جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - 29 Mar 2024
تاریخ انتشار :
سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۱ / ۰۵:۰۴
کد مطلب: 14403
۰

ادبيات معناي زندگي است

شعر زباني است جهان شمول و در عين حال کهن و باستاني. انسان هاي نخستين از آن بهره برده اند و مردم متمدن نيز آن را پرورش و توسعه داده اند. شعر پديده اي است که در همه عصرها و کشورها به رشته تحرير در آمده و يا مشتاقانه خوانده شده و گاهي نيز شنيده شده است و مخاطب آن در هر کدام از اين موارد مردمي بوده اند چون سربازان، دولت مردان، وکلا، کشاورزان، پزشکان، دانشمندان، روحانيون، فلاسفه و پادشاهان.

در همه عصرها و در همه سنين شعر و شاعري به خصوص در گسترش آموزش، هوش و احساسات دخيل بوده و هميشه جذابيت خود را حفظ نموده است. و البته در فرم ها و قالب هاي ساده تر براي کم سوادان و کودکان نيز کاربرد و فايده داشته است. شعر هميشه با حس لذت آميخته بوده است. مردم شعر مي خوانند و يا بدان گوش مي کنند چون به آن علاقه دارند و اين علاقه ناشي از حس لذت و آرامشي است که از اين طريق به دست مي آورند.اما در واقع اين حس لذت تمام پاسخ نيست. شعر در تمام تاريخ ادبيات به عنوان يک قالب مهم ادبي ايفاي نقش کرده است. و طبيعتاً نه فقط به عنوان يک قالب جذاب از گونه هاي مختلف سرگرمي. در واقع هيچ گاه نگاه به شعر اين گونه نبوده است که يک نفر براي سرگرمي بولينگ بازي مي کند، ديگري شطرنج و يک نفر هم شعر بخواند. شعر به عنوان يک نقطه ثقل و يک مسئله اساسي در هستي و زندگي انسان ها در نظر گرفته شده است. مسئله اي که ارزشي منحصر به فرد در يک زندگي کامل و ايده آل دارد. شعر چيزي است که به مدد آن ما وضعيت بهتري خواهيم داشت. و در مقابل با حذف و جدايي آن دچار يک فقر معنوي و روحي خواهيم شد.

براي درک اين اهميت نيازمند شناخت درست و واقعي شعر هستيم. حتي شناختي مشروط و موقتي. انسان آن  موقع که معنا و مفهوم شعر را در ک کند، در فهم درونيات آن نيز موفق تر خواهد بود. در ابتدا ممکن است شعر به عنوان زباني که قدرت بيان و اظهارکنندگي دارد تعريف شود. به عبارت ديگر شعر زباني باشد که قدرت بيانش به مراتب از زبان عادي و مرسوم، قوي تر و موفق تر باشد. پس در واقع براي درک کامل اين مفهوم ما بايد آن چه را که شعر قصد بيان و نمايان کردنش را دارد بشناسيم. اززبان هميشه به شکل ها و راه هاي گوناگوني بهره برداري شده است. را ه هاي گوناگوني که حاصل تلاش براي بيان و اظهار مسائل متنوع، مختلف و حتي متفاوت بوده است .به طور خلاصه اين که زبان داراي کاربردهاي متنوع و گوناگوني است. شايد شايع ترين استفاده از زبان براي برقراري ارتباط و ايجاد يک شبکه ارتباط اطلاعات باشد. ما مي گوييم الان ساعت ۹ است، جرج واشنگتن نخستين رئيس جمهور ايالات متحده بوده است، يد يکي از عناصر گروه هالوژن ها در بين عناصر شيميايي است. پس در واقع ما ممکن است اين را يک استفاده کاربردي و عملي از زبان بناميم که البته در کسب و کار و گذر زندگي عادي به ما ياري مي رساند.اما اساساً به نظر نمي رسد که قالب هاي ادبي چون رمان، داستان کوتاه، نمايشنامه و بالاخره شعر صرفاً براي ايجاد اين شبکه ارتباط اطلاعاتي به وجود آمده باشند.در واقع مقولاتي ادبي از اين دست به اين خاطر به رشته تحرير در مي آيند تا يک حس و درک خاص نسبت به زندگي را برايمان به ارمغان آورند و تلاش مي کنند تا ارتباط ما با هستي را سرعت بخشيده و گسترده نمايند. شايد به عبارت ديگر بتوان گفت که اين قالب ها در تلاش هستند تا به مسائل تجربي بپردازند.

نوع بشر يک نياز دروني دارد؛ نياز به زندگي  عميق تر، کامل تر و همراه با آگاهي و رسيدن به پاسخ هاي بيشتر. انسان نياز دارد تا با درک تجربه هاي ديگران به فهم و درک صحيح تري از تجربيات خود برسد. در واقع يک شاعر از اندوخته حسي خويش بهره مي برد. از مشاهدات و تجربه هاي تصويري خود استفاده مي کند و دست به يک تجديد بنا مي زند. شاعر تجاربي پر معني و جديد را براي مخاطب خود خلق مي کند. به اين دليل پر معني و قابل توجه که اين تجربه ها کاملاً تمرکز يافته و ساختارمند هستند به طوري که خواننده مي تواند در اين تجربه مشارکت فعال داشته باشد و نقش خاص خود را ايفا نمايد و از همين طريق است که آگاهي او رشد يافته و جواب سؤالات بيشتري را مي يابد. در نهايت نيز به درک دقيق تري از جهان پيرامون خود مي رسد. پس ادبيات مي تواند به عنوان يک ابزار و کمک براي عمق بخشي و توسعه تجربه هاي انساني به کار رود يا همچون عينکي عمل کند که وضوح بيشتري را نسبت به جهان اطراف براي فرد به همراه خواهد داشت. در واقع اين همان کاربرد و استفاده ادبي از زبان است. براي ادبيات فقط کمک به زندگي مهم نيست، بلکه خود به نوعي معناي زندگي نيز مي باشد. چنانچه به برخي تبليغات، موعظه ها، سخنراني هاي سياسي و حتي برخي اشعار نگاهي دوباره بيندازيم استفاده و کاربرد سوم زبان را نيز کشف خواهيم کرد. کاربرد سوم استفاده از زبان به عنوان ابزاري براي اقناع يا استدلال است. اما تفاوت ميان اين سه نوع کاربرد زبان – عملي، ادبي، استدلالي – هميشه چندان روشن و مشخص نيست. به طوري که برخي زبان هاي نوشته شده به طور همزمان دو و يا حتي سه نوع از کاربردهاي زبان را به همراه دارند. به عنوان مثال يک شعر ممکن است از نظر ما يک زبان ادبي فاخر داشته باشد، اما در عين حال اطلاعاتي را نيز به مخاطب منتقل کند و يا حتي تلاش کند که مخاطب را به شراکت در تجربه هاي ديگران تشويق نمايد. در هر حال اثربخشي در برقراري ارتباط يک معيار اساسي و مهم براي هر شعري است. هر شعري که اشتياق تبديل شدن به ادبيات را دارد.

به عنوان مثال فرض کنيد ما به عقاب علاقه داريم. اگر بخواهيم به سادگي اطلاعاتي درباره اين پرنده به دست آوريم مي توانيم به دايرة المعارف و يا يک کتاب تاريخ طبيعي رجوع کنيم. متوجه مي شويم که عقاب پرنده اي است با منقار قلاب مانند، پنجه هاي خميده، بال هاي گسترده و عضله هايي رشد يافته. و طول اين پرنده نيز بين چهل تا شصت اينچ است و در حال پرواز نيز شکار مي کند. و در ميان درختان بلند و دور از دسترس و يا صخره هاي دور از چشم لانه مي سازد. خوب در نهايت بايد بدانيم که عقاب براي انسان يک نماد و نشانه است. نماد شجاعت، آزادگي و جاودانگي و براي مدت طولاني به عنوان يک نماد نظامي، ملي و ديني در فرهنگ بشري جا داشته است.ممکن است احساس نا اميدي کنيد و فکر کنيد فقط مشتي پر عقاب به دست آورده ايد و نه روح اين پرنده را، اما حقيقت اين است که ما اطلاعات بسياري در مورد عقاب به دست آورده ايم. عظمت و تنهايي اين حيوان و قدرت طبيعي اش را که در واقع از محيط پيرامونش مي گيرد و در رفتارش نمود پيدا مي کند نبايد ناديده بگيريم. عقاب موجودي است زنده و بررسي آن در ادبيات با بررسي آن در يک موزه حيات وحش کاملاً متفاوت است. در واقع در ادبيات است که مي توانيم روح عقاب را درک کنيم و همين جا است که آلفرد لرد تنيسون شعر زيباي عقاب را سروده است.پس ادبيات براي برقراري ارتباط بين تجربه هاي عمده و قابل توجه و تمرکز و سازمان دادن آن ها نقشي اساسي دارد. به عبارت ديگر کارويژه ادبيات اين نيست که تجربه ها را براي ما بازگو کند. بلکه به شکلي عمل مي کند تا ما بتوانيم خلاقانه در اين تجربه ها شرکت جوييم.در واقع ما را ياري مي کند تا با بهره گيري از عنصر بسيار مهم تخيل زندگي کامل تر، غني تر و همراه با آگاهي بيشتر را تجربه کنيم و اين از دو طريق ميسر است. در روش اول بايد با طيف وسيع و متنوعي از تجربه ها آشنا شد. به طوري که مي توانيم در تجربه هايي مشارکت جوييم که در زندگي عادي ممکن است هيچ گاه به وجود نيايند.حالت دوم نيز عمق بخشي و يا مؤثرسازي تجربه ها است. بر اثر اين عمق بخشي حسي تند و تيز تر و آگاهي خواهي بيشتر در هر روز براي فرد به وجود مي آيد و منجر به عميق شدن تجربه ها مي شود. در واقع ادبيات کمک بزرگي براي شکستن موانع و محدوديت هايي است که براي ما به وجود مي آيد. ما مي توانيم اين مفهوم ادبيات را به صورت ثابت و پايدار در ذهن نگاه داريم و با کمک آن محدوديت ها را کنار بگذاريم.

در روش اول شعر هميشه بايد آموزنده باشد و جنبه هاي اخلاقي داشته باشد و در روش دوم هميشه انتظار زيبايي را داريم. همان طور که در اشعار شکسپير اتفاق مي افتد.     نويسنده: نوشته:توماس آرپ ،گرگ جانسون تنظيم و ترجمه: محمد جواد استادي خراسان /  شماره انتشار 18232
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
تقاضا برای سلب اختیار تشخیص اختلال اسکیزوفرنی توسط روانشناسان بالینی!
چرا نباید برای جلب محبت یا عشق التماس کنیم؟
ویژگی‌های یک اردو مطالعاتی خوب چیست؟
چطور از فکر کردن بیش از حد به یک موضوع جلوگیری کنیم؟
نوجوانان آمریکایی بدون تلفن همراه احساس بهتری دارند
من با دروغ گفتن و آه وناله پول درمیارم
افراد کمال‌گرا چه ویژگی‌هایی دارند؟
كودكان را قرباني حرف مردم نكنيد
خودبیمارانگاری از خود بیماری مرگبارتر است!
راه‌ درمان تب بالای تمایل به عمل‌های زیبایی چیست؟
طوری زندگی كن كه اسمت با جسمت زیر خاك نرود