ميگنا : پايگاه خبری روانشناسی و بهداشت روان 16 ارديبهشت 1397 ساعت 8:56 https://www.migna.ir/news/44191/امروز-6-م-ی-زادروز-فروید-بنیان-گذار-مکتب-روانکاوی -------------------------------------------------- عنوان : امروز 6 مِی؛ زادروز «فروید» بنیان‌گذار مکتب روانکاوی -------------------------------------------------- امروز 16 ارديبهشت برابر با 6 مي زادروز زیگموند فروید فیزیولوژیست و عصب‌شناس اتریشی و بنیان‌گذار مکتب روانکاوی در سال 1856ميلادي است. متن : ميگنا: زیگموند فروید به آلمانی: Sigmund Freud؛ (زاده ۶ مي ۱۸۵۶ - درگذشتهٔ ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۹) عصب‌شناس اتریشی است که پدر علم روانکاوی شناخته می‌شود. فروید در سال ۱۸۸۱ از دانشگاه وین پذیرش گرفت و سپس در زمینه‌های اختلالات مغزی و گفتاردرمانی و کالبدشناسی اعصاب میکروسکوپی در بیمارستان عمومی وین به تحقیق پرداخت. او به عنوان استاد دانشگاه در رشته نوروپاتولوژی در سال ۱۸۸۵ منصوب و در سال ۱۹۰۲ به عنوان پروفسور شناخته شد. در ایجاد روانکاوی و روش‌های بالینی برای روبرو شدن با علم آسیب‌شناسی روانی از طریق گفتگو بین بیمار و روانکاو فروید تکنیک‌هایی را مثل استفاده از تداعی آزاد (به روشی گفته می‌شود که در آن بیمار هرآن چه را به ذهنش خطور می‌کند، بیان می‌نماید) و همچنین کشف انتقال (فرایندی که در آن بیمار و روانشناس خاطرات کودکی خود را با هم درمیان می‌گذارند) و همچنین فرایند تحلیلی روانشناسی را ارائه کرد. بازتعریف فروید از تمایلات جنسی که شامل اشکال نوزادی هم می‌شد به او اجازه داد که عقده ادیپ (احساسات جنسی بچه نسبت به والدین جنس مخالف خود) را به عنوان اصل مرکزی نظریّه روانکاوی درآورد. تجزیه و تحلیل او از خود و رویاهای بیمارانش به عنوان یک آرزوی تحقق یافته او را به یک مدل برای تجزیه و تحلیل علائم بالینی و سازکار سرکوب رسانید و همچنین برای بسط نظریه خود مبنی بر اینکه ناخودآگاه یک مرکز برای ایجاد اختلال در خودآگاه است از آن استفاده کرد. فروید وجود زیست مایه (لیبیدو) را قطعی می‌دانست (به نظر او لیبیدو انرژی روانی -جنسی است. منبع آن اروس یعنی مجموع غرایز زندگی است. لیبیدو با مرگ میجنگد و می‌کوشد انسان را در هر زمینه به پیروزی برساند. این نیرو را شهوت نیز می‌نامند. زیست‌مایه بیش از هر چیز معنای جنسی دارد، متأسفانه سوءتفاهم بسیاری در مورد اغلب مفاهیم فرویدی وجود دارد، از جمله مفهوم «لیبیدو» که با شهوت یکی دانسته شده‌است یعنی «به فروید این‌طور نسبت می‌دهند که گویی او همه چیز را بر اساس س کس می‌دانسته‌ است» در حالیکه فروید «به جای کلمه عرفانی و شاعرانه عشق، کلمه تکنیکی تر و حرفه‌ای تر سکسوالیته را انتخاب کرد» «در حقیقت او بارها اعلام کرده که واژه‌های عشق، سکسوالیته، erotisme و Eros را معادل یکدیگر به کار می‌برد. liebe فرویدی معنای عشق، اشتیاق و ژویی سانس را در یک کلمه داراست.» انتقال یکی دیگر از مفاهیمی است که مورد سوءتفاهم واقع شده‌است. «فروید کشف کرد که سمپتوم به کمک انتقال قابل روانکاوی می‌شود. او همچنین کشف کرد که انتقال موتور روانکاوی و در عین حال سدی برای آن است. انتقال یک عشق است، یک عشق واقعی و هیچ عشق واقعی در صدد دست یافتن به دانش نیست… کار انتقال این است که چیزی برای تعبیر روانکاو باقی بگذارد.»   توسعه روانکاوی در ماه اکتبر سال ۱۸۸۵ فروید به پاریس رفت تا در یک فلوشیپ با جان مارتین شارلوت که یک نورولوژیست مشهور بود و در مورد خواب و هیپنوتیزم تحقیق می‌کرد شرکت کند. او بعداً از این تجربه به عنوان کاتالیزوری برای سوق دادن وی به سمت علم آسیب‌شناسی روانی و کاری با درآمد و بازار کار کمتر در تحقیقات عصب‌شناسی یاد می‌کند شارلوت متخصص در مطالعات خواب و هیپنوتیزم و استعداد افراد برای هیپنوتیزم شدن بود. او بارها بر روی بیماران مختلف در حضور حضار روی صحنه اقدام به این کار کرده بود. در یک جلسه خصوصی در سال ۱۸۸۶ فروید شروع به استفاده هیپنوتیزم در کلینیک خود کرد او از رویکرد و تکنیک همکار خود شارلوت استفاده کرد، جوزف بروئر، در روش هیپنوتیزمی که با روش فرانسوی متفاوت بود مطالعه‌ای داشت که نتیجه‌ای در برنداشت. روش درمانی بروئر بر روی یک بیمار نشانه بر اثبات روش فروید بود.   مرگ در اواسط سپتامبر ۱۹۳۹ سرطان سقف دهان فروید باعث درد فزایندهٔ شدیدی برای او شد و به او اعلام شد که غیرقابل عمل جراحی است آخرین کتابی که وی خواند، چرم ساغری اثر بالزاک، باعث بروز سستی در او شد و چند روز بعد، او پیش پزشکش رفت. دوست و همکار او، ماکس شور، ابعاد بیماری او را برای او توضیح داده‌بود. فروید: «تو قرارداد ما را به‌خاطر داری؛ وقتی که زمانش رسید من را تنها نگذاری. الان چیزی به‌جز زجر باقی نمانده و اصلاً منطقی نیست.» وقتی که شور خاطرنشان کرد که قرارشان یادش نرفته، فروید گفت که ممنونم، و بعد با آنا دربارهٔ آن گلدان حاوی خاکستر فروید و همسرش صحبت کرد و گفت که اگر آنا فکر می‌کند که کار درستی است کار را تمام کند. آنا فروید می‌خواست که مرگ پدرش را به تعویق بیندازد، اما شور او را متقاعد کرد که زنده نگه‌داشتن فروید بی‌فایده است، و بالاخره در تاریخ‌های ۲۱ و ۲۲ سپتامبر تزریق دوزهای معینی از مرفین باعث مرگ فروید در ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۹ شد. سه روز بعد از مرگ فروید، جسد او در شمال لندن سوزانده شد. سخنرانی مراسم تشییع جنازه توسط ارنست جونز و نویسندهٔ اتریشی، اشتفان تسوایگ ایراد شد بعدها خاکستر فروید به پایه‌ای که توسط پسرش ارنست برای گلدانی عتیقه‌ای که فروید از پرنس بناپارت دریافت کرده بود و آن را سال‌ها در اتاق مطالعه خود در وین داشت طراحی شده بود تبدیل شد بعد از اینکه همسر فروید در سال ۱۹۵۱ مرد خاکستر او هم در این گلدان گذاشته شد.