ميگنا : پايگاه خبری روانشناسی و بهداشت روان 9 اسفند 1398 ساعت 12:57 https://www.migna.ir/news/49835/بررسی-ارتباط-مکتب-فرانکفورت-روان-کاوی-یک-نشست -------------------------------------------------- عنوان : بررسی ارتباط مکتب فرانکفورت و روان‌کاوی در یک نشست -------------------------------------------------- نشستی با موضوع «مکتب فرانکفورت و روان‌کاوی» با سخنرانی حسینعلی نوذری برگزار شد. متن : میگنا: حسینعلی نوذری - مترجم و مولف حوزه اندیشه - در جلسه دوم از سلسله نشست‌های میان‌رشته‌ای مرکز خدمات روان‌شناختی سیاووشان، درباره ارتباط مکتب فرانکفورت و روان‌کاوی چنین گفت: روان‌کاوی به عنوان یکی از اصلی‌ترین حوزه‌هایی که بر تاریخ اندیشه قرن بیستم اثری شگفت گذاشت و متحول‌کننده بود امروز مورد بررسی قرار می‌گیرد، به عنوان رویکردی نو و مدرن که یک قرن عمر دارد. اگر ما آغاز روان‌کاوی را با انتشار دکترین فروید درنظر بگیریم، عمر این شاخه از تفکر صد و چند سال است. چه در مقام نظریه و چه در مقام کاربست، عمر کوتاهی دارد، اما بسیار در همین عمر کوتاه بارور بوده و این باروری نتیجه تعامل و مراوده نظریه روان‌کاوی با حوزه‌های مختلف نظریه اجتماعی بوده است. او در ادامه اظهار کرد: در بعضی جاها منشأ تحولات جدی شده و در بعضی موارد هم تعاملات موازی با سایر حوزه‌ها داشته است. رابطه نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت و روان‌کاوی از همین نوع دوم است. اگرچه افت و خیزهایی هم داشته اما به زعم من نظریه روان‌کاوی از برخی جهات منشأ تحولات جدی در نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت بوده، هم در نسل اول و نسل دوم و از این باب اثر روان‌کاوی بر مکتب فرانکفورت و اثر مکتب فرانکفورت بر روان‌کاوی، به موازات هم پیش رفته‌ است. همان‌طور که مارتین جِی در کتاب «تخیل دیالکتیکی» در فصلی مشخص به ارتباط حوزه روان‌کاوی و نظریه انتقادی پرداخته است. این پژوهشگر ادامه داد: عنوانی که جی برای تعبیر نسبت این دو حوزه به کار می‌برد وصلت و ازدواج یا marriage است. این معنا را نظریه‌پردازان دیگری هم از او وام می‌گیرند. مثلا فِرِد راش مجموعه مقالاتی گردآوری می‌کند با عنوان The Cambridge Companion to Critical Theory که در آن به همین پیوند پرداخته است. در فصل چهارم این کتاب مقاله‌ای با عنوان «وصلت مارکس و فروید، نظریه انتقادی و روان‌کاوی» وجود دارد و آن‌جا با استفاده از آرای مارکوزه، هورکهایمر و هابرماس به بررسی نسبت روان‌کاوی و نظریه انتقادی پرداخته شده است. چرخش‌هایی که از نظریه‌های فروید صورت می‌گیرد و به اندیشه‌های فروم می‌رسد در آن مقاله مورد بررسی نویسنده قرار گرفته است. کاری هم هست اثر ادواردو مندیتا تحت عنوان مکتب فرانکفورت و دین The Frankfurt School on Religion که در آن‌جا هم نویسنده به این مضمون که می‌توان گفت علی‌رغم دیدگاه دافعه‌داری که مارکسیسم ارتدوکس نسبت به روان‌کاوی داشته، چطور بعدتر در مکتب فرانکفورت مارکسیسم و روان‌کاوی به هم پیوند می‌خورند. نوذری در ادامه افزود: با بررسی تاریخ تحول نظریات جامعه‌شناختی متوجه می‌شویم که نظریات جامعه‌شناختی پس از نظریه روانکاوی، نظیر آرای آنتونی گیدنز بعدها تحت تأثیر روان‌کاوی شکل گرفتند. تلاقی آرای مارکس و فروید به این برمی‌گردد که ما اساسا در نگرش مارکسیسم غربی یا مارکسیسم اروپایی نمی‌توانیم به‌طور قطعی برای مولفه‌هایی که در مارکسیسم ارتدوکسی نقش اساسی در تغییر و تحولات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی تعریف شده یعنی مناسبات تولید را مبنا و اصل قرار دهیم. او یادآور شد: نظریه روان‌کاوی سبب شد تا نظریه‌پردازان مارکسیستی از خود سوال کنند که باید برای مناسبات اقتصادی نقش اصلی قائل شویم یا اساسا مناسبات اقتصادی نقش فرعی دارند. در واقع سبب شد این سوال پیش بیاید که مسئله فرهنگ، زبان، سیاست و حوزه‌های دیگری مثل روان‌شناسی و روان‌کاوی کجا قرار می‌گیرند و از چه درجه اهمیتی برخوردارند؟ این ضرورت پس از نظریه روان‌کاوی برجسته شد؛ ضرورتی که تجلی بارز و جدی آن را در قالب تلقی‌ای که بعدها فروم از نظریات فروید تحت‌ عنوان روان‌شناسی اجتماعی social psychology داشت می‌توان پی گرفت. در واقع ظهور روان‌شناسی اجتماعی حاصل برآیند فردگرایی فرویدی و جمع‌گرایی مارکسی تلقی می‌شود و تلقی‌هایی که کسانی مثل اریک فروم و دیگران چه در زمانی که در پیوند با مکتب فرانکفورت بودند مطرح کردند و چه پس از آن بر همین اصل استوار است. همچنین در این نشست حسین مجتهدی - روان‌کاو و عضو هیات مدیره سیاووشان - به معرفی حسینعلی نوذری پرداخت و درباره پیوند تأثیر و تأثر روان‌کاوی و دانش اجتماعی صحبت کرد. در پایان این نشست نیز پرسش و پاسخ‌هایی در خصوص سخنرانی حسینعلی نوذری صورت گرفت.   حسینعلی نوذری استاد دانشگاه، پژوهشگر و نظریه‌پرداز حوزه علوم‌ سیاسی است. عمده شهرت او به علت پژوهش در نظریات یورگن هابرماس و ترجمه و بررسی آن در سال‌های اخیر است. حوزه عمده مطالعات او در حوزه نظریه انتقادی و مکتب فرانکفورت، مارکسیسم، پست‌مدرنیته، مدرنیته و تاریخچه احزاب سیاسی است. آثار زیادی از او به فارسی برگردان شده که مهم‌ترین آن‌ها، بازاندیشی تاریخ از کیت جنکینز، هابرماس: نظریه انتقادی و سلامت از گراهام اسکمبلر است.