نقش بنیادین خانواده و فرهنگ در پیشگیری از اعتیاد
دكتر محمود گلزاری، روانشناس و استاد دانشگاه علامه طباطبائی اظهار کرد: درحقیقت سوء مصرف مواد مخدر یا بهتر بگوییم اعتیاد به مواد مخدر آسیبی اجتماعی است. آسیب اجتماعی سه شاخصه مهم دارد و با یک بیماری روانی تفاوت دارد؛ وقتی که میگوییم آسیب اجتماعی یعنی این مشکل و این آسیب و این گرفتاری، دایره گسترش و نفوذی فراتر از فرد دارد و به دیگران سرایت میکند و دیگران را چه در زمینه هم مصرفیها و چه در عرضه کنندهها و قاچاق، درگیر میکند. شاخصه دوم یک آسیب اجتماعی این است که غیر از این آسیب، آسیبهای دیگری را به وجود میآورد یا تشدید میکند، و شاخص سوم این است که جمعیت نسبتاً قابل توجهی را درگیر میکند.
با توجه به این سه شاخص مصرف مواد مخدر به راستی یک آسیب اجتماعی بزرگ است. متاسفانه در ایران و بسیاری از کشورها عده بسیاری از مردم وارد و درگیر مساله مواد مخدر میشوند. که بیرون آمدن از این جریان به سادگی میسر نمیشود و درمان آن گاه ناامید کننده است و بازگشت به سمت اعتیاد فراوان است.
در سالهای اخیر در کشور ما، سن ورود به این آسیبها به دوره نوجوانی رسیده است و همراه با مواد مخدر سنتی، مواد صنعتی، مشروبات الکلی و انواع فرآوردههایی که مخدر و مسکر هستند به این فهرست اضافه شدهاند. مدرسههای ما با این مساله درگیر هستند. جوانان زیادی به این عرصه ورود میکنند والبته بیرون آمدن آنها از این حلقه بسیار سخت است؛ ما هم دائماً پرده پوشی میکنیم. درحقیقت با این آسیب، مواد مخدر شادابترین و بارورترین سن و آینده ساز ترین افراد کشور را میگیرد.
بیشترین جمعیت ما بین ۱۸ تا ۴۰ سال هستند، افراد از کودکی درآمده و به میانسالی نرسیدهاند و این سرمایههای مهم کشور وارد مصرف مواد مخدر میشوند و این جمعیت در حال ازدیاد است. حال بجز فراوانی شیوع مصرف کنندگان، مواد مخدر با خود سرقت و قتل و طلاق و خیانت و ترک تحصیل و بیکاری و انواع و اقسام آسیبهای اخلاقی را به دنبال دارد. آنچه که بهعنوان شاخصهای جامعه سالم وجود دارد به تعبیری قربانی این ام الخبائث مواد مخدر میشود.
ما سه چرخه یا سه مرحله درگیر با این موضوع داریم: تولید، عرضه و مصرف. توجه داشته باشید که چه تعداد از نیروهای مبارزه کننده ما در این مسیر شهید شدند و چه افرادی از آن طرف کشته شدند و چه کسانی از بین عرضه کنندگان خرد و فقیر کشته شدند و مجدداً فرزندان آنها وارد این چرخه شدند. نمیتوان با تولید مبارزه کرد، چون کشوری در همسایگی ما گاه بیش از ۷۰ تا ۸۰ درصد خشخاش و تریاک دنیا را تولید میکند. به جای مبارزه با تولید و عرضه باید برای مصرف کننده و متقاضی برنامه داشته باشیم تا با کاهش تقاضا به مبارزه با مصرف مواد مخدر برخیزیم. در تمام کشورهای پیشرفته دنیا از جمله در آمریکا به این موضوع رسیدهاند.
در حقیقت برنامه کاهش تقاضا از حوزه مسائل علوم انسانی و روانشناسی با آموزش مهارتهای زندگی گره خورده است. ریشه بحث مهارتهای زندگی به بحث سطوح پیشگیری بر میگردد. این مبحث در سالهای ۱۹۶۴ میلادی توسط «کاپلان» مطرح شد و بعدها «گوردن» به این مبحث مطالبی را افزود.
بحث پیشگیری در اصل به بیماریهای جسمی مربوط بود. بعدها سطوح پیشگیری در بیماریهای جسمی به مشکلات اجتماعی گسترش داده شد. در کشورهای غربی خصوصاً در آمریکا نوجوانان مصرف کننده مواد مخدر و ماری جوانا بودند و بارداریهای ناخواسته دختران تازه بالغ زیاد شد و آمار خودکشی و ترک تحصیل بالا رفت. لذا مجموعهای از مشکلات نسل نوجوان و جوان مساله سطوح پیشگیری را به آسیبهای اجتماعی برد.
سازمان بهداشت جهانی بعدها در این مساله مهارتهای ده گانه زندگی را در سال ۱۹۹۹ میلادی تصویب و از آموزش این مهارتها در کشورها حمایت کرد. اینها البته با مردم عادی و جوانان سالم کاری نداشتند و با گروه در خطر کار داشتند. این برنامه موفقیتهایی داشت ولی در سالهای بعد انتقادات زیادی بر آن وارد شد.
در سال ۲۰۱۲ میلادی، یونیسف اعلام کرد برنامه آموزش مهارتهای زندگی ایرادات نسبتاً زیادی دارد و سه ایراد بزرگ مطرح شد: اولاً تعمیم دادن سطوح پیشگیری از بیماریهای جسمی به آسیبهای اجتماعی درست نبود، مردم حاضرند برای جلوگیری از تصادف و آسیب دیدن کمربند ایمنی ببندند اما برای مصرف نکردن ماده به ظاهر لذت بخش و شادی آور نمیتوان از میل آنها جلوگیری کرد. این تعمیم درست نبود و تفاوتهای زیادی بین این دو بحث وجود داشت.
نکته بعدی این بود که مشخص شد عاملهای محافظت کننده در این برنامهها فراموش شده و مهارتهای زندگی بیشتر روی گروه در خطر متمرکز است. نکته سوم این بود که مشخص شد این برنامه در تمام کشورها قابلیت اجرای یکسان ندارد، فرهنگها و کشورهای متفاوت هم در نوع مهارت و هم در اهمیت حمایتها متفاوت هستند.
در سالهای اخیر روانشناسی مثبت بهعنوان جنبشی علمی و رویکردی از روانشناسی در هزاره سوم میلادی مطرح شد. روانشناسی مثبت عقیده دارد ما باید روی هیجانات مثبت کار کنیم و به جای تمرکز بر بیماریها و اضطراب و خودکشی و بزهکاری، مردم را با امیدواری و خوشبینی و شادی و تاب آوری رشد بدهیم. به همین دلیل این مساله با تحلیلی علمی همراه شد و متوجه شدند بدبینی هستهای شوم است که زیر بنای بسیاری از مسائل روحی و آسیبهای اجتماعی است. بدبینی است که به افسردگی تبدیل میشود و افسردگی با دارو درمانی و روان درمانی خوب میشود و بدبینی به خشونت کشیده میشود و به اعتیاد میرسد. لذا روی خوشبینی کار شد. خوشبینی و عکس آن بدبینی سبکی از تفکر و سبکی از تبیین رویدادهاست. این نگاه از کودکی در بچهها شکل میگیرد و تربیتهای نادرست و آموزشهای ناکارآمد ما در مدرسه و روابط نادرست ما با فرزندانمان چه در مدرسه و چه در خانه، سبک نگاه به رویدادها و تحلیل آنها را شکل میدهد.
در مساله «امید» نیز به همین شکل است، فرد در مسیر خود به یک مانع بر میخورد و متوقف میشود و میبرد و میماند. اسنایدر گفت: امیدوار کسی است که وقتی به مانع بر میخورد چون معلوم است به مانع برخورده است، باید این مانع او را متوقف نکند وباید راه و گذرگاهی پیدا کند.
«شادی» وجود انسان را گسترش میدهد و به قول «اریکسون» هیجانات مثبت، مسائل جدید و توانمندیهای جدیدی در ما ایجاد میکند. خلاقیت و معنویت و مهربانی ما زیاد میشود. اگر با رویکرد روانشناسی مثبت حداقل سه هیجان شادی، امید و خوشبینی و مساله تاب آوری به شکلی علمی مورد توجه واقع شود، هیجانات مثبت گسترش پیدا میکند.
با توجه به این سه شاخص مصرف مواد مخدر به راستی یک آسیب اجتماعی بزرگ است. متاسفانه در ایران و بسیاری از کشورها عده بسیاری از مردم وارد و درگیر مساله مواد مخدر میشوند. که بیرون آمدن از این جریان به سادگی میسر نمیشود و درمان آن گاه ناامید کننده است و بازگشت به سمت اعتیاد فراوان است.
در سالهای اخیر در کشور ما، سن ورود به این آسیبها به دوره نوجوانی رسیده است و همراه با مواد مخدر سنتی، مواد صنعتی، مشروبات الکلی و انواع فرآوردههایی که مخدر و مسکر هستند به این فهرست اضافه شدهاند. مدرسههای ما با این مساله درگیر هستند. جوانان زیادی به این عرصه ورود میکنند والبته بیرون آمدن آنها از این حلقه بسیار سخت است؛ ما هم دائماً پرده پوشی میکنیم. درحقیقت با این آسیب، مواد مخدر شادابترین و بارورترین سن و آینده ساز ترین افراد کشور را میگیرد.
بیشترین جمعیت ما بین ۱۸ تا ۴۰ سال هستند، افراد از کودکی درآمده و به میانسالی نرسیدهاند و این سرمایههای مهم کشور وارد مصرف مواد مخدر میشوند و این جمعیت در حال ازدیاد است. حال بجز فراوانی شیوع مصرف کنندگان، مواد مخدر با خود سرقت و قتل و طلاق و خیانت و ترک تحصیل و بیکاری و انواع و اقسام آسیبهای اخلاقی را به دنبال دارد. آنچه که بهعنوان شاخصهای جامعه سالم وجود دارد به تعبیری قربانی این ام الخبائث مواد مخدر میشود.
ما سه چرخه یا سه مرحله درگیر با این موضوع داریم: تولید، عرضه و مصرف. توجه داشته باشید که چه تعداد از نیروهای مبارزه کننده ما در این مسیر شهید شدند و چه افرادی از آن طرف کشته شدند و چه کسانی از بین عرضه کنندگان خرد و فقیر کشته شدند و مجدداً فرزندان آنها وارد این چرخه شدند. نمیتوان با تولید مبارزه کرد، چون کشوری در همسایگی ما گاه بیش از ۷۰ تا ۸۰ درصد خشخاش و تریاک دنیا را تولید میکند. به جای مبارزه با تولید و عرضه باید برای مصرف کننده و متقاضی برنامه داشته باشیم تا با کاهش تقاضا به مبارزه با مصرف مواد مخدر برخیزیم. در تمام کشورهای پیشرفته دنیا از جمله در آمریکا به این موضوع رسیدهاند.
در حقیقت برنامه کاهش تقاضا از حوزه مسائل علوم انسانی و روانشناسی با آموزش مهارتهای زندگی گره خورده است. ریشه بحث مهارتهای زندگی به بحث سطوح پیشگیری بر میگردد. این مبحث در سالهای ۱۹۶۴ میلادی توسط «کاپلان» مطرح شد و بعدها «گوردن» به این مبحث مطالبی را افزود.
بحث پیشگیری در اصل به بیماریهای جسمی مربوط بود. بعدها سطوح پیشگیری در بیماریهای جسمی به مشکلات اجتماعی گسترش داده شد. در کشورهای غربی خصوصاً در آمریکا نوجوانان مصرف کننده مواد مخدر و ماری جوانا بودند و بارداریهای ناخواسته دختران تازه بالغ زیاد شد و آمار خودکشی و ترک تحصیل بالا رفت. لذا مجموعهای از مشکلات نسل نوجوان و جوان مساله سطوح پیشگیری را به آسیبهای اجتماعی برد.
سازمان بهداشت جهانی بعدها در این مساله مهارتهای ده گانه زندگی را در سال ۱۹۹۹ میلادی تصویب و از آموزش این مهارتها در کشورها حمایت کرد. اینها البته با مردم عادی و جوانان سالم کاری نداشتند و با گروه در خطر کار داشتند. این برنامه موفقیتهایی داشت ولی در سالهای بعد انتقادات زیادی بر آن وارد شد.
در سال ۲۰۱۲ میلادی، یونیسف اعلام کرد برنامه آموزش مهارتهای زندگی ایرادات نسبتاً زیادی دارد و سه ایراد بزرگ مطرح شد: اولاً تعمیم دادن سطوح پیشگیری از بیماریهای جسمی به آسیبهای اجتماعی درست نبود، مردم حاضرند برای جلوگیری از تصادف و آسیب دیدن کمربند ایمنی ببندند اما برای مصرف نکردن ماده به ظاهر لذت بخش و شادی آور نمیتوان از میل آنها جلوگیری کرد. این تعمیم درست نبود و تفاوتهای زیادی بین این دو بحث وجود داشت.
نکته بعدی این بود که مشخص شد عاملهای محافظت کننده در این برنامهها فراموش شده و مهارتهای زندگی بیشتر روی گروه در خطر متمرکز است. نکته سوم این بود که مشخص شد این برنامه در تمام کشورها قابلیت اجرای یکسان ندارد، فرهنگها و کشورهای متفاوت هم در نوع مهارت و هم در اهمیت حمایتها متفاوت هستند.
در سالهای اخیر روانشناسی مثبت بهعنوان جنبشی علمی و رویکردی از روانشناسی در هزاره سوم میلادی مطرح شد. روانشناسی مثبت عقیده دارد ما باید روی هیجانات مثبت کار کنیم و به جای تمرکز بر بیماریها و اضطراب و خودکشی و بزهکاری، مردم را با امیدواری و خوشبینی و شادی و تاب آوری رشد بدهیم. به همین دلیل این مساله با تحلیلی علمی همراه شد و متوجه شدند بدبینی هستهای شوم است که زیر بنای بسیاری از مسائل روحی و آسیبهای اجتماعی است. بدبینی است که به افسردگی تبدیل میشود و افسردگی با دارو درمانی و روان درمانی خوب میشود و بدبینی به خشونت کشیده میشود و به اعتیاد میرسد. لذا روی خوشبینی کار شد. خوشبینی و عکس آن بدبینی سبکی از تفکر و سبکی از تبیین رویدادهاست. این نگاه از کودکی در بچهها شکل میگیرد و تربیتهای نادرست و آموزشهای ناکارآمد ما در مدرسه و روابط نادرست ما با فرزندانمان چه در مدرسه و چه در خانه، سبک نگاه به رویدادها و تحلیل آنها را شکل میدهد.
در مساله «امید» نیز به همین شکل است، فرد در مسیر خود به یک مانع بر میخورد و متوقف میشود و میبرد و میماند. اسنایدر گفت: امیدوار کسی است که وقتی به مانع بر میخورد چون معلوم است به مانع برخورده است، باید این مانع او را متوقف نکند وباید راه و گذرگاهی پیدا کند.
«شادی» وجود انسان را گسترش میدهد و به قول «اریکسون» هیجانات مثبت، مسائل جدید و توانمندیهای جدیدی در ما ایجاد میکند. خلاقیت و معنویت و مهربانی ما زیاد میشود. اگر با رویکرد روانشناسی مثبت حداقل سه هیجان شادی، امید و خوشبینی و مساله تاب آوری به شکلی علمی مورد توجه واقع شود، هیجانات مثبت گسترش پیدا میکند.
مرجع : خبرگزاری مهر