ميگنا : پايگاه خبری روانشناسی و بهداشت روان 23 دی 1400 ساعت 10:32 https://www.migna.ir/news/57030/اختلال-وسواس-کنترل-ناپذیر-می-دانید -------------------------------------------------- عنوان : از اختلال «وسواس کنترل ناپذیر» چه می‌دانید؟ -------------------------------------------------- یک روانشناس بالینی معتقد است: ما باید بپذیریم کنترل و توانایی تغییر در پدیده‌هایی که هنوز اتفاق نیفتاده اند را نداریم. کنترل ما بر همه چیز نسبی است و باید سهم خودمان را در این بخش از آن بپردازیم. متن : «اگه بلایی سر من بیاد، تکلیف بچه م چی می‌شه؟!»، «اگه تعدیل نیرو کنند و من هم جزوشون باشم، تکلیف زندگیم چی می‌شه؟!»، «اگه توی یکی از این مأموریت‌ها بلایی سر شوهرم بیاد، با یک بچه چه کار باید بکنم؟» و... . اگر خودتان یکی از افرادی نباشید که مدام دغدغه فکری شان نگرانی از آینده است، حتما دور و برتان یکی از این آدم‌ها را سراغ دارید، آدم‌هایی که می‌خواهند روی همه چیز کنترل کامل داشته باشند و، چون این قدرت و توانایی را ندارند، احساس درماندگی و ناتوانی شدید می‌کنند.   رضا زیبایی، روان‌شناس بالینی در این‌باره می‌گوید: این یک واقعیت است که ذهن ما ناخودآگاه ما را به سمت آینده و گذشته می‌برد. پدیده‌هایی خارج که از اکنون هستند و ما باید تمام تلاشمان را برای کنترل این سیر ذهنی بکنیم، سیر و سفری که به خودی خود اشکال ندارد، ولی وقتی قرار باشد زندگی روزمره را مختل و ما را گرفتار وسواس کند، یعنی دچار مشکل جدی شده ایم. در این مواقع معمولا مدام به دیگران باید و نباید می‌کنیم. برای نمونه، در همین شرایط کرونایی، اگر بخواهیم مدام درصدد کنترل همه چیز و همه کس باشیم تا بیماری را از خودمان دور کنیم، یعنی گرفتار وسواس شده ایم و باید تا قبل از اینکه مشکل کاری دستمان بدهد به فکر برطرف کردنش بیفتیم. راه برون رفت از این مشکل هم این است که بپذیریم ما کنترل و توانایی تغییر در پدیده‌هایی که هنوز اتفاق نیفتاده اند را نداریم. کنترل ما بر همه چیز نسبی است و باید سهم خودمان را در این بخش از آن بپردازیم. اگر بخواهم صریح صحبت کنم، باید بگویم توکل گمشده این بخش از زندگی ماست. یعنی تا نپذیریم قدرتی عظیم و لایتناهی ما را کنترل و راهبری می‌کند، به آرامش نمی‌رسیم. قدرت ما در عرض قدرت خداوند نیست که بخواهیم روی همه چیز کنترل داشته باشیم یا غم روز‌های نیامده را بخوریم و برای آن به فکر چاره باشیم. باید عادت کنیم از کنترل آینده و اضطراب درباره آن دست برداریم تا آرام بگیریم. همین طور به موازات آن، باید سعی کنیم از کنترل دیگران هم دست برداریم، همچنین از اینکه از همسرمان توقع داشته باشیم روی برخی اتفاقات یا آدم‌ها کنترل داشته باشد، مانند اینکه رفتار خانواده اش را درست کند، کاری که در حد توانایی او نیست و باعث تنش دائمی بین او، خانواده اش و ما می‌شود. اگر این توانایی را در خودمان می‌بینیم که رفتارهایمان را با هنجار‌های درست مقایسه کنیم و به نقاط ضعفمان پی ببریم و بعد درصدد رفع آن برآییم، مشکل حل شدنی است وگرنه حتما باید از یک فرد مجرب و البته بی طرف مانند یک روانشاس بخواهیم روی باور‌های اشتباه ما کار کند و آن‌ها را استخراج و بعد درمان کند وگرنه مشکل تا از پا درآوردن کامل ما در وجودمان ریشه می‌دواند. نتیجه اش هم ناگفته پیداست. یا دچار افسردگی شدید خواهیم شد یا وسواس کنترل ناپذیر.