پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 25 Apr 2024
تاریخ انتشار :
شنبه ۱۸ شهريور ۱۳۹۱ / ۱۰:۴۱
کد مطلب: 13817
۰

بلوغ عاطفي و استقلال عاطفي ضرورتي براي زندگي موفق

استقلال عاطفي يا خود تمايزيافتگي، بخشي از علايم آمادگي افراد براي ازدواج است. در واقع براي شروع زندگي مشترک، افراد بايد علاوه بر رسيدن به شرايط اقتصادي مناسب و بلوغ جسمي به استقلال عاطفي که يکي از ابعاد بلوغ عاطفي است، رسيده باشند. اين امر به قدري اهميت دارد که ممکن است تلاش هاي فرد را براي انتخاب يک همسر مناسب و زندگي مشترک موفق، تحت تاثير قرار دهد.

به همين دليل است که کارشناسان تاکيد مي کنند رسيدن به بلوغ عاطفي و استقلال عاطفي، يکي از مهم ترين مشخصه هاي تصميم گيري درباره ازدواج است. بهتر است با تعريف و تشريح اين واژه ها، بحث را آغاز کنيم.

بلوغ عاطفي يعني چه؟
وقتي فردي احساساتش را بشناسد و در تعامل با ديگران بيان کند و به کار ببرد، مي گوييم اين فرد به بلوغ عاطفي رسيده است. چنين فردي مي تواند به شکل صحيحي احساساتش را ابراز کند. همچنين احساسات ديگران را نيز به همان خوبي شناسايي و درک مي کند. زهرا نيکخواه کارشناس ارشد روان شناسي باليني با بيان اين مطلب به خراسان درباره استقلال عاطفي توضيح مي دهد: اگر فردي بتواند خودش را از ديگران مجزا کند و افکار، ايده ها و خواسته هاي مستقل داشته باشد، استقلال عاطفي دارد. رشد عاطفي فرآيندي است که از تولد کودک آغاز مي شود و والدين نقش مهمي در اين ميان ايفا مي کنند. اولين پيونددهنده کودک با محيط بيرون مادر است. از اين رو نحوه تعامل کودک با مادر، تعيين کننده نحوه تعامل او با جهان خارج است.دلبستگي يا پيوند بين مادر و کودک، اولين نياز کودک براي برقراري ارتباط با جهان خارج است و هر قدر اين دلبستگي ايمن تر باشد، جهان براي او ايمن تر خواهد بود. چنانچه اين احساس در دوران رشد و تکامل رو به بهبود نباشد، فرد با همين احساس وارد رابطه زناشويي مي شود و دلبستگي ناايمن خواهد داشت. اين سبک دلبستگي ارتباط مستقيمي با تلاش کودک براي کسب استقلال دارد. کودک از ۲ يا ۳ سالگي مفهوم «من»، «اسباب بازي من»، «مادر من» و... را درک مي کند و به دنبال کسب هويت خود است. او با تکيه بر دلبستگي ايمن که به مادر پيدا کرده، به دنبال دست يافتن به استقلال است.

نيکخواه با اشاره به اين که سبک دلبستگي و ميزان پيوند عاطفي که بين کودک و مادر ايجاد شده است، در شکل گيري شخصيت کودک نقش مهمي دارد، تصريح مي کند: نکته اين جاست که نگه داشتن حد تعادل و توازن در دوري يا نزديکي به کودک بسيار مهم است. همان قدر که ناديده گرفتن کودک به دلبستگي و استقلال عاطفي او لطمه مي زند، محبت و توجه بيش از حد هم او را در معرض خطر قرار مي دهد. در واقع خانواده هايي که به بچه هاي خود بيش از حد محبت مي کنند، به نوعي با کنترل آن ها، فرصت استقلال عاطفي را از آن ها مي گيرند. بعضي والدين به جاي کمک به بچه ها، کارهاي او را انجام مي دهند، در صورتي که فرصت ندادن به بچه ها براي انجام کارهايشان يعني کنترل کردن آن ها و دور کردن از تجربه هايي که بايد به دست آورند. گاهي والدين با تصميم گيري بي مورد به جاي نوجوان مانع از اين مي شوند که وي بتواند عقيده مخالف خود را ابراز کند. والدين تصور مي کنند اگر فرزندشان توان مخالفت نداشته باشد، يعني به خوبي تربيت شده است. يعني او را به دختر يا پسر «گوش به حرف کن» توصيف مي کنند در صورتي که نمي دانند اين نوع برچسب زدن باعث کنترل رفتارهاي وي مي شود و او فرصت هاي بي نظيري را براي تصميم گيري از دست مي دهد.اين دسته از کودکان اغلب به بلوغ عاطفي نمي رسند و فرصت يافتن استقلال عاطفي را از دست مي دهند.


بلوغ عاطفي و استقلال
به طور کلي انتظار ما اين است که در سن نوجواني، بلوغ هيجاني فرد کامل شود ولي در بسياري از موارد يک فرد ۳۰ ساله پس از مراجعه به مشاور ازدواج درمي يابد که هنوز به بلوغ عاطفي نرسيده و هنوز وارد يک رابطه نشده، نگران از دست دادن آن است.در واقع فرد به علت اين که دلبستگي ايمن کسب نکرده و در دوران رشد و تکامل هم به بلوغ عاطفي نرسيده است، همين احساس ناايمني را وارد رابطه با همسرش مي کند.

نيکخواه با بيان اين که وابستگي بيش از حد و فاصله گرفتن از همسر به طور همزمان نشان دهنده سبک دلبستگي ناايمن فرد است، تصريح مي کند:  اين دسته از افراد اگر با همسر خود اختلاف نظر جزئي پيدا کنند، به سرعت دچار آشفتگي مي شوند و احساس طردشدگي و تنهايي مفرط آن ها را رنج مي دهد. اين افراد گاهي به شدت به همسر خود وابسته و متکي هستند و هرگز نمي توانند تعادل را در فاصله با همسر خود حفظ کنند. آن ها هرگز نمي توانند احساسات خود را به درستي بشناسند، آن را درک و به شيوه صحيحي ابراز کنند. همچنين قادر نيستند احساسات همسرشان را نيز به خوبي درک کنند. براي آن ها هر اختلاف نظر و جواب منفي، نشانه ناکامي در زندگي مشترک است؛ درصورتي که فردي که به بلوغ عاطفي رسيده، قادر است پاسخ منفي همسرش را بشنود و در صورت لزوم آن را بپذيرد و عملي کند. چنانچه گفته شد افراط به شکل وابستگي بيش از حد و تفريط به معناي طرد کردن، جزو عادت افرادي است که دلبستگي ايمن را کسب نکرده اند.


ضرورت مشاوره
اين کارشناس ارشد روان شناسي باليني با بيان اين که اين افراد نمي توانند در عين دوست داشتن از کسي فاصله بگيرند، توضيح مي دهد: بعضي تصور مي کنند وابستگي و دوست داشتن يکي است. در حالي که وابستگي يک عادت بيمارگونه اي است که سلامت روان فرد را به خطر مي اندازد و در روابط يک زوج نه وابستگي بلکه دلبستگي ضروري است. همسري که دايم از تنها شدن و طرد شدن مي ترسد و با وجود داشتن زندگي مشترک رضايت بخش، وابستگي بيمارگونه به همسرش دارد و آن را دوست داشتن نام مي گذارد، بايد حتما در مراجعه به روان شناس و مشاور مشکل خود را حل کند، زيرا در درازمدت همسران از هم خسته مي شوند و کارشان به جدايي مي کشد. چنين همسري کمبود محبت دارد و از همسرش توقع دارد کمبود محبت او را در کودکي، رفع کند. گاهي هم فردي که در دوران کودکي محبت و توجه زيادي دريافت کرده است، از همسرش هم همين توقع را دارد و همه اين موارد باعث دلزدگي و دلسردي همسران از يکديگر مي شود.   خراسان
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

ایجاد هر خاطره جدید به مغز آسیب می‌زند!
مطالعه نشانگر عصبی بالقوه برای آسیب اجتماعی در اختلالات روانی را نشان می دهد!
۱۰ شگرد رسانه‌ای برای اثرگذاری بر باورهای مخاطب
پنج اقدامی که والدین باید در مواجهه با کودکان کابوس زده انجام دهند!
«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
چرا گاهی نمی‌توان بخشید و فراموش کرد؟!
مغز چطور خاطرات ماندگار می‌سازد؟
روانشناسی جمع‌آوری اشیا و یا کلکسیونر شدن
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
ميزان هوش، با توانايى تغيير كردن، اندازه گيرى ميشود. آلبرت انشتين