال نه تنها به دیگریِ واقعی بلکه به دیگریِ ذهنی نیز پاسخ می‌دهیم. نظریه روابط شی بر این دیگرانِ ذهنی یعنی تصویر ذهنی از دیگری که حاصل تجربه و انتظارات ما است تمرکز دارد. نظریه روابط شی می‌گوید: «ارتباط ما با دیگران در زمان حال، بر مبنای تجربه‌های گذشته صورت می‌گیرد.» طبق این نظریه، تاثیر رابطه‌های کنونی و رابطه‌های گذشته ما که در ذهنمان به صورت یک دنیای درونی جدید شکل گرفته‌اند در یک بده بستان دائمی روی یکدیگر تاثیر می‌گذارند.

پیدا کردن ایستگاه اول دلیل اینکه چرا عده‌ای هنگام آزار دیدن، دچار خشم افراطی می‌شوند و عده‌ای دیگر خود را کنار می‌کشند تا در حصار دنیای سکوت در امان بمانند را می‌توان در گذشته خانواده آنها پیدا کرد. ریشه‌های شخصیت و برخورد با اطرافیان در کودکی ما شکل می‌گیرند. برخی از ما در خانواده‌هایی بزرگ شدیم که تنها در صورت خوب بودن مورد توجه والدینمان قرار می‌گرفتیم در چنین خانواده‌هایی کودک اجازه عصبانی شدن ندارد. عده دیگری از ما در خانواده‌ای بزرگ شدیم که ضعف و آسیب پذیری را نمی‌پذیرند و فقط در صورتی کودک خود را مورد توجه قرار می‌دهند که در چیزی موفق شده باشد. شاید خودشان عالی نباشند اما از کودکشان بهتر از عالی را طلب می‌کنند.

بنا بر نظریه روابط شی، کودک روان رنجوری که در هر یک از این خانواده‌ها بزرگ می‌شود به علت پاسخ‌هایی که از خانواده دریافت کرده است در روابط خود با دیگران به عنوان یک فرد بزرگ‌سال که با بزرگ‌سال دیگری رو به رو شده برخورد نمی‌کند. بلکه به عنوان کودکی پر از ترس و نگرانی با اطرافیانش رو به رو می‌شود که نه از برخوردهای واقعی دیگران بلکه از پاسخ‌های منفی خیالی آنها می‌ترسد. از این لحاظ باید گفت که همه ما تا حدی روان رنجور هستیم. هر گاه شخصی پاسخی غیر منطقی می‌دهد بد نیست از خود بپرسیم که چه چیز می‌تواند دلیل این پاسخ غیر منطقی باشد؟ اگر این طور فکر کنیم یعنی با خود بگوییم که هر رفتار یا گفتاری علتی دارد به نکته‌ای در خصوص شیوه رفتار والدینش با او پی می‌بریم.

صداهایی که ریشه در کودکی‌مان دارند گاهی ما در جدال با صداهای درونی متضاد و عذاب آوری به سر می‌بریم. نبرد بین این صداها، زمانی آشکار می‌شود که مجبوریم تصمیمی دشوار بگیریم یا در انتخاب یکی از دو گزینه، مردد مانده‌ایم. اینجا زمانی است که باید به یاد آوریم حفظ آرامش، وحدت و یکپارچگی، ما را تقویت می‌کند و تضاد و اختلاف در وجودمان ما را متزلزل می‌سازد. بار بعد که دچار چنین چالش درونی شدید، این امکان را در نظر بگیرید که افکار و احساسات شما تنها حاصل موقعیت موجود نیستند. اگر به این صداهای متضاد توجه کنید احتمالا در میابید که این صداها سال‌ها است که یک چیز را تکرار می‌کنند و اگر خوب به آنها گوش دهید به درک عمیق‌تری از خود می‌رسید.


درآمدی بر نظریه روابط شی
نظریه روابط شی پیامد نظریه غریزه فروید است، اما دست کم از سه نظر با شکل قبلی خود تفاوت دارد.اول اینکه نظریه روابط شی بر سائق های زیستی تاکید کمتری دارد و برای الگوهای با ثبات روابط میان فردی اهمیت بیشتری قائل است. دوم اینکه نظریه روابط شی بر خلاف نظریه پدر سالارانه فروید، بیشتر بر صمیمیت و محبت مادر تاکید می ورزد. سوم اینکه، نظریه پردازان روابط شی عموما تماس و ارتباط انسان و نه لذت جنسی را انگیزه اصلی رفتار انسان می دانند.

به طور کلی، نظریه ماهلر به تلاش کودک برای کسب خودمختاری و خودپنداره، نظریه کوهات به شکل گیری خود، نظریه بالبی به مراحل اضطراب و نظریه آینسورث به شیوه های دلبستگی مربوط می شود.

فروید معتقد بود غرایز یا سائق ها، نیروی محرک، منبع، هدف و شی دارند، به طوری که دو مورد آخر اهمیت روان شناختی بیشتری دارند. گرچه ممکن است به نظر برسد که سائق های مختلف، هدف های مجزایی دارند؛ اما هدف اصلی آنها یکی است(کاهش دادن تنش، یعنی کسب لذت). در واژگان فرویدی، شی سائق، هر فردی، بخشی از او، یا چیزی است که هدف از طریق آن ارضا می شود. کلین و نظریه پردازان دیگر روابط شی با این فرض اساسی فروید شروع کرده و بعد در این باره گمانه زنی می کنند که چگونه روابط اولیه واقعی یا خیالی کودک با مادر یا پستان، الگویی برای تمام روابط میان فردی بعدی می شود. بخش مهمی از هر رابطه ای، بازنمایی های روانی اشیای مهم اولیه مانند پستان مادر یا آلت تناسلی پدر است که درون فکنی شده یا در ساختار روانی کودک جذب شده اند و بعدا به همسر فرد فرافکنی می شوند. گرچه کلین خود را طرفدار فروید می دانست؛ ولی نظریه روان کاوی را فراتر از محدودهه فروید کشایند و فروید ترجیح می داد توجهی به او نداشته باشد.


 این یا اون؟ یا هر دو؟
گاهی این صداهای درونی آن‌قدر آشفته و وهم آلود می‌شوند که ما را در گرفتن تصمیم‌های ساده زندگی نیز عاجز می‌کنند. گویی این آشفتگی برنامه‌ای کد نویسی شده است که در نهایت هدف مشخصی را انتخاب می‌کند و فقط ما را در این بین کلافه و سردرگم می‌سازد. نمونه چنین تضادهای درونی را می‌توانید در انتخاب بین کار و استراحت در روزهای تعطیل مشاهده کنید. شاید این تضاد و کشمکش در بین کارآفرینان بیشتر از سایر افراد باشد. یک کارآفرین یا فردی که شغل خصوصی دارد، در تفکیک بین کار و استراحتش دچار مشکل می‌شود. برخی از صداهای درونی‌اش به او می‌گویند: « دیگر کافی است. تو کل هفته را سخت کار کردی و حالا زمان آن فرا رسیده که کمی هم استراحت کنی.» و در مقابل صدای دیگری فرد را به کار کردن دعوت می‌کند و می‌گوید: «تا وقتی جوانی باید کار کنی و به پیشرفتت سرعت دهی. وقتی پیر شدی می‌توانی تا دلت می‌خواهد استراحت کنی.» در این جور جدال‌های فکری در اکثر موارد، صدایی پیروز می‌شود که بیشترین تطابق را با تصویر ذهنی کودکی ما داشته باشد. به همین دلیل، گاهی دعوت به کار و گاهی استراحت، پیروز میدان می‌شوند. جالب اینجا است افرادی که ما را می‌شناسند، می‌توانند انتخاب‌ها و تصمیم ما را پیش بینی کنند، حتی اگر خود ما هنوز از گیرودار درونی انتخاب گزینه‌ها رها نشده باشیم.

در آسیب‌شناسی روانی به شکل‌گیری روان بر اساس عوامل محیطی در دوران کودکی تئوری رابطه اشیاء می‌گویند. بر اساس نظریه روان‌پویشی، رابطه افراد با محیط پیرامون‌شان بر اساس نوع رفتار خانواده با آن‌ها در دوران کودکی شکل می‌گیرد. برای مثال یک شخص بالغ که در کودکی به او بی‌توجهی شده یا مورد آزار قرار گرفته، در بزرگسالی از افرادی که او را به یاد پدر و مادر بی‌توجه یا آزارگرش می‌اندازند، انتظار رفتار مشابهی دارد.

این تصاویر از افراد و رویدادها در ناخودآگاه به شکل شیء در می‌آیند که «خود» آن‌ها را به بزرگسالی می‌آورد و ناخودآگاه برای پیش‌بینی رفتار سایرین در ارتباطات و تعاملات اجتماعی، از این اشیاء استفاده می‌کند. معمولاً اولین شیء برای هر شخص تصویر درونی‌سازی شدهٔ مادر اوست. اشیاء درونی توسط الگوهای موجود در تجربهٔ شخص از مراقبت شدن در دوران طفولیت شکل می‌گیرد؛ که ممکن است بازنمایی دقیقی از مراقبت‌کنندگان حقیقی و بیرونی او باشد یا نباشد. اشیاء معمولاً تصاویر درونی‌سازی شدهٔ مادر، پدر، یا مراقبت‌کنندگان شخص است. اما می‌تواند بخشی از یک شخص هم باشد مانند ارتباط نوزاد با سینهٔ مادر یا آنچه در دنیای درونی فرد وجود دارد (تصاویر درونی‌سازی شدهٔ فرد از دیگران). ممکن است تجربیات بعدی الگوهای پیشین را تغییر دهد، اما معمولاً اشیاء در تمامی طول زندگی تأثیر و نفوذ زیادی دارند. در ابتدا اشیاء در ذهن نوزاد توسط کارکردشان شناخته می‌شوند و نیمه شیء نامیده می‌شوند. سینه‌ای که به نوزاد گرسنه شیر می‌دهد «سینهٔ خوب» است و نوزاد گرسنه‌ای که سینه‌ای نیابد با «سینهٔ بد» ارتباط دارد. در محیط تسهیلگری که «به اندازهٔ کافی» خوب باشد نیمه شئ‌ها به ادراکی از یک شیء کامل تغییر شکل می‌دهند. این تغییر با توانایی تحمل عدم قطعیت در ارتباط است: دیدن آنکه هم سینهٔ «خوب» و هم سینهٔ «بد» بخشی از همان مادر هستند.

  کلاین حس می‌کرد زمین جنگ روان‌پویایشی که فروید عنوان کرد خیلی زود در زندگی اتفاق می‌افتد، یعنی در دوران نوزادی. بعلاوه، منشأ آن از آنچه فروید عنوان کرد متفاوت است. ارتباطات بین مادر و نوزاد آنقدر عمیق و شدید است که تمرکز ساختار سائق‌های نوزاد را شکل می‌دهد. با شناخت بیشتری که کودک از مادر پیدا می‌کند و درمیابد مادر بیش از سینه‌ای است که به او غذا می‌دهد، بعضی از این ارتباطات خشم و عصبانیت را تحریک می‌کنند و برخی دیگر احساس قوی وابستگی در او پدیدمی‌آورند. این فعل و انفعالات به‌شکل تهدیدی در می‌آیند که فردیت نوزاد را بخطر می‌اندازد. کلاین معتقد است اینکه نوزاد به چه شکل این کشمکش‌ها را حل می‌کند؛ در شخصیت بزرگ‌سالی او بازتاب می‌یابد. فروید اشخاص موجود در محیط فرد را «شیء» می‌نامید تا افراد را به عنوان هدف سائق‌ها عنوان کند.
 
 

نظریه روابط شی کلین
نظریه روابط شی ملانی کلین، بر مشاهدات دقیق کودکان خردسال استوار بود. برخلاف فروید که بر ۴ تا ۶ سال اول زندگی تاکید کرد، کلین بر ۴ تا ۶ ماه اول پس از تولد تاکید نمود. او اصرار داشت که سائق های کودک(گرسنگی، میل جنسی و غیره) به سمت یک شی(پستان، آلت مردی، واژن و الی آخر) هدایت شده اند. به عقیده کلین، رابطه کودک با پستان، اساسی است و وظیفه نمونه نخستین را برای روابط بعدی با اشیای کامل مانند مادر و پدر بر عهده دارد. گرایش اولیه کودکان به برقراری رابطه با اشیای جزئی، به تجربیات آنها کیفیت غیر واقع بینانه یا خیالی می دهد که بر تمام روابط میان فردی بعدی تاثیر می گذارد. بنابراین، عقاید کلین گرایش دارد به اینکه، تمرکز نظریه روان کاوی را از مراحل رشد مبتنی بر اندام، به نقش خیال پردازی اولیه در تشکیل روابط میان فردی، تغییر جهت دهد.

علاوه بر کلین نظریه پردازان دیگر نظیر مارگارت ماهلر نیز به تجربیات اولیه کودک با مادر اندیشیده اند.
ماهلر معتقد بود که درک هویت کودکان بر مبنای رابطه سه مرحله ای با مادرشان استوار است. اول اینکه کودکان نیازهای اساسی دارند که مادرشان به آنها رسیدگی می کند، دوم اینکه آنها یک رابطه همزیستی امن با مادر قادر مطلق برقرار می کنند و سوم اینکه آنها از قلمرو حفاظتی مادر خود خارج می شوند و فردیت جداگانه خودشان را تشکیل می دهند.

هینز کوهات اظهار داشت کودکان در طول اوایل طفولیت که والدین آنها و دیگران طوری با آنها رفتار می کنند که انگار درک هویت شخصی دارند، خودپنداره ای را تشکیل می دهند.

جان بالبی در مورد دلبستگی کودکان به مادرشان و پیامدهای منفی جدا بودن از مادر تحقیق کرد. ماری اینسورث و همکاران او روشی را برای ارزیابی نوع سبک دلبستگی که کودک نسبت به مراقبت کننده خود پرورش می دهد ابداع کردند.

 
زندگی روانی کودک
از نظر کلین، کودکان زندگی را به صورت لوح سفید آغاز نمی کنند، بلکه آن را با آمادگی فطری برای کاهش دادن اضطرابی شروع می کنند که در نتیجه تعارض ناشی از نیروهای غریزه زندگی و مرگ دچار آن می شوند. آمادگی فطری کودک برای عمل کردن یا واکنش نشان دادن، مستلزم وجود موهبت پدیدآیی نوعی است که فروید این مفهوم را قبول داشت.

خیال ها
کلین فرض کرد کودک حتی هنگام تولد، زندگی خیالی فعال دارد. این خیال ها، بازنمایی های روانی غرایز ناهشیار نهاد هستند، آنها را نباید با خیال پردازی های هشیار کودکان بزرگتر و بزرگسالان اشتباه گرفت. منظور او صرفا این بود که کودکان از تصورات ناهشیار خوب و بد برخوردارند. وقتی کودک بزرگ می شود، خیال های ناهشیار مرتبط با پستان، همچنان بر زندگی روانی تاثیر دارند، اما خیال های تازه تر نیز نمایان می شوند. یکی از این خیال ها، عقده ادیپ با آرزوی کودک برای نابود کردن یکی از والدین و تصاحب جنسی دیگری را شامل می شود. چون این خیال ها ناهشیار هستند، می توانند متضاد باشند. برای مثال، پسر بچه می تواند خیال کند که مادرش را کتک می زند و در عین حال از او بچه دار می شود.


اشیا
کلین نیز معتقد بود که انسان ها سایق غریزی از جمله غریزه مرگ دارند. البته سائق ها باید شیئی داشته باشند. بنابراین پستان خوب، شی سائق گرسنگی و اندام جنسی، شی سائق جنسی و الی آخر است. اولین روابط شی با پستان مادر است، ولی خیلی زود علاقه به صورت و دست ها گسترش می یباد که به نیازهای او رسیدگی و آنها را ارضا می کنند.
کودکان در عالم خیال فعال، این اشیای بیرونی از جمله آلت تناسلی پدر، دست ها و صورت مادر، و اندام های دیگر بدن را درون فکنی کرده یا آنها را جذب ساختار روانی خود می کنند. اشیای درون فکنی شده، چیزی بیش از افکار درونی درباره اشیای بیرونی است، آنها خیال های درونی کردن شی به صورت عینی و مادی هستند. برای مثال کودکانی که مادر خود را درونی کرده اند، معتقدند او همواره درون بدن آنهاست. نظر کلین این است که این اشیا از خودشان نیرو دارند و این شبیه مفهوم فراخود فروید است که فرض می کند وجدان پدر یا مادر به درون کودک منتقل می شود.
 
مواضع
کلین(۱۹۴۶) معتقد بود که کودکان همواره درگیر تعارض اساسی بین غریزه زندگی و غریزه مرگ(یعنی بین خوب و بد، عشق و نفرت، آفرینندگی و ویران سازی) هستند. وقتی خود به سمت یکپارچگی پیش می رود و از پراکندگی دور می شود، کودکان به طور طبیعی ارضای احساس ها را به ناکام کردن آنها ترجیح می دهند.
کودکان در تلاش خود برای حل کردن این دوگانگی خوب و بد، تجربیات شان را در زمینه مواضع یا روش هایی برای رسیدگی به اشیای درونی و بیرونی سازمان می دهند. کلین اصطلاح «مواضع» را به جای «مرحله رشد» انتخاب کرد تا نشان دهد مواضع پس و پیش می شوند.
گرچه کلین از برچسب های روان پزشکی یا بیمارگون استفاده کرد، اما این مواضع را برای نشان دادن رشد اجتماعی بهنجار در نظر داشت. او دو موضع اصلی پارانوئید-اسکیزوئید و افسرده را مطرح کرد.

 
موضع پارانوئید-اسکیزوئید
کودک در اولین ماه های زندگی با تجربیات متناوب خشنودی و ناکامی پستان خوب و بد در تماس است و خود(Ego) آسیب پذیر کودک تهدید می شود. کودک میل دارد پستان را با بلعیدن و در درون نگهداشتن کنترل کند. در عین حال، امیال مخرب فطری کودک، خیال های صدمه زدن به پستان را با گازگرفتن، دریدن، یا معدوم کردن آن می آفریند.
خود(Ego) برای تحمل کردن این احساس های متضاد نسبت به یک شی در آن واحد، خودش را تقسیم می کند و قسمت های غرایز زندگی و مرگ آن را نگه می دارد، در حالی که قسمت هایی از هر دو غریزه را به سمت پستان منحرف می کند. اکنون کودک به جای ترسیدن از غریزه مرگ خودش، از پستان آزار دهنده می ترسد. اما کودک با پستان آرمانی هم رابطه دارد که محبت و آرامش و ارضا تامین می کند. کودک دوست دارد پستان آرمانی را به عنوان محافظی علیه نابود شدن توسط آزاردهنده ها درون خودش نگه دارد. کودک برای کنترل پستان خوب و دفع کردن آزاردهنده های خود، موضعی را می گیرد که کلین آن را موضع پارانوئید-اسکیزوئید نامید. کودک این موضع را به عنوان روشی برای سازمان دادن به تجربیاتی اختیار می کند که احساس های پارانوئیدی آزار دیدن و تقسیم شدن اشیای درونی و بیرونی به خوب و بد را شامل می شود.

به عقیده کلین، کودکان موضع پارانوئید-اسکیزوئید را در ۳ یا ۴ ماه اول زندگی پرورش می دهند و این زمانی است که برداشت خود(Ego) از دنیای بیرونی به جای اینکه عینی و واقعی باشد، ذهنی و خیالی است. بنابراین احساس های آزار دیدن، پارانوئید محسوب می شوند. کودک باید پستان خوب و پستان بد را مجزا نگه دارد. در دنیای اسکیزوئید کودک، احساس های خشم و ویرانگری به سمت پستان بد هدایت می شوند، در حالی که عشق و آرامش با پستان خوب ارتباط دارند.
کودکان برای نسبت دادن ارزش مثبت به غذا و غریزه زندگی و تعیین کردن ارزش منفی برای گرسنگی و غریزه مرگ، آمادگی زیستی دارند. این تقسیم کردن پیش کلامی دنیا به خوب و بد، نمونه نخستین رشد بعدی احساس های دودلی و تردید نسبت به فردی واحد است.

اغلب افراد نسبت به کسانی که دوستشان دارند، احساس های مثبت و منفی دارند. تردید هشیار، ماهیت پارانوید-اسکیزوئید را نمی رساند. وقتی بزرگسالان، موضع پارانوئید-اسکیزوئید می گیرند، این کار را به صورت ابتدایی و ناهشیار انجام می دهند. افراد دیگر، احساس های پارانوئید ناهشیار خود را به دیگران فرافکنی می کنند و بدین ترتیب از تباه شدن خودشان به وسیله پستان بدخواه، اجتناب می ورزند. برخی دیگر، احساس های مثبت ناهشیار را به دیگران فرافکنی می کنند و آن فرد را عالی و خودشان را پوچ یا بی ارزش می انگارند.

 
موضع افسرده
تقریبا در ماه پنجم یا ششم، کودک اشای بیرونی را به صورت کامل در نظر می گیرد و می فهمد که خوب و بد می توانند در یک فرد واحد وجود داشته باشند. در عین حال کودک تصویر واقع بینانه تری از مادر پرورش می دهد و متوجه می شود که او فرد مستقلی است که می تواند هم خوب و هم بد باشد. در ضمن، خود(Ego) تا اندازه ای رشد کرده است که بتواند احساس های مخرب خود را به جای فرافکنی به بیرون، تحمل کند.

کودک از امکان از دست دادن مادر می ترسد، دوست دارد از او محافظت کند و وی را از خطر نیروهای محرب خودش، آن تکانه های آدم خوارانه ای(کودک احساس می کند که با خوردن پستان مادر، شکم او را خالی می کند) که قبلا به او فرافکنی می شد، مصون نگه دارد. اما خود کودک به قدر کافی رشد کرده است که تشخیص دهد توانایی لازم را برای محافظت از مادرش ندارد، بنابراین، از امیال مخرب قبلی خودش نسبت به مادر احساس گناه می کند.

نگرانی در مورد از دست دادن شیئی عزیز، همراه با احساس گناه در مورد میل به نابود کردن آن شی، آنچه را که کلین موضع افسرده نامید، تشکیل می دهد. کودکان در موضع افسرده تشخیص می دهند که اکنون شی عزیز و شی نفرت انگیز، یکی هستند. آنها خود را به خاطر امیال مخرب قبلی نسبت به مادرشان ملامت می کنند و دوست دارند این حملات را جبران کنند.

موضع افسرده زمانی حل می شود که کودکان خیال کنند خطاهای قبلی خود را جبرات کرده اند و نیز هنگامی که تشخیص دهند مادرشان برای همیشه دور نخواهد شد و بعد از هر جدایی، برخواهد گشت. وقتی موضع افسرده حل می شود، کودکان شکاف بین مادر خوب و بد را می بندند. حل ناقص موضع افسرده می تواند به بی اعتمادی، سوگواری بیمارگون برای از دست دادن فردی عزیز، و چند اختلال روان پریش دیگر منجر شود.

 
مکانیزم های دفاعی روان
کلین(۱۹۵۵) معتقد بود که کودکان از همان اوایل کودکی، از چند مکانیزم دفاعی روان استفاده می کنند. این احساس های مخرب شدید، از اضطراب های دهانی-سادیستی مربوط به پستان ناشی می شوند. کودکان برای کنترل این اضطراب ها، از چند مکانیزم دفاعی روان، مانند درون فکنی، فرافکنی، تقسیم کردن و همانند سازی فرافکن استفاده می کنند.
 
درون فکنی
کودکان درباره جذب کردن ادراک ها و تجربیاتی که با شی بیرونی، در آغاز پستان مادر، به داخل بدنشان داشته اند، خیال پردازی می کنند. درون فکنی با اولین تغذیه کودک آغاز می شود، یعنی زمانی که کودک تلاش می کند پستان مادر را به درون بدنش جذب کند. معمولا کودک سعی می کند اشیای خوب را به عنوان محافظی علیه اضطراب، درون فکنی کند. با این حال اشیای بد را نیز برای کسب کنترل بر آنها درون فکنی می کند. اشیای خطرناک درون فکنی شده، می توانند کودک را وحشت زده کرده و پس مانده های ترسناک را باقی بگذارند که ممکن است در رویاها یا در علاقه به قصه پریان مانند گرگ بزرگ بد یا سفید برفی و هفت کوتوله ابراز شوند.

اشیای درون فکنی شده تحت تاثیر خیال های کودکان قرار می گیرند. برای مثال کودکان درباره اینکه مادرشان همیشه حضور خواهد داشت، خیال پردازی می کنند، یعنی احساس می کنند مادرشان همیشه داخل بدن آنهاست.

فرافکنی
درست به همان صورتی که کودکان برای جذب اشیای خوب و بد از درون فکنی استفاده می کنند، برای خلاص شدن از آنها از فرافکنی استفاده می نمایند. فرافکنی این خیال است که احساس ها و تکانه های خود فرد در واقع، در فرد دیگر قرار دارند.
کودکان تصورات بد و خوب را به اشیای بیرونی، به ویژه والدین خود فرافکنی می کنند. فرافکنی به افراد امکان می دهد باور کنند که عقاید ذهنی خودشان درست هستند.
 
تقسیم کردن
کودکان فقط می توانند جنبه های خوب و بد خودشان و اشیای بیرونی را با تقسیم کردن آنها، یعنی با جدا نگه داشتن تکانه های ناسازگار، کنترل کنند. برای جدا کردن اشیای خوب و بد، خود(ٍEgo) باید خودش تقسیم شده باشد. بنابراین، کودکان تصویری از«من خوب» و «من بد» پرورش می دهند که آنها را قادر می سازد تکانه های لذت بخش و مخرب به سمت اشیای بیرونی را حل و فصل کنند.

تقسیم کردن می تواند تاثیر مثبت یا منفی بر کودک داشته باشد. در صورتی که این مکانیزم افراطی یا خشک نباشد، می تواند مکانیزم مفیدی باشد. این مکانیزم افراد را قادر می سازد تا جنبه های مثبت و منفی خودشان را در نظر داشته باشند، رفتارشان را به صورت خوب یا بد ارزیابی کنند و افراد آشنای دوست داشتنی را از دوست نداشتنی، متمایز کنند.

از سوی دیگر، تقسیم کردن خشک و افراطی می تواند به سرکوبی بیمارگون منجر شود. در این صورت نمی توانند تجربیات بد را در خود خوب درون فکنی کنند. چنانچه کودکان نتوانند رفتار بد خودشان را بپذیرند، در این صورت باید تکانه های مخرب و وحشتناک را فقط به یک صورت که می توانند، یعنی با سرکوبی آنها، حل و فصل کنند.
 

همانند سازی فرافکن
کودکان با استفاده از این مکانیزم، قسمت های ناخوشایند خودشان را جدا می کنند، آنها را به شی دیگری فرافکنی می کنند و سرانجام به شکل تغییر یافته یا تحریف شده، به درون خودشان بر می گردانند.
همانند سازی فرافکن بر روابط میان فردی بزرگسالان تاثیر قدرتمندی دارد. بر خلاف فرافکنی ساده که فقط می تواند در عالم خیال وجود داشته باشد، همانند سازی فرافکن فقط در دنیای واقعی روابط میان فردی وجود دارد.

 
درون سازی
فرد جنبه هایی از محیط بیرون را جذب یا درون فکنی می کند و بعد آنها را در چارچوبی که از لحاظ روان شناختی معنی دار است، سازمان می دهد. در نظریه کلین، سه درون سازی مهم خود(Ego)، فراخود و عقده ادیپ وجود دارد.
 
خود
کلین(۱۹۴۶/۱۹۳۰) معتقد بود که خود، یا خودپنداره فرد، خیلی زودتر از آنچه فروید فرض کرده بود به پختگی می رسد. گرچه فروید معتقد بود خود هنگام تولد وجود دارد، اما کارکردهای روانی پیچیده را تا تقریبا ۳ یا ۴ سالگی به آن نسبت نداد. از نظر فروید، کودک خردسال تحت سلطه نهاد قرار دارد.
کلین عمدتا نهاد را نادیده گرفت و نظریه خود را بر پایه توانایی اولیه خود در درک کردن هر دو نیروی مخرب و محبت آمیز و کنترل آنها از طریق تقسیم کردن، فرافکنی و درون فکنی قرار داد.

کلین(۱۹۵۹) معتقد بود که گرچه خود هنگام تولد عمدتا سازمان نیافته است، با این حال به قدر کافی قوی هست که اضطراب را احساس کند، از مکانیزم های دفاعی استفاده کند و روابط شی اولیه را به صورت خیالی و واقعی برقرار نماید. خود با اولین تجربه کودک در ارتباط با تغذیه شروع به رشد می کند. کودک پستان بد را نیز تجربه می کند. کودک هر دو پستان خوب و بد را درون فکنی می کند و این تصورات، هسته اصلی گسترش بیشتر خود را فراهم می آورد. تمام تجربیات، بر حسب اینکه چگونه با پستان خوب و بد ارتباط داشته باشند، ارزیابی می شوند.

با این حال قبل از اینکه خود یکپارچه نمایان شود، ابتدا باید تقسیم شود. کلین معتقد بود که کودکان ذاتا برای یکپارچگی تلاش می کنند، اما در عین حال، مجبورند به نیروهای متضاد مرگ و زندگی رسیدگی کنند که این در تجربه آنها با پستان خوب و پستان بد انعکاس می یابد.
خود نو شکفته برای اجتناب از گسیختگی، باید خویشتن را به من خوب و من بد تقسیم کند. من خوب در صورتی وجود دارد که کودکان از شیر و محبت سیراب شوند، من بد در صورتی تجربه می شود که آنها شیر و محبت دریافت نکنند. وقتی کودکان رشد می کنند، برداشت آنها واقع بینانه تر می شود.
 
فراخود
برداشت کلین از فراخود، دست کم از سه نظر با فروید تفاوت دارد. اول اینکه فراخود خیلی زودتر نمایان می شود، دوم اینکه پیامد عقده ادیپ نیست و سوم اینکه خیلی خشن تر و ظالم تر است. کلین(۱۹۳۳) از طریق روان کاوی کودکان خردسال، به این تفاوت ها رسید.
فروید معتقد بود، فراخود از دو زیر سیستم تشکیل می شود. خود آرمانی که احساس های حقارت را ایجاد می کند و وجدان که به احساس گناه منجر می شود. کلین قبول دارد که فرا خود پخته تر، احساس گناه و حقارت ایجاد می کند، اما تحلیل کودکان خردسال باعث شد که او باور کند فراخود اولیه به جای احساس گناه، وحشت تولید می کند.

از نظر کلین، کودکان خردسال می ترسند بلعیده و قطعه قطعه و تکه پاره شوند، ترس هایی که به شدت با مخاطرات واقعی تناسب ندارند. خود کودک برای کنترل این اضطراب، لیبیدو(غریزه زندگی) را علیه غریزه مرگ بسیج می کند. با این حال، غرایز زندگی و مرگ نمی توانند به طور کامل تفکیک شوند، بنابراین خود مجبور می شود از خودش در برابر اعمال خویش دفاع کند. این دفاع اولیه خود، شالوده رشد فراخود را تشکیل می دهد که خشونت شدید آن، واکنشی است به دفاع پرخاشگرانه خود(Ego) علیه تمایلات مخرب خودش. فراخود خشن و ظالم، مسبب بسیاری از گرایش های ضد اجتماعی و تبهکارانه در بزرگسالان است.

کلین فراخود کودک ۵ ساله را خیلی شبیه روش فروید توصیف می کند. فراخود در ۵ یا ۶ سالگیف اضطراب کم، اما احساس گناه زیادی را برانگیخته می کند. در حالی که فراخود به تدریج به صورت به صورت وجدان معقول در می آید، مقدار زیادی از خشونت خود را از دست می دهد. با این حال، کلین نظر فروید را در این باره که فراخود پیامد عقده ادیپ است، رد کرد. به جای آن، تاکید کرد که فراخود همراه با عقده ادیپ رشد می کند و سرانجام بعد از اینکه عقده ادیپ حل می شود، به صورت احساس گناه معقول در می آید.
 
عقده ادیپ
برداشت کلین از چند نظر با برداشت فروید تفاوت داشت. اول اینکه کلین(۱۹۵۲) اعتقاد داشت که عقده ادیپ خیلی زودتر از سنی که فروید مطرح کرد، شروع می شود. در مرحله تناسلی(کلین اصطلاح آلتی را ترجیح داد، زیرا از روان شناسی مردانه حکایت دارد)، در حدود ۳ یا ۴ سالگی به اوج خود می رسد. دوم اینکه کلین معتقد بود بخش مهمی از عقده ادیپ، ترس کودکان از تلافی والدشان بخاطر خیال آنها در مورد خالی کردن بدن والد است. سوم اینکه، او بر اهمیت حفظ کردن احساس های مثبت کودکان نسبت به پدر و مادر در طول سال های ادیپی تاکید کرد. چهارم اینکه، او فرض کرد که عقده ادیپ در مراحل اولیه آن، در هر دو جنس به نیاز یکسانی خدمت می کند، یعنی تشکیل دادن نگرش مثبت به شی خوب و ارضا کننده(پستان یا آلت مردی) و اجتناب از شی بد و هولناک(پستان یا آلت مردی).

در این موضع، کودکان هر دو جنس می توانند عشق خود را به صورت متناوب یا همزمان به سمت هر دو والد هدایت کنند، کلین مانند فروید فرض کرد که پسرها و دخترها سرانجام عقده ادیپ را به صورت متفاوتی تجربه خواهند کرد.
 
رشد ادیپی زنانه
در آغاز رشد ادیپی زنانه در طی چند ماه اول زندگی تشکیل می شود. دختر بچه پستان مادرش را به صورت خوب و بد می بیند. بعدا در حدود ۶ ماهگی، پستان را بیشتر مثبت در نظر می گیرد. بعدا مادر کامل خود را سرشار از چیزهای خوب در نظر می گیرد و این نگرش باعث می شود که تصور کند چگونه بچه ها ایجاد می شوند.

او تصور می کند که آلت پدرش، مادرش را با مواد غنی، از جمله بچه تغذیه می کند. چون دختر بچه آلت پدر را به صورت بچه دهنده در نظر می گیرد، رابطه مثبتی با آن برقرار کرده و خیال می کند که پدرش بدن او را از بچه پر خواهد کرد. اگر مرحله ادیپی زنانه به آرامی پیش برود؛ دختر بچه موضع زنانه می گیرد و با هر دو والد رابطه مثبتی برقرار می کند.

تحت شرایط نه چندان ایده آل، دختر بچه مادر خود را به عنوان رقیب در نظر می گیرد و در این باره خیال پردازی می کند که مادرش را از آلت پدر خود می رباید و بچه های او را می دزدد. آرزوی دختر بچه به دزدیدن مادرش، ترس پارانوئید ایجاد می کند مبنی بر اینکه مادرش با صدمه زدن به او یا گرفتن بچه های وی، تلافی خواهد کرد.

اضطراب اساسی دختربچه از این ترس ناشی می شود که مادرش به درون بدن او آسیب رسانده باشد، اضطرابی که فقط زمانی می تواند برطرف شود که او بعدها بچه سالمی را به دنیا آورد. به عقیده کلین(۱۹۴۵)، رشک آلت مردی، از آرزوی دختربچه برای درونی کردن آلت پدر و بچه دار شدن از او ناشی می شود. کلین معتقد بود که دختر در طول دوره ادیپی، دلبستگی عمیق به مادرش را حفظ می کند.
 
رشد ادیپی مردانه
در طول چند ماه اول رشد ادیپی، پسر مقداری از امیال دهانی خود را از پستان مادرش به آلت تناسلی پدرش تغییر جهت می دهد. در این زمان، پسربچه در موضع زنانه اش قرار دارد، یعنی نگرش همجنس گرانه منفعل را نسبت به پدرش اختیار می کند. بعدا به سمت رابطه دگرجنس گرا با مادرش پیش می رود، اما به خاطر احساس همجنس گرای قبلی خود نسبت به پدرش، می ترسد پدرش او را اخته کند. کلین معتقد بود که این موضع همجنس گرای منفعل، شرط لازم برای تشکیل رابطه دگر جنس گرای سالم پسر با مادرش است. پسر قبل از اینکه بتواند برای آلت تناسلی خود ارزش قایل شود، باید در مورد آلت تناسلی پدر احساس خوبی داشته باشد.

وقتی پسر رشد می کند؛ تکانه های دهانی-سادیستی را نسبت به پدرش پرورش می دهد و می خواهد آلت مردی وی را با دندان بکند و او را به قتل برساند. این احساس، اضطراب اختگی و ترس از اینکه پدرش با کندن آلت مردی او دست به تلافی خواهد زد را تحریک می کند. این ترس، پسربچه را متقاعد می سازد که آمیزش جنسی با مادرش به شدت برای او خطرناک خواهد بود.

عقده ادیپ پسر فقط تا اندازه ای توسط اضطراب اختگی او حل می شود. عامل مهم تر، توانایی او در برقراری روابط مثبت با هر دو والد به طور همزمان است.
در مورد دخترها و پسرها، حل شدن سالم عقده ادیپ بستگی دارد به توانایی آنها در اجازه دادن به پدر و مادرشان که کنار هم قرار گیرند و با یکدیگر آمیزش جنسی داشته باشند. احساس مثبت کودکان نسبت به هر دو والد، بعدها روابط جنسی بزرگسالی آنها را تقویت خواهد کرد.

کلین معتقد بود که افراد با دو سایق نیرومند غریزه مرگ و غریزه زندگی به دنیا می آیند. کودکان علاقه زیاد به پستان خوب و بیزاری شدید از پستان بد را پرورش می دهند. فرد در تمام عمر می کوشد بین این تصورات روانی ناهشیار خوب و بد سازش برقرار کند. مهم ترین مرحله زندگی چندماه اول است، زمانی که روابط مادر و اشیای مهم دیگر، الگویی را برای روابط میان فردی بعدی تشکیل می دهد. توانایی بزرگسالان در عشق ورزیدن یا متنفر شدن، از این روابط شی اولیه سرچشمه می گیرد.
 
روان درمانی
آنا فروید با عقیده روان کاوی کودک مخالف بود و باور داشت کودکانی که هنوز به والدین خود وابسته هستند، نمی توانند با درمانگر رابطه انتقال برقرار کنند، زیرا آنها خیال ها یا تصورات ناهشیار ندارند. در مقابل، کلین باور داشت که کودکان آشفته به منظور درمان و سالم به منظور پیشگری باید روان کاوی شوند.

کلین همچنین اصرار داشت که انتقال منفی گام مهمی در درمان موفقیت آمیز است، نظری که آنا فروید و چند تن از روان کاوان دیگر با آن موافق نبودند. کلین برای پرورش انتقال منفی و خیال های پرخاشگرانه، بازی درمانی را جایگزین تحلیل رویا و تداعی آزاد فروید کرد و باور داشت که کودکان امیال هشیار و ناهشیار خود را از طریق بازی ابراز می کنند. بیماران خردسال کلین علاوه بر نشان دادن احساس های انتقال منفی از طریق بازی، اغلب به صورت کلامی به او حمله می کردند که به او امکان می داد انگیزه های ناهشیار نهفته در این حملات را تعبیر کند.

هدف از درمان به شیوه کلین، کاهش دادن اضطراب های افسردگی و ترس های آزاردهنده و کم کردن خشونت اشیای درونی شده است. کلین برای رسیدن به این هدف، بیماران را ترغیب می کرد هیجانات و خیال های قدیمی را از نو تجربه کنند. او همچنین به بیماران امکان می داد تا انتقال های مثبت و منفی خود را نشان دهند.

 
انتقاد از نظریه روابط شی
ما نظریه دلبستگی را از لحاظ توانایی آن در تولید پژوهش، پایین ارزیابی می کنیم، اما این نظریه را از لحاظ ملاک نظریه مفید، متوسط تا بالا ارزیابی می کنیم.
چون نظریه روابط شی پیامد نظریه روان کاوی سنتی است، از همان مشکل ابطال پذیری که نظریه فروید با آن روبروست، لطمه می بیند. شاید مفیدترین ویژگی نظریه روابط شی؛ توانایی آن در سازمان دادن اطلاعات در مورد رفتار نوباوگان باشد. با این حال، نظریه روابط شی غیر از سال های اولیه کودکی، از لحاظ سازمان دهنده دانش سودمند نیست.

از نظر ملاک همسانی درونی، این نظریه بالا ارزیابی می شوند. علاوه بر این، ما از لحاظ ملاک ایجاز، نظریه روابط شی را پایین ارزیابی می کنیم. کلین به ویژه از اصطلاحات و مفاهیمی برای توضیح دادن نظریه اش استفاده کرده است که بی جهت پیچیده هستند.



 
منابع:
-خلاصه ای از نظریه های شخصیت شولتز و فیست ترجمه یحیی سید محمدی
-کلینیک روان شناسی آوای دوستی- دکتر پیمان دوستی
- ویکی پدیا
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
تقاضا برای سلب اختیار تشخیص اختلال اسکیزوفرنی توسط روانشناسان بالینی!
چرا نباید برای جلب محبت یا عشق التماس کنیم؟
ویژگی‌های یک اردو مطالعاتی خوب چیست؟
چطور از فکر کردن بیش از حد به یک موضوع جلوگیری کنیم؟
نوجوانان آمریکایی بدون تلفن همراه احساس بهتری دارند
من با دروغ گفتن و آه وناله پول درمیارم
افراد کمال‌گرا چه ویژگی‌هایی دارند؟
كودكان را قرباني حرف مردم نكنيد
خودبیمارانگاری از خود بیماری مرگبارتر است!
راه‌ درمان تب بالای تمایل به عمل‌های زیبایی چیست؟
خدايا،ميشه چند لحظه وقتتو بگيرم! اين دفعه چيزي ازت نمي خوام! فقط مي خوام  خيلي ساده بگم: ممنون براي همه چيز...