استرس و موفقیت
از آنجایی که افسردگی و مانیا اغلب با نشانه های تردید یا قضاوت ضعیف همراه است کار برنامه ریزی، دشوار می شود. در این شرایط یکی از دوستان یا اعضای خانواده ممکن است بتواند در این رهگذر بسیار موثر واقع شود. حصول اطمینان از اینکه شخص داروهای تجویز شده را مصرف می کند یا طبق قرار قبلی به پزشک یا درمانگر رجوع می نماید می تواند به سرعت بهبودی کمک نماید. اما اگر این راهنمایی به گونه ای باشد که احساس کند به خواسته ها و ارزشهای او بهای لازم داده نمی شود، مشکلاتی به وجود می آید. در صورت امکان می توان با یکی از افراد خانواده یا یکی از نزدیکان شخص در این زمینه مشورت نمود.
دوستان و نزدیکان فرد باید معیاری برای سالم بودن شخص معالجه شده داشته باشند، یکی از راههای مهم برای رسیدن به این موضوع ، سوال از او و شنیدن نظر اوست . اما اشکال این طرز برخورد این است که فرد بهبود یافته از اینکه می بیند رفتارش مورد قبول دیگران قرارنگرفته ، ناراحت می شود.
بيائيم با پذيرش اينگونه افراد وبرخوردي منطقي و دوستانه به بهبود دوستانمان كمك كنيم .
7 باور غلط روانشناسان روانشناسان هم همچون ديگر مردم عصباني ميشوند، اما از شيوههاي سالم براي ابراز آن بهره مي گيرند .در بين عامه مردم باورهاي غلطي شكل گرفته كه تعدادي از اين باورها ناشي از اعتقاد غلط گذشتگان و تعدادي از آنها ناشي از فقر دانش و ميزان همنوايي بالا در ميان مردم است كه البته اين باورهاي غلط در زمينه هاي گوناگون به چشم مي خورد و زمينه ساز بسياري از كج انديشي ها و تصميم هاي غلط در زندگي بسياري از ماست.
وقتي عامه مردم درباره همه چيز و خارج از حيطه تخصص خود حكم صادر كنند، بستر بي اعتمادي فراهم مي شود .
1. راه مقابله با استرس چیست؟ كنترل استرس آموزش كنترل استرس یك فرآیند سه بخشی است: نخست نشانه ها و علت ها را تشخیص می دهید. سپس مهارت های كنترل را می آموزید و در مرحله سوم، می آموزید كه آن مهارت ها را چگونه به كار ببرید. چگونگی برخورد شما با استرس به منشاء آن بستگی دارد: اگر علت آن مسئله ای خارج از كنترل شماست، تنها چاره می تواند آموزشِ پذیرش باشد. در مواقع دیگر، مهارت های برخورد با آن می توانند به شما كمك كنند كه وضعیت را تغییر دهید. برای كنترل استرس، چهار دسته از مهارت ها باید آموخته شوند:
1- مهارت های آگاهی 2- مهارت های پذیرش 3- مهارت های برخورد 4- مهارت های عملی بیاموزید كه گاهی شكست را تجربه كنید. زمانی كه مشكلی برایتان پیش می آید، به نظرمی رسد می خواهید چیزی را كه اصلاً درحیطه اختیارات شما نیست، كنترل كنید. سعی كنید با روش های گوناگون خود را آرام سازید. برای مدارا با نگرانی ها، همواره این عبارت را به خاطر داشته باشید: " هیچگاه به تنهایی ، ناراحت و نگران نباش. مشكلت را با دیگری در میان گذار. " انزوا و زانوی غم به بغل گرفتن سبب می گردد تا نگرانی ها تشدید شوند. اگر علت ناراحتی خود را برای فرد دیگری شرح دهید، یقیناً می توانید به حقیقت و عمق مسائل پی ببرید. با این كارحتی می آموزید كه چگونه با خود نیز صحبت كنید. با استفاده از روش روان درمانی " شناختی"، شخص تمامی عادت های فكری اش را بازآموزی می كند و به جای اینكه افكاری منفی مانند " من به آخرخط رسیده ام" را به مغز خود راه دهد، تفكرات پرثمر و به عبارتی " مثبت اندیشی " را می آموزد. اگر به مشاهده و بررسی افكار ناخود آگاه خود بپردازید، می توانید دیدگاهی را كه همواره برای شما غصه و افسردگی به دنبال دارد، اصلاح كنید. باید آغاز كنید و سعی كنید و به طور مداوم تمرین نمایید. در واقع باید گفت:" روان درمانیِ شناختی، طناب نجاتی است كه با قلاب حقیقت، انسان را از گودال نگرانی ها نجات می بخشد." یك شیوه مؤثر دیگر، دقت در منش افرادی است كه به طور طبیعی در برابر استرس مقاوم هستند.
بعضی افراد تبعات آزار دهنده ی بیماری، فوت نزدیكان و اسارت و شكنجه را با آرامش عجیبی پشت سر می گذارند. این افراد در یك چیز مشترك هستند و آن شیوه برخورد و توجیه خوش بینانه آنان نسبت به مسائل زندگی است. آنها تمایل دارند بیشتر، موضوعات مقطعی را مورد توجه قرار دهند تا این كه فكر خود را به مسائل گسترده مشغول سازند.
در واقع این افراد مسائل زندگی را به گونه خاصی تعبیر و تفسیر می كنند و آنها را به شكل موقتی و اختصاصی می بینند تا دائمی و فراگیر. به علاوه ایشان با فعالیت های مثبت برای خود كسب اعتبار می كنند ، درحالی كه ناتوانی شان را به خارج نسبت می دهند. به عبارت دیگر ویژگی های شخصیتی مردمان مقاوم در برابر فشارهای روانی، در قالب سه واژه تعهد، كنترل و مبارزه جویی خلاصه شده است. كنارآمدن با استرس
وقایع استرس زا ، مردم را از نظر هیجانی، شناختی و فیزیولوژیك تحت تأثیر قرار می دهند. مردم آثار زیان آور استرس زاها را با راهبردهای " كنار آمدن " كاهش می دهند.
كنار آمدن یعنی هر نوع تلاش، سالم یا ناسالم، هوشیار یا ناهوشیار برای جلوگیری ، یا از بین بردن ، یا ضعیف كردن استرس زاها، یا تحمل كردن اثرات آنها است به طوری كه حداقل آسیب رسانی را داشته باشد. برای غلبه برنگرانی های روزمره ، به كار بستن موارد زیر توصیه می شود:
- در برابر مسائل زندگی حالت مثبتی داشته باشید. به آرامی از جای خود برخیزید. قدم بزنید. با دوستان خود مشورت كنید و تا می توانید نگرانی ها را از خود دور كنید. با خودتان گفتگو كنید تا بتوانید راحت تر مشكلات را پذیرا باشید. یك شخصیت " مقاوم به استرس" پرورش دهید.
- با خدای خود راز و نیاز كنید. به پیش بروید و قدرتی را كه متعلق به خداست به او واگذارید كه او خود ، امور را كنترل می كند. افرادی كه همیشه حمله می كنند و هل می دهند خیلی كمتر از انسان های آرام و مؤمن به موفقیت می رسند. - نفس عمیق بكشید وهوا را به آرامی خارج كنید. این كار، شما را موقتاً آرام می سازد. - با دیگران ارتباط برقرار نمایید. عدم ارتباط مناسب با دیگران، ریشه بسیاری ازمشكلات مانند سوء تفاهم و احساسات جریحه دارشده است. - ورزش كنید. یك بدن سالم بهتر می تواند در برابر آثار استرس مقاومت كند. ورزش یك اثر آرام كننده دارد كه پس از پایان آن تا مدتی به طول می انجامد. ورزش هوازی ( آیروبیك) به مدت 20 دقیقه سبب آزاد شدن مواد شیمیایی به نام اندورفین از مغز می گردد كه استرس را كاهش می دهد. ورزش های غیرهوازی كششی نیز آرامش دهنده هستند ، زیرا سبب تنفس عمیق و حالت روحانی می شوند. این ورزش ها مناسب ترند: راه رفتن، شنا، دوی آهسته، دوچرخه سواری، نرمش همراه با حركات موزون. - از یك برنامه سلامتی كاملاً متعادل شامل تغذیه خوب و خواب كافی پیروی نمایید. - همراه با خانواده خود غذا را مصرف كنید. - مصرف قند، نمك و غذاهای چرب را كاهش دهید و میوه و سبزیجات بیشتری بخورید. - از تغییرات بزرگ ناگهانی در زندگی خود اجتناب كنید. - وقتتان را تنظیم نمایید و به زندگی خود سامان دهید. بسیاری از نگرانی های روزمره درارتباط با بی نظمی هستند. - به انجام كارهای مورد علاقه خود بپردازید. گوش سپردن به موسیقی ، نگرانی و تنش را كاهش می دهد. مشكلاتتان را در جعبه ی كهنه وسایلتان بیندازید و بخندید و بخندید. به سرگرمی هایی نظیر نقاشی، آشپزی، باغبانی و شركت در فعالیت های اجتماعی توجه كنید. - به اخبار ناخوشایند توجه نكنید . شاید گاهی لازم باشد تا با صدای بلند گریه كنید. در این مواقع خیلی راحت اشك بریزید تا تخلیه شوید. - دیگران را دوست بدارید. شوخی كردن از بهترین روشهایی است كه می تواند در مقابل نگرانی های روزمره آن را به كار بست. حتی در سخت ترین لحظات نیز "خندیدن" ، مؤثر خواهد بود. خود را درگیر مسائل كوچك و بی اهمیت نسازید و با دیدی جامع به قضایا بنگرید تا مشكلات بزرگ در نظرتان ناچیز جلوه نمایند. گروهی از دانشمندان متخصص روان شناسی از كشورهای آلمان و ایتالیا "خندیدن" را بهترین وسیله برای حفظ سلامتی، از بین بردن افسردگی و بالاخره بهتر شدن كار قلب انسان به مردم جهان توصیه می كنند. نتایج پژوهش ها و مطالعات دانشمندان آلمانی و ایتالیایی درباره فواید بی شمار خنده در آخرین شماره مجله معتبر" علوم طبیعی " به چاپ رسیده است. به موجب مندرجات مجله، خنده های از ته دل بر آمده ، حتی به دانشجویان ، در فهم و درك بهتر و بیشتر دروس دانشگاهی كمك خواهد كرد. دانشمندان به خصوص خندیدن یك سره و بدون قطع و وصل را توصیه می كنند كه به بازتر شدن عروق قلب و كاركردن این عضو حیاتی بدن می انجامد. به عقیده پژوهشگران آلمانی و ایتالیایی كه سالها درباره ی فواید خندیدن تحقیق كرده اند، خندیدن به بیشتر شدن اعتماد به نفس فرد نیز كمك می كند و سبب می شود آدمهای كمرو و خجالتی رفته رفته از شرّ این عارضه ی رنج آور خلاصی پیدا كنند. شوخی می نوعی راهبرد ( استراتژی) كنار آمدن با استرس نیز باشد. شوخی می تواند روشی برای تخلیه كردن تنش ناشی از استرس باشد، ممكن است مردم برای پنهان كردن افسردگی شان واقعاً بخندند. چون شوخی، به خاطر رهایی از ناهماهنگی رخ می دهد و نه به خاطر تنش ایجاد شده. این عقیده كه شوخی، تنش را با خنده می پوشاند، پذیرفتنی نیست. برعكس شوخی به این دلیل كارساز است كه به شخص این امكان را می دهد تا واقعیت را به گونه ای از نظر اجتماعی پذیرفتنی و نسبتاً معقول بیان كند. - از روشهای آسوده سازی اعصاب ( ریلكس كردن) استفاده كنید و راه های مقابله با تنش های خارجی را به كمك مراقبه (Meditation) و سایر تمرینات آسوده سازی بیاموزید. این تمرینات می توانند ترشح هورمون استرس را كاهش دهند و به كم شدن ضربان قلب و فشارخون كمك نمایند. ماساژ پاها نیز روش مؤثر دیگری برای رفع تنش ها می باشد. روش های بسیار دیگری مانند یوگا، بازخورد زیستی ( بیوفیدبك) و موسیقی درمانی هم وجود دارند كه در مقابله با استرس مؤثر واقع می شوند. اگر استرس همچنان روبه افزایش بود، از پزشك خود و سایر افراد و دوستان كمك بگیرید. كمك خواستن نشانه ضعف نیست. شاید مصرف داروهای آرام بخش ( با تجویزپزشك) مورد نیاز باشد. به هیچ وجه برای كاهش استرس از سیگار یا مواد مخدر استفاده نكنید و مواظب باشید تا از چاله به چاه نیفتید. در یك كلام می توان گفت هرچیزی كه احساس كنترل درونی را در ما پرورش دهد ، به ما اجازه می دهد تا یك قربانی محض نباشیم و همیشه آمادگی مقابله با حوادث را داشته باشیم. بنابراین باید یاد بگیریم كه استرس را كنترل نماییم و از همین امروز برنامه های كاهش استرس را شروع كنیم.
استرس چیست؟ و چه چیزهایی استرس نامیده نمی شوند؟ عموماً استرس ناشی از لزوم سازگاری جسمانی، روانی، و هیجانی ما با تغییرات است. منظور از «تغییرات» صرفاً فرایندهای منفی نیست. برای مثال ، اگر پس از مدت ها کار کردن در یک اداره به شما ، ترفیع شغلی خاصی داده شود که منتظر آن می بودید، از گرفتن این ترفیع خوشحال و هیجان زده می شوید، اما اگر این ترفیع زمانی به شما داده شود که انتظار آن را نداشته باید یا خود را سزاوار گرفتن آن ندانید از بروز چنین تغییری دچار اضطراب و ناراحتی خواهید شد. استرس در حد کم بسیار مفید است چون نه تنها سبب به وجود آمدن علاقه و انگیزه در زندگی ما می شود، بلکه باعث ایجاد اعتماد به نفس نیز می گردد. نمی توانیم بگوییم تغییرات عادی که در زندگی ما پیش می آیند کاملاً بی ضرر هستند، بلکه برای ایجاد نظم و ادامه ی زندگی بهتر ما باید قدرت سازگاری خود را دائماً بهبود بخشیم. هنگامی که ما با تغییراتی مواجه می شویم و با آنها دست و پنجه نرم می کنیم به مرور مقاوم تر می شویم، اما زمانی که تغییرات شدیدی در زندگی ما رخ می دهد و یا تأثیر منفی زیادی در برهه ای خاص بر زندگی ما می گذارد، قابلیت سازگاری ما بیش از اندازه آسیب می بیند و کاهش می یابد.
طولانی بودن استرس و ناتوانی در سازگاری مناسب با آن منجر به خستگی بدنی شده و امکان ابتلا به بیماری قلبی و کلیوی را افزایش می دهد.
همه ی ما نیازمند توازن جسمانی و هیجانی هستیم؛ هنگامی که احساس خوشحالی و راحتی می کنیم این توازن برقرار است، اما زمانی که تغییرات ناخوشایندی برایمان پیش می آید، این توازن به خطر می افتد. به منظور ایجاد مجدد توازن، ما معمولاً عکس العمل های خاصی از خود نشان می دهیم که هانس سلیه (HANS SELYE ) در کتاب خود به نام استرس زندگی از این عکس العمل ها به عنوان نشانه های انطباق عمومی (G.A.S) یاد کرده است. بلافاصله پس از مواجهه یک فرد با عوامل استرس زا، نشانه های انطباق عمومی در فرد ظاهر می شود. اولین مرحله، اعلام خطر است که در این مرحله بدن با افزایش فشارخون ، ترشح آدرنالین و کشیدگی عضلات ، آماده ی مقابله با موقعیت به وجود آمده، می گردد. دومین مرحله، مقاومت (RESISTENCE STAGE ) نامیده می شود، که در طی آن، تمام عکس العمل های جسمانی و روانی افزایش می یابد تا فرد بتواند برای مقابله با عوامل استرس زا آماده شود. البته هر فرد تا حد معینی قدرت تحمل و مقاومت در برابر عوامل استرس زا را دارد و بعد شخص وارد سومین مرحله که فرسودگی (EXHAUSTION ) نام دارد، می شود.
تصور این مسئله چندان دور از ذهن نیست، که اگر مدت زمان مقاومت شما در برابر عوامل استرس زا به درازا کشیده شود، توان شما تحلیل می رود و بیمار خواهید شد. اگر شما مجبور باشید هر روز با یک رئیس پُر توقع رو به رو می شوید که همیشه در حال انتقاد است و هیچ گاه لب به تشویق نمی گشاید ، نهایتاً از پای در خواهید آمد. اگر شما ملزم به نگهداری یکی از خویشاوندان بیمار یا علیل خود باشید و این کار را به تنهایی انجام دهید، خود شما به زودی دچار بیماری جسمی یا روحی خواهید شد. به طور کلی، اگر استرس برای مدت طولانی و به طور دائم وجود داشته باشد باعث بروز ناراحتی هیجانی و جسمانی می شود.
هنگامی که فرد در اثر عوامل استرس زا به مرحله ی سوم می رسد، یعنی، واقعاً دچار مشکل اساسی و معضل شده است، حتی اگر نشانه های مرحله ی اول و دوم را نادیده گرفته باشد. اگرچه اصطلاح «اعلام خطر» در فرد به معنی شروع آمادگی آگاهانه در برابر تغییرات تهدید کننده است، اما وجود این مرحله چندان هم الزامی نیست، زیرا در این مرحله بدن و مغز آماده ی عکس العمل هستند و این آمادگی کاملاً ناآگاهانه و خود به خودی است و می تواند به سادگی اتفاق بیفتد.
استرس در حد کم بسیار مفید است چون نه تنها سبب به وجود آمدن علاقه و انگیزه در زندگی ما می شود، بلکه باعث ایجاد اعتماد به نفس نیز می گردد.
استرس اصطلاح و موضوع عینی و معینی نیست، حتی اگر شما بتوانید به بهترین شکل استرس را تعریف نمایید، باز هم برای توضیح آن از امور غیر عینی، همچون احساس ناراحتی جسمی یا روحی کمک خواهید گرفت.
تعریف ذهنی از استرس روشن می سازد که استرس مترادف و هم معنای کار محوله یا انجام مسئولیت های متعدد نیست، زیرا در این صورت هیچ کس را نمی توان یافت که زندگی عاری از استرس داشته باشد. اگرچه افرادی هستند که کارهای زیاد و مسئولیت های بزرگی بر عهده ی آنان است، اما دچار استرس نمی شوند و با مسائل به خوبی کنار می آیند. استرس نه تنها خود ناشی از شرایطی است که ما با آن مواجه هستیم، بلکه تا حدودی نیز زاییده ی نگرش خاص ما در برخورد با آن موقعیت است. از همین رو، می توان گفت افراد متفاوت، عکس العمل های مختلفی در برابر استرس از خود نشان می دهند. درست مثل این که در قطاری باشید که مسافران زیادی دارد، ناگهان قطار بین دو ایستگاه متوقف می شود. اگر در آن لحظه به مسافران توجه کنید، عده ای را بی تفاوت، عده ای را ناراحت و تعدادی از مسافران را هم مضطرب و نگران خواهید یافت.
از نظر فیزیکی رویداد یکسانی در مورد بروز استرس برای همه ی ما اتفاق می افتد. به محض این که با شرایط استرس زا برخورد می کنیم، پاسخ اولیه ی ما در مقابل استرس به صورت «جنگ و گریز» آشکار می شود. در این وضعیت، میزان تنفس افزایش می یابد (امکان استفاده ی مغز و عضلات از اکسیژن اضافی)، ضربان قلب افزایش می یابد، فشارخون بالا می رود، قند و چربی بیشتری برای تولید انرژی اضافی به درون رگ ها آزاد می شود، انقباض عضلانی بیشتر شده، بزاق دهان کم می شود و میزان تعریق بدن افزایش می یابد. تمام حواس ما فعال می گردند و آدرنالین و کورتیزول به منظور آمادگی هر چه بهتر در بدن آزاد می شوند. این پاسخ های فیزیولوژیکی خودکار بسیار مفید بوده و برای ما چون اعلام وضعیت خطر است؛ به عنوان مثال، هنگامی که خانه ی ما آتش می گیرد بروز این واکنش ها باعث می شود که ما به سرعت از موقعیت خطر بگریزیم. برای مثال، اگر شما به ملاقات مهمی که فردا در محل کارتان خواهید داشت فکر کنید، واکنش های خودکاری در شما ایجاد می شود که نمایانگر این است که شما با مشکلی مواجه شده اید. در مثال اول، انرژی اضافی بدن در مسیر مفیدی به کار می افتد، اما در مثال دوم، انرژی تولید شده جایی برای مصرف شدن ندارد؛ بنابراین، همان طور که نشسته اید و به ملاقات فردا فکر می کنید هورمون های مربوط به استرس در سراسر بدنتان پراکنده می شوند – لذا شما در تمام بدنتان حالت آماده باش را حس می کنید. در برخی از افراد در چنین مواردی ترشح اسید معده زیاد می شود که در صورت ادامه ی آن ، احتمال بروز زخم معده در آنان افزایش می یابد. همچنین طولانی بودن استرس و ناتوانی در سازگاری مناسب با آن منجر به خستگی بدنی شده و امکان ابتلا به بیماری قلبی و کلیوی را افزایش می دهد. خلاصه-
استرس، ناشی از نیاز ما به ایجاد توازن در مقابل تغییرات است. - استرس در حد کم لازم و ضروری است. - سه مرحله ی استرس عبارت اند از: اعلام خطر، مقاومت و فرسودگی. - بعضی افراد با ویژگی های خاص فردی بیشتر از افراد دیگر دچار استرس می شوند. - استرس در درازمدت منجر به بیماری جسمی و روانی می شود. - متعاقب عکس العمل بدن به استرس، واکنش های فیزیولوژیکی خاصی در فرد ایجاد می شود که آن واکنش ها به ما در سازگاری هر چه بهتر با موقعیت های مخاطره آمیز کمک کنند. - حتی فکر کردن به یک مسئله ی خاص نیز می تواند، باعث ایجاد واکنش های فیزیولوژیکی مربوط به استرس شود. شادي، گمشده در اختلالات رواني عموم كارشناسان سلامت روان بر نقش و اهميت شادكامي در زندگي تاكيد كرده و آن را از مهمترين علل ارتقاي سلامت روان در افراد جامعه ميدانند؛ با اين حال، به نظر ميرسد شادي، حلقه مفقوده سلامت روان در جامعه ماست؛ جامعهاي كه در آن، روشها و بهانههاي گوناگوني براي گريستن به رسميت شناختهشده، اما روشهاي ابراز شادماني، بسيار محدود و مبهم است.هفته پيش، دكتر محمدرضا خدايي، رئيس بيمارستان رازي، با اشاره به اينكه اختلالات رواني ساده ميتوانند زمينه بروز بيماريهاي رواني را ايجاد كنند، گفت: كاهش شادي در جامعه از مهمترين علل بروز اين اختلالات رواني است و بايد تلاش كنيم شادي و اميد را در جامعه تقويت كنيم.او در گفتوگو با ايرنا افزود: متاسفانه در جامعه ما ارتباطات چهره به چهره كمتر شده و اين روابط جاي خود را به ارتباطات اينترنتي دادهاند و همين امر باعث شده كه روز به روز بر شيوع اختلالات رواني افزوده شود.اما باوجود نقش غيرقابل انكار شادكامي در زندگي آيا ميتوان صرفا كاهش يا نبود آن را از مهمترين علل بروز بيماريهاي رواني دانست؟ دكتر كوثر سيمياريان، مسئول نشريه بينالمللي روانشناسي ايران، در پاسخ به اين سؤال همشهري و با اشاره به اين كه مسلما شادكامي در جلوگيري از بروز بسياري از بيماريها موثر است، ميگويد: اينطور نيست كه بگوييم نبودن شادي، فرد را كاملا در خطر بروز بيماريهاي رواني قرار ميدهد، چون در خيلي از جوامع شاهديم افراد كمتر از خود واكنش شادي را بروز ميدهند، اما مبتلا به اختلالات رواني هم نيستند. وي با تاكيد بر اين كه نبايد اينطور بيان كنيم كه كاهش شادي از مهمترين علل بروز اختلالات رواني است، بلكه بهتر است بگوييم شادكامي و اختلالات رواني همبستگي بالايي نسبت به هم دارند، ادامه ميدهد: تحقيقات نشان دادهاند كه شاد بودن مسلما در كاهش استرس، اضطراب و افسردگي بسيار موثر است، چون شادي و خنده منجر به كاهش هورمون آدرنالين و هيدروكورتيزون شده و استرس را كاهش ميدهد و علاوه بر اين، خنده يك حالت ورزش براي بدن هم هست، يعني ميتوان گفت حالت نرم دويدن را دارد و روي تمام واكنشهاي بدن تاثير ميگذارد.مطالعات روانشناسى نشان مىدهد شادى يك حالت روانى است كه پس از برآورده شدن اميال انسانى ايجاد مىشود و شامل 3 جزء است: فراوانى و ميزان عاطفه مثبت، ميانگين رضايتمندى در يك دوره و فقدان احساسات منفى مانند افسردگى و اضطراب.دكتر سيمياريان ضمن اشاره به تحقيقات انجام شده در رابطه با شادي و نقش آن در سلامت جسم ميگويد: مطالعات نشان دادهاند فشار خون و ناراحتيهاي قلبي در نتيجه شادي بهبود مييابند؛ مثلا در يكي از مطالعات كساني كه در اثر فشار خون بالا مجبور به مصرف روزانه 2 عدد قرص فشار خون بودند، در نتيجه افزايش شادي تعداد مصرف اين قرصشان تقريبا به صفر رسيد.مطالعات در كشورهاي غربي نشان ميدهد در دهه 1950 مردم روزانه 18 دقيقه ميخنديدند ولي الان مردم روزي كمتر از 6 دقيقه ميخندند و همين امر موجب شده كه تحملشان در تحمل سختيها كم شود و ديدشان نسبت به امور زندگي منفي شود.به گفته مسئول نشريه بينالمللي روانشناسي ايران، نكته فراموششده اين است كه امروزه نوع شادى كردن بين برخى از مردم بسيار سطحى و زودگذر شده به گونهاى كه آنها بعد از تمام شدن لحظههاى شادى، باز هم در غم خود فرو مىروند! در عين حال روانشناسان معتقدند كه تا به حال آنقدر كه به بيماريها و اختلالات رواني پرداخته شده و براي آنها انواع و اقسام درمانهاي دارويي و غير دارويي در نظر گرفته شده است، به وجه ديگر سلامت روان، يعني همان احساس شادي در زندگي به اندازه كافي پرداخته نشده است. دكتر مهرداد متين راد، روانشناس و عضو هيات علمي دانشگاه آزاد اسلامي نيز با تاكيد بر اين كه در حال حاضر شادكامي يكي از اركان وجود سلامت روان در جامعه است، به همشهري ميگويد: كسي كه از بهداشت رواني بالا برخوردار است، مسلما انسان شادي است و برعكس؛ اشكال كار بيشتر در روانشناسي سنتي است كه حوزه روانشناسي مثبتگرا را با پرداختن به بيماريهاي رواني كاملا در حاشيه قرار داد چون در اين روي سكه از روانشناسي اين ديدگاه وجود دارد كه شادكامي در زندگي يك ضرورت انكارناپذير است. دكتر متينراد نيز تاكيد ميكند كه نبود شادي را نميتوان از مهمترين علل بروز اختلالات رواني دانست ولي هم ميتواند علت سلامت روان باشد و هم معلول آن. وي علاوه بر شادكامي به همبستههاي ديگر سلامت روان اشاره كرده و ادامه ميدهد: يكي از همبستههاي شادي، خندهدرماني است كه منهاي تاثيرات فيزيولوژيكي كه خنده دارد و ميتواند منجر به ترشح سروتونين شده و احساس شادي را افزايش دهد، احساس تهديد هم در اين شرايط كاهش مييابد.او اضافه ميكند: علاوه بر اين، هيجانات هم يكي ديگر از همبستههاي مهم سلامت روان هستند.هيجان غم و شادي در اين ميان با هم مغايرند و همزمان با هم نميتوانند وجود داشته باشند؛ يعني كسي كه آگاهانه شاد است، مسلما نميتواند غمگين باشد و برعكس كسي كه هيجان منفي دارد، بدنش در حالت دفاع و جنگ و گريز قرار ميگيرد و اين سبب ميشود كه اثرات منفي شامل استرس افزايش يافته و بدن آسيبپذير شود. شناخت هم، در علم روانشناسي با سلامتي همبستگي بالايي دارد. دكتر متين راد معتقد است: كسي كه ميتواند زندگي خود را كنترل كرده و هدايت امور را بر عهده بگيرد طبعا شادكامتر از كسي است كه با شناخت منفي از پس هدايت امور خود بر نميآيد و اساسا شناختها وقتي مثبت هستند، جسم را نيز به سمت مثبت هدايت ميكنند.البته در اين رابطه نظريهاي وجود دارد كه انسانها در شرايط مختلف محيطي هيجانهاي مختلفي را تجربه ميكنند و اين باز تاكيدكننده همين مساله است كه هيجانات منفي برعكس هيجانات مثبت استرس را افزايش داده و در نتيجه شادي را از زندگي فرد بيرون ميكنند. عضو هيات علمي دانشگاه آزاد اسلامي به پژوهشهاي متعددي كه در رابطه با شادي و نقش آن در سلامت روان انجام شده، اشاره ميكند و ميگويد: يكي از اين پژوهشها تمام تحقيقات در مورد شادكامي در زندگي انسانها را مورد بررسي قرار داده و نتيجه آن اين بوده است كه در تمام دنيا مردم به جاي وجود 10 درجه شادي در زندگي، مردم فقط 6 درجه از آن را تجربه ميكنند.اما در اين ميان آيا ميتوان گفت خانوادههايي كه در آنها روابط خشك و رسمي وجود دارد، به طوري كه همين چارچوب خاص احساس شادي را در زندگي آنها كمرنگ كرده، اختلالات رواني بيشتري را تجربه ميكنند؟به طور كلي اينطور نيست كه بگوييم در خانوادههايي كه پيرو قوانين رسمي و خاصي هستند و يا در چارچوب سنتي و بستهتري هستند، شادي كمتري را تجربه ميكنند و اين امر اصلا نميتواند پايه علمي داشته باشد چون به طور واضحي تحقيقات ثابت كردهاند كه حتي در اين گونه خانوادهها درجات ارتقاء سلامت روان خيلي بيشتر از خانوادههاي ديگر است و اختلالات رواني به مراتب در آنها كمتر ديده ميشود. دكتر متين راد توضيح ميدهد: اين اتفاق معمولا در خانوادههاي طردكننده كه بيش از حد در اختيار فرزندان هستند، بيشتر ديده ميشود، چون به طور كلي يكي از عناصر سلامت روان، احساس جريان داشتن در زندگي و سيال بودن است و در خانوادههايي كه اين احساس از بين رفته و يك هدايتگر مثبت وجود ندارد، شادكامي از بين رفته و جاي خود را به انواع و اقسام بيماريهاي رواني ميدهد.
آدم موفق چه کسی است؟ موفقیت،بزرگترین آرزوی بشر تعریف موفقیت:
بیشتر دانشمندان و نویسندگان سعی کردهاند تعریف جامع و کاملی از موفقیت ارائه دهند تا مورد استفاده همگان قرار گیرد، اما شمار فراوان این تعاریف خود موجب گردیده است که تا به حال توصیف دقیق و مشخصی از این کلمه در دست نباشد و در واقع ندانیم که اصولاً موفقیت چیست و ما دستیابی به چه چیزهایی را موفقیت مینامیم. یکی از دلایل عمده ی تعدد تعاریف موفقیت، برداشتهای گوناگونی بوده که از این مفهوم شده است. بسا افرادی که به دلیل دستیابی به خواستههایشان، خود را موفق و کامیاب میپندارند، امّا این موفقیت از نظر دیگران چندان ارزش و اعتباری ندارد. و یا افرادی هستند که احساس میکنند، موفق شدهاند ولی وقتی واقعاً در آن تفکر میکنند، میبینند پدیده ی فوق واقعاً، آن موفقیتی که فکر میکردند نیست. بنابراین موفقیت امری نسبی بوده و هرگز تعریف واحدی به خود نمیپذیرد. «آرامش و اطمینان، بهترین موفقیت است» آلفرد اوستن در نظر اکثریت مردم فرد موفق کسی است که به آرزوهای خود رسیده و در درون،احساس رضایت خاطر دارد، که این خود حاصل تلاش و کوشش مداوم در زندگی میباشد. البته این را هم باید دانست که هیچکس واقعاً موفق نیست، مگر آنکه خوشبخت باشد و خوشبخت کسی است که کاری مفید و با ارزش انجام دهد. میتوان گفت موفقیت به مفهوم برخورداری از بسیاری مواهب است، از جمله: رفاه نسبی در زندگی، کسب احترام، بزرگی و عزّت در محیط کار و در عرصه ی اجتماع، رهایی از نگرانی، سرخوردگی و شکست. موفقیت یا کامیابی هدف زندگی است، هر انسانی خواهان موفقیت بوده و طالب بهترین چیزهایی میباشد که از روزگار میتواند بدست آورد. نخستین و بهترین ایستگاه آن است که از هم اکنون خود را در شمار افراد منتخبی قرار دهید که میخواهند از روزگار کام ستانند. موفقیت، جریان مداومی است که ضمن آن مشتاق و آرزومند توفیقهای بیشتری هستیم. و در واقع راه موفقیت همیشه در دست ساختن است. موفقیت پیش رفتن در مسیر است، نه به نقطه ی پایان رسیدن. موفقیت واقعی چیست؟
کوشیدن، جستن، یافتن و هرگز تسلیم نشدن راز موفقیت واقعی است؛ که اگر به آن دست یابیم با تمام وجود احساس رضایت خواهیم کرد. در این سلسله مقالات به هفت اقدام اشاره می کنیم که با انجام آنها به موفقیت واقعی میتوان دست یافت: در این مقاله به بحث نیروهای درونی می پردازیم. 1- نیروهای درونی خود را آزاد کنید: امام علی (ع) میفرماید: آیا میپنداری که جسم کوچکی هستی، در حالی که در درون تو جهان بزرگی نهفته است. لحظاتی با خود خلوت کنید، در چشمه ی صاف و فراوان اندیشهها، غرق شوید و نیروهای عظیم و حیاتبخش خود را در نظر آورید! کاوشها و پژوهشهای عصر حاضر در مورد انسان حاکی از آن است که برخلاف آنچه تصور میکنند، انسانها، کم یا بیش دارای منابع و ذخایر بالقوه و خداداد مشابهی هستند و از این لحاظ تفاوت فاحشی بین آنها وجود ندارد. عدهای این استعداد و ذخایر را در وجود خویش کشف میکنند و با بکار بستن آن به نتایج عظیم و شگرفی دست مییابند و عدهای دیگر از تواناییهای بالقوه ی خود استفاده نکرده و آنرا با خود به گور میبرند. تفاوت انسانهای موفق جهان با سایر افراد در همین است.
نیروهای آشکار و پنهانی که در درون انسان وجود دارد و متناسب با شرایط محیطی خاص، از طریق نظام عصبی واکنش نشان میدهند عبارتند از: شعور و آگاهی، قدرت جسمانی، عشق و علاقه، نبوغ و خلاقیّت، ایمان، پشتکار، خشم، شهوت، کینه، اعتماد به نفس، اراده، شادی و نشاط، غم و اندوه، ضعف و کسالت، اضطراب و نگرانی، حساسیت، کنجکاوی، مهر و محبت و ... هر یک از این نیروها همانند یک بردار، دارای شدت و جهت معینی هستند که اندازه و جهت آن در افراد مختلف و در حالتهای گوناگون با یکدیگر تفاوت دارد. این نیروها نیز فعال نیستند و تأثیر چندانی در رفتارها ندارند. فرآیند مجموع این نیروهاست که روحیه و عملکرد انسان را شکل میدهد و او را وادار به بازتاب در مقابل عوامل محیطی میکند. اگر این نیروها تحت تأثیر محرکها با شرایط ویژهای آزاد و همسو شوند، نیروی عظیمی پدید میآید که دارای انرژی خارقالعادهای است و انسان را بسیار نیرومند میکند به طوری که قادر خواهد بود حتی بعضی از کارهای غیرممکن را، ممکن کند. اگر همسو شدن نیروها در جهت مثبت باشد، انرژی بیکران آزاد خواهد شد و انسان را در جهت مثبت به منظور سازندگی حرکت میدهد و اگر این نیروها به هر دلیل و تحت هر شرایطی در جهت منفی و مخالف، همسو شوند، آنگاه همین نیروی عظیم در جهت تخریب و نابودی انسان عمل میکند. سستی و تنبلی، افسردگی و کسالت روحی، خشم و خشونت، کشتار دستهجمعی، قتل عام و بسیاری از رویدادهای دیگر، از همین قبیل است. «موفقیت همیشه با ذهنیتهای مثبت ایجاد میگردد و زاییده ی آن است.» شاه آبادی «وین دایر» در تشریح تصویر یک شخصیت سالم مینویسد: «داشتن انرژی سرشار و قابل ملاحظه، از ویژگیهای شخصیت سالم است. شور زندگی در وجودش موج میزند. عشق و اشتیاق، انرژی پر قلیانی را در او متمرکز میکند و او را به چنین تکاپو وا میدارد. ساعات کمی را به خواب اختصاص میدهد و مفهوم بیحوصلگی و کسالت را نمیفهمد. مجموعه رویدادهای زندگیاش، حاصل احساسات، اندیشهها، تلاشها و فرصتهاست، حتی اگر در زندان باشد، فکر خود را بطور بدیهی بکار میاندازد تا با استفاده از اوقات، از فلج شدن شور و شوقش نسبت به زندگی جلوگیری کند.» پس نتیجه میگیریم که اگر این نیروها به طور سازنده و مثبت با یکدیگر جمع شوند، چگونه به خدمت انسان در میآیند. حال وقت آن است که ابتدا این نیروها را آزاد کرده، سپس در جهت مثبت بکار گیریم. با این کار، نیروی درونی ما بسیار قدرتمند میشود و قادر خواهیم بود اختیار زندگی و سرنوشت خویش را در قلمرو ممکنها بدست گیریم. امام علی (ع) میفرماید: درد تو از توست، ولی تو بدان بصیرت نداری و درمان تو نیز در درون توست، لیکن تو بدان آگاهی نداری.
در دیدگاه حضرت علی (ع) انسان تمامی هستی را در درون خویش دارد ولی بدان آگاهی و شعور ندارد. انسان بالقوه قادر است بر اسرار عالم امکان، آگاهی یافته و نسبت به آنها علم حضوری پیدا کند. منبع:کتاب تکنولوژی و مهندسی فکر - نویسنده:دکتر محمد علی حقیقی
دوستان و نزدیکان فرد باید معیاری برای سالم بودن شخص معالجه شده داشته باشند، یکی از راههای مهم برای رسیدن به این موضوع ، سوال از او و شنیدن نظر اوست . اما اشکال این طرز برخورد این است که فرد بهبود یافته از اینکه می بیند رفتارش مورد قبول دیگران قرارنگرفته ، ناراحت می شود.
بيائيم با پذيرش اينگونه افراد وبرخوردي منطقي و دوستانه به بهبود دوستانمان كمك كنيم .
7 باور غلط روانشناسان روانشناسان هم همچون ديگر مردم عصباني ميشوند، اما از شيوههاي سالم براي ابراز آن بهره مي گيرند .در بين عامه مردم باورهاي غلطي شكل گرفته كه تعدادي از اين باورها ناشي از اعتقاد غلط گذشتگان و تعدادي از آنها ناشي از فقر دانش و ميزان همنوايي بالا در ميان مردم است كه البته اين باورهاي غلط در زمينه هاي گوناگون به چشم مي خورد و زمينه ساز بسياري از كج انديشي ها و تصميم هاي غلط در زندگي بسياري از ماست.
وقتي عامه مردم درباره همه چيز و خارج از حيطه تخصص خود حكم صادر كنند، بستر بي اعتمادي فراهم مي شود .
1. راه مقابله با استرس چیست؟ كنترل استرس آموزش كنترل استرس یك فرآیند سه بخشی است: نخست نشانه ها و علت ها را تشخیص می دهید. سپس مهارت های كنترل را می آموزید و در مرحله سوم، می آموزید كه آن مهارت ها را چگونه به كار ببرید. چگونگی برخورد شما با استرس به منشاء آن بستگی دارد: اگر علت آن مسئله ای خارج از كنترل شماست، تنها چاره می تواند آموزشِ پذیرش باشد. در مواقع دیگر، مهارت های برخورد با آن می توانند به شما كمك كنند كه وضعیت را تغییر دهید. برای كنترل استرس، چهار دسته از مهارت ها باید آموخته شوند:
1- مهارت های آگاهی 2- مهارت های پذیرش 3- مهارت های برخورد 4- مهارت های عملی بیاموزید كه گاهی شكست را تجربه كنید. زمانی كه مشكلی برایتان پیش می آید، به نظرمی رسد می خواهید چیزی را كه اصلاً درحیطه اختیارات شما نیست، كنترل كنید. سعی كنید با روش های گوناگون خود را آرام سازید. برای مدارا با نگرانی ها، همواره این عبارت را به خاطر داشته باشید: " هیچگاه به تنهایی ، ناراحت و نگران نباش. مشكلت را با دیگری در میان گذار. " انزوا و زانوی غم به بغل گرفتن سبب می گردد تا نگرانی ها تشدید شوند. اگر علت ناراحتی خود را برای فرد دیگری شرح دهید، یقیناً می توانید به حقیقت و عمق مسائل پی ببرید. با این كارحتی می آموزید كه چگونه با خود نیز صحبت كنید. با استفاده از روش روان درمانی " شناختی"، شخص تمامی عادت های فكری اش را بازآموزی می كند و به جای اینكه افكاری منفی مانند " من به آخرخط رسیده ام" را به مغز خود راه دهد، تفكرات پرثمر و به عبارتی " مثبت اندیشی " را می آموزد. اگر به مشاهده و بررسی افكار ناخود آگاه خود بپردازید، می توانید دیدگاهی را كه همواره برای شما غصه و افسردگی به دنبال دارد، اصلاح كنید. باید آغاز كنید و سعی كنید و به طور مداوم تمرین نمایید. در واقع باید گفت:" روان درمانیِ شناختی، طناب نجاتی است كه با قلاب حقیقت، انسان را از گودال نگرانی ها نجات می بخشد." یك شیوه مؤثر دیگر، دقت در منش افرادی است كه به طور طبیعی در برابر استرس مقاوم هستند.
بعضی افراد تبعات آزار دهنده ی بیماری، فوت نزدیكان و اسارت و شكنجه را با آرامش عجیبی پشت سر می گذارند. این افراد در یك چیز مشترك هستند و آن شیوه برخورد و توجیه خوش بینانه آنان نسبت به مسائل زندگی است. آنها تمایل دارند بیشتر، موضوعات مقطعی را مورد توجه قرار دهند تا این كه فكر خود را به مسائل گسترده مشغول سازند.
در واقع این افراد مسائل زندگی را به گونه خاصی تعبیر و تفسیر می كنند و آنها را به شكل موقتی و اختصاصی می بینند تا دائمی و فراگیر. به علاوه ایشان با فعالیت های مثبت برای خود كسب اعتبار می كنند ، درحالی كه ناتوانی شان را به خارج نسبت می دهند. به عبارت دیگر ویژگی های شخصیتی مردمان مقاوم در برابر فشارهای روانی، در قالب سه واژه تعهد، كنترل و مبارزه جویی خلاصه شده است. كنارآمدن با استرس
وقایع استرس زا ، مردم را از نظر هیجانی، شناختی و فیزیولوژیك تحت تأثیر قرار می دهند. مردم آثار زیان آور استرس زاها را با راهبردهای " كنار آمدن " كاهش می دهند.
كنار آمدن یعنی هر نوع تلاش، سالم یا ناسالم، هوشیار یا ناهوشیار برای جلوگیری ، یا از بین بردن ، یا ضعیف كردن استرس زاها، یا تحمل كردن اثرات آنها است به طوری كه حداقل آسیب رسانی را داشته باشد. برای غلبه برنگرانی های روزمره ، به كار بستن موارد زیر توصیه می شود:
- در برابر مسائل زندگی حالت مثبتی داشته باشید. به آرامی از جای خود برخیزید. قدم بزنید. با دوستان خود مشورت كنید و تا می توانید نگرانی ها را از خود دور كنید. با خودتان گفتگو كنید تا بتوانید راحت تر مشكلات را پذیرا باشید. یك شخصیت " مقاوم به استرس" پرورش دهید.
- با خدای خود راز و نیاز كنید. به پیش بروید و قدرتی را كه متعلق به خداست به او واگذارید كه او خود ، امور را كنترل می كند. افرادی كه همیشه حمله می كنند و هل می دهند خیلی كمتر از انسان های آرام و مؤمن به موفقیت می رسند. - نفس عمیق بكشید وهوا را به آرامی خارج كنید. این كار، شما را موقتاً آرام می سازد. - با دیگران ارتباط برقرار نمایید. عدم ارتباط مناسب با دیگران، ریشه بسیاری ازمشكلات مانند سوء تفاهم و احساسات جریحه دارشده است. - ورزش كنید. یك بدن سالم بهتر می تواند در برابر آثار استرس مقاومت كند. ورزش یك اثر آرام كننده دارد كه پس از پایان آن تا مدتی به طول می انجامد. ورزش هوازی ( آیروبیك) به مدت 20 دقیقه سبب آزاد شدن مواد شیمیایی به نام اندورفین از مغز می گردد كه استرس را كاهش می دهد. ورزش های غیرهوازی كششی نیز آرامش دهنده هستند ، زیرا سبب تنفس عمیق و حالت روحانی می شوند. این ورزش ها مناسب ترند: راه رفتن، شنا، دوی آهسته، دوچرخه سواری، نرمش همراه با حركات موزون. - از یك برنامه سلامتی كاملاً متعادل شامل تغذیه خوب و خواب كافی پیروی نمایید. - همراه با خانواده خود غذا را مصرف كنید. - مصرف قند، نمك و غذاهای چرب را كاهش دهید و میوه و سبزیجات بیشتری بخورید. - از تغییرات بزرگ ناگهانی در زندگی خود اجتناب كنید. - وقتتان را تنظیم نمایید و به زندگی خود سامان دهید. بسیاری از نگرانی های روزمره درارتباط با بی نظمی هستند. - به انجام كارهای مورد علاقه خود بپردازید. گوش سپردن به موسیقی ، نگرانی و تنش را كاهش می دهد. مشكلاتتان را در جعبه ی كهنه وسایلتان بیندازید و بخندید و بخندید. به سرگرمی هایی نظیر نقاشی، آشپزی، باغبانی و شركت در فعالیت های اجتماعی توجه كنید. - به اخبار ناخوشایند توجه نكنید . شاید گاهی لازم باشد تا با صدای بلند گریه كنید. در این مواقع خیلی راحت اشك بریزید تا تخلیه شوید. - دیگران را دوست بدارید. شوخی كردن از بهترین روشهایی است كه می تواند در مقابل نگرانی های روزمره آن را به كار بست. حتی در سخت ترین لحظات نیز "خندیدن" ، مؤثر خواهد بود. خود را درگیر مسائل كوچك و بی اهمیت نسازید و با دیدی جامع به قضایا بنگرید تا مشكلات بزرگ در نظرتان ناچیز جلوه نمایند. گروهی از دانشمندان متخصص روان شناسی از كشورهای آلمان و ایتالیا "خندیدن" را بهترین وسیله برای حفظ سلامتی، از بین بردن افسردگی و بالاخره بهتر شدن كار قلب انسان به مردم جهان توصیه می كنند. نتایج پژوهش ها و مطالعات دانشمندان آلمانی و ایتالیایی درباره فواید بی شمار خنده در آخرین شماره مجله معتبر" علوم طبیعی " به چاپ رسیده است. به موجب مندرجات مجله، خنده های از ته دل بر آمده ، حتی به دانشجویان ، در فهم و درك بهتر و بیشتر دروس دانشگاهی كمك خواهد كرد. دانشمندان به خصوص خندیدن یك سره و بدون قطع و وصل را توصیه می كنند كه به بازتر شدن عروق قلب و كاركردن این عضو حیاتی بدن می انجامد. به عقیده پژوهشگران آلمانی و ایتالیایی كه سالها درباره ی فواید خندیدن تحقیق كرده اند، خندیدن به بیشتر شدن اعتماد به نفس فرد نیز كمك می كند و سبب می شود آدمهای كمرو و خجالتی رفته رفته از شرّ این عارضه ی رنج آور خلاصی پیدا كنند. شوخی می نوعی راهبرد ( استراتژی) كنار آمدن با استرس نیز باشد. شوخی می تواند روشی برای تخلیه كردن تنش ناشی از استرس باشد، ممكن است مردم برای پنهان كردن افسردگی شان واقعاً بخندند. چون شوخی، به خاطر رهایی از ناهماهنگی رخ می دهد و نه به خاطر تنش ایجاد شده. این عقیده كه شوخی، تنش را با خنده می پوشاند، پذیرفتنی نیست. برعكس شوخی به این دلیل كارساز است كه به شخص این امكان را می دهد تا واقعیت را به گونه ای از نظر اجتماعی پذیرفتنی و نسبتاً معقول بیان كند. - از روشهای آسوده سازی اعصاب ( ریلكس كردن) استفاده كنید و راه های مقابله با تنش های خارجی را به كمك مراقبه (Meditation) و سایر تمرینات آسوده سازی بیاموزید. این تمرینات می توانند ترشح هورمون استرس را كاهش دهند و به كم شدن ضربان قلب و فشارخون كمك نمایند. ماساژ پاها نیز روش مؤثر دیگری برای رفع تنش ها می باشد. روش های بسیار دیگری مانند یوگا، بازخورد زیستی ( بیوفیدبك) و موسیقی درمانی هم وجود دارند كه در مقابله با استرس مؤثر واقع می شوند. اگر استرس همچنان روبه افزایش بود، از پزشك خود و سایر افراد و دوستان كمك بگیرید. كمك خواستن نشانه ضعف نیست. شاید مصرف داروهای آرام بخش ( با تجویزپزشك) مورد نیاز باشد. به هیچ وجه برای كاهش استرس از سیگار یا مواد مخدر استفاده نكنید و مواظب باشید تا از چاله به چاه نیفتید. در یك كلام می توان گفت هرچیزی كه احساس كنترل درونی را در ما پرورش دهد ، به ما اجازه می دهد تا یك قربانی محض نباشیم و همیشه آمادگی مقابله با حوادث را داشته باشیم. بنابراین باید یاد بگیریم كه استرس را كنترل نماییم و از همین امروز برنامه های كاهش استرس را شروع كنیم.
استرس چیست؟ و چه چیزهایی استرس نامیده نمی شوند؟ عموماً استرس ناشی از لزوم سازگاری جسمانی، روانی، و هیجانی ما با تغییرات است. منظور از «تغییرات» صرفاً فرایندهای منفی نیست. برای مثال ، اگر پس از مدت ها کار کردن در یک اداره به شما ، ترفیع شغلی خاصی داده شود که منتظر آن می بودید، از گرفتن این ترفیع خوشحال و هیجان زده می شوید، اما اگر این ترفیع زمانی به شما داده شود که انتظار آن را نداشته باید یا خود را سزاوار گرفتن آن ندانید از بروز چنین تغییری دچار اضطراب و ناراحتی خواهید شد. استرس در حد کم بسیار مفید است چون نه تنها سبب به وجود آمدن علاقه و انگیزه در زندگی ما می شود، بلکه باعث ایجاد اعتماد به نفس نیز می گردد. نمی توانیم بگوییم تغییرات عادی که در زندگی ما پیش می آیند کاملاً بی ضرر هستند، بلکه برای ایجاد نظم و ادامه ی زندگی بهتر ما باید قدرت سازگاری خود را دائماً بهبود بخشیم. هنگامی که ما با تغییراتی مواجه می شویم و با آنها دست و پنجه نرم می کنیم به مرور مقاوم تر می شویم، اما زمانی که تغییرات شدیدی در زندگی ما رخ می دهد و یا تأثیر منفی زیادی در برهه ای خاص بر زندگی ما می گذارد، قابلیت سازگاری ما بیش از اندازه آسیب می بیند و کاهش می یابد.
طولانی بودن استرس و ناتوانی در سازگاری مناسب با آن منجر به خستگی بدنی شده و امکان ابتلا به بیماری قلبی و کلیوی را افزایش می دهد.
همه ی ما نیازمند توازن جسمانی و هیجانی هستیم؛ هنگامی که احساس خوشحالی و راحتی می کنیم این توازن برقرار است، اما زمانی که تغییرات ناخوشایندی برایمان پیش می آید، این توازن به خطر می افتد. به منظور ایجاد مجدد توازن، ما معمولاً عکس العمل های خاصی از خود نشان می دهیم که هانس سلیه (HANS SELYE ) در کتاب خود به نام استرس زندگی از این عکس العمل ها به عنوان نشانه های انطباق عمومی (G.A.S) یاد کرده است. بلافاصله پس از مواجهه یک فرد با عوامل استرس زا، نشانه های انطباق عمومی در فرد ظاهر می شود. اولین مرحله، اعلام خطر است که در این مرحله بدن با افزایش فشارخون ، ترشح آدرنالین و کشیدگی عضلات ، آماده ی مقابله با موقعیت به وجود آمده، می گردد. دومین مرحله، مقاومت (RESISTENCE STAGE ) نامیده می شود، که در طی آن، تمام عکس العمل های جسمانی و روانی افزایش می یابد تا فرد بتواند برای مقابله با عوامل استرس زا آماده شود. البته هر فرد تا حد معینی قدرت تحمل و مقاومت در برابر عوامل استرس زا را دارد و بعد شخص وارد سومین مرحله که فرسودگی (EXHAUSTION ) نام دارد، می شود.
تصور این مسئله چندان دور از ذهن نیست، که اگر مدت زمان مقاومت شما در برابر عوامل استرس زا به درازا کشیده شود، توان شما تحلیل می رود و بیمار خواهید شد. اگر شما مجبور باشید هر روز با یک رئیس پُر توقع رو به رو می شوید که همیشه در حال انتقاد است و هیچ گاه لب به تشویق نمی گشاید ، نهایتاً از پای در خواهید آمد. اگر شما ملزم به نگهداری یکی از خویشاوندان بیمار یا علیل خود باشید و این کار را به تنهایی انجام دهید، خود شما به زودی دچار بیماری جسمی یا روحی خواهید شد. به طور کلی، اگر استرس برای مدت طولانی و به طور دائم وجود داشته باشد باعث بروز ناراحتی هیجانی و جسمانی می شود.
هنگامی که فرد در اثر عوامل استرس زا به مرحله ی سوم می رسد، یعنی، واقعاً دچار مشکل اساسی و معضل شده است، حتی اگر نشانه های مرحله ی اول و دوم را نادیده گرفته باشد. اگرچه اصطلاح «اعلام خطر» در فرد به معنی شروع آمادگی آگاهانه در برابر تغییرات تهدید کننده است، اما وجود این مرحله چندان هم الزامی نیست، زیرا در این مرحله بدن و مغز آماده ی عکس العمل هستند و این آمادگی کاملاً ناآگاهانه و خود به خودی است و می تواند به سادگی اتفاق بیفتد.
استرس در حد کم بسیار مفید است چون نه تنها سبب به وجود آمدن علاقه و انگیزه در زندگی ما می شود، بلکه باعث ایجاد اعتماد به نفس نیز می گردد.
استرس اصطلاح و موضوع عینی و معینی نیست، حتی اگر شما بتوانید به بهترین شکل استرس را تعریف نمایید، باز هم برای توضیح آن از امور غیر عینی، همچون احساس ناراحتی جسمی یا روحی کمک خواهید گرفت.
تعریف ذهنی از استرس روشن می سازد که استرس مترادف و هم معنای کار محوله یا انجام مسئولیت های متعدد نیست، زیرا در این صورت هیچ کس را نمی توان یافت که زندگی عاری از استرس داشته باشد. اگرچه افرادی هستند که کارهای زیاد و مسئولیت های بزرگی بر عهده ی آنان است، اما دچار استرس نمی شوند و با مسائل به خوبی کنار می آیند. استرس نه تنها خود ناشی از شرایطی است که ما با آن مواجه هستیم، بلکه تا حدودی نیز زاییده ی نگرش خاص ما در برخورد با آن موقعیت است. از همین رو، می توان گفت افراد متفاوت، عکس العمل های مختلفی در برابر استرس از خود نشان می دهند. درست مثل این که در قطاری باشید که مسافران زیادی دارد، ناگهان قطار بین دو ایستگاه متوقف می شود. اگر در آن لحظه به مسافران توجه کنید، عده ای را بی تفاوت، عده ای را ناراحت و تعدادی از مسافران را هم مضطرب و نگران خواهید یافت.
از نظر فیزیکی رویداد یکسانی در مورد بروز استرس برای همه ی ما اتفاق می افتد. به محض این که با شرایط استرس زا برخورد می کنیم، پاسخ اولیه ی ما در مقابل استرس به صورت «جنگ و گریز» آشکار می شود. در این وضعیت، میزان تنفس افزایش می یابد (امکان استفاده ی مغز و عضلات از اکسیژن اضافی)، ضربان قلب افزایش می یابد، فشارخون بالا می رود، قند و چربی بیشتری برای تولید انرژی اضافی به درون رگ ها آزاد می شود، انقباض عضلانی بیشتر شده، بزاق دهان کم می شود و میزان تعریق بدن افزایش می یابد. تمام حواس ما فعال می گردند و آدرنالین و کورتیزول به منظور آمادگی هر چه بهتر در بدن آزاد می شوند. این پاسخ های فیزیولوژیکی خودکار بسیار مفید بوده و برای ما چون اعلام وضعیت خطر است؛ به عنوان مثال، هنگامی که خانه ی ما آتش می گیرد بروز این واکنش ها باعث می شود که ما به سرعت از موقعیت خطر بگریزیم. برای مثال، اگر شما به ملاقات مهمی که فردا در محل کارتان خواهید داشت فکر کنید، واکنش های خودکاری در شما ایجاد می شود که نمایانگر این است که شما با مشکلی مواجه شده اید. در مثال اول، انرژی اضافی بدن در مسیر مفیدی به کار می افتد، اما در مثال دوم، انرژی تولید شده جایی برای مصرف شدن ندارد؛ بنابراین، همان طور که نشسته اید و به ملاقات فردا فکر می کنید هورمون های مربوط به استرس در سراسر بدنتان پراکنده می شوند – لذا شما در تمام بدنتان حالت آماده باش را حس می کنید. در برخی از افراد در چنین مواردی ترشح اسید معده زیاد می شود که در صورت ادامه ی آن ، احتمال بروز زخم معده در آنان افزایش می یابد. همچنین طولانی بودن استرس و ناتوانی در سازگاری مناسب با آن منجر به خستگی بدنی شده و امکان ابتلا به بیماری قلبی و کلیوی را افزایش می دهد. خلاصه-
استرس، ناشی از نیاز ما به ایجاد توازن در مقابل تغییرات است. - استرس در حد کم لازم و ضروری است. - سه مرحله ی استرس عبارت اند از: اعلام خطر، مقاومت و فرسودگی. - بعضی افراد با ویژگی های خاص فردی بیشتر از افراد دیگر دچار استرس می شوند. - استرس در درازمدت منجر به بیماری جسمی و روانی می شود. - متعاقب عکس العمل بدن به استرس، واکنش های فیزیولوژیکی خاصی در فرد ایجاد می شود که آن واکنش ها به ما در سازگاری هر چه بهتر با موقعیت های مخاطره آمیز کمک کنند. - حتی فکر کردن به یک مسئله ی خاص نیز می تواند، باعث ایجاد واکنش های فیزیولوژیکی مربوط به استرس شود. شادي، گمشده در اختلالات رواني عموم كارشناسان سلامت روان بر نقش و اهميت شادكامي در زندگي تاكيد كرده و آن را از مهمترين علل ارتقاي سلامت روان در افراد جامعه ميدانند؛ با اين حال، به نظر ميرسد شادي، حلقه مفقوده سلامت روان در جامعه ماست؛ جامعهاي كه در آن، روشها و بهانههاي گوناگوني براي گريستن به رسميت شناختهشده، اما روشهاي ابراز شادماني، بسيار محدود و مبهم است.هفته پيش، دكتر محمدرضا خدايي، رئيس بيمارستان رازي، با اشاره به اينكه اختلالات رواني ساده ميتوانند زمينه بروز بيماريهاي رواني را ايجاد كنند، گفت: كاهش شادي در جامعه از مهمترين علل بروز اين اختلالات رواني است و بايد تلاش كنيم شادي و اميد را در جامعه تقويت كنيم.او در گفتوگو با ايرنا افزود: متاسفانه در جامعه ما ارتباطات چهره به چهره كمتر شده و اين روابط جاي خود را به ارتباطات اينترنتي دادهاند و همين امر باعث شده كه روز به روز بر شيوع اختلالات رواني افزوده شود.اما باوجود نقش غيرقابل انكار شادكامي در زندگي آيا ميتوان صرفا كاهش يا نبود آن را از مهمترين علل بروز بيماريهاي رواني دانست؟ دكتر كوثر سيمياريان، مسئول نشريه بينالمللي روانشناسي ايران، در پاسخ به اين سؤال همشهري و با اشاره به اين كه مسلما شادكامي در جلوگيري از بروز بسياري از بيماريها موثر است، ميگويد: اينطور نيست كه بگوييم نبودن شادي، فرد را كاملا در خطر بروز بيماريهاي رواني قرار ميدهد، چون در خيلي از جوامع شاهديم افراد كمتر از خود واكنش شادي را بروز ميدهند، اما مبتلا به اختلالات رواني هم نيستند. وي با تاكيد بر اين كه نبايد اينطور بيان كنيم كه كاهش شادي از مهمترين علل بروز اختلالات رواني است، بلكه بهتر است بگوييم شادكامي و اختلالات رواني همبستگي بالايي نسبت به هم دارند، ادامه ميدهد: تحقيقات نشان دادهاند كه شاد بودن مسلما در كاهش استرس، اضطراب و افسردگي بسيار موثر است، چون شادي و خنده منجر به كاهش هورمون آدرنالين و هيدروكورتيزون شده و استرس را كاهش ميدهد و علاوه بر اين، خنده يك حالت ورزش براي بدن هم هست، يعني ميتوان گفت حالت نرم دويدن را دارد و روي تمام واكنشهاي بدن تاثير ميگذارد.مطالعات روانشناسى نشان مىدهد شادى يك حالت روانى است كه پس از برآورده شدن اميال انسانى ايجاد مىشود و شامل 3 جزء است: فراوانى و ميزان عاطفه مثبت، ميانگين رضايتمندى در يك دوره و فقدان احساسات منفى مانند افسردگى و اضطراب.دكتر سيمياريان ضمن اشاره به تحقيقات انجام شده در رابطه با شادي و نقش آن در سلامت جسم ميگويد: مطالعات نشان دادهاند فشار خون و ناراحتيهاي قلبي در نتيجه شادي بهبود مييابند؛ مثلا در يكي از مطالعات كساني كه در اثر فشار خون بالا مجبور به مصرف روزانه 2 عدد قرص فشار خون بودند، در نتيجه افزايش شادي تعداد مصرف اين قرصشان تقريبا به صفر رسيد.مطالعات در كشورهاي غربي نشان ميدهد در دهه 1950 مردم روزانه 18 دقيقه ميخنديدند ولي الان مردم روزي كمتر از 6 دقيقه ميخندند و همين امر موجب شده كه تحملشان در تحمل سختيها كم شود و ديدشان نسبت به امور زندگي منفي شود.به گفته مسئول نشريه بينالمللي روانشناسي ايران، نكته فراموششده اين است كه امروزه نوع شادى كردن بين برخى از مردم بسيار سطحى و زودگذر شده به گونهاى كه آنها بعد از تمام شدن لحظههاى شادى، باز هم در غم خود فرو مىروند! در عين حال روانشناسان معتقدند كه تا به حال آنقدر كه به بيماريها و اختلالات رواني پرداخته شده و براي آنها انواع و اقسام درمانهاي دارويي و غير دارويي در نظر گرفته شده است، به وجه ديگر سلامت روان، يعني همان احساس شادي در زندگي به اندازه كافي پرداخته نشده است. دكتر مهرداد متين راد، روانشناس و عضو هيات علمي دانشگاه آزاد اسلامي نيز با تاكيد بر اين كه در حال حاضر شادكامي يكي از اركان وجود سلامت روان در جامعه است، به همشهري ميگويد: كسي كه از بهداشت رواني بالا برخوردار است، مسلما انسان شادي است و برعكس؛ اشكال كار بيشتر در روانشناسي سنتي است كه حوزه روانشناسي مثبتگرا را با پرداختن به بيماريهاي رواني كاملا در حاشيه قرار داد چون در اين روي سكه از روانشناسي اين ديدگاه وجود دارد كه شادكامي در زندگي يك ضرورت انكارناپذير است. دكتر متينراد نيز تاكيد ميكند كه نبود شادي را نميتوان از مهمترين علل بروز اختلالات رواني دانست ولي هم ميتواند علت سلامت روان باشد و هم معلول آن. وي علاوه بر شادكامي به همبستههاي ديگر سلامت روان اشاره كرده و ادامه ميدهد: يكي از همبستههاي شادي، خندهدرماني است كه منهاي تاثيرات فيزيولوژيكي كه خنده دارد و ميتواند منجر به ترشح سروتونين شده و احساس شادي را افزايش دهد، احساس تهديد هم در اين شرايط كاهش مييابد.او اضافه ميكند: علاوه بر اين، هيجانات هم يكي ديگر از همبستههاي مهم سلامت روان هستند.هيجان غم و شادي در اين ميان با هم مغايرند و همزمان با هم نميتوانند وجود داشته باشند؛ يعني كسي كه آگاهانه شاد است، مسلما نميتواند غمگين باشد و برعكس كسي كه هيجان منفي دارد، بدنش در حالت دفاع و جنگ و گريز قرار ميگيرد و اين سبب ميشود كه اثرات منفي شامل استرس افزايش يافته و بدن آسيبپذير شود. شناخت هم، در علم روانشناسي با سلامتي همبستگي بالايي دارد. دكتر متين راد معتقد است: كسي كه ميتواند زندگي خود را كنترل كرده و هدايت امور را بر عهده بگيرد طبعا شادكامتر از كسي است كه با شناخت منفي از پس هدايت امور خود بر نميآيد و اساسا شناختها وقتي مثبت هستند، جسم را نيز به سمت مثبت هدايت ميكنند.البته در اين رابطه نظريهاي وجود دارد كه انسانها در شرايط مختلف محيطي هيجانهاي مختلفي را تجربه ميكنند و اين باز تاكيدكننده همين مساله است كه هيجانات منفي برعكس هيجانات مثبت استرس را افزايش داده و در نتيجه شادي را از زندگي فرد بيرون ميكنند. عضو هيات علمي دانشگاه آزاد اسلامي به پژوهشهاي متعددي كه در رابطه با شادي و نقش آن در سلامت روان انجام شده، اشاره ميكند و ميگويد: يكي از اين پژوهشها تمام تحقيقات در مورد شادكامي در زندگي انسانها را مورد بررسي قرار داده و نتيجه آن اين بوده است كه در تمام دنيا مردم به جاي وجود 10 درجه شادي در زندگي، مردم فقط 6 درجه از آن را تجربه ميكنند.اما در اين ميان آيا ميتوان گفت خانوادههايي كه در آنها روابط خشك و رسمي وجود دارد، به طوري كه همين چارچوب خاص احساس شادي را در زندگي آنها كمرنگ كرده، اختلالات رواني بيشتري را تجربه ميكنند؟به طور كلي اينطور نيست كه بگوييم در خانوادههايي كه پيرو قوانين رسمي و خاصي هستند و يا در چارچوب سنتي و بستهتري هستند، شادي كمتري را تجربه ميكنند و اين امر اصلا نميتواند پايه علمي داشته باشد چون به طور واضحي تحقيقات ثابت كردهاند كه حتي در اين گونه خانوادهها درجات ارتقاء سلامت روان خيلي بيشتر از خانوادههاي ديگر است و اختلالات رواني به مراتب در آنها كمتر ديده ميشود. دكتر متين راد توضيح ميدهد: اين اتفاق معمولا در خانوادههاي طردكننده كه بيش از حد در اختيار فرزندان هستند، بيشتر ديده ميشود، چون به طور كلي يكي از عناصر سلامت روان، احساس جريان داشتن در زندگي و سيال بودن است و در خانوادههايي كه اين احساس از بين رفته و يك هدايتگر مثبت وجود ندارد، شادكامي از بين رفته و جاي خود را به انواع و اقسام بيماريهاي رواني ميدهد.
آدم موفق چه کسی است؟ موفقیت،بزرگترین آرزوی بشر تعریف موفقیت:
بیشتر دانشمندان و نویسندگان سعی کردهاند تعریف جامع و کاملی از موفقیت ارائه دهند تا مورد استفاده همگان قرار گیرد، اما شمار فراوان این تعاریف خود موجب گردیده است که تا به حال توصیف دقیق و مشخصی از این کلمه در دست نباشد و در واقع ندانیم که اصولاً موفقیت چیست و ما دستیابی به چه چیزهایی را موفقیت مینامیم. یکی از دلایل عمده ی تعدد تعاریف موفقیت، برداشتهای گوناگونی بوده که از این مفهوم شده است. بسا افرادی که به دلیل دستیابی به خواستههایشان، خود را موفق و کامیاب میپندارند، امّا این موفقیت از نظر دیگران چندان ارزش و اعتباری ندارد. و یا افرادی هستند که احساس میکنند، موفق شدهاند ولی وقتی واقعاً در آن تفکر میکنند، میبینند پدیده ی فوق واقعاً، آن موفقیتی که فکر میکردند نیست. بنابراین موفقیت امری نسبی بوده و هرگز تعریف واحدی به خود نمیپذیرد. «آرامش و اطمینان، بهترین موفقیت است» آلفرد اوستن در نظر اکثریت مردم فرد موفق کسی است که به آرزوهای خود رسیده و در درون،احساس رضایت خاطر دارد، که این خود حاصل تلاش و کوشش مداوم در زندگی میباشد. البته این را هم باید دانست که هیچکس واقعاً موفق نیست، مگر آنکه خوشبخت باشد و خوشبخت کسی است که کاری مفید و با ارزش انجام دهد. میتوان گفت موفقیت به مفهوم برخورداری از بسیاری مواهب است، از جمله: رفاه نسبی در زندگی، کسب احترام، بزرگی و عزّت در محیط کار و در عرصه ی اجتماع، رهایی از نگرانی، سرخوردگی و شکست. موفقیت یا کامیابی هدف زندگی است، هر انسانی خواهان موفقیت بوده و طالب بهترین چیزهایی میباشد که از روزگار میتواند بدست آورد. نخستین و بهترین ایستگاه آن است که از هم اکنون خود را در شمار افراد منتخبی قرار دهید که میخواهند از روزگار کام ستانند. موفقیت، جریان مداومی است که ضمن آن مشتاق و آرزومند توفیقهای بیشتری هستیم. و در واقع راه موفقیت همیشه در دست ساختن است. موفقیت پیش رفتن در مسیر است، نه به نقطه ی پایان رسیدن. موفقیت واقعی چیست؟
کوشیدن، جستن، یافتن و هرگز تسلیم نشدن راز موفقیت واقعی است؛ که اگر به آن دست یابیم با تمام وجود احساس رضایت خواهیم کرد. در این سلسله مقالات به هفت اقدام اشاره می کنیم که با انجام آنها به موفقیت واقعی میتوان دست یافت: در این مقاله به بحث نیروهای درونی می پردازیم. 1- نیروهای درونی خود را آزاد کنید: امام علی (ع) میفرماید: آیا میپنداری که جسم کوچکی هستی، در حالی که در درون تو جهان بزرگی نهفته است. لحظاتی با خود خلوت کنید، در چشمه ی صاف و فراوان اندیشهها، غرق شوید و نیروهای عظیم و حیاتبخش خود را در نظر آورید! کاوشها و پژوهشهای عصر حاضر در مورد انسان حاکی از آن است که برخلاف آنچه تصور میکنند، انسانها، کم یا بیش دارای منابع و ذخایر بالقوه و خداداد مشابهی هستند و از این لحاظ تفاوت فاحشی بین آنها وجود ندارد. عدهای این استعداد و ذخایر را در وجود خویش کشف میکنند و با بکار بستن آن به نتایج عظیم و شگرفی دست مییابند و عدهای دیگر از تواناییهای بالقوه ی خود استفاده نکرده و آنرا با خود به گور میبرند. تفاوت انسانهای موفق جهان با سایر افراد در همین است.
نیروهای آشکار و پنهانی که در درون انسان وجود دارد و متناسب با شرایط محیطی خاص، از طریق نظام عصبی واکنش نشان میدهند عبارتند از: شعور و آگاهی، قدرت جسمانی، عشق و علاقه، نبوغ و خلاقیّت، ایمان، پشتکار، خشم، شهوت، کینه، اعتماد به نفس، اراده، شادی و نشاط، غم و اندوه، ضعف و کسالت، اضطراب و نگرانی، حساسیت، کنجکاوی، مهر و محبت و ... هر یک از این نیروها همانند یک بردار، دارای شدت و جهت معینی هستند که اندازه و جهت آن در افراد مختلف و در حالتهای گوناگون با یکدیگر تفاوت دارد. این نیروها نیز فعال نیستند و تأثیر چندانی در رفتارها ندارند. فرآیند مجموع این نیروهاست که روحیه و عملکرد انسان را شکل میدهد و او را وادار به بازتاب در مقابل عوامل محیطی میکند. اگر این نیروها تحت تأثیر محرکها با شرایط ویژهای آزاد و همسو شوند، نیروی عظیمی پدید میآید که دارای انرژی خارقالعادهای است و انسان را بسیار نیرومند میکند به طوری که قادر خواهد بود حتی بعضی از کارهای غیرممکن را، ممکن کند. اگر همسو شدن نیروها در جهت مثبت باشد، انرژی بیکران آزاد خواهد شد و انسان را در جهت مثبت به منظور سازندگی حرکت میدهد و اگر این نیروها به هر دلیل و تحت هر شرایطی در جهت منفی و مخالف، همسو شوند، آنگاه همین نیروی عظیم در جهت تخریب و نابودی انسان عمل میکند. سستی و تنبلی، افسردگی و کسالت روحی، خشم و خشونت، کشتار دستهجمعی، قتل عام و بسیاری از رویدادهای دیگر، از همین قبیل است. «موفقیت همیشه با ذهنیتهای مثبت ایجاد میگردد و زاییده ی آن است.» شاه آبادی «وین دایر» در تشریح تصویر یک شخصیت سالم مینویسد: «داشتن انرژی سرشار و قابل ملاحظه، از ویژگیهای شخصیت سالم است. شور زندگی در وجودش موج میزند. عشق و اشتیاق، انرژی پر قلیانی را در او متمرکز میکند و او را به چنین تکاپو وا میدارد. ساعات کمی را به خواب اختصاص میدهد و مفهوم بیحوصلگی و کسالت را نمیفهمد. مجموعه رویدادهای زندگیاش، حاصل احساسات، اندیشهها، تلاشها و فرصتهاست، حتی اگر در زندان باشد، فکر خود را بطور بدیهی بکار میاندازد تا با استفاده از اوقات، از فلج شدن شور و شوقش نسبت به زندگی جلوگیری کند.» پس نتیجه میگیریم که اگر این نیروها به طور سازنده و مثبت با یکدیگر جمع شوند، چگونه به خدمت انسان در میآیند. حال وقت آن است که ابتدا این نیروها را آزاد کرده، سپس در جهت مثبت بکار گیریم. با این کار، نیروی درونی ما بسیار قدرتمند میشود و قادر خواهیم بود اختیار زندگی و سرنوشت خویش را در قلمرو ممکنها بدست گیریم. امام علی (ع) میفرماید: درد تو از توست، ولی تو بدان بصیرت نداری و درمان تو نیز در درون توست، لیکن تو بدان آگاهی نداری.
در دیدگاه حضرت علی (ع) انسان تمامی هستی را در درون خویش دارد ولی بدان آگاهی و شعور ندارد. انسان بالقوه قادر است بر اسرار عالم امکان، آگاهی یافته و نسبت به آنها علم حضوری پیدا کند. منبع:کتاب تکنولوژی و مهندسی فکر - نویسنده:دکتر محمد علی حقیقی