Lawrence Kohlberg 1927-1987
نگاهي به نظريه رشد اخلاقي كالبرگ
نظریه کالبرگ Kohlberg او برای استدلال اخلاقی سه سطح را نام برد:
اول:سطح اخلاقی پیش عرفی یا پیش قرار دادی(4 تا 10 سال)
دوم: سطح اخلاق عرفی یا قراردادی (از 10 تا 13 سالگی)
سوم:سطح اخلاقی پس عرفی یا پس قراردادی (از 13 سالگی به بعد)
چكيده
اين نبشتار نخست به تبيين اجمالي ديدگاه كالبرگ درباره نحوه تحوّل و رشد اخلاقي ميپردازد و سپس نكاتي نقدآميز را در بررسي ديدگاه او بيان ميكند. هدف از پژوهش بررسي و نقد ديدگاه كالبرگ درباره رشد اخلاقي با توجه به ديدگاه انديشمندان ديگر ميباشد. كالبرگ در تبيين رشد اخلاقي همه افراد، دنبالهرو پياژه است.
ديدگاه پياژه در زمره ديدگاههاي شناختي قرار دارد و از اين منظر، ديدگاه كالبرگ همانند ديدگاه اوست؛ اما تفاوتهاي مهمي نيز با ديدگاه وي دارد. كالبرگ رشد اخلاقي را به سنين بالاتر از دوازده سالگي نيز سريان مي دهد. وي رشد اخلاقي انسانها را در شش مرحله طبقه بندي ميكند و رشد اخلاق را همسو و موازي با رشد روانشناختي آنها ميداند. اين تبيين كالبرگ واكنشها و پيامدهاي مختلفي در محافل علمي به دنبال داشته است. از جمله يافته هاي پژوهش، نقدهايي است كه در ديدگاه كالبرگ وجود دارد و به آنها كمتر توجه شده است.
كليدواژه ها: رشد اخلاقي، تحوّل اخلاقي، رشد روانشناختي، استدلال اخلاقي، مراحل رشد اخلاقي، روانشناسي اخلاق، سطوح رشد اخلاقي.
مقدّمه
بحث درباره رشد اخلاقي و رابطه آن با رشد روانشناختي از پيشينه چنداني برخوردار نيست. نخستين انديشمندي كه به طور جدي به آن پرداخت پياژه، روانشناس معروف، ميباشد و پس از وي نيز كالبرگ مهمترين روانشناس در اينباره تلقّي ميشود.
با توجه به اهميت رشد اخلاقي و مراحلي كه انسان در اين موضوع طي ميكند و اهميت مراحل رشد در تربيت و تعليم، ضرورت اين بحث روشن ميشود؛ به ويژه آنكه انديشمندان و روانشناساني كه در اين زمينه به بحث پرداختهاند از شهرت عام برخوردارند و ديدگاه كالبرگ مورد توجه همه روانشناسان پس از او قرار گرفته است.
سؤالهاي اصلي اين مسئله سه پرسش ذيل است:
1. آيا مراحل عام و فراگيري از رشد روانشناختي وجود دارد؟ به تعبير ديگر، آيا باورها، نگرشها، عواطف، شيوههاي كنش متقابل، جهتگيريهاي انگيزشي و مهارتهاي شناختي عامي وجود دارد كه ويژگي مشترك همه انسانها در مراحل گوناگون زندگيشان باشد؟ اگر پاسخ اين پرسش مثبت باشد، در اين صورت، بدان معناست كه ميتوان رشد روانشناختي همه انسانها را از منظر يكساني ارزيابي كرد.
2. آيا مراحل عام و فراگيري از رشد اخلاقي وجود دارد؟ به تعبير ديگر، آيا رشد اخلاقي درست براي همه انسانها يكسان است؟ آيا ميتوان گفت باورهاي اخلاقي، ارزشها، قضاوتها و رفتارهايي هستند كه ويژگي همه انسانها در مراحل گوناگون زندگيشان است؟ پاسخ مثبت به اين پرسش نيز بدان معناست كه ميتوان رشد اخلاقي همه انسانها را از منظر يكساني ارزيابي كرد.
3. در صورتي كه پاسخ دو پرسش مزبور مثبت باشد،
آيا اين دو رشد عام روانشناختي و اخلاقي با يكديگر ارتباط اساسي دارند يا خير؟
لارنس كالبرگ شاخصترين انديشمندي است كه پاسخ هر سه پرسش فوق را مثبت ميداند. البته در اينجا مجال مقايسه ديدگاه وي با ديدگاه انديشمندان اسلامي يا ديدگاه برآمده از منظر اسلام نيست؛ از اينرو، در مقاله حاضر2 ديدگاه وي را تبيين و بررسي خواهيم كرد و مقايسه مزبور را به مجال ديگري موكول ميكنيم.
تبيين نظريه كالبرگ درباره رشد اخلاقي
كالبرگ در واقع در نظريه خود دنباله رو نظريه پياژه است.3 وي با اينكه تغييرات عمدهاي در ديدگاه پياژه اعمال كرد و در مورد مراحل رشد اخلاقي طرحي را ارائه داد كه جديد بود، اما چارچوبي كه به آن پايبند است همان چارچوب نظريه شناختي است. وي مرحله اي بودن رشد اخلاقي را ميپذيرد، اما تأكيد ميكند كه رشد اخلاقي پس از سن دوازده سالگي نيز ادامه مييابد. وي اخلاق را به مفهوم «عدالت» پيوند ميزند و آن را با همين مفهوم تبيين ميكند.4
از نظر او، قضاوتهاي اخلاقي كودكان و نوجوانان در بردارنده برداشتهاي متفاوتي از عدالت است. وانگهي، در سطوح گوناگون از رشد روانشناختي درك كودكان و نوجوانان از عدالت تفاوت مييابد و بالاترين سطح آن اين است كه آنها به حقوق مساوي و عام براي همه مردم و تحقق ارزشهاي انساني عام دست مييابند.5
از نظر كالبرگ، رشد اخلاقي داراي مراحل مشخص و قطعي است و علاوه بر آن، ميان رشد اخلاقي و رشد روانشناختي درجه اي از همساني برقرار است. وي تأكيد ميكند كه به دنبال رشد روانشناختي، كه در زمينه مهارتهاي شناختي به دست ميآيد، رشد اخلاقي محقق ميشود.
مقصود از مهارتهاي شناختي، اموري نظير امور ذيل است: مهارتهاي استدلالي خاص، تفكر منطقي و انتزاعي، توانايي تخيلي و توانايي دسته بنديهاي مفهومي عمده (نظير دسته بندي شن و حيوان در دو مقوله جداي اخلاقي) و نيز توانايي تفكيك آزار و اذيت اتفاقي و غير عمدي و آزار و اذيت عمدي و آگاهانه.
كالبرگ بر آن است كه رشد اخلاقي داراي سه سطح است6 كه هر يك از اين سه سطح دو مرحله دارد. بدينسان، به طور كلي، شش مرحله در رشد اخلاقي انسانها وجود دارد. از نظر او، اين مراحل بدون هيچگونه تغييري در پي يكديگر ميآيند؛ بدين معنا كه هر فردي بدون هيچگونه گريزي از يك مرحله به مرحله بعدي حركت ميكند.7 نكته اي كه نبايد از نظر دور داشت ايناست كه وي مدعي نيست كه همه انسانها ناگزير بايد به بالاترين مرحله (مرحله ششم) برسند؛ درواقع،ممكن است فرد در مرحله چهار يا پنج باقي بماند. آنچه كه وي ادعا ميكند اين است كه شخص براي دستيابي به مرحله شش بايد هر يك از مراحل پيشين را پشت سر بگذارد و اين كار نيز به نحوي پياپي و مرحله به مرحله انجام ميپذيرد.
مراحل رشد اخلاقي
از نظر كالبرگ مراحل رشد اخلاقي به صورت ذيل تحقق ميپذيرد:
الف. سطح اخلاق پيش قراردادي8
كودك در اين سطح رفتارهاي خود را بر اساس پيامدهاي مادي آن (تشويق و تنبيه) و يا قدرت كساني كه قوانين را برايش وضع ميكنند (مثلاً پدر و مادر) تنظيم ميكند. اخلاق در اين دوره هنوز دروني و نهادينه نشده است و در واقع، معيارهاي اخلاقي به گونه اي حقيقي براي او وجود ندارد. اين سطح خود داراي دو مرحله است:
مرحله 1. مرحله مجازات و اطاعت: در اين مرحله، كودك اخلاق خود را بر تنبيه و اطاعت مبتني ميكند و به دليل اجتناب از مجازات اطاعت ميكند؛ از اينرو، تنها دليل او براي انجام كار درست دوري جستن از مجازات است و دلمشغوليها و منافع ديگران برايش اهميتي ندارد؛ مگر آنكه در رفاه وي تأثيرگذار باشند.
مرحله 2. مرحله تبادل و هدف ابزاري فردي (مرحله اخلاق ابزارگونه نسبي و لذتگرايي نسبي): هدف فرد در اين مرحله انجام چيزي است كه براي پيشبرد منافع خودش ميتواند انجام دهد. كار درست از نظر او جلب منافع خود است و تنها دليل او براي انجام كار درست ارتقاي منافع خويش است. ويژگي بارز اخلاق فرد در اين مرحله لذتگرايي و لذتطلبي اوست و پذيرش برخي از مقرّرات اخلاقي خاص عمدتا به دليل پاداشها و منافعي است كه از انجام آنها انتظار دارد؛ از اينرو، همه چيز را به نحوي نسبي و در نسبت با جلب منافع خود مينگرد.
ب. سطح اخلاق قراردادي9
رفتار فرد در اين سطح براي سازگاري و هماهنگ شدن با نظم اجتماعي است. از اينرو، اخلاق او از تمايلي سرچشمه ميگيرد كه وي براي حفظ و نگهداري اين نظم دارد. در اين مرحله نيز معيارهاي اخلاقي هنوز دروني و نهادينه نشده است. دو مرحله اين سطح عبارتند از:
مرحله 3. مرحله سازگاري، ارتباطات و انتظارات فيمابيني متقابل: در اين مرحله، انتظارات ديگران براي فرد اهميت پيدا ميكند. دل مشغولي هاي اطرافيان ممكن است بر منافع او اولويت يابد. در اين مرحله، فرد قادر است كه خود را در جايگاه ديگران قرار دهد؛ از اينرو، ميتواند در قضاوتهاي اخلاقي خود احساسات ديگران را در نظر بگيرد. در نتيجه، فرد به دنبال سازگاري و هماهنگي با معيارهاي اخلاقي دوستان يا اعضاي خانواده است. به تعبير كالبرگ، فرد سعي ميكند براي جلب انتظارات ديگران پسر خوب و دختر خوبي باشد.10 انجام كاردرست به معناي پيروي از انتظارات كساني است كه به وي نزديكند؛ از اينرو، كار درست را به منظور آنكه مورد پذيرش آنها قرار گيرد انجام مي دهد. در واقع، فرد در اين مرحله بيشتر به جاي كسب لذت مادي به دنبال لذت رواني، يعني لذت از رضايت و خرسندي اطرافيان، است. ميان نيت فرد و عمل او تفاوت مي نهد و تنها ملاك او براي ارزيابي عمل نتايج و پيامدهاي آن نيست.
مرحله 4. مرحله حفظ نظام اجتماعي و وجدان: اين مرحله در واقع، مرحله اخلاق بر اساس قانون و نظم است و فرد در اين مرحله پايبند به حفظ نهادهاي اجتماعي خود است. انجام كار درست به معناي اجراي وظايف و الزام هاي نهادي است. وي به اين درك رسيده است كه همه بايد از يك نظام قانون اجتماعي پيروي كنند، وگرنه نظم جامعه برهم ميخورد. براي او حفظ قانون مهمتر از هر چيز است؛ از اينرو، دليل او براي رعايت قانون، نه هماهنگي و سازگاري با معيارهاي فردي، بلكه حفظ نظم اجتماعي و هماهنگي با آن است.
ج. سطح اخلاق پساقراردادي و مبتني بر اصول اخلاقي
در اين سطح، اخلاق فراتر از قراردادهاي اجتماعي ميرود و بر اساس اصول عام و فراگير مبتني ميشود. فرد تصميم هاي اخلاقي خود را مستقل از قدرت اطرافيان و پدر و مادر ميگيرد و سرپيچي از اصول عام و جهاني باعث احساس گناه و محكوميت او ميشود.
دو مرحلهاي كه در اين سطح مطرح هستند عبارتند از:
مرحله 5. مرحله حقوق پيشين و تعهد اجتماعي: در اين مرحله، فرد منظر عقلي اي ميپذيرد كه بر اساس آن ارزشها و حقوقي نظير حق حيات و آزادي11 وجود دارند كه اهميت خود را مديون نهادهاي اجتماعي نيستند و بايد در همه جوامع تأييد شوند. دلمشغولي فرد آن است كه قوانين و وظايف ناظر به جامعه بر پايه آرمان بيشترين خير براي بيشترين افراد مبتني گردد. فرد به اين دليل كار درست را انجام مي دهد كه در مقام موجودي عاقل، مكلّف به وفاداري به احكامي است كه شامل حق حيات و آزادي ميگردد.میگنا دات آی آر.فرد در اين مرحله، رفتاري را درست تلقّي ميكند كه در چارچوب حقوق عمومي افراد و بر پايه معيارهاي پذيرفته شده بيشتر افراد جامعه انجام گرفته باشد. به دليل آنكه قوانين اخلاقي در اين مرحله نوعي تعهد و قرارداد اجتماعي محسوب ميشوند، اگر افراد متوجه شوند كه غير از هنجارهاي رايج در جامعه، هنجارهاي ديگري وجود دارند كه ميتوانند براي بيشتر افراد جامعه مفيد باشند، هنجارهاي رايج قابل تغيير و اصلاح خواهند شد.
مرحله 6. مرحله اصول اخلاقي عام: در اين مرحله، اصول اخلاقي عامي وجود دارد كه بر همه الزامهاي قانوني و نهادي ترجيح دارد. انجام كار درست به معناي عمل بر اساس اين اصول عام است. فرد از آنرو كار درست را انجام مي دهد كه به منزله موجودي عاقل، ارزش اين اصول را درك كرده است و خود را موظف به تبعيت از آنها ميداند.
مهمترين ويژگي افراد قرار گرفته در اين مرحله اين است كه از قابليت شناختي (به تعبير كالبرگ) برگشت پذيري12 برخوردارند. كالبرگ تأكيد ميكند كه قضاوتهاي اخلاقي بايد برگشت پذير باشد؛ يعني ما بايد به گونهاي باشيم كه اگر در جايگاه و موقعيت كساني قرار گرفتيم كه مورد قضاوت ما قرار گرفتهاند، بتوانيم همان قضاوتها يا تصميمهاي خود را بپذيريم. همه كساني كه در مرحله شش قرار دارند ميتوانند به توافق برسند؛ چراكه قضاوتهاي آنها كاملاً برگشتپذير است: آنها تا آنجا كه ممكن است در مواردي كه تعارضي پيش ميآيد، ديدگاه ديگران را نيز لحاظ ميكنند؛ بدينسان، يك قضاوت اخلاقي كاملاً برگشتپذير قضاوتي است كه خودمحورانه نباشد.
بدينسان، برگشتپذيري از نظر كالبرگ توان ما براي همدلي با ديگران است و كاملترين و منطقي ترين نمود آن در بستر تعامل اجتماعي تحقق مييابد. در اين مرحله، عمل هرگز به عنوان ابزار تلقّي نميشود، بلكه في نفسه «هدف» تلقّي ميشود. البته مردم به ندرت به اين مرحله ميرسند.13
نكته ديگر آنكه كالبرگ گاه متذكر اين نكته ميشود كه ممكن است برخي از مردم به مرحله بالاتر از مرحله شش، يعني مرحله هفتمي هم برسند (مرحله اخلاق استعلايي يا اخلاق جهتگيري جهاني) كه دين را به استدلال اخلاقي پيوند مي دهد.14 اما به دليل آنكه ويمشكل يافتن شواهد تجربي براي اين مرحله و حتي مرحله شش دارد،15 تأكيد ميكند كه بسياري از ايننكات مربوط به مرحله هفت نظري است.16
كالبرگ براي آنكه از دلايل افراد در توجيه رفتارهاي خود آگاه شود داستانها يا معماهايي را براي آنها مطرح ميكرد كه هر يك از آنها دربردارنده يك معماي اخلاقي بود. پس از طرح اين داستانها، پرسشهايي را در مورد اين معماها مطرح ميكرد كه فرد براي پاسخ به آنها ملزم به استدلال ميشد و بدينسان، كالبرگ از استدلال وي به ميزان رشد اخلاقي و مرحله اخلاقياش پي ميبرد. يكي از مشهورترين اين معماها «معماي هاينز»17 است. براساس اين معما، زني بر اثر ابتلا به سرطان در حال مرگ است. دارويي وجود دارد كه ممكن است وي را از مرگ نجات دهد؛ اما داروفروش در قبال پرداخت اندكي از آن هزينه اي ميطلبد كه هم ده برابر هزينه توليد است و هم بسيار گران است كه همسر او، هاينز، از پرداخت آن عاجز است. پس از آنكه تقاضاهاي مكرّر او از داروفروش به نتيجه نميرسد و از تهيه دارو نااميد ميگردد، وارد فروشگاه ميشود و داروي مزبور را سرقت ميكند.
از نظر هاينز تنها افرادي كه در مرحله شش هستند ميتوانند به درستي به تحليل موقعيت خود بپردازند؛ از اينرو، كالبرگ با در نظر گرفتن بالاترين مرحله رشد اخلاقي، يعني مرحله شش، معتقد است كه در اينجا هاينز كار درستي انجام داده است؛ زيرا حق حيات بسيار ارزشمندتر از حق مالكيت است. به تعبير خود وي، «هر كس كه ارزشهاي حق حيات و حق مالكيت را درك كرده باشد، اذعان ميكند كه از نظر اخلاقي حق حيات بسيار مهمتر از حق مالكيت است.» مهمتر آنكه كالبرگ مدعي است كه تنها كساني كه به مرحله شش رسيده باشند ميتوانند به اين استدلال پرداخته و اين معضل را حل كنند؛ چراكه استدلال اخلاقي در مرحله پنج، هرچند وجود ارزشهاي مستقل از جامعه را ميپذيرد، نميتواند به گونهاي رضايتبخش به اين مهم بپردازد؛ زيرا افراد در اين مرحله، اخلاق را اساسا مبتني بر توافق عقلاني براي تأمين بيشترين خير براي بيشترين افراد ميدانند و البته حق حيات را به منزله خيرهاي مطلق و تغييرناپذير تلقّي ميكنند. از اينرو، اين مرحله فاقد منابع لازم براي حل آن دسته از تعارضاتي است كه بر اثر ادعاهاي رقيب و ميان ترجيح حق حيات يا آزادي پيش ميآيند. استدلال افراد در مرحله چهار نيز از پرداختن به اين مهم عاجزند؛ چراكه طبق انديشه اخلاقي مرحله چهار، درست و نادرست صرفا اموري ناظر به قانوناند و قانون هم ممكن است اهميت زندگي را به رسميت بشناسد و ممكن است به امور نشناسد. مرحله يك تا سه نيز ـ در واقع ـ حتي نميتواند اين مسئله را اثبات كند كه حق حيات بايد محترم باشد. افراد در مرحله سه از درست و نادرست بر اساس انتظارات يكديگر جانبداري ميكنند. كساني كه در مرحله دو هستند معتقدند: انجام آنچه درست است فرع بر پيشبرد منافع است. كساني هم كه در مرحله يك هستند، صرفا دغدغه دوري از مجازات را دارند، و روشن است كه در اين سه مرحله، هرگز اهتمامي به حق حيات مطرح نيست.
همچنانكه از تأمّل در اين تبيين برميآيد، از نظر كالبرگ انسانها زندگي خود را با منظري خودمدارانه آغاز ميكنند و بر اثر تلاشي كه براي حل تعارضات بسيار پيچيده زندگي انجام ميدهند و نيز به دليل قابليتي كه براي همدردي دارند، به رشد شناختي دست مييابند و از طريق اين رشد اخلاقي از يك منظر اخلاقي دگرگرايانه يا دگرمحور برخوردار ميشوند كه همواره رو به گسترش است و به نمود كامل اين منظر در مرحله ششم دست مييازد.
برخي از انديشمندان اين نكته را شالوده ديدگاه كالبرگ دانستهاند.
كالبرگ بر آن است كه رشد شناختي و اخلاقي به دلايل ذيل با يكديگر برابرند:
1. تعارضات، بخش غير قابل حذف از ساختار كنش و واكنشهاي اجتماعي هستند.
2. توسل به اخلاق، در نهايت تنها راه مناسب براي حل اين تعارضات ميباشد.
3. به دليل آنكه تعارضات به نحوي فزاينده مشكل و پيچيدهتر ميشوند، براي حل اين تعارضات، حركت به مرحله بالاتر و در نتيجه، حركت به سمت نوع رضايتبخشتري از استدلال اخلاقي ضروري و گريزناپذير است.
از همين روست كه از ديد كالبرگ، استدلال اخلاقي در سطوح بالاتر به لحاظ اخلاقي رضايت بخش تر و به لحاظ شناختي يا ادراكي پيچيده تر ميشود. از نظر كالبرگ، هر يك ازمراحل بالاتر نوعي رشدشناختي به دست مي دهد كه در واقع، پديدآورنده نوعي رشد اخلاقي نيز هست.
در اينجا بايد به چند نكته اساسي درباره ديدگاه كالبرگ توجه كرد:
1. كالبرگ بر آن نيست كه همه افراد به مرحله شش ميرسند؛ اساسا از نظر وي، بسياري از مردم در مرحله چهار قرار دارند.
2. هرچند به نظر ميرسد كه كالبرگ رشد اخلاقي را به دنبال رشد روانشناختي ميداند، اما وي معتقد است كه توازي18 ميان مراحل شناختي و اخلاقي مطلق و كاملنيست؛ چراكه خود وي تصريح ميكند: شخصي كه در مرحله ادراك خاصي است، ممكن است در اخلاق يك يا چند مرحله پايينتر باشد. او درباره مرحله شش مينويسد: «اما شايد كساني كه قادر به استدلال به اين شيوه مورد نظر در مرحله شش هستند، نخواهند كه همچون سقراط، لينكلن يا كينگ شهيد شوند و در واقع، استدلال در مرحله پايينتر را ترجيح دهند.
3. تبيين كالبرگ از رشد اخلاقي درباره نظريههاي اخلاقي بيطرف محسوب نميشود. وي مينويسد: «مرحله شش درباره اخلاق، يك نظريه وظيفه گرايانه19است.» در حالي كه در مرحله پنج به نظريه اخلاقي سودگرايانه ميرسيم. و از آنرو كه كالبرگ مدعي است هر مرحله بالاتر كاملتر از مرحله پايينتر است، نتيجه آن ميشود كه از نظر وي نظريه اخلاقي وظيفه گرايانه كاملتر از نظريه اخلاقي سودگرايانه است.
4. در مورد تفاوت مراحل ششگانه در تكامل اخلاقي بايد گفت: از نظر كالبرگ، مهارتهاي شناختي مرحله پنج و شش مضمون اخلاقي غنياي دارند كه مراحل يك تا شش فاقد آن هستند. البته از ميان اين دو مرحله (پنج و شش)، مرحله شش بيش از مرحله پنج از غناي اخلاقي برخوردار است. افراد با تمرين و ممارست درمييابند كه ارزشهاي اخلاقي خاصي بايد پذيرفته شوند؛ مثلاً، افراد در مرحله پنج ميپذيرند كه جامعه بايد هميشه حق حيات و مالكيت را محترم شمارد و در مرحله شش ميپذيرند كه حق حيات بر حق مالكيت مقدم است. اما وي بر خلاف مرحله پنج و شش درباره مراحل پيش از آنها اساسا مدعي نيست كه اين مراحل از مضمون اخلاقي غنياي برخوردارند. از ديد وي، هيچ مجموعه مشخصي از ارزشها وجود ندارد كه پذيرش آنها مشخصه افراد در مراحل پيش از مرحله پنج و شش باشد. در واقع، افراد در مراحل يك تا چهار با همان شيوهاي قابل شناسايياند كه در قالب آن به ارزشهاي اخلاقي مورد پذيرش خود رسيدهاند.
همچنانكه اشاره شد، از نظر كساني كه در مرحله چهار هستند، كار درست چيزي است كه جامعه آن را خوب ميداند، نه كم و نه بيش. از نظر كساني كه در مرحله سه ميباشند كار درست چيزي است كه گروهي كه وي خود را با آن يكدل ميداند آن را درست بداند. از نظر كسي كه در مرحله دو قرار دارد كار درست آن است كه باعث پيشبرد منافع خود وي باشد؛ هرچند كه عمل وي توأم با اين شناخت است كه ديگران نيز داراي منافع خاص خود هستند. از نظر شخصي كه در مرحله يك قرار دارد، انجام آنچه درست است، تنها به منظور دوري از مجازات ميباشد. بدينسان، آنچه كه اساسا در مرحله يك تا چهار داريم، عبارت است از سير در امتدادي خاص؛ يعني احساس يكدلي كردن با منافع و ارزشهاي ديگران. در واقع، در هريك از مراحل بعدي رشد اخلاقي، فرد منافع خود را در پيوند با منافع حلقه بسيار گستردهاي از مردم ميبيند.
در اين مراحل، درباره اينكه منافع و ارزشها را ميتوان با چه مقاصدي مبتني ساخت يا چگونه رتبهبندي كرد مطلقا هيچگونه محدوديتي وجود ندارد. بدين ترتيب، از منظر مربوط به مرحله چهار، جامعهاي كه درصدد است يكنواختي و همگوني خود را به بهاي زيان ديدن اقليت گروههاي قومي حفظ كند، به اندازه جامعه اي خوب است كه ميكوشد با همه مردم فارغ از زمينه قومي آنها به نحوي مساوي برخورد كند. بنابراين، در هريك از دو جامعه، رشد اخلاقي درست براي كودكان اين است كه در مرحله چهار منافع و ارزشهاي جامعه خود را بپذيرند؛ چراكه آنان به قدر كافي خود را با اعضاي جامعه خود يكدل انگاشته اند. اما با آغاز مرحله پنج، افراد دچار تغيير كيفي در ويژگي رشد اخلاقي ميشوند. اين تغيير نوع چندان جديدتر و عميقتري از يكدلي با ديگران نيست، بلكه قضاوت درباره محتوا و رتبه منافع و ارزشهاست.
ميتوان گفت: در حالي كه حق حيات و آزادي در مراحل پايينتر قابل بحث بود، در مرحله پنج غيرقابل بحث و بيچون و چرا ميگردد. رشد اخلاقي، براي نخستين بار دربردارنده يك عنصر انتقادي ميشود و اين عنصر به عنوان بعدي از ابعاد اين رشد، در مرحله پنج ابزار لازم براي نقد كساني ميگردد كه فرد خود را با آنان يكدل ميبيند.
فرد در مرحله پنج به اين عقيده ميرسد كه جامعه اي كه حق حيات را بپذيرد ولي آزادي عضوي از اعضاي خود را محدود كند، جامعه اي نكوهيده است. وي در اين مرحله، اين حكم را بدون توجه به تعداد اعضايي از جامعه كه برخلاف وي ميانديشند انجام خواهد داد و بدينسان، شجاعت اخلاقي نيز پا به عرصه ميگذارد؛ چراكه افراد در مرحله پنج، برخلاف كساني كه بيچون و چرا منظر اخلاقي جامعه را اقتباس كرده اند، هيچگونه دغدغه اي ندارند و افرادي كه حاضرند به عنوان كساني شناخته شوند كه باورهاي اخلاقي اي مغاير با باورهاي اكثريت همشهريان خود دارند، حدي از شجاعت اخلاقي را بروز داده اند. مثلاً، در جامعه اي كه معتقد به برده داري است، اظهار عقيدهاي مخالف با اين كار نشاندهنده شجاعت فرد است.
اما تفاوت مرحله پنج و شش به ويژه در دو امر است: نخست آنكه مهارتهاي شناختي مرحله شش از محتواي غني تري برخوردار است و از اينرو، منظر انتقادي وسيعتري را نتيجه مي دهد و ديگر آنكه در مرحله شش شجاعت اخلاقي نيز كاملاً بروز مييابد. از اينرو، افراد در مرحله شش حاضرند به خاطر باورهاي اخلاقي خود، دست از زندگيشان بشويند. اگر كساني حاضر به چنين كاري نباشند، بايد نتيجه گرفت كه هنوز وارد مرحله شش نشدهاند. اين نكته بيانگر آن است كه از نظر كالبرگ شجاعت از نقش محوريتري در رشد اخلاقي برخوردار است.
نقد
نحوه تبييني كه كالبرگ از رشد اخلاقي انسانها ارائه كرد، پيامدهاي گوناگوني را در محافل علمي به دنبال آورد. در اينجا به برخي از نكاتي اشاره ميكنيم كه در واقع نقدي بر ديدگاه كالبرگ ميباشد:
1. به نظر ميرسد در انتقال از مرحله پنج به مرحله شش دو چيز به طور مساوي مهم است: الف. رشد مهارتهاي شناختي لازم؛ ب. اكتساب ساختار انگيزشي خاصي براي برخورداري از شجاعت دفاع از باورهاي خويش، حتي در صورتي كه مستلزم به خطر افتادن زندگي باشد و كالبرگ بنا به اعتراف خود، هرگز نميتواند ادعا كند كه امر اول مستلزم دومي است؛ چراكه وي ميپذيرد ممكن است افراد قادر به استدلال در مرحله شش باشند، اما استدلال در مرحله پايينتر را ترجيح دهند.
خود كالبرگ در اينباره مينويسد: «شايد كساني كه قادر به استدلال به شيوه مورد نظر در مرحله شش هستند، نخواهند همچون سقراط يا لينكلن يا كينگ در راه عقيده خود شهيد شوند و ترجيح دهند كه در سطح پايينتري به استدلال بپردازند.»
از اينرو، پرسشي كه مطرح ميشود اين است كه افراد چگونه واجد شجاعت موردنظر در مرحله شش ميشوند؟ متأسفانه كالبرگ پاسخي به اين پرسش بسيار مهم نمي دهد و اين نقدي است كه بر وي وارد است.
2. كالبرگ هيچگونه دليلي ارائه نميكند كه چرا نظريه اخلاقي وظيفهگرايي، به لحاظ شناختي كاملتر از سودگرايي است.20
3. از نظر كالبرگ،21 و اساسا از منظر هر نظريه شناختي، رشد و تحوّل اخلاقي در جوامع گوناگون از توالي منظم و مشخصي برخوردار است. به تعبير ديگر، اين رشد با تغيير جوامع تغييري نميكند و در همه جوامع از همين مراحل برخوردار است. اما پژوهشهايي كه در اينباره صورت گرفته است بيانگر اين واقعيت است كه هرچند توالي مراحل رشد اخلاقي كودكان و نوجوانان در همه جوامع و فرهنگها ثابت و تغييرناپذير است، تسريع يا تأخير در چگونگي دستيابي كودكان به اين مراحل بر اساس قابليتها و تفاوتهاي فردي و بر اساس ويژگيهاي فرهنگي و اجتماعي قابل تغيير است.
4. يكي ديگر از محدوديتهاي پژوهش وي22 ايناست كه وي در تحقيقات خود بيشتر بر بررسي تحول اخلاقي پسران متمركز بوده است. برخي از پژوهشهاي صورت گرفته در مورد رشد اخلاقي دختران نشاندهنده الگوهايي متفاوت از چيزي است كه مورد نظر كالبرگ است؛ به اين معنا كه رشد اخلاقي پسران بيشتر بر مفهوم عدالت و دروني شدن آن متمركز است، اما دختران عمدتا به مراقبت از ديگران و مسئوليتپذيري توجه دارند. از نظر گيليگان (1982) و گيليگان و آتانوسي (1988)، پسران بيشتر بر حقوق فردي افراد تأكيد دارند، ولي استدلالهاي اخلاقياي كه دختران ارائه ميكنند عمدتا متمركز بر مسئوليتپذيري در برابر ديگران است. از همينرو،دختراندرپاسخگوييبه معماهاياخلاقي، عمدتا بر رعايت حال ديگران و فداكاري تأكيد كردهاند و نه بر حقوق افراد و احترام به قانون كه مورد توجه پسران است.
5. يكي از نقدهايي كه بر كالبرگ وارد است مربوط به پايه بودن مفهوم عدالت در رشد تكاملي اخلاق است. برخي از محققان گفته اند: اين تأكيد او بر عدالت و نه ساير ارزشهاياخلاقي، از اينرو، مورد اشكال است كه ممكن است جوامعي باشندكه بر ساير ارزشها تأكيدكنند و نه عدالت.23
6. همچنانكه سراسر ديدگاه كالبرگ نشان مي دهد، رفتار اخلاقي پيوند ناگسستني با استدلال اخلاقي دارد؛24 اما اين امر جاي تأمّل دارد؛ چراكه تحقيقات برخي از محققان نشاندهنده آن است كه ممكن است كودكان در سنين مختلف ياد بگيرند كه چيزهايي را در مورد تصميمهاي اخلاقي خود بگويند ولي آنچه كه آنها انجام ميدهند متفاوت از گفتارشان باشد.
7. يكي از اموري كه در قضاوتهاي اخلاقي از اهميت خاصي برخوردار است، توجه به موقعيتهاي مختلف افراد است. تحقيقات نشان مي دهد كه پاسخ افراد به موقعيتهاي گوناگون، متنوع و متفاوت است و حتي در تفسير عناصر يك موقعيت خاص نيز قضاوتهاي اخلاقي متفاوتي به كار گرفته ميشود. نظريه پردازان شناختي ـ اجتماعي نيز به نظريه كالبرگ ديدي انتقادي داشته اند. اين روانشناسان معتقدند كه كالبرگ در كنار ساير انتقادهايي كه بر وي وارد است، تأكيد اندكي بر رفتار فرد در موقعيتهاي مختلف و گوناگون ميكند و رفتار افراد را در همه موقعيتها يكسان مي انگارد.25
جمع بندي
همچنانكه ديديم، كالبرگ ميان رشد اخلاقي و رشد روانشناختي پيوند مي دهد. همچنين رشد روانشناختي را داراي مراحل عام و فراگيري ميداند كه درباره همه انسانها به طور يكسان قابل اطلاق است. علاوه بر اين، رشد اخلاقي انسانها نيز از مراحل عام و فراگيري برخوردار است كه ميتوان در همه انسانها به يك ميزان تطبيق كرد. كالبرگ ميان مراحل رشد روانشناختي و رشد اخلاقي ارتباط وثيقي برقرار كرده، با ترسيم مراحل و سطوح مختلف به تبيين اين ارتباط ميپردازد. و البته چنانكه ذكر شد، اين ديدگاه وي، مورد بررسي و نقد روانشناسان و فيلسوفان اخلاق قرار گرفته است.
اول:سطح اخلاقی پیش عرفی یا پیش قرار دادی(4 تا 10 سال)
دوم: سطح اخلاق عرفی یا قراردادی (از 10 تا 13 سالگی)
سوم:سطح اخلاقی پس عرفی یا پس قراردادی (از 13 سالگی به بعد)
چكيده
اين نبشتار نخست به تبيين اجمالي ديدگاه كالبرگ درباره نحوه تحوّل و رشد اخلاقي ميپردازد و سپس نكاتي نقدآميز را در بررسي ديدگاه او بيان ميكند. هدف از پژوهش بررسي و نقد ديدگاه كالبرگ درباره رشد اخلاقي با توجه به ديدگاه انديشمندان ديگر ميباشد. كالبرگ در تبيين رشد اخلاقي همه افراد، دنبالهرو پياژه است.
ديدگاه پياژه در زمره ديدگاههاي شناختي قرار دارد و از اين منظر، ديدگاه كالبرگ همانند ديدگاه اوست؛ اما تفاوتهاي مهمي نيز با ديدگاه وي دارد. كالبرگ رشد اخلاقي را به سنين بالاتر از دوازده سالگي نيز سريان مي دهد. وي رشد اخلاقي انسانها را در شش مرحله طبقه بندي ميكند و رشد اخلاق را همسو و موازي با رشد روانشناختي آنها ميداند. اين تبيين كالبرگ واكنشها و پيامدهاي مختلفي در محافل علمي به دنبال داشته است. از جمله يافته هاي پژوهش، نقدهايي است كه در ديدگاه كالبرگ وجود دارد و به آنها كمتر توجه شده است.
كليدواژه ها: رشد اخلاقي، تحوّل اخلاقي، رشد روانشناختي، استدلال اخلاقي، مراحل رشد اخلاقي، روانشناسي اخلاق، سطوح رشد اخلاقي.
مقدّمه
بحث درباره رشد اخلاقي و رابطه آن با رشد روانشناختي از پيشينه چنداني برخوردار نيست. نخستين انديشمندي كه به طور جدي به آن پرداخت پياژه، روانشناس معروف، ميباشد و پس از وي نيز كالبرگ مهمترين روانشناس در اينباره تلقّي ميشود.
با توجه به اهميت رشد اخلاقي و مراحلي كه انسان در اين موضوع طي ميكند و اهميت مراحل رشد در تربيت و تعليم، ضرورت اين بحث روشن ميشود؛ به ويژه آنكه انديشمندان و روانشناساني كه در اين زمينه به بحث پرداختهاند از شهرت عام برخوردارند و ديدگاه كالبرگ مورد توجه همه روانشناسان پس از او قرار گرفته است.
سؤالهاي اصلي اين مسئله سه پرسش ذيل است:
1. آيا مراحل عام و فراگيري از رشد روانشناختي وجود دارد؟ به تعبير ديگر، آيا باورها، نگرشها، عواطف، شيوههاي كنش متقابل، جهتگيريهاي انگيزشي و مهارتهاي شناختي عامي وجود دارد كه ويژگي مشترك همه انسانها در مراحل گوناگون زندگيشان باشد؟ اگر پاسخ اين پرسش مثبت باشد، در اين صورت، بدان معناست كه ميتوان رشد روانشناختي همه انسانها را از منظر يكساني ارزيابي كرد.
2. آيا مراحل عام و فراگيري از رشد اخلاقي وجود دارد؟ به تعبير ديگر، آيا رشد اخلاقي درست براي همه انسانها يكسان است؟ آيا ميتوان گفت باورهاي اخلاقي، ارزشها، قضاوتها و رفتارهايي هستند كه ويژگي همه انسانها در مراحل گوناگون زندگيشان است؟ پاسخ مثبت به اين پرسش نيز بدان معناست كه ميتوان رشد اخلاقي همه انسانها را از منظر يكساني ارزيابي كرد.
3. در صورتي كه پاسخ دو پرسش مزبور مثبت باشد،
آيا اين دو رشد عام روانشناختي و اخلاقي با يكديگر ارتباط اساسي دارند يا خير؟
لارنس كالبرگ شاخصترين انديشمندي است كه پاسخ هر سه پرسش فوق را مثبت ميداند. البته در اينجا مجال مقايسه ديدگاه وي با ديدگاه انديشمندان اسلامي يا ديدگاه برآمده از منظر اسلام نيست؛ از اينرو، در مقاله حاضر2 ديدگاه وي را تبيين و بررسي خواهيم كرد و مقايسه مزبور را به مجال ديگري موكول ميكنيم.
تبيين نظريه كالبرگ درباره رشد اخلاقي
كالبرگ در واقع در نظريه خود دنباله رو نظريه پياژه است.3 وي با اينكه تغييرات عمدهاي در ديدگاه پياژه اعمال كرد و در مورد مراحل رشد اخلاقي طرحي را ارائه داد كه جديد بود، اما چارچوبي كه به آن پايبند است همان چارچوب نظريه شناختي است. وي مرحله اي بودن رشد اخلاقي را ميپذيرد، اما تأكيد ميكند كه رشد اخلاقي پس از سن دوازده سالگي نيز ادامه مييابد. وي اخلاق را به مفهوم «عدالت» پيوند ميزند و آن را با همين مفهوم تبيين ميكند.4
از نظر او، قضاوتهاي اخلاقي كودكان و نوجوانان در بردارنده برداشتهاي متفاوتي از عدالت است. وانگهي، در سطوح گوناگون از رشد روانشناختي درك كودكان و نوجوانان از عدالت تفاوت مييابد و بالاترين سطح آن اين است كه آنها به حقوق مساوي و عام براي همه مردم و تحقق ارزشهاي انساني عام دست مييابند.5
از نظر كالبرگ، رشد اخلاقي داراي مراحل مشخص و قطعي است و علاوه بر آن، ميان رشد اخلاقي و رشد روانشناختي درجه اي از همساني برقرار است. وي تأكيد ميكند كه به دنبال رشد روانشناختي، كه در زمينه مهارتهاي شناختي به دست ميآيد، رشد اخلاقي محقق ميشود.
مقصود از مهارتهاي شناختي، اموري نظير امور ذيل است: مهارتهاي استدلالي خاص، تفكر منطقي و انتزاعي، توانايي تخيلي و توانايي دسته بنديهاي مفهومي عمده (نظير دسته بندي شن و حيوان در دو مقوله جداي اخلاقي) و نيز توانايي تفكيك آزار و اذيت اتفاقي و غير عمدي و آزار و اذيت عمدي و آگاهانه.
كالبرگ بر آن است كه رشد اخلاقي داراي سه سطح است6 كه هر يك از اين سه سطح دو مرحله دارد. بدينسان، به طور كلي، شش مرحله در رشد اخلاقي انسانها وجود دارد. از نظر او، اين مراحل بدون هيچگونه تغييري در پي يكديگر ميآيند؛ بدين معنا كه هر فردي بدون هيچگونه گريزي از يك مرحله به مرحله بعدي حركت ميكند.7 نكته اي كه نبايد از نظر دور داشت ايناست كه وي مدعي نيست كه همه انسانها ناگزير بايد به بالاترين مرحله (مرحله ششم) برسند؛ درواقع،ممكن است فرد در مرحله چهار يا پنج باقي بماند. آنچه كه وي ادعا ميكند اين است كه شخص براي دستيابي به مرحله شش بايد هر يك از مراحل پيشين را پشت سر بگذارد و اين كار نيز به نحوي پياپي و مرحله به مرحله انجام ميپذيرد.
مراحل رشد اخلاقي
از نظر كالبرگ مراحل رشد اخلاقي به صورت ذيل تحقق ميپذيرد:
الف. سطح اخلاق پيش قراردادي8
كودك در اين سطح رفتارهاي خود را بر اساس پيامدهاي مادي آن (تشويق و تنبيه) و يا قدرت كساني كه قوانين را برايش وضع ميكنند (مثلاً پدر و مادر) تنظيم ميكند. اخلاق در اين دوره هنوز دروني و نهادينه نشده است و در واقع، معيارهاي اخلاقي به گونه اي حقيقي براي او وجود ندارد. اين سطح خود داراي دو مرحله است:
مرحله 1. مرحله مجازات و اطاعت: در اين مرحله، كودك اخلاق خود را بر تنبيه و اطاعت مبتني ميكند و به دليل اجتناب از مجازات اطاعت ميكند؛ از اينرو، تنها دليل او براي انجام كار درست دوري جستن از مجازات است و دلمشغوليها و منافع ديگران برايش اهميتي ندارد؛ مگر آنكه در رفاه وي تأثيرگذار باشند.
مرحله 2. مرحله تبادل و هدف ابزاري فردي (مرحله اخلاق ابزارگونه نسبي و لذتگرايي نسبي): هدف فرد در اين مرحله انجام چيزي است كه براي پيشبرد منافع خودش ميتواند انجام دهد. كار درست از نظر او جلب منافع خود است و تنها دليل او براي انجام كار درست ارتقاي منافع خويش است. ويژگي بارز اخلاق فرد در اين مرحله لذتگرايي و لذتطلبي اوست و پذيرش برخي از مقرّرات اخلاقي خاص عمدتا به دليل پاداشها و منافعي است كه از انجام آنها انتظار دارد؛ از اينرو، همه چيز را به نحوي نسبي و در نسبت با جلب منافع خود مينگرد.
ب. سطح اخلاق قراردادي9
رفتار فرد در اين سطح براي سازگاري و هماهنگ شدن با نظم اجتماعي است. از اينرو، اخلاق او از تمايلي سرچشمه ميگيرد كه وي براي حفظ و نگهداري اين نظم دارد. در اين مرحله نيز معيارهاي اخلاقي هنوز دروني و نهادينه نشده است. دو مرحله اين سطح عبارتند از:
مرحله 3. مرحله سازگاري، ارتباطات و انتظارات فيمابيني متقابل: در اين مرحله، انتظارات ديگران براي فرد اهميت پيدا ميكند. دل مشغولي هاي اطرافيان ممكن است بر منافع او اولويت يابد. در اين مرحله، فرد قادر است كه خود را در جايگاه ديگران قرار دهد؛ از اينرو، ميتواند در قضاوتهاي اخلاقي خود احساسات ديگران را در نظر بگيرد. در نتيجه، فرد به دنبال سازگاري و هماهنگي با معيارهاي اخلاقي دوستان يا اعضاي خانواده است. به تعبير كالبرگ، فرد سعي ميكند براي جلب انتظارات ديگران پسر خوب و دختر خوبي باشد.10 انجام كاردرست به معناي پيروي از انتظارات كساني است كه به وي نزديكند؛ از اينرو، كار درست را به منظور آنكه مورد پذيرش آنها قرار گيرد انجام مي دهد. در واقع، فرد در اين مرحله بيشتر به جاي كسب لذت مادي به دنبال لذت رواني، يعني لذت از رضايت و خرسندي اطرافيان، است. ميان نيت فرد و عمل او تفاوت مي نهد و تنها ملاك او براي ارزيابي عمل نتايج و پيامدهاي آن نيست.
مرحله 4. مرحله حفظ نظام اجتماعي و وجدان: اين مرحله در واقع، مرحله اخلاق بر اساس قانون و نظم است و فرد در اين مرحله پايبند به حفظ نهادهاي اجتماعي خود است. انجام كار درست به معناي اجراي وظايف و الزام هاي نهادي است. وي به اين درك رسيده است كه همه بايد از يك نظام قانون اجتماعي پيروي كنند، وگرنه نظم جامعه برهم ميخورد. براي او حفظ قانون مهمتر از هر چيز است؛ از اينرو، دليل او براي رعايت قانون، نه هماهنگي و سازگاري با معيارهاي فردي، بلكه حفظ نظم اجتماعي و هماهنگي با آن است.
ج. سطح اخلاق پساقراردادي و مبتني بر اصول اخلاقي
در اين سطح، اخلاق فراتر از قراردادهاي اجتماعي ميرود و بر اساس اصول عام و فراگير مبتني ميشود. فرد تصميم هاي اخلاقي خود را مستقل از قدرت اطرافيان و پدر و مادر ميگيرد و سرپيچي از اصول عام و جهاني باعث احساس گناه و محكوميت او ميشود.
دو مرحلهاي كه در اين سطح مطرح هستند عبارتند از:
مرحله 5. مرحله حقوق پيشين و تعهد اجتماعي: در اين مرحله، فرد منظر عقلي اي ميپذيرد كه بر اساس آن ارزشها و حقوقي نظير حق حيات و آزادي11 وجود دارند كه اهميت خود را مديون نهادهاي اجتماعي نيستند و بايد در همه جوامع تأييد شوند. دلمشغولي فرد آن است كه قوانين و وظايف ناظر به جامعه بر پايه آرمان بيشترين خير براي بيشترين افراد مبتني گردد. فرد به اين دليل كار درست را انجام مي دهد كه در مقام موجودي عاقل، مكلّف به وفاداري به احكامي است كه شامل حق حيات و آزادي ميگردد.میگنا دات آی آر.فرد در اين مرحله، رفتاري را درست تلقّي ميكند كه در چارچوب حقوق عمومي افراد و بر پايه معيارهاي پذيرفته شده بيشتر افراد جامعه انجام گرفته باشد. به دليل آنكه قوانين اخلاقي در اين مرحله نوعي تعهد و قرارداد اجتماعي محسوب ميشوند، اگر افراد متوجه شوند كه غير از هنجارهاي رايج در جامعه، هنجارهاي ديگري وجود دارند كه ميتوانند براي بيشتر افراد جامعه مفيد باشند، هنجارهاي رايج قابل تغيير و اصلاح خواهند شد.
مرحله 6. مرحله اصول اخلاقي عام: در اين مرحله، اصول اخلاقي عامي وجود دارد كه بر همه الزامهاي قانوني و نهادي ترجيح دارد. انجام كار درست به معناي عمل بر اساس اين اصول عام است. فرد از آنرو كار درست را انجام مي دهد كه به منزله موجودي عاقل، ارزش اين اصول را درك كرده است و خود را موظف به تبعيت از آنها ميداند.
مهمترين ويژگي افراد قرار گرفته در اين مرحله اين است كه از قابليت شناختي (به تعبير كالبرگ) برگشت پذيري12 برخوردارند. كالبرگ تأكيد ميكند كه قضاوتهاي اخلاقي بايد برگشت پذير باشد؛ يعني ما بايد به گونهاي باشيم كه اگر در جايگاه و موقعيت كساني قرار گرفتيم كه مورد قضاوت ما قرار گرفتهاند، بتوانيم همان قضاوتها يا تصميمهاي خود را بپذيريم. همه كساني كه در مرحله شش قرار دارند ميتوانند به توافق برسند؛ چراكه قضاوتهاي آنها كاملاً برگشتپذير است: آنها تا آنجا كه ممكن است در مواردي كه تعارضي پيش ميآيد، ديدگاه ديگران را نيز لحاظ ميكنند؛ بدينسان، يك قضاوت اخلاقي كاملاً برگشتپذير قضاوتي است كه خودمحورانه نباشد.
بدينسان، برگشتپذيري از نظر كالبرگ توان ما براي همدلي با ديگران است و كاملترين و منطقي ترين نمود آن در بستر تعامل اجتماعي تحقق مييابد. در اين مرحله، عمل هرگز به عنوان ابزار تلقّي نميشود، بلكه في نفسه «هدف» تلقّي ميشود. البته مردم به ندرت به اين مرحله ميرسند.13
نكته ديگر آنكه كالبرگ گاه متذكر اين نكته ميشود كه ممكن است برخي از مردم به مرحله بالاتر از مرحله شش، يعني مرحله هفتمي هم برسند (مرحله اخلاق استعلايي يا اخلاق جهتگيري جهاني) كه دين را به استدلال اخلاقي پيوند مي دهد.14 اما به دليل آنكه ويمشكل يافتن شواهد تجربي براي اين مرحله و حتي مرحله شش دارد،15 تأكيد ميكند كه بسياري از ايننكات مربوط به مرحله هفت نظري است.16
كالبرگ براي آنكه از دلايل افراد در توجيه رفتارهاي خود آگاه شود داستانها يا معماهايي را براي آنها مطرح ميكرد كه هر يك از آنها دربردارنده يك معماي اخلاقي بود. پس از طرح اين داستانها، پرسشهايي را در مورد اين معماها مطرح ميكرد كه فرد براي پاسخ به آنها ملزم به استدلال ميشد و بدينسان، كالبرگ از استدلال وي به ميزان رشد اخلاقي و مرحله اخلاقياش پي ميبرد. يكي از مشهورترين اين معماها «معماي هاينز»17 است. براساس اين معما، زني بر اثر ابتلا به سرطان در حال مرگ است. دارويي وجود دارد كه ممكن است وي را از مرگ نجات دهد؛ اما داروفروش در قبال پرداخت اندكي از آن هزينه اي ميطلبد كه هم ده برابر هزينه توليد است و هم بسيار گران است كه همسر او، هاينز، از پرداخت آن عاجز است. پس از آنكه تقاضاهاي مكرّر او از داروفروش به نتيجه نميرسد و از تهيه دارو نااميد ميگردد، وارد فروشگاه ميشود و داروي مزبور را سرقت ميكند.
از نظر هاينز تنها افرادي كه در مرحله شش هستند ميتوانند به درستي به تحليل موقعيت خود بپردازند؛ از اينرو، كالبرگ با در نظر گرفتن بالاترين مرحله رشد اخلاقي، يعني مرحله شش، معتقد است كه در اينجا هاينز كار درستي انجام داده است؛ زيرا حق حيات بسيار ارزشمندتر از حق مالكيت است. به تعبير خود وي، «هر كس كه ارزشهاي حق حيات و حق مالكيت را درك كرده باشد، اذعان ميكند كه از نظر اخلاقي حق حيات بسيار مهمتر از حق مالكيت است.» مهمتر آنكه كالبرگ مدعي است كه تنها كساني كه به مرحله شش رسيده باشند ميتوانند به اين استدلال پرداخته و اين معضل را حل كنند؛ چراكه استدلال اخلاقي در مرحله پنج، هرچند وجود ارزشهاي مستقل از جامعه را ميپذيرد، نميتواند به گونهاي رضايتبخش به اين مهم بپردازد؛ زيرا افراد در اين مرحله، اخلاق را اساسا مبتني بر توافق عقلاني براي تأمين بيشترين خير براي بيشترين افراد ميدانند و البته حق حيات را به منزله خيرهاي مطلق و تغييرناپذير تلقّي ميكنند. از اينرو، اين مرحله فاقد منابع لازم براي حل آن دسته از تعارضاتي است كه بر اثر ادعاهاي رقيب و ميان ترجيح حق حيات يا آزادي پيش ميآيند. استدلال افراد در مرحله چهار نيز از پرداختن به اين مهم عاجزند؛ چراكه طبق انديشه اخلاقي مرحله چهار، درست و نادرست صرفا اموري ناظر به قانوناند و قانون هم ممكن است اهميت زندگي را به رسميت بشناسد و ممكن است به امور نشناسد. مرحله يك تا سه نيز ـ در واقع ـ حتي نميتواند اين مسئله را اثبات كند كه حق حيات بايد محترم باشد. افراد در مرحله سه از درست و نادرست بر اساس انتظارات يكديگر جانبداري ميكنند. كساني كه در مرحله دو هستند معتقدند: انجام آنچه درست است فرع بر پيشبرد منافع است. كساني هم كه در مرحله يك هستند، صرفا دغدغه دوري از مجازات را دارند، و روشن است كه در اين سه مرحله، هرگز اهتمامي به حق حيات مطرح نيست.
همچنانكه از تأمّل در اين تبيين برميآيد، از نظر كالبرگ انسانها زندگي خود را با منظري خودمدارانه آغاز ميكنند و بر اثر تلاشي كه براي حل تعارضات بسيار پيچيده زندگي انجام ميدهند و نيز به دليل قابليتي كه براي همدردي دارند، به رشد شناختي دست مييابند و از طريق اين رشد اخلاقي از يك منظر اخلاقي دگرگرايانه يا دگرمحور برخوردار ميشوند كه همواره رو به گسترش است و به نمود كامل اين منظر در مرحله ششم دست مييازد.
برخي از انديشمندان اين نكته را شالوده ديدگاه كالبرگ دانستهاند.
كالبرگ بر آن است كه رشد شناختي و اخلاقي به دلايل ذيل با يكديگر برابرند:
1. تعارضات، بخش غير قابل حذف از ساختار كنش و واكنشهاي اجتماعي هستند.
2. توسل به اخلاق، در نهايت تنها راه مناسب براي حل اين تعارضات ميباشد.
3. به دليل آنكه تعارضات به نحوي فزاينده مشكل و پيچيدهتر ميشوند، براي حل اين تعارضات، حركت به مرحله بالاتر و در نتيجه، حركت به سمت نوع رضايتبخشتري از استدلال اخلاقي ضروري و گريزناپذير است.
از همين روست كه از ديد كالبرگ، استدلال اخلاقي در سطوح بالاتر به لحاظ اخلاقي رضايت بخش تر و به لحاظ شناختي يا ادراكي پيچيده تر ميشود. از نظر كالبرگ، هر يك ازمراحل بالاتر نوعي رشدشناختي به دست مي دهد كه در واقع، پديدآورنده نوعي رشد اخلاقي نيز هست.
در اينجا بايد به چند نكته اساسي درباره ديدگاه كالبرگ توجه كرد:
1. كالبرگ بر آن نيست كه همه افراد به مرحله شش ميرسند؛ اساسا از نظر وي، بسياري از مردم در مرحله چهار قرار دارند.
2. هرچند به نظر ميرسد كه كالبرگ رشد اخلاقي را به دنبال رشد روانشناختي ميداند، اما وي معتقد است كه توازي18 ميان مراحل شناختي و اخلاقي مطلق و كاملنيست؛ چراكه خود وي تصريح ميكند: شخصي كه در مرحله ادراك خاصي است، ممكن است در اخلاق يك يا چند مرحله پايينتر باشد. او درباره مرحله شش مينويسد: «اما شايد كساني كه قادر به استدلال به اين شيوه مورد نظر در مرحله شش هستند، نخواهند كه همچون سقراط، لينكلن يا كينگ شهيد شوند و در واقع، استدلال در مرحله پايينتر را ترجيح دهند.
3. تبيين كالبرگ از رشد اخلاقي درباره نظريههاي اخلاقي بيطرف محسوب نميشود. وي مينويسد: «مرحله شش درباره اخلاق، يك نظريه وظيفه گرايانه19است.» در حالي كه در مرحله پنج به نظريه اخلاقي سودگرايانه ميرسيم. و از آنرو كه كالبرگ مدعي است هر مرحله بالاتر كاملتر از مرحله پايينتر است، نتيجه آن ميشود كه از نظر وي نظريه اخلاقي وظيفه گرايانه كاملتر از نظريه اخلاقي سودگرايانه است.
4. در مورد تفاوت مراحل ششگانه در تكامل اخلاقي بايد گفت: از نظر كالبرگ، مهارتهاي شناختي مرحله پنج و شش مضمون اخلاقي غنياي دارند كه مراحل يك تا شش فاقد آن هستند. البته از ميان اين دو مرحله (پنج و شش)، مرحله شش بيش از مرحله پنج از غناي اخلاقي برخوردار است. افراد با تمرين و ممارست درمييابند كه ارزشهاي اخلاقي خاصي بايد پذيرفته شوند؛ مثلاً، افراد در مرحله پنج ميپذيرند كه جامعه بايد هميشه حق حيات و مالكيت را محترم شمارد و در مرحله شش ميپذيرند كه حق حيات بر حق مالكيت مقدم است. اما وي بر خلاف مرحله پنج و شش درباره مراحل پيش از آنها اساسا مدعي نيست كه اين مراحل از مضمون اخلاقي غنياي برخوردارند. از ديد وي، هيچ مجموعه مشخصي از ارزشها وجود ندارد كه پذيرش آنها مشخصه افراد در مراحل پيش از مرحله پنج و شش باشد. در واقع، افراد در مراحل يك تا چهار با همان شيوهاي قابل شناسايياند كه در قالب آن به ارزشهاي اخلاقي مورد پذيرش خود رسيدهاند.
همچنانكه اشاره شد، از نظر كساني كه در مرحله چهار هستند، كار درست چيزي است كه جامعه آن را خوب ميداند، نه كم و نه بيش. از نظر كساني كه در مرحله سه ميباشند كار درست چيزي است كه گروهي كه وي خود را با آن يكدل ميداند آن را درست بداند. از نظر كسي كه در مرحله دو قرار دارد كار درست آن است كه باعث پيشبرد منافع خود وي باشد؛ هرچند كه عمل وي توأم با اين شناخت است كه ديگران نيز داراي منافع خاص خود هستند. از نظر شخصي كه در مرحله يك قرار دارد، انجام آنچه درست است، تنها به منظور دوري از مجازات ميباشد. بدينسان، آنچه كه اساسا در مرحله يك تا چهار داريم، عبارت است از سير در امتدادي خاص؛ يعني احساس يكدلي كردن با منافع و ارزشهاي ديگران. در واقع، در هريك از مراحل بعدي رشد اخلاقي، فرد منافع خود را در پيوند با منافع حلقه بسيار گستردهاي از مردم ميبيند.
در اين مراحل، درباره اينكه منافع و ارزشها را ميتوان با چه مقاصدي مبتني ساخت يا چگونه رتبهبندي كرد مطلقا هيچگونه محدوديتي وجود ندارد. بدين ترتيب، از منظر مربوط به مرحله چهار، جامعهاي كه درصدد است يكنواختي و همگوني خود را به بهاي زيان ديدن اقليت گروههاي قومي حفظ كند، به اندازه جامعه اي خوب است كه ميكوشد با همه مردم فارغ از زمينه قومي آنها به نحوي مساوي برخورد كند. بنابراين، در هريك از دو جامعه، رشد اخلاقي درست براي كودكان اين است كه در مرحله چهار منافع و ارزشهاي جامعه خود را بپذيرند؛ چراكه آنان به قدر كافي خود را با اعضاي جامعه خود يكدل انگاشته اند. اما با آغاز مرحله پنج، افراد دچار تغيير كيفي در ويژگي رشد اخلاقي ميشوند. اين تغيير نوع چندان جديدتر و عميقتري از يكدلي با ديگران نيست، بلكه قضاوت درباره محتوا و رتبه منافع و ارزشهاست.
ميتوان گفت: در حالي كه حق حيات و آزادي در مراحل پايينتر قابل بحث بود، در مرحله پنج غيرقابل بحث و بيچون و چرا ميگردد. رشد اخلاقي، براي نخستين بار دربردارنده يك عنصر انتقادي ميشود و اين عنصر به عنوان بعدي از ابعاد اين رشد، در مرحله پنج ابزار لازم براي نقد كساني ميگردد كه فرد خود را با آنان يكدل ميبيند.
فرد در مرحله پنج به اين عقيده ميرسد كه جامعه اي كه حق حيات را بپذيرد ولي آزادي عضوي از اعضاي خود را محدود كند، جامعه اي نكوهيده است. وي در اين مرحله، اين حكم را بدون توجه به تعداد اعضايي از جامعه كه برخلاف وي ميانديشند انجام خواهد داد و بدينسان، شجاعت اخلاقي نيز پا به عرصه ميگذارد؛ چراكه افراد در مرحله پنج، برخلاف كساني كه بيچون و چرا منظر اخلاقي جامعه را اقتباس كرده اند، هيچگونه دغدغه اي ندارند و افرادي كه حاضرند به عنوان كساني شناخته شوند كه باورهاي اخلاقي اي مغاير با باورهاي اكثريت همشهريان خود دارند، حدي از شجاعت اخلاقي را بروز داده اند. مثلاً، در جامعه اي كه معتقد به برده داري است، اظهار عقيدهاي مخالف با اين كار نشاندهنده شجاعت فرد است.
اما تفاوت مرحله پنج و شش به ويژه در دو امر است: نخست آنكه مهارتهاي شناختي مرحله شش از محتواي غني تري برخوردار است و از اينرو، منظر انتقادي وسيعتري را نتيجه مي دهد و ديگر آنكه در مرحله شش شجاعت اخلاقي نيز كاملاً بروز مييابد. از اينرو، افراد در مرحله شش حاضرند به خاطر باورهاي اخلاقي خود، دست از زندگيشان بشويند. اگر كساني حاضر به چنين كاري نباشند، بايد نتيجه گرفت كه هنوز وارد مرحله شش نشدهاند. اين نكته بيانگر آن است كه از نظر كالبرگ شجاعت از نقش محوريتري در رشد اخلاقي برخوردار است.
نقد
نحوه تبييني كه كالبرگ از رشد اخلاقي انسانها ارائه كرد، پيامدهاي گوناگوني را در محافل علمي به دنبال آورد. در اينجا به برخي از نكاتي اشاره ميكنيم كه در واقع نقدي بر ديدگاه كالبرگ ميباشد:
1. به نظر ميرسد در انتقال از مرحله پنج به مرحله شش دو چيز به طور مساوي مهم است: الف. رشد مهارتهاي شناختي لازم؛ ب. اكتساب ساختار انگيزشي خاصي براي برخورداري از شجاعت دفاع از باورهاي خويش، حتي در صورتي كه مستلزم به خطر افتادن زندگي باشد و كالبرگ بنا به اعتراف خود، هرگز نميتواند ادعا كند كه امر اول مستلزم دومي است؛ چراكه وي ميپذيرد ممكن است افراد قادر به استدلال در مرحله شش باشند، اما استدلال در مرحله پايينتر را ترجيح دهند.
خود كالبرگ در اينباره مينويسد: «شايد كساني كه قادر به استدلال به شيوه مورد نظر در مرحله شش هستند، نخواهند همچون سقراط يا لينكلن يا كينگ در راه عقيده خود شهيد شوند و ترجيح دهند كه در سطح پايينتري به استدلال بپردازند.»
از اينرو، پرسشي كه مطرح ميشود اين است كه افراد چگونه واجد شجاعت موردنظر در مرحله شش ميشوند؟ متأسفانه كالبرگ پاسخي به اين پرسش بسيار مهم نمي دهد و اين نقدي است كه بر وي وارد است.
2. كالبرگ هيچگونه دليلي ارائه نميكند كه چرا نظريه اخلاقي وظيفهگرايي، به لحاظ شناختي كاملتر از سودگرايي است.20
3. از نظر كالبرگ،21 و اساسا از منظر هر نظريه شناختي، رشد و تحوّل اخلاقي در جوامع گوناگون از توالي منظم و مشخصي برخوردار است. به تعبير ديگر، اين رشد با تغيير جوامع تغييري نميكند و در همه جوامع از همين مراحل برخوردار است. اما پژوهشهايي كه در اينباره صورت گرفته است بيانگر اين واقعيت است كه هرچند توالي مراحل رشد اخلاقي كودكان و نوجوانان در همه جوامع و فرهنگها ثابت و تغييرناپذير است، تسريع يا تأخير در چگونگي دستيابي كودكان به اين مراحل بر اساس قابليتها و تفاوتهاي فردي و بر اساس ويژگيهاي فرهنگي و اجتماعي قابل تغيير است.
4. يكي ديگر از محدوديتهاي پژوهش وي22 ايناست كه وي در تحقيقات خود بيشتر بر بررسي تحول اخلاقي پسران متمركز بوده است. برخي از پژوهشهاي صورت گرفته در مورد رشد اخلاقي دختران نشاندهنده الگوهايي متفاوت از چيزي است كه مورد نظر كالبرگ است؛ به اين معنا كه رشد اخلاقي پسران بيشتر بر مفهوم عدالت و دروني شدن آن متمركز است، اما دختران عمدتا به مراقبت از ديگران و مسئوليتپذيري توجه دارند. از نظر گيليگان (1982) و گيليگان و آتانوسي (1988)، پسران بيشتر بر حقوق فردي افراد تأكيد دارند، ولي استدلالهاي اخلاقياي كه دختران ارائه ميكنند عمدتا متمركز بر مسئوليتپذيري در برابر ديگران است. از همينرو،دختراندرپاسخگوييبه معماهاياخلاقي، عمدتا بر رعايت حال ديگران و فداكاري تأكيد كردهاند و نه بر حقوق افراد و احترام به قانون كه مورد توجه پسران است.
5. يكي از نقدهايي كه بر كالبرگ وارد است مربوط به پايه بودن مفهوم عدالت در رشد تكاملي اخلاق است. برخي از محققان گفته اند: اين تأكيد او بر عدالت و نه ساير ارزشهاياخلاقي، از اينرو، مورد اشكال است كه ممكن است جوامعي باشندكه بر ساير ارزشها تأكيدكنند و نه عدالت.23
6. همچنانكه سراسر ديدگاه كالبرگ نشان مي دهد، رفتار اخلاقي پيوند ناگسستني با استدلال اخلاقي دارد؛24 اما اين امر جاي تأمّل دارد؛ چراكه تحقيقات برخي از محققان نشاندهنده آن است كه ممكن است كودكان در سنين مختلف ياد بگيرند كه چيزهايي را در مورد تصميمهاي اخلاقي خود بگويند ولي آنچه كه آنها انجام ميدهند متفاوت از گفتارشان باشد.
7. يكي از اموري كه در قضاوتهاي اخلاقي از اهميت خاصي برخوردار است، توجه به موقعيتهاي مختلف افراد است. تحقيقات نشان مي دهد كه پاسخ افراد به موقعيتهاي گوناگون، متنوع و متفاوت است و حتي در تفسير عناصر يك موقعيت خاص نيز قضاوتهاي اخلاقي متفاوتي به كار گرفته ميشود. نظريه پردازان شناختي ـ اجتماعي نيز به نظريه كالبرگ ديدي انتقادي داشته اند. اين روانشناسان معتقدند كه كالبرگ در كنار ساير انتقادهايي كه بر وي وارد است، تأكيد اندكي بر رفتار فرد در موقعيتهاي مختلف و گوناگون ميكند و رفتار افراد را در همه موقعيتها يكسان مي انگارد.25
جمع بندي
همچنانكه ديديم، كالبرگ ميان رشد اخلاقي و رشد روانشناختي پيوند مي دهد. همچنين رشد روانشناختي را داراي مراحل عام و فراگيري ميداند كه درباره همه انسانها به طور يكسان قابل اطلاق است. علاوه بر اين، رشد اخلاقي انسانها نيز از مراحل عام و فراگيري برخوردار است كه ميتوان در همه انسانها به يك ميزان تطبيق كرد. كالبرگ ميان مراحل رشد روانشناختي و رشد اخلاقي ارتباط وثيقي برقرار كرده، با ترسيم مراحل و سطوح مختلف به تبيين اين ارتباط ميپردازد. و البته چنانكه ذكر شد، اين ديدگاه وي، مورد بررسي و نقد روانشناسان و فيلسوفان اخلاق قرار گرفته است.

منصور نصيري
پى نوشت ها
1- دانش آموخته حوزه علميه و دانشجوى دكترى فلسفه دين.
2ـ براى بررسى بيشتر و آشنايى بيشتر با منابع اين بحث ر.ك. منصور نصيرى، جستارهايى در روانشناسى اخلاق، 1384.
3- See: William C. Crain, Theories of Development, 2Rev Ed, 1985, p. 52;
براى بررسى بيشتر نظريه پياژه ر. ك. در دفاع از پياژه، تأليف و ترجمه پرويز شريفى درآمدى، 1385، ص 55ـ120.
4- See: Lawrence, Kohlberg, "The Development of Modes of Thinking and Choices in Years 10 to 16". Ph. D. dissertation, University of Chicago, 1985, p. 57.
5ـ پروين كديور، روانشناسى اخلاق، 1378، ص 43ـ44.
6- See Lawrence Kohlberg, "The Claim to Moral Adequacy of a Highest Stage of Moral Judgment", Journal of Philosophy 70 (Septamber 1973), pp. 464-630.
7- See: Lawrence Kohlberg, From Is to Ought: How to Commit the Naturalistic Fallacy and Get Away with It in the Study of Morla Development, 1971, p. 102 / Lawrence Kohlberg; T. Likona, ed., "Moral Stages and moralization: The congnitive-developmental approach", Moral Kewelopment and Behavior, Theory Research and Social Issues, 1976, pp. 43-44.
8- preconventional.
9- conventional.
10- William C. Kohlberg, "The Claim to Moral Adequacy of a Highest Stage of Moral Judgment", Journal of Philosophy 70, pp. 630-464.
11ـ مقصود از حق حيات حقى است كه هر انسان براى زيستن و زنده ماندن دارد. همه انسانها به طور يكسان از حق زيستن و زنده ماندن برخوردارند و هيچ كس نبايد اين حق را از ديگرى سلب كند.
12- reversibility.
13-See: Anne Colby; Gibbs, J, Lieberman, M, and Kohlberg, L, A Longitudinal Study of Moral Judgmint: A Monograph for the Society of Research in Child Development, 1983, p. 108.
14- See: Power, Clark; Lawrence Kohlberg, ed. "Moral Development, Religious Thinking, and the Question of a Seventh Stage", Essays on Moral Development, 1981, p. 121.
15- Ibid.
16- Lawrence Kohlberg, Essays on Moral Development, vl.1.: The Philosophy of Moral development, 1981, p. 125.
17- Heinz dilemma.
18- parallelism.
19- deontological theory.
20- Thomas, Laurence, "Morality and Psychologicsl Development" in: A companion to Ethicsd, edited by Peter Singer, p. 98.
21ـ ر.ك. پروين كديور، روانشناسى اخلاق، ص 98.
22- See: Gilligan Carol, "In a Different Voice: Women's Conceptions of Self and Morality", Havards Educational Review 47 (4), 1977.
23- See: "Kohlberg's stages of moral development" wikipedia, the free encyclopedia. htm.
24ـ ر.ك. همان، ص 99.
25ـ همان، ص 100.