ميگنا : پايگاه خبری روانشناسی و بهداشت روان 1 بهمن 1393 ساعت 14:16 https://www.migna.ir/note/28832/خانواده-درمانی-family-therapy -------------------------------------------------- عنوان : خانواده درمانی Family therapy -------------------------------------------------- مامی مکاتب خانواده درمانی از حیث نظری متعهد هستند که با فرآیند تعامل خانوادگی کار کنند. سیستم های متفاوت خانواده درمانی از حیث عمل به یکدیگر شباهت بیشتری دارند تا به لحاظ نظریه هایی که ارائه می دهند. متن : Familyخانواده چیست ؟ خانواده هسته ای ( زن ، شوهر و فرزندان ) به طور سنتی به عنوان تامین کننده اصلی تربیت اجتماعی فرزندان و حامی سنن فرهنگی تلقی می شود، همچنین خانواده هسته ای به عنوان یک گروه اجتماعی است، که جامعه روابط جنسی را تنها در این حریم و چارچوب مجاز می شمارد (گلادینگ ۱۳۸۲). در جوامع امروز درباره آینده خانواده و زندگی خانوادگی عقاید و نظریات متفاوتی ابراز می شود، بسیاری معتقدند که در آینده ای نه چندان دور خانواده به صورتی که هم اکنون وجود دارد، از میان خواهد رفت. تاکید بر فرد، منابع اجتماعات و روان تحلیلی است. مهارتهای تربیت فرزند را ارنست گروفس و آلفرد آدلر آموزش می دادند . مشاوره ازدواج توسط آبراهام و هاناه استون، امیلی مود، پوپنو آغاز شد. شورای ملی روابط خانوادگی در سال ۱۹۳۸ شروع به کار کرد .  ۱۹۵۹-۱۹۵۰: ناتان آکرمن رویکرد روان تحلیلی را برای کار کردن با خانواده ها مطرح کرد. گروه گریگوری بیتسون مطالعه الگوهای ارتباط را در خانواده آغاز کردند. موسسه تحقیقات روانی (MRI) توسط دان جکسون در سال ۱۹۵۹ شروع به کار کرد. کارل ویته کر اولین کنفرانس را درباره ی خانواده درمانی در ایالت جورجیا در سال ۱۹۵۵ برگزار کرد . ۱۹۶۹-۱۹۶۰ : جی هیلی رویکردهای درمانی میلتون اریکسون را پالایش و معرفی کرد. اولین نشریه در خانواده درمانی به نام « فرآیند خانواده » منتشر شد. ۱۹۹۰: خانواده درمانی های متمرکز بر راه حل فراگیر شدند. فرآیند خانواده درمانی : درمان یک فرایند قابل پیش بینی در خانواده درمانی است. تمامی مکاتب خانواده درمانی از حیث نظری متعهد هستند که با فرآیند تعامل خانوادگی کار کنند. سیستم های متفاوت خانواده درمانی از حیث عمل به یکدیگر شباهت بیشتری دارند تا به لحاظ نظریه هایی که ارائه می دهند. برای خانواده درمانگران مهم است که از روشهای فراگیر کار کردن با خانواده آگاه باشند. آنها با چنین آگاهی و اشرافی می توانند با متخصصان گوناگون در ارتباط باشند . همچنین آنها بهتر می توانند به بی نظیر بودن نظریه هایی که تحت الشعاع آنها کار می کنند پی ببرند. چنین معرفتی امکان انعطاف پذیری و اتحاد با دیگران را در حرفه های یاورانه برای آنها فراهم می کند. یک دلیل برای خانواده درمانی این باور است که اکثر مشکلات در زندگی بروز می کند و می توان در درون خانواده آنها را به بهترین نحو مشخص کرد . خانواده ها به عنوان نیروهای قدرتمندی تلقی می شوند که خواه به سود یا به زیان اعضای خانواده بر سلامت یا ناسازگار بودن خانواده به عنوان یک کلیت و اعضایش موثر است( گلادینگ ۱۳۸۲ ). رویکرد بنیادی : اصول رویکرد بنیادی زیر بنای تمام الگوهای درمان است و با عنوان خانواده درمانی استفاده می شوند که می توان آنها را به صورت ذیل خلاصه کرد : ۱- افراد در خانواده پیوندهای نزدیک دارند و برای درک رفتارهای مشکل دار و ایجاد تغییر در آنها تمرکز در پیوندها و باورهای اعضای خانواده معتبرتر از تمرکز بر دیدگاه درمان بر یک فرد است . ۳- الگوهای تعاملی، اعتقادات و رفتار را که درمانگر مشاهده می کند و با آنها درگیر است، می توان به عنوان زمینه مشکل شناخت و به صورت علت و معلول در نظر گرفت که به شکل حلقه های بازخورد عمل می کنند و میان مشکل و خانواده پیوند ایجاد می کند . - از دیدگاه سیستمها ، خانواده ها دائماً در حال تغییر و جایگزین سازی خویش هستند. تلقی خانواده به عنوان یک سیستم مستلزم تشخیص این نکته است که روابط شکل گرفته میان اعضای خانواده بیش از حد قدرتمند هستند و سرشار از میزان قابل توجهی از رفتار ، هیجان ، ارزشها و نگرشهای آدمی است. رویکردهای درمانی سیستمی در مقابل فردی : خانواده درمانگران در نتیجه آغاز رویکرد مشاوره سیستمی، مداخلاتی متفاوت با متخصصانی که بر افراد متمرکز می شوند به عمل می آورند، علیت خطی فلسفه زیر بنایی اکثر مشاوره های فردی است ( مثلاً الف علت ب است ). خانواده درمانی بر عکس بر تفکر حلقوی استوار است( مثلاً الف و ب بر رفتار یکدیگر تاثیر می گذارند ). خانواده درمانی بر « چطور » و « چه چیز » متمرکز می شوند. مثلاً : چطور رفتار خاصی به خانواده کمک می کند ؟ و چه چیزی باید تغییر کند ؟ سرانجام اینکه خانواده درمانی از همان ابتدا با موضوعات کنون  – اینجایی سر وکار دارد در حالی که بیشتر مشاوره های فردی بر اطلاعات تاریخچه ای تاکید می کنند. وقایع تاریخچه ای با موقعیت هایی مرتبط اند که تحلیل این موضوعات در آن موقعیت ها به ساخت شخصیت فرد منجر می شود. با این حال در خانواده درمانی اکثر موارد کانون توجه بر فراهم کردن تغییر سریع متمرکز است .  علیت متقابل یا جبر دو سویه با انتخاب رویکرد ارتباط نگر، توجه نیز از محتوی به فرایند خانوادگی معطوف می شود؛ یعنی به جای آنکه برای تبیین مشکلات کنونی بر روی حقایق تاریخی و قبلی انگشت بگذاریم بر مجموعه ای از تبادل پیامهای به هم پیوسته در نظام خانواده توجه می کنیم. شاخص علیت خطی عبارت است از محتوای یک رویداد باعث رویداد دیگری می شود آن هم به صورت معادله محرک – پاسخ یک طرفه. چنین چیزی شاید برای درک موقعیت های ماشینی ساده مناسب باشد ولی در برخورد با موقعیت های پیچیده مثل خانواده بسیار نابسنده خواهد بود. در جهان مادی، یعنی جهان نیوتونی سخن گفتن از علیت خطی بجا است ولی در روابط بشری، کاربردی ندارد.  اگر محتوی را شاخص علیت خطی بدانیم، پس فرایند نیز وجه ممیزه علیت حلقوی خواهد بود. در این حالت تأکید بر نیروهایی است که به طور همزمان در چندین سو حرکت می کنند و هیچ رویدادی معلول حرکت قبل از خود نیست . در درون هر خانواده، تغییر یکی از اعضاء بر تمامی اعضای دیگر و کل خانواده تأثیر خواهد گذاشت. رویکرد روان پویشی : دیدگاه روانپویشی که منبعث از الگوی روانکاوی فروید است ، تعامل نیروهای متضاد درون انسان را مبنای انگیزه ها ، تعارضات و سرچشمه ی ناراحتی و اضطراب آدمی می داند . دیدگاه اولیه فروید در خصوص اشخاص روان رنجور دیدگاهی متعلق به اروپای میانه و انسان اوایل قرن بیستم بود. بر طبق این دیدگاه روان رنجوری نتیجه ی تعارض درونی امیال یا خواسته های جنسی و پرخاشگری با وجدان کیفر دهنده و گناه ستیز است . لیکن همان گونه که سندر خاطر نشان می سازد نظریه ی روانکاوی در عین توجهی که ظاهراً به رشد شخصیت بیمار دارد عمیقاً به تعامل فرد و خانواده اش اهمیت می دهد.   دیدگاه روانپویشی در حوزه ی خانواده به دنبال کشف نحوه ی پیوند متقابل زندگی درونی و تعارضهای درون روانی اعضای خانواده با یکدیگر و چگونگی تاثیر این امور در اختلال روانی اعضای خانواده است. چنین تلاش هایی عمدتاً تحت تاثیر نظریه ی روابط فردی بوده است.  - رویکرد خانواده درمانی استراتژیک : تاکید عمده خانواده درمانی استراتژیک ، انعطاف پذیری آن به عنوان ابزار مهم کار با انواع خانواده های مراجعه کننده است. کاربرد این رویکرد در درمان خانواده ها و اعضایشان که رفتارهای ناکارسازی از قبیل بهم تنیدگی ، اختلالات خوردن و سوء مصرف مواد نشان می دهند موفقیت آمیز بوده است. دومین تاکید خانواده درمانی استراتژیک این است که تغییر اساسی را می توان بدون درگیر شدن کل سیستم در جلسات درمان ایجاد کرد. بنابراین فرصت ها برای کسب نتایج مطلوب افزایش پیدا می کند. سومین تاکید خانواده درمانی استراتژیک، تمرکز روی نوآوری و خلاقیت است. چهارمین تاکید خانواده درمانی استراتژیک سهولت استفاده از آن همراه با سایر درمانها به ویژه مکاتب خانواده درمانی ساختی و رفتاری است . یک جنبه از خانواده درمانی استراتژیک که آن را ازسایر رویکرد متفاوت می سازد تمرکز آن بر یک مشکل است. این کیفیت که به ویژه در نخستین گروه MRI آشکار است در اوایل تکامل خانواده درمانی استراتژیک آن را از سایر روشهای خانواده درمانی جدا کرد . در اصل این رویکرد به خانواده کمک می کند که در برخورد با مشکل معلوم به سرعت و با کار آمدی منابع اش را تنظیم کند. بعضی از مدل های خانواده درمانی استراتژیک از قبیل آنهایی که هی لی توصیه می کند بر فنون قدرتمند و خبره بودن درمانگر تاکید می کند . جملگی بر خلاقیت درمانگر در یافتن راه حل برای خانواده تاکید می ورزد .  یک باور اولیه غنی سازی ارتباط این است که فقدان درک یا درک نادرست از خود و افراد نزدیک عملکرد ما را تحلیل می برد. متقابلاً درک خود و افراد نزدیک به ما کمک می کند تا بهتر عمل کنیم و یکی از اهداف اساسی رویکرد غنی سازی افزایش این درک است. بنابر رویکرد غنی سازی ارتباط، روابط غنی روابطی هستند که در آنها افراد ظرفیت زیادی را برای درک خود ایجاد کرده اند که این درک را انتقال دهند. این رویکرد به انسانها کمک می کند فراتر از تغییر دادن موقعیت عمل کنند. آنها قابلیت افراد را برای انجام کارهای متفاوت تقویت می کنند. الگوهای مهارتی رفتار بعد از یادگیری مهارتهای غنی سازی ارتباط تغییر کرده و روشهای کارآمد تر جایگزین آنها می شود . دورتی و باس تاکید می کنند که ارزشها و اخلاقیات زیر بنایی همه فعالیت هایی است که برای خانواده انجام می شود. همچنین ارزشها دارای عنصری ارزیابانه هستند، یعنی همچون اصولی برای انتخاب کردن بین حوزه های جایگزین فعالیت، عمل می کنند. مسئولیت درمانگر این است که اعتقادات زیر بنایی رویکرد درمانی غنی سازی ارتباط را به اطلاع مراجعین برساند تا آنها بتوانند صادقانه و آزادانه مشارکت و همکاری کنند. ۱-  همدلی  ۲- زبان و رابطه  ۳- بیان عاطفی ۴- پذیرش - رویکرد تجربه نگر / انسان گرا خانواده درمانی تجربه نگر / انسان گرا ماحصل فنون پدیدار شناختی ( گشتالت درمانی ، نقش گذاری روانی یا پسیکودرام ، درمان درمانجو مدار ، و جنبش گروههای رویارویی ) است که در میان رویکردهای درمانی انفرادی دهه ۱۹۶۰ شهرت خاصی یافته بودند. این شگردهای درمانی به جای حمایت از یک فن خاص روشهایی به شمار می آیند که بنا به تعریف منحصراً با یک درمانجو یا خانواده خاص جور بودند. تمامی درمانگرهای تجربه نگر / انسان گرا بر حق انتخاب آزاد، اراده آزاد و مخصوصاً قابلیت آدمی در علیت شخصی و خود شکوفایی تاکید می ورزند . این درمانگران اشخاصی فعال و غالباً خود فاش کننده اند که احتمالاً برای کمک به درمانجو جهت نیل هر چه بیشتر به احساسات ، حسها ، تخیلات ، و تجارب درونی شخصیشان از فنون و روشهای تحریک کننده مختلفی استفاده می کنند. درمانجو در طول درمان تشویق می شود تا نسبت به اینجا و اکنون ، و تجارب فعلی زندگی اش حساس باشد؛ انکار تکانه ها و فرو نشانی عواطف ، اموری نا کارآمد و مانع رشد تلقی می شود . خانواده درمانگرهای تجربه نگر رویکرد خود را با تعارضات و الگوهای رفتاری یگانه هر خانواده متناسب می سازند، هر چند آنها در حد امکان دقت می کنند که هیچ گونه فرض نظری از پیش تعیین شده ای را به خانواده تحمیل نکنند . ستیر به همراه آکرمن معمولاً در زمره اولین و پرجاذبه ترین رهبران این حوزه به شمار می آیند ، با اینکه ستیر به خاطر پیوند آغازینش با MRI طرفدار رویکرد پیام رسانی جلوه می کرد، اما چهارچوب انسان گرا را به رویکرد خویش اضافه کرد و شماری از فنون رشد افزا (مثلاً آگاهی حسی ، رقص ماساژ ، و فنون رویارویی گروهی ) را به منظور تحریک احساسها و تصریح الگوهای پیام رسانی خانواده به کار گرفت. ستیر (۱۹۸۶) در آخرین تالیفش رویکرد خود را « الگوی فرایند اعتبار یابی انسان » نامید ؛ در این رویکرد ، درمانگر و خانواده نیروی خود را به هم درمی آمیزند تا فرایند ذاتی افزایش سلامت روان را در خانواده به تحریک درآورند . عامل مهم دیگر در رشد و کمال فرد عبارت است از مثلث روان ، بدن و احساس . قسمتهای بدن غالبا از معنایی استعاری برخوردارند ،migna.irهر قسمت معمولا ارزشی مثبت یا منفی دارد که صاحبش ارزش آن را تعیین می کند . برخی محبوب هستند ، سایر قسمتها نامحبوب اند ، و برخی را نیز باید تحریک کرد . ستیز با استفاده از عملی که آن را ضیافت اندامها می نامند ، درمانجو را ترغیب می کند تا از این اجزا آگاهی یافته و یاد بگیرد که از آن ها « به شیوه هماهنگ و یکپارچه » استفاده کند . - رویکرد ساخت نگر : به طور اخص ، سادگی این نظریه درباره سازمان خانواده ، همراه با پژوهشهای مستند و رویکردهای خاص مداخله درمانی که سالوادور مینوچین و همکاران وی کرده اند ، باعث شده است که گروه کثیری از خانواده درمانگران طرفدار نظریه سیستمها ، دیدگاه ساختاری را انتخاب کنند . نقش درمانگر ساختاری آن است که شخصاً عامل تغییر باشند ، فعالانه با کل خانواده درگیر شود، چالش هایی به راه اندازد که تغییرات انطباقی را به وجود می آورند و هرگاه اعضای خانواده بکوشند که با پیامدهای حاصله کنار آیند آنها را حمایت و رهبری کند .   - تنظيم : عليرضا نوربخش - دانشجوي ارشد روان شناسي باليني